0
مسیر جاری :
فيلم نامه 127 ساعت (قسمت پنجم) سینما

فيلم نامه 127 ساعت (قسمت پنجم)

در آن تاريكي از باريكه اي از نور مي توانيم جان را ببينيم كه لباس كار به تن كرده. نور بيشتر مي شود و در سه ديوار قفسه هاي آهني را مي بينيم كه مملو از وسايل نظافت و جاروهاي صنعتي است. آرون همين لباس هايش...
فيلم نامه 127 ساعت (قسمت چهارم) سینما

فيلم نامه 127 ساعت (قسمت چهارم)

صدايي فوق العاده مهيب مثل اين كه زمين از هم شكافته باشد. چشمان آرون به آسمان زل زده است، ‌پلك نمي زند، ردي از نوري كه در آسمان ظاهر شده در لنز چشمانش مثل يك آينه بازتاب پيدا مي كند. ناگهان يك قطره آب...
فيلم نامه 127 ساعت (قسمت سوم) سینما

فيلم نامه 127 ساعت (قسمت سوم)

آرون مثل شكارچي اي تيزبين به اشعه خورشيد به چشم شكاري نگاه مي كند كه قرار است آن را شكار كند. نور خورشيد در امتداد ديوارهاي دره به سمت آرون حركت مي كند.آرون حركتي نمي كند. اما پرتو خورشيد به كف دره مي...
فيلم نامه 127 ساعت (قسمت دوم) سینما

فيلم نامه 127 ساعت (قسمت دوم)

ناگهان صدا بيش از اندازه اوج مي گيرد، صداي كف زدن و هلهله پنج هزار تماشاچي در كنسرت زنده گروه فيش در لاس وگاس در گوش آرون و ما مي پيچد. او بارها اين آهنگ را گوش كرده است، ‌در حالي كه او گه گاهي گفت و...
فيلم نامه 127 ساعت (قسمت اول) سینما

فيلم نامه 127 ساعت (قسمت اول)

خيل جمعيت، در يك استاديوم ورزشي، ‌در كنسرتي از گروه يو2، يا جشن سال جديد در ساحل كوپاكابانا، ‌اما هر چه كه هست ما شاهد حضور صدها و صدها آدم هستيم. موج مكزيكي كه به اوج مي رسد، ‌جشني بزرگ، ‌حضوري گسترده...
خلاصه اي از كتاب جايي بين صخره و سنگ (قسمت ششم) سینما

خلاصه اي از كتاب جايي بين صخره و سنگ (قسمت ششم)

زمان معني خود را از دست داده است. شمارش ساعات و ايام صرفاً به يک عمل خشک رياضي تبديل شده است. اين کار هيچ واکنش عاطفي اي را به دنبال ندارد. فقط اقراري سرد و بي روح است؛ آهان، بسيار خب، من اين مدت در اينجا...
خلاصه اي از كتاب جايي بين صخره و سنگ (قسمت دوم) سینما

خلاصه اي از كتاب جايي بين صخره و سنگ (قسمت دوم)

«هشت مايل راهه، ‌راحتي هاي من رو از تو ساكم بردار. چاد خم شد و من گره هاي ولكرو [يك نوع گره كوه نوردي] را باز كردم. راحتي هاي پلاستيكي اش خيلي بزرگ بودند، ‌ولي در بيابان لنگه كفش نعمت بود. هر چه بيشتر...
خلاصه اي از كتاب جايي بين صخره و سنگ (قسمت چهارم) سینما

خلاصه اي از كتاب جايي بين صخره و سنگ (قسمت چهارم)

سه شنبه، ‌بعد از سفر 30 مايلي ام به كوه هلي كراس، دوستم برايان پين را بعد از يك سانحه در اسكي به آي سي يو بردند. دقايقي بعد از اين كه براي ملاقات برايان به بيمارستان اسپن رسيدم، ‌متوجه شدم كه دوستم راب...
خلاصه اي از كتاب جايي بين صخره و سنگ (قسمت سوم) سینما

خلاصه اي از كتاب جايي بين صخره و سنگ (قسمت سوم)

نااميدي هاي لرزانم مرا مي ترساند. دوباره نفسم را نگه مي دارم. بعد از قطع شدن صداي فريادم به جز ضربان قلبم هيچ صداي ديگري به گوش نمي رسد. لحظات حساسي سپري مي شود و اميدم به يأس مبدل مي شود و مي دانم که...
خلاصه اي از كتاب جايي بين صخره و سنگ (قسمت پنجم) سینما

خلاصه اي از كتاب جايي بين صخره و سنگ (قسمت پنجم)

چهره هاي سفيد رنگ روح انگيزي به من لبخند مي زنند. آنها از ديوارهاي سرخ رنگ رَحِم مانند كمي بيرون زده اند و همچون شركت كنندگان مسابقه پاتريك استوارت كه سرتاپايشان آردي است، ‌به گونه اي وهم آلود، بي مو و...