0
مسیر جاری :
آخ­ جون سرگرمی (شماره اول) سرگرمی

آخ­ جون سرگرمی (شماره اول)

چوب پنبه ­ای را داخل لیوان آب می­ اندازیم، چوب پنبه غوطه ­ور می­ شود و از یک طرف به طرف دیگر می­ رود. یک راه ساده وجود دارد تا چوب پنبه در وسط لیوان، روی سطح آب قرار بگیرد. برای این کار تنها آب، چوب پنبه...
عوامل ایجاد کننده ترس در کودک کودکان

عوامل ایجاد کننده ترس در کودک

در این مطلب می خواهیم درباره عوامل ایجاد کننده ترس در انسان، اینکه ترس غریزی است یا اکتسابی صحبت کنیم، همراه ما باشید.
خرمای شیرین... هدیه جاودانی

خرمای شیرین...

رسول با چوب روی دیوار خط کشید و دوباره زیر لب خط ­ها را شمرد: - «شد 15روز. پس چرا نیامد؟ نکنه چاخان کردی؟» دیلو، دستش را روی سینه ­اش گذاشت و برافروخته گفت: « آقام خودش گفت همین روزها می­ آید. تازه...
تخم‌مرغ ها پشت در بود هدیه جاودانی

تخم‌مرغ ها پشت در بود

مامان در مرغ دانی را که باز کرد، همه چیز را فهمید. فکر نمی ­کردم به این زودی ­ها از ماجرا سر دربیاورد. خودم را دلداری می ­دادم که آخرش می ­فهمید. حالا امروز نه، فردا. اصلا تقصیر من نبود، تقصیر مرادی بود...
دو خط آب... هدیه جاودانی

دو خط آب...

صدای میرزا بریده بریده می­ آمد بالا. عباس سرش را توی چاه کرد و طناب را بالا کشید. بعد دلو را خالی کرد روی زمین و گفت: «میرزا پیر شده، دیگه آدم چاه نیست. اگه اون پایین خفه بشه، تو جرات داری بری پایین یا...
روزی که حال زمین بد شد مناسبت ها

روزی که حال زمین بد شد

آن روز صبح وقتی زمین چشم­ هایش را باز کرد، دید نمی ­تواند خوب نفس بکشد و نمی ­تواند با چشم­ هایش اطرافش را خوب ببیند. هرچه چشم­ هایش را مالید، هرچه نفس عمیق کشید، دید نه که نه؛ هیچ‌چیز تغییر نکرد.
می­ خواهم معلم باشم مناسبت ها

می­ خواهم معلم باشم

روز معلم که می ­رسد هدیه­ ی کوچکی آماده می­ کنی، با وسواس خاصی آن را تزیین می­ کنی و دلت می­ خواهد هرچه زودتر آن را به معلمت هدیه کنی و آن زمان که هدیه را از دستت می­ گیرد چشمانش را با دقت برانداز کنی.
وای... باز هم خانه ­تکانی! طنز

وای... باز هم خانه ­تکانی!

با نزدیک شدن سال نو، رسم باستانی و پدردربیارِ خانه ­تکانی نیز انجام می ­شود. عدم همکاری همه­ جانبه­ ی فرزندان در اجرای این رسم باعث شده است تا اَنگ­ هایی مثل: تنبل بودن، از زیر کار دررو بودن و نسبت به...
من به یاد تو بهار می­ شوم شعر

من به یاد تو بهار می­ شوم

تو قلب­های مُرده را همیشه زنده می­ کنی و خانه ­ی دلِ مرا پُر از پرنده می ­کنی
مهمان‌ پذیر شعر

مهمان‌ پذیر

اخم تو مثل آلوچه ترش است خنده‌هایت ولی هندوانه صبح سُر می‌خوری در خیابان عصر قِل می‌خوری سمت خانه