رفاقت با خوبان

آدمي در تمام قرون و دوران هاي زندگي از كودكي تا پيري هميشه نيازمند رفاقت و دوستي ديگران است و از داشتن رفيق موافق، هم رأي و يكدل شاد و مسرور و از همنشيني با او خشنود است، و در مقابل نيز انسان از تنهايي رنج مي
پنجشنبه، 27 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رفاقت با خوبان
 رفاقت با خوبان

 

نويسنده: ابراهيم خرمي مشگاني




 

انسان اجتماعي و ناگزير از داشتن دوست است

آدمي در تمام قرون و دوران هاي زندگي از كودكي تا پيري هميشه نيازمند رفاقت و دوستي ديگران است و از داشتن رفيق موافق، هم رأي و يكدل شاد و مسرور و از همنشيني با او خشنود است، و در مقابل نيز انسان از تنهايي رنج مي برد و از نداشتن همنشين و هم صحبت و رفيق خوب و شايسته ناراحت و غمگين است.
ارسطو مي گويد: « انسان نيازمند است به دوست خوب در خوش وقتي و بد حالي، زيرا كه در حال خوشي مؤانست و مصاحبت خواهد و زماني كه بد حال و گرفتار است معاونت جويد » .(1)
انسان ها به يكديگر نيازمندند، اين نيازها و رفع نيازها خود سبب توسعه زندگي اجتماعي و در نتيجه ايجاد رابطه و دوستي بين انسان ها مي شود و به اين جهت است كه اسلام پيروان خود را به داشتن دوستان خوب ترغيب نموده است.

خواهي كه بود همه مرادت حاصل *** از دوست نبايد كه باشي غافل
چون هست مدار عيش عالم به رفيق *** رو صحبت ياري بطلب صافي دل

در اين رابطه روايات و اخبار فراواني داريم كه به چند روايت اشاره مي كنيم:
قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم):
( اَلجَليسُ الصّالِحُ خَيرُ مِنَ الوَحَدةِ وَالوحَدةُ خَيرٌ مِن جَليِس السُوءِ ) (2)
دوست صالح و خوب بهتر از تنهايي است و تنهايي از دوست بد بهتر است.
قال علي (عليه السّلام):
( فَقدُ الاحَّبِةِ غُربَةٌ ) (3)
انسان بي دوست غريب است.
قال علي (عليه السّلام):
( اَعجَزُ النّاس مَن عَجَزَ عَن اكتِسابِ الاِخوانِ وَ اَعجَزُ مِنهُ مَن ضَيَّعَ مَن ظَفِرَ بهِ مِنُهم ) (4)
عاجزترين مردم كسي است كه از دوست يابي ناتوان باشد و ناتوان تر از او كسي است كه دوستان خود را از دست بدهد.
قال لقمان لابنه:
( يا بُنَيّ: اِتَّخذ اَلفَ صَديقٍ، وَ اَلفٌ قَليلٌ ) (5)
لقمان حكيم به فرزندش گفت، پسرم: هزار دوست برگزين كه هزار دوست نيز كم است.
امام زين العابدين (عليه السّلام) مي فرمايد:
( مَجالِسُ الصّالِحينَ داعِيةٌ الَي الصّلَاح )
همنشيني با افراد صالح و شايسته، دعوت كننده به شايستگي است.
قال علي (عليه السّلام):
( عَليكَ بِاخوانِ الصِّدق فَاَكثرِ مِن اِكتسابِهِم فَإنَهُّم عَدَّةُ عِندَ الرَّخا وَ جُنَّةٌ عِندَ البَلاءِ ) (6)
بر تو باد دوستان راستين، پس بسياري از آنها را بدست آور كه آنها در وقت راحتي كمک و در سختي سپر انسانند.

رفاقت با خوبان مايه خوشبختي است

دوست شايسته و صالح و با فضيلت يكي از سرمايه هاي بزرگ زندگي و از موجبات خوشبختي و سعادت انسان است. اولياء گرامي اسلام پيروان خود را در انتخاب رفيق عاقل،‌ عالم و مؤمن، تشويق و
ترغيب نموده اند.
دين مقدس اسلام سفارش فراواني دارد كه با خوبان رفاقت ايجاد نمائيد، زيرا رفاقت با خوبان موجب سربلندي،‌ عزت، شرافت، سعادت و عظمت آدمي است.
قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): يابن مسعود؛
( فَليَكُن جُلَسائكَ الاَبرار ) (7)
قال علي (عليه السّلام):
( مُعاشَرَةُ الابراِر تُوجبُ الشَّرَفَ ) (8)
با نيكان نشستن سبب بزرگي و شرف است.
قال علي (عليه السّلام):
( صُحَبةُ الاَخيارِ تَكتَسِبُ الخَيرَ كَالرّيح اِذا مَرَّت بِالطَّيبِ حَمَلَت طَيباً ) (9)
هم صحبت با خوبان كسب خوبي كند، مثل بادي كه چون بر مشك و بوي خوش بوزد بوي خوب به همراه مي آورد.
قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم):
( مَثَلُ الجَليس ِالصّالِحِ مِثلُ صاحِبِ المِسكِ، اِن لا يَهَبُ لَكَ
مِنه تَجِد رِيحهُ ) (10)
همنشين خوب و صالح مانند عطر فروش است كه اگر از عطرش به تو نبخشد از بوي خوش آ ن استفاده كني.
سعدي عليه الرحمة گويد:

گلي خوشبوي در حمام روزي *** رسيد از دست محبوبي به دستم
بدو گفتم كه مشكي يا عبيري *** كه از بوي دلاويز تو مستم
بگفتا من گلي ناچيز بودم *** وليكن مدّتي با گل نشستم
كمال همنشين در من اثر كرد *** وگرنه من همان خاكم كه هستم

رفيق خوب

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از شهر خارج شد تا كنار چاهي غسل كند، حذيفة بن يمان كه با حضرت همراه بود لباس رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را در دست گرفت و آن را به گونه اي جلو حضرت گرفت تا كسي آن حضرت را برهنه نبيند و پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را از چشم ديگران بپوشاند، وقتي كه غسل حضرت تمام شد و لباس پوشيد، خذيفه نشست تا غسل كند رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) لباس او را گرفت و ايستاد تا لباس را جلوي او بگيرد، حذيفه از حضرت خواست تا آن كار را نكند امّا رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اصرار كرد كه حتماً بايد چنين كنم. (11)
در اين حكايت مي بينم كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) چگونه از عمل دوست خوب خود عملاً قدرداني مي نمايد.
سقراط گويد:
« مردم هر كدام آرزويي دارند، يكي مال مي خواهد و يكي جمال و ديگري افتخار، ولي به عقيده من يك دوست خوب از تمام اينها بهتر است. » (12)
ژرژ هربرت گويد:
« همانطوري كه بدن ما از غذاهائي كه مي خوريم تغذيه و كسب قوّت مي كند همانطور هم روحمان از صحبت و معاشرت افراد خوب و بد كسب فضيلت و تقوي يا خبث و شرارت مي نمايد. » (13)
جان براون در اين زمينه گويد:
« معاشرت با مردمان نيك هميشه مولد خوبي و نيكوئي است زيرا اخلاق خوب مانند نوري است كه به اطراف مي تابد و نزديكان خود را روشن مي سازد » (14)
مولوي گويد:

صحبت صالح تو را صالح كند *** صحبت طالع تو را طالع كند

دوست خوب كجا؟

رفيق خوب، صالح، عالم، عابد، مؤمن، متديّن و خلاصه داراي فضايل نيكو اندک است و به سختي مي توان كسي را يافت كه تمام شرايط مذكور را دارا باشد.

دوست خوب كمياب است

قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم):
( اَقلُّ ما يَكُونُ فِي اخرِ الزَّمان؛ اَخٌ يُوثَقُ بهِ، اَو دِرهمٌ مِن حلَالٍ ) (15)
دو چيز در آخرالزمان كمياب است؛ دوست مورد اعتماد و پول حلال.
قال الصادق (عليه السّلام):
( يَأتي علَي النّاسِ زَمانٌ ليَس فيهِ شَيءٌ اَعَزّ مِن اَخٍ اَنيسٍ وَ كَسبِ دِرَهمٍ حَلالٍ ) (16)
زماني بر مردم بيايد كه چيزي كمياب تر و عزيزتر از دوست مهربان و پول حلال نمي باشد.
عده اي از اصحاب امام صادق (عليه السّلام) گرد آن بزرگوار نشسته بودند كه يكي از آنان در مورد شخصي بدگوئي كرد، امام صادق (عليه السّلام) بي درنگ فرمودند:
( وَ اَنّي لَكَ بِاخَيكَ كُلّهِ؟ وَ ايُّ الرِّجالِ المُهَذَّبِ؟ ) (17)
دوست كامل و بي عيب را از كجا مي تواني پيدا كني؟ و كجا مرد بي عيب پيدا مي شود؟
امام هادي (عليه السّلام) مي فرمايند كه:
جدشان اميرمؤمنان علي (عليه السّلام) در مورد دوستان خوب و بد و صفات آنان صحبت مي كردند و سپس به حقوق دوستان خوب اشاره نمودند. در اين ميان كسي بلند شده و از حقوق آنان سؤال نمود، حضرت فرمودند:
( وَ اَعلَم اَيُّها السّائِلُ اِنَّهُم اَعَزُّ مِنَ الكِبريتَ الاَحمَرِ ) (18)
بدان اي سؤال كننده كه: اين گونه دوستان خوب از ياقوت سرخ كمياب تر هستند.
قال علي (عليه السّلام):
( مَن طَلَبَ صَديقَ صِدقٍ وَ فيٍّ طَلبَ مَا لا يُوجَدُ ) (19)
كسي كه در پي دوست وفادار و متعهّد باشد، چيزي را جستجو مي كند كه پيدا نمي شود.
لاروشفوكو گويد:
« همانطور كه عشقهاي حقيقي كمياب است دوستي هاي حقيقي نيز كمياب است. » (20)
ولتر گويد:
« دوست خوب مثل درشكه در روز باراني كمياب است. » (21)

رفيق واقعي و رفيق ظاهري

امام باقر (عليه السّلام) فرمايد:
مردي در بصره حضور علي (عليه السّلام) بلند شد و راجع به حقوق رفقا و برادران ايماني سؤال كرد:
حضرت فرمود:
( الاخوان صنفان؛ اخوانُ الثقة و اخوان المكاشرة )
رفيق دو نوع است؛ خالص واقعي و صوري ظاهري.
رفيق با اخلاص در برابر حوادث پنجه محكم است، پر و بال و اهل و عيال و مال است. اگر به رفيقي اطمينان كردي از مال و جان در راهش دريغ مكن، با هر كه صفا بود صفا باش، با دشمنش عداوت ورز، راز و عيبش را بپوش، حسن و كمالش را اظهار كن.
( وَ اعَلَم اَيُّها السائل اِنَّهُم اَقلَّ مِنَ الِكبريتِ الاَحَمرِ )
ولي بدان كه اين طبقه از ياقوت سرخ كمياب ترند.
اما رفيق صوري و ظاهري: چون از دوستيش بهره ور شوي از او جدا نشو، و خلوص باطن خود را از او چشم مدار، تو هم چون او خوش زبان و گشاده رو باش. (22)

رفيق خوب نعمت است

حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) مي فرمايد:
( مِنَ النِّعَمِ الصَّديقُ الصَّدوُقُ ) (23)
از جمله نعمت ها، داشتن دوست واقعي است.

آن رفيقي كه با تو دوست بود *** زيور دين و زينت دنيا است
نعمت دهر اگرچه بسيار است *** نعمتي بهتر از رفيق كجاست

نقل شده كه شخصي دور خانه خدا ( كعبه ) طواف مي كرد و مي گفت:
( الهّم اَصلِح اِخواني )
خدايا برادران و دوستان مرا اصلاح گردان، به او گفتند: « تو كه به اين مكان شريف آمده اي، چرا براي خودت دعا نمي كني ولي به برادران خودت دعا مي كني؟ » گفت: « مرا برادران و ياراني است، وقتي برگشتم اگر ايشان را در صلاح يابم؛ من به صلاح ايشان اصلاح شوم، و اگر به فسادشان يابم من نيز به فساد ايشان مفسد شوم. » (24)
امام علي (عليه السّلام) فرموده:
( جَليسُ الخَيرِ نِعَمةٌ، و جَليسُ الشَّرُّ نقمَةٌ ) (25)
همنشين خوب نعمت و همنشين بد، بلا و دردسر است.
ابن يمين گويد:

دلا ياران سه قسم اند ار بداني *** زباني اند و ناني اند و جاني
به ناني نان بده از در برانش *** نوازش كن به ياران زباني
وليكن يار جاني را نگهدار *** به جانش جان بده گر مي تواني

رفاقت حد و مرزي دارد

اسلام عزيز مراتب و مراحل دوستي را بر اساس تقوي، ايمان و تعهّد مشخص مي سازد و از دوستي بدون آزمايش مذمّت مي كند. و در حال دوستي نيز انسان را از زياده روي و افراط گرايي برحذر مي دارد و زندگي بدون رفيق را در صورت عدم اعتماد به آنان؛ بر زندگي با دوستان ترجيح مي دهد.
آدمي بايد در دوستي خود معتدل و ميانه رو باشد، افراط و تفريط در دوستي حتّي با افراد خوب نيز سزاوار و شايسته نيست.
آري هستند افرادي كه رفاقت آنان به طوري نزديک و تنگاتنگ مي شود كه رازها و سخنان محرمانه خويش را براي همديگر بازگو مي كنند و در اثر كوچكترين موضوعي رفاقت آنها از هم گسسته و ريسمان دوستي شان جدا مي شود؛ آن وقت است كه هر چه گفته و شنيده اند برملا و افشا مي كنند و چهره همديگر را مخدوش مي سازند.
حضرت علي بن ابيطالب (عليه السّلام) فرموده:
( اَحبِب حَبيَبكَ هُوناً مّا، عَسي ان يَكون يَغبِظكَ يَوماً ما ) (26)
در دوستي با رفيقت افراط مكن كه ممكن است او روزي دشمنت گردد.
امام جعفر صادق (عليه السّلام) مي فرمايند:
( لا تَطَّلِعُ صَديقَكَ الاّ عَلي ما لَوِا طَّلَعَ عَليَهِ عَدُوُّك لَم يَضُرَّكَ،
فإنَّ الصَّديقَ قَد يَكُونُ عَدوُّكَ يَوماً ما ) (27)
تمام رازهاي خود را به دوست و رفيق خود مگو، مگر آن رازهايي كه اگر دشمنت هم آنها را بداند ضرري به تو نمي رسد. چه بسا دوستت روزي دشمن تو گردد.
و نيز امام صادق(عليه السّلام) فرموده:
( لا تَثِقَنَّ بِاخَيكَ كُلَّ الثَّقَةِ ) (28)
به دوست خود اعتماد كامل نداشته باش.
همانطوري كه گفته شد انسان از عوامل اجتماعي تأثير مي پذيرد، بنابراين كسي كه امروز با تو خوب است لزومي ندارد كه براي هميشه با تو خوب باشد. لذا نبايد رفاقت را بي حد و مرز گذاشت بلكه بايد آن را طبق موازين انساني محدود و محصور كرد.
مولانا فيض كاشاني گويد:

با دوست مگو رازي، هر چند امين باشد *** شايد ز برون در، دشمن به كمين باشد
چون دوست بود همدم، دم هم نبود محرم *** آگه بود از رازت با دل چو قرين باشد
رازي كه نبي از حق بي دم شنود آنرا *** روحش نبود محرم،‌ هر چند امين باشد

قبلاً تحقيق

آيا صحيح است كه با همه مردم لاف رفاقت زده شود؟
آيا هر كس لياقت رفاقت را دارد؟
با هر كس نمي شود رفاقت ايجاد كرد و هر كسي براي رفاقت لياقت و شايستگي ندارد، بر آدمي لازم است كه رفقاي خود را از قبل امتحان كند و پس از آزمايش چنانكه از بوته امتحان به خوبي بيرون آمدند رفاقت ايجاد نمايد. تا رفيق خود را آزمايش نكني، نبايد به او اعتماد و اطمينان كني. تنها ديدن روي خوش و زبان بازي از افراد براي گزينش رفيق كفايت نمي كند.
پيامبر اسلام حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) هشدار مي دهد:
( يكونُ في اخرِ الزَّمانِ قَومُ اِخوانُ العَلانيةِ وَ اعداءُ السَريرَة )
در آخرالزمان گروهي مي آيند كه در ظاهر دوستند و در نهان دشمن. (29)

آزمايش رفيق

قال علي (عليه السّلام):
( الطّمأنينةُ الِي كُلِّ اَحَدٍ قَبلَ الخُبرَةِ مِن قُصُورِ العَقل ) (30)
اعتماد به ديگري قبل از آزمايش، نشانه كم عقلي است.
قال علي (عليه السّلام):
( لا تَثِق بالصَّديقِ قَبلَ الخُبرَةِ ) (31)
پيش از آزمايش به دوستت اعتماد مكن.
قال علي (عليه السّلام):
( لا تأمَن صَديقَكَ حتّي تُختَبُرهُ ) (32)
از رفيقت ايمن مباش تا اينكه او را امتحان كني.
قال علي (عليه السّلام):
( لا تَثَقِنَّ بِاخيكَ كلُّ الثَّقة ) (33)
هرگز به دوستت صد در صد اعتماد و اطمينان مكن.
قال علي (عليه السّلام):
( في الشِّدَةِ يَختَبرَ الصّدِيقُ ) (34)
در هنگان سختي است كه دوست آزمايش مي شود.
و امام صادق (عليه السّلام) فرموده:
( لا تَعتَدَّ بِمَودَّة اَحَدٍ حَتّي تَغِضَبهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ ) (35)
بر دوستي كس حساب مكن، مگر اينكه او را سه بار به خشم آورده باشي.
امام حسن مجتبي (عليه السّلام) به فرزندش فرمود:
( يا بنّي، لا تُواخ اَحَداً حتّي تَعرِفُ مَوارِدهُ وَ مَصادِرَهُ فاذِا اسُتَنَبطَت الخُبَرَةَ وَ رَضيتَ العِشرَة فاخِةِ علَي اِقالَة اعثرة و المواساة في العسرة ) (36)
پسرم:‌ با احدي برادري مكن تا بداني كه به چه جاهايي مي رود و با چه افرادي نشست و برخاست مي كند و چون خوب بر احوالش آگاه شدي و معاشرتش را پسنديدي با او برادري كن؛ براينكه او را از لغزش بازداري و در تنگدستي به او ياري رساني.

سلطان محمود و اياز

سلطان محمود، دوست و ياري به نام « اياز » داشت كه دوست و رفيقي حقيقي بود. سلطان به خاطر احسانش دوست نمي داشت، واقعاً شخص سلطان را دوست مي داشت.
سلطان محمود روزي مي خواست دوستانش را امتحان كند لذا دستور داد صندوقي پر از مرواريد و جواهرات بار شتر كردند و دستور داد عمداً آن صندوق را به گونه اي قرار دهند كه وقتي آن شتر به درّه اي سر راه خود رسيد آن جواهرات به ته درّه بريزد و از دوستان، هر كس هر چه برداشت مال او باشد.
سلطان سوار اسب به راه افتاد. اطرافيان و دوستانش همه به دنبال او به راه افتادند، شتر نيز با بار صندوق حركت كرد در راه به درّه اي رسيدند، جواهرات صندوق به ته درّه ريخت.
سلطان بر اسب شلاق زد و از آنجا دور شد، سپس به پشت سر نگاه كرد، ديد از همه دوستان و اطرافيان تنها يك نفر به دنبالش آمده است و آن « اياز » مي باشد بقيه براي جمع كردن جواهرات به ته درّه رفته اند و همانجا زمين گير شده اند.
سلطان به اياز گفت: اي اياز تو چه آورده اي؟
اياز گفت: هيچ، من خدمت را بر نعمت ترجيح دادم.
گرچه سلطان محمود « اياز » ‌را شناخته بود ولي مي خواست او را امتحاني ديگر بكند و براي ديگران نيز دوستي او آشكار شود. (37)

سفارش لقمان حكيم

لقمان به فرزندش گفت:
« پسر عزيزم؛ همنشين را از روي بصيرت و آگاهي انتخاب كن. اگر ديدي گروهي خداوند را ياد مي كنند ( فَاجِلس مَعَهُم ) با ايشان بنشين، كه اگر تو عالم باشي علمت سودت بخشد و اگر جاهل باشي تو را بياموزند، و شايد خدا بر آنها سايه رحمت اندازد و تو را هم فراگيرد.
و چون ديدي گروهي بياد خدا نيستند ( فَلا تَجِلس مَعَهُم ) با آنها منشين، زيرا اگر تو عالم باشي علمت سودت ندهد و اگر جاهل باشي تو را نادان تر كنند و شايد خدا بر سرشان عذابي نازل كند و تو را هم بگيرد. » (38)
لذا اي عزيزان؛ در انتخاب رفيق مواظب و مراقب باشيد و قبل از گزينش رفيق او را آزمايش كنيد.

پي‌نوشت‌ها:

1- سيد يحيي برقعي، چكيده انديشه ها،‌ جلد 1، ص 235.
2- صادق احسانبخش، آثارالصادقين، ج2، ص 268.
3- نهج البلاغه،‌ قصار 62.
4- نهج البلاغه، قصار 11.
5- وسائل الشيعه، ج 18.
6- اداره امور دفاتر روحانيون و سپاه پاسداران، راهنماي تبليغ، ‌ص 245.
7- صادق احسانبخش، آثارالصادقين، ج2، ص 272.
8- آية الله عبدالواحد آمدي، غررالحكم، ج2، ص 760.
9- آية الله عبدالواحد آمدي،‌ غررالحكم، ج1، ص 454.
10- صادق احسانبخش، آثار الصادقين، ‌ج2، ص 259.11
11- فيض كاشاني، شنيدني هاي تاريخ، ص66.
12- سيد يحيي برقعي،‌ چكيده انديشه ها،‌ جلد 1، ص 232.
13- همان،‌ جلد 2، ص 35.
14- همان.
15- حسن شعبه حراني، تحف العقول، ص 53
16- همان، ص 387.
17- وسائل الشيعه،‌ جلد 8، ابواب احكام العشره، ص 458.
18- همان، ص 404.
19- عبدالواحد آمدي، غرر الحكم، جلد 2، ص 712.
20- سيد يحيي برقعي، چكيده انديشه ها، جلد1، ص 232.
21- همان.
22- حاج علي مشكيني اردبيلي، مواعظ العدديه،‌ ص 100.
23- عبدالواحد آمدي، غررالحكم، جلد 2، ص 724.
24- محمود حكيمي، 1001 حكايت، جلد 3، ص 306.
25- صادق احسانبخش، آثار الصادقين، جلد 2، 271.
26- نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، قصار260.
27- علامه محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، جلد 4، ص 177.
28- همان،‌ ص 173.
29- علي اكبر بابازاده،‌آئين دوستي، ص 299.
30- عبدالواحد آمدي،‌ غرر الحكم، جلد 2، ص 86.
31- همان،‌ جلد 2، ص 805.
32- همان،‌ جلد2، ص 810.
33-همان،‌ جلد 2، ص 812.
34- همان، جلد 2،‌ ص 512.
35- علي اكبر بابازاده،‌ زمينه هاي فساد به نقل از بحارالانوار، ص 360.
36- حسن بن عشبه حراني، تحف العقول، ص 236.
37- محمد مهدي اشتهاردي،‌ داستان دوستان، ج 3، ص 43.
38- يعقوب كليني،‌ اصول كافي، ج1، ص 48.

منبع مقاله :
خرمي مشگاني، ابراهيم؛ (1389)، رفيق شناسي، نشر کاشان: مرسل، چاپ دهم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط