اهميت هوش عاطفي در زندگي مشترک

امروزه رو به رشد ازدواج و طلاق باعث شده هوش عاطفي بيش از پيش اهميت پيدا کند . خطر افزايش طلاق بيشتر متوجه زوج هاي تازه ازدواج کرده است . طي سال هاي اخير، پيوندهاي عاطفي ميان زن و شوهر و نيز مرزهاي گسل عاطفي که مي توانند بنيان زندگي را از هم بشکافند ،با دقتي بي سابقه مورد بررسي قرار گرفته اند .شايد بزرگ ترين پيشرفت براي فهم عواملي که يک ازدواج را حفظ مي کند يا آن را از هم
چهارشنبه، 10 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اهميت هوش عاطفي در زندگي مشترک
اهميت هوش عاطفي در زندگي مشترک
اهميت هوش عاطفي در زندگي مشترک

نويسنده:محسن ربيع زاده



امروزه رو به رشد ازدواج و طلاق باعث شده هوش عاطفي بيش از پيش اهميت پيدا کند .
خطر افزايش طلاق بيشتر متوجه زوج هاي تازه ازدواج کرده است . طي سال هاي اخير، پيوندهاي عاطفي ميان زن و شوهر و نيز مرزهاي گسل عاطفي که مي توانند بنيان زندگي را از هم بشکافند ،با دقتي بي سابقه مورد بررسي قرار گرفته اند .شايد بزرگ ترين پيشرفت براي فهم عواملي که يک ازدواج را حفظ مي کند يا آن را از هم جدا مي پاشد ،با استفاده از ابزارهاي دقيق فيزيولوژيک حاصل شده است . اين ابزارها رديابي لحظه به لحظه تفاوت هاي ظريف احساسي ميان زن و شوهر را ميسر ساخته اند ، اکنون دانشمندان قادرند کوچک ترين تغيير و تحول در ميزان آدرنالين يا فشارخون يک شوهر را تشخيص دهند و جزيي ترين عواطف را در چهره يک زن مشاهده کنند .اين اندازه گيري هاي فيزيولوژيک ، نوعي تفاوت بيولوژيک پنهان را به عنوان منشأ بروز اختلاف ميان زن و شوهر آشکار مي کند ؛ يک اختلاف سطح بحراني در قابليت هاي عاطفي ، که براي زن و شوهر نامحسوس است يا مورد بي توجهي واقع شده است .اين اندازه گيري ها همان نيروهاي عاطفي را که قادر به حفظ يا نابودي يک رابطه مشترک هستند ، در معرض ديد قرار مي دهند . مرزهاي عاطفي ،تفاوت ميان دنياي عاطفي دختران و پسران را نشان مي دهند .دربسياري از اختلاف هاي زناشويي مشاهده مي شود که مرد از خواست هاي "غيرمنطقي " زن شکايت مي کند و زن از " بي تفاوتي " مرد نسبت به آن چه او مي گويد ناله سر مي دهد ، ريشه اين تمايزات عاطفي را ، علي رغم آن که بخشي از آن ممکن است بيولوژيک باشد ـ مي توان در دوران کودکي و در تفاوت دنياي عاطفي که دختران و پسران در آن ها رشد مي کنند ، رديابي کرد .چرا که به دختر و پسر در مورد کنترل عواطف خويش درس هاي بسيار متفاوتي داده مي شود .به دختران راجع به عواطف ، اطلاعات بيشتري داده مي شود تا به پسرها و با پسرها بيشتر در مورد نتايج احساساتي مانند خشم ،صحبت مي شود .
"لسلي بروديم " و "جوديت هال "که در زمينه ي تفاوت هاي عاطفي ميان دو جنس مذکر و مونث تحقيق مي کنند اظهار مي دارند که چون دخترها در به کارگيري زبان خيلي سريع تر از پسرها مهارت پيدا مي کنند ، بنابراين با فصاحت بيشتري مي توانند احساسات خود را بيان کنند و همچنين بهتر از پسرها مي توانند واکنش هاي عاطفي را جايگزين جنگ هاي تن به تن سازند . بر عکس ،پسرها چون هيچ تاکيدي بر توصيف احساسات خود ندارند احتمالاً از وضعيت عاطفي خود و ديگران بي خبرند .
از پسرها انتظار مي رود در موقع زمين خوردن گريه نکنند و با خروج خود از زمين بازي اجازه بدهند که بازي ادامه يابد ، اما دخترها بازي را براي کمک به فرد صدمه ديده متوقف مي کنند .
از همين رو پسرها از جانب هر چيزي که استقلال آن ها را به مبارزه مي طلبد تهديد مي شوند ، درحالي که دخترها با بروز گسيختگي در روابط شان مورد تهديد قرار مي گيرند .اين تفاوت ديدگاه ها بدين معني است که زن ها و مردها از يک گفت وگو چيزهاي کاملاً متفاوتي انتظار دارند .مردها به صحبت درباره ي "مسايل " قانع اند ، درحالي که زن ها در جست وجوي روابط عاطفي اند.
صدها تحقيق نشان مي دهد حس همدلي زن ها خيلي قوي تر از مردهاست . آن ها حداقل خيلي بهتر از مردها مي توانند از طريق چهره ، لحن صدا و ديگر علايم غيرکلامي به احساسات دروني ديگران پي ببرند . به طور کلي زن ها هنگامي که وارد زندگي زناشويي مي شوند براي ايفاي مديريت عواطف و احساسات کاملاً تعليم ديده اند ، درحالي که مردها از اهميت اين امر براي حفظ بقاي رابطه زناشويي درک کافي ندارند . تحقيقي که بر روي 264 زوج انجام گرفت نشان داد به راستي مهم ترين عنصر براي زنان ـ نه مردان ـ در رضايت از روابط شان اين حس بود که " ارتباط خوبي " با شوهرشان داشته باشند ."تدهوستون " معتقد است از ديدگاه زن ها ، صميمت و نزديکي يعني گفت وگو راجع به مسايل ، به ويژه در مورد رابطه زن و شوهر ، اما مردها درک نمي کنند که زن هاي شان از آنها چه مي خواهند ، آنها مي گويند : " من از او مي خواهم که به اتفاق هم کاري انجام دهيم ولي همه کاري که او مي خواهد انجام بدهيم اين است که بنشينيم و حرف بزنيم ." " هوستون " دريافته است که مردها در دوران آشنايي قبل از ازدواج تمايل بيشتري به صحبت کردن و ايجاد صميميت با همسران خود دارند، اما به محض آن که ازدواج مي کنند و وارد زندگي مشترک مي شوند (به ويژه در ازدواج هاي سنتي )وقت کمتري براي صحبت کردن با همسرشان صرف مي کنند .
اين سکوت فزاينده ناشي از اين مسأله است که مردان با خوش باوري بيشتري به زندگي زناشويي خود نگاه مي کنند ،اما زن ها در کل و به خصوص درازدواج هاي ناموفق ، بيش از شوهران خود به گله کردن ، مي پردازند . حالا چگونه مي توان اين شکاف عاطفي را درهنگام بروز اختلاف نظر و نارضايتي که در هررابطه زناشويي بسيار طبيعي است ، بررسي کرد ؟ در حقيقت موضوعات خاص مثل :نحوه ي تربيت فرزندان ، يا مقدار پس انداز و قرض هيچ کدام نمي توانند باعث تحکيم يا متلاشي شدن پيوند زناشويي شوند ، بلکه عاملي که سرنوشت يک زندگي مشترک را رقم مي زند اين است که زن و شوهر چگونه راجع به رنجش ها و دلخوري ها و مسايل آزار دهنده بحث و گفت وگو مي کنند .حتي توافق در مورد اين که چگونه مخالفت خود را ابراز کنند مي تواند راهي براي بقاي زندگي زناشويي باشد .زن و شوهر بايد در هنگام برخورد با احساسات و عواطف سخت و انعطاف ناپذير يکديگر ،بر تفاوت هاي دروني مربوط به جنسيت خود غلبه کنند .
منبع:مجله موفقيت(ش145)




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.