آن ها که مي روند ، آن ها که مي مانند

هشتم آبان 86 . هنوز ساعت هشت صبح نشده پيامکي به من رسيد با اين مضمون : « خدا بال هاي خوابيده قيصر را به هفت آسمان باز کرد ، تا به شاعران زمين بر بخورد ...» از رسيدن خبر دلم ريخت ! با در نظر گرفتن شرايط جسمي او ، اين اتفاق چنين بعيد نبود ، اما وقتي پاي دلبستگي در کار باشد ، ديگر نه تنها منطق که پرونده پزشکي و شرايط جسمي هم قانع کننده نيستند. قيصر پر گرفت . همين !
چهارشنبه، 27 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آن ها که مي روند ، آن ها که مي مانند
آن ها که مي روند ، آن ها که مي مانند
آن ها که مي روند ، آن ها که مي مانند





براي قيصر ، عزيز سفر کرده

و قاف
حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک من
آغاز مي شود!
هشتم آبان 86 . هنوز ساعت هشت صبح نشده پيامکي به من رسيد با اين مضمون : « خدا بال هاي خوابيده قيصر را به هفت آسمان باز کرد ، تا به شاعران زمين بر بخورد ...» از رسيدن خبر دلم ريخت ! با در نظر گرفتن شرايط جسمي او ، اين اتفاق چنين بعيد نبود ، اما وقتي پاي دلبستگي در کار باشد ، ديگر نه تنها منطق که پرونده پزشکي و شرايط جسمي هم قانع کننده نيستند. قيصر پر گرفت . همين !
نخستين بار او را در اختتاميه دوره ششم دفتر شعر جوان ، بعد در برنامه اي که دوستان شاعرم در شهر ري به احترام او برگزار کرده بودند از نزديک ديدم و بعد ها به کرات در خانه شاعران و اختتاميه هاي دفتر شعر جوان . آرام ، متين، با نگاهي نافذ، اما مهربان در جلسه هاي دفتر شعر جوان، شعرها را به دقت مي شنيد ، و در مقام نقد حرف هايي مي زد ، اما براي من آن حرف هايي که نمي زد يا به مهرباني در لفافه بر زبان مي آورد شنيدني تر بود. قيصر شاعر بود و منقدي که در وجودش روحيه پدرانه بر نقادي غلبه داشت،و به همين خاطر بيشتر جنبه مثبت شعر جوان تر ها به چشمش مي آمد. شاعري که تحصيل در رشته ادبيات ، شعرش را به اصطلاح «مکانيکي» نکرد و طراوت آن ها تا آخر بر جاي ماند.
صميمت شعر او به ميان مردم هم رسوخ کرده است ، هر چند شايد بعضي ندانند شعري که بر زبان مي آورند از آن مردي به نام قيصر امين پور باشد ، ولي فکر مي کنم خيلي ها مثلا اين شعر او را زمزمه مي کنند که :
حرف هاي ما هنوز نا تمام ...
تا نگاه مي کني :
وقت رفتن است
باز هم همان حکايتي هميشگي !
پيش از آن که با خبر شوي
لحظه عزيمت تو ناگريز مي شود
آي ...
اي دريغ و حسرت هميشگي!
ناگهان
چقدر زود
دير مي شود!
قيصر امين پور را نمي توان در شمار رفتگان به حساب آورد. وي شاعري بود- و مصرانه تأکيد مي کنم : هست - که فراتر از هم روزگاران خود بود. امين پور متولد سال 1338 بود و بنابراين سال هاي پر تنش و التهاب آغاز انقلاب و جنگ ، دوران جواني او را ساختند. در حقيقت پس از نسل شاعراني که در دوران پيش از انقلاب شکوهمند اسلامي شکل گرفتند ، نسلي شکل گرفت که زنده ياد سيد حسن حسيني و قيصر امين پور نمايندگان برگزيده آن هستند. شعر در دهه نخست انقلاب؛ بدون شمارش چند تن از بزرگان باقي مانده از گذشته که سال هاي پاياني عمرشان را مي گذارندند؛ بيشتر در قبضه شاعراني بود که ناتواني فني و هنري خود را در پس ارزش هاي انقلابي پنهان کردند، تا با اين ترفند ، خود را از گزند نقد ادبي پنهان کنند ، شاعراني که هنوز هم جسته و گريخته به واسطه شاعري روزگار مي گذارنند. قيصر امين پور چنان که اشاره شد ، از نسلي متفاوت بود که در اين دوره زماني شکل گرفت. تفاوت بزرگ زنده ياد امين پور و اندک هم فکرانش با ديگران در اين بود که ضمن پايبندي به ارزش هاي والاي جامعه ، در مسير تکامل شعر فارسي قدم برمي داشتند. قيصر پايبند به ارزش ها بود ، اما به عنوان يک انسان و در گام بعدي يک هنرمند که در جستجوي آرمانشهر ايده ال خود در تکاپو بود.
به گمان من او در عين دلبستگي به جامعه اش و ارزش هايي که آن بر پا نگاه داشته است ، آن را به نقد دلسوزانه مي کشد. به گمان من وقتي مي سرايد :
حنجره ها روزه سکوت گرفتند
پنجره ها تار عنکبوت گرفتند
عقده فرياد بود و بغض گلو گير
بهت فصيح مرا سکوت گرفتند
با گلايه اي دردمندانه و در عين حال با اعتراض و شهامت بر روزگار و فضاي شعري جامعه اش مي شورد.
قيصر بر خلاف بسياري از آدم هايي که امروز در عالم شعر صاحب منصب هستند ،هيچ وقت مصلحت انديشي و سازش نکرد، با متن جامعه فکر کرد ، زيست و شعر سرود، و همين صداقت در برابر مخاطب است که فصل مشترک تمام هنرمندان است.
شعر قيصر نقطه اوج و بلندترين قله شعر فارسي در سال هاي بعد از انقلاب است ، درست است که بزرگاني چون دکتر شفيعي کدکني ، شاملو ، اخوان ، منزوي ، سايه و بهبهاني در سال هاي بعد از بهمن 57 در عرصه شعر بوده و بعضي از ايشان هنوز هستند ، اما امين پور شاعري بود که تمام حيات شعري خود را در سال هاي بعد از 1357 گذارنده بود و جامعه ادبي ايران در اين سال ها شاهد شکوفايي او بوده است. بنابراين من به خود جرات مي دهم او را شاعرترين شاعران سال هاي گذشته بدانم ، که جز او در اين سال ها اميد به ماندگاري نام کس ديگري نيست. او همان کسي است که کارنامه ادبيات انقلاب به خاطر پرورش دادنش بايد به خود ببالد.
کمتر در شعرهايش مي بينيم انديشه او ؛ که بر آمده از اعتقاداتش بوده ، رنگ شعار بگيرد و به صورتي پيش پا افتاده و مبتذل به مخاطب ارائه شود. هر چند اگر بخواهيم درباره شعر قيصر به قضاوت صادقانه بنشينيم بايد منتظر گذر زمان شويم تا ببينيم اين منتقد بي رحم با آثار او چگونه کنار مي آيد ، اما او توانست در ميان هم نسلان و هم دوره هاي خودش قد برافرازد.
اما آنان چه درباره وي گفته شد ، ريشه در شخصيت و منش او داشت. امين پور کسي نبود که بخواهد مثل بسياري از داعيه داران شعر امروز خود را به بازي هاي در آمد زايي مثل همايش هاي فلان و بهمان آلوده کند. طبع منيع شاعر « آينه هاي ناگهان» ، او را در زمره محبوب ترين شاعران معاصر در نظر مخاطب ادبيات قرار داد. او نه مثل « شاعران حسرت شهرت به دل » دام پشت تريبون صفحه تلويزيون ظاهر شد ، و نه هر روز صفحه روزنامه اي را سياه کرد. خودش زيست و شاعرانه زيست و محبوب از ميان ما رفت. او ديگر دردهايش را چنان که بودند، خواهد نهفت:
دردهاي من
جامه نيستند
تا ز تن در آورم
« چامه و چکامه» نيستند
تا به « رشته سخن» در آورم
نعره نيستند
تا « ز ناي جان » بر آورم
دردهاي من نگفتني
دردهاي من نهفتني است....
منبع: ماهنامه فرهنگي، تحليلي سوره شماره ي 36




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط