نگاهی نو به آیه‌های 1 تا 4 سوره انفال

سوره انفال از سوره‌های پراهمیت قرآن است. موضوعاتی از جمله انفال و غنائم، صفات و امتیازات مؤمنان واقعی و داستان جنگ بدر در این سوره نازل شده است. گرچه این قبیل مفاهیم در عصر نزول شناخته شده بود و همگان با آنها
چهارشنبه، 24 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی نو به آیه‌های 1 تا 4 سوره انفال
نگاهی نو به آیه‌های 1 تا 4 سوره انفال

 

نويسنده:احمدرضا داودی*
منبع: راسخون




 

چکیده

سوره انفال از سوره‌های پراهمیت قرآن است. موضوعاتی از جمله انفال و غنائم، صفات و امتیازات مؤمنان واقعی و داستان جنگ بدر در این سوره نازل شده است. گرچه این قبیل مفاهیم در عصر نزول شناخته شده بود و همگان با آنها سر و کار داشتند؛ اما با گذشت زمان و تغییر فرهنگ و شرایط زندگی نیاز به بازنگری مجدد دارد. اقتضای نگاه نو به سنت اسلامی کاوش عمیق و همه جانبه با عقلانیت امروز به باورهای دیروز است.
در این پژوهش کوشش شده آیه‌های نخستین سوره انفال مورد دقت قرار گیرد. تقوا، عبادت و ارتباط بنده با خدا از موضوعاتی است که مورد بحث قرار گرفته است. بدیهی است که طرح پرسش‌های جدید کمک به تولد پاسخ های نوین می‌نماید. این شیوه تفسیری زمینه برداشت‌های متفاوت را فراهم می‌کند.
کلید واژه‌ها:
انفال، ایمان، تقوا، توکل.

مقدمه

سوره انفال از سوره‌های مدنی است و دارای 75 آیه است. در این سوره مباحث بسیار مهمی مطرح شده است.
موضوعاتی از جمله انفال و غنائم که از موضوع های مهم مالی است و صفات و امتیازات مؤمنان واقعی، و داستان جنگ بدر، یعنی نخستین برخورد مسلحانه مسلمانان با دشمنان، و حوادث عجیب و عبرت‌انگیزی که در این جنگ واقع شد، در این سوره مورد دقت قرار گرفته است.
قسمت قابل ملاحظه‌ای از احکام جهاد و وظایف مسلمانان در برابر حملات پی‌گیر دشمنان و جریان پیامبر و داستان آن شب تاریخی هجرت (لیلة المبیت) در این سوره دیده می شود.
وضع مشرکان و خرافات آنها قبل از اسلام، چگونگی ضعف و ناتوانی مسلمانان در آغاز کار و سپس تقویت آنها در پرتو اسلام، حکم خمس و چگونگی تقسیم آن، برتری نیروهای معنوی مسلمانان بر دشمن علی رغم کمبود ظاهری نفرات آنها، حکم اسیران جنگی و طرز رفتار با آنها، هجرت کنندگان و آنها که هجرت نکرده‌اند، مبارزه و درگیری با منافقان و راه شناخت آنها و بالآخره یک سلسله مسائل اخلاقی و اجتماعی سازنده دیگر را در این سوره می توان یافت.1

آیه نخست

«يَسَْلُونَكَ عَنِ الْأَنفَالِ قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَصْلِحُواْ ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»
«از تو درباره انفال ( غنیمت های جنگی) می پرسند، بگو: انفال اختصاص به خدا و پیامبر او دارد. پس از خدا پروا بدارید و میان خودتان سازش برقرار سازید، و اگر مؤمنید، از خدا و پیامبرش فرمان برید.»2
کلمه" انفال" جمع" نفل" است، که به معنای زیادی هر چیزی است. و لذا نمازهای مستحبی را هم" نافله" می‌گویند چون زیاده بر فریضه است، و این کلمه بر زیادی‌هایی که" فی‌ء" هم شمرده شود اطلاق می‌گردد، و مقصود از" فی‌ء" اموالی است که مالکی برای آن شناخته نشده باشد، از قبیل قله کوه‌ها و بستر رودخانه‌ها و خرابه‌های متروک، و آبادی‌هایی که اهالی‌اش هلاک گردیده‌اند، و اموال کسی که وارث ندارد، و غیر آن، و از این جهت آن را انفال می‌گویند که گویا اموال مذکور زیادی بر آن مقدار اموالی است که مردم مالک شده‌اند، به طوری که دیگر کسی نبوده که آنها را مالک شود، و چنین اموالی از آن خدا و رسول خدا (ص) است.
غنائم جنگی را نیز انفال می‌گویند، این هم باز به خاطر این است که زیادی بر آن چیزی است که غالبا در جنگ‌ها مورد نظر است، چون در جنگ‌ها تنها مقصود ظفر یافتن بر دشمن و تار و مار کردن او است، و وقتی غلبه دست داد و بر دشمن ظفر پیدا شد مقصود حاصل شده، حال اگر اموالی هم به دست مردان جنگی افتاده باشد و یا اسیری گرفته باشند موقعیتی است زیاده بر آنچه مقصود بوده، پس همه جا، در معنای این کلمه، زیادتی نهفته است.3
«يَسَْلُونَكَ عَنِ الْأَنفَالِ» اشاره به پرسش مسلمانان از پیامبر در خصوص انفال دارد. از آنجایی که یَسَْلُونَکَ با عَن متعدی شده است معلوم می شود که پرسش آنان پیرامون انفال بوده است.
«قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ» «بگو: انفال اختصاص به خدا و پیامبر او دارد.»

تفاوت ملک حقیقی و اعتباری

ملکیت در یک تقسم بندی به دو نوع حقیقی واعتباری تقسیم پذیر است. ملکیت حقیقی اختصاص به خدا دارد و سایر ملکیت های افراد اعتباری است. از آنجا که خدا خالق و پدید آورنده هستی است و همه موجودات، وجود خود را از او گرفته‌اند؛ پس هرچه هستند از آن کمترند که با هستی اش نام هستی برند. توجه به این مهم موجب می‌شود که انسان ها در برابر خدا استقلالی برای خود قایل نشوند و در برابر دیگران استکبار نورزند و فخر نفروشند.
لامی که بر سر الله در این آیه آمده است نشان از ملکیت حقیقی است. و به این مطلب اشاره دارد که مالک حقیقی انفال خداست. البته از این نکته نباید غافل بود که اگر ملکیت حقیقی یک چیز اختصاص به خدا داشت، ملکیت اعتباری آن می‌تواند اختصاص به مخلوق خدا داشته باشد. به همین جهت است که وقتی مسلمانان بر سر انفال با همدیگر به نزاع پرداختند و به نزد پیامبر آمدند تا گره گشایی کند خدا فرمود ملکیت انفال از آن خداست و پس از آنکه نزاع در بین آنان پایان پذیرفت پیامبر انفال را بین آنان تقسیم کرد. از اینجا روشن می‌شود که منافاتی ندارد که ملکیت حقیقی از آن خدا باشد و ملکیت اعتباری از آن مسلمانان باشد، گرچه مسلمانان در ابتدا، این امر را متوجه نشدند و پنداشتند همه انفال از آن خداست و به آنان چیزی نمی رسد.
با این توضیح روشن می‌شود که کاری که پیامبر انجام داد و انفال را بین مسلمانان تقسیم نمود، با دستور خدا منافاتی ندارد و تخلف از امر الهی محسوب نمی‌شود.
نکته قابل تأمل دیگر در این آیه مقایسه این آیه با آیه خمس است. در آیه خمس که در همین سوره آمده است، می خوانیم: «وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شىَ‏ْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبىَ‏ وَ الْيَتَامَى‏ وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ وَ مَا أَنزَلْنَا عَلىَ‏ عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَ اللَّهُ عَلىَ‏ كُلّ‏ِ شىَ‏ْءٍ قَدِيرٌ».4 «و بدانید که هر چه به دست آورید، یک پنجم آن برای خدا و برای پیامبر و برای خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایی [ حق از باطل]- روزی که در آن دو گروه [کافر و مسلمان] با یکدیگر روبه رو شدند – نازل کردیم، ایمان آورده اید. و خدا بر هر چیزی تواناست.»
در آیه خمس بر سر الله و رسول و ذوی القربی لام آمده است برخلاف این آیه که فقط بر سر الله لام آمده است. در آیه خمس درصدد بیان این مطلب است که خمس اختصاص به خدا و پیامبر و ذوالقربی دارد و هم مالکیت حقیقی آن برای خداست و هم مالکیت اعتباری آن و باید در مسیر خدا مصرف شود، بر خلاف این آیه که می‌خواهد بگوید فقط مالکیت حقیقی از آن خداست و مسلمانان می‌توانند مالک اعتباری آن باشند و در آن تصرف کنند و به هر گونه ای که مایل بودند از آن بهره ببرند.

متعلق تقوا

فراز «فَاتَّقُواْ اللَّهَ»، مسلمانانی را که درگیر اختلاف تقسیم انفال بودند دعوت به تقوا می کند. مراد از تقوا در این قسمت پرهیز از مال دوستی است که به سبب آن در بین آنان اختلاف به وجود آمده است. این احتمال نیز وجود دارد که تقوا به ما بعد اشاره داشته باشد؛ یعنی به قسمت «أَصْلِحُواْ ذَاتَ بَيْنِكُمْ». در این صورت معنای تقوا این است که از اختلافاتی که بین شما رشد کرده پرهیز کنید و بین خودتان اصلاح و دوستی برقرار سازید.

تفاوت متعلق تقوا در سراسر قرآن

برخی گمان می‌کنند الفاظ قرآن در سرتاسر قرآن یک معنا دارد و یک پیام را می‌رساند. این گروه به کارهای معجمی علاقه نشان می‌دهند و با کنار هم قرار دادن آیه‌هایی که یک لفظ در آن بکار رفته است می‌کوشند معنا و کاربرد یک واژه را محدود کنند. به نظر می‌رسد این روش موجب می‌شود که فهم ما از آیه‌های قرآن محدود شود؛ به عنوان نمونه تقوا در همه جای قرآن به یک معنا نیست، آنگاه که موضوع سرقت است و دعوت به تقوا شده، مراد این است که تقوا داشته باشید و از دستبرد به مال دیگران بپرهیزید و آنگاه که موضوع بحث زنا و اعمال منافی با عفت است، مراد از تقوا این است که زنا نکنید و در این زمینه از خدا پرهیز نمایید و همین طور وقتی که بحث در ارتباط با گناهان زبانی مانند غیبت است، قصد از دعوت به تقوا این است که خدا را مد نظر قرار دهید و مراقب زبانتان باشید تا گناهی از آن سر نزند. در آیه مورد بحث نیز به جهت اینکه مال موجب اختلاف بین مسلمانان شده دعوت به تقوا به معنای پرهیز از مال دوستی و مال پرستی است.

علت فراوانی دعوت به تقوا در سوره‌های مدنی

در سوره های مدنی نسبت به سوره های مکی بیشتر دعوت به تقوا شده است. یکی از مهم ترین دلایل آن دستیابی مسلمانان به مال و قدرت است. زمانی که مسلمانان در مکه بودند با انواع شکنجه‌ها و سختی‌ها دست به گریبان بودند. دشنام می‌شنیدند و تحقیر می‌شودند و کتک می‌خوردند در چنین شرایطی کسی دعوت اسلام را می‌پذیرفت که واقعاً از عمق وجود به آن اعتقاد داشته باشد و باور کرده باشد که خدایی است و پیامبر فرستاده اوست. در اینجا تقوا و خداترسی در اوج است که نتیجه آن چنین جانفشانی‌هایی می‌شود؛ اما در مدینه پیامبر تشکیل حکومت داده و بسیاری از سختی‌ها کاسته شده و بستر برای زندگی طبیعی فراهم است. آرام آرام بحث غنیمت و انفال و امور مالی پیش می‌آید. در چنیین شرایطی است که زمینه بروز بی تقوایی شکل می‌گیرد و دعوت به تقوا اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. در مدینه با مشاهده امکانات مسلمانان، افراد بیشتری تمایل به اسلام نشان می‌دادند و برخی هم که از قبل ایمان آورده بودند وقتی با دنیا رو به رو می‌شدند تمایل به دنیا پیدا می‌کردند مقایسه زندگی جانکاه در مکه و زندگی با آرامش در مدینه به خوبی این مهم را اثبات می‌کند که مال و قدرت زمینه بی‌تقوایی را فراهم می‌کند. لازم به ذکر است که بیشترین فاتقوا الله در سوره مائده نازل شده است و این سوره از سوره‌های پایانی قران است. علت اینکه در این آیه مسلمانان را دعوت به تقوا می کند نیز همین نکته است. این آیه در مقام تذکار به مسلمانان است که شما نباید به خاطر مال دنیا با همدیگر به نزاع بپردازید. شما که برای رضای خدا جهاد نمودید و از خود جان گذشتگی نشان دادید چرا باید برای دنیا به جر و بحث بپردازید.
«وَ أَصْلِحُواْ ذَاتَ بَيْنِكُمْ»

معنای ذات

در ارتباط با واژه ذات مفسران دست به توضیحات مفصلی زده‌اند که نشان از اهمیت این واژه دارد. در تفسیر ارزشمند المیزان آمده است: «كلمه" ذات" در اصل مؤنث" ذا" به معناى صاحب و از الفاظى است كه هميشه بايد اضافه شود، چيزى كه هست بسيار استعمال شده است در" نفس هر چيز" يعنى در آن چيزى كه حقيقت هر شى‏ء با آن محفوظ است؛ مثلا وقتى مى‏گويند:" ذات انسان" معنايش آن چيزى است كه انسان به وسيله آن انسان است، و" ذات زيد" به معناى نفس انسانيت خاصه‏اى است كه به اسم" زيد" مسمى شده. و بعيد نيست كه اصل در اين لغت" نفس ذات اعمال كذا: نفس صاحب فلان اعمال" بوده باشد، و سپس به منظور اختصار گفته باشند" ذات اعمال: صاحب كارها" و يا تعبير ديگرى كه اين معنا را برساند، و به تدريج اعمال را هم انداخته و تنها گفته‏اند:" ذات". و همچنين در عبارت" ذات بين" كه به معناى آن حالت و رابطه بدى است كه در ميان دو فرقه پديد مى‏آيد، چون دشمنى و خصومت هميشه بين دو طرف واقع مى‏شود، پس اين دشمنى" صاحب بين" است كه عبارت ديگر آن" ذات بين" مى‏شود، پس منظور از جمله" وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ" اين است كه آن حالت بد و آن فسادى كه در بينتان رخ نموده و آن تيرگى رابطه را اصلاح كنيد.»5

اهمیت اصلاح ذات البین

اصلاح ذات البین به معنای برطرف کردن آن حالت بد و ناپسندی است که بین افراد به وجود آمده است. در این فراز خدا به مسلمانان امر می کند که این دشمنی و تیرگی هایی که به واسطه نزاع در امر انفال بین شما پیش آمد را بر طرف کنید. در بسیاری از احادیث نیز به موضوع اصلاح ذات البین اشاره شده است؛ به عنوان نمونه در وصیت حضرت علی (ع) به امام حسن و امام حسین این نکته مورد دقت قرار گرفته و حضرت ارزش اصلاح ذات البین را از ارزش همه نمازها و روزه ها بالاتر دانسته است.

هدف از عبادت

یکی از مهم‌ترین اهداف عبادت‌های فردی خودسازی است. وقتی فرد از درون خوساخته شد در اجتماع قوانین را رعایت می‌کند و با عدالت رفتار می‌نماید. اگر فردی عبادت فردی را انجام دهد ولی در اجتماع با گذشت نباشد این عبادت فردی اثر نداشته است. نمازی که همراه با ضایع کردن حقوق دیگران است هیچ ارزشی ندارد. به همین دلیل است که در دستورهای دینی مشاهده می‌کنیم که ابتدا دستور به خودسازی می‌دهد تا فرد از درون رشد کند و سپس در اجتماع به نیکی رفتار کند. عبادت ممکن است تبدیل به عادت شود و اثر ظاهری و باطنی نداشته باشد به همین جهت توصیه شده که شاخص شما در سنجش ایمان عبادت ظاهری نباشد؛ بلکه اثر بیرونی آن باشد. در این آیه نیز ابتدا خدا امر به تقوا می‌کند که یک امر درونی است و پس از آن به اصلاح ذات البین اشاره می‌کند که یک موضوع اجتماعی است.
«وَ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» در قسمت پایانی این آیه می فرماید: «و اگر مؤمنید، از خدا و پیامبرش فرمان برید.» نکته پر اهمیت در این قسمت اشاره به عنوان ایمان در مؤمنین است.

اهمیت عنوان مؤمن

برخی از عناوین بار ارزشی زیادی دارد و انسان‌ها تلاش می‌کنند که آن عنوان را کسب کنند، هر چند برای کسب آن ناچار باشند سختی‌های زیادی را تحمل کنند. برای مسلمانان صدر اسلام نیز این عنوان بسیار اهمیت داشت و آنان می‌کوشیدند تا آن را کسب کنند و در گروه مؤمنان باشند. به همین دلیل است که خدا به این عنوان اشاره کرده و می‌فرماید اگر شما خودتان را مؤمن می‌دانید پس باید از خدا و رسول او اطاعت کنید. در آیه‌های بعدی نیز اشاره به ویژگی‌های مؤمنان شده است و همین هدف مورد تعقیب قرار گرفته است.

علت تکرار لفظ «الله»

در این آیه واژه «الله» سه مرتبه به کار رفته است. اینکه به اسم جلاله خدا تصریح شده و هیچ ضمیری به جای آن نیامده است، می تواند گویای این نکته باشد که موضوع پر اهمیتی رخ داده است. اختلاف و مشاجره بین مسلمانان صدر اسلام پس از جنگ بدر درباره مالکیت و چگونگی تقسیم انفال مسأله ساده و پیش پا افتاده‌ای نیست که بشود به سادگی از آن عبور کرد. چرا باید نیت‌های خالص و جانفشانی‌های بزرگ در جنگ بدر که یاری خدا را به همراه داشته حال تا این حد تنزل کند که پیروان رسول خدا بر سر مال با همدیگر به نزاع بپردازند. در این آیه با ذکر لفظ جلاله الله در حقیقت یک خطر جدی تذکار داده شده است تا مسلمانان به خود آیند و دچار غفلت نشوند.

طرح یک پرسش

ممکن است برخی این پرسش در ذهنشان خلجان یابد که آیا درست است وقتی گروهی در تقسیم و مالکیت انفال دچار اختلاف و سر در گمی شده‌اند و به سراغ پیامبر آمده‌اند تا اختلافشان را حل کنند، پیامبر در پاسخ آنان بگوید که انفال نه مال این گروه است نه مال آن گروه؛ بلکه از آن خدا و رسول خداست؟ آیا این برخورد خشن نیست؟
در پاسخ این پرسش به چند نکته باید توجه کرد.
نخست اینکه مسلمانان به هدف کسب غنیمت و دستیابی به مال جنگ نکردند و این نکته با دقت در شأن نزول سوره انفال مشخص می‌شود چنانکه در این مقال نیز به صورت مفصل به آن خواهیم پرداخت. غرض مسلمانان کسب رضای خدا بود و با دستیابی به غنایم دچار اختلاف شدند. مسلمانان برای خدا جنگیدند، پس اشکالی هم ندارد که به آنان گفته شود انفال از آن خداست تا به یاد هدف نخستین خود بیفتند. این موضوع بسیار متفاوت است با موردی که دو نفر بر سر مالی اختلاف داشته باشند و به نزد قاضی بروند و قاضی نیز مال را از آنها بگیرد و بگوید این مال نه برای تو باشد نه برای دیگری.
دوم اینکه این روش می‌تواند یک روش نظامی برای برطرف کردن اختلاف باشد. بدیهی است وقتی که آنان دیدند به خاطر نزاع مال از دست شان گرفته شد، پشیمان شوند و با خود بگویند ای کاش با همدیگر نزاع نکرده بودیم و با گذشت انفال را بین همدیگر تقسیم می کردیم تا کار به اینجا منتهی نشود.
سوم اینکه خدا پس از اینکه مال را از دست آنها خارج کرد و آنان را به یاد خود انداخت و به اصلاح اختلاف بین خودشان مأمور کرد به پیامبر اجازه داد مال را بین آنها تقسیم کند و در نهایت مال به خود آنان بازگشت. و اگر از همان ابتدا مال بین آنان تقسیم می شود، مسلمانان به این نکات تربیتی دست نمی یافتند.
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيهِْمْ ءَايَاتُهُ زَادَتهُْمْ إِيمَانًا وَ عَلىَ‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكلَُّونَ»
«مؤمنان فقط کسانی هستند که چون خدا یاد گردد دل هایشان می ترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان می افزاید، و تنها بر پروردگارشان توکّل می کنند.»
این آیه در ادامه آیه قبل است که فرمود اگر ایمان به خدا دارید از سخن پیامبر و رسول او اطاعت کنید. حال بیان می‌کند که مراد از مؤمنون کسانی است که وقتی یاد خدا مطرح می‌شود قلوبشان فرومی‌ریزد. آنان خدا را این‌گونه عمیق شناخته‌اند که ذکر و یاد خدا برای آنها چنین اثری دارد. وقتی آیات خدا برای آنها خوانده شود به ایمانشان اضافه می شود. و تنها به خدا توکل می‌کنند.

آثار متفاوت ذکر خدا

در قسمت نخست این آیه آمده که مؤمنان چون یاد خدا گردد دل‌هایشان می‌ترسد. در سوره رعد، آیه 28 می خوانیم: «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». «آنان كه ايمان آورده‏اند و دلهايشان به ياد خدا آرامش مى‏يابد. آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرامش مى‏يابد.» با کنار هم قرار دادن این دو آیه ممکن است این پرسش طرح شود که چرا ذکر برای مؤمنان باید دو تأثیر جداگانه داشته باشد و چگونه ممکن است «ذکر» هم قلب انسان را فرو ریزد و هم به آن اطمینان و آرامش بخشد. در پاسخ به این پرسش باید یک نکته را مدّ نظر قرار داد که مؤمنان همیشه یک حالت ثابت و غیر قابل تغییر ندارند. آنان نیز مانند سایر انسان‌ها گاهی در اوج هستند و خود را بالای قلّه می‌بینند و گاهی نیز خود را در ته دره می‌یابند. آنگاه که ته دره هستند احساس می‌کنند تمام راه‌ها بر آنها بسته شده است و هیچ راهی گشوده نیست؛ آن زمان هم که در قله هستند ممکن است بپندارند هیچ نیازی به کسی ندارند، چون همه راه‌ها را باز می‌بیندد. با این توضیح، تأثیر ذکر کاملاً مشخص می‌شود. ذکر برای مؤمنان یک خاصیت دو گانه دارد. وقتی که احساس می‌کنند درمانده‌اند و هیچ راهی ندارند، ذکر موجب می‌شود که به یاد خدا بیفتند و توجه کنند که همه کاره عالم خداست و فوق همه اسباب و علل، او حضور دارد. در این موقع آرامش می‌یابند و ذکر به قلب آنان اطمینان می‌بخشد. زمانی هم که احساس می‌کنند به هیچ چیز نیاز ندارند با ذکر از غفلت خارج می‌شوند و قلب‌شان فرو می‌ریزد و نسبت به پروردگار تواضع نشان می‌دهند؛ مانند همین آیه که اشاره به مؤمنان حاضر در جنگ بدر دارد. آنان وقتی با یاری خدا پیروز شدند و از پیروزی خود مسرور گشتند بر سر انفال با همدیگر به نزاع پرداختند و از معنویت فاصله گرفتند. این آیه به آنان تذکار می دهد که مؤمن واقعی کسی است که وقتی ذکر خدا شود قلبش فرو بریزد و از غفلت به در آید.
چنین جمعی بین این دو آیه قرآن عقل پذیر است و هیچ اشکالی در آن راه ندارد.
«إِذَا تُلِيَتْ عَلَيهِْمْ ءَايَاتُهُ زَادَتهُْمْ إِيمَانًا» «و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان می افزاید»
ایمان یک حقیقت تک درجه ای نیست؛ بلکه مراتب گوناگونی دارد. هرچه به ایمان انسان افزوده شود باز هم مراتب بالاتری وجود دارد که می توان آن را کسب کرد. قرآن توصیه می‌کند در کسب ایمان توقفی صورت نپذیرد و مؤمن مدام بکوشد از مرحله ای که در آن قرار دارد عبور کند و به مرحله بالاتر دست پیدا کند.
در این قسمت آیه به این نکته اشاره شده که یکی از ویژگی‌های مؤمنین راستین این است که وقتی آیه‌های قرآن برای آنها خوانده می‌شود به ایمانشان افزوده می گردد. آیه‌های قرآن در جان مؤمنین این اثر را دارد؛ چون آنها در برابر حق خاضعند.
«وَ عَلىَ‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكلَُّونَ»
علی ربّهم جار و مجرور و متعلق به یتوکّلون است. از آنجا که جار و مجرور بر متعلقش مقدم شده است، حصر حاصل می شود. در ادبیات عرب می گویند تقدیم چیزی که جایگاهش تأخیر است، افاده حصر می‌کند؛ بنا بر این معنای این فراز قرآنی این است که مؤمنان فقط بر ربّ خود توکل می‌کنند و بر هیچ چیز دیگری تکیه نمی‌کنند.

معنای «ربّ» و تناسب با آیه

در این قسمت خدا نفرموده که علی الله یتوکّلون و یا با وجودی که می توانست ضمیر بیاورد نگفته علیه یتوکّلون؛ بلکه فرموده علی ربّهم یتوکّلون. علت اینکه در این فراز از ربّ استفاده کرده معنای ربّ است که مناسب با این مقام می‌باشد. ربّ اگر از ربب باشد به معنای مالک و مدبر است و اگر از ریشه ربی باشد به معنای پرورش دهنده است. به هر تقدیر معنای نهفته در این واژه به مربی‌گری خدا اشاره دارد. خدایی که پرورش دهنده آسمان و زمین است و رازق مخلوقات می‌باشد. از زمانی که انسان در رحم مادر است، شرایط رشد جنین را فراهم می کند و آنگاه که متولد می‌شود برای او شیر آماده می‌سازد و وقتی بزرگ‌تر شد به او دندان می‌دهد تا غذا بخورد، اکنون نیز پس از جنگ بدر اگر دستور می‌دهد انفال به خدا و رسول او تعلق دارد، قطعاً نمی‌گذارد مسلمانان درمانده و بی چیز شوند. توجه به این نکته است که موجب توکل به خدا می شود.
با توجه به اینکه الله اسم جلاله خداست و به همه صفات او اشاره دارد و از نظر جامعیت نسبت به ربّ جامع‌تر است، در اینجا از واژه ربّ بهره گرفته شده است. به دلیل اینکه ربّ با مقام تناسب دارد و دقت در مفهوم عمیق آن زمینه توکل را فراهم می‌کند.
مراد از توکل این است که انسان کارهایی که در اراده و اختیارش است را انجام دهد و آن قسمتی که از توان اراده و اختیارش بیرون است را به خدا واگذار کند.
مولوی داستان مردی را نقل می‌کند که آمد نزد پیامبر و گفت: من به خدا توکل کردم و شترم را رها کردم. وقتی بازگشتم دیگر آن را نیافتم.
گفت آری گر توکل رهبر است این سبب هم سنت پیغمبرست
گفت پیغمبر به آواز بلندبا توکل زانوی اشتر ببند 6
مرد عرب وظیفه داشت زانوی شتر را ببندد حال اگر پس از اینکه این کار را انجام داد، احتمال داد که ممکن است شتر با دهانش زانویش را باز کند و یا کودکی از سر شیطنت چنین کند، در این صورت باید توکل بر خدا کرد. همیشه اموری که به نظر می‌رسد تحت اختیار انسان است؛ برخی از اجزایش به دست انسان نیست و امور دیگری در آن دخیل است، در این قسمت است که باید به خدا توکل نمود و از او یاری خواست.

رابطة وضع قانون با دعوت به تقوا یا توکل

توجه به این نکته توهم کسانی که می‌پندارند با وضع قانون، بهتر از دعوت مردم به تقوا می‌شود جامعه را اداره کرد، دفع می‌شود. چون دین با وضع قانون مخالف نیست. پیامبر مقررات اصلاح ذات البین و اطاعت از خدا را وضع می‌کند و برای مردم بیان می کند، سپس موضوع دعوت به تقوا بیان می شود؛ به عنوان نمونه مجازات شرب خمر در جامعه به خوبی بیان شده است، حال ممکن است فردی نه به صورت علنی بلکه مخفیانه و در منزل خود شراب بنوشد، اینجاست که دعوت به تقوا نمود پیدا می‌کند. انسان با تقوا از درون ساخته شده و اگر قانون هم نباشد و یا راه فراری از آن وجود داشته باشد باز هم تخلف نمی‌کند.
یکی از مشکلات جامعه هم از این موضوع نشأت می‌گیرد که انسان‌ها می‌پندارند اگر فردی تقوا داشت به درستی عمل می‌کند و نیاز به وضع قانون نیست. این کار غلط است. باید قانون را وضع کرد تا اگر فرد تقوایش را از دست داد و یا فرد دیگری به جای او نشست از طریق قانون بتوان او را مورد کنترل قرار داد.

رابطة توکل با علم

توکل با علم جدید هم ناسازگار نیست؛ چون علم نیز از مسایلی است که انسان می‌تواند با تلاش و کوشش آن را کسب کند و در حوزه اختیارات انسان است. برای مثال کشاورزی با روش سنتی به شکل دیم بود، و لازمه آن انتظار کشیدن برای آمدن باران. با گذشت زمان سیستم های مدرن‌تر و کارآمدتری به وجود آمد. سد زدند و آب را ذخیره کردند. بعد متوجه شدند یکی از مشکلات این است که ابرها در جاهایی می‌بارد که نیاز به آب نیست و بر عکس مکان هایی که نیاز به آب دارد بارندگی نمی‌شود. بشر به فکر راه حل افتاد تا کاری بکند ابرها در مکان‌هایی ببارد که او می‌خواهد. همه این کارهایی که بشر انجام داد با دین و توکل بر خدا منافاتی ندارد. و می توان از علم بهره گرفت و دیندار هم بود و بر خدا نیز توکل نمود.
در تفسیر کاشف نکته آموزنده‌ای در این خصوص وجود دارد.
از دین گندم نمی روید
معنای توکّل بر خدا این نیست که با زبان خود بگوییم: «ما بر خدا توکّل کردیم» و نیز توکّل به این معنا نیست که اسباب و کار را رها کنیم و بنشینیم که خدا همه چیز را در اختیار ما قرار دهد. معنای توکّل این است که آن‌گونه که خدا به ما دستور داده، تلاش کنیم و در این تلاش توفیق را از او بخواهیم و در عین حال، معتقد باشیم که کار، شرط اساسی توکّل و نیز نوعی عبادت و اطاعت از فرمان خداوند است که می‌گوید: «... پس بر روی آن سیر کنید و رزق خدا بخورید».7 آری، ایمان و توکّل به خدا، بدون کار، نه گندمی را می‌رویاند و نه بیماری را شفا می‌دهد و اگر چنین نبود، خدا برای انسان، دو دست و دو پا برای کار کردن نمی‌آفرید. البتّه، دین حق موجب رویش دوستی، اخلاص و پشتکار در انسان می‌شود، لکن نان و دارو به او نمی‌بخشد. حتّی دانش هم به ما گندم نمی‌دهد و بیماری ما را بهبود نمی‌بخشد، بلکه به ما می‌آموزد که چگونه گندم بکاریم و دارو بسازیم و پس از این آموزش، برای آن مهم نیست که ما از گرسنگی بمیریم یا زنده بمانیم. امّا دین، به زندگی علاقه‌مند است و به همین سبب، ما را به فراگیری دانش و حرکت در مسیر آن تشویق می‌کند و نادیده گرفتن شیوه‌های عملی را در صورتی که به تباهی و زیان منجر شود، جرم می‌داند. دانش، خطوط زندگی مورد پسند را ترسیم می کند و این، همان چیزی است که اسلام در پی آن است. از این رو، اسلام همان گونه که به نماز و روزه دستور داده، به فراگیری علم و دانش نیز دستور داده است و همان‌طور که کسی را که دین را به جهت منافع شخصی خود تحریف می‌کند کیفر می‌دهد، کسی را که دانش را برای غارت و تجاوز به کار می‌گیرد نیز مجازات می‌کند. خلاصه سخن آن که، اگر این درست است که بگوییم: انسان تنها با نان نمی‌تواند زندگی کند، این نیز درست خواهد بود که بگوییم: انسان تنها با نماز هم نمی تواند زندگی کند.8
«الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»
«همانان که نماز را بر پا می دارند، و از آنچه به ایشان عطا کرده ایم انفاق می کنند.»
در بسیاری از آیه های قرآن به موضوع برپایی نماز و انفاق پرداخته شده است. دقت در آن آیه‌ها و توجه به قبل و بعد آنها این احتمال را به ذهن می‌تاباند که در هر آیه‌ای بُعد خاص و تأثیر ویژه‌ای از آن مورد نظر بوده است. با مد نظر قرار دادن این مطلب موضوع برپایی نماز که در این آیه طرح شده است، امکان دارد با اقامه صلاة در جاهای دیگر قرآن تفاوت داشته باشد. به این دلیل که اگر الف و لام در المؤمنون برای عهد باشد، این آیه نیز مرتبط با همان افراد است. همان افرادی که در آیه‌های گذشته مورد بحث قرار گرفتند و دچار نوعی غرور و خودبرتر بینی شدند. در بسیاری از روایات اشاره شده که یکی از فلسفه‌های نماز برای مبارزه با کبر و غرور است. نماز انسان را متواضع می‌کند و از خیالات واهی که برای خود می‌تراشد، می‌رهاند. این افراد با برپایی نماز به حالت تواضع در می‌آیند و برپایی نماز مانع می‌شود از اینکه صفات رذیله‌ای که در وجود آنها ریشه یافته رشد کند. برپایی نماز آثار فراوانی دارد؛ اما توصیه آن به این افراد برای درمان بیماری اخلاقی است که در وجود آنها شکل گرفته است.
از آنجا که ممکن است برخی این اشکال را طرح کنند که گرچه رزمندگان پس از پیروزی دچار غرور شدند؛ اما در اینکه آنان اهل نماز بودند تردیدی وجود ندارد؛ پس چرا در این آیه به این مطلب اشاره شده است؟
در پاسخ این پرسش باید دقت کرد که ایمان از مراتب ذات تشکیک است و مرتبه‌های گوناگونی دارد و از آنجا که ایمان متفاوت است نمازهایی هم که اهل ایمان به جا می‌آورند یکسان و یک رتبه ندارد. بدیهی است نمازی که فرد با تقوایی چون مولا علی (ع) می خواند با نماز یک عرب معمولی تفاوت دارد. صورت عمل یکسان است؛ اما حقیقت عمل با همدیگر قابل مقایسه نیست.
درست است که رزمندگان اهل نماز بودند و نماز می خواندند؛ اما آنگاه که نماز را با این دید بخوانند که آنان را از غرور نجات دهد و متواضع سازد معرفت دیگری حاصل می‌شود. آنان نماز می‌خواندند و از طرفی هم به خود می‌بالیدند که توانسته‌اند کار کارستانی انجام دهند. فراموش کردند که در این عالم تنها قدرت مستقل خداست. حال وقتی به آنها تذکار داده شود که شما از خدا غافل شدید و پنداشتید برای خود قدرت مستقلی هستید و به سوی نماز بروید، بدیهی است که این نماز آثاری دارد که قبلاً برای آنها وجود نداشت. قبل و بعد از خواندن نماز فرد فرق می کند. وقتی نماز خواند انسان دیگری می شود.
مما رزقناهم ینفقون
در این قسمت توصیه به انفاق شده است و با توجه به معنایی که در قسمت برپایی نماز صورت پذیرفت، رزمندگان وقتی انفاق می کنند توجه دارند آنچه می‌بخشند از ناحیه خدا به آنها داده شده است و هیچ منتی بر دوش کسی نمی‌گذارند؛ چون مالک حقیقی را خدا می‌دانند و باور دارند که اگر چیزی هم دارند از ناحیه خدا به آنها رسیده است که می‌توانند قسمتی از آن را در اختیار دیگران قرار دهند.
رزمنده مؤمن وقتی به این آیه برخورد می‌کند نه تنها طلبکار حکومت نیست و برای انفال دندان تیز نمی‌کند بلکه از آنچه خدا به او بخشیده هم انفاق می‌نماید.
نکته دیگری که در این قسمت لازم به ذکر است این است که رزق منحصر در رزق مادی نیست؛ بلکه رزق معنوی را هم شامل می‌شود. کسانی که از معنویت برخوردارند و یا علم دارند و یا در مرتبه بالاتری از لحاظ فکری قرار گرفته‌اند باید همان ویژگی‌های معنوی خویش را انفاق کنند.

نقش ایمان در جوارح و جوانح

با دقت در معنای این آیات روشن می شود که ایمان هم در جوارح و هم در جوانح انسان اثر دارد. جوانح انسان، درون و باطن اوست. مؤمن کسی است که وقتی خدا یاد گردد دلش بترسد، و چون آیات خدا بر او خوانده شود بر ایمانش افزون می‌گردد، و تنها بر پروردگارش توکّل می‌کند. این نشانه‌ها هم مربوط به درون است. تا انسان به رتبه ایمان نرسد این آثار در او تجلی نمی‌کند. جوارح انسان اندام‌ها و شکل ظاهری اوست که با چشم قابل دیدن است. برپایی نماز و انفاق از مقوله‌هایی است که در ظاهر انسان آشکار می‌شود.
از اینکه در ابتدای این آیه «و» به کار نرفته است، این نکته قابل برداشت است که تأثیرپذیری جوانح، در جوارح انسان نیز اثر می گذارد. تقویت ایمان از درون موجب آثار ظاهری می شود. از انسان هایی که ذکر و یاد خدا و تلاوت قرآن به خشیت و ازدیاد ایمان شان می‌انجامد، انتظار به جایی است که اهل انفاق و برپایی نماز باشند.

گستره معنایی الفاظ عربی

از ویژگی‌های برجسته زبان عربی گستره معنایی الفاظ آن می‌باشد. برخی از الفاظ جامد هستند و در یک معنا بیشتر به کار نمی‌روند. معنای این الفاظ با گذشت زمان تغییر نمی‌یابد و از معنایی به معنای دیگر انتقال نمی‌یابد. الفاظ بسیاری از زبان‌ها مانند انگلیسی و چینی این‌گونه می‌باشد؛ بر خلاف این الفاظ واژه‌های مشتق است که دارای گستره معنایی هستند و انعطاف پذیر می‌باشند. از این الفاظ واژه‌های زیادی اشتقاق می‌یابد و این قابلیت را دارد که با گذشت زمان متناسب با معنای نخستین خود معنای دیگری به خود بگیرد. برای تبیین بیشتر این موضوع به ذکر چند مثال می پردازیم.
واژه مصباح به معنای چراغ است و از آنجا که در زمان های قدیم چراغ برقی وجود نداشته است این واژه اشاره به چراغ‌های دودی می‌کرده که با آتش روشن می‌شده است. با گذشت زمان و رشد تکنولوژی لامپ‌های برقی به وجود آمده است که از نظر ساختار کاملا با چراغ های دودی متفاوت است؛ اما از آنجا که لامپ‌های جدید با چراغ های قدیمی هر دو در این مشترکند که تولید نور می‌کنند به آنها هم مصباح گفته می‌شود. باز به مصادیق این واژه وقتی مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم که اجرام آسمانی که نور تولید می‌کنند مصباح گفته می‌شود.
نمونه دیگر واژه میزان است. میزان ابزاری است برای سنجش که در گذشته به ترازوهای دو کفه‌ای اطلاق می‌شود و با آمدن ترازوهای دیجیتالی امروز هم این واژه استعمال می‌شود. در جاهی دیگر مثلاً برای سنجش حرارت هم از واژه میزان الحراره استفاده می‌کنند. به عقل و کتاب خدا نیز میزان گفته می شود.
کلمات عربی معمولا مشتق است و به منشأ اشتقاقی می‌رسیم که می توان در معانی دیگر هم به کار برد. در تفسیر آیه‌های قرآن باید به این نکته پر اهمیت دقت داشت. اگر این دقت ها صورت نپذیرد گاهی با مشکلاتی رو به رو می شویم که لازمه آن این است که قرآن را فرا زمانی ندانیم.
قرار گرفتن این آیه پس از دو آیه گذشته که در مقام بیان ویژگی های اهل ایمان بود، نشان می‌دهد که از دیدگاه قرآن مؤمن واقعی باید ویژگی‌های بیان شده را داشته باشد. چنانچه گذشت ایمان دارای مراتب گوناگونی است این آیه در مقام بیان این مطلب است که مؤمن واقعی و سطح بالا کسی است که وقتی یاد خدا به میان می‌آید قلبش فرو می‌ریزد و آنگاه که آیه‌های قرآن تلاوت می‌شود به ایمانش افزوده می‌گردد و اهل توکل به خدا و برپایی نماز و انفاق است.
در زمان جنگ بین ایران و عراق عنوان رزمنده اهمیت زیادی داشت و داوطلبان شرکت در جبهه می کوشیدند این عنوان را کسب کنند. رزمندگان سطوح متفاوتی داشتند. در جبهه آنگاه که کار سختی پیش رو بود که نیاز به جانفشانی و از خود گذشتگی داشت، می‌گفتند رزمنده کسی است که چنین کاری را انجام دهد. بدیهی بود که تعداد کمی حاضر به انجام آن کار می‌شدند. عنوان رزمنده به همه نیروها اطلاق می‌شود؛ اما رزمنده‌ای که در موقعیت خاصی حاضر به گذشت بود، کم یاب بود. ذکر این مثال در تبیین آیه به این جهت است که عنوان مؤمن ممکن است بر بسیاری از مسلمانان اطلاق شود؛ ولی مؤمنی که اهل گذشت باشد و ویژگی‌های یاد شده را داشته باشد به سختی یافت می شود. به همین جهت است که از واژه «حقاً» استفاده شده است.
نمونه دیگری که از تاریخ صدر اسلام می‌توان به آن پرداخت، موضوع هجرت است. هجرت برای مسلمانان از مکه به مدینه کار ساده‌ای نبود؛ چون به سادگی نمی‌توانستند دارای خود را بفروشند و دو مرتبه در مدینه آن را خریداری کنند. در مکه آنان تحت فشار بسیار شدید بودند. اموال آنها خریداری نمی‌شود، آنان به ناچار باید دارایی‌های خود را می‌گذاشتند و می‌رفتند. کسانی که چنین کاری را انجام دادند در قرآن مورد ستایش قرار گرفته‌اند. کسانی که برای خدا حاضر شدند از محیط زندگی خود خارج شوند و به مکانی بروند که هیچ امکاناتی برای آنها نیست. اصحاب صفه کسانی بودند که کنار مسجد بدون امکانان رفاهی زندگی می‌کردند. این نوع هجرت از مهاجرین چهره ای فداکار ساخت. مهاجرین را در طول تاریخ اسلام پر افتخار و سربلند معرفی نمود.

لهم درجات

در این قسمت طرح این پرسش اهمیت دارد که آیا کسانی که همه ویژگی‌های یاد شده را ندارند و یا به طور کامل آن اوصاف بر آنها صدق نمی‌کند، مؤمن نیستند؟
در پاسخ باید گفت همه آنها مؤمن هستند و عنوان ایمان را دارند؛ اما درجات آنها متفاوت است. ویژگی‌هایی که برای اهل ایمان برشمرده شده ویژگی‌هایی است که دارای مراتب گوناگون است؛ به عنوان نمونه برپایی نماز به کسی که در یک جلسه سخنرانی مردم را دعوت به نماز می کند صدق می کند، به فردی هم که تمام تلاش خود را می کند تا در منطقه ای که مسجد وجود ندارد مسجدی بسازد و مشکلات فکری و مادی مردم را برطرف می کند تا اهل نماز شوند، هم صادق است. بدیهی است که در این نمونه هر دو فرد اهل برپایی نمازند؛ اما مراتب آنها با یکدیگر متفاوت است.
این قسمت آیه به موضوع رتبه‌ها و درجه‌های اهل تقوا اشاره کرده است و بیان می‌کند که این درجات نزد خداست. یعنی کسی که باید داوری کند و امتیاز افراد را مشخص کند خود خداست که عالم به همه چیز می باشد. انسانها در این دنیا توانایی بیان و مشخص کردن درجه و رتبه افراد را ندارند؛ چون به ظاهر نگاه می‌کنند و براساس امور ظاهری مطلبی را ابراز می دارند. بسیاری از امور وجود دارد که بر انسان مخفی است و فقط خدا از آن آگاهی دارد. انسانها در این عالم وقتی می‌خواهند نمره بدهند مانند معلم فقط به برگ امتحان نگاه می‌کنند و بررسی می‌کنند، فرد کدام پاسخ را درست نوشته و کدام را غلط. حال اینکه یک دانش آموز ممکن است استعداد کمتری داشته و باید بیشتر تلاش می نموده یا دانش آموز دیگر استعداد بیشتری داشته و اینکه یک دانش آموز از امکانات خوبی بهره مند بود و دانش آموز دیگر با سختی و تلاش به کسب علم پرداخته لحاظ نمی‌شود؛ اما پروردگار از آنجا که به تمام امور آگاهی دارد همه اموری را که مخفی است در نمره دادن مد نظر قرار می‌دهد. به همین جهت است که درجات نزد خداست.
این قسمت آیه نیز به این معنا نیست که همه مؤمن‌ها همه درجات را دارند؛ بلکه به این معناست که مجموع مؤمن‌ها درجات گوناگونی دارند و هر کس از صفات یاد شده هر مقداری را دارد به همان اندازه نیز نزد خدا درجه دارد.
از کلمه مغفرت که در آیه ذکر شده است، معوم می‌شود که آنها معصوم نبوده‌اند و گناهانی گرچه کوچک هم داشته‌اند که خدا وعده می‌دهد اگر به این صفات دست یابند، آن گناهان را می ببخشد. گناهانی مثل اینکه مشرک بوده‌اند و بعد مسلمان شده‌اند یا پس از اینکه مسلمان شده‌اند به دنبال مال طلبی رفته‌اند و خدا را فراموش کرده‌اند.

رزق کریم

کریم صفت است و به معنای ممدوح می باشد. وقتی می‌گویند فلان فرد کریم است؛ یعنی خوب و ممدوح است. در اینجا اگر کریم صفت رزق باشد، یعنی رزقی که ممدوح است. ممکن است به فردی روزی بدهند اما به همراه تحقیر باشد این رزق کریم نیست و روزی که همراه با کرامت باشد، نمی باشد. این رزق قابل مقایسه با روزی نیست که فرد را دعوت کرده باشند و بعد به او احترام بگذارند و به او بفرما بگویند و سپس از او پذیرایی کنند.
در اینجا کریم می‌تواند صفت رزق باشد و می‌تواند هم صفت رازق باشد. یعنی رزقی که رازق آن کریم است. البته این تفسیر که کریم صفت برای خود رزق باشد نه تنها اشکالی ندارد؛ بلکه تکلف کمتری هم دارد.
دقت در آیه‌های گذشته نشان می‌دهد که در اینجا رزق، رزق معنوی است نه رزق مادی؛ چون انفال را در ابتدا از دست آنها گرفته به یاد آنها آورد که شما اهل ایمان و فداکاری و جانفشانی بوده‌اید حال چه شده است که فراموش کرده‌اید و برای مال با همدیگر به نزاع پرداخته اید.

نتیجه‌گیری

گرچه جمع بندی نهایی از یک سوره پس از اتمام آن سوره باید صورت پذیرد؛ اما از آنجا که این چهار آیه دارای معنا و تفسیر مستقلی است، می‌توان به نتیجه‌گیری پرداخت.
این چهار آیه را می‌توان از ابعاد گوناگون مورد تحلیل و استنباط قرار داد. از حوزه اخلاق می‌توان نتیجه گرفت که در هر لحظه انسان ممکن است بلغزد و از مسیر هدایت منحرف شود؛ حتی اگر در درجه های بالا باشد. ذکر و یاد خدا می‌تواند مانع از این خطر شود. اگر انسان به خالق و رازق خویش نظر داشته باشد و عنایت داشته باشد که فقط خداست که غنی مطلق است، هیچ‌گاه حرص دنیا را نخواهد خورد و به خاطر دنیا نزاع نمی‌کند.

پي‌نوشت‌ها:

* طلبه درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه اصفهان
- نگاه کنید به: تفسیر نمونه، ج7، ص 78.
2 - ترجمه مرکز فرهنگ و معارف قرآن.
3 - ترجمه المیزان، ج9، ص 4.
4 - سوره انفال، آیه 41.
5 - ترجمه المیزان، ج9، ص 4 و 5.
6 - مثنوی، دفتر اول، ص 45.
7 - سوره ملک، آیه 15.
8 - تفسیر کاشف، ج 3، ص 694 و 965.

کتابنامه
1- قرآن کریم، ترجمه مرکز فرهنگ و معارف قرآن؛ (1387 ش)، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم.
2- مولوی، جلال الدین محمد بن محمد؛ (1389 ش) مثنوی معنوی، به سعی و اهتمام رینولد الین نیکلسون، تهران، امیرکبیر، چاپ هفدهم.
3- مغنیه، محمدجواد؛ (1386 ش) تفسیر الکاشف، ترجمه موسی دانش، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم.
4- طباطبایی، سید محمد؛ (1374 ش) المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم.
5- مکارم شیرازی، ناصر؛ (1374 ش) تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط