هشت سال جنگ تحمیلی

این‏جا دشت ایثار است. این‏جا دریای مودّت و یک‏پارچگی موج می‏زند. این‏جا عشق جاری است. این‏جا کوهِ استقامت و استواری است. این‏جا هویزه، چزّابه، شلمچه، دو کوهه و... است. این‏جا سرداران شهید آرمیده‏اند. این‏جا هزاران لاله پرپر گشته‏اند. این‏جا صدای بال زدن فرشتگان را می‏توان شنید. این‏جا یعنی انتهای هستی، تا معبود رفتن و پرواز تا بی‏کران. این‏جا قدم‏گاهی است که از ذره ذره خاکش بوی بهشت می‏آید؛ بوی شجاعت، شهامت، ایثار و استقامت. این‏جا سرزمین خاطره‏ها و خاک خوب خدا، جبهه مردان الهی است.
يکشنبه، 31 شهريور 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هشت سال جنگ تحمیلی
هشت سال جنگ تحمیلی
هشت سال جنگ تحمیلی

انتهای عشق

این‏جا دشت ایثار است. این‏جا دریای مودّت و یک‏پارچگی موج می‏زند. این‏جا عشق جاری است. این‏جا کوهِ استقامت و استواری است. این‏جا هویزه، چزّابه، شلمچه، دو کوهه و... است. این‏جا سرداران شهید آرمیده‏اند. این‏جا هزاران لاله پرپر گشته‏اند. این‏جا صدای بال زدن فرشتگان را می‏توان شنید. این‏جا یعنی انتهای هستی، تا معبود رفتن و پرواز تا بی‏کران. این‏جا قدم‏گاهی است که از ذره ذره خاکش بوی بهشت می‏آید؛ بوی شجاعت، شهامت، ایثار و استقامت. این‏جا سرزمین خاطره‏ها و خاک خوب خدا، جبهه مردان الهی است.

این مسأله را حل کنید

شما که نام جبهه‏ها را شنیده‏اید، آیا می‏دانید هویزه کجاست؟ چه کسانی در آن‏جا کشته شده و دفن گردیده‏اند؟ چگونه تانک‏ها، 120 تن از خوبان هویزه را پامال چرخ‏های آهنینشان کردند؟ اصلاً می‏دانید تانک چیست؟ می‏توانید این مسأله را حل کنید؟ گلوله‏ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود، از فاصله صد متری شلیک می‏شود و به حلقومی اصابت و آن‏را سوراخ می‏کند، حالا معلوم کنید «سَر» کجا افتاده است؟... یا این مسأله... هواپیمایی با سرعت بسیار از ارتفاع ده متریِ سطح زمین، ماشینی را که با سرعت در جاده مهران ـ دهلران حرکت می‏کند، مورد اصابت موشک قرار می‏دهد. اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنید کدام «تَن» می‏سوزد؟ کدام «سَر» می‏پرد؟ چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید، غسل داد و کفن کرد؟

صدای «امّن یجیب»

سال‏ها گذشته، ولی خاطره‏هایشان زنده است. سال‏ها گذشته، امّا رؤیاهایشان از تمامی این جاده‏ها عبور می‏کند. فریادهایشان هنوز هم از بلندای تپه‏های «بوکان» به گوش می‏رسد. صدای «امّن یجیب» باز هم از کنار نخل‏های سوخته جنوب به گوش می‏رسد. صدای «یا زهرا» را باز هم می‏شنویم. سال‏هاست هر روز صبح آینه‏ها به آن‏ها سلام می‏دهند، شب‏ها درختان با زمزمه آن‏ها به خواب می‏روند و ابرها با آن‏ها می‏گریند؛ سبک‏بالان عاشقی که جانِ شیرین خویش را به کف گرفته و بی‏هیچ منتّی، آن‏را به دین و میهن خویش تقدیم ساختند.

با ما بگویید

حضور شما طلایه‏داران پرچم عشق و ایمان، شما که فتح را روایتی دیگر بودید، ما را به خوان گسترده ایثار و جوان‏مردیتان نشانده است. این بار می‏خواهیم از شما بشنویم. از شما که اروندرود هنوز آخرین وضوی عشقتان را به خاطر دارد و کرخه، هم‏چنان رشادت و مردانگیتان را بر سینه موّاج خویش تکرار می‏کند. با ما از آن سال‏هایی بگویید که در غربتْ قریب بودید. از آن روزهای خون و شهادت. از آن سُفره‏های ساده و با صفایی که تنها با نانی و نمکی تزیین می‏شد. از آن نگاه معصومانه پیران رزمنده‏ای که برای رسیدن به خط مقدّم، ملتمسانه می‏گریستند. از سیمرغان سبک‏بالی که برای رسیدن به قاف عشق و حقیقت، رنج و عطش و سوز را به جان خریدند. از آزادگانی که سال‏ها در اسارت ماندند، ولی یک قدم عقب ننشستند!

تفکرات خام

دشمنان، تجاوزکارانه آمدند خام‏اندیشانه گمان می‏کردند که سه روزه تهران را تصرّف خواهیم کرد. این برای اولین بار نبود که ایرانْ عرصه تاخت و تاز بیگانگی قرار می‏گرفت که چشم طمع به آب و خاک این سرزمین دوخته بودند. البته این بار آمده بودند تا هم آب و خاکش را بگیرند و هم نظام اسلامی‏اش را ساقط کنند؛ نظامی که با اهدای قطره‏های خون بهترین و پاک‏ترین انسان‏ها به دست آمده بود. دشمنان خود نیز معترف بودند که آمده‏اند تا با دندان تیزِ طمعْ این سرزمین را از آنِ خویش کنند، ولی آن کوردلان، از نیروی مقاومتی که در سینه‏ها انباشته و پرچم دفاع و حماسه‏ای که برافراشته شده بود، غافل بودند.

رمز جاودانگی

در هشت سال جنگ تحمیلی، رمزی نهفته است که ایران و جوانان ایرانی را به لحاظ پایداری و ایثارشان در حفظ ارزش‏ها و تمامیت ارضی ایران اسلامی، و ناکام گذاشتن دشمن در رسیدن به اهداف شوم خود، ممتاز ساخته و به گونه‏ای بی‏سابقه، آنان را در تاریخ جهان برجسته کرده است. رمز این جاودانگی و برجستگیِ سبک‏بالان عاشق را در این جمله پیر فرزانه جماران می‏توان یافت که فرمود: «فرق بسیار است بین جوانانی که شب را با مناجات و قرائت قرآن و نماز و نیایش به سر می‏برند و حَمله را با ذکر خدا و اللّه‏ اکبر شروع می‏کنند، با آنان که شب را با معصیت خدا و روز را در جنگ با خدا آغاز می‏کنند.»

این روزه

این روزها که در میان آتش‏بازی‏های پرزرق و برق زندگی، آتش دشمنْ سوزمان کم شده است، این روزها که دیگر نه کسی سیمرغی می‏شناسد و نه نشانی از کوه قاف دارد، این روزها که دل گیریم از این هوای غم آلوده فراموشی، این روزها که در ازدحام جمعیتِ سرگردان و بی‏هدف گم شده‏ایم، این روزها که دیگر کم‏تر می‏توان نشانی از دریادلانی به دست آورد که برای رسیدن به حق و حقیقتْ دل به دریا می‏زدند. تا به ساحل نجات و پیروزی برسند؛ حماسه آفرینانی را می‏طلبیم تا درباورهامان همیشه تابنده باشند و از شهادتِ عزیزانی بگویند که رفتنشانْ مثل عبور سریع یک شهاب و وزش آرام یک نسیم ساده بود؛ چرا که تشنه سادگی و صفای آیینه‏وش وجودشان هستیم.

جبهه، تجلی گاه یاد خدا

هنرمندی که برای فیلم‏برداری ره‏سپار جبهه‏های حق علیه باطل شده بود، لحظه‏های پایانی عمر رزمنده‏ای را این گونه توصیف می‏کرد:«نگاهم به شکم پاره پاره شده یکی از رزمندگان خیره ماند. لبانش با تبسمی از ذکر، حرکتی موزون یافته بود. نزدیک رفتم. فکر می‏کردم واپسین لحظات زنده بودن خویش را به ادای وصیتی مشغول است یا شاید از فرط درد یا حتی تشنگی می‏نالد، اما سوگند به خدا که از او چیزی جز ذکر «یا سبّوح»، «یا قدّوس» و «یا ذَالجَلال و الاِکرام» نشنیدم. خواستم آن حالات روحانی را فیلم‏برداری یا دست‏کم صدای وی را ضبط کنم، اما توان کوچک‏ترین حرکتی در خود نیافتم و در برابر آن هم ایثار و جانبازی، با دستانِ سِرِشکمْ گونه‏هایش را نوازش کردم و زمانی به خود آمدم که مرغ روحش از قفس تن پرکشیده بود» و این چنین بود حماسه رزمندگان سپاه اسلامْ در وجب به وجب از خاک جبهه که سرشار از ترنّم‏های عاشقانه بود.

تبلور ارزش‏های مقدس

در حماسه دفاع مقدس، ارزش‏هایی تبلور یافت که ریشه در فرهنگ اسلام و باورهای دینیِ غیورمردان مسلمان ایرانی داشت؛ همان باورهای دینی که آنان را مشتاق دیدار دوست ساخته بود و نظاره کردن «وجه اللّه‏» را رؤیایی دست یافتنی ساخت. آنانْ درس مهرورزی، برادری و هم‏دلیِ با دوستان، و نیز درس استواری و سرافرازیِ در مقابل خصم دون را از قرآن کریم فراگرفته بودند تا ایثار و فداکاری را رنگی جاودانه بخشند تا آن‏جا که پرچم شجاعت و دلاوری را با تأسّی به سیدالشهداء علیه‏السلام و سقای کربلا بر قله بلند افتخار برافراشتند و عزت و کرامت را شکوهی دیگر بخشیدند، آن‏گونه که تاریخ با نظر به ویژگی‏های تاریک و غیرانسانی متجاوزان، در مقابل این همه بزرگی و ارزش واماند و انگشت حیرت به دندان گرفت.

جبهه‏ها، کربلای دوم

فضیلت‏های بشری، کم‏تر در صحنه نمایش تاریخ عرض اندام کرده‏اند، ولی آن‏گاه که مجال یافته‏اند تا خویشتن را بر همگان عرضه کنند و نقشی جاودانه بیافرینند، آن‏چنان شوری بر پا کرده‏اند که قلب‏ها و دل‏ها را به لرزه انداخته‏اند. روزهای دفاع مقدس، با حماسه‏هایی که دلاورمردانِ همیشه پیروز ایران آفریدند، آن‏چنان نقشی در صحنه نمایش تاریخ ایفا کرد که جز در کربلا نمونه‏اش را نمی‏توان یافت؛ چرا که اینانْ همان درسْ‏آموختگان آن مکتب بودند و شاگردان پیر فرزانه‏ای که حسین علیه‏السلام را الگو و اسوه‏اش می‏شمرد.

فریاد سنگرهای اروند

این‏جا اروند است. می‏توان سکوتِ همراه با غم را از سنگرهایش حس کرد، ولی از لابه‏لای همین سکوت، رساترین فریادها به گوش می‏رسد؛ صدای عشق، دلدادگی و حضور. هنوز می‏توان آهنگ عاشقانه نمازهای شبانه را در عرصه حضور تانک‏ها، کاتیوشاها، تفنگ‏ها و هواپیماها شنید. هنوز می‏توان همهمه بی‏قرار را از اعماق سنگرها، همراه با زمزمه اشک بر گونه‏های بندگی شنید. نگاه کنید! این رود آرام اروند است که بسیاری از غواصان و جوانانمان را به کام خود کشیده و اکنون چهره مظلومی به خود گرفته است.
ما در مقابل این همه از خودگذشتگی و ایثار این جوان‏مردان صحنه کارزار، چه داریم که ببخشیم؟ باید حرکت کنیم و ما نیز به پیش رویم و عطر آن روزها و خلوص آن خالصان را به باد صبح‏گاهی بسپاریم تا فضای جانمان را طراوتی دیگر بخشد و ما نیز چونان شهیدانمان، خدایی شویم.

نشان از حماسه‏ها

سنگرها را به خانه و کاشانه‏شان ترجیح داده بودند. دل‏هاشان به وسعت دریا بود و چشمانشان نورانی‏تر از ستاره. آنان، دست‏های سبز خدا بودند؛ عاشقان شورآفرینی که با الهام از خط سرخ عاشورا، پیروزی همیشگیِ خون بر شمشیر را بر لوح زمان نقشی برجسته زدند و امروز، امواج خروشان خلیج فارس، نیزارهای مجنون، مرداب‏های هورالهویزه و نخلستان‏های اروند، حماسه این خستگان راه معشوق را حکایت می‏کنند؛ حماسه‏ای که شهادتْ روشنی‏بخش دیدگانشان بود... شهادتی که نشانه نکو زیستن، نکوتر مردن و به سر منزل مقصود رسیدن بود.

در تمام لحظه‏ها با خدا باش

خسته‏ایم از جور روزگار، از ریاکاران به ظاهر رفیق. خسته از حیله‏گران دنیاپرست و از تمام ابرها که بر قلب‏هایمان سنگینی می‏کند، ولی در این روزهای یادآوریِ حماسه‏ها و عاشقی‏ها، تو که شلاق دشمن را تحمل کرده‏ای، تو که فراوان زخم زبان از کوردلان شنیده‏ای، تو که تمام مشکلات را بر دوش کشیده‏ای، تو که از جاده‏های پرخطر عبور کرده‏ای، تو که پشت درهای بسته ساعت‏ها به انتظار نشسته‏ای، نباید خسته باشی. باز هم مثل لحظه‏های جنگ در خروش و جوششی عمیق باشی. با کینهْ بجنگ با نیرنگْ بستیز، با نَفْسْ دربیفت و باز هم به فکر خدا باش. تو هیچ گاه تنها نخواهی ماند؛ هم‏دوش ستاره‏ها و هم‏پای فرشتگان در کنار آفتاب و ماهْ با خدا سخن خواهی گفت.

بسیج، فرهنگ است

هفته دفاع مقدس، یادآور دلاورمردی‏ها و حماسه‏آفرینی‏های مردانی است که نام ایران را در عرصه جهان برجستگی خاصی بخشیدند در این میانْ بسیجیانِ همیشه عاشق، کبوتران سبک‏بالی بودند که خالصانه و عاشقانه، هستیِ خویش را در طبق اخلاص نهادند و به دوست تقدیم کردند. بسیجْ مکتب شاهدان و شهیدان گم‏نام، و بسیجیْ هم‏سنگر و پیرو شهیدان است. بسیجْ فرهنگ است و تفکر بسیجی، معیاری ارزشی، اصیل، عمیق و انقلابی است. بسیجْ عشق است و بسیجی، عاشق. روح بسیجْ علی و فاطمه است و بسیجی، عاشقی است که کمال خود را در شهادتْ و شهادت را عین سعادت می‏داند. بسیجیْ ذوالفقار علی است؛ عاشق علی، پیرو علی، و مطیع و مرید علی است.

روحیه شهادت طلبی

خطرها را به جان می‏خریدند و به پیشواز مرگ سرخ می‏رفتند. ترسی از مرگ نداشتند و روحیه مجاهدت و رزمندگی‏شانْ با فرار از میدان نبرد و دغدغه زنده ماندن سازگاری نداشت. آن‏ها انسان‏های وارسته و شایسته‏ای بودند که مرگِ در راه خدا را با تمام وجود می‏خواستند؛ چرا که به خوبی می‏دانستند شهادتْ زندگی حقیقی، و شهیدانْ زندگان جاویدند. این جوانانِ شیفته شهاتْ انسان‏های برگزیده روی زمین بودند که بنابر فرمایش امام خمینی رحمه‏الله «بیمه بودن کشور و آسیب‏ناپذیر بودن ملت، مرهون همین روحیه شهادت‏طلبی آنان است».

اعتراف دشمن

پیران و جوانان و حتی نوجوانانی که برای دفاع از مرز و بوم این خاک مقدس پای در میدان‏های جنگ نهادند، آن‏چنان رشادتی از خویش به نمایش گذاشتند که اعجاب همگان را برانگیخت تا آن‏جا که دشمن زبان به اعتراف گشود.
یکی از فرماندهان برجسته عراقی، وقتی که زیر فشار مافوقش قرار گرفته بود که «چرا عقب‏نشینی می‏کنید و حمله نمی‏کنید»، گفته بود: «شما واقعیات میدان جنگ و ارتشتان را نمی‏دانید، ولی من این‏جا واقعیات را می‏بینم. رزمندگان ایرانی را می‏بینم که روی میدان‏های مین پا می‏گذارند و به ما حمله می‏کنند، ولی در همان حال سربازان خودمانْ پوتین‏هایشان را در می‏آورند و آهسته و بی‏صدا فرار می‏کنند. چگونه می‏توان جنگید و عقب نشینی نکرد؟»

سرمایه عظیم ایمان

هشت سال دفاع مقدس و سرافرازانه غیورمردانی که روح صفا و اخلاص را در جای جای جبهه‏ها جاری کرده بودند، به جهانیانْ به ویژه آنان که تنها چشم بر مادیات بازکرده‏اند، ثابت نمود که زمانی که کشوری مجهز به پیشرفته‏ترین و مجهزترین وسایل جنگی باشد، ولی سرمایه عظیم انسانی را به دنبال نداشته و کوله‏بارش از اعتقاد به خدا و توکل به او تُهی باشد، قطعا در صحنه نبرد شکست خواهد خورد.
در سال‏های خون و حماسه هشت سال دفاع مقدس، درخت اخلاص و توکل در باغ جان رزمندگان اسلام ریشه دوانده بود و ملت قهرمان و شهید پرور ایران و رزمندگان دلاور اسلام، با توسل به ریسمان مستحکم توکل و اعتقاد به خدا، در مقابل دشمن سرذلت فرونیاورند و نصرت الهی را به چشمان خویش دیدند.

شیرزنان تاریخ

مادرانی که فرزندان خویش را به جهاد تشویق می‏کردند، همسرانی که با دست خویش چفیه بر گردن شوهرانشان می‏انداختند، خواهرانی که بوسه بر سربندهای برادرانشان می‏زدند، شیرزنان تاریخ‏اند و چه حماسه‏ها آفریدند. دختران معصوم سوسنگرد، آن اسوه‏های عفاف که هر کدام در پس رنج‏های بی‏کران صحرانشینی و بیابان‏گردی، آرزوهای سال‏ها بعد را در دل می‏پروراندند، آن خواهران ماه، آن مظاهر شرم و حیا که زنده زنده به گور سپرده شدند، شیرزنانی بودند که دامان پاکشانْ پرورش‏گاه بزرگ‏مردان حماسه‏آفرینی بود که از تهدید و ارعاب همه دشمنانی که برای نابودی این انقلاب متحد شده بودند، نمی‏هراسیدند دشمن و سلاح تجهیزات پیشرفته‏اش، در عزم راسخشان خللی وارد نمی‏کرد.

جبهه، دانشگاه معنوی

جبهه مکانی است که قدم نهادن در آن، لیاقت و سعادت می‏خواهد و نصیب همه نمی‏شود، ولی آنان که مورد توجهات خاص خداوندی قرار می‏گیرند، این مکان عزیز را می‏یابند، آن چنان که در توصیفش می‏گویند: «وقتی جبهه نیستم، مثل این است که یک چیزی گم کرده‏ام». یا دیگری چه زیبا گفته است که: «جبهه، دانشگاهی است که مدرک آن پاک بودن، خلوص نیت و صبر و تحمل است. جنگْ بهترین فرصت برای آزمایش کردن ملت اسلامی و به ثمر رساندن انقلاب اسلامی است. زمان خودسازی و زمان آزمایش و امتحان واقعی، در جنگ است».

این روزها، یادآور فداکاریه

دفاع مقدسْ آوردگاه حق و باطل، دانشگاه خودسازی و تکامل روحی، مدرسه عشق و محبت حقیقی، دریای نور با گوهرانی از اخلاص و ایثار، عرصه آفرینش حماسه‏های سترگ و ماندگار، تجلی‏گاه صحنه‏های زیبای ماندگاری، گستره آفرینش صحنه‏های باشکوهِ از خودگذشتگی و ایثار، زندگی راحت را رها کردنْ و خود را در کانون خطر قرار دادن برای دفاع از حریم مقدس اسلام و مملکت اسلامی بود. بکوشیم در این روزها که یادآور این همه خلوص و ایثار و صفا و صمیمیت است، جبهه و دردانه‏های پاکش را برای همیشه در اذهان زنده کنیم و بکوشیم تا برای همیشه، در یادهامان بماند که «یارانْ چه غریبانه، رفتند از این خانه».

بشیر صبح صادق

ما شاهدِ روزگار عشقیم
ما خامه خون‏نگار عشقیم
ما وارث کربلای خونیم
اسطوره ماندگار عشقیم
ما شمس مُنیر شبْ شکافیم
ما آتش پرشرار عشقیم
ما غیرت لاله‏های سرخیم
در باغ سحر بهار عشقیم
ماییم بشیر صبح صادق
درگلشن خون، هزار عشقیم
خونین کفنانِ روسپیدیم
عمری است که داغ‏دار عشقیم
ظلمت‏شکنانِ حق‏پرستیم
با هیبت ذوالفقار عشقیم
فریاد حماسه بر لب ماست
حلاّج‏صفت به دارِ عشقیم
رضا اسماعیلی
منبع: ماهنامه گلبرگ




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.