يک مجاهد بزرگ

رهبر تجدد کنوني افغان و مرشد شرق علامه شيخ جمال الدين افغاني - يک نبذه از زندگي او در ترکيه - يار ديرين او برهان الدين قليچ خان و بعضي از اشعار اين يکي.
شنبه، 29 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يک مجاهد بزرگ
 يک مجاهد بزرگ

 

نويسنده: مرتضي مدرسي چهاردهي




 

رهبر تجدد کنوني افغان و مرشد شرق علامه شيخ جمال الدين افغاني - يک نبذه از زندگي او در ترکيه - يار ديرين او برهان الدين قليچ خان و بعضي از اشعار اين يکي.
***
يکي از مجاهدين که حصر نفس به تأمين مساعي ملتهاي مظلوم شرق در ساحت تجدد و دمکراسي نموده اند شيخ جمال الدين است.
شيخ جمال الدين در افغانستان در تاريخ 1254 تولد و در آنجا منسوب به سادات معروف کونر است.
جمال الدين هميشه از علامه ها و ديپلمات هايي که کوشيده اند اسلاميت را با مدنيت غرب تأليف کنند مي باشد. هم فيلسوف و هم ديپلمات بود.
مشاراليه دفعه ي اول در اواخر سلطنت سلطان عزيز در زماني که خواجه تحسين افندي رئيس دارالفنون بود، به اسلامبول آمده اند.
جمال الدين در اثناي اين اقامت، با دوست خود خواجه تحسين غالباً سيد شيخ سليمان بلخي را که از مشاهير علماي باختر بوده و از ترکستان بدين جا آمده و در محله ي سلطان ايوب مقام گزيده بودند، زيارت مي کرد و در آنجا مجلسهاي علمي و سياسي منعقد مي ساختند.
در مدت اقامت در اسلامبول، شيخ جمال الدين در عهد وزارت معارف منيف پاشا به عضويت « مجلس کبير معارف » قبول شده بود.

کنفرانس سيد جمال الدين اسدآبادي در جامع کبير فاتح در اسلامبول

مومي اليه در مجلس معارف و گاهي هم در مجالس علمي مانند جامع کبير فاتح براي ايقاظ و تنوير اذهان برادران ترکي و اجنبي کنفرانس هاي مفيد مي داد. روزي در جامع کبير فاتح در حضور بعضي از رجال دولت و علما و کبراي مسلمين نطق مي کرد و اين دو بيت مولوي را:

علم حق در علم صوفي گم شود *** اين سخن کي باور مردم شود

علم صوفي حادث و از حق قديم *** اين چسان در فهم آيد اي سليم

تقرير و ترجمه مي نمود. در اثناي اين مباحثه ي علمي، خواجه يونس وهبي افندي که از صدور بود نتايج اين مباحثه ي علمي را تغليط کرده و در نهاني شيخ الاسلام حسن فهمي افندي را تحريک و به وسيله ي او سلطان عزيز را وادار به نفي و اجلاي علامه ي شهير کرده بود ( روايت مي کند که خواجه يونس بعدها از اين کار خود پشيمان شده توبه کرد. )

تربيت شدگان سيد جمال الدين اسدآبادي در مصر

در مصر براي سرنگون کردن اداره ي استبداد و براي تأمين رفاه حال ملل مظلوم شرق در جامع « الازهر » درسهاي مفيد سياسي و اجتماعي و اخلاقي و فلسفي مي داد و مومي اليه پانزده سال به ارشاد اولاد شرق در آنجا بذل سعي نمود. در آنجا از جوانان ترکي، مصري، هندي، شرقي، وطن پروران ذيل را تربيت کرده است: شيخ المبعوثين علي نقي بک، شيخ محمد عبده، سعد زغلول پاشا، فتحي زغلول بک، عبدالله نديم بک (1)، ادهم بک، يعقوب خان، نواب و غيره...
شاگردان شيخ جمال الدين در موقع نطق و تقرير، حرفهاي آتشين او را به دفاتر يادداشت خود ثبت مي کردند و امروز بسياري از شاگردان او به رهانيدن وطنهاي خود از دست مستبدان غرب مي کوشند.
اين شيخ انقلاب پرور، گاهي به ممالک مشرق سياحت کرده در آنجاها براي تخليص برادران ديني خود از زنجيرهاي ظلم و استبداد مي کوشيد، در ايران و عثماني و مصر براي اجراي افکار مقدس خود يک سعي متمادي نشان داده است.
مقصد غايي شيخ اين بود: ريشه ي جهالت، استبداد، رشوت و تعصب راکندن و به جاي آنها يک آزادي تام و يک حکومت دمکراسي نشاندن و بالفعل به ميدان ترقي و تجدد عصر کنوني داخل شدن.
شيخ جمال الدين به محض دچار شدن به تضييقات در ممالک شرقي، التجا به شهر پاريس، که آشيانه ي آزادي است، برده و جريده ي سياسي و فلسفي عروة الوثقي را در آنجا نشر نمود و در آنجا مشغول بعضي مناقشات قلمي با متفکران و سياسيون اروپا گرديد. شيخ جمال الدين در پاريس و در مسکو در مجامع علمي کنفرانس ها ميداد و فلسفه ي شرق و ملتهاي مشرق را به اروپاييان مي شناساند.

سعد زغلول از شاگردان سيد

رئيس الوزراي حاليه ي مصر زغلول پاشا، که حقوق ملت خود را در مقابل دعوي انگليس بر مصر و سودان مدافعه مي کند، از هيئت تحريريه ي جريده ي عروة الوثقي بود. مومي اليه در پاريس عمامه را از سر برداشته و برحسب ايقاظ استاد خود جمال الدين به توحيد علوم غرب و شرق کوشيده است.

دعوت به اسلامبول

علامه جمال الدين که دفعه ي اول ترکها را قلباً دوست داشته بود، در دفعه ي دوم در زمان سلطان عبدالحميد که ملت را در زير ربقه ي اسارت استبداد نگاه مي داشت، در 1310 وارد اسلامبول شد. قبل از اين هم يک دفعه سلطان عبدالحميد او را دعوت کرده بود.
شيخ جمال الدين، آن آفتاب حريت، دعوت دوم عبدالحميد را بدون پروا قبول کرده به اسلامبول آمد و در خانه اي که در محله ي نشانطاش تخصيص کرده بودند اقامت نمود. مومي اليه به محض ديدن اضطرابهاي برادران ترکي در زير استبداد عبدالحميد، براي برانداختن اين استبداد کوشيد.
در آن زمان، در همان خانه اشخاص ذيل او را ملاقات مي کردند: برهان الدين خان يکي از علماي بلخ، يوسف ضيا پاشا رئيس کميسيون مهاجران سيد فضل پاشا شيخ الرئيس انقلابي ايراني و از اعضاي مجلس مبعوثان، مرحوم ميرزا آقاخان که در مجادله ي حريت و در راه آزادي شهيد شد، حسن خان قونسول، شيخ محمود، محمد صديق خان فيضي افندي.
آن وقت برحسب راپورتهاي متملقان دربار و جاسوسها، در پنهاني از طرفداران استبداد در زير مراقبت گرفته شد و عبدالحميد خانه ي مسکوني او را در زير تفتيش گذاشت و مداومين آنجا را هم تحقيق کردند. در ماه رمضان 1315 مومي اليه از روي تسممي که پس از عمل جراحي در زنخ در نتيجه ي ظهور سرطان حاصل شده بود ارتحال نمود. ولي درباره ي مسموم کردن او دلايل قطعي نيست.

سلطان عبدالحميد مقبره ي سيد جمال الدين اسدآبادي را خراب کرد

مشاراليه در محله ي بک اوغلي در قبرستان « شيخلر » مدفون است. عبدالحميد مستبد، مرقد اين انقلابي شرق را نيز از محل خود نابود کرده ليکن محل آن براي دوستانش معلوم است؛ مومي اليه در قلوب تمام مسلمين جايگير شده است.
برهان الدين بلخي يکي از رفقاي مساعي شيخ جمال الدين که اکنون در ترکيه است، راجع به ادبيات قديم و کنوني آثاري دارد و در زبانهاي ترکي و جغتايي و فارسي شعرها سروده است که از اشعار او اين چند بيت را در اينجا مي نويسم:

حديث يار خود را مي کنم تکرار مي گردم *** ز دنيا و ز دين فارغ قلندر وار مي گردم

ز بند خرقه و سجاده و تسبيح آزادم *** ز باده مست و مخمورم که چون خمار مي گردم

کشم جامي علي رغم فقير و زاهد و سالوس *** که من با نشئه ي پيمانه اي سرشار مي گردم

سيد عيسي خان، ايرانشهر، چاپ برلين

پي‌نوشت‌:

1. عبدالله نديم از مشهورترين و بزرگترين ادبا و نويسندگان چيره دست مصري است و از گروه ياران و پرورش شدگان سيد جمال الدين اسدآبادي به شمار آيد. مجموعه ي مقالات نديم به نام منتخبات نديم در دو جلد در قاهره چاپ شد، رساله ي بسيار شيريني به نام المسامير در هجو ابوالهدي صيادي نديم و مشاور سلطان عبدالحميد نوشت که خواندني است. جزء اول رساله با تصاوير و کاريکاتورهاي درويش و مشاور مخصوص خليفه ي عثماني چاپ شد. ابوالمهدي از دوستان شيخ الاسلام و از مخالفان سرسخت سيد جمال الدين بود. اين رساله مانند ساير آثار قلمي سيد عبدالله نديم ادريسي از شاهکارهاي ادبيات طنز عرب به شمار مي رود.

منبع مقاله :
ترجمه از جريده ي وطن، شماره ي 30 ( منطبعه ي اسلامبول، اوت 1924 )



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.