گفتارهايي از حضرت آيتالله محمدتقي مصباح يزدي
چكيده
طرح مسئله
اما زماني كه قرار است اين نوگرايي و نوطلبي در حوزة علم و معرفت، به ويژه در قلمرو دين و دينپژوهي، در قالب نوانديشي و نوآوري بروز و ظهور يابد، مسئله شكل حادتر و دقيق تري به خود گرفته، از اهميت بيشتري برخوردار ميگردد. از آنجا كه نوانديشي و نوآوري در دين، نسبت دادن مطالبي به دين است كه در فرهنگ و سنت رايج در آن دين جديد و غيرمعهود ميباشد و از سويي چون دين پديدهاي الهي و فرابشري است، نيازمند تخصص كافي در شناخت دين و روشهاي آن است. به عبارت ديگر، دينپژوه و به ويژه كسي كه قصد دارد در حوزة دين و معارف ديني به نوانديشي و نوآوري بپردازد، هم بايد از محتواي دين و معارف آن آگاهي كافي داشته باشد و هم در روش شناسي آن و به كارگيري روشها و شيوههاي پژوهش در دين از مهارت كافي برخوردار باشد.
اصولاً براي انديشيدن و تحقيق كردن در علوم مختلف، روشهاي گوناگوني وجود دارد؛ به گونهاي كه حتي علمي به نام «متدولوژي» تدوين شده است كه روش تحقيق در هر علمي را معين ميكند. در اين علم، مشخص مي شود كه در هر يك از شاخههاي علوم، چگونه و با چه روشي بايد تحقيق كرد تا به نتيجه صحيح رسيد. اينكه اين روش را چه كسي تعيين ميكند و چگونه بايد از آن استفاده كرد، موضوع ديگري است، اجمالاً طبيعت مسئله بايد نشان دهد كه راه حلش چيست و براي حل آن از چه روشي بايد استفاده كرد. روش تحقيق در فيزيك با پژوهش در رياضيات فرق دارد و همين طور پژوهش در بسياري از علوم ديگر. تحقيق در تاريخ هيچ شباهتي به تحقيق در شيمي ندارد. در شيمي براي حل مسائل بايد مواد را در آزمايشگاه با هم تركيب كنيد و از آزمايشها نتيجه بگيريد. در اينجا مشاهده و آزمايشهاي عيني لازم است و تغييرات بايد ثبت شود تا بتوان نتيجهگيري كرد. اما آيا در تاريخ هم ميتوان آزمايش كرد؟ آيا براي اينكه بدانيم رستم در چه زماني بوده، كجا زندگي ميكرده و با چه كساني جنگيده است، بايد به آزمايشگاه مراجعه كنيم؟ اين روش در تاريخ به كار نميآيد. در تاريخ براي حل مسائل بايد به اسناد و مدارك رجوع كرد. بايد كتابها، سنگنوشتهها، آثار باستاني و... از زمانهاي مختلف را به هم ضميمه كرد تا قضيه اي كشف و مسئله اي حل شود.
به طور كلي علماي متدولوژي روشها را به سه دسته كلي تقسيم كردهاند: (1)
الف) روشهاي تجربي؛ در علومي مثل فيزيك، شيمي، زيست شناسي، زمينشناسي، هواشناسي، معدن شناسي و نظاير آن ميتوان از روش تجربي استفاده كرد. البته تجربه انواع مختلفي دارد، ولي سبك مشترك همة آن علوم روش تجربي است.
ب) روشهاي نقلي و تاريخي؛ دستة ديگري از علوم وجود دارد كه در آنها بايد صرفاً از اسناد و مدارك استفاده كرد. تاريخ، مثال روشن اين دسته است.
ج) روش عقلي- تحليلي؛ در مسائلي كه صرفاً عقلي است، مثل مسائل علم منطق، الهيات- فلسفه الهي-، رياضيات، به ويژه رياضيات تحليلي، تنها روش حل مسائل، روش تحليلي و عقلي است. يعني صرفاً از عقل ميتوان استفاده كرد؛ آن هم با روش تحليلي و هيچ چيز ديگري نميتواند نتيجه بخش باشد. در هيچ آزمايشگاهي نميتوان معلوم كرد كه معادلة درجه دوم چگونه حل مي شود؛ اين مسئله تجربهبردار نيست؛ زيرا موضوع آن تعدادي عدد محض است؛ چيزي نيست كه عينيت داشته باشد تا بتواند متعلق تجربه واقع شود. حتي گاهي عدد هم نيست، بلكه صرفاً نمادهايي است كه علائم قراردادي مفاهيماند.
كنون پرسش اين است كه روش شناسي نوانديشي ديني چيست و آيا اصول و ضوابط خاصي بر نوانديشي ديني حاكم است؛ اگر چنين است آن اصول كدامند؟ هدف مقاله حاضر معرفي اجمالي روش شناسي نوانديشي ديني و تبيين برخي از قواعد راهبردي آن است. مطلب را با توضيح مختصري دربارة حقيقت نوانديشي ديني آغاز ميكنيم.
چيستي نوانديشي
واژة «انديشيدن» يا «فكر كردن» معناي خاصي دارد كه در اين بحث بايد به آن توجه داشت، وگر نه موجب برخي سوء برداشتها و سوءتفاهمها خواهد شد. فكر منطقي و استدلالي بر مقدماتي مبتني است كه تنظيم آن مقدمات انسان را به يك نتيجة خاص ميرساند، اما اگر فكر كردن بدون مقدمات منطقي باشد، نتيجه اي كه از آن گرفته مي شود، اعتبار نخواهد داشت. براي مثال، انسان گاهي اموري را تصور مي كند يا حدس مي زند و يا اوهام و خيالاتي به ذهن او خطور ميكند كه احياناً خودش هم مي داند تصورات باطلي است. در اين موارد گفته نمي شود «او فكر ميكند؛ اين طور نيست كه هر چه به ذهن انسان آمد، فكر باشد. (2) حقيقت فكر كردن اين است كه انسان از مقدماتي شروع كند و به يك نتيجة منطقي برسد؛ «و الفكر حركه إلي المبادي و من المبادي إلي المراد». (3) فكر يك فعاليت ذهني است كه به شكل يك حركت منظم انجام مي گيرد؛ به اين صورت كه موضوعي به ذهن انسان مي آيد و ذهن فعال مي شود؛ دربارهاش ميكاود و مقدمات مناسبي براي آن پيدا ميكند. وقتي به آن مقدمات رسيد، آنها را تنظيم ميكند. پس از آن بار ديگر به آن نقطة اوّل برميگردد؛ جايي كه حركت خود را از آنجا آغاز كرده بود.
نمونه هاي زيادي در اين زمينه وجود دارد. ما هميشه و در هر موضوعي همينگونه عمل مي كنيم؛ ابتدا مشكلي در يك زمينة خاص مثل اقتصاد، فرهنگ، سياست و... براي ما پيش مي آيد و درصدد برميآييم آن را حل كنيم. اولين چيزي كه وارد ذهن مي شود خود همين مشكل است و ما ميخواهيم دربارة آن فكر كنيم. اما فكر كردن از لحظه اي شروع مي شود كه ذهن از اين مشكل به طرف مقدمات سير ميكند؛ يعني در معلومات خود جستوجو ميكند تا چيزهايي را بيابد كه به كمك آنها اين مشكل را حل كند. اين بدان دليل است كه در ميان معلومات انسان، همه چيز به همه چيز مربوط نيست. بنابراين، بايد در بين دانستههاي خود جست وجو كرده، معلوماتي را پيدا كرد كه مربوط به آن موضوع و مشكل باشد و بتوان براي حل اين مشكل از آنها استفاده كرد. بنابراين، ذهن در بين دانستههاي خود جستوجو ميكند و مسائل متناسب با مشكل را مي يابد؛ سپس آنها را تنظيم و در آخر به نتيجة نهايي رسيده و مشكل را حل ميكند.
اين مقدمات گاهي يقيني(4) و غير قابل شكاند و گاهي معلوماتي هستند كه در آنها ابهام وجود دارد. اگر آن مقدماتي كه مي خواهيم در فكر از آنها استفاده كنيم «بيّن» و هيچ ابهامي نداشته باشند، نتيجه اي هم كه با تنظيم آنها به دست ميآيد يقيني خواهد بود و نميتوان در آن ترديد كرد. اين گونه استدلال ها و فكرها كه انسان را به نتيجة يقيني ميرسانند، فراوان وجود دارد. مسائل ابتدايي رياضي يكي از مثالهاي سادة اين موضوع است. پرتقالفروشي چند جعبة پرتقال خريد؛ مقداري از آن خراب شد و بقيه را به فلان قيمت فروخت. حالا او سود كرده يا زيان و اگر سود كرده است چقدر؟ مقدماتي كه در اينجا بايد به آنها رجوع كنيم، همان اعداد و ارقامي است كه در اين مسئله داده شده است؛ اگر اينها روشن و يقيني باشند و به شكل صحيح تنظيم شوند، انسان را به جواب روشن و قطعي ميرسانند. در اين گونه مسائل كه فرمولهاي زياد پيچيدهاي ندارند و زود به نتيجه ميرسند، انسان مطمئن مي شود كه نتيجه همين است و هيچ اشتباهي نكرده است؛ اما اگر فرمول ها پيچيده باشند و حل مسئله به زمان زيادي نياز داشته باشد، چه بسا انسان در بين حساب كردن اشتباه كند و مثلاً به جاي عمل جمع، تفريق انجام بدهد يا بالعكس و يا عدد را اشتباه كند و به جاي آن عدد ديگري بنويسد و در نتيجه به پاسخ درست نرسد. با اين حال، فراوان اتفاق ميافتد كسي كه رياضيات را به درستي فرا گرفته و مقدمات استدلال را هم به درستي انتخاب كرده و تنظيم ميكند، به نتيجة يقيني ميرسد؛ اما اگر مقدمات استدلال اشكال داشته باشد و يا به شكل صحيح تنظيم نشده باشند، نتيجة صحيح به دست نخواهد آمد.
در ساير مسائل فكري و حتي مسائل سياسي نيز چنين روندي وجود دارد. وقتي يك مشكل سياسي پيش ميآيد، چگونه بايد آن را حل كرد؟ در اينجا سياستمدار مانند دانشآموزي ميانديشد كه ميخواهد مسائل رياضي را حل كند؛ يعني مقدماتي تنظيم ميكند و به نتيجهاي ميرسد. در اينجا نيز اگر مقدمات يقيني باشد، نتيجه يقيني است؛ هر چند در مسائل سياسي مقدمات يقيني خيلي زياد نيست و در نتيجه، پيشبيني يقيني هم نسبت به نتايج كم اتفاق ميافتد. بسياري از سياستمداران فكر ميكنند نتيجه هم ميگيرند، اما درست از آب درنميآيد؛ زيرا مقدمات آن يقيني نيست و يا به شكل صحيح كنار هم چيده نشده اند.
پس اولاً مقصود از انديشيدن، هر چيزي نيست كه به ذهن انسان بيايد، بلكه سيري است منظم از يك مسئله به مقدماتش و سپس بازگشتن از مقدمات به نتيجه؛ ثانياً هر نوع انديشيدني لزوماً به نتيجه درست منجر نميشود، بلكه انسان گاهي اشتباه ميكند؛ مانند حسابگري كه در حسابها اشتباه ميكند. نتيجة درست هنگامي به دست ميآيد كه اولاً مقدمات فكر و استدلال يقيني باشد و ثانياً سير به مقدمات، عالمانه و با مهارت انجام گرفته باشد و در تنظيم آنها اشتباهي رخ نداده باشد. اما از آنجا كه فكرهاي داراي نتيجه يقيني بسيار كم و درصد افكار صحيح يقيني كه قابل ترديد نباشد- نسبت به آنهايي كه قابل ترديدند- خيلي كمتر است، نتايجي هم كه گرفته مي شود صددرصد قابل اطمينان نخواهد بود؛ مگر در جايي كه مقدمات صددرصد يقيني و فاصلة مقدمات با نتيجه هم كم باشد؛ به گونه اي كه انسان در اين فاصلهها كمتر اشتباه كند.
آنگونه كه تاريخ علم نشان ميدهد، در علوم مختلف بسياري از مسائل وجود داشته كه بشر دربارة آنها انديشيده و به نتايجي رسيده است؛ اما بعدها معلوم شده است كه آن نتايج اشتباه بودهاند. علت آن اين است كه يا در فكر كردن از مقدمات يقيني استفاده نشده و يا در تنظيم مقدمات اشتباه شده است؛ به تعبير منطق دانان، يا مادة قياس نقص داشته است يا صورت قياس.
بنابراين، مقصود از نوانديشي آن است كه افراد به پژوهشها و نظريه هاي گذشتگان اكتفا نكرده، درصدد باشند از طريق بازانديشي در افكار پيشينيان بر مبناي مقدمات يقينيتر و به كار بردن روش صحيحتر به نتايج نو و جديد دست يابند. به عبارت ديگر، فرض كنند كه اين مسئله حل نشده است و از نو تحقيق كنند و راه حلي براي آن بيابند. در اين صورت است كه علم پيشرفت و سطح معلومات بشر افزايش مي يابد. افزون بر اينكه در عمل هم نتايج بهتري خواهد داشت.
اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه آيا مسائل ديني كه يكي از زمينه هاي فكري انسان است و نياز به فكر كردن دارد، مشمول نوانديشي و نوآوري ميباشد؟ يعني آيا بايد در دين و مسائل ديني هم از نو فكر، و مطالب و آراي جديدي مطرح كنم؟ آيا اصلاً نوانديشي در دين مطلوب است و موجب تكامل آن مي شود يا نه؟ اگر آري، آيا هر فكر جديدي كه در دين مطرح مي شود مقبول و معتبر است يا اينكه ميان افكار جديد كه در دين مطرح مي شود تفاوت وجود دارد؟ اگر تفاوتي هست معيار آن چيست و چگونه مي توان افكار جديد معتبر را از افكار غير معتبر تمييز داد؟ اين پرسشها جدي است و نتايج عيني هم به دنبال دارند. تأثيراتي كه پاسخ به آنها در زندگي عملي دين داران ميتواند داشته باشد، غير قابل انكار است. بنابراين، درخور هر گونه تأمل و پژوهش ميباشند.
نوانديشي ديني
با كشف ابزارهاي دقيق تر براي تجربه وگسترش شيوه هاي تجربه و پيدايش طب شيميايي، معلوم شد اين روش كليت ندارد و براي درمان همة بيماريها و حل همه مسائل طب نميتوان از آن استفاده كرد. به طور كلي، وقتي در علوم نادرستي يا كافي نبودن روشهاي گذشته معلوم شد، بايد از روشهاي صحيح و جديد استفاده كرد تا به نتايج صحيح تر يا يقيني تر دست يافت.
اكنون بايد ديد كه آيا اين گونه خطاها و اشتباه ها كه منشأ آنها به كار بردن روشهاي نادرست و يا استفاده نادرست از روشهاي صحيح است در پژوهشهاي ديني نيز اتفاق ميافتد يا خير؟ به عبارت ديگر، آيا براي نوانديشي و نوآوري در حوزة دين و مطالعات ديني نيز بايد روشهاي درست را شناخت و آنها را به كار برد؟ اگر چنين است، آن روشها كدامند؟ بنابراين، براي حل مسئله نوانديشي در دين، ابتدا بايد خود دين و روشهاي تحقيق در آن را شناخت. با تحصيل اين شناخت، ميتوان صحت و سقم افكار و انديشه هاي ديني گذشتگان و روشهايي را كه آنان در فهم دين به كار برده اند ارزيابي، و روش صحيح تر و متقن تر را در اين زمينه- به فرض وجود-، كشف كرد.
دين و روشهاي تحقيق در آن
اكنون بايد ببينيم روش تحقيق در هر يك از اين سه بخش چيست. طبعاً هر يك از آنها روش خاصي براي تحقيق دارد؛ مسائل كلام را با روش عقلي و نقلي اثبات ميكنند؛ برخي از اعتقادات را فقط با دليل عقلي مي توان اثبات كرد؛ نظير اعتقاد به وجود خدا و اثبات نبي؛ براي اثبات وجود خدا نميتوان از دلايل تجربي يا نقلي استفاده كرد.
بنابراين، روش تحقيق در بخشي از اعتقادات ديني روش تحليلي و استفاده از برهان عقلي است و روشهاي تجربي و ديگر روشها در آن كاربردي ندارند.
برخي ديگر از اعتقادات با دليل نقلي اثبات مي شوند؛ مانند نبوت انبيا، نبوت پيغمبر اسلام و امامت ائمه(ع) و يا مسئله غدير و جانشيني اميرالمومنين(ع). غدير مسئله اي تحليلي نيست، بلكه يك حادثة عيني است كه در تاريخ اتفاق افتاده است. براي حل مسئله تاريخي بايد از روش نقلي و تاريخي استفاده كرد وآن بررسي اسناد و مدارك است و راه ديگري ندارد.
در زمينة اخلاق، اصول و قواعد كلي را با عقل اثبات ميكنيم، ولي جزئيات اخلاق، به ويژه اخلاق ديني را بايد از آيات و روايات استخراج كنيم. در فقه نيز اغلب از دلايل نقلي استفاده مي شود، ولي گاهي با ادلة عقلي نيز برخي از مسائل فقهي اثبات ميگردد. اينكه نماز صبح دو ركعت است يا بيشتر و يا كمتر، از راه تجربه يا تفكر عقلي به دست نميآيد، بلكه فقط با مراجعه به اسناد و مدارك بايد حل گردد. به عبارت ديگر، ما بندة خدا هستيم و بايد به دنبال جلب رضايت خدا باشيم؛ اما رضايت خداوند را نميتوان در آزمايشگاه و با مشاهده و تجربه و در اين زمينة خاص، از طريق تفكر عقلاني محض به دست آورد، بلكه بايد ديد خداوند در اين مورد به پيغمبر خود چه فرموده است. براي كشف اين مطلب بايد به اسناد و مدارك ديني نظير روايات مراجعه كرد. بنابراين، اينكه گاهي گفته مي شود براي كشف احكام ديني بايد تجربه كرد و مثلاً ديد آيا با دو ركعتي خواندن نماز صبح احساس بهتري به انسان دست مي دهد يا با سه ركعتي خواندن آن، و يا به رؤيا و مكاشفات شخصي استناد گردد، سخن بيهوده و باطلي است. براي تحقيق و اثبات اينكه خدا از ما چه خواسته است، بايد ببينيم خداوند چه فرموده است؛ نه اينكه به هوسها، خيالات و حالات خود استناد كنيم. با اين روشها نميتوان در دين نوآوري و نوانديشي كرد.
قلمرو نوانديشي ديني
اما بسياري از احكام وگزاره هاي ديني غيريقيني و ظنياند؛ زيرا از دلايل قطعي و يقيني برخوردار نيستند و به همين دليل مورد اختلاف دين شناسان واقع ميشوند. نظير بسياري از گزاره هايي كه مربوط به احكام فرعي عملي و يا جزئيات مسائل اعتقادي يا اخلاقي اند. در اين موارد، مجال براي نوآوري و نوانديشي وجود دارد و ميتوان بر اساس دلايل متقنتر، نظريه هاي جديدي مطرح كرد. اما نوانديشي در اين موارد شرايط و ضوابطي دارد و اين طور نيست كه هر كس هرگونه كه خواست، مجاز باشد حرف نو و فكر نو عرضه كند.
پي نوشت ها :
1.شاله فليسين، شناخت روش علوم يا فلسفه علمي، ترجمة يحيي مهدوي، ص65.
2. ترجمه برخي از واژگان بيگانه نيز در اين زمينه موجب سوءفهم مي شود. مثلاً در زبان انگليسي وقتي ميخواهند بگويند: تصور ميكنم قضيه از اين قرار است يا گمان ميكنم چنين و چنان است، گفته مي شود و ما اين را در فارسي به «فكر ميكنم» ترجمه ميكنيم در حالي كه فكر كردن معني ديگري دارد و با گمان كردن و تصور كردن فرق ميكند.
3. ملاهادي سبزواري، شرح المنظومه، ج1، ص 57.
4. اينكه مقصود از يقين در اينجا چيست و يقيني بودن مقدمات دقيقاً به چه معنا است مربوط به منطق و خارج از حوزه بحث ما است. براي نمونه رك: ابن سينا، الشفا، المنطق، البرهان، القاهره، 1375ق، ص 51/ ملاهادي سبزواري، شرح المنظومه، ج1، ص 323/ محمد بن حسن الطوسي، اساس الاقتباس، ص 342و 360.
5. در اينجا تأكيد ما بيشتر بر دين اسلام است.
6. البته مقصود نوآوري در خود گزاره هاي يقيني است، اما در ادله يا احياناً در روشهاي اثبات آنها نوانديشي و نوآوري ممكن است.
ادامه دارد ....
ae