بهترین داستان، بدترین فیلم

«نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین» آیه 3 سوره یوسف قرآن کریم از ماجرای یوسف پیامبر علیه السلام به عنوان بهترین داستان یاد می کند. مسلما شاخصه هایی در این داستان وجود دارد که نشان دهنده احسن القصص بودن باشد.
دوشنبه، 19 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بهترین داستان، بدترین فیلم
بهترین داستان، بدترین فیلم
بهترین داستان، بدترین فیلم

نویسنده: عرفان هدایت پور
منبع : راسخون
«نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین» آیه 3 سوره یوسف
قرآن کریم از ماجرای یوسف پیامبر علیه السلام به عنوان بهترین داستان یاد می کند. مسلما شاخصه هایی در این داستان وجود دارد که نشان دهنده احسن القصص بودن باشد.
این داستان اخلاص یک بنده در اعتقاد به وجود پروردگارش را به تصویر می کشد. این داستان نشان می دهد چگونه خداوند متعال بنده اش را تربیت می کند و علوم متعدد از جمله تاویل خواب را به وی می آموزد. او را در مسیر محبت و سلوک خویش پرورش می دهد. از چاه بیرون می آورد، از زندان گناه و هواهای نفسانی و چشم طمع دیگران نجات می دهد و توطئه زنان هوس باز را نسبت به وی خنثی می کند.
نشان می دهد چگونه یک بنده زیر شکنجه های جسمی و روحی و اسارت در زندان و زیر مشکلات عدیده ای که بر وی عارض می گردد مقاومت و صبر نموده و اعتقادش به خدای خود کم رنگ و یا قطع نمی شود بلکه مصمم تز از گذشته از او یاد می کند و خود را محتاج تر و نیازمند تر و حقیرتر در درگاه الهی می یابد.
داستان حضرت یوسف بیانگر درس های بزرگی برای انسان در همه اعصارست تا روشی صحیح برای زندگی خود برگزیند و راه را از بی راه تشخیص دهد. با دوری از گناهان به خصوص حسد و شهوت رانی به مقابله با نفس اماره برخیزد تا عزیز شود، توکل بر خدای بزرگ داشته باشد تا به اوج عزت برسد، با قبول اشتباه و توبه به پیشگاه احدیت، مورد لطف و رحمت خدای مهربان قرار گیرد و ...
حال توجه کنید این داستانی که خداوند متعال آن را احسن القصص نامیده، آنقدر اهمیت ندارد که در قالب های هنری به آن پرداخته شود؟!! مسلما بیان آن بسیار پر ارزش و حائز اهمیت فراوانی است. اما صرف پرداختن به این موضوع نیز ارزش ندارد. آن موقع ارزش پیدا می کند که اهداف قرآن را پیگیری کند. اگر دقت و تامل در بیان داستان همانند و یا لااقل نزدیک به توجه قرآن کریم نباشد و علل احسن القصص دنبال نگردد، می شود یک داستان عشقی بی ارزش. می شود نسخه هالیوودی داستان حضرت یوسف علیه السلام که با وجود قوانین و اقتضای هالیوود که ســکــس را لازم التصویر می داند، نحوه بیان داستان را نیز به ابتذال می کشد.
سریال یوسف پیامبر آن گونه که باید و انتظار از آن می رفت نتوانست به این مهم برسد. دلایل زیادی در عدم موفقیت این سریال در محقق کردن تعبیر قرآن کریم وجود دارد. این دلایل عمدتا به خاطر ضعف در فیلمنامه است چه بسا گاهی ضعف در تدوین و تصویربرداری با وجود در اختیار داشتن امکاناتی که حتی در دسترس دیگر کارگردانان در تهیه اثر خود نبوده، دیده می شود. بعضا از نماها در جایگاه مناسب خود استفاده نشده بود. همه می دانند که نمای High Angle، نمای تحقیر است ولی متعدد در این سریال از این نما برای به تصویر کشیدن بازیگر نقش حضرت یوسف استفاده شد.
قسمت 36 سریال یوسف پیامبر نشان می دهد که کارگردان هیچ تخصصی در ایجاد و خلق صحنه های اکشن ندارد و حتی از تجربه و تخصص دیگران نیز بهره ای نبرده است. آن جایی که فرمانده هورن هوپ دستور می دهد به سمت نظامیان محافظ معبد عامون به فرماندهی پادیامون تیراندازی کنند، از نحوه پرتاب تیرها و حرکت چرخشی آنها در آسمان و استفاده از نماهای باز و ثابت و طولانی کاملا این بی تجربگی و ضعف در تصویربرداری و تدوین در بعضی از سکانس ها و صحنه ها مشهودست.
از این نمونه اشکالات در فیلم دیده می شود. از همه اینها بگذریم بحث از محتوای فیلم و نگارش فیلمنامه مهمتر به نظر می رسد هر چند دیگر عوامل تولید فیلم نیز موثر و قابل توجه هستند اما فیلمنامه اهمیت بیشتری دارد چون سنگ بنا و فنداسیون فیلم به حساب می آید به خصوص که فیلمنامه این اثر عامل اصلی عدم همذات پنداری مخاطب با آن می باشد.
سه عنصر اساسی در نگارش فیلم وجود دارد که در واقع مهمترین مصالح تشکیل دهنده ساختمان یک فیلمنامه می باشند.
ماجرا، شخصیت و دیالوگ.
با وجود اینکه ماجرای حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم آمده و خداوند متعال که بهترین داستان سراست آن را بیان نموده ولی ماجرای ساخته شده در این فیلم در جاهایی کمی ضعیف و آماتور به نظر می رسد. در بعضی قسمت ها می بینیم که ماجرا عمق ندارد و بیشتر شبیه قصه گویی کودکانه است. مخاطب را با خود همراه نمی کند و استدلال های قوی ای برای ذهن مخاطب ندارد. از جمله ماجرای حسد برادران یوسف و سرانجام نیت شوم آنان که به چاه انداختن وی منجر شد. پایبندی هورن هوپ به آخنآتون که وی را فرزند ناخلفی برای عامن هوتپ سوم می داند و با وجود ایمان به عامون به معبد وی حمله می کند و شاهد شکستن عامون بدست یوسف می شود. ایمان آوردن سریع عامن هوتپ چهارم به پیامبری یوسف علیه السلام.
داستان در جریان سیر خود آن جایی که به کاهنان معبد می رسد خوب کار نمی کند. و آنچه بیان می شود بیانی تکراری از مفت خوری ها و شکم بارگی آنانست. البته این مسائل از هیچ کجای فیلم استنباط نمی شود مگر ازشکم های افتاده آنان که می توان گفت نقطه قوتی برای فیلم است زیرا از نمایش آنچه عیان است پرهیز می کند.
یک نکته اینجا لازم است گفته شود و آن اینست که سیر دراماتیک فیلم اقتضا می کند هر آن چه در ماجرا ضرورتی ندارد و ما را برای پیشبرد فیلم کمک نمی کند بدون هیچ ملاحظه ای از متن فیلمنامه حذف گردد. همان گونه که خداوند متعال این داستان را در قرآن کریم بسیار موجز بیان کرده است. و تنها به آن قسمت هایی از زندگی یوسف پیامبر علیه السلام پرداخته که می خواهد از آن بهره ببرد و اهداف خود از بیان آن را به مخاطب پیش بگیرد.
در قسمت های آخر آن قدر این ماجرای عشق و علاقه بیش از حد زلیخــا به یوسف کش داده می شود که حوصله مخاطب را سر می برد. بنابراین سیر داستان کند و مخاطب خسته می شود.
مواردی در این فیلم دیده می شود که با نص صریح قرآن در تعارض است. به عنوان مثال خداوند در آیه 42 سوره یوسف می فرماید: «و قال للذى ظن انه ناج منهما اذكرنى عند ربك فانسيه الشيطان ذكر ربه فلبث فى السجن بضع سنين»، یوسف به آن کسی که می پنداشت که او به زودی نجات می یابد گفت مرا نزد صاحبت یاد آوری کن ولی شیطان این ماجرا را از یادش برد، و بدین سبب یوسف چند سال دیگر در زندان ماند.
خداوند شیطان را عامل از یاد رفتن خواسته یوسف از ذهن ساقی عامن حوتپ سوم می داند ولی در این فیلم عامل فراموشی را خداوند عنوان می کند. و دیگر اینکه علت افزایش هفت سال دیگر به زندانی شدن یوسف، همان فراموشی که سببش شیطان بود در قرآن آمده است چنانکه در این فیلم توسط جبرئیل علت، خطای یوسف در درخواست از خلق خداوند بیان می شود. در حالیکه یوسف به خطای خویش پی برده و توبه کرده بود. در اینجا علاوه بر اینکه نص صریح قرآن زیر پا گذاشته می شود در ارحم الراحمین بودن و بخشنده بودن خداوند نیز تشکیک ایجاد می کند.
دیالوگ های این سریال بسیار آماتورست و مطمئنا از یک نویسنده با تجربه و حرفه ای بر نمی آید. خوب بود نوشتار فیلمنامه به فیلمنامه نویسی حرفه ای و البته متعهد سپرده می شد.
شخصیت پردازی نیز به خصوص در دو شخصیت اصلی و کاربردی فیلم (حضرت یعقوب نبی و یوسف پیامبر علیهما السلام) آنگونه که انتظار می رفت خوب نبود. حضرت یعقوب را فردی ضعیف و بی تاب جلوه داده و آن معنویت و خلوص که هدف قرآن از بیان این داستان است در شخصیت حضرت یوسف علیه السلام کم رنگ و حتی گاهی اصلا دیده نمی شود.
در قسمت بعد حتما در مورد این دو عنصر اساسی (شخصیت و دیالوگ) بیشتر بحث خواهیم کرد. اما آنچه مشهودست در نگاهی کلی به این سریال خواهیم یافت که در مقایسه با قصص قرآنی ای که بعد از انقلاب اسلامی در قالب فیلم در آمده اند چون سریال مردان آنجلس به کارگردانی فرج الله سلحشور، مریم مقدس به کارگردانی شهریار بحرانی، مسیح علیه السلام به کارگردانی نادر طالب زاده و ... بدترین فیلم از جهت نزدیک بودن به بیان قرآنی بوده که نتوانسته هدف قرآن را پیاده کند.
در پایان باید متذکر شد که بیان این مطالب منافاتی با نقاط قوت این سریال ندارد. چنانچه جسارت آقای سلحشور در ساخت این اثر و پرداختن به این موضوع ستودنیست. ولی توجه به نقاط ضعف مسلما در آثار دیگر نقش مهمی ایفا خواهد کرد.

منابع:
قرآن کریم
تفسیر المیزان جلد 11




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط