ارتباط با امام زمان(ع) در عصرغیبت (2)
ارتباط با حضرت در دوران غیبت کبری
پیش از نقل دلیلهای هر یک از این دو دیدگاه و بررسی آنها, لازم است در معنای رؤیت, ملاقات, فیض حضور و شهود که مراتب رؤیت هستند, اندکی به بحث بپردازیم و درنگی هم داشته باشیم در معنای مشاهده.
1. رؤیت :
الف. گاهی ایشان در جمعی و مراسمی شرکت می کند, مردم وی را می بینند, ولی نمی دانند که او حضرت حجت است و بعد هم, متوجه این امر نمی شوند.
ب. در هنگام مشاهده حضرت, متوجه نباشند, ولی بعد متوجه و یا معتقد گردند شخصیتی را که دیده اند حضرت حجت بوده است. شیخ طوسی, در کتاب (غیبت) بخشی را به اینان اختصاص داده است19.
2. ملاقات :
3. فیض حضور :
4. شهود :
قسم پنجمی از ملاقات و دیدار, متصور است: دیدار در خواب. که این, از مقوله بحث ما خارج است. محور اصلی بحث ما, در بخش دوّم معنای اول و معنای دوم و سوم است; زیرا بر معنای اول (رؤیت), امری مترتب نیست و کسی ادعایی نمی تواند داشته باشد و سخن از رؤیت در خواب نیز نیست; چرا که دیگر امامان(ع) نیزی امکان دارد به خواب افراد صالح, بیایند. البته با خواب مسأله دینی و مشکل فقهی قابل حلّ نیست و افراد نمی توانند مستند به آن, حکم شرعی صادر کنند و گاهی شاید زمینه باشد برای راهنمایی و هدایت به سوی یک برهان و دلیل شرعی, یا حلّ مشکل اجتماعی و یا اتفاقی که در آینده خواهد افتاد.
این بحث, دیدار از راه مکاشفه را از جهت امکان و عدم امکان شامل نمی گردد, ولی حکم مدعی دیدار را مشخص می کند که قابل اثبات و پذیرش نیست و حق اظهار نظر ندارد.
مشاهده :
راغب می نویسد:
(الشهود والشهادة: الحضور مع المشاهده اِما بالبصر أو بالبصیره لکن الشهود, بالحضور المجرد, اولی والشهادة مع المشاهده اولی ویقال للمحضر مَشْهَد20.)
شهود و شهادت, به معنای حضور با دیدن است. دیدن یا با چشم است و یا با بصیرت. منتهی (شهود) به معنای حضور مجرد (دیدن با بصیرت) شایسته تر است و شهادت به دیدن (با چشم) سزاوارتر و به جایگاه دیدن و حضور مشهد گفته می شود.
و شَهد در لغت, به عسلی گفته می شود که هنوز در موم باشد و از اصل خود جدا نشده باشد و مشاهده, به معنای معاینه است, یعنی با چشم دیدن21.
بنابراین, مشاهده, یعنی دیدن با چشم, به گونه ای که طرف را بشناسد. مدعی مشاهده, یعنی کسی که می گوید: حضرت را دیده و شناخته, گرچه شناخت وی بعد از دیدن باشد, مانند گواهی که صحنه ای را می بیند و بعد آنچه را دیده گواهی می دهد و ممکن است در هنگام مشاهده, افراد را با نام و عنوان نشناسد.
مشاهده, ارتباط با واسطه را شامل نمی شود.موضوع سخن ما, دیدن و مشاهده کردن است. در این باره دو دیدگاه وجود دارد:
1. در دوران غیبت کبری امکان ارتباط و مشاهده, وجود ندارد.
2. برای اولیای الهی, امکان دیدن و بهره بردن از محضر آن بزرگ, وجود دارد.
دیدگاه نخست : عدم امکان ارتباط
1. محمدبن ابراهیم, معروف به نعمانی. از علمای قرن چهارم و نویسنده (کتاب الغیبة), معروف به غیبت نعمانی22.
2. فیض کاشانی در کتاب (وافی)23.
3. کاشف الغطاء در رساله (حق المبین)24و…
4. شیخ مفید. ایشان, امکان دیدار با حضرت را در غیبت کبری, برابر روایات, مخصوص خادمان حضرت می داند25.
روایاتی که بر دیدگاه نخست دلالت می کنند, بسیارند که اینک به بررسی آنها می پردازیم.
1. توقیع آن حضرت به علی بن محمد سَمُری.
2. روایاتی که بر ناشناخته بودن حضرت, در میان مردم, دلالت می کنند.
3. روایاتی که دلالت می کنند, امام(ع) در مراسم حج دیده نمی شود.
4. روایاتی دلالت دارند بر امتحان شیعه در دوران غیبت.
1. توقیع شریف
برابر این توقیع, مدعی مشاهده دروغگوست و ادعای وی قابل پذیرش نیست.
این توقیع را بسیاری از علماء در کتابهای روایی خود آورده اند: در کمال الدین26, شیخ طوسی در الغیبه27, شیخ طبرسی در اعلام الوری28, سید بن طاووس در ربیع الشیعه29, طبرسی در احتجاج30, اربلی در کشف الغمه31, مجلسی در بحارالانوار32 و مرآة العقول33, فیض کاشانی در نوادر الاخبار34 و…35.
شیخ صدوق, در کمال الدین و تمام النعمه, توقیع را چنین نقل می کند:
ابومحمد حسین بن احمد مُکَتِّب برای ما حدیث کرد:
در سالی که شیخ علی بن محمد سمری, قدس اللّه روحه, وفات کرد, در مدینه السلام بغداد بودم. چند روز پیش از مرگ وی, نزد او رفتم, او, توقیعی را برای مردم بیرون آورد که نسخه آن چنین است:
(بسم الله الرّحمن الرحیم. یا علیّ بن محمد السمریَّ. أَعْظم اللّهُ أَجْر إخْوانکَ فیکَ فَإنَّکَ میّت مابینک وبین ستّة أیّام فاجمع أمرکَ ولاتوص الی أحد یقوم مقامک بعد وفاتک, فقد وقعت الغیبة الثانیة [التامة] فلاظهور الاّ بعد اذن اللّهِ عزّوجلّ, وذلک بعد طول الأمد وقسوة القلوب وامتلاء الأرض جوراً. وسیأتی شیعتی من یدّعی المشاهدة ألا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السفیانیّ والصیحة فهو کاذب مفتر, ولاحول ولا قوّة الاّ باللّهِ العَلِیّ العظیم36.)
به نام خداوند بخشنده مهربان. ای علی بن سمری! خداوند پاداش برادرانت را درباره تو بزرگ نماید. تو می میری در فاصله شش روز. کارهای خود را انجام بده و به هیچ کس وصیت نکن که پس از تو, جانشینت باشد که غیبت دوم و تام واقع شد و ظهوری نیست, مگر پس از اذن خداوند و این اجازه پس از مدتی است طولانی که دلها قسی و سخت شود و زمین از ستم پرگردد.
و به زودی از شیعیان من, خواهند آمد, کسانی که ادعای مشاهده و دیدن مرا بکنند. آگاه باشید, هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی, ادعا کند که مرا دیده است, او دروغگوی افترا زننده است. و نیست توان و نه نیرویی, مگر از جانب خداوند بزرگ.
در (غیبت) شیخ طوسی (کذّاب مفتر)37آمده, یعنی بسیار دروغگوی افتراء زننده.
ابومحمد گوید: این توقیع را استنساخ کرده و از نزد سَمُری خارج شدیم و شش روز بعد, وی از دنیا رفت.
این توقیع صراحت دارد بر این که: هر کس ادعای دیدار با حضرت حجت را بکند, سخنش پذیرفته نیست و در ادعای خود, دروغگوست. در نتیجه, نمی توان او را تصدیق کرد و باید به تکذیبش برخاست.
در رابطه با توقیع, نکاتی لازم به یادآوری است:
1. با مرگ سمری, جریان سفارت و نیابت خاص, به پایان می رسد و به سمری دستور داده می شود:
(به هیچ کس وصیت نکن که پس از تو, جانشینت باشد که غیبت دوم و تام واقع شد).
این بخش نهی از وصایت و سفارت می کند و مدعیان نیابت خاص را پس از سمری ردّ می کند و کسانی که تا هنگام ظهور حضرت, چنین ادعایی بکنند, باید تکذیب شوند. به استناد همین بخش از توقیع, علماء ما که نزدیک به غیبت صغری بودند, مدعیان نیابت را ردّ می کردند. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه, در رد نیابت ابوبکر بغدادی, برابر نقل شیخ طوسی, چنین استدلال کرده است:
(لانّ عندنا انّ کل من ادعی الامر بعد السمری فهو کافر منمسّ ضالّ مضلّ)38.
زیرا نزد ما شیعیان, هر کسی که ادعای نیابت کند پس از سمری, پس او کافر, فاسد, گمراه و گمراه کننده است.
بنابراین, بخشهای بعدی توقیع, مربوط به نیابت نیست.
2. ظهور حضرت در بین مردم, به اجازه خدا و پس از مدت طولانی است, آن گاه که قلبها سخت گردد و زمین پر از ستم. با توجه به این که خواص یاران حضرت, در غیبت صغری ایشان را مشاهده کرده اند, توقیع نفی ظهور و رؤیت کلی می کند و جمله (فلاظهور…) این معنی را می رساند; زیرا ظهور, به معنای بروز پس از خفاست و (لاء) نفی جنس, همراه استثنا بدین معنی است که: هیچ ظهوری ندارد و افراد, وی را مشاهده نمی کنند, مگر پس از اذن خداوند; از این روی, فقره بعدی توقیع, تأکیدی است بر این بخش توقیع.
3. کسانی که پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی, ادعای رؤیت و مشاهده کنند, (کذاب مفتر) خواهند بود و تکذیب آنان لازم است. این سخن, ربطی به ادعای مشاهده همراه با نیابت ندارد; زیرا ختم نیابت و سفارت, پیش از این مطرح شد و این جا مسأله ادعای مشاهده حضرت, از سوی شیعیان مطرح است.
4. مدعی, اعم از این است که اطمینان به ادعای خویش داشته باشد یا به دروغ ادعایی را مطرح کند و یا بپندارد حق را.
مدعی که در محاکم قضایی, چنین است. اگر مدعی, شاهد و دلیل قطعی بر گفته خود, اقامه کند, سخنش پذیرفته می شود, اما اگر دلیلی نداشته باشد, چه در ادعایش واقعاً صادق باشد و یا به دروغ ادعایی را در دادگاه مطرح کرده باشد, سخنش را نمی پذیرند. در همه حال, عنوان مدعی بر وی صادق است. از این روی, می توان گفت: عنوان مدعی در توقیع, دایره گسترده ای دارد: هم کسانی را که به دروغ ادعای مشاهده کرده اند, در بر می گیرد و هم افرادی را که می پندارند در ادعای خویش راست می گویند. باید هر دو را تکذیب کرد; زیرا دروغگو و مفتری هستند.
شاید بتوان ادعا کرد در صورتی که دیدار, همراه با معجزه باشد, به گونه ای که بدون هیچ ادعایی حقیقتی ثابت گردد, از این مسأله خارج باشد; چرا که بدون ادعا, امری ثابت شده است. بنابراین توقیع, مدعیان دیدار پیش از ظهور و پیش از خروج سفیانی را باید تکذیب کرد و ادعای آنان را رد کرد. استناد به توقیع, بر عدم امکان ارتباط, کامل و صحیح است.
اشکالات به توقیع
وی در جنة المأوی می نویسد:
(انه خبر واحد مرسل, غیر موجب علماً, فلایعارض تلک الوقائع والقصص التی یحمل القطع عن مجموعها بل ومن بعضها المتضمن لکرامات ومفاخر لایمکن صدورها من غیره, علیه السلام, فکیف یجوز الاعراض عنها لوجود خبر ضعیف لم یعمل به ناقله وهو الشیخ فی الکتاب المذکور کما یأتی کلامه فیه, فکیف بغیره والعلماء الاعلام تلقّوها بالقبول وذکروها فی زبرهم و تصانیفهم معوّلین علیها معتنین بها39.)
در نجم الثاقب, همین اشکالها را مطرح می کند:
(این خبر ضعیف و غیر آن خبر واحدند که جز ظنی از آن حاصل نشود و مورث جزم و یقین نباشد, پس قابلیت ندارد که معارضه کند با وجدان قطعی که از مجموع آن قصص و حکایات پیدا می شود. هر چند از هر یک آنها پیدا نشود, بلکه از جمله ای از آنها دارا بود کرامات و خارق عاداتی را که ممکن نباشد صدور آنها از غیر آن جناب(ع) پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعیفی که ناقل آن, که شیخ طوسی است, عمل نکرده به آن در همان کتاب, چنانکه بیاید کلام او در این مقام, پس چه رسد به غیر او و علمای اعلام, از قدیم تا حال, امثال این وقایع را قبول دارند و در کتب ضبط فرموده اند و به آن استدلال کرده اند و اعتنا نموده اند و از یکدیگر گرفته اند40...)
در منتخب الاثر, همین اشکالها را به گونه ای دیگر طرح می کند:
(و این توقیع منافی است با آنچه کل افراد بر آن ظاهراً اتفاق نظر دارند. حتی شیخ طوسی, که این توقیع را نقل کرده, شمار زیادی را نام برده که حضرت را مشاهده کرده اند... دیگر آن که توقیع خبر واحد, مرسل و ضعیفی است که ناقل آن, شیخ طوسی در کتابش [غیبت] به آن عمل نکرده و اصحاب از آن اعراض کرده اند. پس توان معارضه با این وقایع و حکایاتی که از مجموع آنها قطع حاصل می شود, ندارد.41)
در مجموع, ایشان چهار اشکال بر توقیع وارد می سازد.
1. توقیع خبر واحد و غیرقابل اعتماد است.
2. خبر مرسل و ضعیف است.
3. شیخ طوسی که توقیع را نقل کرده به آن عمل نکرده است.
4. توقیع معرض عنه است; چرا که اصحاب حکایات زیادی نقل کرده اند که اشخاص با امام زمان(عج) دیدار داشته اند.
پاسخ از اشکال بر سند: به نظر ما, این توقیع نه مرسل و نه ضعیف, بلکه خبر واحدی است که حجیت آن در اصول ثابت شده و می شود به آن اعتماد کرد و بزرگان ما به آن, جامه عمل پوشانده اند.
شاید محدث نوری, نخستین فردی باشد که در سند توقیع, اشکال وارد ساخته و پنداشته, نقل کننده آن, شیخ طوسی است; از این روی آن را مرسل و ضعیف دانسته است.
آنچه مسلم است, توقیع مرسل نیست, زیرا شیخ صدوق, آن را به طور مستقیم از ابومحمد مُکَتِّب که از مشایخ وی بوده نقل می کند و ابومحمد نیز, در منزل سَمُری آن را استنساخ کرده است.
با توجه به این که وفات صدوق در سال 381 و فوت سمری در سال 329 بوده, با یک واسطه آن را نقل کرده است, منتهی باید دید که ابومحمد کیست؟
قهپائی در پایان مجمع الرجال, فوائدی را یادآور می شود. در فائده دوم, از کتاب (ربیع الشیعه) سید بن طاووس, اسامی سفراء و نایبان چهارگانه امام عصر(عج) را نام می برد و در پایان, توقیع را از ابومحمد حسن بن احمد المکتب نقل می کند که حکایت از آن می کند که سید بن طاووس آن را پذیرفته است. قهپائی, در حاشیه آن می نویسد:
(الحسین بن ابراهیـم بـن احمد بن هشام المکتب, در مشیخه فقیه آمده است42)
با این بیان, این احتمال را مطرح می کند که امکان دارد, نام صحیح راوی توقیع, حسین بن ابراهیم بن احمد المکتب باشد و در نتیجه, وی از مشایخ صدوق و مورد اعتماد خواهد بود. با توجه به این نکته, درباره ابومحمد به تحقیق می پردازیم:
برخی با توجه به حاشیه قهپایی تصور کرده اند که حسین بن ابراهیم, جدّ ابومحمد المکتب است و نام راوی را ابومحمد حسن بن احمد بن الحسین بن ابراهیم43… دانسته اند که صحیح نیست, بلکه ایشان احتمال داده که حسن, همان حسین است که در مشیخه فقیه آمده است. در هنگام کتابت, امکان دارد حسین به حسن, تبدیل شده باشد.
پس از بررسی و مراجعه به کتابهای: خصال, معانی الاخبار, عیون الاخبار, علل الشرایع, کمال الدین, امالی و مشیخه فقیه به این نتیجه رسیدیم که حسن و حسین, یک نفر است.
* شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمه, در سه مورد به طور مستقیم از ابومحمد الحسین بن ابراهیم نقل می کند:
1. در توقیع مورد بحث.
2. حدیث پیش از توقیع.
(حدیث کرد ما را ابومحمد حسین بن احمد مکتب. وی گفت: حدیث کرد ما را ابوعلی بن همام به این دعا و ذکر. شیخ عمری, قدس اللّه روحه, این دعا را املاء کرده و دستور داده در غیبت قائم خوانده شود: (اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرّفنی نفسک لم اعرف نبیّک…44.)
با توجه به این حدیث, به خوبی روشن می شود که در توقیع, حسین تبدیل به حسن شده است.
شگفت این که در کتاب (غیبت) شیخ طوسی, حسن بن احمد, تبدیل به احمدبن حسن شده45 و شاید همین, باعث شده که برخی در سند توقیع, تردید کنند, چون آنان توقیع را از غیبت شیخ نقل کرده اند.
3. در توقیعی که برای ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی کوفی صادر شده است. در این جا, شیخ صدوق, به جای مکتب, مؤدب نوشته است:
(حدیث کرد ما را محمدبن احمد شیبانی و علی بن احمدبن محمد دقاق و حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام مؤدب و علی بن عبدالله ورّاق, رضی اللّه عنهم…46.)
در بیشتر روایاتی که شیخ صدوق, از حسین بن ابراهیم نقل می کند, نام این افراد وجود دارند و در مواردی, نام محمدبن احمدبن سنانی و احمدبن زیادبن جعفر همدانی آمده که گویا همه در ری و قم می زیسته اند.
* شیخ صدوق, در علل الشرایع, در هشت مورد از حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المؤدب نقل حدیث کرده و در دو مورد, نسبت (الرازی)47 را به دنبال اسم وی آورده است. معمولاً, چند نفری که ذکر شد, به جز محمدبن احمد شیبانی, در نقل حدیث با وی مشترک هستند و آنان از سه نفر نقل می کنند:
1. علی بن ابراهیم بن هاشم چهار مورد48.
2. ابوالعباس احمدبن یحیی بن زکریا قطان, یک مورد49.
3. محمدبن ابی عبدالله الاسدی الکوفی, سه مورد50.
*در خصال, در نُه حدیث, به همان ترتیبی که ذکر شد, روایت می کند.
در یک مورد آمده: (حدیث کرد ما را علی بن ابراهیم در سال 307.)51
در چند جا, با لقب (مکتب)52و در چند جای دیگر, با لقب (مؤدب) از او یاد شده است53. در حاشیه, توضیح داده شده که هر دو نام, مربوطه به یک نفر است.
* در معانی الاخبار, در پنج مورد از وی, نقل حدیث می کند. در یک مورد, در چاپ موجود نام وی, الحسن بن ابراهیم بن احمدبن المؤدب آمده54 و در یک مورد, کنیه او ابوعبدالله و جد پدرش به جای هشام, هاشم55. سه مورد: هشام المکتب56 و دو مورد: مؤدب57.
آقای خوئی, به موردی که در آن حسن بن ابراهیم بن احمدبن المؤدب آمده اشاره دارد و وی را از مشایخ شیخ صدوق, در معانی الاخبار, معرفی می کند58 و به تصحیح سند نمی پردازد. در شماره دیگر, ذیل حسن بن ابراهیم بن هاشم می نویسد:
(وی, از مشایخ صدوق است که شیخ نوری, قدس سرّه, در مستدرک نقل کرده, اما, ما, نام وی را در کتابهای صدوق ندیدیم59.)
همان گونه که ذکر شد, در برخی احادیث معانی الاخبار, به جای هشام, هاشم آمده بود و همچنین در عیون اخبار الرضا.
این اختلاف نسخه ها, سبب شده که محدث نوری, حسن بن ابراهیم بن هاشم را از مشایخ صدوق بداند و در آن نسخه, احمد نیز افتاده است. همان گونه که در موردی محدث نوری, به جای مؤدب, مؤذن نقل کرده که قطعاً اشتباه است60.
* شیخ صدوق, در عیون الاخبار, هفده حدیث از ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب همراه دیگر دوستانش نقل می کند. اینان, معمولاً, از علی بن ابراهیم, یا ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی کوفی نقل کرده اند و تنها در یک مورد, از محمدبن یعقوب کلینی همراه با محمدبن موسی المتوکل و محمدبن محمدبن عصام کلینی و علی بن عبدالوراق وعلی بن احمدبن محمدبن عمر الدقاق. در این مورد, نام وی, ابومحمد الحسن بن احمد المؤدب ذکر شده است61.
از این موارد, یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمدبن هاشم المکتب آمده62 و در موارد دیگر هشام المکتب, یا هشام المؤدب63 و در چند مورد, حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب64 و در یک مورد, الحسین بن ابراهیم بن هشام المکتب65. تمام این موارد, راوی یکی است.
* شیخ صدوق, در امالی, یازده مورد از وی حدیث نقل کرده, در سه مورد, حسین بن ابراهیم66, در یک مورد به اضافه مؤدب67, در یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب68 و در موارد دیگر, به اضافه احمد بن هشام المؤدب69.
* در مشیخه فقیه, در طریق صدوق به محمد بن سنان70 و محمدبن جعفر اسدی و محمدبن اسماعیل71, حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب آمده است. در طریق به محمد بن قاسم بن فضیل و ریان بن صلت و ابی ثمامه72 نیز, با عنوان حسین بن ابراهیم آمده و در معجم رجال الحدیث, وی, همان ابن هشام المکتب معرفی شده است73. شیخ طوسی در تهذیب, در باب زیارت جامعه برای دیگر شهدا, از وی حدیث نقل کرده و به جای مکتب, کاتب آورده است: به نام الحسین بن ابراهیم بن احمد الکاتب74.
با توجه به آنچه ذکر شد, می توان درباره راوی توقیع اظهار داشت: او, ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب المؤدب الرازی است.
مکتب, یعنی کسی که فن کتابت می آموزند و مؤدب, مربی قرآن75.
وی, در ری, به همراه علی بن عبداللّه ورّاق ومحمدبن احمد سنانی که مانند وی, مکتّب بوده و به چنین کاری, اشتغال داشته است76و دیگران, از مشایخ شیعه حدیث نقل می کرده و به کتابت می پرداختند. کسانی که ابومحمد از آنان حدیث نقل کرده عبارتند از:
1. ابوعلی محمدبن همام در بغداد.
2. محمدبن یعقوب کلینی.
3. ابوالحسین محمدبن جعفر الاسدی, در ری.
4. علی بن ابراهیم بن هاشم, در قم که در سال 307 از وی حدیث نقل کرده است.
5. احمدبن یحیی بن زکریا قطان.
ابومحمد (م. 312)77 در ری از ملازمان ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی و از سفرای مورد ستایش بوده است. ابومحمد, برای پی گیری مسائل و احتمالاً دیدار با حضرت حجت(عج) به بغداد سفر می کند و در آن جا نزد یکی از بزرگان شیعه, به نام: ابوعلی محمدبن همام (م:336) می رود و درباره دیدار با حضرت, با او به گفت وگو می پردازد. ابوعلی نیز, دعایی را که عمری, از نایبان چهارگانه, به وی آموخته, برای او ذکر می کند. در آن دعا, این مضمون آمده است:
(خدایا! از تو می خواهم ولی امرت را به من بنمایانی78.)
وی, به دیدار سمری می رود و در یکی از این دیدارها, که شش روز پیش از فوت سمری بوده, توقیع شریف صادر می شود و از آن جا که ابومحمد, استاد خط بوده و علاقه مند به جمع آثار خاندان عصمت و طهارت, آن توقیع را استنساخ می کند و بعدها که به ری باز می گردد و برای شیخ صدوق باز می گوید. این توقیع, چون از متن اصلی استنساخ شده, اعتبار ویژه ای دارد. گوناگونی نسخه ها, پس از این, به وسیله کاتبان, در موارد اندکی پدیدار شده است.
ابن حجر, وی را با عنوان حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب, در لسان المیزان نام می برد:
(از ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی و دیگران روایت می کند. علی بن حکم, وی را از مشایخ شیعه, در قم دانسته است. کتاب خوبی در باب فرائض دارد. و ابوجعفر محمدبن علی بن بابویه از وی حدیث نقل کرده و او را بزرگ می شمرده است79.)
با توجه به تحقیق و تتبع گسترده ای که انجام گرفت, کسی نمی تواند توقیع را خبر مرسل یا ضعیف غیرقابل اعتماد بداند; زیرا راوی آن صدوق است که از مشایخ معتمد خود نقل می کند.
افزون بر این, تردید در توقیع, به معنای انکار یکی از معجزات حضرت حجت(عج) است; زیرا در این توقیع, خطاب به سمری بیان شده که: (تو, تا شش روز دیگر از دنیا می روی) و راوی گوید: روز ششم, وی از دنیا رفت. از این روی, شیخ حر عاملی در کتاب اثبات الهداة, این توقیع را در باب معجزات حضرت می آورد80.
پاسخ اشکال سوّم: روشن شد که توقیع, نه مرسل است و نه ضعیف, بلکه از جهت سند معتبر و قابل اعتماد است. اما این که گفته اند: راوی آن, شیخ طوسی, به توقیع عمل نکرده, درست نیست. اینان, این اشکال را به دو گونه مطرح کرده اند, که به دو نوع آن, اینک پاسخ می دهیم:
1. شیخ با نقل داستانهای دیدار افراد با امام زمان(عج), درستی این توقیع را نقض کرده است.
در پاسخ باید گفت: آنچه شیخ طوسی نقل کرده, به دوران غیبت صغری مربوط می شود و توقیع, نفی مشاهده در دوران غیبت کبری را مورد نظر دارد و مدعی دیدار در این زمان را باید تکذیب کرد. از توجه به داستانهایی که شیخ طوسی, از ملاقاتها ذکر کرده, به خوبی این نکته استفاده می شود; زیرا شماری از آن داستانها, در هنگام کودکی امام عصر(عج) رخ داده است, برخی داستانها تاریخ دارند, سالهای: 264, 293, 300, 306, 309 .82
از این روی, اشکال محدث نوری و منتخب الاثر, که می نویسد: (شیخ با نقل داستانها, با توقیع مخالفت کرده است.) درست نیست و از عدم تمعان نظر در این حکایات سرچشمه می گیرد.
2. شیخ طوسی, در کتاب غیبت, اظهار می دارد:
(دیدار اولیای الهی با حضرت و بهره مندی از محضر آن جناب امکان دارد.)
شیخ طوسی, این مطلب را در پاسخ از اشکال مخالفان ابراز می دارد و در این مقام, به عنوان احتمال مطرح می کند. در این باره, توضیح خواهیم داد.
افزون بر این, در مباحث بعد, توقیع را نقل کرده که مدعیان مشاهده را باید تکذیب کرد. این منافاتی ندارد با این که برخی از اولیای الهی, غیرمستقیم از وجود امام بهره ببرند, یا اگر دیداری رخ دهد, چنین ادعایی نداشته باشند.
پاسخ اشکال چهارم: این که گفته اند: از توقیع اعراض شده است, درست نیست, زیرا علمای بزرگوار ما, که پس از شیخ صدوق, به نقل توقیع پرداخته اند به آن, باور داشته اند و در سند و دلالت آن, تردیدی نداشته اند از جمله: شیخ طوسی, در کتاب غیبت, طبرسی در اعلام الوری, اربلی در کشف الغمه, ابن طاووس در ربیع الشیعه, با این که داستانهای دیدار افراد را با حضرت, نقل کرده اند; امّا در درستی توقیع تردیدی روا نداشته اند.
علامه مجلسی, در مرآت العقول, پس از نقل روایاتی که دیدار با حضرت در آنها نفی شده, به ذکر نام سفرای امام عصر(عج) می پردازد و در پایان بحث خود, توقیع را به عنوان نتیجه, بیان می کند. در بحار نیز, توقیع به نقل می پردازد83 و در ارتباط با داستانهای دیدار, در توجیه آن سخن می گوید که نشانه اعتماد وی, به توقیع است. حتی شخصیتهایی مانند: بحرالعلوم که داستانهایی از دیدار وی, با امام زمان(عج) نقل شده, به خاطر این توقیع در توقیعاتی که مربوط به شیخ مفید می شود و طبرسی در احتجاج آنها را آورده, تردید می کند و ابراز می دارد:
(این توقیعات, باعث ادعای مشاهده می شود که روایات با آن مخالف است84.)
پينوشتها:
19. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی 253/.
20 . (مفردات), راغب اصفهانی 267/, دار المعرفة, بیروت.
21. (مصباح المنیر) 324/. فیّومی, دارالهجره, قم.
22. (کتاب الغیبة), ابو زینب محمدبن ابراهیم نعمانی 160/, تحقیق علی اکبر غفاری, مکتبة الصدوق, تهران.
23. (وافی) فیض کاشانی ج414/2 ـ 416, مکتبة الامام امیرالمؤمنین, اصفهان.
24. (حق المبین) 87/, چاپ سنگی.
25. (المسائل العشرة فی الغیبة) شیخ مفید82/; (الرسالة الاولی فی الغیبة) شیخ مفید/ 12, گنگره هزاره شیخ مفید.
26. (کمال الدین وتمام النعمه), شیخ صدوق 516/.
27. (کتاب الغیبة) شیخ طوسی 395/.
28. (اعلام الوری) امین الاسلام طبرسی 417/.
29. (مجمع الرجال), قهپائی, ج189/7. دارالکتب العلمیه, به نقل از (ربیع الشیعه) سیدبن طاووس. محدث نوری, (ربیع الشیعه) را خلاصه ای از اعلام الوری می داند.
30. (الاحتجاج), ابومنصور احمدبن علی بن ابی طالب طبرسی, تحقیق خرسانی ج 478/2, مؤسسة الاعلمی, بیروت.
31. (کشف الغمه), علی بن عیسی اربلی, ج320/3, دارالکتاب الاسلامی.
32. (بحارالانوار), علامه مجلسی, ج361/51.
33. (مرآة العقول), علامه مجلسی, ج53/4, دارالکتب الاسلامیه.
34. (نوادر الاخبار), فیض کاشانی تحقیق مهدی انصاری قمی233/, مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
35. (الخرایج والجرائح), قطب الدین راوندی, ج1128/3,ح46, موسسه الامام المهدی, قم; (اثبات الهداة), شیخ حرّ عاملی, ج693/3, ح112; (معجم احادیث الامام المهدی) ج317/4, 318, تحت اشراف کورانی.
36. (کمال الدین و تمام النعمه) 516/.
37. (کتاب الغیبه) طوسی 395/.
38. (کتاب الغیبه), شیخ طوسی / 412; (بحارالانوار), ج51 / 377 .
39. (جنة الماوی), محدث نوری, چاپ شده در (بحارالانوار), ج318/53.
40. (نجم الثاقب), محدث نوری 484/, باب هشتم, جعفری, مشهد.
41. (منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر) لطف الله صافی 400/, داوری, قم.
42. (مجمع الرجال), قهپائی ج190/7.
43. (مکیال المکارم), سید محمد تقی موسوی اصفهانی, ترجمه سید مهدی حائری قزوینی, ج507/2, دفتر تحقیقات و انتشارات بدر.
44. (کمال الدین و تمام النعمة), شیخ صدوق512/.
45. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی 242/, چاپ قدیم, مکتبة نینوی; (اثبات الهداة), ج693/3, ح112, باب معجزات صاحب الزمان.
46. (کمال الدین و تمام النعمه) 520/.
47. (علل الشرایع), شیخ صدوق 69/, 403. دار احیاء التراث العربی, بیروت.
48. (همان مدرک) 69/, 132, 240, 403.
49. (همان مدرک) 175/.
50. (همان مدرک) 68/, 131, 405 .
51. (خصال), شیخ صدوق 451/, ح57, انتشارات اسلامی, قم.
52. (همان مدرک) 314/, 330, 451, 543.
53. (همان مدرک) / 451, 572, 603, 652, 650 .
54. (همان مدرک) 345/.
55. (همان مدرک)387/.
56. (همان مدرک) 291/, 250, 387.
57. (همان مدرک),345/, 285.
58. (معجم رجال الحدیث), آقای خویی, ج274/4, دارالزهراء, بیروت.
59. (همان مدرک) 275/.
60. (مستدرک الوسائل), محدث نوری, ج657/3, چاپ سنگی.
61. (عیون اخبار الرضا) شیخ صدوق, تحقیق سید مهدی حسینی لاجوردی ج174/2.
62. (همان مدرک) 230/.
63. (همان مدرک), ج24/2, 174, 214, 230, 237, 242, 255, 259, 262, 263, 272; ج72/1, 88, 120, 141, 192, 277.
64. (همان مدرک), ج141/1, ج24/2.
65. (همان مدرک), ج259/2.
66. (امالی), شیخ صدوق, ترجمه محمد باقر کمره ای 60/, 68, 123, کتابخانه اسلامیه و عربی / 58, 65, 107 .
67 . (همان مدرک) / 38 .
68 . (همان مدرک), / 243.
69. (همان مدرک) 409/, 552, 583, 657, 670.
70. (من لایحضره الفقیه), شیخ صدوق, تحقیق علی اکبر غفاری, ج4 / 422, دارالتعارف, بیروت; (مستدرک الوسائل), ج660/3, چاپ سنگی.
71. (من لایحضره الفقیه), تحقیق علی اکبر غفاری ج476/4; (مستدرک الوسائل), ج657/3.
72 . (من لایحضره الفقیه) , ج4 / 91, 19, 132 .
73. (معجم رجال الحدیث), ج173/5.
74. (تهذیب الاحکام), شیخ طوسی ج95/6, ح2177, دارالتعارف, بیروت.
75. (نهاد آموزش اسلامی) دکتر منیرالدین احمد, ترجمه محمد حسین ساکت 60/. آستان قدس; (اقرب الموارد), ج104/2, کتابخانه آیة اللّه مرعشی, قم.
76. (امالی), شیخ صدوق 15/.
77. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی417/.
78. (کمال الدین و تمام النعمة) 512/.
79. (لسان المیزان), ابن حجر, ج271/2, شماره 1121.
80. (اثبات الهداة), ج693/3.
81. (کافی), کلینی, تحقیق علی اکبر غفاری, ج431/1, دارالتعارف, بیروت.
82. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی 253/, ح239, 227 و 224, 223, 225, 226 و از احادیث 229, 230, 231 ـ 232 پیداست که حضرت را در کودکی دیده اند.
83 . ر . ک به: پاورقیهای 26 تا 32.
84. (رجال) سید بحرالعلوم, ج320/3, مکتبة الصادق, تهران.