چکيده
در طول سده هاي طولاني، بخش اصلي مرواريد جهان و مرغوب ترين نوع آن از خليج فارس به دست مي آمد. صيد صدف مرواريدساز در آب هاي خليج فارس از ديرباز پيشه ي ساحل نشينان هرمزگاني بوده است.بر اساس گزارش هاي هشتاد درصد مرواريد طبيعي و با کيفيت جهان تا قبل از سال 1339 هـ.ش در آب هاي خليج فارس صيد مي شد. اما آنچه در اين مقاله به آن پرداخته شده است، نحوه ي صيد سنتي مرواريد و شيوه ي زندگي صيادان و اصطلاحات صيد در خليج فارس است؛ به همراه مطالبي در مورد نقش مرواريد در جواهر سازي، تبادل هدايا و تحف، مرواريد و غواصي در متون ادبي، جايگاه مرواريد در قرآن، خواص طبي مرواريد و بيماري هاي صيادان، تاريخچه ي غواصي و شيوه ي کارآموزي صيادان مرواريد، اصطلاحات بازار و تجارت مرواريد و در نهايت اين که چگونه صيد سنتي مرواريد رو به زوال رفت.
درآمد
روزگاري مشهورترين مرواريد جهان از اطراف جزاير کيش و بحرين صيد مي شد و نام اين دو جزيره در کنار نام مرواريد، نشانه ي بهترين نوع مرواريد براي مشکل پسندان بود. جزيره ي کيش از نظر محيط زيست طبيعي، يکي از بکرترين مناطق خليج فارس و مرکز پرورش و کشت مرواريد کيش يکي از جذاب ترين ديدني هاي جزيره است.صيد صدف مرواريدساز در آب هاي خليج فارس از ديرباز پيشه ي ساحل نشينان هرمزگاني بوده است و ارزش بالاي اقتصادي، اشتغال زايي و کاربرد صدف در صنعت جواهرسازي و صنايع دستي دريايي، مهم ترين انگيزه ها و عوامل صيد صدف مرواريد ساز است.
بر اساس گزارش ها هشتاد درصد مرواريد طبيعي و با کيفيت جهان تا قبل از سال 1339 هـ.ش در آب هاي خليج فارس صيد مي شد و ميانگين ارزش صادرات مرواريد و پوسته ي صدف مرواريدساز در نيمه ي دوم قرن سيزدهم هجري شمسي از بندرلنگه و جزيره ي کيش، حدود يک ميليون و پانصد هزار روپيه بوده است. سديدالسلطنه در کتاب خود به اين مورد اشاره کرده و نوشته است: « مناطق هم جوار نيز از سواحل ماست. در مجموع از خليج فارس 60 الي 70 ميليون روپيه مرواريد به دست مي آيد که از اين مقدار فقط 1/5 ميليون روپيه تعلق به ايران دارد. اين مقدار که مربوط به ايران است نيز در اصل و اساس فقط متعلق به بندرلنگه و جزيره ي کيش مي شده و ديگر نقاط چندان رونقي نداشته اند » (2).
جزاير کيش، لاوان، شيدور، هندورابي، بنادر نخيلو، چيروييه و ميچاييل از مهم ترين صيدگاه هاي صدف مرواريدساز در محدوده ي آب هاي شهرستان بندرلنگه است ولي به علت کاهش شديد ذخاير صدف مرواريدساز، صيد اين آبزيان طي دو سال گذشته در آب هاي استان هرمزگان در خليج فارس با محدوديت همراه بوده است.
از آنجا که فن آوري هاي بومي و سنتي که در بيشتر موارد با معيشت و گذران زندگي مردم پيوند نزديک دارند، از شاخه هاي مهم پژوهش هاي مردم شناسي است، بنابراين در مقاله ي حاصر مباحث زير مورد بررسي قرار گرفته است:
1. نقش و جايگاه صيد سنتي مرواريد در اقتصاد خانواده، هم چنين منطقه خليج فارس به طور اعم و منطقه کيش به طور اخص؛
2. چگونگي دگرگوني اين نقش و جايگزيني اش با اقتصادي مبتني بر نفت؛
3. بررسي صيد مرواريد به عنوان فني بومي که از نظر مطالعات مردم شناس بسيار حايز اهميت است. در اين بخش که به تفصيل خواهد آمد، شيوه ي صيد مرواريد، ابزار، اصطلاحات و رابطه اين فن يا فنون ديگري از جمله غواصي ( صيد مرواريد را غوص رفتن و مغاص گويند ) (3) بررسي مي شوند؛ هم چنين جايگاه مرواريد در قرآن کريم، متون ادبي، جواهرسازي، طب سنتي، مبادلات سياسي بيان مي شود و نگاهي نيز به بازار مرواريد افکنده مي شود.
نگاهي به تاريخ و جغرافياي جزيره ي کيش و موقعيت صيد مرواريد در تاريخ اين جزيره
جزيره ي کيش با پهنه اي حدود 91 کيلومتر مربع در شمال خاوري خليج فارس و در هفده کيلومتري کرانه ي آن قرار دارد. جزيره ي کيش از جايگاه استراتژيک و ژئوپوليتيک ويژه اي برخوردار است، زيرا نه تنها در بخش هاي مياني خليج فارس واقع شده و در سر راه کشتي هايي که رهسپار بندرها و جزيره هاي باختر خليج فارس مي باشند، قرار دارد، بلکه داراي دريايي آرام و کرانه هاي زيباست و در گذر زمان از مراکز مهم بازرگاني درياي پارس بوده است. جزيره ي کيش تا اواخر دوران شکوفايي بندر « سيراف » اهميت چنداني نداشت؛ به دنبال يک رشته حوادث تاريخي و اقتصادي مورد توجه قرار گرفت و از اوايل سده ي دوازدهم ميلادي/ ششم هجري اندک اندک جايگزين سيراف شد و به کانون بازرگاني و بندري درياي پارس تبديل گشت. از اوايل سالهاي 1350 هـ.ش جزيره ي کيش مورد توجه کارشناسان ايراني و آمريکايي قرار گرفت و با توجه به جايگاه استراتژيک مناسب آن، به عنوان مرکز بين المللي توريستي- بازرگاني انتخاب شد. تأسيسات جهانگردي طراحي و آماده شدند و بدين ترتيب اين جزيره بار ديگر اهميت جهاني گذشته ي خود را بازيافت. جزيره ي کيش که به مرواريد درياي پارس سرشناس شده است، از 1373 هـ.ش تاکنون در زمينه هاي فرهنگي، اجتماعي، جهانگردي، اقتصادي و ... پيشرفت چشم گيري داشته است (4).جزيره ي کيش از ديرباز به داشتن آب آشاميدن شيرين مشهور بوده است. در گذشته، آب مورد نياز دوبي و ابوطبي از جزيره ي کيش تأمين مي شده است. بعلاوه سيصد لنج غواصي، که پيرامون جزيره به صيد مرواريد اشتغال داشته اند، آب مصرفي خود را از کيش تهيه مي کردند (5).
ابوالفدا نويسنده ي تقويم البيان ( 721 هـ.ق ) درباره ي جزيره کيش مي گويد: « جزيره ي کيش ميان هند و بصره است، از آنجا مرواريد صيد مي کنند. به تازگي نخل هايي در آن جا کاشته اند. درختان کوهستاني نيز دارد، شرب مردمش از چاه است. » (6) حمد الله مستوفي در نزهه القلوب ( 740 هـ.ق ) درباره ي اقتصادي کيش مي نويسد: « بر آن جزيره [ کيش ]، زرع و نخل است و در آنجا غوص مرواريد است، هوايش به غايت گرم است و آبش از باران که در مصالح جمع مي شود » (7).
طرز تشکيل مرواريد
مرواريد آب هاي جزيره ي کيش، همانند مرواريد ديگر نقاط خليج فارس نامور و گيرايي ويژه اي داشته و با رنگ هاي گوناگون، عمر بسيار و درشتي، از بهترين مرواريدهاي جهان به شمار مي رفته است.از گونه هاي گوناگون مرواريد خليج فارس، بهترينِ آن، در صيدگاه هاي جزيره هاي کيش، لاوان، قشم، بستانه و بندرهاي ناحيه شيب کوه در پيرامون جزيره خارک، مجمع الجزاير بحرين، قطر يافت مي شود. اين مرواريد يک مرواريد حقيقي است. يعني از فعاليت هاي مرجان ها به وجود مي آيد. مرواريد، ترشح صدف ها است که همان مواد آهکي در مقابل ذرات شن که تن نرم و حساس آن ها را مي آزارد. صدف مواد کلسيمي و آهکي را از محيط جذب مي کند و اطراف ذره شن آزاردهنده جاي مي گذارد، به صورت يک مرواريد نرم بدون آزار در داخل صدف و در مجاورت جسم حساس او قرار مي گيرد.
کارشناسان و خبرگان بر اين باورند که محصول مرواريد اين نواحي مرغوب و بهتر از مرواريد پيرامون جزيره هاي « سيلان » و « خليج مکزيک » است. در موردي ديگر، به وجود آمدن مرواريد را در اثر مبارزه ي يک گونه حلزون در برابر مواد بيروني مي دانند. چنان چه مکان اين حلزون در نقاطي از دريا باشد که آب آن آهک بيشتري دارد، امکان ايجاد مرواريد بيشتر است. بهترين مرواريد خليج فارس جزيره ي کيش ، از حلزوني به نام Meleagrina Margartitifera به وجود مي آيد. در لغتنامه ي دهخدا در اين مورد نوشته شده است که: « يک نوع ماده ي صلب و سخت و سپيد و تابان که در درون بعضي صدف ها متشکل مي گردد و يکي از گوهرها مي باشد ( ناظم الاطباء ). مرواريد افخر ساير جواهر است و بعضي برآنند که از جنس استخوان است و او به حسب آب و رنگ منقسم مي شود به: « شاهوار » و « شکر » و « تبني » و « آسمان گون » و « رصاصي » و « سرخ آب » و « سياه آب » و « شمعي » و « رخامي » و « جصي » و « خشکاب » ( جواهر نامه ). جسم جامد و کروي شکل و براق و نسبتاً سختي که از انجماد ترشحات مخاط بدن انواعي از نرم تنان دو کفه اي به نام صدف مرواريد حول اجسام خارجي به وجود مي آيد ( از قبيل يک ريزه شن يا نوازد برخي کرم ها و نيز ماده اي خارجي که مزاحم بدن حيوان باشد ) به طوري که اگر يک دانه مرواريد را بشکنند در وسط آن جسم خارجي مشاهده مي شود. رنگ مرواريدها سفيد يا سياه و يا زرد است و معمولاً نوع سفيد آن مرغوب تر است و آن را از سواحل نزديک بحرين ( خليج فارس ) و سرانديب ( سيلان ) به دست مي آورند. مرواريد سياه بيشتر در خليج مکزيک حاصل مي شود و مرواريد زرد مخصوص سواحل استراليا است » (8).
« به هر نوع مرواريد اسم مخصوصي گذارده مي شود اول « جيوَن » بر وزن شيون است که بهتر و شفاف تر از انواع ديگر است بخصوص که غلطان باشد يعني اگر در کف دست گيرند غلطيده شود. نوع ديگر معروف است به « يکه » بر وزن مکه و نوع ديگر معروف است به « ثاني » و نوع معروف ديگر « سماوي » است که آسماني رنگ است و بار ديگري « ثاني سماوي » است که داراي صفات جنس ثاني و جنس سماوي است. نوع ديگر « بدله » بر وزن بذله است که خود به چهار نوع تقسيم مي شود. نوع هفتم معروف است به « ناعمه » که به پارسي « خاکه » گويند و آن هم انواع زيادي دارد و به مثقال مي فروشند و فروش بقيه به وزن چو است » (9).
مرواريد در جواهرسازي
در لغت نامه ي دهخدا در اين مورد آمده است: « مرواريد از احجار کريمه است و در جواهرسازي مصرف مي شود. اين سنگ از زمان هاي بسيار قديم شناخته شده است اما اصل آن مدت ها مجهول بود. به طوري که از کتب مختلف بر مي آيد مدت ها آن را قطرات اشک ملايکه و قطرات اشک ونوس ( زهره، ربه النوع زيبايي ) مي دانستند و بعضي هم آن را اجتماعي از ذرات مادي فجر ( به مناسبت تلألو خاصي که دارد ) مي پنداشتند. در فارسي معمولاً تنها مرواريد موجو.د در بدن صدف را درّ يتيم گويند و اعتقاد عامه که در ادب فارسي منعکس شده است اين است که دانه ي باران در درون صدف که وسط دريا به سطح آب آمده و دهان باز کرده مي چکد و مرواريد درون صدف پرورش مي يابد. رنگ مرواريد بر چند قسم است: رنگ سفيد که کمي به سرخ مايل است، رنگ سفيد که به سرخي بيش مايل باشد، رنگ سفيد که با رنگ سبز مخلوط باشد و اين قسم پست است. رنگ شيشه اي، آسماني رنگ و کبود، و به هر يک از اين انواع اسم مخصوصي داده اند. از اقسام مرواريد است: مدحرج عيون، نجم، خوش آب، زيتوني، خايه ديس، غلامي، بادريسکي ( فلکي )، لوزي، جودانه ( شعيري )، قلزمي، کمربست، خشک آب، شاهوار، خوشه، درا مرواريد، بره مرواريد ( فره )، دهرم مرواريد ( دره )، گاهي ( تِبني )، ياسمين، شيربام ( شيرفام )، گلي ( وَردي )، شرابه، شبه، ورقا، کروش، خايه دائه، دهلکي ( يادداشت مرحوم دهخدا )؛ گوهر، گهر، جوهر، کسپرج، أناه ( منتهي الارب )؛ بحري، توأميه، تومه، ثعثع، ثعثعه ( الجماهر بيروني )؛ جمان ( منتهي الارب )؛ جمانه، خوضه، خريده ( الجماهر)؛ خضل ( منتهي الارب )؛ دره، رضراض الجنه ( دهار )، سبيه ( منتهي الارب )؛ سفانه، ( الجماهر )؛ سنيح ( منتهي الارب )؛ صدفيه، لطميمه ( الجاهر )؛ لؤلؤ ( منتهي الارب )؛ لؤلؤ مرجان ( دهار )؛ مرجانه ( الجماهر )، مهو ( منتهي الارب )، نطفه ( الجماهر )؛ وناه ( منتهي الارب )؛ ونيه ( الجماهر )؛ وهيه ( منتهي الارب )؛ هيجمانه ( الجماهر ) (10).نقش مرواريد در تبادل هدايا و تحف ميان سلاطين
در متون تاريخي و ادبي بسيار مشاهده مي شود که مرواريد به عنوان پاداش، هديه و تحکيم دوستي ها بين سلاطين به عنوان واسطه و دليلي بر حسن نيت به همراه هداياي ديگر فرستاده مي شد. از جمله آمده است:« امير[ محمود ] وي را [ ارسلان خان را ] دستارهاي قصب و شار باريک و مرواريد و ديباي رومي فرستادي ( تاريخ بيهقي، ص 253 ) چندان جامه و طرايف زرينه و سيمينه و غلام و کنيزک و مشک و کافور و مرواريد ... بود در اين هديه ي سوري که ... به تعجب ماندند ( تاريخ بيهقي، ص 419 ). جامي زرين از هزار مثقال پر مرواريد. ( تاريخ بيهقي، ص 296 ). سيصد هزار مرواريد. ( تاريخ بيهقي، ص 425 ) » (11).
مرواريد در اشعار و متون ادبي
« نگار من به دو رخ آفتاب تابان استلبي چو بسد و داندانگي چون مرواريد ( اسدي )
در مثل گويند مرواريد کژ نبود چرا
کژهمي بينم چو زلف نيکوان دندان يار ( سنايي )
مرواريد و ياقوت را در سرب و ارزيز
بنشاندن در آن تحقير جواهر نباشد ( کليله و دمنه )
دانه ي گندم به قيمت از دانه ي مرواريد درگذشت.( ترجمه ي تاريخ يميني، ص 325 ).
گرفته در حريرش دايه چون مشک
چو مرواريد تر در پنبه ي خشک( نظامي )
چو بر فرق آب مي انداخت از دست
قلک بر ماه مرواريد مي بست ( نظامي )
دو مرواريدش از مينا بريدند
به جاي رشته در سوزن کشيدند ( نظامي ).
حرف سعدي بشنو آن که تو خود درياي خاصه آن وقت که در آن گوش کني مرواريد ( سعدي ).
بيافت سوزن از آن بخيه ي چو مرواريد که او به بحر پر از موج حبر شد غواص. ( نظام قاري ).
زرافشاندي و مرواريد شب تا
نشاندم تا سرم در آتش و آب ميرخسرو » (12).
مرواريد در کنايات
دوشيره و باکره ( ناظم الاطباء )سخن بکر که تاکنون کسي نگفته باشد ( ناظم الاطباء ).
دندان سفيد ( امثال و حکم دهخدا )
گندم و يا برنج خوب و بي آخال ( امثال و حکم دهخدا )و
کنايه از اشک چشم ( آنندراج ).
کنايه از دندان معشوق ( آنندراج ). (13)
مرواريد در مفاهيم ديگر
نام درختچه اي از تيره ي بداغ ها که برگ هاي متقابل و بيضوي و کامل دارد و گلهايش مجتمع به صورت خوشه هاي کوچک است. ميوه اش کروي و کوچک و سفيد رنگ است ( شبيه دانه ي مرواريد که وجه تسميه به همين علت است ). در باغ ها به عنوان درخت زينتي کاشته مي شود (14).مرواريد در آيات قرآن
بر اساس آيات قرآن کريم، حضرت سليمان ( ع ) کار صيد مرواريد و غواصي را به ديوها واگذار کرده بود و آن ها اولين دسته جانداراني بودند که در زير آب ها به صيد مرواريد و مرجان براي سليمان نبي پرداختند ( سوره ص، آيه 37 ).در قرآن کريم آيات چندي به مرواريد پرداخته است از جمله:
وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ ( سوره طور، آيه 24 )
يخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ ( از آن دو دريا لولو و مرجان گران بها بيرون آورد ) ( سوره الرحمن، آيه 22 ).
در هر آيه ي قرآن کريم که به زينت آلات و لباس بهشتيان اشاره شده، از طلا و نقره و مرواريد و لباس هاي حرير نازک و ضخيم و به رنگ سبز سخن رفته است (15). انتخاب رنگ سبز بدان جهت است که مانند برگ درختان بسيار نشاط آور و آرام بخش است؛ عاليهم ثياب سندس خضر و استبرق و حلوا اساور من فضّة ( سوره دهر، آيه 21 ) (16). توضيح اين که پوشدين لباس در بهشت به جهت زيبايي و تنوع است نه سرما و گرما.
قدمت غواصي
آقاي محمدرسول باقريان در کتاب راهنماي غواصي در مورد فن غواصي و قدمت آن در ايران نوشته اند: « غواصي، فن شناوري در زير آب- با يا بدون وسايل تنفس مصنوعي- است. غواصي علاوه بر کابردهاي صنعتي، پژوهشي و نظامي، براي ورزش و تفريح هم انجام مي شود. تنفس زير آب با استفاده از هواي فشرده تاريخچه اي کوتاه دارد. اما غوص در دريا و سفر به عمق دريا از ديرباز توسط بسياري از ملل جهان انجام مي پذيرفته است.گويند که ژرف روي و غواصي که در جنوب ايران آن را « صيف » و « صيافي » مي نامند به قرن ها قبل از ميلاد بر مي گردد. در دوران خشايارشا، ايرانيان از غواصان براي بيرون کشيدن صندوقچه هاي طلا و جواهرات کشتي هاي غرق شده استفاده مي نموده اند.
يافته هاي باستان شناسي نشان مي دهد که قرن ها قبل از ميلاد، ساحل نشينان درياي پارس از اين فن براي تحصيل مرواريد استفاده مي نموده اند.
دکتر تاکر ابوات (17) در کتاب « امپراتوري صدف هاي دريايي » به اين شيوه ي غواصي مرواريد اشاره نموده است و ايرانيان را در زمره ي پيشگامان صيد و پرورش مرواريد دانسته نموده است.
در سندي ديگر، آپولونيوس، فيلسوف يوناني ساکن « رودز » (18) اشاره دارد که غواصان درياي پارس در حالي که ظرف کوچکي حاوي گياهي خوشبو و تهييج کننده در دست داشتند به سمت صدف رفته و باعث مي شدند تا صدف لب از لب بگشايد، سپس شاخه اي ميان تهي را به ميان آن فرو برده و مايع موجود را بيرون مي کشيدند و آن را به سطح آب آورده و در ظروفي آهنيني قرار مي دادند، البته آنان هيچ گاه موفق به پرورش مرواريدهايي اين چنيني نشدند اما شيوه اي را بدين طريق بنيان نهادند. اما در مورد ابزار غواصي کهن پر واضح است که غواصان در آن دوران به اتکاي هواي محبوس شده در ششهاي خود به عمق آب فرو رفته و باز مي آمدند، روشي که هم اکنون نيز در پاره اي از جزاير درياي پارس چون لاوان و کيش و قشم کماکان پا برجاست.
اينک ورزش غواصي به صورتي همگاني درآمده و به شکل گسترده اي در بسياري از کشورهاي جهان فعاليتي مفيد، مفرح، لذت بخش و نيز منبع درآمد در صنعت اکوتوريسم شده است.
يکي از روش هاي غواضي، غواصي آزاد مي باشد که ورزشي بسيار سنگين و فرح بخش است. در اين ورزش اولين هنر غواص، استفاده ي صحيح از شش ها در تنفس صحيح و حمل اکسيژن کافي در غواصي مي باشد. در ابتدا اين ورزش براي جستجوي مرواريد در دريا مورد استفاده قرار مي گرفته است ولي بعد پا به عرصه ي ورزش حرفه اي گذاشته، باشگاه هاي ويژه اي براي اين کار به وجود آمده اند. تعريف ساده ي اين ورزش چنين است که شخصي به زير آب شيرجه مي رود و تنها هوايي که در اختيار دارد، اکسيژني است که در شش هاي خود ذخيره کرده است. در واقع اين ورزش در نوع خود، از قديمي ترين ورزش هاي آبي جهان شناخته مي شود که مثال بارز آن جستجوي مرواريد است که در حدود چهارهزار سال پيش در درياي مديترانه انجام مي شد و اشخاص براي خارج کردن دانه هاي مرواريد و يافتن صدف هاي مرواريددار، به اعماق مديترانه شيرجه مي رفتند و دقايقي چند را تنها به تکيه بر هواي ذخيره شده در شش هاي خود به جستجو براي مرواريد مي پرداختند. اما اين پديده در حقيقت يک پايه و اساس علمي هم دارد، چراکه بدن در زير آب با شرايط تازه اي مواجه مي شود که در نتيجه قلب، سيستم گردش خون و عضلات انسان، همگي به گونه اي عمل مي کنند تا اکسيژن را در بدن ذخيره کنند. غواصي آزاد به عنوان يک ورزش طي پنجاه سال گذشته توجه پژوهشگران و اهل علم را به خود جلب کرده است. در دهه ي پنجاه ميلادي پزشکان به شيرجه روها هشدار دادند که در عمق بيشتر از پنجاه متر نگهداشتن نفس ممکن است موجب مرگ شود چراکه فشار آب در چنين عمقي باعث مي شود تا قفسه ي سينه و دنده ها مانند کاغذ مچاله شده در دست انسان، در هم شکسته شوند اما امروز مشاهده مي کنيم که غواصان آزاد تا عمق دويست متري هم مي روند. جالب است گفته شود که اين عمق حتي از عمقي که زير درياها در جنگ جهاني دوم توان رسيدن به آن را داشتند، بيشتر است. آنچه باعث پيشرفت هاي اعجاب انگيز در اين ورزش و توانايي هاي غواصان شده، تحقيقات درخشان فيزيولوژي است که جمعي از پديده هاي مختلف در رابطه با آب را در بدن کشف کرده است. تجهيزات مورد نياز اين ورزش يک جفت کفش غواصي ( فين )، عينک غواصي و يک شلنگ 30 سانتيمتري مخصوص ( اسنورکل ) مي باشد » (9).
در کتاب صيد مرواريد آمده است: « آن کسي که به دريا فرو رود و صدف جمع نمايد معروف است به « غيص »، و آن کسي که در کناره ي کشتي خواهد ايستاد و دو رشته بندي را که در دست و پاي غيص است در دست خواهد داست، « سيب » گويند و غيص يک دقيقه الي ده دقيقه در تک آب توقف کرده و صدف جمع نمايد، چون نفس آن تنگي کند، رشته را که در دست دارد فوراً حرکت دهد و سيب او را بالا کشيده و بعد از تجديد نفس مجدداً به قعر دريا رود » (20).
غواصي در متون ادبي
در فرهنگنامه ها واژه ي « غواص » به اين معاني آمده است: به دريا فرو شونده به طلب مرواريد ( منتهي الارب ) ( آنندراج ). مبالغه غانص ( مجمل اللغه ). بلک خورنده. جمع غواصون ( مهذب الاسماء ). گوهرجوي ( تفسير کشف الاسرار، ج8، ص 344 ). آنکه بسيار در آب فرو رود. آنکه در دريا براي به دست آوردن مرواريد و مرجان و مانند آن فرو رود. غَطّاس. گهرچين. غائص. قَمّاس. قامس. غوته خوار. آب باز: فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاء حَيْثُ أَصَابَ. وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ ( قرآن 37/38 )؛ يعني نرم کرديم او را باد تا مي رود به فرمان آو آهسته، نرم، به اندازه، هرجا که او خواهد و آهنگ دارد، و فرمانبردار کرديم او را ديوان، از اين هر داوراني و گوهر جويي. ( کشف الاسرار، ج8 ص 344 ).ياقوت وار لاله، بر برگ لاله ژاله
کرده بر او حواله، غواص در دريا کسايي.
نه غواص گوهر نه عطار عنبر
به نزديک نرگس چه مقدار دارد؟ ناصرخسرو.
مرد غواص به درياي بزرگ اندر
جان شيرين بدهد بر طمع مرجان ناصرخسرو.
اندر بن درياست همه گوهر و لولو
غواص طلب کن چون روي بر لب دريا ناصرخسرو
غواص بحر عشقم بر ساحل تمني
چندين صدف گشادم هم گوهري ندارم خاقاني.
اي درّ برگزيده که غواص کرده اي
در بحر فکر خاطر دردانه سنج را خاقاني.
غواصان ادب و هنر در درياي مروت و فتوت ايشان دُرّهاي ثمين و جوهرهاي نفيس مي يافتند. ( ترجمه ي تاريخ يميني چ1272 ص 17 ).
نطع پر از زخمه و رقاص نه
بحر پر از گوهر و غواص نه نظامي.
گلشن زير عرق غواص گشته
تذروش زير گل رقاص گشته نظامي.
سخن گوهر شد و گوينده غواص
به سختي در کف آيد گوهر خاص نظامي.
غواص گر انديشه کند کام نهنگ
هرگز نکند در گرانمايه به چنگ ( گلستان سعدي ).
کنايه است از محتال در تدبير معيشت ( تاج العروس ).
پرنده اي است ( اقرب الموارد ). در قاموس کتاب مقدس آمده: غواص يکي از مرغ هاي ناپاک به بزرگي کلاغ است. رنگ سياه و منقار بلند و پاهايي پره دار مانند پاهاي اردک دارد. در آب فرو رود و ماهي را شکار کند. مردم چين آن را براي شکار ماهي تربيت کنند. به ترکي قره باتاغ يا قره باتاق گويند. غَطّاس. غَمّاسه. رجوع به غطاس، غماسه و غواصه شود (21).
شيوه ي کارآموزي صيادان مرواريد
غواص تازه کار خردسال قبل از اينکه وقت صيد برسد، در موقعي که هنوز زمستان تمام نشده است، به کنار دريا مي رود و تمرين مي کند. در يک ذرع آب غواصي مي کند. به افراد تازه کار « مجني » مي گويند. وقتي به اين کار آموخته شدند و توانستند به دريا بروند، در دو سه روز اول مشغول غواصي مي شوند که در اين موقع به آن ها « العذب » مي گويند. کساني که با دو سه هفته مداومت غواصي کنند، به آن ها « الخاپخيه » گفته مي شود. بعد از تمرين و امتحان، غواصي عمومي شروع مي شود. غواصان مقارن اواسط ماه ارديبهشت ( ثور ) براي صيد مي روند و در ماه مهر ( ميزان ) بر مي گردند و آن چه از دريا به دست آورده اند مي فروشند و تقسيم مي کنند (22).صيد مرواريد به شيوه سنتي در خليج فارس
روستاييان جنوب و ساحل نشينان خليج فارس، خاکشان براي کشاورزي کم حاصل است و تاوان اين کمبود را دريا مي دهد؛ خليج نيلگون فارس با گنجينه هايش و با مرواريدهايش.ساحل نشينان براي ماهي گيري به انتظار پاييز و خنک شدن هوا مي مانند. هواي آرام و درياي بي موج بهترين هنگام صيد ماهي است و آن گاه که صيد ماهي ممکن نباشد، به صيد مرواريد، پرورش نخل و کارهاي موقت فصلي دست مي زنند. اما به هر حال بيش ترين چشم اميدشان به آبهاي نيل گون خليج فارس است.
در گرم ترين روزهاي تابستان که ماهي ها از داغي آب و تور ماهي گيران به آب هاي خنک عمق فرو مي گريزند، هنگام صيد مرواريد است. همه ي روستاييان مختصر کشت ديم شان ( بج baj ) را درو کرده اند و بيکارند. آب دريا هم گرم است و براي صيد مرواريد مناسب. در کتاب صيد مرواريد آمده است: « در سواحل ايران و عمان موسم غوص از ابتداي جوزا شروع شده و در ابتداي ميزان انتها يابد. هرگاه بروج مزبوره مصادف با ماه رمضان شوند، در آن ماه غواص ها تعطيل کنند... علت اينکه در برج ميزان غواصي را انتها دهند برودت آب دريا و هوا خواهد بود » (23).
صيادان در گروه هاي چهل تا صد نفري در آب هاي گرم خليج فارس پيش مي روند (24). براي دو ماه آذوقه و وسايل و لوازم مورد نياز برمي دارند تا بتوانند صدف ها را بکاوند و مرواريدي به دست آورند. آن طور که غواصان مي گفتند، صدف ها در زير صخره و عمق سنگي دريا زندگي مي کنند و براي آنکه محل زندگي صدف ها را بيابند، وزنه اي دارند که آن را « بلد » ( balad ) مي گويند و ضرب المثلي دارند که مي گويند: « بي بلد به دريا مزن ».
ماسه هاي ژرفاي دريا براي زندگي صدف مناسب نيست. وقتي کف دريا صخره اي نباشد، تماس سرب با کف دريا آن را مشخص مي سازد که « سيب » ها يا کساني که رهبر غواصان هستند، آن را مي شناسند. در نواحي صخره اي با موتور لنج يا قايق لنگر مي اندازند و غيص ها يا غواصان براي فرورفتن در آب آماده مي شوند. « غيص » از قايق بيرون مي رود و داخل آب مي شود، به طوري که فقط سرش بيرون است، زنبيل را هم به گردن مي اندازد و با دست ديگر لبه قايق را مي گيرد دو طناب يکي به سنگ زير پايش و يکي هم به زنبيل متصل است. چند بار نفس عميق مي کشد و بعد از پر کردن کامل سينه از هوا، دماغ بند را که « فوطام » ( fotam ) مي گويند به بيني اش مي بندد و دست را از لبه ي قايق رها کرده و به سرعت زير آب مي رود. وزنه ي سربي حدود 4 تا 6 کيلو وزن دارد و اگر سرعت متوسط در آب شديد باشد، غيص يک پاي خود را براي جلوگيري از سرعت زياد به طور افقي نگه مي دارد. چون غيص با سرعت زياد زير آب مي رود، براي اين که آب داخل دهانش نشود، دماغ بند مي بندد. وقتي غيص به ژرفاي آب رسيد، پايش را از رکاب بيرون مي آورد و با تکان دادن طناب کسي را که مسئول بالا کشيدن طناب است باخبر مي کند. سيب طناب را با وزنه بالا مي کشد.
غواص زنيبل را به گردن آويزان مي کند و طناب آن را با انگشتان پا نگه مي دارد و سپس به جستجو مي پردازد. صدف هاي ريز و درشت را داخل زنبيل ريخته و زماني که نفس اش تنگ شد و قادر به ماندن زير آب نبود با تکان دادن طناب به سيب خبر مي دهد و سيب او را بالا مي کشد. غيص به مجرد رسيدن به سطح آب دماغ بند را بر مي دارد و آب هاي داخل بيني را بيرون مي ريزد و نفسي تازه مي کند. مدت ماندن زير آب بستگي به تمرين و مهارت و قدرت بدني غيص دارد. گرمي و سردي آب نيز در زمان اقامت زير آب مؤثر است. هرچه آب گرم تر باشد غيص بيشتر زير آب مي ماند. بعضي از غيص ها مي توانند تا بيست دقيقه هم زير آب بمانند. مي گويند: ماسه نفس داريم، يکي اول که زير آب مي رويم و اين مدت تا رسيدن به کف درياست، دوم نفس کف دريا، سوم هم نفس بالا آمدن تا سطح آب. نيز مي گويند گوش هايمان هوا را به ما مي رساند و اگر گوش کسي کر يا خراب باشد، نمي تواند غواصي کند. پس از اين که غبص به سطح آب رسيد، داخل جهاز مي شود. دو طرف لاشه چسبيده صدف را با نوک کارد برمي دارد و نگاه مي کند. اگر مرواريد داخل صدف بود برمي دارد و در ظرف مخصوص مي گذارد. غيص ها به نوک انگشتان خود چرم يا پلاستيک مي بندند تا در اثر برداشتن و جمع کردن از کف دريا دستشان زخمي و بريده نشود (25).
در کتاب صيد مرواريد در اين مورد آمده است: « اسباب غواصي عبارت باشند از دو رشته ي بندي که يک رشته ي آن ملصق به گلوله اي است از سرب يا ملحق به سنگي است وزين که تقريباً دو من تبريز وزن دارد و براي سنگيني که غيص را به دريا فرو برد. آن رشته را غيص به پا بندد و رشته ديگر غيص در دست خود گرفته، چون به قعر دريا رسيد، رشته ي اولين را باز کند و هر موقع نفس تنگي نمايد، رشته ي دومين که در دست دارد تکان دهد و سيب ملتفت شده، او را بالا کشد. ديگر چيز کوچکي است که آن را « قيد » گويند، « فطام » هم گفته اند و از شاخ سازند. غيص بر بيني خود گذارد که آب در بيني نرود.
ديگر انگشت بند است که از چرم ساخته اند و غيص انگشت ها را در آن کند که موقع کندن صدف و محار انگشت ها مجروع نشوند. ديگر ظرف مشبکي است که با ريسمان هم بافته شود و معروف است به « دين » و غيص در گردن آويخته، صدف و محاري که جمع کند در آن ريخته و بيش تر از غيص ها عريان شده و غوص کنند و ندرتاً بعضي از آن ها نيم تنه يا نيم شلوار پوشند (26) ». مي بينم که در مقايسه با زمان حيات سديدالسلطنه ( اواخر دوره قاجار و اوايل دوران پهلوي )، صيد مرواريد به شيوه هاي اخير تفاوتي ندارد. جالب است که بدانيم در همه ي نقاط دريا از سواحل ايران و عمان و غيره، « محار » که يک نوع صدف کوچک و نازک است و مرواريد درشت به ندرت در آنها مشاهده مي شود، صيد مي شد. غواص ها عقيده دارند، محارها را بعد از آنکه شکافته و مورد تفتيش قرارداده، به دريا مي ريزند، به گمان اين که تا سال آينده محارها، مرواريد جديد را توليد خواهند نمود (27).
بيماري هايي که صيادان مرواريد را تهديد مي کند
صيد مرواريد چه بسيار غواص ها را که از صحت و سلامت دور کرده و چه بسا جان خود را نيز از دست داده اند. بيشتر غواصان چون از آب بيرون مي آيند مرتعش و لرزان هستند و بعضي از غواص ها به بيماري ريوي دچار مي شوند و حتي از کمبود نفس در موقع غواصي ريه هاي آنان به درد و رنج گرفتار مي شود و گاهي اوقات از طولاني شدن فرو بردن نفس، شريان ها منفجر مي شود (28).يکي از خطرهايي که غواصان را تهديد مي کند « دول » بر وزن پول است. در کتاب صيد مرواريد در اين باره آمده است: « دول حيواني است در دريا که مستقيماً سير خود را انجام دهد و چون آماج دريا او را به کنار اندازد و بيننده مشاهده سازد از کف دست کوچک تر است و مدور و ريشه هاي بلند به اندازه يک ذرع دارد مانند ابريشم به يکديگر مشتبک باشند. چون آن حيوان مماس بدن انسان شود، آن نقطه ي بدن سوزش غريبي پيدا کرده و مجروح کند. چون آن حيوان از آب بيرون افتد و پنج دقيقه در تحت تأثير آفتاب واقع شود، گداخته و ذوب شده، اثري از آن باقي نماند » (29). غواص ها براي محافظت از مخاطره ي « دول »، لباس تنگ و چسبان مي پوشند.
« لُويثي » حيوان ديگري است در دريا شبيه به دول ولي رنگ سرخ دارد و چندان آزاري نمي رساند و چون مماس بدن مي شود، سوزش ايجاد مي شود ولي بدن را مجروح نمي کند و همان موضع را با حرارت آتش گرم مي کند، درد و سوزش آن فوراً تسکين مي يابد (30).
اصطلاحات مربوط به صيد مرواريد
غوص رفتن= صيد مرواريد را غوص qos رفتن گويند.مرواريد= گماش gomas ( به معني مرواري آمده است )
سنگ غوص= وزنه ي سربي که به پا مي بندند و به آن حجر يا حديد نيز مي گفتند (31)
رکاب= rekab حلقه هايي که براي گذاشتن پا به کار مي رود.
زي بند= طنابي که غيص qays و وزنه را زير آب مي برد (32).
دِيم= deyyem زنبيل غواصي (33).
فوتام= fotam با فطام بر وزن خطام، دماغ بند از جنس چوب يا شاخ را گويند. معمولاً از شاخ گاو و يا استخوان لاک پشت تهيه مي کنند (34).
تق= toq حلقه ي زنبيل را که از چوب است گويند.
بلد= beld وزنه براي امتحان کردن زمين را بلد مي گويند.
جهاز= jahaz قايق را جهاز گويند.
مهار= mahar صدف را مهار گويند.
کلين= گوش ماهي را کلين مي گويند.
مجددمي= mojeddemi کمک ناخدا را مجددمي مي گويند.
سيل= sayl به کسي که طناب را بالا مي کشد، سيل گويند (35).
شعري در مورد درياورزان جنوب:
خدايا ناخدا از دل ميندازدو صد منزل به يک منزل بيانداز
ميون بصره و لولوي ميها
سلامت وار مرا بر ساحل انداز (36)
ترميم مرواريد
مرواريدي که آثار شکستگي پيدا مي کند فوراً سوراخ مي کنند تا محفوظ بماند و آثار شکستگي هم به مداومت در آب رفع مي شود. مرواريد را براي اينکه تغيير رنگ پيدا نکند در شيشه اي مملو از آب شيرين مي گذارند (37).بازار مرواريد
جزيره ها و بندرهاي خليج فارس، مرکز داد و ستد مرواريد دنياي پيشين خاور زمين بوده است. صيد مرواريد به عنوان يکي از کارهاي جانبي صيادان کيش، تا دوران اخير نيز معمول بوده است، ولي به دليل پرورش مصنوعي مرواريد در ژاپن و ديگر نقاط، از رونق بازار مرواريد کاسته شده و ارزش و اعتبار گذشته ي خود را از دست داده است. با اين حال مرواريد از کالاهاي صادراتي و نفيس کيش و خليج فارس به شمار مي رود. صيد مرواريد در خليج فارس از جمله جزيره ي کيش، در آثار نويسندگان پيشين اسلامي، چون مسعودي، محمدبن نجيب بکران، خواجه نصير طوسي و ... نيز پيشينه داشته است.مرواريد جزيره ي کيش چهارگونه « يکه »، « گلوه »، « بدله » و « ناعم » است. صدف هايي که در پيرامون جزيره ي کيش و ديگر نقاط خليج فارس، صيد مي شود، به دليل شفافي و زيبايي رنگ و نقش و نگار درون آن، امتياز ويژه اي دارند. همه ساله صدف زيادي به بهاي ارزان به صادرکنندگان فروخته مي شود و در خارج از کشور به اشياء زينتي و گران بها تبديل مي شوند. گسترش هنرهاي دستي در جزيره ي کيش با توجه به فراواني مواد اوليه، چون صدف، استخوان ماهي، لاک پشت هاي دريايي، مرجان، ستاره ي دريايي و ديگر پوسته هاي نرم تنان دريايي از جمله کارهايي است که مي توان در آينده موجب رونق هنرهاي دستي جزيره ي کيش گردد (38). مرواريدهاي ريز به واحد مثقال خريد و فروش مي شود، ولي مرواريدهاي درشت با غربال ويژه اي که سوراخ هايي دارد و « طوافي » ناميده مي شود و هر سوراخ آن داراي قطر مشخصي است، عرضه مي شود. علاوه بر درشتي مرواريد، عوامل ديگري چون گردي، روشني، شفافيت، صدف بودن سطح بيروني و نداشتن لکه هاي سطحي، در تعيين ارزش آن، موثر هستند.
از جمله مراکز تفريحي و گردشي جزيره ي کيش، مرکز پرورش مرواريد است. از آنجا که مرواريد از گوهرهاي باارزش است و خليج فارس از سرشناس ترين مراکز توليد اين گوهر گران بها است، بازديد از اين مرکز پرورش و کشت مرواريد را بايستي از جذاب ترين ديدني هاي کيش دانست (39).
در کتاب صيد مرواريد آمده است که تاجر و دلال مرواريد را « طواش » مي گفتند که جمع آن « طواويش » است. در موسم غوص از سه طايفه ممکن است مرواريد را ابتياع نمود از ناخداها، طواش ها و تجار. در موقع غير غوص فقط تجار و معدوداً طواش ها مرواريد خواهند داشت. تجارت مرواريد را در گذشته تنها عرب ها و هندي ها داشتند و حمل و فروش آن تنها منحصر به هندوستان بود. ايراني هايي که تجارت مرواريد را داشتند فقط اهالي « بندرلنگه » و « بنادر سيبکويه » و « جزيره ي قيس [ کيش ] » بود (40).
به غير از هندي ها، فرانسوي ها نيز در اوايل قرن بيستم درصدد بودند تجارت جهاني مرواريد را به خود اختصاص دهند اما در خليج فارس، بحرين مرکز مهم صيد مرواريد محسوب مي شد. هرچند ديگر شيخ نشين هاي جنوب خليج فارس هم درآمد خوبي داشتند اما سديدالسلطنه به عنوان کارگزاري مطلع اميدوار بود که با مرکزيت دادن به کيش بتواند رونقي در بازار مرواريد ايرانيان پديد آورد. براي همين منظور او شرح جالبي از ترتيبات و سازمان دهي صيد مرواريد و عايدات و عوامل و عوامل آن و نيز ماليات هاي متعلق بدان در کتابش ارايه کرده است (41).
مرواريد مصنوع و نقش ژاپن در بازار مرواريد
در کتاب صيد مرواريد آمده است: « اخيراً در ژاپن صدف ها را از دريا گرفته و در حوض آب پرورش داده، به ترتيبي که هنوز روشن نيست، مرواريد به عمل آرند که جوهريان با مرواريد دريا نتوانند تميز داد چون مرواريد مانند پياز پرده پرده است و مرواريد دريا تا هفت پرده دارد. اغلب شده مرواريد دريا بد رنگ بوده و پرده ي اول را چون برداشته اند، خوش رنگ شده است. فقط تفاوت مرواريد ژاپن با مرواريد دريا اين است که مرواريد ژاپون بيش از چهار پرده ندارد و ژاپوني هاي مرواريد مصنوع خود را به نصف قيمت مرواريد دريا فروشند به همين مناسبت سکته ي زياد بر بازار مرواريد فروش ها وارد شده است » (42).گذار از تجارت مرواريد به اقتصاد نفت در خليج فارس
کشف و استخراج نفت از حدود جنگ جهاني اول نقش سرنوشت سازي در اقتصاد و صنعت و سياست و امور نظامي و ارتباطي ايفا نمود. معاهدات نفتي از حدود 1920 م. در بهبود موقعيت سياسي و حقوقي شيخ نشين ها نقش مهمي بازي کرد. اگر چه آن ها هنوز از مرواريد به خوبي بهره برداري مي کردند اما کم کم نفت اهميت بيبشتري يافت. به اين گزارش سديدالسلطنه در سال 1303 ش/ 1924 م. توجه کنيد: « کويت؛ عايدات عمده ي آن جا همين غوص و تجارت مرواريد است. به غير از آن شايد عايدات ديگر ندارند و بيش تر اهالي آن جا در همين معامله مشغول باشند » (43). بدين ترتيب مزيت هاي اقتصادي سواحل شمالي خليج فارس يعني ساحل ايراني در همان آغاز دوران نفت نيز مشخص است. اما چون کم کم مرواريد به عنوان باارزش ترين عنصر اقتصادي خليج فارس جاي خود را به نفت داد، دوران جديدي آغاز گرديد و بنيان هاي اقتصادي و حتي سياسي جوامع پيرامون خليج فارس با تحولات اساسي روبه رو گرديد اما اين تغييرات بيش تر در مفهوم کلان بود و در مفهوم اقتصاد خرد هم چنان تجارت محلي و منطقه اي و مآل انديشي کارگزاران سواحل و بنادر سهمي اساسي در رونق کار و کسب مردمان و بهبود شرايط اقتصادي آنان مي توانست ايفا کند (44).پينوشتها:
1. عضو هيات علمي پژوهشکده مردم شناسي سازمان ميراث فرهنگي، گردشگري و صنايع دستي.
2. سديدالسلطنه بندرعباسي، محمدعلي: صيد مرواريد ( المناص في احوال غوص و الغواص )، تصحيح احمد اقتداري، سازمان ميراث فرهنگي کشور، تهران، 1381، ص 54.
3- سديدالسلطنه بندرعباسي، محمدعلي خان: صيد مرواريد ( المناص في احوال الغوص و الغواص )، ص 3.
4. افشار سيستاني، ايراج: جزيره ي کيش، مرواريد خليج فارس، انتشارات هيرمند، تهران، 1377، ص 8.
5. همان، ص 38؛ همچنين نگاه کنيد به: افشار سيستاني، ايرج: جزيره کيش و درياي پارس، شرکت انتشارات جهان معاصر، تهران، 1370، صص 78 و 84.
6. ابوالفداء: تقويم البلدان، ترجمه ي عبدالمحمد آيتي، بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1349، ص 425.
7. مستوفي، حمدالله: نزهه القلوب، به اهتمام گاي لسترنج، دنياي کتاب، تهران، 1362، ص 136.
8. لغت نامه ي دهخدا، ذيل واژه ي مرواريد.
9. « چو » خود وزن موهومي است که وجود خارجي ندارد و بر وزن نو تلفظ مي شود. نگاه کنيد به: سديدالسلطنه بندرعباسي، محمدعلي خان، پيشين، ص 32.
10. همان.
11. لغت نامه ي دهخدا، پيشين.
12. لغت نامه ي دهخدا.
13. همانجا.
14. لغت نامه ي دهخدا، ذيل واژه ي مرواريد.
15. سوره کهف، آيه 31.
16. قرآن کريم.
17. R. Tucker Abbott.
18. Apollonious of Rhodes early 3 rd century BCE- after 246 BCE.
19. در اين مورد نگاه کنيد به: باقريان، محمدرسول: راهنماي جامع غواصي در آب هاي آزاد، انتشارات مه آسا، 1386.
20. سديدالسلطنه بندرعباسي، محمدعلي خان، پيشين، ص 11.
21. لغت نامه ي دهخدا، ذيل واژه ي غواص.
22. نگاه کنيد به: سديدالسلطنه بندرعباسي، محمدعلي خان، پيشين، ص 60.
23. همان، ص 5.
24. در کتاب صيد مرواريد در اين مورد آمده است: « حداقل غيص و سيب در هر کشتي شش نفر و حداکثر هشتاد نفر است. منوط به بزرگي و کوچکي سفينه ها است. ( سديدالسلطنه بندرعباسي، محمدعلي خان، پيشين، ص 14.
25. پاک، گلاله: درياورزي در جنوب، آرشيو مرکز پژوهش هاي مردم شناسي و فرهنگ عامه، ( منتشر نشده )، تهران، 1351.
26. سديدالسلطنه بندرعباسي، محمدعلي خان، پيشين، ص11.
27. در اين مورد نگاه کنيد به سديدالسلطنه، پيشين، ص 14.
28. همان، ص 58.
29. همان، ص 64.
30. همان.
31. سنگ سنگين يا گلوله ي آهنيني است به وزن ده الي پانزده رطل و غبص در يکي از دو پا آويزد و به قوه ي ثقالت آن خود را به قعر دريا رسانيده و با صدف و محار گل آويزد. ( نگاه کنيد به: سديدالسلطنه بندرعباسي، پيشين، ص62 ).
« رطل » واحد اندازه گيري وزن حدود 460 گرم بوده است. ( فرهنگ بزرگ سخن ).
32. « زِبيل » بر وزن صيقل، بندي است که حجر با حديد را به آن بندند و سر ديگر آن به خود سفينه بند است. ( نگاه کنيد به سديدالسلطنه، همانجا ).
33. به آن « دئين » بر وزن « عنين » نيز گويند. مشبک است مانند غربال ليکن سوراخ آن از غربال وسيع تر است. از بندر منسوجه از ليف درخت خرما يا از ريسمان سازند و غيص ها صدف و محار را در دريا در آن اندازند. ( نگاه کنيد به: سديدالسلطنه، همانجا ).
34. سديدالسلطنه، پيشين، همان، ص 62.
35. همانجا.
36. همانجا.
37. سديدالسلطنه، پيشين، همان، ص 48.
38. افشارسيستاني، ايرج، پيشين، ص 98.
39. همان، ص 103.
40. سديدالسلطنه، پيشين، ص 9.
41. خيرانديش، عبدالرسول: « خليج فارس در گذر از اقتصاد مرواريد به نفت »، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، مهرماه 1382، ص 22.
42. سديدالسلطنه بندرعباسي، پيشين، ص 49.
43. خير انديش، عبدالرسول، پيشين، ص 24؛ همچنين نگاه کنيد به: سديدالسلطنه، همان، ص 47.
44. خيرانديش، عبدالرسول، پيشين، ص 24.
1. سديدالسلطنه بندرعباسي، محمدعلي: صيد مرواريد ( المناص في احوال غوص و الغواص )، تصحيح احمد اقتداري، سازمان ميراث فرهنگي کشور، تهران، 1381.
2. افشارسيستاني، ايراج: جزيره ي کيش، مرواريد خليج فارس، انتشارات هيرمند، تهران، 1377.
3. ابوالفداء: تقويم البلدان، ترجمه ي عبدالمحمد آيتي، بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1349.
4. مستوفي، حمدالله: نزهه القلوب، به اهتمام گاي لسترنج، دنياي کتاب، تهران، 1362.
5. لغت نامه ي دهخدا، ذيل واژه ي مرواريد.
6. قرآن کريم.
7. فرشادي، مهدي: تاريخ مهندسي در ايران، نشر بلخ، بي تا.
8. فرشادي، مهدي: تاريخ علم در ايران، بي جا، بي تا.
9. سارتون، جورج: تاريخ علم، ترجمه احمد آرام، تهران، اميرکبير، 1357.
10. داماس، موريس: تاريخ صنعت و اختراع، ترجمه عبدالله ارگاني، اميرکبير، تهران، 1362.
11. رايين، اسماعيل: دريانوردي ايرانيان، تهران، انتشارات جاويدان، 1356.
12. باقريان، محمدرسول: راهنماي جامع غواصي در آب هاي آزاد، انتشارات مه سا، 1386.
13. خيرانديش، عبدالرسول: « خليج فارس در گذر از اقتصاد مرواريد به نفت »، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، شماره پياپي 72 ( س6، ش 12 )، مهر 1382، ص 24-22.
14. پاک، گلاله: درياورزي در جنوب، آرشيو مرکز پژوهش هاي مردم شناسي و فرهنگ عامه، ( منتشر نشده )، تهران، 1351.
15. نوربخش، حسين: صيد و کشت مرواريد در جزيره ي کيش، روزنامه ي آسيا، 1384/5/1.
/http:// www. asianews.ir/ main 1. asp? a_id= 9772.
16. افشار سيستاني، ايرج: جزيره ي کيش و درياي پارس، شرکت انتشارات جهان معاصر، تهران، 1370.
منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر سوم )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول