فيلم نامه 127 ساعت (قسمت دوم)
خارجي نماي نزديك گوش هاي آرون روز
او بارها اين آهنگ را گوش كرده است، در حالي كه او گه گاهي گفت و گوهاي تركيبي را كه روي صداي تشويق ها ميكس شده پيش پيش تكرار مي كند...
سي دي پلير: عصر بخير لاس وگاس... خوش گذشته بهتون؟ آماده همراهي با فيش هستين!
در هر صورت آهنگ اول با همراهي طرفداران فيش آغاز مي شود. آرون نيز با آنها همراهي مي كند.
قطع به:
خارجي تنگه بلوجان شكافي با ورودي كوچك روز
قطع به:
خارجي تنگه بلوجان كنده اِس شكل ـ روز
قطع به
خارجي ديواره تنگه روز
قطع به:
خارجي كنده اِس شكل روز
حالا كنده بالاي سر آرون قرار گرفته است و او از آن عكس مي اندازد.
عنوان روي صفحه
2:41 بعد از ظهر، يك شنبه 26 آوريل، 2003
آرون: قرار نيست از اين راه برگردم.
قطع به:
داخلي شكاف تنگه روز (نكته: از اينجا تصاوير تنگه داخلي است)
قطع به:
داخلي در عمق پايين تر تنگه روز
قطع به:
داخلي ديواره تنگه نگاه پايين روز
قطع به:
داخلي تنگه صخره سنگ روز
دستش را به عقب دراز مي كند و بخشي از بند كوله پشتي اش را كه گره خورده است، آزاد مي كند. موسيقي نيز به حالت عادي اش باز مي گردد. آرون با يك حركت به بيرون مي جهد و شن ها را از بدنش مي تكاند.
بدون احساس هيچ دردي:
قطع به:
داخلي شكاف تنگه روز
قطع به:
داخلي /خارجي شمايلي سايه روشن ـ تصوير عرضي تنگه روز
آرون از پاهايش، كمر و وزن طبيعي هيكلش استفاده مي كند تا بدنش را در امتداد و پايين ديوارهاي سربه فلك كشيده پيش ببرد.
قطع به:
داخلي شكاف تنگه روز
قطع به:
داخلي شكاف تنگه روز
آرون: خوبه.
قطع به:
داخلي تنگه از زير تصوير ضد نور آسمان روز
قطع به:
داخلي تنگه روز نمايي كاملاً نزديك از آرون
قطع به:
داخلي تنگه به صخره سنگ روز
داخلي تنگه نمايي نزديك تر از آرون روز
قطع به:
داخلي تنگه از نقطه نظر آرون روز
قطع به:
داخلي شكاف تنگه روز
سنگ به دست چپ آرون مي گيرد و آن را به طرف ديواره سمت چپ پرتاب مي كند. آرون دستش را مي كشد تا از سرش محافظت كند. آرون كه دست چپش را كنار كشيده، سنگ با دست راستش تصادم مي كند و آن را به ديوار مي كوبد و همراه با آن فاصله باقي مانده را تا پايين مي آيد. مثل پنيري كه رنده مي شود پوست دستش را از پشت تا قسمت بازو به ديوار مي كشد و آن را مي كند و ديوار را منقش به آن مي كند. آرون در برابر قدرت سنگ عاجز است و با آن پيش مي رود تا پاهايش روي زمين قرار بگيرد و در نهايت تكه سنگ دست راست او را به ديواره تنگه مي دوزد.
همه اين اتفاقات در يك چشم به هم زدن مي افتد. ما به سختي مي توانيم دقيقاً تشخيص بدهيم كه چه اتفاقي افتاده است تا اين كه همه چيز آرام مي شود.
قطع به:
داخلي كف تنگه روز
مثل اين كه دارد با كسي دست مي دهد. دارد با تنگه دست مي دهد. سكوت.
قطع به:
عنوان:
127 ساعت
قطع به:
داخلي كف تنگه روز
آرون:لعنتي، دستت رو از اونجا بكش بيرون!
مي كشد و مي كشد، فرياد مي كشد تا جايي كه بازويش در معرض كنده شدن است، اما هيچ چيزي حركت نمي كند.
عرق، وحشت زبانه مي كشد، دردي كشنده.
آرون (ادامه):لعنتي، لعنتي، لعنتي، لعنتي...
با نااميدي دست چپش را فشار مي دهد تا سنگ را تكان دهد. دوباره و دوباره با زانوهايش از زير به طرف بالا به سنگ فشار مي آورد، با زانوهايش، ران، لگن، پشت دست چپ، سر، گردن... كاري از پيش نمي رود.
قطع به:
داخلي سطح تنگه روز
آرون:يا ااااا... هين ن ن ن ن.
هوا با فشار از ريه هايش خارج مي شود. صداي جابه جا شدن اندك سنگ به گوش مي رسد. درد در تمام وجودش مي پيچد.
آرون (ادامه):نه، نه، نه، نه، لعنتي.
كمي مي چرخد. زانوهايش خون ريزي دارند، انگشت هايش نيز زخمي شده اند. اما او همچنان سرپا ايستاده است و به ديوار پرچ شده است. از نظر فيزيكي نمي تواند به پايين خم شود.
آرون به تي شرتش چنگ مي اندازد و عرقش را پاك مي كند و سراغ نوشيدني مي رود. با يك حركت چرخشي كوله پشتي اش را به دست مي گيرد و سراغ بطري آب مي رود، سه جرعه بزرگ به گلويش روانه مي كند، سپس سر جرعه چهارم از نوشيدن دست مي كشد و تا جايي كه مي تواند آب را به داخل بطري برمي گرداند.
آرون (ادامه):نه، نه... آب ديگه بسه.
سرپوش بطري را محكم مي كند و آن را درون كوله پشتي اش مي اندازد.
آرون (ادامه):آروم باش صبر كن. يالا...
آرون نفس مي كشد، نفس مي كشد و براي يك ثانيه نفسش را نگه مي دارد.
قطع بهك
نماي نزديك: نمايش ساعت 3:14 بعدازظهر. آرون چشم از ساعت برنمي دارد تا 3:15 شود، ساعتش سالم است.
قطع به:
داخلي كف تنگه روز
آرون:لعنتي! چه بدبختي! چطور گذاشتي دستت زير اين سنگ لعنتي گير بيفته؟ شكسته، مي ميري مرد لعنتي؟
زماني كه آرون با سنگ سقوط مي كرده، پوست، خون و مويش روي ديوار نقش بسته. آرون دستش را دراز مي كند و رد آن را دنبال مي كند. زير تخته سنگ را هم وارسي مي كند، ردي از خودن ديده نمي شود.
(او صداي هلهله مردمي را كه شادي مي كنند از هدفون مي شنود. در خلال اين مدت دستگاه روشن بوده است. آرون دستگاه را خاموش مي كند. )
آرون براي اولين بار سرش را بالا مي كند.
آرون (ادامه):كمك! كمك!
قطع به:
داخلي /خارجي حركت افقي دوربين از تنگه روز
قطع به:
داخلي كف تنگه روز
يك تخته شكلات باز شده و يك كيسه نان با مغز شكلات كه آرون پيش از اين نيمي از آن را داوطلبانه به دخترها داده است. دو ساندويچ لوبيا، سي دي پلير، باتري هاي مخصوص سي دي پلير، دوربين فيلم برداري كوچك، ابزار كوچك چند كاره و سه لامپ كلاهي.
قطع به:
نماي كاملاً نزديك:نماهاي گوناگون
... از تمام اين وسايل. اكنون آنها تنها همراهان او هستند و از نقطه نظر او مي بينيم كه هر كدام را براي قابليتي كه دارد بررسي مي كند؛ تمام تيغه هاي ابزار چند كاره را باز مي كند و آن را زمين مي گذارد و نگاهشان مي كند، عينك آفتابي اش ترك برداشته است، كليد زنجير چرخ دوچرخه، قلاب هاي مخصوص صعود، كيسه پلاستيكي، يك بسته خالي هيدراته، پول، كارت هاي اعتباري، طناب هاي كوه نوردي سياه و زرد در يك كيف مشكي زيپ دار، يك چوب دستي، سنگ و شن، همه چيز.
مكث. آرون به وسايل خيره شده است، وسايل نيز چشم از او برنمي دارند.
قطع به:
نماي نزديك: ارقام ديجيتال
3:28 تبديل به 3:29 مي شود.
قطعي يك باره به:
داخلي كف تنگه روز
او گه گاهي از كار دست مي كشد و نگاهي به دست چپش مي اندازد، دستش متورم و برآمده شده است و پيوسته ملزم اين است كه آن را خم كند. خرت خرت خرت ديوار را مي تراشد، كمي بازويش را خم مي كند و دوباره خرت خرت خرت به تراشيدن ادامه مي دهد.
قطع به:
نماي نزديك تر از ارقام ديجيتال
4:19 بعدازظهر مي شود 4:20
قطع به:
داخلي كف تنگه روز
آرون: خوب نيست.
آرون (ادامه):وقتي تو يه سوراخ...
به همان صورت اين بار شروع به تراشيدن ديوار مي كند، اما باز نتيجه همان است.
آرون (ادامه): لعنتي. به سختي آهنه.
مکث.
آرون: آخرش مجبور مي شي دستت رو قطع کني.
چنان كه گويي به اين ايده جواب مي دهد، ما...
قطع به:
داخلي كف تنگه روز
آرون: نه، نه!
قطع به:
داخلي كف تنگه روز
آرون:لعنتي!
او كفش و جوراب پاي راستش را بيرون مي كشد و سعي مي كند تا با انگشتان پايش به سوراخ برسد.
پاهايش بزرگ است. سايز 10. به بالا نگاه مي كند. باورش نمي شود او اين كار را كرده است.
آرون (ادامه): لعنتي!
قطع به:
داخلي كف تنگه
مكث.
چوب دستي كنار مي رود.
مكث.
چوب دستي دوباره وارد قاب مي شود، اما اين بار تقريباً سرش شكسته شده و مثل قلاب عمل مي كند، ما به چاقو نزديك تر مي شويم در حالي كه قلاب چوب دستي وارد حلقه كوچك متصل به انتهاي چاقو مي شود. چاقو بلند مي شود.
قطع به:
داخلي آرون در تنگه روز
آرون بي درنگ چاقو را از سر چوب دستي قاپ مي زند. لبخندي به پهناي صورت. اولين لبخند.
آرون:عاليه.
قطع به:
عبارت بزرگي بالا و روي تصوير تنگه شب
شب شنبه
قطع به:
نماي نزديك: اعداد ديجيتال، شب
ساعت حالا شب نما شده و ارقام 00، 00 را نشان مي دهد.
قطع به:
داخلي آرون در تنگه شب
به لپ هايش مي فرستد، مايع گران بها را در دهانش مي چرخاند.
قطع به:
خارجي چشم اندازي فوق العاده نور درخشان سپيده صبح روز
مارك:واي، اندازه اين يكي رو ببين.
در آن نزديكي هيچ صخره يا كوهي وجود ندارد. اما متوجه اشتياق مارك مي شويم، با چهره اي ناباورانه به دوردست ها نگاه مي كند...
مارك:(ادامه):اين لعنتي چطوري به اينجا رسيده؟
قطع سريع به:
داخلي كف تنگه شب
آرون:خوبه.
آرون بازويش را بلند مي كند و آن را بالاي صخره كناري اش جايي كه مشغول كار كردن است تكيه مي دهد. رگه اي از شن هاي ساحلي در ديوار ديده مي شود.
پسر، ديگر بازو و پاهايش دردناك شده اند.
قطع به:
داخلي از بالاي سرآرون، دوربين از بالا شكاف را در قاب گرفته شب
طنابي گره زده شده و مجهز به كارابينرها كه در مقابل دوربين فرود مي آيند تا به جايي گير كنند. طناب هر بار به جايي گير نمي كند و دوباره به پايين مي رود. آرون تسليم نمي شود و هر بار هدف شليكش را كمي تغيير مي دهد.
درنهايت طناب گير مي كند.
آرون ابتدا به آرامي طناب را مي كشد، سپس با حركتي تند، طناب محكم مي شود و ما به نرمي و آرام از آن پايين مي رويم تا به آرون مي رسيم كه به آرامي تمام وزن پاهايش را روي آن مي اندازد.
آرون:آه. ه ه ه ه.
مكاني راحت براي او، چراغ خاموش مي شود. چشمان آرون بسته مي شود.
قطع به:
داخلي/ خارجي نماهاي گوناگون روز
قطع به:
داخلي تنگه پيش از طلوع آفتاب
درباره خوابي كه ديده فكر نمي كند و تراشيدن ديوار را از سر مي گيرد.
قطع به:
داخلي تنگه گذشت زمان سحر
آرون متوجه حضور خورشيد مي شود. بادي مي وزد. چيزي در هوا پر مي زند و آرون بلافاصله سرش را بالا مي گيرد.
كلاغ سياه:قار قار.
قطع به:
خارجي آسمان روز
آرون گردن مي كشد تا مسير حركت تنها جنبنده زنده غير از خودش را دنبال كند، چوب دستي در دستش خشك شده است. پرنده رفته است. چيزي حركت نمي كند. حتي او... هيچ چيز. زمان مي گذرد.
چراغش را خاموش مي كند.
قطع به:
خارجي صحراي نوادا، شهر بلك راك ـ پيش از سپيده صبح
كاملاً مشخص است كه آرون تمام حواسش متوجه راناست.
رانا: بسيار خب... چراغ ها خاموش و همه به خط به دنبال من.
همه چراغ هاي وسايل نقليه شان را خاموش مي كنند، در حالي كه او خطي طويل روي شن مي كشد و همگي در كنار او در يك خط مي ايستند.
رانا(ادامه): اون طرف اين خط همه چيز تغيير مي كنه.
در حالي كه همه دست به دست هم مي دهند و قدم به آن طرف خط مي گذارند.
رانا(ادامه): و به خاطر داشته باشين، از هم جدا نشين، بيابان تشنه خون ماست.
قطع به:
داخلي تنگه سحر
بي مقدمه از بالاي شانه اش نگاه مي كند...
قطع به:
داخلي تنگه صبح
نماي نزديك از ساعت
9:30 صبح
قطع به:
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 102