مترجمان: حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد
هفت آموزه ي اساسي صهيونيسم مسيحي
كتاب مقدس: تفسير ظاهري آينده گرا
صهيونيسم مسيحي بر اساس تفسيري جديد به وجود آمد كه در آن كل کتاب مقدس معمولاً از لحاظ معناي فرالفظي (1) تفسير مي شوند؛ بخش هاي پيشگويانه، تاريخ نامكتوب قلمداد مي شوند؛ به لحاظ آخرت شناسي اعتقاد بر اين است كه اين بخش ها در نسل مفسران، جامه ي تحقق بر تن خواهد كرد. اين نوع از اسلوب تفسير را « پِشِر» (2) مي خوانند كه در زبان آرامي به معناي « تفسير» است. (3) اين تفسير با اسلوب تفسير سنتي پروتستان ها تفاوت دارد، كه گرچه آن نيز مبتني بر نص گرايي است، با اين حال با زمان و مكان مؤلف و نيز دريافت كنندگان آغاز مي شود و با وضعيت تاريخي، فرهنگي، دستور زباني و الاهياتي نيز شكل مي گيرد. (4)آغاز اين اسلوب تفسيري نص گرا (5) را مي توان به اوايل قرن نوزدهم و به طور خاص به آثار هاتلي فرئر، جورج فِيبر، لوئيس ويْ، ادوارد ايروينگ و آنان كه از 1826 در كنفرانس هاي آلبري حضور داشتند، بازگرداند. (6) بِبينگتون اظهار مي دارد،
ارتباط منطقي تنگاتنگي ميان اميدهاي والا براي يهوديان و اظهار نظر جديد از كتاب مقدس وجود دارد... آغاز تفسير نو را مي توان دقيقاً مشخص كرد... نوآوري ها در زمينه هاي پيشگويي (7) و فهم كتاب مقدس دست در دست يكديگر دارند. (8)
پَترسون توضيح مي دهد كه چگونه نظام پيشاهزاره گرايانه آلبري، (9) وحي را در چارچوب تاريخ مدارانه، « از خود تجلي گري خدا در تاريخ تا تفسيري از تاريخ » بار ديگر تعريف كرد.
انقلاب فرانسه، نه تنها به عنوان نقطه ي ارزياي گذرا (10)، بلكه به عنوان نقطه اعلان مسائل مذهبي مؤثر در آخرالزمان، به كليد فهم وحي خدا تبديل شد. انقلاب فرانسه اين واقعيت را آشكار ساخت كه پيشگويي و تاريخ به طرزي تفكيك ناپذير و زيبا درهم پيچيده شده اند... از اين رو آلبري به بررسي تاريخ پرداخت تا اين اصل و تاريخ را بار ديگر دريابد و بدين سان به درك روشني از آن نائل آيد... ويژگي تأثيرپذير پيشگويي اين امكان را فراهم ساخت كه نوشته هاي مقدس و تاريخ همان شكلي را به خود بگيرند كه پيش فرض هاي آلبري و تفسير خاص ظاهرگرا آن را مشخص مي سازد... يك نظام خود تداوم بخش (11) كه در آن، نظريه، كتاب مقدس و تاريخ با تناسب هماره رو به استحكام به يكديگر پيوند داده شده اند، تا نظامي را تشكيل دهند كه هر جزء سازنده را بر حسب روايت و غايت فردي توضيح مي دهد. (12)
جان نلسون داربي، كه بعداً به طرزي آشكارتر به صورت آينده گرايانه و تدبيرگرايانه (13) پيشگام اين تفسير بود، در يك جمله با ابراز اين سخن كه « من ترجيح مي دهم فرازهاي بسياري را نقل كنم تا اين كه آن ها را بسط دهم » (14) اين نوع تفسير را به گونه اي فشرده بيان كرد. داربي آموزه هاي تدبيرگرايي و تمايز قطع ميان اسرائيل و كليسا را بر اساس التزام خود به نص گرايي صورت بندي كرد كه شالوده ي بخش عمده ي صهيونيسم مسيحي معاصر را تشكيل مي دهد. اندكي پس از داربي، اين سايروس اسكوفيلد بود كه ابتدا اين تفسير نص گرايانه را تلخيص و تدوين كرد. تحليل برداشت متمايز اسكوفيلد (15) از نص گرايی به بررسي راه هايي منجر خواهد شد كه در آن ساير افراد اين تفسير را شرح و بسط دادند و آن را به كار زدند. بنابراين ارزيابي نص گرايي امور زير را روشن خواهد كرد: چگونگي شكل گيري تدريجي آن؛ بهره گيري آن از نمادگرايي؛ (16) گهگاه متناقض بودن آن با خود؛ تكيه ي آن بر بهبود و ايضاح متن كتاب مقدس؛ منتهي شدن به استنباط هاي دلبخواهي.(17)
1. تدبيرگرايي ابداعي داربي
اصل بنيادي تدبيرگرايي، اين فرض است كه در صورت كاربرد منسجم تفسير ظاهرگرا، هفت مرحله (18) در تاريخ كتاب مقدس بديهي است. (19) داربي نخستين فردي نبود كه تدبيرها را در تاريخ كتاب مقدس كشف كرد، همچنين همان گونه كه روشن خواهد شد، طرح خود او لزوماً روشن ترين طرح ها نبود، يا به لحاظ جهاني حتي در محافل جمعيت اخوان پذيرفته نشد. (20)اما پس از مرگ ايروينگ و توقف انتشار انتظار صبح، (21) طرح داربي، با تمايز قاطع ميان اسرائيل و كليسا، به تدريج بر تفكر تدبيرگرايانه حاكم شد. پيش از پيدايش تدبيرگرايي، تقسيم تاريخ به دو يا سه مرحله معمول بود. جاناتان ادواردز (22) به فقدان وحدت نظر حتي بر اساس تمايز ميان عهد عتيق (23) و عهد جديد (24) اذعان كرد. « چه بسا، هيچ مرتبه اي از الوهيت با آن همه پيچيدگي حضور نداشت، و در آن روحانيون رسمي بسيار اختلاف نظر دارند، هر چند تشابه و تفاوت ميان دو مرحله ي موسي و مسيح را با دقت بيان مي كنند» (25)جورج فِيبر در اثر مهم خود درباره ي تدبيرهاي كه در سال 1823 منتشر شد، سه مرحله را در ارتباط لطف آميز خدا (26) مشخص مي سازد: مرحله مشايخ (27) ] = برگزيدگان الهي پيش از موسي[ و مرحله ي لاويان (28) و مرحله ي مسيحيت. اما برخلاف داربي، وي آن ها را پشت سر هم لحاظ نمي كرد و هيچ يك چاره ي عدم موفقيت مرحله پيشين نبودند. « از زمان هبوط انسان تا پايان عالم، آدمي در تحت نظام واحد و يكساني از فيض الهي زندگي خود را گذرانده است، نظامي كه به واسطه ي همان اوضاع و احوال هبوط براي او ضرورت يافت، و لذا در هيچ زماني در حقيقت نمي تواند تفاوت اساسي داشته باشد » (29).
ايروينگ واژه ي تدبير را نيز به كار مي برد تا روابط جديد خدا با اسرائيل و كليسا را تا 1828 م. مقايسه كند. (30)ادوارد ميلر يادداشت هاي ايروينگ درباره ي نخستين كنفرانس آلبري را اين گونه ذكر مي كند: « بر اين نكته اتفاق نظر بود... كه تقدير الهي پايان يافتن مرحله ي مسيحيت است، كه اين امر به نابودي كليساي نمايان، و نيز يهوديان، منتهي مي شود؛ طبق « احكام» (31) آن، قرار شد يهوديان به فلسطين بازگردند» (32) .
واضح ترين بيان درباره ي طرز فكر داربي در باب مرحله هاي مزبور را مي توان در مقاله « ترك عقيده به تدبيرهاي پياپي » (33) يافت كه در اكتبر 1836 در نشريه ي شاهد مسيحي (34) چاپ و منتشر شد. داربي چارچوب تدبيرگرايانه خود را به قرار زير بيان كرد:
شرح تاريخ مربوط به اين مراحل تدبيري، جلوه هاي فراوان و بسيار جالبي را آشكار مي سازد... اما همه ي مراحل خود نوعي اصل هدايتگر يا دخالت خدا را بيان مي كنند، وضعيتي كه او انسان را در آن قرار داده است و اصولي كه في نفسه به طور دائم مورد تنفيذ الهي (35) است، اما در ضمن اين مرحله ها اصول مزبور مسئولانه در اختيار بشر قرار داده شد تا ماهيت انسان روشن و آشكار شود، و تقرّر خطاناپذير (36) در خدا پديد آيد، آن خدايي كه سعادت همگان در واقع وابسته به اوست... در هر مورد، انسان دچار ناكامي كامل و بسيار زود هنگام شد، هر چند خداوند از روي شكيبايي تسامح نشان مي دهد و از روي لطف مرحله اي را كه انسان در آن بدين سان از ابتدا دچار عدم توفيق شد، از پيش مي برد؛ و به علاوه، هيچ موردي از تجديد مرحله اي كه در آن قرار مي گيريم، مشاهده نمي شود، هر چند ممكن است تجديد جزئي آن از طريق ايمان به وقوع پيوندد. (37) اما در مقايسه با مقاله ي در باب مراحل تدبير كه در سال 1831 در مجله ي دراموند، انتظار صبح چاپ شد، مي توان نشان داد كه محفل آلبري چارچوب تدبيرگرايانه ي به مراتب روشن تر و منطقي تري داشتند. مقاله ي مندرج در انتظار صبح، بر اساس هفت روز آفرينش، هم مختصر است و هم معقول:
از آن جا كه او همه اشياء را در شش روز آفريد و در روز هفتم استراحت كرد و آن را خالي گذاشت، بدين ترتيب او شش دوره ي پياپي را براي بسط امور همه ي مخلوقات جديد مقدّر كرده است، و دوره ي هفتم، يعني دوره ي استراحت و شكوه مقدس، را به عنوان دوره اي جاوداني به آن ها افزوده است. اين هفت دوره عبارتند از: 1. دوره ي پيش از هبوط، يا دوره ي آدم؛ 2. دوره ي تا طوفان، يا دوره ي نوح ؛ 3. دوره ي تا رستگاري كليسا، يا دوره ي مشايخ؛ 4. دوره ي كليساي يهوديان؛ 5. دوره ي كليساي غير يهوديان؛ 6. دوره ي كليساي هزاره گرا؛ و 7. دوره ي كليساي رستاخيز. (38)
بيان زير، نخستين و واضح ترين توصيف از تدبيرها (39) است كه مي توان آن را در نوشتارهاي داربي يافت كه پنج روز پس از چاپ مقاله ي انتظار صبح، منتشر شد:
وضعيت بهشت مانند (40) را شايد نتوان به درستي، مرحله اي بدين معنا از كلمه ناميد؛ اما با توجه به ناكامي عمومي انسان، وضعيتي مهم است... گمراهي، نابساماني، خشونت پي آمدهاي اين امر هستند تا اين كه خداوند (41) ]= عيسي مسيح [ نخستين جهان خلق شده را نابود كرد... از اين جا مراحل تدبير، به تعبير دقيق، آغاز مي شود. در خصوص دوره ي نخست، دوره ي نوح، من به اختصار بدان خواهم پرداخت... نخستين آيين پس از دعوت وي كه ما بدان ايمان داريم، آيين ابراهيم است كه به آن نيز به عنوان موردي بسيار كوچك تر نظري گذرا خواهم افكند... اما بدين منظور كه موضوع تدبير پي گيري شود- فرمانبرداري در چهارچوب شريعت كه زندگي بايد بر مبناي آن باشد: آنان اين فرمانبرداري را پذيرفتند؛ و موسي باز آمد تا اوامر گوناگون را از آن به بعد، و دو لوح شهادت (42) را از مقام الوهي (43) دريافت كند. اما اين مرحله تدبيري با عدم موفقيت در دنيا روبرو شد. ارشاد به شريعت (44) يا مرحله ي كهانت (45) به شيوه اي مشابه مقرون به عدم توفيق بود... مرحله ي پادشاهي (46) نيز بدين خاطر كه مردم به ترتيب سابق عمل كردند، شكست خورد كه اين امر راه را براي پادشاه هموار كرد... تا اين كه اقدام تحريك آميز مَنَسّي (47) ] = يكي از دوازده قبيله ي بني اسرائيل [ همه ي اميدهاي بهبود يا راه رحمت را در آن تدبير نقش بر آب كرد. اين امر در خصوص قانون عام انتقال يافته به غير يهوديان نيز صادق است... عدم قبول خداوند مبارك (48) ما در عمل روشن ساخت كه هيچ رحمت يا فيض كنوني، و هيچ مداخله ي كنوني خدا براي خوب بودن در دنيا با خصومت آگاهانه و سرسختانه قلوب انسان ها روبرو نخواهد شد. اما آن را صرفاً به صورت واقعي آشكار ساخت. با اين حال، اين هرگز يك تدبير نيست بلكه صرفاً جلوه ذات او( از راه ايمان ) است، كه من از كنار آن مي گذرم. آخرين مرحله كه علي رغم احساس سرشكستگي گناه در خود بايد بدان توجه كنيم، دوره ي كنوني... يعني دوره ي روح القدس است، كه در اين دوره شايسته است در دنيا آسوده خاطر باشيم. اما در خصوص ترك دين يا عدم توفيق در اين مرحله، سخنان فراوان، و نيز اعتراضات شديد در براي آن ها، ابراز شده است. نتايج كاملاً روشن است... تلاش براي اين كه به استمرار اين مرحله، در مقايسه با مرحله هايي كه قبلاً ناموفق بوده اند، شكل ديگري داده شود، صرفاً نشانگر ناآگاهي از اصول افعال الهي نيست... و پايان همه ي مرحله ها، و پايان همه مسئله ها و عنوان هاي مرجعيت فرا خواهد رسيد، و همه پايان خواهد يافت؛ خدا بدون ترديد و بدون شكست، يگانه هستي خواهد بود... در واقع، دوره ي غير يهوديان (49)، به عنوان مرحله اي متمايز، با شهيد شدن استيفان به اوج خود رسيد، كه گواه اين است كه يهوديان با روح القدس مخالفت ورزيدند: چون پدرانشان مخالفت ورزيدند، آنان نيز اين گونه عمل كردند. (50)
ممكن است گفته شود كه داربي درصدد ترسيم طرح خاص مرحله ها نبود بلكه برعكس، همان گونه كه عنوان وي حاكي است، صرفاً در صدد بيان اين نكته بوده است كه همه ي كوشش هاي بشري براي نيل به باور نسبت به خدا با شكست روبرو شده است. مدت ها پس از آن كه همراهي با ايروينگ به غفلت سپري يا به فراموشي سپرده شد، پس از آن تنها در نوشتارهاي اسكوفيلد بود كه هفت مرحله در تفكر تدبيرگرايانه قطعي شد. (51)
تفسير رايري از مرحله هاي داربي در واقع به طرز قابل توجهي با نوشته ي خود داربي مغاير است و ليكن با طرح اسكوفيلد سازگارتر و در واقع به طرح انتظار صبح نزديك تر است. با توجه به اين كه رايري مدعي است كه طرح داربي را « نمي توان به آساني از نوشتارهاي وي دريافت »(52)، بنابراين بيان وي بياني سربسته است. مي گويند رايري در ذهن داربي، طرحي را خوانده است كه متناسب با مقاصد خودش است. شايد بتوان از قلم خود داربي، رويدادنگاري تدبيرگرايانه ي (53) وي را بازسازي كرد و آن را با برداشت رايري، و نيز با طرح اسكوفيلد پس از آن در 1909، كه خود با بازنگري بعدي توسط اسكايلر انگليش (54) مغاير است، مقايسه كرد:
انتظار صبح |
مراحل تدبير |
روايت رايري |
مراحل تدبير |
1. آدم |
|
1. وضعيت |
1. عدم گناه |
2. نوح |
1. نوح (حكومت) |
2. نوح |
2. آگاهي |
3. مشايخ |
|
3. ابراهيم |
3. حكومت بشري |
4. يهوديان |
2. موسي |
4. اسرائيل |
4. وعده |
|
3. هارون (كهانت) |
تحت شريعت |
5. شريعت |
|
4. پادشاهي |
تحت كهانت |
|
|
|
تحت حاكميت |
|
5. غير يهوديان |
5. روح القدس |
5. غير يهوديان |
6. فيض |
6. هزاره ي سلطنت |
|
6. روح القدس |
|
7. رستاخيز |
|
7. هزاره ي سلطنت |
7. سلطنت |
نمودار 1: مقايسه ي طرح هاي تدبيرگرايانه انتظار صبح، جان نلسون داربي
چارلز رايري و سايروس اسكوفيلد
با اين حال، داربي از تفسير تدبيرگرايانه ي (59) خود به دو دليل دفاع كرد: « پيمان (60) واژه اي رايج در لسان طيف وسيعي از استادان مسيحي است... اما در بسط و جزئيات آن، با توجه به اصول نامبسوط آن، به نظرم، ابهامات فراواني در اثر نبود عنايت لازم به كتاب مقدس پديد آمده است » (61). او در ادامه اظهار مي دارد:
تا آن جا كه به من مربوط مي شود، اگر ملزم به پذيرش همه سخنان هزاره گرايان بودم، ترجيح مي ددم كه كل آن نظام را رد كنم، مگر آن كه نظرات و بيانات آنان تأثير همه جانبه بر من داشته باشد. اما اين امر مانع از آن نيست كه با حفظ همان روحيه درباره ي... آنچه كه خدا با بخشندگي بيكران، (62) راجع به رابطه ي خود با كليسا بر من آشكار ساخته است، به پژوهش بپردازم. (63)
... زيرا پروردگار بدين امر خشنود بود كه بدون تعليم بشر، ابتدا ديدگان مرا بر اين مطلب بگشايد، تا به كلي از اراده ي او راجع به آن آگاه شوم. (64)
بنابراين داربي طرح تدبيرگرايانه ي (65) خود را بر اين اساس موجّه مي دانست كه ديگران كتاب مقدس را به خوبي مطالعه نكرده اند و تفسير وي درست بود زيرا پروردگار شخصاً آن را به وي الهام كرده بود.
2. نقش اسكوفيلد در تفسير ظاهري تدبيرگرايانه
طرح تدبيرگرايانه خود اسكوفيلد به زحمت بر اساس نوشتارهاي داربي قابل ترسيم است. (66) با اين حال، وي مدعي است كه تدبيرگرايي مي تواند « هماهنگي روشن و منطقي بخش هاي پيشگويي » را از كتاب مقدس به دست آورد:تدابير الاهي متمايزند و نشانگر نظم با شكوه و پيوسته ي روابط ربوبي خدا با بشر، و « غايت فزاينده اي » هستند كه در خلال عصرها جريان دارد و دوره ها را از آغاز حيات بشر تا پايان آن در ازليت به يكديگر پيوند مي دهد. آگوستين مي گويد: « دوره ها را بازشناس، و كتب مقدس هماهنگ اند » (67).
اين امر مورد ترديد است كه مقصود آگوستين از واژه ي « دوره ها » (68)، مراحل تدبيري مورد نظر اسكوفيلد بود. با اين حال، اسكوفيلد مدعي بود كه طرح وي طبيعي و بديهي است:
... در اين تدّرج انكشاف (69)، نظمي زيبا مي توان يافت. گمان مي رود گذشته قابل تقسيم به دوره هايي است، كه با حد و مرز مشخصي تفكيك مي شوند، و هر دوره به واسطه پديده اي خاص از دوره ي ديگر قابل تشخيص است. بدين ترتيب مي توان دريافت كه در كتاب مقدس آموزه ي اعصار (70) يا مراحل (71) وجود دارد. (72)
مقايسه ميان اين « مرزهاي مشخص » بدان گونه كه در كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد و نسخه هاي تجديد نظر شده آن ذكر شده است، كه در آن ها اين دوره ها تغيير كرده اند و مجدداً نام گذاري شده اند، حاكي از آن است كه اين دوره ها آن گونه كه اسكوفيلد مدعي بود، واضح نيستند.
كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد |
كتاب مقدس پژوهشي |
1. بي گناهي (پيدايش 1: 28) |
1. عدم گناه (پيدايش 1: 28) |
2. آگاهي (پيدايش 3: 23) |
2. خودآگاهي يا مسئوليت اخلاقي |
3. حكومت بشري (پيدايش 8: 20) |
3. حكومت بشري (پيدايش 8: 15) |
4. وعده (پيدايش 12: 1) |
4. وعده ( پيدايش 12: 1) |
5. شريعت ( خروج 19: 8) |
5. شريعت (خروج 19: 1) |
6. فيض (يوحنّا 1: 17) |
6. كليسا (اعمال رسولان 2: 1) |
7. سلطنت يا اتمام آخرالزمان (افسسيان 1: 10)(75) |
7. سلطنت (مكاشفه 20: 4) |
نمودار2: مقايسه ي مراحل تدبير الهي در كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد و كتاب مقدس پژوهشي جديد اسكوفيلد
طرفداري سرسختانه ي اسكوفيلد از اين مراحل تدبيري همچنين وي را ناگزير ساخت كه براي حفظ انسجام، بيانات شگفت انگيزي را ابراز دارد. بدين سان مثلاً در توصيف گذار از مرحله ي چهارم (وعده ) به مرحله ي پنجم (شريعت )، اسكوفيلد اظهار داشت كه هر آنچه كه فرزندان ابراهيم لازم بود كه انجام دهند، « در سرزمين خودشان وجود داشت تا همه ي بركات را به ارث برند ». او در ادامه ادعا مي كند كه « مرحله ي وعده (76) هنگامي پايان يافت كه اسرائيل شتابزده شريعت را پذيرفت ( سفْر خروج 19: 8 ). فيض الهي، نجات دهنده اي ( موسي ) را فراهم ساخت، كه وي براي گناهكار يك قرباني در نظر گرفت و به قدرت الهي آنان را از بردگي رها ساخت (سفر خروج 19: 4) اما در سينا آنان فيض را با شريعت معاوضه كردند » (77). اسكوفيلد با اين سخن، آوردن شريعت توسط ]حضرت [ موسي را از اقدام لطف آميز خدا به « بي توجهي » قوم يهود فروكاست.
همچنين، اسكوفيلد در پيشگفتار خود بر انجيل ها، از روي سطحي نگري مرزهاي ناخوشايندي را قبل و بعد از حادثه تپه ي جُلجُتا (78) بيان مي كند كه وي را به اين سخن شگفت انگيز سوق مي دهد كه « رسالت مسيح، در اصل، براي يهوديان بود... موعظه بر روي كوه، شريعت است نه فيض... اصول مربوطه به فيض را بايد در رساله هاي حواريان جستجو كرد نه در انجيل ها » (79). با كمال تعجب، اسكوفيلد يك مرز را كه ميان عهد عتيق و عهد جديد بديهي است، ناديده مي گيرد. انجيل مرقس، باب اول، در آيه اول صريحاً مي گويد، « ابتداي انجيل عيسي مسيح »، در حالي كه انجيل متي، باب 11، آيه 13 بيش از اين بدين گونه مي گويد، « زيرا تمام نوشته هاي تورات و همه پيامبران تا زمان يحيي ] از وقايع آينده [ خبر مي دادند ». اما اسكوفيلد زندگي و رسالت عيسي را در چارچوب مرحله ي شريعت همراه با يحيي تعميد دهنده (80) و پيامبران عهد عتيق قرار مي دهد، و اظهار مي دارد كه مرحله ي ششم ( فيض ) صرفاً « با مرگ و زنده شدن دوباره ي مسيح آغاز مي شود » (81) بنابراين، به عنوان مثال، دعاي عيسي مسيح و به ويژه دعاي حاجت، « ديْن هاي ما را بر ما ببخش، همان گونه كه ما نيز بدهكاران خود را بخشيده ايم » ( متّي 6: 12 )، بنا به نظر اسكوفيلد، شامل حال كليسا نمي شود، زيرا آن « اساس شرعي » (82) است. (83) دليل آن اين است كه اسكوفيلد معتقد بود انجيل ها اساساً براي يهوديان بود و از اين رو به كليسا هيچ ربطي ندارد. بنابراين وي در يادداشتي بر افسسيان، باب 3 اظهار مي كند كه، « تنها در مكتوبات وي (پولس) مي توان آموزه ي كليسا، جايگاه، حوزه و سرنوشت آن را يافت » (84).
اسكوفيلد ظاهراً تقسيماتي را بيان كرده است كه در كتاب مقدس وجود ندارد و از مطالب موجود غفلت ورزيده است.
اسكوفيلد نخستين كسي بود كه متدولوژي نص گرايي را تدوين كرد و در كتاب خود، دسته بندي دقيق كلام حق (85)، (86)كه در سال 1888 منتشر شد، در چارچوب تدبيرگرايي اوليه بر آن پافشاري كرد. اسكوفيلد تز خود را بر ترجمه ي تيموتائوس دوم، باب 2، آيه 15 در نسخه معتبر كتاب مقدس مبتني ساخت كه در آن، پولس به تيموتائس (87) توصيه مي كند كه « كلام حق را به درستي دسته بندي كند ». اسكوفيلد اين گونه توضيح مي دهد:
كلام حق، در اين صورت، تقسيمات درستي دارد و قطعاً روشن است كه همان گونه كه شخص بدون بررسي آن ها نمي تواند « استادكاري قطعاً ناخجل » باشد، همين طور هرگونه درباره ي آن كلام كه مقرون به غفلت از اين تقسيمات باشد، لزوماً در مقياس وسيع زيانبار و گمراه كننده است. مقصود از اين جزوه آن است كه به اجمال تقسيمات مهم تري از كلام حق ارائه شود » (88).
عجيب اين كه، شالوده ي تفسير اسكوفيلد ظاهراً بر قرائت نادرست بيش از حد نص گرايانه از آيه مبتني است. شرح متون جوامع متحد كتا ب مقدس (89)، كه اثري معيار و مورد استفاده ي مترجمان سراسر دنيا است، معناي اين آيه را روشن مي سازد: « به كارگيري درست » ترجمه ي يك فعل يوناني است كه در عهد جديد فقط در اين جا يافت مي شود. معناي حقيقي اين فعل، « بريدن چيزي به شيوه ي درست » است؛ معناي مجازي آن، « درست تشريح كردن »، يا « درست آموزش دادن » است. در اين جا، چيزي كه بايد به درستي بهره برداري شود، كلام حق است » (90). اسكوفيلد معناي حقيقي فعل را اخذ كرده و قائل است كه كتب مقدس را بايد به بخش هايي تقسيم كرد. اما بيشتر شارحان بر اين نظرند كه مقصود پولس از اين واژه، معناي مجازي آن و به معناي « تشريح يا تعليم درست » كتاب مقدس بود.
فصل اول از كتاب اسكوفيلد، تحت عنوان « يهود، غير يهود و كليساي خدا » حال و هواي هر گونه آموزه ي تدبيرگرايانه ي آينده را كه در آن، اسرائيل از كليسا متمايز است، تغيير مي دهد. همچنين اين امر بر تفسير ظاهري افراطي (91) آيه اي ديگر، يعني آيه 32 از باب 10 از نامه اول به قرنتيان، مبتني است كه در آن، پولس به مسيحيان توصيه مي كند كه « يهوديان، يونانيان و كليساي خدا را لغزش مدهيد ». بر اساس اين آيه، اسكوفيلد مردم جهان را به سه دسته يهود، امت هاي ديگر و كليسا تقسيم كرد، انديشه اي كه هم اكنون « تار و پود آموزه تدبيرگرايي است » (92). اما ديگران اظهار مي دارند كه اين آيه واقعاً دو دسته مردم، مسيحيان و غير مسيحيان اعم از يهوديان و امت هاي ديگر را باز مي نمايد. (93) با اين حال، اسكوفيلد با بيان اين فرازها اصرار دارد كه وعده هاي داده شده به يهوديان در عهد عتيق، در كليساي عهد جديد تحقق نيافت اما همچنان شامل اسرائيل مي شود. اين است كه، مثلاً وي تأكيد مي كند كه « هيچ مورد پيشگويي كه داراي مفهوم " غير مادي" يا مجازي باشد، وجود ندارد... اورشليم هميشه اورشليم است، اسرائيل هميشه اسرائيل است، صهيون همواره صهيون است... پيشگويي ها را نمي توان به طور معنوي تفسير كرد، بلكه همواره صوري هستند » (94). نص گرايي اسكوفيلد به تقرير تحت اللفظي (95) كامل كشيده شد. اين امر وي را بر آن داشت كه، به عنوان مثال، ادعا كند كه هفت تدبير، هشت پيمان و يازده راز بزرگ وجود دارد. (96)
اسكوفيلد در مقدمة خود، توضيح مي دهد كه در سراسر پنجاه سال گذشته، علاقه « بي سابقه » اي براي مطالعه كتاب مقدس « فارغ از انگيزه جنجال آفريني صرف » وجود داشت. وي با توجه به مجموعه نوشتار « تشريحي و تفسيري »، كه به علت حجم، قيمت و وقت براي خوانندگان عادي غير قابل دسترسي » بود، اين امر را ادعا كرد؛ اسكوفيلد نتايج « به دست آمده و تأييد شده » اين بررسي را پذيرفت و آن ها هم اكنون « به صورت يادداشت ها، چكيده ها و تعريف ها در اين چاپ آمده است ». اسكوفيلد تأكيد كرد « افكار جديد تفسيري (97) و ديدگاه ها و برداشت هاي شخصي محض رد شده است » (98)وي روش خود را از روش هاي ارجاع كتاب مقدس در گذشته، كه وي آن ها را « غير علمي و اغلب گمراه كننده » مي دانست، متمايز ساخت. در عوض، اسكوفيلد تأكيد داشت كه در روش جديد وي:
... هه حقايق مهم تر وحي الهي در كل كتاب مقدس، از اولين نقطه ي ذكر آن ها تا آخرين نقطه ي آن به گونه اي دنبال مي شود، كه خواننده خود مي تواند بسط تدريجي آن ها را در خلال دوره ها تا نقطه اوج آن ها در عيسي مسيح و كتب عهد جديد توسط نويسندگان مُلْهم متعدد پي گيري كند. اين روش، مطالعه كتاب مقدس را امري حائز اهميت و حيات بخش مي سازد كه در مطالعه گسيخته و ناپيوسته چنين چيزي ديده نمي شود » (99).
پانوشت هايي كه در كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد ذكر شده اند، در واقع كما بيش گزينشي است، و در كمتر از نصف صفحات كتاب مقدس مندرجند. (100) اسكوفيلد با افزودن عنوان هاي جامع در متن كتاب مقدس نيز، گامي فراتر از مفسران كتاب مقدس همچون آلبرت بارنْز (101) با متيو هنري (102) برمي دارد. اين عنوان ها نه تنها در بردارنده ي عنوان باب و بند است، بلكه در بسياري از موارد، شامل عنوان آيه به آيه باب هاي حائز اهميت در نظر تدبيرگرايان نيز مي شود كه بدون اين « چاره جويي ها »، مبهم به نظر خواهيد رسيد. به عنوان مثال، در اِشَعْيا، باب يازدهم در زير عنوان « نظام سلطنت داوود » (103)، عنوان هاي افزوده در كنار ده آيه خوانندگان را به دقت در خلال اين باب هدايت مي كند تا قرائت تدبيرگرايانه تضمين شود:
(1) تبار پادشاه (11: 1)؛ (2) منشأ قدرت پادشاه، روح هفت گانه (11: 2)؛ (3) ويژگي سلطنت او (11: 3- 5)؛ (4) چگونگي سلطنت (11: 6- 8)؛ (5) وسعت سلطنت (11: 9)؛ (6) چگونه سلطنت بنياد نهاده خواهد شد (11: 10- 16). (104)
اگر يادداشت هاي اسكوفيلد جداگانه به عنوان تفسير منتشر مي شد، آن ها در نهايت، به احتمال قريب به يقين فراموش مي شد يا از رواج مي افتاد. اما بنا به گفته ي يكي از زندگي نامه نويسان اسكوفيلد، تفاوت اين است كه « نه هِنْري نه بارنز آن جسارت، تزوير يا گستاخي را نداشتند كه يادداشت هاي خود را به عنوان خود كتاب مقدس به ديگران بقبولانند » (105). چند سال پس از چاپ كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد، كه انتشارات دانشگاه آكسفورد آن را منتشر كرد، اين يادداشت ها كه در كنار متن كتاب مقدس چاپ شد، جايگاهي اعتقادي پيدا كرد. چارلز جي. ترامبال، (106) سردبير ساندي اسكول تايمز، (107) كتاب مقدس اسكوفيلد را اثري « طرح ريزي شده ي خدا، تحت راهنمايي خدا و نيرو گرفته از خدا » (108) توصيف مي كرد. اما كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد از زمان نخستين چاپش در 1909 به طرز قابل ملاحظه اي مورد تجديد نظر قرار گرفته است. اسكوفيلد نخستين تجديد نظر را در سال 1917، و ظاهراً با كمك هفت ويراستار مشاور، كه چندين نفر از آنان همكار دي. ال. مودي بودند، به اتمام رساند. (109) تجديد نظرهاي بيشتر ادامه يافت تا مجموعه انديشه ي تدبيرگرايانه ي (110) اسكوفيلد سازگار، تعديل و مبسوط گردد. كتاب مقدس مرجع جديد اسكوفيلد در سال 1967 منتشر شد، كه ويراستار آن دكتر اي. اسكايلر انگليش بود. در سال 1984، تجديد نظر ديگري را سه عضو هيئت علمي از كالج كتاب مقدس فيلادلفيا به نام هاي كلارنس ماسون (111) شريل باب (112) و پُل كارلين (113) بر اساس نسخه بين المللي جديد كتاب مقدس به عهده گرفتند، و انتشارات دانشگاه آكسفورد آن را با عنوان كتاب مقدس پژوهشي جديد اسكوفيلد چاپ و منتشر كرد. (114)
حوزه ي علوم ديني دالاس، كه لوئيس اسپري چِيْفر، يكي از شاگردان اسكوفيلد، آن را در سال 1924 تأسيس كرد، احتمالاً بيش از هر نهاد ديگري در دنيا براي تحقق هدف تدبيرگرايي و صهيونيسم مسيحي توفيق داشته است. دالاس از طريق هيئت علمي و دانشجويانش، به مدت تقريباً هشتاد سال در گسترش انديشه تدبيرگرايي، از تدبيرگرايي كلاسيك سايروس اسكوفيلد و لوئيس چِيْفر تا تدبيرگرايي تجديد نظر شده چارلز رايري (115) و جان والوورد(116)؛ تدبیر گرایی مکاشفه ای هال لیندزی (117) تیم لائه؛ (118) تدبیر گرایی مسیحی مويشه روزن (119) و آرنولد فراچْتنبام؛ (120) و تدبيرگرايي پيشرو كريگ بليزينگ و دَرل بوك (121) (122)سهيم بوده است.
بليزينگ و بوك نماينده ي نسلي جديد از تدبيرگرايان جوان تر در ميان هيئت علمي حوزه ي علوم ديني دالاس هستند كه كوشيده اند جنبش خود را بار ديگر تعريف كنند و درباره ي رابطه ي كليسا با اسرائيل به گفت و گوي سازنده با متكلمان عهدگرا بپردازند. (123)آنان از آن چه كه « سادگي» بينش بنيان گذار قلمداد مي كنند، احتراز مي كنند، (124) و ميان تدبيرگرايي سنّتي لوئيس اسپري چِيْفر و چارلز رايري (125) و « مكتب اسكوفيلد » (126) و نيز مكاشفه گرايي عامه پسند « مكتب ليندزي» (127) تمايز مي گذارند. (128) آنان خود را كمتر سرزمين محور و كمتر آينده مدار مي دانند. (129)
رايري شك انديش است و تمايلي به پذيرش اين تجديدنظر گرايي ندارد. او ترجيح مي دهد ديدگاه بليزينگ و بوك را « نو تدبيرگرايانه » يا « تدبيرگرايانه عهدنگر » (130) بخواند، زيرا آنان به چيزي معتقدند كه وي آن را تفسير « لغزان » (131) مي نامد. (132) رايري نيز بر تمايز ميان آنچه كه وي آن را تدبيرگرايي هنجارين مي خواند و « تدبيرگرايي افراطي » (133) تأكيد مي كند. ديدگاه دوم ريشه در آموزش اِتلبرت دبليو. بولينگر (134) (1837- 1913) و جانشين وي چارلز اچ. ولچ (135) دارد، كه بنا به گفته ي رايري، تدبيرگرايي را صرفاً به « افراط و تفريط عقلي » سوق داده اند. تدبيرگرايان افراطي، به عنوان مثال، معتقدند كه كليسا نه در عيد پنجاهه بلكه در اعمال رسولان، باب 28 يعني در آن هنگام كه قوم اسرائيل كنار نهاده شد، آغاز گرديد. مأموريت بزرگ (136) مَتّي ]، يكي از شاگردان عيسي، [ و مَرقُس ] شاگرد بارنابا[ ، براي يهوديان است و از اين رو نسبت به مسيحيان نيست؛ انجيل ها و اعمال رسولان، مرحله ي شريعت را توضيح مي دهند؛ تنها نامه هاي پولس از زندان يعني افسسّيان، فيليپّيان و كولُسّيان، به عصر كليسا مربوط است؛ تعميد با آب براي عصر كليسا نيست؛ و قوم اسرائيل نه امت مسيحي، عروس مسيح است. (137) آموزه هاي آنان را امروزه جامعه كتاب مقدس بِري ين (138)، انجمن تفسير بري ين (139)، بنياد چاپ و نشر بري ين (140) (141) و هيئت تبليغي فيض (142) زنده نگه داشته مي شود. با وجود اين تلاش ها براي تعريف دوباره و صورت بندي دوباره تدبيرگرايي داربي و اسكوفيلد، بسياري هنوز قانع نشده اند. (143)جيمز با (144)، به عنوان شخصي بي طرف، درباره ي همه ي انواع تدبيرگرايي سخت معتقد است كه « تدبيرگرايي طرحي تماماً بنيادگرا است » (145). بيشتر تدبيرگرايان معاصر، به تبع تفسير نص گرايانه اسكوفيلد و تمايز دقيق ميان اسرائيل و كليسا، تأسس كشور اسرائيل را شاهدي بر دخالت خدا مي پندارند، بدين معنا كه يهوديان، « قوم برگزيده» هستند و تا ابد نسبت به خاورميانه حقي الهي دارند.
3. تحولات تفسيرهاي نص گرا
در 1936، چِيْفر نص گرايي اسكوفيلدي را بدين گونه توصيف مي كند: « مشخصه بارز تدبيرگرا اين است... كه وي به تك تك جمله هاي كتاب مقدس اعتقاد دارد و مدلول واضح و طبيعي را اخذ مي كند » (146). چارلز رايري، همانند چِيْفر، اظهار مي دارد كه تنها تدبيرگرايان در به كارگيري تفسير ظاهري ثابت قدم هستند: « بايد اطمينان داشت كه تفسير ظاهري- تاريخي- دستوري تنها دارايي يا رويه ي تدبيرگرايان نيست، بلكه آن را در همه ي حوزه هاي تفسير كتاب مقدس به طور سازوار به كار مي گيرند » (147). رايري، در خصوص شكل كلاسيك تدبيرگرايي تأكيد مي كند كه اصول اساسي (148) تدبيرگرايي عبارت است از:1. تدبيرگرا، ]قوم[ اسرائيل و كليسا را متمايز مي داند...
2. اين تمايز ميان اسرائيل و كليسا را شيوه اي از تفسير كه معمولاً تفسير ظاهري ناميده مي شود، تأييد مي كند...
3. جنبه ي سوم... به هدف اساسي خدا در عالم... يعني ستايش خدا مربوط است. از نظر تدبيرگراي هنجارين، برنامه ي نجات شناختي (149) يا نجات بخش خدا تنها برنامه نيست بلكه يكي از ابزارهايي است كه خدا در كل برنامه ي تجليلي از خود به كار مي گيرد. (150)
او در ادامه ادعا مي كند كه،
تدبيرگرايي نتيجه ي كاربرد منسجم اصل تفسيري بنيادي تفسير ظاهري، طبيعي يا روشن است. هيچ نظام ديگري از الهيات نمي تواند اين امر را ادعا كند... غير نص گرا(151)، غير تدبيرگرا است و نص گراي منطقي، تدبيرگراست. (152)
چِيْفر پيشاهزاره گرايان غير تدبيرگرا (153) را در چارچوب مقوله گسيختگي مي گنجاند، زيرا به ادعاي وي آنان اشاره هاي پيشگويانه به اسرائيل را « به طور معنوي تفسير كردند ». لوئيس گولدبرگ (154) گامي فراتر نهاد و ادعا كرد كه آنان تفسير نص گرا را رد مي كنند و چارچوب الاهياتي خود را بر كتاب مقدس تحميل مي كنند:
... دو قاعده ي پا برجاي تفسير به قرار زير است: 1) « هنگامي كه نوشته معناي عام دارد، از هيچ معناي ديگر استفاده نكنيد؛» 2) « وحي... بايد به صورت ظاهري تفسير شود... دليل اتخاذ شيوه ي غير ظاهري (155) تفسير، تقريباً بدون استنثناء، اين تمايل است كه از تفسير روشن عبارت ها جلوگيري شود. آنچه اين رويه را زنده نگه داشته است اين تمايل است كه به جاي هماهنگ سازي آراء با كتاب مقدس، تعاليم كتاب مقدس با مجموعه اصول از پيش تعيين شده هماهنگ مي شود ». نكته اصلي آن است كه ما اجازه داده ايم خود كتب مقدس انبيا بدون تحميل قرائتي بر آن ها با ما سخن بگويند. (156)
همچنين چِيْفر به ما مي آموزد كه بدون تمايز تدبيرگرايانه ميان اسرائيل و كليسا، برداشت ظاهري ساده كتاب مقدس به آشفتگي و عدم انسجام دروني منجر خواهد شد. (157)دوايت پِنتيكاست (158)، كه وي نيز از حوزه ي علوم ديني دالاس است، به طرزي مشابه تأكيد مي كند كه، « كتاب مقدس، غير قابل فهم است مگر آن كه انسان ميان برنامه ي خدا براي قوم زميني اسرائيل و برنامه ي خدا براي مسيحيان تمايز روشني قايل شود » (159). اين فرض را كه كتاب مقدس، بدون تمايز تدبيرگرايانه ميان ]قوم[ اسرائيل و امت مسيحي، غير قابل فهم است، تنها هنگامي مي توان پذيرفت كه همه شيوه هاي ديگر تفسير، از راه قياس رد شود.
پاتريك گوديناف (160) عضو سفارت بين المللي مسيحيان در اورشليم (ICEJ) پيامد رويكرد نص گرايانه (161) اين گونه بيان مي كند: « ما به راحتي به كتاب مقدس اعتقاد داريم. و اين كتاب مقدس، كه به نظر ما باطل نشده است، بيانگر آن است كه خدا اين سرزمين را به عنوان ميراثي جاوداني به يهوديان داده است » (162). آن دكستر (163) نيز مخالف كساني است كه اين تفسير را رد مي كنند: « برخي مؤمنان عرب و مسيحيان مقيم اسرائيل به قدري نسبت به اين گونه مطالب حساسيت شديد دارند كه بخش هايي از كتاب مقدس را كه ظاهراً به يهوديان وعده ي سرزمين مقدس را داده يا به تعبيري بر انتخاب آنان صحه گذارده، قرائت نمي كنند... در اثر اين شيوه، بخش هاي زيادي از كتاب مقدس عملاً بي اعتبار مي شود » (164).
در دهه ي 1980، سازمان خدمات كشيشي كليسا در ميان قوم يهود (CMJ) (165) گامي فراتر نهادند، و منشأ آنچه را كه آنان قرائت مبتني بر « تفسير معنوي » از كتاب مقدس ناميدند، در بدعت مارسيون (166) مي دانند كه كنار گذاشتن عهد عتيق را مطرح كرده بود: « اما اين امر براي مسيحيان غير قابل قبول بود و راه بهتر براي يهوديت زدايي (167) كتب مقدس عبري آن بود كه اين كتب « مسيحي سازي » شوند به گونه اي كه متن به صورت معنوي تفسير شود و در درون متن، مفاهيم عهد جديد استنباط شود. اين ديدگاه امروزه نيز رايج است » (168). هال ليندزي گسترش ديدگاه نادرست راجع به اسرائيل را ناشي از تفسير تمثيلي (169) و غير ظاهري مي داند كه گفته مي شود اُريجن از آن حمايت مي كرد. (170)
اما ديگران اظهار كرده اند كه شيوه ي استوار پدران پس از دوره رسولي، از جمله اُريجن، تفسير كتب مقدس عبري به صورت نشانه شناختي بود، بدين معنا كه آن ها را به عنوان « نشانه هاي رمزي » (171) واقعيت هاي عهد جديد تفسير مي كردند، (172) درست همان گونه كه عيسي و حواريان كرده بودند. (173) در واقع، آنان كه كلمات عيسي را بيش از حد به صورت ظاهري معنا كردند، اغلب در فهم سخنان وي دچار اشتباه شدند. انجيل يوحنا در بر دارنده ي موارد متعددي است. به عنوان مثال، پس از آن كه عيسي معبد را پاك كرد و با درخواست فريسيان براي نشانه روبرو شد، در پاسخ گفت، « اين معبد را ويران كنيد، و من در عرض سه روز آن را دوباره خواهم ساخت » ( يوحنّا 2: 19 ). آنان تصور كردند كه مقصود وي، معبد آنان است. در چند باب پس از آن، اين گونه آمده است: نيقوديموس (174) با شگفتي پرسيد چگونه او مي تواند بار ديگر به رحم مادرش باز گردد ( يوحنّا 3: 4)؛ زن اهل سامره تصور مي كند كه عيسي آب در دسترس را به او خواهد داد (4: 15)؛ رهبران مذهبي از آن بيم دارند كه عيسي با اظهار اين سخن كه آنان بايد بدن او را بخورند و خون او را بياشامند، طرفدار آدم خواري است (6: 51- 52). از عجايب روزگار اين است كه يكي از شايع ترين اشتباهاتي كه انجيل ها در آن زمان ثبت مي كنند، اين است كه مردم معنايي صوري و دنيوي را استنباط مي كردند در حالي كه مقصود عيسي، كاربرد معنوي بود. (175)اما ليندزي و ديگر تدبيرگرايان، به دليل پايبندي به نص گرايي دچار همان اشتباه هستند و ميان شيوه هاي استعاري (176) يا نشانه شناختي (177) مورد استفاده ي مصلحان ديني و روش هاي تمثيلي (178) تفسير كه در آيين كاتوليك رومي اصلاحي يافت مي شود، فرق نمي گذارند. (179)
تمايز ميان اين دو اسلوب تفسير حائز اهميت است زيرا رويكرد اول بر زمينه ي تاريخي متون و چگونگي تفسير كتاب با خود كتاب تأكيد خاصي دارد، (180) در حالي كه رويكرد تمثيلي بدون رجوع به شرايط تاريخي، حقايق جاوداني را روشن مي كند. رويكرد نشانه شناختي بر اين نيز تأكيد مي كند كه چگونه نويسندگان عهد جديد، عيسي مسيح را تحقق بيشتر تصاوير خيال و نشانه هاي رمزي عهد عتيق گمان مي كردند. (181) شواهدي وجود دارد كه خط مشي كليسا از قرن اول، همواره تفسير نشانه شناختي عهد عتيق بود و با مارسيون، آن گونه كه سي ام جي ادعا مي كند، يا با اُريجن، آن گونه كه ليندزي مدعي است، آغاز نشد.(182) برعكس، ثابت شده است كه تمايز تدبيرگرايانه ميان كليسا و اسرائيل است كه پيشينه تاريخي ندارد. (183) برخي اظهار نظر كرده اند كه اين امر تنها در الهيات پس از هولوكاست (184) اهميت يافت. (185)
4. بررسي تفسير ظاهري آينده گرا
همان گونه كه خاطرنشان شده است، هال ليندزي امروزه با فروش كتاب در تيراژ 40 ميليون نسخه به پنجاه زبان احتمالاً تأثيرگذارترين نويسنده صهيونيست مسيحي است. (186) از اين رو بر اساس اين ارزيابي، نوشتارهاي ليندزي روشنگر آن خواهد بود كه چگونه ساير نويسندگان صهيونيست مسيحي، از اسلوب تفسير « ظاهري » (187) استفاده مي برند.4. 1. نص گرايي رو به تحول
يكي از چشمگيرترين جنبه هاي تفسير ظاهري آينده گرا، شيوه اي است كه برخي از طرفداران آن براي سازگار ساختن تفسيرهاي خود با رويدادهاي تحول آفرين اتخاذ كرده اند. (188) به عنوان مثال، در جهان نويني مي آيد (1973)، ليندزي نسبت به معناي نمادهاي (189) ذكر شده در مكاشفه يوحنّا نسبتاً ملاحظه كار بود. وي بر اين گمان بود كه يوحنّا كلمات مناسب براي بيان سلاح هاي جديد را نوشت و « در كتاب سابق الذكر، ملخ ها (190) چه بسا سمبل نوع پيشرفته بالگرد باشد » (191). اما تا زمان نگارش رمز كتاب مكاشفات يوحنّا (192) (1997)، 24 سال بعد، به لحاظ اين كه تجهيزات نظامي جديد و ويرانگرتري ساخته شد، ليندزي نسبت به تفسير خود صريح تر و مطمئن تر شد. از اين رو، به عنوان مثال، عبارت « چه بسا سمبلِ ... باشد» اينك به آنچه يوحنّا « در واقع ديد » تبديل شده است:در آن زمان دقيقاً چگونه يك پيامبر قرن نخست مي توانست پيشرفت هاي باور نكردني در عمل و فنّاوري را كه در پايان قرن بيستم و آغاز قرن بيست و يك به و قوع پيوسته است، توصيف كند يا به خصوص دريابد؟ با اين همه او شهادت مي دهد و خدا شاهد است كه او واقعاً چيزهايي مانند امور زير را ديد و شنيد: هواپيماي جت مافوق صوت داراي موشك... هليكوپترهاي پيشرفته تهاجمي... موشك هاي قاره پيماي داراي ابزارهاي بازگشت و نشانه روي چند هدف مستقل و حامل كلاهك هاي گرما هسته اي... سلاح هاي بيولوژيكي و شيميايي، هواپيماهاي حمل و نقل، رزم ناوهاي موشك انداز، زير دريايي هاي هسته اي، سلاح هاي ليزري، ايستگاه ها و ماهواره هاي فضايي. (193)
اين گونه نص گرايي هنگامي مشكل ساز است كه آينده گرايان تلاش كنند همگام با تحولات شگرف ژئوپوليتيكي حركت كنند بدان گونه كه در دو دهه ي گذشته در اروپاي شرقي و اتحاد شوروي مشاهده ش. ليندزي در 1981 و بار ديگر در 1994 تأكيد كرد كه، تا آن زمان، هر دو ارزيابيِ به ظاهر متناقض وي از روسيه، با اين وصف، در كتاب مقدس پيشگويي شده است.
شمارش معكوس براي آرماگدون در |
سياره ي زمين در سال 2000 ميلادي |
امروزه، شوروي بدون ترديد نيرومند ترين كشور قدرتمند بر روي زمين است. خوب است نگاهي به تاريخ سال هاي اخير بياندازيم تا دريابيم كه چگونه روس ها هزاران سال پيش براي نيل به قدرتي كه براي خود پيش بيني كرده بودند، اقدام كردند. (194) |
ما ديگر روسيه را تهديد جهاني نمي دانيم، بلكه قدرتي منطقه اي با ارتشي جهاني مي دانيم- دقيقاً آنچه حزقيال، باب 38 و39 وقوع آن را پيش بيني كرده بود. (195) |
نمودار3: تبيين اهميت رو به تحول روسيه در آخرالزمان شناسي ليندزي
با افول تدريجي روسيه به عنوان قدرتي جهاني و فروپاشي بلوك كمونيستي (196)، ليندزي به تدريج تأكيد خود را از روسيه در 1970 به بنيادگرايي اسلامي تا 1994 تغيير داد. (197) در فرجام سياره ي بزرگ (198) (1970) تهديد ناشي از « قدرت روسيه» است. (199)تا 1997 اين خطر ناشي از « قدرت روسيه و مسلمانان » است. (200) ليندزي، همگام با صحنه ي متحول خاورميانه، تا 1999 ادعا مي كرد كه اين اتحاد سياسي اهريمني اينك به « اتحاد اسلامي- روسي » منجر شده است. (201)
مشكل ليندزي در يافتن تفسيري دقيق و پايا در هيچ جا آشكارتر از تلاش هاي وي براي تعيين زمان رجعت دوم عيسي نيست. در متّي، باب 24، آيه 34 مسيح مي گويد، « من حقيقت را به شما مي گويم، اين نسل تا زماني كه همه اين امور رخ نداده باشد، قطعاً از ميان نخواهد رفت » . در سال 1970 ليندزي اين پرسش را مطرح كرد: « كدام نسل؟ » وي مي گويد، به لحاظ منطقي، آن همان نسلي خواهد بود كه نشانه هايي را كه مسيح ذكر كرده بود، مشاهده كرده باشد، اما مي افزايد كه، « نشانه ي مهم در ميان آن ها ظهور دوباره اسرائيل است ». سپس وي اظهار مي دارد كه يك نسل كتاب مقدس حدود 40 سال است: « اگر اين استنباطي درست باشد، در اين صورت در ظرف چهل سال و اندي 1948، همه آن امور مي توانست رخ دهد. بسياري از پژوهشگراني كه همه ي عمر خود را درباره ي پيشگويي كتاب مقدس كار كرده اند، معتقدند كه همين گونه است » (202). ليندزي تنها نويسنده اي نبود كه اظهار داشت مسيحا در سال 1988 باز خواهد گشت. (203) اما هنگامي كه عيسي در آن سال رجعت نكرد، ليندزي زمان بندي خود را بدين گونه تجديد نظر كرد كه يك نسل كتاب مقدس از 40 سال تا 100 سال در نوسان است و شايد ساعت پيشگويي دانيال (204) در سال 1967 كه اسرائيل، بيت المقدس را اشغال كرد، دوباره شروع به تيك تيك كرد نه در سال 1948. (205) گرانت جفري در سال 1988 بدون واهمه تخمين زد كه « هفته » ي آخر دانيال در 1993 آغاز مي شود، دوره ي مصيبت در 1997 آغاز خواهد داد و پاك كردن هيكل ( معبد سليمان ) و هزاره ي سلطنت مسيح در پاييز سال 2000 آغاز خواهد شد.
(206) كتاب بعدي وي، كه پس از 1993 به نگارش در آمده، همانند ليندزي از اظهار نظر خيلي صريح خودداري كرد. (207)
4. 2. نص گرايي نمادين
اگر چه صهيونيست هاي مسيحي تأكيد مي كنند كه بايد كتاب مقدس را به طور ظاهري تفسير كرد، خود همواره بدان عمل نكرده اند. در واقع، حتي اسكوفيلد پذيرفت كه « در اين صورت مي توان- همگام با حفظ قاطعانه صحّت تاريخي- كتب مقدس تاريخي را به نشانه ي احترام تفسير معنوي كرد » (208). تفسير ديويد بريكنر نمايانگر اين تمايل است. وي در تفسير آيات 24 تا 27 از باب 9 دانيال پيش از هر چيز معنايي مجازي (209) از واژه ي « هفته» را ارايه مي دهد » (210). او درباره ي هفته به معناي حقيقي ايش سخن نمي گويد بلكه مقصودش دوره هايي از زمان است كه هر يك هفت سال به طول مي انجامد » (211). اما تدبيرگرايان براي ارايه ي قرائت آينده گرا از پيشگويي دانيا و كاربرد آن در اين زمان ناگزيرند هنگامي كه ساعت پيشگويي به طرز توجيه ناپذيري در ميان سوره متوقف مي شود، دو هزار سال ميان هفته ي شصت و نهم و هفتادم را داخل « پرانتزن قرار دهند. دانيال، باب 9، آيه 26 مي گويد: « پس از آن شصت و دو هفته، يگانه ي تدهين شده (212) ]( مسيح)[، كشته خواهد شد و اين براي خودش نخواهد بود. سپس پادشاهي همراه سپاهيانش به اورشليم و خانه خدا حمله برده، آن را خراب خواهد كرد. آخرالزمان مانند طوفان فرا خواهد رسيد و جنگ و ويراني هاي مقرر شده را با خود خواهد آورد ». بريكنر مدعي است كه پيشگويي كاملاً تحقق نيافته است. نيمه ي اول سوره در هفتاد ميلادي تحقق يافت اما ظاهراً يك هفته از هفتاد هفته هنوز در كلام بريكنر باقي است كه بايد « تا آخر ادامه يابد ». وي اظهار مي كند، « و ليكن به نظر مي رسد كه در شمارش معكوس دانيال، وقفه اي وجود دارد؛ وي به يك گسيختگي زماني، ميان هفته ي شصت و نهم و هفته ي آخر اشاره مي كند... دو هزار سال گذشته در پيشگويي دانيال يك پرانتز بوده است و ما منتظر آن هفته ي آخر هستيم » .كنيت باركر، ويراستار نسخه بين المللي جديد كتاب مقدس پژوهشي (213) (214)، براي شكاف ظاهري دو هزار سال در پيشگويي دانيال، دلايل چندي را ارايه مي دهد. دو دليل بسيار قوي وي بر پيش فرض هاي نص گرايانه مبتني است كه در صورت مورد ترديد قرار گرفتن، خود آن ها فرو مي ريزند. وي اظهار مي دارد كه اولاً، هفتادمين « هفته » امكان تحقق نداشته است زيرا نتايج كار مسيح كه خطوط كلي آن در آيه ي 24 ذكر شده، واقعيت عيني نيافته است. ثانياً پيشگويي هاي تحقق نيافته (215) باقي مانده نامعقول خواهد بود مگر آن كه « عصر كنوني يعني عصر كليسا، در برنامه ي پيامبر خدا مرحله اي متمايز و داراي مدت نامعلوم قلمداد شود » (216). مشكل اين برداشت آن است كه فرض آن اين است كه بايد شكافي وجود داشته باشد زيرا تفسير ظاهري بدون يك مرحله، « نامعقول » مي شود. تصميم دلبخواهي براي متوقف سازي ساعت پيشگويي و گذاشتن فاصله دو هزار ساله ميان شصت و نهمين هفته و هفتادمين هفته دانيال نبي احتمالاً نامتعارف ترين نمونه از تفسير غير ظاهري و غير طبيعي است كه اصرار كنندگان بر تفسير ظاهري، بر متن تحميل كرده اند. (217)مفسران ديگر مانند جان گولدينگي (218) كوشش براي تعيين تاريخ « هفته هاي » دانيال را به معناي واقعي كلمه خدشه دار مي داند زيرا آنان در تكاپوي آن هستند كه اين پيشگويي را به جاي آنچه كه وي « زمان سنجي » (219) مي نامد، تاريخ گذاري حقيقي بشمارند. او اظهار مي دارد كه دانيال « يك طرح تصنعي را كه براي تفسير داده هاي تاريخي به كار مي رفت » به كار برده است « نه آن كه برگرفته از آن ها باشد ». وي مدعي است كه آن را مي توان « با كيهان شناسي، علم اعداد، و تبارشناسي مقايسه كرد » (220).
ليندزي نسبت به بيانات ناظر به آخرالزمان در كتاب مكاشفه، رويكردي مشابه را اتخاذ كرده، اظهار مي دارد كه انساني كه در قرن اول زندگي مي كرد، نمي توانست پيشرفت هاي علمي حدود دو هزار سال بعد را درك كند. ليندزي مدعي است كه يوحنّا « ناگزير بود آن ها را با پديده هاي قرن اول ميلادي بيان كند: به عنوان نمونه، جنگ گرما هسته اي براي او شبيه فوران آتشفشان بسيار بزرگي كه آتش و گوگرد را بيرون مي ريزد، به نظر رسيد». ليندزي مدعي است كه نمادگرايي (221) موجود در كتاب مكاشفه ناشي از اين بود كه « انسان قرن اول ميلادي، در ماشين زمان خدا تا پايان قرن بيستم پرتاب مي شود »، و آن گاه وي باز مي گردد و به شيوه هاي آشنا براي نسل خود، مشاهداتش را بيان مي كند. (222)
ليندزي با سود بردن از پديده هاي رمز كتاب مقدس (223)، كتاب خود را رمز كتاب مكاشفات يوحنّا ناميد. (224) استفاده از اين « كليد » ليندزي را قادر ساخت كه ادعا كند مقصود يوحنّا از « ملخ ها » ، بالگرد است؛ « اسب ها براي نبرد آماده شدند » در واقع بالگردهاي تهاجمي كاملاً مجهز هستند؛ « تاج هاي طلا » كلاه هاي ايمني خلبانان هستند؛ و « صداي بال هاي آن ها؛ « صداي رعد آساي بالگردهاي تهاجمي فراواني » است كه « بالاي سر آن ها پرواز مي كند » (225)؛ « كمان » كه در مكاشفه، باب 6، آيات 1-2 در دست دجّال است در واقع « رمز سلاح هاي دوربرد نظير موشك هاي قاره پيما است » (226). ليندزي حتي ادعا مي كند كه ذكر « رنگ سرخ آتشين، آبي آسماني و زرد » در مكاشفه، باب 9، آيه 17 به « پرچم ملي چين... كه بر روي جنگ افزارها نقش زده شده است » (227)، اشاره دارد. ليندزي با گسترش كاربرد اين رمز به بقيه ي كتاب مقدس، ادعا مي كند كه اگر چه ذكر « قوم اسرائيل » هميشه دال بر « اسرائيل » است، ساير ملل ذكر شده در پيشگويي نيازمند تفسير است. از اين رو، ليندزي به پيروي از داربي و اسكوفيلد، طائفه ها و اقوام ذكر شده در پيشگويي هاي عهد عتيق را با دشمنان كنوني اسرائيل در خاورميانه برابر مي داند. (228) « در مزمور 83، حدود سه هزار سال پيش، خداوند نسبت به آنچه در آخرالزمان رخ مي دهد، هشدار داد... در اين آيه ها ساكنان فلسطين (229) يا فلسطينان (230)، فلسطينيان كنوني هستند. صُور، لبنان كنوني است. آشور، سوريه كنوني است » (231). با پيروي از ليندزي، دقيقاً روشن نيست كه بر چه اساسي معناي ظاهري، به صورت معناي مجازي در مي آيد، جز اين كه به نظر مي رسد آن با كاربرد دوره ي معاصر تناسب روشن تري دارد و يك فرجام شناسي از پيش مقدّر را تقويت مي كند.
4. 3. نص گرايي متضاد
اگر چه تدبيرگرايان ادعا مي كنند كه نسبت به كتاب مقدس از تفسير ظاهري روشن و استواري بهره مندند، اما با اين حال برخي اوقات به نتايج متفاوت و گاه متضاد مي رسند. به عنوان مثال، ام. آر. ديهان و هال ليندزي، در تفسير خود از آيات 13- 19، باب 9، مكاشفه يوحنّا سخن يكديگر را رد مي كنند:
ام. آر. ديهان (1946) |
هال ليندزي (19739 |
« در مكاشفه، باب 9 آيات 13- 21، ارتشي متشكل از دويست ميليون اسب سوار توصيف شده است... كه به نظر مي رسد ارتشي فراطبيعي از موجودات ترسناك، و احتمالاً شياطين باشند كه اجازه دارند گناهكاران زمين را به ستوه آورند » (232). |
« چهار فرشته در مكاشفه، باب 9، آيات 14- 15 ارتشي متشكل از دويست ميليون سرباز را از شرق فرات بسيج مي كنند... من معتقدم اين دويست ميليون نفر، سربازان چين كمونيستي همراه با ساير هم پيمانان شرقي هستند » (233). |
نمودار 4: نمونه ي تناقض گويي ديهان و ليندزي در تفسير ظاهري باب 9 مكاشفه
به نظر ديهان و نيز لائه، دويست ميليون نفر، انبوهي فراطبيعي از دويست ميليون اسب سوار شيطاني هستند » (234) در حالي كه از نظر ليندزي و اسكايلر انگليش، آنان به معناي واقعي كلمه سربازان چيني هستند. (235) اما ليندزي اظهار مي دارد كه « اسب هاي » آنان نماد سكوهاي پرتاب موشك مجهز قاره پيما هستند. هر يك مدعي آنند كه تفسيرشان، تفسير « ظاهري » متن است. ويليام هندريسكون (236) در تفسير خود بر كتاب مكاشفه درباره ي اين نوع از تفسيرها چندين سؤال را مطرح مي كند:
آيا اين نمادها به رويدادهاي خاص، رخدادهاي منحصر به فرد، دوره ها يا اشخاصي در تاريخ اشاره دارد؟ براي اين كه اگر چنين باشد، در اين صورت به خوبي مي توان پذيرفت كه نمي توانيم آن ها را تفسير كنيم؛ زيرا چه كسي مي تواند از ميان هزاران دوره، رخداد و شخص در تاريخ كه شباهت هايي قطعي به نماد مورد نظر ما داشته باشند، تنها و تنها يك دوره، رويداد يا شخص را برگزينند كه به واسطه ي اين نماد خاص پيش بيني شده بود؟ نتايج درهم و برهمي پديد مي آيد. ما به هزاران « تفسير » مي رسيم اما هيچ كدام يقيني نيست. و مكاشفه يوحنّا كتابي نامكشوف باقي مي ماند. (238)
در واقع اين نوع از نص گرايي را مجوّز « بهره برداري تفسيري تمام عيار » (239) توصيف كرده اند. به عنوان مثال، دوره ي ده جلدي بازمانده اثر تيم لائه كه بياني داستاني از عروج و دوره ي مصيبت به دست مي دهد، با فروش بيش از سي و دو ميليون نسخه از 1995، براي مؤلف و ناشر هر دو، درآمد سرشاري حاصل كرده است. (240)
4. 4. نص گرايي اصلاح شده (241)
ليندزي و ديگران براي كمك به خوانندگان در فهم قطعه هاي پر ابهام كتاب مقدس، واژه هايي را افزوده اند كه، گرچه در متن اصلي كتاب مقدس وجود نداشت، با اين حال معناي آن ها را شرح و بسط يا بهبود مي بخشد. در راه به سوي قتل عام يهوديان (242) كه ليندزي وعده هاي مذكور درروميان، باب يازده را اقتباس مي كند و آن ها را به كشور اسرائيل در دوره معاصر مربوط مي داند و نه صرفاً يهوديان به طور عام، وي واژه ي « تبعه» را به كلمه دال براسرائيل در متن كتاب مقدس مي افزايد. (243) همچنين، در نقل قولي از متّي، باب 24، آيات 15- 18، ليندزي به خوانندگان كمك مي كند تا دريابند كه اين پيشگويي به زماني نامعين در آينده اشاره دارد كه مستلزم بازسازي معبد سليمان است، نه به سال 70 ميلادي كه زيلوت ها (244) و رومي ها هر دو به معبد هيروديس (245) هتك حرمت كردند(246). (247) « پس هنگامي كه آن چيز پليد (248) را، كه دانيال نبي از آن سخن گفته است، ببينيد كه در مكان مقدس بر پا شده است ( خواننده دقت كند تا دريابد )، در اين صورت آنان كه در يهوديه هستند، به كوهستان ها بگريزند » (249). برداشت ليندزي از دانيال باب 11، آيات 40- 45 به نحوي مشابه خيال پردازانه است و ادعا مي كند كه آن بيانگر « تهاجم مسلمانان تحت رهبري روسيه به اسرائيل » است.در آخرالزمان، پادشاه جنوب ]فدراسيون مسلمانان [ با او ] پيامبر دروغين اسرائيل [ وارد نبرد خواهد شد، و پادشاه شمال ]روسيه [ با ارابه ها و سواره نظام و ناوگان عظيمي از كشتي ها بر عليه او نبرد خواهد كرد. او ]فرمانده روسي [ سيل آسا به كشورهاي بسياري حمله خواهد كرد و آن ها را تسخير خواهد كرد. او همچنين به سرزمين زيبا ]= اسرائيل [ حمله خواهد كرد. كشورهاي عديده اي سقوط خواهد كرد، اما اِدوم، موآب (250) و رهبران عمّون (251) ]اردن [ از دست او رها خواهند شد. (252)
ليندزي در اينجا به مهم ترين پيشگويي در چارچوب فرجام شناسي تدبيرگرا مي پردازد. ادعا اي است كه « يأجوج »، كه « فرمانرواي رُوش » (253) نيز ناميده مي شود، و « مأجوج (254) » كه در حزقيال، باب 38، آيات 15-16 از آن نام برده شده، اشاره هاي رازگونه به روسيه است. اگر چه جان كامينگ (255) اين نظريه را در 1864 اظهار داشت، (256)در واقع تنها در نتيجه ي شمول خود در چارچوب يادداشت هاي كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد شهرت همگاني يافت. اسكوفيلد احتمالاً به گابلين تكيه كرده است آنجا كه مي گويد:
همه قبول دارند كه اشاره ي اصلي به قدرت هاي شمالي (اروپايي )، به رهبري روسيه، است... « يأجوج » شاهزاده است و « مأجوج »، سرزمين او. اشاره به ماشَك (257) و توبال (258) ] در سفْر پيدايش 10: 2[ ( مسكو و تابولْسك (259) ) نشانه ي خوبي براي تشخيص است. روسيه و قدرت هاي شمالي آخرين آزار دهندگان يهوديان پراكنده (260) بوده اند و اين امر با عدل الهي (261) و ميثاق ها سازگار است... كه در اوج آخرين تلاش ديوانه وار براي از بين بردن بقيه ي قوم يهود در بيت المقدس، نابودي رخ دهد. (262)
ليندزي و ساير آينده گرايان اصل بنياد نهاده شده ي اسكوفيلد را، هر چند ناخواسته، با افزودن كلمه ي روسيه به متن براي اصلاح اين تفسير استمرار بخشيدند. « و تو (روسيه) از مكانت در آن سوي نقاط دوردست شمال خواهي آمد، تو و مردمان بسياري به همراه تو » (263). اين نظر را كه « يأجوج » و « مأجوج » اشاره به روسيه است، يا اين سخن را كه « همه قبول دارند »، ساير نويسندگان تدبيرگرا غالباً تكرار مي كنند. (264) به عنوان مثال، تيم لائه تأكيد مي كند كه « به لحاظ ريشه شناسي، مقصود از يأجوج و مأجوم در حزقيال، باب 38 و 39 تنها روسيه عصر جديد است » (265). با اين حال، پژوهش گران كتاب مقدس و متخصصان ريشه شناسي به تساوي اين برداشت را تماماً بيان كرده اند. (266)شواهد بيشتر بر خلاف اين برداشت آينده گرا را گَري ديمار (267) ارائه داده است كه وي اظهار مي دارد يأجوج و مأجوج در كتاب مكاشفه، باب 4- 19 اصلاً ذكر نشده است، در حالي كه به ادعاي تدبيرگرايان كتاب مزبور بيانگر آن دوره ي عذاب است كه گمان مي رود روسيه به اسرائل حمله كند.(268)
4. 5. نص گرايي دلخواهانه (269)
برخي طرفداران نص گرايي ظاهراً در شيوه ي ربط عبارت ها به رويدادها، ملت ها و مكان ها نسبتاً دلبخواهي سخن مي گويند بدون آن كه آن را لزوماً اثبات كنند يا به گونه ي منسجم بيان كنند. با استدلال دوري پذيرفته شده است كه از آنجا كه عبارت ها بايد به اين نسل اشاره كرده باشد، مي توان واژه ها يا ملت هاي جديد را جايگزين كرد. از اين رو ليندزي مي تواند ادعا كند كه، « خداي اسرائيل در پيشگويي ها سوگند ياد كرده است كه او اسرائيلي ها را تنها نخواهد گذاشت و اجازه نخواهد داد كه آن ها نابود شوند » (270).از مطالعه كتاب مقدس پي برده ام كه جنگ بزرگ نهايي در بردارنده ي تركيه به عنوان بخشي از گروه كشورهاي اسلامي متحد با روسيه است... ملت هاي بزرگي كه اشاره ي كتاب مقدس قطعاً به آن هاست، پادشاهان شرق هستند، (چين، هندوستان، پاكستان- به صراحت تمام داراي سلاح هسته اي )، روسيه ( يأجوج و مأجوج )، ليبي، مصر، ايران، عراق و مانند آن. (271)
ليندزي بدون اقامه دليل ادعا مي كند كه كتاب مقدس بسياري از رويدادهاي ديگر اخير از جمله ظهور بنيادگرايي اسلامي، زوال روند صلح خاورميانه و توسعه ي جامعه ي اروپايي را پيشگويي كرده است. (272)افرادي ديگر استنباط هاي مشابهي را ابراز داشته اند. (273) به عنوان مثال، ديويد بريكنر ادعا مي كند كه « ما مي دانيم كه سرزمين پارس (274) همان ايران است » (275)، و نابودي بابِل كه در باب 18 از مكاشفه ذكر شده است، « عراق كنوني » (276) است. با كمال تعجب، اسكوفيلد، اين برداشت را رد مي كند كه « بابِل واقعي بايد در مكان بابل باستان ساخته شود » (277)، و بابل را به طور نمادين با رُم يكسان مي داند. چارلز داير با اين حال، تفسير ظاهري منسجم تري را رواج داده است كه در آن، بابِل به راستي بابل است. داير، كه عضو هيئت علمي حوزه ي علوم ديني دالاس است، ظهور صدام حسين را در كتاب مقدس پي گيري مي كند و نتيجه گيري مي كند كه تجاوز عراق به كويت به عنوان تلاشي براي ايجاد پايگاه قدرت براي حمله به اسرائيل در باب 13 از اشعيا پيش بيني شده بود.
اما داير و ساير آينده گرايان بايداين عبارت از اشعيا را كه « روز خداوند نزديك است » تفسير كنند. كلمه ي « نزديك » را نمي توان به طور تحت اللفظي « به زودي » معنا كرد زيرا اين سخن، بيش از 2500 سال پيش گفته شد و از اين رو بايد اشاره به « آخرالزمان » باشد. داير، صدام حسين را به دليل دشمني اش با اسرائيل و قصد او براي بازسازي بابِل، وارث بُخْتُنَصَّر ( تنها رهبر عرب چيره شونده بر قوم يهود ) قلمداد مي كرد(278) قطع نظر از انگيزه هاي ]صدام[ حسين، اداي گذشتگان را در آوردن به هيچ وجه برابر با تحقق پيشگويي نيست. (279)
با اين حال، آنچه بيش از همه شگفت انگيز است، اين ادعاي برخي از نويسندگان تدبيرگرا است كه ايالات متحده در كتاب مقدس ذكر شده است. (280) ليندزي ظاهراً نخستين كسي است كه، بر اساس مكاشفه، باب 12، آيات 14- 17، اين سخن را ابراز داشته است.(281) « دو بال عقابي بزرگ به آن زن داده شد، تا وي بتواند به مكان مهيّا شده براي او در بيابان پرواز كند ». ليندزي اظهار مي دارد كه اين بيانگر « نوعي پل هوايي بزرگ » است كه مؤمنان يهودي فراركننده از كشتار جمعي آرماگدون را به مكان هاي امن مانند پترا (282) انتقال مي دهد. او مدعي است كه « از آن جا كه عقاب، نماد ملي ايالات متحده است، امكان دارد كه اين پل هوايي را از طريق هواپيماهاي ناوگان ششم ايالات متحده در مديترانه فراهم شود » (283). ليندزي توضيح نمي دهد كه چرا بايد نمادپردازي عقاب (284) را لزوماً بر ايالات متحده منطبق ساخت و نه هيچ يك از كشورهاي ديگر مانند آلمان يا جمهوري چك كه آن ها نيز در نماد ملي (285) خود عقاب دارند. وي توضيح نمي دهد كه چرا بايد در اين قطعه ي خاص، اشاره به عقاب را بيانگر هواپيماي مدرن دانست و نه در ساير آيات كتاب مقدس نظير سفْر خروج 19: 4 و سفْر تثنيه 32: 11- 12 يا اشعيا 40: 31 كه در آن ها نيز به عقاب اشاره مي شود. اين گونه تفسيرهاي نظريه پردازانه به هيچ وجه ادعاي ليندزي مبني بر حفظ تفسير ظاهري منسجم را اثبات نمي كند.
اما ليندزي، به پيروي از مراحل خشك اسكوفيلد چنين نيز نتيجه گيري كرده است كه مسيحيان ناگزير به رعايت ده فرمان نيستند، زيرا آن ها در مرحله ي پيشين، فقط به بني اسرائيل اعطا شده بود. (286) وي اظهار مي دارد كه كليسا هنگامي كه كوشش كرد شريعت را بر مؤمنان غير يهودي تحميل كند، مرتكب اشتباه شد. « ناكامي قوم اسرائيل زير لواي شريعت درسي تاريخي براي همه ي ما در اين زمان است كه هر نوع ديني، ديدگان ما را بر روي حقيقت نابينا مي سازد » (287). نكته ي طنزآميز آن است كه ليندزي هنگامي كه دلخواهانه مقرراتي را باطل اعلام كرد كه، در صورت عمل، مايه ي ضديت با نژاد پرستي سامي بود، ناگزير شد منتقدان خود را به يهودستيزي متهم كند.
5. كتاب مقدس: ارزيابي تفسيرظاهري آينده گرا
اينك روشن شده است كه توسعه ي قرائت ظاهري آينده گرا از كتاب مقدس و به ويژه اين سخن كه اشاره هاي عهد عتيق به اسرائيل در برگيرنده ي يهوديان كنوني و كشور اسرائيل مي شود، نه شامل كليسا، دقيقاً به لوئيس وِيْ، ادوارد ايروينگ، جان داربي و هم قطاران آنان منتسب است كه در كنفرانس آلبري و كنفرانس پاورسكورت در دهه 1820 و دهه 1830 حضور يافتند. در طرح تدبيرگرايانه ي داربي بيان ويژه و مشخصي وجود داشت و سپس جايگاه شرعي (288) آن در كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد تدوين و اصلاح شد. سندين اظهار مي دارد كه تدبيرگرايي، « يك متن انجيلي منجمد (289) دارد كه در آن هر واژه اي داراي اعتبار يكسان حجيت الهي (290) است » (291). كلارنس باس گامي فراترمي نهد و تأكيد مي كند كه « هيچ يك از آموزه هاي تاريخي مسيحي اين تفكيك اساسي ميان كليسا و سلطنت را تأييد نمي كند. يقيناً آنان يكسان نيستند؛ اما تدبيرگرايي اين انديشه را افزوده است كه سلطنت بايد موجب تجديد حيات اسرائيل شود، نه تكميل كليسا » (292).از نوشتارهاي هال ليندزي به طور خاص روشن شده است كه در عمل، نص گرايي در مقايسه با ساير اسلوب هاي تفسيري، لزوماً منسجم تر يا فارغ تر از تعصب نيست: در واقع، نص گراي براي جرح و تعديل و سازگاري با رويدادهاي تحول آفرين از انعطاف پذيري مناسب برخوردار است و مي تواند با ساير تفسيرهاي ظاهري در تعارض باشد؛ نص گرايي غالباً با بسياري از تفسيرهاي غلط (293) به عنوان تفسير معاضدت مي شود و مي تواند به ادعاهاي اثبات نشده و جزم انديشانه درباره ي تحقق پيشگويي كتاب مقدس در دوره ي معاصر منجر شود. در اوايل سال 1871 چارلز هاج (294)، الاهيدان پرينستون پيامدهاي منطقي نص گرايي تدبيرگرايانه را توضيح داد. از ديدگاه او،
استدلال مبتني بر پيشگويي هاي كهن بي اعتبار از آب در آمد زيرا آن، صحّت امور فراواني را تأييد مي كند. اگر آن پيشگويي ها، بازگشت واقعي را پيش بيني مي كنند، بيانگر آنند كه معبد سليمان بايد بازسازي شود، كهانت احيا شود، بار ديگر قرباني ها تقديم شود، و كل شعائر حضرت موسي (295) بايد با تمام جزئيات رعايت شود. (296)
همان گونه كه روشن خواهد شد، اين دقيقاً همان چيزي است كه بسياري از تدبيرگرايان مسيحايي (297) و تديرگرايان مكاشفه اي معتقدند كه در كتاب مقدس پيشگويي شده است.
اما عهدگراياني مانند هاج اظهار مي دارند كه پيمان قديم را بايد در پرتو پيمان جديد (298) تفسير كرد نه برعكس. به عنوان مثال، در كولسّيان، پولس در واقع از تفسير نشانه شناختي بهره مي برد تا نكته زير را بيان مي كند: « پس اجازه ندهيد هيچ كس بر شما درباره ي آنچه مي خوريد يا مي آشاميد يا در خصوص عيد مذهبي يا مراسم هلال (299) يا روز مقدس شنبه (300) ايراد بگيرد. اين ها سايه اي از آن واقعيت هستند كه قرار بود بيايد؛ اما آن واقعيت خود مسيح است » ( كولسّيان 2: 16- 17). بنابراين مسئله اين نيست كه آيا وعده هاي عهد را بايد به طور حقيقي يا معنوي درك كرد (301) بلكه مسئله اين است كه آيا آن ها را بايد بر حسب سايه ي پيمان قديم درك كرد يا بر حسب پيمان جديد. ناتواني از درك اين نكته ي مهم، اشتباه تفسيري بنياديني است كه صهيونيست هاي مسيحي دچار آن هستند و ساير آموزه هاي متمايز كه مشخصه ي اين جنبش است، از آن سرچشمه مي گيرد.
پينوشتها:
1. ultra- literal sense.
2. pesher.
3. Richard Kyle, The Last Days are Here Again, A History of the End Times,(Grand Rapids. Baker.1998), P199.
4. Ibid.
5. literalist hermeneutic.
6. D.W. Bebbington. Evangelicalism in Modern Britain, A History from the 1730"s to the 1980"s, (Lodnon. Unwin Hyman, 1989), p88; Esward Miller, The History and Doctrines of Irvingism, volume 1 (London, Kegan Paul. nd 1878), p36; Lewis Way, The Latter Rain, 2 edition (London, 1821).
7. fields of prophecy.
8. Bebbington, op.cit., p88.
9. Albury,s premillennial system.
10. temporal triangulation.
11. self- perpetuating system.
12. Mark Rayburn Patterson. Designing the Last Days: Edward Irving, the Albury Circle and the Theology of the Morning Watch. PhD. Kings College,London, 2001, pp117,166.
13. پيشاهزاره گرايي تاريخي يا عهدنگر بر اين عقيده بود كه قوم يهود دركليسا ادغام خواهد شد و ملتي نوكيش در كنار ديگر ملت هاي مسيحي به فلسطين باز خواهد گشت. اما پيشاهزاره گرايي تدبيرنگر معتقد بود كه قوم يهود خواه قبل از ايمان به مسيح، خواه بعد از ايمان به مسيح، به فلسطين بر مي گردند ولي به طرز بارزي جدا از كليسا باقي خواهد ماند.
14. Darby. Collected Writings, edited by William Kelly (Kingston on Thames, Stow Hill Bible and Trust Depot, 1962) 11, p363.
15. Scofield,s distinctive understanding.
16. symbolism.
17. arbitrary conclusions.
18. dispensations [= stages, periods].
19. تدبيرگرايان معتقدند كه در هر عصري خدا مطابق با وحي اي كه مردم دريافت مي كنند، مرحله ي متفاوتي از مسئوليت ها را به مردم ارائه مي دهد و در پايان آن مرحله داوري و حكم الاهي صورت مي گيرد. درباره ي نقطه آغاز و پايان مراحل تدبير الاهي ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد اما همه ي پروتستان هاي انجيلي بر اين عقيده اند كه تعداد آن ها هفت مرحله است.
20. رايري به طرزي غير قابل قبولي مي کوشد نشان دهد که ايده دوره هاي تدبيري در نوشتارهاي عارف فرانسوي پيئرپوئاره (1646- 1719)، جان ادواردز (1639- 1716) که يک کالويني غير هزاره گرا بود واسحاق واتس (1674- 1748) نهفته بود. نک:
Ryrie. Dispensationalism. (Chicago, Moody Press. 1995), pp 65-71.
21. Morning Watch.
22. Jonathan Edwards.
23. Old Testament
عهد عتيق مجموعه اي متشكل از 39 كتاب، 929 باب و 22485 آيه است. مهم ترين بخش اين مجموعه، پنچ سِفْر تورات ( پيدايش، خروج، لاويان، اعداد و تثنيه ) است. دوازده كتاب بعدي نيز همچون تورات درباره ي سرگذشت قوم يهود است. پنج كتاب بعدي، حكمت و مناجات است: كتاب ايوب، مزامير، امثال سليمان، جامعه سليمان، و غزل غزل هاي سليمان. هفده كتاب پاياني درباره ي پيشگويي سرنوشت قوم يهود است: اشَعْيا، اِرْميا، مرائي ارميا، حِزقيال، دانيال، هوشع، يوئيل، عاموس، عوبديا، يونس، ميكاه، ناحوم، حَبَقّوق، صَفَنْيا، حَجَّي، زكريا، ملاكي.
24. New Testament.
عهد جديد همراه با عهد عتيق مورد قبول مسيحيان است. البته مسيحيان كاتوليك و مسيحيان ارتدكس ترجمه ي يوناني عهد عتيق را قبول دارند ولي پروتستان ها همانند يهوديان، نسخيه ي عبري عهد عتيق را كه فاقد 7 كتاب اضافي نسخه ي يوناني است، قبول دارند. عهد جديد مشتمل است بر 27 كتاب، 260 باب و 7957 آيه. چهار بخش عهد جديد عبارتند از: انجيل هاي چهارگانه، اعمال رسولان، نامه ها، و مكاشفّه يوحنّا.
25. God,s gracious dealing.
26. Patriarchal stage.
27. Levitical stage.
28. Jonathan Edwards, "On Full Communion’, The Complete Works of Jonathan Edwards, volume 1 (Edinburgh, Banner of Truth, 1974), P160.
29. George Stanley Faber. "On the peculiar genius of the three dispenstations, Patriarchal, Levitical, and Christian," A Treatise on the Genius and Object of the Patriarchal, the Levitical and the Christian Dispensations, (London,
C & .1, Rivington. 1823), p2.
30.Edward Irving. The Last Days A Discourse on the Evil Character of These Our Times, Proving Them to be The ‘Perilous Times’ and the ‘Last days", (London, James Nisbit, 1850), plO.
31. judgements.
32. Edward Miller, The History and Doctrines of Irvingism, (London. 1878).
33. " The Apostasy of the Successive Dispensations".
34. The Christian Witness.
35. Sanctioned of God.
36. infallible establishment.
37. J.N Darby, ‘The Apostasy of the Successive Dispesations.’ The Collected Writings of J.N. Darby, Vol.2, Ecclesiastical No. 1. William Kelly, ed. (Kingston on Thames, Stow Hill Bible and Trust Depot, 1962. P124.
38. ‘The Seven Dispensations" Morning Watch, IV. 134.9f September (1831) cited in Patterson, op.cit., P148.
39. the Dispensations[= God,s economies].
40. paradisiacal state.
41. the Lord.
42. tables of testimony.
43. divine appointment.
44. ordinance.
45. dispensation of priesthood.
46.kingly dispensation.
47. Manasseh.
48. blessed Lord.
49.Gentile dispensation.
50. Darby, op.cit., pp124-130 (emphasis added).
51. see chapter 2, fn 182 for Scofield’s acknowledgement of Irving"s influence.
52. Ryrie, Dispensationalism, p68.
53. dispensational chronology.
54. Schuyler English.
55. Patterson, op.cit.
56. Darby, Apostasy., pp 124-130.
57. Ryrie. Dispensationlism, pp68, 71.
58. C.l. Scofield, ‘Introduction,’ The Scofield Reference Bible (Oxford. Oxford University Press, 1909), p5.
59. dispensational hermeneutic.
60. covenant.
61. J.N. Darby. "The Convenants’ The Collected Writings of John Nelson Darby, edited by William Kelly (Kingston on Thames, Stow Hill Bible and Trust Depot. 1962). Doctrine I.Ill, p68.
62. infinite graciousness.
63. J.N. Darby, ‘Reflections Upon the Prophetic Inquiry, and the Views Advnced in it,’ Collected, op.cit., Prophetic I, II. pp6-7.
64. J.N Darby. ‘Evidence from Scripture for the passing Away of the present dispensations’ Collected, op.cit., Prophetic I, II. p1 08.
65. dispensational scheme.
66. «مقايسه يادداشت هاي اسکوفيلد و آثار داربي به خوبي نمايانگر آن است که اسکوفيلد نه تنها شاگرد آثار داربي است، بلکه به وفور انديشه ها، واژه ها وعبارت هاي وي را اقتباس مي کند.»
Chlarence B. Bass, Backgrounds to Dispensationalism, (Grand Rapids, Michigan. Eerdmans. 1960), p 18.
67. Scofield, Scofield, op.cit.. piii.
68. ages.
69. gradualness of unfolding.
70. Ages.
71.Dispensation.
72. C.l. Scofield. Addresses on Prophecy, (New York, Clias. C. Cook. 1914), p 13.
73. Scofield, Scofield, op.cit.. fn. 4,p5.
74. The New Scofield Study Bible. (New York, Oxford University Press, 1984), p3.
75. Scofield, op.cit., Fn. 3, P1250.
76. Dispensation of Promise.
77. Ibid.. fn. 1, p20.
78. Calvary.
79. Ibid.,p989.
80.John the Baptist.
81. Ibid., fn. 2, pi 115.
82. ,legal ground.
83. Ibid. p. 1002.
بسياري از تدبيرگرايان ديگر، همين ديدگاه را اتخاذ کرده اند. نک:
Lewis Sperry Chafer, Systematic Theology, (Dallas, Dallas Theological Seminary, 1975), Volume 4, p 221.
و همچنین بنگرید:
Loraine Boettner. The Millennium, (Grand Rapids, Baker, 1958), p 369f.
84. Scofield, Scofield, op.cit., pi 252.
85. Rightly Dividing the Word of Truth.
86. C.l. Scofield, Rightly Dividing the Word of Truth, (Philadelphia, Philadelphia School of the Bible, 1928).
87. Timothy.
88. Scofield, op.cit., p3.
89. United Bible Societies.
90. An alternative translation for this verse is: "You must try as hard as you can to cause God to fully approve of you as a worker who is not ashamed of his work and correctly teaches the true message. "USB New Testament Handbook, (New York, United Bible Societies 1997), based on the following: William F. Arndt and F. Wilbur Gingrich, A Greek-English Lexicon of the New Testament and Other Early Christian Literature, revised and augmented by F. Wilbur Gingrich and Frederick W.Danker (Chicago and London,University of Chicago Press,1970); Johannes P. Louw and Eugene A. Nida, Greek-English Lexicon of the New Testament: Based on Semantic Domais, 2 volumed (New York, United Bible Societies,1988); C. K. Barrett.
The Pastoral Epistles in the New English Bible.
(New York, The New Clarendon Press,1963); Arland J.Hultgren, l-ll Timothy, Titus Augsburg Commentary on the New Testament, (Minneapolis, Augsburg Publishing House, 1984); Walter Lock.jA Critical and Exegetical Commentary on the Pastoral Epistles, International Critical Commentary, (Edinburgh, T. & T. Clark, 1924).
91.over-literal interpretation.
92. Joseph M. Canfield, the Incredible Scofield and His Book, (Vallecito, Ross, House Books, 1988). P166.
93. ‘In the present verse it simply means "not causing (moral or spritual) damage to anyone else.’” USB. op.cit.
94. C.l. Scofield, Scofield Bible Correspondence Course, (Chicago, Moody Bible Institute, n,d.), pp45-46.
95. verbal phraseology.
96. Scofield, Scofield, op.cit., Index.
97. expository novelties.
98. Ibid., Introduction, piii.
99. Ibid, piii.
100. پانوشت ها فقط در 327 صفحه از مجموع 970 صفحه ي عهد عتيق و تنها 214 صفحه از 352 صفحه ي عهد جديد آمده است.
101. Albert Barnes.
102. Matthew Henry.
103. The Davidic Kingdom set-up.
104. Scofield, Scofield, op.cit., p723.
105. Canfield, op.cit., p209.
106. Charles G. Trumball.
107. Sunday School Times.
108. William E. Cox. An Examination of Dispensationalism, (Philadelphia. Presbyterian & Reformed, 1974). p55-56.
109. James M. Gary, Presiden of Moody Bible Insitute and William J. Erdrnan.
110. dispensational package.
111. Clarence Mason.
112. Sherrill Babb.
113. Paul Karleen.
114. E. Schuyler English, The New Scofield Study Bible, (New York. Oxford University Press, 1984).
115. Charles C. Ryrie. Dispensationalism Today, (Chicago. Moody Press, 1965).
116. John Walvoord, Israel in Prophecy, (Grand Rapids. Zondervan, 1962); The Nations in Prophecy, (Grand Rapids, Zondervan, 1967); The Blessed Hope and the Tribulation, (Grand Rapids, Zondervan, 1975); Te Rapture Question, rev. edn. (Grand Rapids, Michigan Zondervan, 1979); The Nations, Israel and the Church in Prophecy, (Grand Rapids, Michigan Zondervan, 1988) Armageddon, Oil and the Middle East Crisis (Grand Rapids, Michigan Zondervan, 1990): Major Bible Prophecies, (New York. Harper Collins, 1991).
117. Hal Lindsey, The Late Great Planet Earth, (London. Lakeland. 1970); Satan is Alive and Well on Planet Earth, (London. Lakeland, 1973); There"s A New World Coming, A Prophetic Odyssey, (Santa Ana, California. Vision House, 1973): The Liberation of Planet Earth, (London, Lakeland, 1974): The 1980’s: Countdown to Armageddon, (New York. Bantam, 1981); The Promise, (Eugene, Oregon, Harvest House, 1982); The Rapture: Truth or Consequences, (New York, Bantam. 1983) The Terminal Generation, (New York, Bantam, 1983); A Prophetical Walk Through the Holy Land, (Eugene, Oregon, Harvest House, 1983); Israel and the Last Days, (Eugene, Oregon, Harvest House, 1983): Combat Faith, (1986): The Road to Holocaust, (New York Bantam, 1989); Planet Earth 2000 AD, (Palos Verdes, California. Western Front, 1994); The Final Battle, (Palos verdes, California, Western Front, 1995): Planet Earth-2000 AD, revisd edition (Palos Verdes, California, Western Front, 1996); Blood Moon, (Palos Verdes, California, Western Front, 1996); The Apocalypse Code, (Palos Verdes, California, Western F"ront, 1997) Planet Earth: The Final Chapter, (Beverly Hills, California. Western Front, 1998); Where is America in Prophecy? video (murrieta, California, Hal Lindsey Ministries, 2001): International Intelligence Briefing, (Palos Verdes, California, Hal Lindsey Ministries), monthly journal.
118. Tim LaHaye & Jerry B. Jenkins, Are We Living in the End Times? (Wheaton, Tyndale House. 1999): Rapture Under Attack, (Wheaton, Tyndale House); Left Behing, (Wheaton, Tyndale House, 1995); Tribulation Force, (Whaton, Tyndale House, 1996); Nicolae, (Wheaton, Tyndale House, 1997): Soul Harvest, (Wheaton, Tyndale House, 1998); Apollyon, (Whaton, Tyndale House. 1999); Assassins. (Wheaton, Tyndale House. 1999) The Indwelling, (Wheaton, Tyndale House, 2000); The Mark, (Wheaton, Tyndale House. 2001); Desecration, (Wheaton. Tyndale House, 2002); The Remnant, (Wheaton, Tyndale House, 2002).
119. Moishe Rosen. Jews for Jesus (Old Tappan, New Jersey.Revell, 1974): Y’shua (Chicago, Moody Press, 1982): Overture to Armageddon? Beyond the Gulf War (San Bernardino. California. Here"s Life Publishers, 1991).
120. Arnold Fruchtenbaum, Israelology: The Missing Link in Systematic Theology (Tustin, Ariel Ministries, 1992).
121. Darrel Bock.
122. Craig A. Blaising & Darrell L. Bock. ed. Dispensationalism, Israel and the Church, (Grand Rapids. Michigan. Zondervan, 1992); Progressive Dispensationalism, (Wheaton. Victor, 1993); Robert L. Saucy, ,The Case for Progressive Dispensationalism, (Grand Rapids, Zondervan. 1993).
123. Clarence E. Bass, Backgrounds to Dispensationalism, (Grand Rapids, Eerdmans, 1960); Daniel P. Fuller, Gospel and Law, Contrast or Continuum? The Hermeneutics of Dispensationalism and Covenant Theology, (Grand Rapids. Eerdmans, 1980); Craig A. Blaising and Darrell L. Bock eds., Dispensationalism, Israel and the Church, (Grand Rapids, Zondervan. 1992); David E. Holwerda, Jesus and Israel, One Covenant of Two?, (Grand Rapids, Eerdmans, 1995).
124. Blaising & Bock, Dispensationalism, op.cit., p19.
125. Charles C. Ryrie, The Basis of the Premillennial Faith, (Neptune, New Jersey, Loiseaux Brothers. 1953): Dispensationalism Today, (Chicago, Moody Press, 1965); Dispensationalism , (Moody Press, Chicago, 1995).
126. Blaising & Bock, Dispensationalism, op.cit., pp21-23.
127. popular apocalyptism of ,Lindseyism.
128. Ibid. pp14-15.
129. Darrell Bock, cited in "For the Love of Zion’ .Christianity Today, 9 March (1992). P50.
130. covenant dispensationalist.
131. ,slippery, hermeneutic.
132. Ryire, Dispensationalism, op.cit., pp171, 175, 178.
133. Ultradispensationalism.
134. Ethelbert W. Bullinger.
135. Charles. H. Welch.
136.Great Commission.
137. Ibid. p199.
138. Berean Bible Society.
139. Berean Expositor.
140. Berean Publishing Trust.
141. Charles Welch and Stuart Allen. Perfection or Perdition, An Exposition ofthe Epistle to the Hebrews, (Lodnon. The Berean Publishing Trust, 1973).
142. Grace Mission.
143. John H. Gerstner, Wrongly Dividing the Word of Truth, (Brentwood, Tennessee, Wolgemuth & Hyatt, 1991).
144. James Barr.
145. Janies Barr, Fundamentalism, (London, SCM, 1977), p197.
146. L.S. Chafer, ’Dispensationlism,’ Bibliotheca Sacra, 93, October (1936), pp410,
417.
147. Ryrie, Dispensationalism, op.cit., p40.
148. sine qua non= essential elements.
149. soteriological program.
150. Ibid., pp39-40.
151. nonliteralist.
152. nondispensational premillennialists.
153. Ibid. p92.
154. Louis Goldberg.
155. non- literal method.
156. Louis Goldberg. Whose Land is It?’ Issues 4.2, Goldberg qoutes from Dwight Pentecost, Things to Come, (Grand Rapids, Zondervan, 1964), p60.
157. L.S. Chafer, Dispensationalism,’ Bibliotheca Sacra, 93, October (1936) pp446-447. Qouted in Daniel p. Fuller, Gospel and Law, Contrast or Continuum? The Hermeneutic of Dispensationalism and Covenant Theology, (Grand Rapids, Michigan, Eerdmans, 1980), pp24-25.
158.Dwight Pentecost.
159. Dwight Pentecost, Things to Come, (Findlay, Ohio, Dunham. 1958) p529.
160. Patrick Goodenough.
161. literalist approach.
162. Kathy Kern, ‘Blessing Israel? Christian Embassy Responds’ Christian Peacemakers Team, Menno.org. cpt.news@Mennolink.org (2 November
1997).
163. Anne Dexter.
164. Anne Dexter, View the Land, (South Plainfield, New Jersey, Bridge Publishing. 1986), pp214-215.
165. در واکنش به نگرش های رو به تحول اجتماعی و سیاسی نسبت به یهودیان، انجمن یهودیان لندن چند بار نام خود را تغییر داده است: نخست در اوایل قرن بیستم به « خدمات مذهبی کلیسا به یهودیان »، سپس به « هیئت تبلیغی کلیسا برای یهودیان » و آن گاه به « خدمات مذهبی کلیسا در میان یهودیان » و در نهایت به « خدمات کشیشی کلیسا در میان قوم یهود » تغییر یافت.
166. Heresy of Marcion.
مارسيون از رافضي هاي قرن دوم مسيحيت بود كه دين مسيح (علیه السلام) را صرفاً بر مبناي عشق و محبت قبول داشت و به قوانين و قواعد كليسا معتقد نبود و تنها انجيل لوقا و رساله هاي پولس را از كتاب مقدس قبول داشت.
167. de- Judaise.
168. CMJ Replacement Theology: Is the Church the ’‘Israel of God?” (St Albans, Herts, CMJ. n.d.).
169. تمثيل مانند نماد و استعاره يكي از انواع تصوير خيال است كه از طريق آن ها نويسنده (هنرمند، شاعر و...) تجربه ها و مشاهده هاي خود را به خواننده يا شنونده انتقال مي دهد. در تمثيل، مفاهيم اخلاقي از روي قصد به اشياء، اشخاص و حوادث منتقل مي شود. بدين معنا كه نويسنده اشخاص، حوادث و اشياء را طوري انتخاب مي كند كه بتواند منظور عميق ترش را به ذهن مخاطب منتقل كند. تمثيل را استعاره ي گسترش يافته نيز مي خوانند كه در ضرب المثل ها، افسانه ها و ادبيات همه ي ملت ها وجود دارد. آنچه تمثيل را از نماد متمايز مي سازد اين است: 1) در تمثيل اشياء، حوادث و اشخاص مظهرهاي قراردادي براي بيان مفاهيم است؛ از اين رو تمثيل مفهومي محدود داد با اندكي تأمل مي توان به آن دست يافت در حالي كه نماد اغلب ناخود آگاهانه و به عنوان تنها وسيله ي بيان مقصود به كار مي رود. 2) در تمثيل نويسنده يا شاعر دنياي جديدي را ابداع مي كند تا از طريق آن بتواند درباره ي دنياي واقعي سخن بگويد در حالي كه نماد عناصري برگرفته از دنياي واقعي هستند كه براي نشان دادن دنيايي فراتر به كار مي رود.
170. Lindsey. Road, pp7-8.
171. , types,
172. For example the Temple and its sacrifices are seen as types or illustrations of Jesus, see Hebrews 9 and Mathew 26:61 Destory this Temple and 1 will rebuild it again in three days.
173. Jaroslav Pelikan. The Christian Tradition: A History of the Development of Doctrine, The Emergence of Catholic Tradition (100-600), volume 1 (Chicago, University of Chicag. Press, 1971); Clement, "First Epistle.’ Ante-Nicene Fathers, edited by A. Cleveland Coxe (Peabody, Massachusetts, Henrickson, 1994), 1. pP12-13; Epistle of Barnabas IV, Ante-Nicene Fathers, edited by A. Cleveland Coxe (peabody. Massachusetts. Henrickson. 1994), 1. pi 38; Justin, Dialogue with Trypho, XI. Ante-nicene Fathers, edited by A. Cleveland Coxe (peabody. Massachusetts, Henrickson, 1994), 1. pp200-267: irenaues, Against Heresies, IV. XXL 3. Ante-nicene Fathers, edited by A. Cleveland Coxe (peabody, Massachusetts, Henrickson, 1994), 1. p493.
174. Nicodemus.
175. T.L. Frazier, A Second Look at the Second Coming, (Ben Lomond, California, Conciliar Press, 1999), p78.
176. figurative.
« استعاره» نوعي از مجاز است و مقصود از آن به كار بردن كلمه يا عبارتي در غير معني حقيقي و معمول آن است؛ استعاره در حقيقت مانند « تشبيه» است با اين تفاوت كه در آن از اجزاي چهارگانه تشبيه، تنها مشبه به وجود دارد مانند واژه ي ستاره در بيت « هر شب ستاره اي به زمين مي كشند و باز / اين آسمان غم زده غرق ستاره هاست » كه مي تواند به مفهوم « انسان شريف و شجاع » باشد. بنابراين زماني مي گوييم از استعاره استفاده شده كه چيزي را مستقيماً چيزي ديگر بنامند. تفاوت استعاره و نماد در اين است كه در استعاره، وجود قرينه ي صارفه، ذهن خواننده يا شنونده را تنها به يك مفهوم هدايت مي كند در حالي كه نماد به علت نداشتن قرينه به يك مفهوم محدود نمي ماند.
177. typological.
تفسير نشانه شناختي را نخستين بار پولس قديس عرضه كرد و پدران نخستين كليسا از آن به عنوان شيوه اي از تفسير متن كه تاريخ، پيشگويي و قوانين كتاب آسماني را با تعاليم عهد جديد سازگار مي سازد. به صورت گسترده اي استفاده مي كردند. در تفسير نشانه شناختي، آدم ها، كارها و رويدادهاي تاريخي عهد عتيق به عنوان پديده هاي مجازي تلقي مي شوند و در عين حال اين پديده ها مصداق واقعي خود را در كتاب عهد جديد پيشاپيش تصوير مي كنند. عناصر تاريخ عهد جديد نيز به نوبه خود رويدادهاي آخرالزمان و ظهور مسيح را پيشاپيش تصوير مي كنند.
178.allegorical methods.
179. J.N.D. Kelly, Early Christian Doctrine, revised edition (san Francisco, Harper & Row, 1978), pp69-75.
180. John Goldingay, Approaches to Old Testament Interpretation, (leicester. IVP,
1981) , pp97-l 14; Ricahrd Longnecker, Biblical Exegesis in the Apostilic Period, (Grand Rapids, EErdmans, 1975); John Wehnham, Christ and the Bible, (Guildford. Eagle, 1993).
181. E.A. Martens, Plot and Purpose in the Old Testament, (Leicester, IVP, 1981); Graeme Goldsworthy, Gospel and Kingdom, A Christian Interpretation of the Old Testament, (Exeter, Paternoster, 1981); According to Plan, The Unfolding Revelation of God in the Bible, (Leicester IVP. 1991).
182. DeMar and Leithart, op.cit., p37.
183. George Eldon Ladd, The Blessed Hope, (Grand Rapids. Michigan, Eerdmans, 1956), pp35-60, 130-136; Robert Doyle, Eschatology and the Shape of Christian Belief, (Carlisle, Paternoster. 1999), pp242-250; Cornelius P. Venema. The Promise of the Future, (Edinburgh, Banner of Truth, 2000), pp205-218; lain Murray, The Puritan Hope, (Edinburgh, Banner of Truth, 1971), pp187-206.
184. post- holocaust theology.
185. David, E. Holwerda, Jesus and Israel, One Convenant or Two?, (Grand Rapids, Michigan, Eerdmans, 1995), ppl-26.
186. Lindsey’s Latest publisher, Western Front,is more conservative referring to "a dozen books with combined world sales of more than 35 million.’ Lindsey,
The Final Battle, (Palos Verdes, California, Western Front, 1995). p.xiii & back cover.
187. literal, hermeneutic.
188. دو اثر گرانت جفري:
Armageddon, Appointment with Destiny, (Toronto, Frontier Research Publications, 1988), pp 182-187.
Messiah, War in the Middle East & Road to Armageddon, (Toronto, Frontier Research Publications, 1991), p 268.
را با يکديگر مقايسه کنيد. در اثر اول، جفري هفت سال 1993- 2000 را هفتادمين هفته ي کتاب دانيال، و بيست و چهارم سپتامبر سال 2000 را زمان بازگشت مسيح و پاکسازي معبد تجديد بنا شده يهوديان تعيين کرده است. در کتاب دوم خود به نظر مي رسد که ادعاي خود را رد کرده است: «ما نمي توانيم و نبايد تاريخ ها را معيّن کنيم» (ص 276).
189. symbols.
نماد عبارت است از كلمه يا تصوير يا شيء يا كنشي كه از معنايي و راي ارزش معناي حقيقي آن پربار باشد. به عبارت ديگر، نماد چيزي است كه معناي خود را بدهد و جانشين چيز ديگري نيز بشود يا چيز ديگري را نيز القا كند مثلاً گل سرخ در عين حال كه گلي سرخ است، نماد جواني و عشق و زيبايي هم هست؛ پرچم در عين حال كه تكه پارچه اي است، به عنوان نماد يك كشور نيز به كار مي رود. بنابراين نماد بر معنايي غير از آنچه در ظاهر به چشم مي آيد، دلالت مي كند.
190. locusts.
191. Lindsey, There’s, op.cit., p8, see also p 141 for a reference to Cobra helicopters.
192. Apocalypse Code.
193. Lindsey, Apocalypse, op.cit., p36.
194. Lindsey, 1980’s, op.cit., p68.
195. Lindsey, Planet, p 216.
196. disintegration of the communist.
197. Lindsey, Chapter 1 of The Final Battle, (Palos Verdes, California, Western Front 1995), is entitled,‘The New Islamic Global Threat", pi.
198. The Late Great Planet Earth.
199. Lindsey, Late, op.cit., p 160.
200. Lindsey, Aopcalypse, op.cit., P153.
201. Lindsey, Briefing, op.cit., 7th January, (1999).
202. Lindsey, Late, op.cit., p54.
203. نمونه ي کلاسيک ديگر ادگار ويسنانت بود، که زمان بازگشت مسيح را در کتاب خود، 11- 13 سپتامبر 1988 پيش بيني کرده بود:
اين کتاب در تيراژ دو ميليون نسخه به فروش رسيد.
Edgar Whisenant, 88 Reasons why the Rapture Will Be in 1988, (Nashville, World Bible Society, 1988), pp 3, 36, 56.
204. Daniel,s prophetic clock.
205. Hal Lindsey, Planet, op.cit., p 6.
206. Jeffrey, Armageddon, op.cit., pp 171-195.
207. Jeffrey, Messiah, op.cit., pp 137-154.
208. C.l. Scofield, Scofield Bible Correspondence Course, (Chicago, Moody Bible Institute, 1907), pp45-46.
209. figurative interpretation.
210. اين قطعه ي غامض است، [از کتاب مقدس] که بسياري مورد پسند آينده گرايان تدبير مدار مي گويد:
هفتاد هفته براي قوم تو و براي شهر مقدست مقرر مي باشد تا تقصيرهاي آنان تمام شود و گناهان آنان به انجام رسد و کفّاره به جهت عصيان کرده شود وعدالت جاودانه آورده شود و رؤيا و نبوت مختوم گردد و قدس الاقداس مسح شود. پس بدان و بفهم که از صدور فرمان به جهت تعمير نمودن و بنا کردن اورشليم تا (ظهور) مسيح رئيس، هفت "هفته" و شصت و دو "هفته" خواهد بود و (اورشليم) با کوچه ها و حصار در زمان هاي تنگي تعمير و بنا خواهد شد. و بعد از آن شصت و دو "هفته"، مسيح منقطع خواهد گرديد و از آن او نخواهد بود، بلکه قوم آن رئيس که مي آيد، شهر و قدس را خراب خواهند ساخت و آخر او در آن سيلاب خواهد بود و تا آخر جنگ، خرابي ها معيّن است. واو با اشخاص بسيار در يک "هفته" عهد را استوار خواهد ساخت و در نصف آن "هفته"، قرباني و هديه را موقوف خواهد کرد و بر کنگره ، رجاست خراب کننده اي را بر پا خواهد کرد و الي النهايت آنچه مقدّر است، بر خراب کننده ريخته خواهد شد (دانيال 9: 24- 27).
211. Brickner, Future, op.cit., P17.
212. the Anointed One.
213. NIV Study Bible.
214. امروزه رايج ترين کتاب مقدس پژوهشي که تدبير گرايانه نيست کتاب مقدس پژوهشي جديد بين المللي است (NIV)
215. unfulfilled prophecies.
216. Kenneth Barker, Premillennialism in the Book of Daniel’ The Master’s Seminary Journal 4.1 Spring (1993), p36.
217. Gary Demar, Last Days Madness, (Atlanta, American Vision, 1997), p81.
218. John Goldingay.
219. chronography.
220. John E. Goldingay, Daniel, Word Biblical Commentary, (Milton Keynes, Word.
1991) p257. For a fuller critique see Edward J. Young, The Prophecy of Daniel, (Grand Rapids, Eerdmans, 1949), pp201-221, and Joyce G. Baldwin, Daniel, An Introduction and Commentary, (leicester, IVP, 1978), pp 172-178.
.221 نمادگرايي يا نماد پردازي عبارت است از به كار بردن ماهرانه ي موضوع ها، عمل ها يا شخصيت ها كه هم به معناي خودش بيايد و هم به معناي انتزاعي متعالي تر و پيچيده تري كه در وراي معناي عادي آن نهفته است. پيروان مكتب نمادگرايي معتقدند نويسنده و شاعر، پيامبري است كه مي تواند ماوراي دنياي واقعي را ببيند و بايد با نمادهايي كه به كار مي برد، آن دنياي ماورايي را نشان دهد.
222. Lindsey, Israel, op.cit., pp32-33. This Chapter is reused heavily in Apocalypse Code, op.cit., pp30-44.
223. Bible Code.
224. Lindsey, Apocalypse, op.cit.
225. Ibid., p42.
226. Ibid., p72.
227. Lindsey, Planet, op.cit., p247.
228. J.N. Darby, "The Hopes’ Collected, op.cit., Prophetic 1,11, p380; C.l Scofield, Scofield, op.cit., fn. 1, p883.
229. the Philistia.
فلسطيا، ناحيه اي قديمي در جنوب غربي فلسطين، باريكه اي ساحلي در كنار مديترانه و مشتمل بر قسمتي از جنوب كنعان بود. شهرهاي مهم آن عبارت بودند از غزه، عسقلان، اشدود، و عقرون.
230. Philistines.
فلسطيان مردمي غير سامي و بت پرست بودند كه در قرن 21 ق. م از كريت، يكي از جزاير درياي اژه، به سرزمين كنعان مهاجرت كرده بودند و پيش از بني اسرائيل در ساحل مديترانه از جنوب يافا تا حدود سرزمين مصر سكونت داشتند. ساكنان فلسطيا در كتيبه هايي كه از رامسس سوم به جا مانده، قوم پولاستي ناميده شده اند كه ريشه ي اصلي كلمه ي فلسطين است. كلمه فلسطين به تدريج به منطقه ي اين قوم اطلاق شده و به مرور زمان جايگزين نام كنعان شد.
231. Lindsey, Final, Op.cit., p2.
232. M.R. DeHann, Revelation, 35 Simple Studies in the Major Themes of Revelation, (Grand Rapids, Zondervan, 1946), P148.
233. Lindsey. There’s, op.cit., pP142-143.
234. Tim LaHaye & Jerry B. Jenkins , Are We Living in the End Times?, (Wheaton, TVndale House, 1999), pp190-192.
235. Schuyler English, New, op.cit., P1334.
236. Lindsey, There"s, op.cit., P143.
237.William Hendrikson.
238. William Hendrikson, More than Conquerors, (London, Inter - Varsity, 1962). p40-41.
239. ,full-scale exegetical exploitation,
240. Tim LaHaye & Jerry B. Jenkins, Left Behind, (Wheaton, Tyndale House, 1995); Tribulation Force, (Wheaton, Tyndale House, 1996); Nicolae, (Wheaton, Tyndale House, 1997); Soul Harvest, (Wheaton, Tyndale House,
1998) ; Appoiiyon, (Wheaton, Tyndale House, 1999);^ssass/"ns, (Wheaton, Tyndale House, 1999); The Indwelling, (Wheaton, Tyndale House, 2000);
The Mark, (Wheaton, Tyndale House, 2001); Desecration, (Wheaton, Tyndale House, 2002); The Remnant, (Wheaton, Tyndale House, 2002): Nancy Gibbs, ‘Apocalypse Now", Time, 1 July 2002, pp41-53. Tim LaHaye has authored a further 40 books with combined sales of 30 million and published in 33 languages.
241. Enhanced Literalism.
242. The Road to Holocaust.
243. Lindsey, Road, op.cit., P176.
244. فرقه ي زيلوت يكي از فرقه هاي يهود در قرن اول ميلادي بود كه تفكرشان بيشتر جنبه ي سياسي داشت؛ اين فرقه با نفوذ بيگانگان در قوم يهود مخالف بود و با روميان و سلطه ي آنان مبارزه ي سياسي مي كرد. آنان در اواخر قرن اول ميلادي پيروان فراواني داشت ولي بعدها روميان آنان را از بين بردند.
245. Herod,s Temple.
246. معبد سليمان كه ساختن آن در سال 1013 ق.م. آغاز شد و مدت 7 سال طول كشيد، دو بار تخريب شد: تخريب اول در سال 586 ق.م. به دست نبوكد نصّر و سپاهيان بابل صورت گرفت. تخريب دوم در سال 70 ميلادي به دست تيتوس و سربازان رومي انجام شد. پيش از تخريب دوم، در سال 66 ميلادي به صورتي فراگير دست به شورش زدند. نرون، قيصر روم، سرداري به نام وسپاسيان را مأمور كرد تا يهوديان را سركوب كند. او شهرها و روستاهاي كشور يهودا را يكي پس از ديگري فتح كرد و به سوي اورشليم پيش رفت. با مرگ نرون و جانشيني وسپاسيان، مأموريت سركوبي يهوديان به عهده ي تيتوس، پسر وسپاسيان، گذاشته شد. وي در سال 70 ميلادي شهر اورشليم را پس از يك ماه محاصره، تصرف و معبد يهود را به آتش كشيد.
247. در حالي که ليندزي و والوورد اعتقاد دارند که عيسي هتک حرمت آينده ي معبد تجديد بنا شده را پيش بيني کرده است، مفسران غير تدبيرگرا اظهار مي دارند که در رخدادهاي پيش از نابودي اورشليم در 70 ميلادي، سخنان وي تحقق يافت يعني زماني که زيلوت هاي يهودي با به کارگيري معبد به عنوان دژ نظامي در برابر روميان، آن را بي حرمت ساختند
نک:
William Hendriksen, The Gospel of Matthew, (Edinburg, Banner of Truth, 1973) , p 858.
Michael Green, The Message of Matthew. (Leicester, IVP, 2000), pp 249-258.
ائو سبيوس، اسقف و تاريخ نگار قرن چهارم ميلادي، به عنوان مثال، به گزارش هاي شاهدان عيني يوسفوس، تاريخ نگار يهودي قرن اول اشاره مي کند تا نشان دهد که چگونه اين پيش بيني ها در آن زمان قبلاً تحقق يافته بود.
Eusebius, On the Predictions of Christ* in The Ecclesiastical History and The Martyrs of Palestine. (London, SPCK, 1927), 3:7, 73-74.
248.Abomination.
249. Lindsey. Apocalypse, op.cit., p 78.
مویشه روزن نیز نام ملت های دوره ی کنونی را به پیشگویی زکریا راجع به اسارت بابلی می افزاید تا خوانندگان را به این برداشت سوق دهد که پیشگویی مزبور اشاره به بازگشتی است که در اواخر قرن نوزدهم آغاز شد. « نخست، گردهمایی مجدد قوم یهود از غرب ( که با واژه ی مصر بیان شده ) و از شرق ( که با واژه ی آشور بیان شده ) صورت خواهد گرفت.
Rosen, Overtune, op.cit., p 152.
250. Moab.
251. Ammon.
252. Lindsey, Planet, op.cit., pP172-183.
253. Prince of Rosh.
254. Magog.
255. John Cumming.
256. John Cumming, Destiny of Nations, (London, Hurst and Blackette, 1864).
ارنست ویلهم هنگستنبرگ پاسخ داد: « روس های بیچاره در اینجا بی انصافانه در زمره ی دشمنان قوم خدا شمره شده اند. رُش، به عنوان نام یک ملت، در سر تا سر عهد عتیق ذکر نشده است.»
Ernest Wilhelm Hengstenberg, The Prophecies of the Prophet Ezekiel, translated by A. C. Murphy and J. G. Murphy (Edinburgh. T & T Clark, 1869), p 333.
257. Meshech.
258. Tubal.
259. Tobolsk.
260. dispersed Israel.
261. divine justice.
262. Scofield, Scofield, op.cit., p883.
263. Lindsey, 1980’s, op.cit., p65.
264. Jeffrey, Armageddon, op.cit., pp 98ff.
اما ايروينگ، بر خلاف تدبير گرايان بعدي از قبيل اسکوفيلد، والوورد و ليندزي، معتقد بود که يأجوج در حزقيال 38 اشاره به «فدراسيوني از همه ي ملت هاي شرق» است، ملت هايي «که از نابودي ارتداد رومي بر جاي مانده اند، و اين امر قبل از تجمع بزرگ ملت ها بر عليه اورشليم رخ مي دهد که در همه ي کتب انبيا از آن سخن گفته شده است».
Irving. Last, op.cit., p 25.
265. LaHaye and Jenkins. Are, op.cit., p86.
266. Edwin Yamauchi, Foes from the Northern Frontier, (Grand Rapids, Baker,
1981) , pp19-27; Ralph H. Alexander, Ezekiel, The Expositor"s Bible Commentary, (Grand Rapids, Michigan, Zondervan, 1986), p930; Hengstenberg, op.cit., p333.
267.Gary DeMar.
268. Gary DeMar, op.cit., pp 345-352.
او خاطر نشان مي کند که موضوع يأجوج و مأجوج درمکاشفه 20: 8 پس از هزاره ي سلطنت مسيح رخ مي دهد. او همچنين خاطر نشان مي کند که «شمال» در جهت گيري کتاب مقدس در واقع اشاره به ملت هاي شرق است که از شمال به بيت المقدس حمله مي کنند. وي همچنين اين پرسش را مطرح مي کند که اگر رُش قطعاً اشاره به روسيه است، چرا ساير ملت ها مذکور در پيشگويي کتاب مقدس همانند طرف هاي مقابل آنها به نظر نمي رسند؟ جان والوورد ادعا مي کند که مقصود از ذکر يأجوج و مأجوج در مکاشفه 20 آن است که روسيه در پايان هزاره ي سلطنت مسيح باز هم در جنگي ديگر خود را نشان خواهد داد.
John Walvoord. Major Bible Prophecies, (New York, Harper Collins, 1991), p 480.
269. arbitrary literalism.
270. Lindsey. 1980’s, op.cit., p45.
271. Lindsey, Final, op.cit., pP173, 213.
272. Hal Lindsey, International Intelligence Briefing, 7th January (1999), Lindsey also claims a ’giantic fault’ runs Through the Mount of Olives, Late, op.cit.. P174.
273. Charles Dyer. The Ftise of Babylon, (Wheaton Illinois, Tyndale House, 1991), pi 98; Grant Jeffrey, Armageddon, Appointment with Destiny, (Toronto, Frontier Research. 1988), pP175-187.
274. Parsia.
275. Brickner, Future, op.cit., p70.
276. Ibid., p73.
277. Scofield, Scofield, op.cit., fn.l. P1447.
278. Dyer, op.cit., Following his literalist interpretation, reference to Babylon in the Book of Revelation must logically refer to Babylon, that is, modem day Iraq.
279. Gary DeMar, op.cit., p342.
280. Noah Hutchings, U.S. in Prophecy, (Oklahoma City. Hearthsone Publishing, 2000); ArnoFroese, Teror in America, Understandig the Tragedy, (West Columbia, Olive Press, 2001); Mark Hitchcock, Is America in Prophecy? (Portland, Oregon. Multnomah, 2002); Hal lindsey, Where is America in Prophecy? vedeo (Murrieta, California, Hal lindsey Ministries, 2001).
281. Hal Lindsey, There’s a New World Coming, A Prophetic Odyssey, (Santa Ana, California, Vision House, 1973).
282. Petra.
پترا شهري مهم و باستاني بود كه ويرانه هاي آن در جنوب غربي اردن كنوني است.
283. Ibid., P175.
284. symbolism of the eagle.
285. national emblem.
286. خاطر نشان مي شود كه ده فرمان خدا به موسي در سفر خروج 20: 1- 17 از عهد عتيق، اين چنين ذكر شده است: من خداي تو هستم و تو را خدايان ديگر غير از من نباشد. هيچ گونه بتي را پرستش نكن. نام خدا را به باطل مبر. روز سبت را مقدس بدار. پدر و مادرت را احترام كن. قتل نكن. زنا نكن. دزدي نكن. شهادت دروغ نگو. به مال و ناموس ديگران طمع نداشته باش.
287. Lindsey, Fload, op.cit., P153-154.
288. canonical status.
289. frozen biblical text.
290. divine authority.
291. Ernest R. Sandeen, "Toward a Historical Interpretation of the Origins of Fundamentalism,’ Church History 36 (1967), 70, cited in Gerstner, Wrongly, op.cit., plOO.
292. Bass, op.cit., p31.
293. eisegesis.
294. Charles Hodge.
295. Mosaic ritual.
296. Charles Hodge, Systematic Theology, 3 volumes (london, James Clarke. [1871] 1960), 3, p808.
297. messianic dispensationalists.
298. New Covenant.
299. New Moon celebration.
300. Sabbath day.
301. R.T. Kendall, ‘How Literally do you read your Bible?" Israel and Christians Today, Summer (2001), p9.
سايزر، استيون آر؛ (1386)، صهيونيسم مسيحي، ترجمه ي حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد، قم: نشر کتاب طه، چاپ اول