دينداري و دين گريزي

واژه دين گريزي از دو قسمت دين و گريز تشكيل شده است. از اين رو شايسته است هر يك از اين اجزا را جداگانه محل تامل قرار دهيم . دين: دين به مجموعه تعاليمي گفته ميشود كه از سوي خدا و توسط انسان هايي برگزيده براي بشر ارسال شده و مشتمل بر سه حوزه عقايد، اخلاق و احكام است . در اينجا مراد ما از دين تنها دين اسلام است كه توسط آخرين سفير الهي محمد مصطفي (ص) بر بشريت عرضه شده است.
چهارشنبه، 17 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دينداري و دين گريزي
دينداري و دين گريزي
دينداري و دين گريزي

نويسنده:محمد عالم زاده نوري



واژه دين گريزي از دو قسمت دين و گريز تشكيل شده است. از اين رو شايسته است هر يك از اين اجزا را جداگانه محل تامل قرار دهيم .
دين: دين به مجموعه تعاليمي گفته ميشود كه از سوي خدا و توسط انسان هايي برگزيده براي بشر ارسال شده و مشتمل بر سه حوزه عقايد، اخلاق و احكام است . در اينجا مراد ما از دين تنها دين اسلام است كه توسط آخرين سفير الهي محمد مصطفي (ص) بر بشريت عرضه شده است.
عقايد يعني حقايق بزرگي كه بايد به آنها باور داشت و آنها را در ذهن و دل خويش پذيرفت.
اخلاقيات صفات نفساني پايداري است كه آدمي بايد در جان خويش ايجاد كند و گوهر نفس خود را به آن بيارايد.
احكام مجموعه دستورالعمل هايي است كه انسان مومن ديندار به آنها موظف است و بايد در عمل به كار گيرد و با اعضا و جوارح ظاهري خود انجام دهد.
دينداري به معناي باورداشتن آن عقايد و تخلق به آن اخلاق و التزام عملي به آن احكام است. البته انسان ديندار در زبان و ظاهر خويش به اين دينداري اعتراف و افتخار ميكند و آن را آشكار ميگرداند.
آيا اگر كسي يكي از اين سه را داشته باشد مي توان او را ديندار ناميد؟ يقينا با داشتن اعتقاد ديني درجه اي از دينداري حاصل ميشود كه قابل افزايش است. حتي اگر كسي اعتقاد ديني داشته باشد ولي به اخلاق و احكام عملي پايبند نباشد درجه اي از ايمان را دارد. اما در صورتي كه
1.فقط اخلاق ديني باشد
2. فقط عمل به احكام دين باشد
3. فقط اعتراف و ادعاي ظاهري به دينداري باشد.
4. فقط اخلاق و احكام باشد
5. فقط ادعا و اخلاق باشد
6. فقط ادعا و احكام باشد
اما اعتقاد قلبي نباشد، دينداري حاصل نمي شود.
***
گريز: در مفهوم واژه گريز دست كم سه موضوع اساسي لحاظ شده است :
دورشدن و فاصله گرفتن نوعي مواجهه و آشنايي اوليه نوعي نفرت، دلزدگي و بدآيند.
تا انسان با چيزي مواجه نشود و دركي از آن نداشته باشد، از آن فرار نمي كند . همچنين تا آن چيز، نوعي دلزدگي و انزجار در جان آدمي نيافريند و خاطر انسان را مكدر و آزرده نسازد، دليلي براي گريز وجود ندارد. از اين رو گريز به معناي دورشدن و فاصله گرفتن ناشي از احساس تنفر و دلزدگي پس از يك مواجهه اوليه است.
***
يك جوان، بلكه يك انسان در مناسبت با دين خدا اين چند حالت را ميتواند داشته باشد.
1. نا آشنايي:
يعني هيچ تصوري از باورهاي ديني، اخلاقيات مطلوب دين، و واجب و حرام شرعي نداشته باشد . گويا استعمال واژه دين گريزي در چنين موردي نابجا باشد . زيرا تا هنگامي كه نوعي آشنايي و آگاهي وجود نداشته باشد گريز رخ نمي دهد . مفهوم گريز مشتمل بر نوعي مواجهه و آشنايي است.
2. نوعي مواجهه و آشنايي بدون هيچ گونه گرايش دروني و علاقه:
اين حالت ناشي از جهل به حقيقت دين است. وگرنه نفس آشنايي با يك پديده كامل، جذاب و دلربا علاقه را به دنبال مي آورد.
3. نوعي آشنايي همراه با نفرت و انزجار :
اين حالت از اين گمان برخاسته كه دين خدا نوعي محدوديت و سختگيري و بي منطقي روا داشته و ما را به كارهاي شاق و تقيدات دشوار ملزم ساخته است. در اين حالت يقينا عمل ديني تنها با نوعي قوه قهريه، تحميل و فشار تحقق مييابد. بنابراين گريز از دين به معناي گريز از اعتقاد و عمل ديني تحقق مييابد.
4. آشنايي و علاقه اما بدون انگيزش:
در اين صورت ضمن اعتراف به حقانيت و سودمندي معارف و احكام شريعت و باورمندي نسبت به مطلوبيت آن، انگيزش لازم براي حركت و تنظيم نوع زندگي بر مدار دين وجود ندارد. گرچه يك نوع ملامت مستمر دروني و درد وجدان شخص را آزار مي دهد. بدين معنا نيز گريز از دين تحقق نيافته است، زيرا در مفهوم گريز نفرت (نقطه مقابل علاقه) بايد وجود داشته باشد.
5. گريز از نام دين نه حقيقت آن:
در اين صورت انسان به هر جهت علاقه ندارد كه به دين داري و ايمان (اعتقاد ديني، اخلاق ديني، عمل به احكام دين يا تركيبي از اينها) مشهور شود و ضمن اين كه در اندرون خود بسيار مومن و معتقد است و در خلوت به مناسك و آداب ديني مقيد، اما از ابراز و اظهار آن ناخوش است . شايد منشا چنين ويژگيپرهيز از زهد و ريا و عدم صداقت باشد و شايد مشاهده رفتار برخي دينداران ناپارسا مانع از اظهار انتساب به آنها شده باشد.
6. دشمني با دين و تلاش براي برافكندن پايه هاي آن:
گويا براي اين معناي واژه دين گريزي كوتاه و ناساز است و مناسب تر استعمال واژه دين ستيزي و خصومت است.
***
به بيان امير مومنان ايمان (دينداري ) از سه عنصر تشكيل ميشود . باور قلبي، عمل ظاهري و ادعاي زباني.
نسل جوان امروز مثل همه انسان هاي تاريخ داراي فطرت الهي است و اين فطرت و سرشت خداساخته او را به سوي ايمان دعوت ميكند . باور قلبي كه ركن اول دينداري است به صورتي غير اكتسابي اما عميق در جان جوانان ما وجود دارد كه نمود َآن گرايش به حق، كمال جويي، معنويت خواهي و تحسين كار خير است. به اين معنا و در اين شاخه جوانان ما از بسياري از بزرگترها ديندارترند. زيرا اين فطرت الهي دست ناخورده و پاك باقي مانده است.
اين اعتقاد دروني علي القاعده بايد منشا رفتار شود و در زبان و عمل نمود يابد . در اين مرحله موانعي وجود دارد، عصري كه ما در آن واقع شده ايم، محل تراكم اين موانع است. بدين جهت نمود خارجي دين داري، در قشري از نسل جوان كمرنگ شده است. از جمله اين موانع «وفور ابزارهاي غفلت و دستيابي آسان به فضاي گناه» است. گناه به معناي مخالفت با فرمان خدا و عمل كردن بر خلاف مقتضاي آن اعتقاد است كه معمولا با نوعي شيريني و جذابيت اوليه همراه است. بايد اعتراف كرد كه انسان به طبع اولي خود در مقابل جذابيت دنيا و فريبندگي گناه ضعيف است. و اگر سيستم امنيتي و گارد حفاظت بسيار قوي پيرامون خويش كار نگذاشته باشد (تقوي) و دائم مراقب احوال نفس لذت جوي راحت طلب خود نباشد(ذكر و مراقبه) بي گمان به سياه چاله معصيت فرو مي افتد . جوان در موقعيتي است كه نه آگاهي مناسبي از احوال نفس خود دارد (انسان شناسي و خودشناسي) و نه به مكايد شيطاني به خوبي آشناست (دشمن شناسي) بلكه گاهي تحت تاثير جذابيتهاي فراوان دنيا دشمن خويش را دوست ميپندارد و به او اعتماد ميكند.
مشاهده موارد پرشمار اين معصيت ها و بي تقيدي هاي ظاهري بسياري را بر آن داشته كه نسل سوم انقلاب را دين گريز بشمارند. اما اگر توجه كنيم كه هر معصيتي نشان از انكار و الحاد ندارد و روح پاك جوان همچنان جايگاه معنويت جويي و خداگرايي است به سرعت اين گونه قضاوتي نمي كنيم . دين گريزي مستلزم نفرت از دين است و معصيت هميشه به معني نفرت نيست.
نكته بسيار مهم اين است كه كثرت گناه و فروغلتيدن در اعمال ناهنجار، آرام آرام تاثير نامناسب خود را بر درون مايه وجود آدمي ميگذارد.
مطابق يك اصل تربيتي اثبات شده ظاهر و باطن آدمي به شدت با يكديگر مرتبط و بر همديگر اثر گذارند. از آنجا كه ظاهر، در باطن اثر ميگذارد، بايد احساس خطر كرد و از آنجا كه باطن برظاهر تاثير دارد بايد اميدوار بود كه جوان باطني پاك دارد حتي اگر ظاهرش نامناسب باشد.
از خوبي و پاكي و صفاي جوان، اين نشانه هم ديده ميشود كه علاقه ندارد ظاهر خود را خوش نما و آراسته نشان دهد در حالي كه معتقد است هنوز اين گونه نشده است. از ريا و زهد نمايي و ادعاي پاكي گريزان است و علاقهمند است حقيقت آن را داشته باشد. برخي از مناسك و آداب و آيينها و بلكه تقيدها در نظر جوان ظاهرگرايي ديده ميشود و ريشه در عمق جان دارد و بدين ترتيب محكوم عنوان رياكاري و زهد فروشي و مطرود و زدودني است.
ابهام روشني كه اينجا وجود دارد نحوه انتقال اهميت امور ظاهري به جوان بدون ابتلاي به ريا است.
منبع: پگاه حوزه




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.