0
مسیر جاری :
شُبْهه مَحْصُوره فقه و اصول

شُبْهه مَحْصُوره

شبهه محصوره و غیرمحصوره دو اصطلاحی است كه غالباً در موارد شبهات در اطراف علم اجمالی به كار می‌رود. مثلاً ظرف‌های متعددی پیش روی ماست كه علم اجمالی به نجاست یكی از آنها داریم، گرچه آن ظرف نجس مشخص
شُبْهه بُدْویه فقه و اصول

شُبْهه بُدْویه

شبهه در لغت به معنای التباس و اشتباه درست به نادرست است. شبهه بدویه یعنی شبهه ابتدایی و آن شبهه‌ای است كه همراه با علم اجمالی نباشد.
سُنَّت فقه و اصول

سُنَّت

سنت در لغت به معنای طریقه و روش است، و منظور از سنت در سوره‌ی مباركه‌ی احزاب كه می‌فرماید: سنت خدا هرگز مبدّل نخواهد گشت. قانون كلی حاكم بر جهان است و در اصطلاح كلامیین و فقها گاهی سنت در مقابل
سَدِّ ذَرایِع و فَتْحِ ذَرایِع فقه و اصول

سَدِّ ذَرایِع و فَتْحِ ذَرایِع

سدّ یعنی جلوگیری كردن در مقابل فتح است. ذرایع جمع ذریعه در لغت به معنای وسیله و در اصطلاح تعاریف متعددی از ذرایج شده كه مناسب‌ترین تعریف این است: ذریعه وسیله‌ای است كه منجر به احكام پنجگانه گردد.
سَبَبیّت و طَریقیّت فقه و اصول

سَبَبیّت و طَریقیّت

سبب عبارت است از چیزی كه هرگاه مانعی در كار نباشد باعث به وجود آمدن چیزی شود. چنانچه آتش سبب سوختن است
رَأی فقه و اصول

رَأی

«رأی» در موردی است كه خردمندان اختلاف كرده و اوضاع و احوال قضیه درهم باشد، آن گاه انسان به اندیشه‌ی خود راه درست را پیدا كند. این كلمه در سراسر قرن اول هجری و پس از آن به كار رفته زودتر از آنكه لغت «قیاس»...
دَوْر فقه و اصول

دَوْر

دور (به فتح اول و سكون ثانی) از اصطلاحات منطق و فلسفه است كه در سایر علوم مخصوصاً فقه و اصول كاربرد زیادی دارد. دور عبارت است از اینكه موجود شدن چیزی توقف داشته باشد بر موجود بودن خودش. به بیان دیگر
دِلالَت فقه و اصول

دِلالَت

كیفیتی است در چیزی كه اگر كسی آن كیفیت را بداند بدان وسیله منتقل به دانستن چیز دیگر می‌شود، و دارنده‌ی آن كیفیت را دلیل نامند. چنانكه وجود دو دلیل بر وجود آتش است.
خَبَر فقه و اصول

خَبَر

خبر در لغت در مقابل انشاء است، و آن قولی است كه در آن احتمال صدق و كذب باشد، و در اصطلاح به «سنت گفتاری و قوی» حدیث، خبر، روایت گفته می‌شود. مهم‌ترین وظیفه‌ی اصولی بررسی سند و متن حدیث است.
حُكُومَت فقه و اصول

حُكُومَت

هرگاه دلیلی مفسر و ناظر دلیل دیگر باشد، در اصطلاح علمای اصول دلیل مفسر و ناظم را حاكم و دلیل دیگر را محكوم نامند. اعمّ از اینكه دلیل ناظر موضوع دلیل دیگر را معنی و تفسیر كند، و یا محمول آن را. چه با تفسیر...