از جمله مباني مهم در تفسير، جامعيّت قرآن از نظر مخاطبان و آموزه هاي آن در زندگي بشر است. مقصود از جامعيّت قرآن « شمول و فراگير بودن آيات و آموزه هاي آن به همه ي شئون زندگي بشر در تمامي دوران ها و اعصار » با هدف هدايت انسان است. بنابراين، قرآن براي همه ي انسان ها و همه ي مکان ها و همه ي زمان ها و از همه مهم تر براي همه ي امور زندگي بشر، اعمّ از امور فردي و اجتماعي نازل شده است.
در برخي از آيات قرآن به رسالت فراگير پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) از نظر مخاطبان، اشاره شده که نشان از جامعيت قرآن براي همه ي دوره هاست؛ آنجا که مي فرمايد:
( قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْکُمْ جَمِيعاً ) (1) ؛ بگو: « اي مردم! من فرستاده ي خدا به سوي همه شما هستم. »
( وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ ) (2) ؛ و تو را جز براي رحمت جهانيان نفرستادم. آيات ياد شده به ضميمه آيات مربوط به هدايت گري قرآن، مثل ( هُديً للنَّاس ) و ... نشان از آن دارد که قرآن مخصوص زمان خاصي نبوده و مقصود از ناس در آيه ي 185 اعراف و ... عموم مردم هستند، گر چه از زمينه ي هدايت فراهم شده، تنها متّقين بهره مي برند.
قلمرو جامعيّت محتوايي قرآن
از اين رو، قرآن براي تحقق اهداف خود که همان هدايت عموم مردم است، فراگير همه ي علوم و دانش هاي مورد نياز بشر مي باشد و اگر از علوم تجربي، جامعه شناسي و ... ياد کرده، در راستاي تحقيق همان هدف هدايت گري بوده است؛ و بدين جهت، قرآن نمي تواند دربرگيرنده تمام علوم و معارف بشري باشد؛ چنان که برخي مانند سيوطي پنداشته اند که قرآن شامل همه علوم متصور بشري است و هيچ مطلبي نيست مگر آن که در قرآن وجود دارد. (3) البته مطالب قرآن نيز تنها منحصر در مسائل عبادي و رابطه ي انسان با خدا نيست؛ چنان که برخي از معاصران از آن پنداشته اند. (4)بنابراين، رويکرد به شمول و جامعيت محتوايي قرآن، داراي « قلمرو حدّ اکثري، حدّ اقلّي و اعتدالي » است و به نظر مي رسد اعتقاد به « قلمرو اعتدالي » صحيح باشد. براي هر يک از اين سه ديدگاه مستنداتي ذکر شده است. (5) در مواردي، امکان ارجاع يکي به ديگري وجود دارد، مانند قلمرو حدّ اکثري که مي تواند به قلمرو اعتدالي برگردد و آن در صورتي است که معتقد به فهم معارف و علم قرآن به کمک سنّت و معتقد به فهم « طولي، عرضي و عمقي » مطالب از آيات قرآن باشيم و دلالت قرآن را فراتر از دلالت هاي لفظي و دلالت هاي اشاري قرآن بدانيم که البته راه دسترسي بدان براي همه کس چندان متعارف نبوده است. (6)
مستندات جامعيّت محتوايي قرآن ( قلمرو اعتدالي )
با توجه به درستي ديدگاه « اعتدالي » در خصوص جامعيت قرآن که همان فراگيري آموزه هاي قرآن درباره ي علوم و معارفي است که براي هدايت بشر لازم مي باشد، مستنداتي به شرح ذيل بيان شده است:1- عقل و خرد
هر انسان انديشوري مي تواند دريابد که انسان براي رسيدن به سعادت و کمال، نيازمند يک زندگي اجتماعي است که داراي قوانين و مقررات کامل و به دور از خطا باشد و چنين چيزي جز با وجود قانون گذاراني عادل و معصوم محقّق نمي شود و همين امر است که ضرورت بعثت پيامبران و تشريع شرايع الهي را تبيين مي کند. خواجه نصيرالدين طوسي و علامه حلي، ضمن بيان فوايد و ثمرات بعثت انبيا براي هدايت بشر، به جايگاه وحي و گستره آن اشاره کرده اند. (7)غزالي معتقد است براي هدايت بشر لازم است علومي که از راه تجربه قابل دريافت نيست، از طريق وحي در اختيار وي قرار گيرد، مانند علوم فقهي، اعتقادي و اخلاقي. (8) شيخ الرئيس، ابن سينا نيز به ضرورت وحي جامع که بتواند همه نيازهاي بشر را براي کمال و سعادت تأمين کند، اشاره مي نمايد و معتقد است که داد و ستد در جامعه، بايد بر اساس عدالت باشد و عدالت را قانون و آن را شارع و مفتي تعيين مي کند و لازم است شارع در ميان مردم، حق اطاعت داشته باشد و او مي بايد معجزاتي از طرف خداوند بياورد. (9)
علامه مطهري در شرح اشارات ضمن بيان کلام ابن سينا، به ضرورت عقلي تشريع براي تحقق عدالت اجتماعي اشاره مي کند و بيان مي دارد که دين و قوانين وحي نه تنها از جهت تحقق مصالح اجتماعي، بلکه از جهت وصول به سعادت شخصي لازم است. وي معتقد است دين از دو جهت ضرورت دارد: هم از جهت تأمين سعادت شخصي و هم از جهت تأمين سعادت اجتماعي. (10)
سيد مرتضي در باب ضرورت نبوّت، به قاعده لطف اشاره مي کند که به سبب آن مکلّفان به طاعت الهي نزديک و از معصيت دور مي شوند. بر اين اساس، بعثت انبيا و قوانين وحياني ضرورت عقلي دارد. (11) در عبارات ياد شده پيشين، گر چه به صراحت به « جامعيّت اعتدالي » اشاره نشده، مي توان از زواياي کلام شان، دريافت که آنان به ضرورت وجود قرآني که دربرگيرنده همه قوانيني باشد تا او را به هدايت و کمال برساند، اشاره دارند. در کلام هيچ يک از عالمان ياد شده، نمي توان براي « جامعيت حداکثري قرآن » براي همه ي علوم و دانش ها يا « جامعيت حداقلي » تنها براي رابطه ي انسان و خدا، دلالتي يافت.
2- آيات
برخي از مفسران در خصوص جامعيت اعتدالي و فراگيري آموزه هاي قرآن به برخي از آيات قرآن استناد کرده اند:الف) آيه ي تبيان لکلّ شيء:
( نَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ تِبْيَاناً لِکُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ ) (12) اين کتاب را که روشن گر هر چيزي است و براي مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارت گري است، بر تو نازل کرديم.مراد از عبارت « کُلِّ شَيءٍ » در آيه ي شريفه، با توجه به هدف نزول قرآن که با عبارت هدي و رحمه آمده، همه معارف و علوم و آدابي است که براي هدايت بشر لازم است و از ظاهر و باطن قرآن استفاده مي شود (13) و نمي تواند شامل همه علوم، حتي علوم رياضي، پزشکي، فلسفه، جامعه شناسي و ... باشد. شيخ طوسي در ذيل آيه ي ياد شده مي گويد: « مقصود از « کُلِّ شَيءٍ » امور ديني است. (14) شيخ طبرسي مي گويد:
مقصود از عبارت ياد شده، تبيان هر امري است که در امور شرعي بدان نيازمنديم و در امور دين و هدايت، هيچ امري نيست که قرآن از بيان آن خودداري کرده باشد. (15)
برخي مفسران به « تبيان بودن قرآن در همه امور شرعي و ديني » به تفصيل يا اجمال، اشاره مي کنند. (16) مشهدي در تفسير خود به تبيان بودن قرآن براي همان امور ديني اشاره مي کند گر چه در ادامه، به « جامعيت حداکثري قرآن » نيز اشاره دارد. (17)
زحيلي از مفسران معاصر اهل سنّت، به تبيان بودن قرآن در معارف و علوم ديني که مورد احتياج مردم در امر هدايت است، اشاره مي کند. (18) علامه طباطبايي بر « جامعيت اعتدالي قرآن » تأکيد دارد و معتقد است که آيه ي شريفه ي ( و نَزَّلنَا عَلَيکَ الکِتَابَ ) يک جمله مستأنفه است که قرآن را وصف مي کند و در مقام بيان « تبيان بودن قرآن » براي امور هدايتي انسان است. همو مي گويد:
تبيان به معناي بيان است و چون قرآن کريم کتاب هدايت براي عموم مردم است و جز اين شأني ندارد، بدين جهت، برحسب ظاهر، مراد از کلّ شيء همه آن چيزهايي است که برگشت آن به هدايت باشد که شامل معارف حقيقي مربوط به مبدأ و معاد، اخلاق فاضله، شرايع الهيه و قصص و مواعظي است که مردم در اهتدا و راه يافتن به سعادت به آن نيازمندند. آري، قرآن تنها تبيان اين امور است. (19)
ب) آيه ي تفصيل کلّ شيء:
( مَا کَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَ لکِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ کُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ) ؛ (20) اينها داستان دروغين نبود؛ بلکه ( وحي آسماني است ) و هماهنگ است با آنچه پيش روي او ( از کتب آسماني پيشين ) قرار دارد؛ و شرح هر چيزي ( که پايه ي سعادت انسان است ) ؛ و هدايت و رحمتي است براي گروهي که ايمان مي آورند! خداوند متعال در اين آيه، با عبارت « تَفصيلَ کُلِّ شَيءٍ » و سپس با واژه ي « هُدًي » به شمول قرآن درباره ي همه مطالبي که براي هدايت بشر لازم است، اشاره مي کند. شيخ طوسي در تفسير آيه، به ديدگاه اعتدالي در جامعيت قرآن اشاره مي کند و مقصود از آن را تفصيل هر چيزي مي داند که در امور دين بدان نياز است. (21) طبرسي مي گويد: « مقصود بيان هر آن چيزي است از حلال و حرام که در دين بدان نيازمنديم. » (22)مفسراني همچون ميبدي در کشف الاسرار، (23) ملا فتح الله کاشاني در تفسير زبدة التفسير (24) و ... مقصود از « تفصيل کلّ شي » را مطالبي دانسته اند که براي هدايت انسان لازم است. علامه طباطبايي بر همان ديدگاه اعتدال در جامعيت، تأکيد دارد و در ذيل آيه ياد شده مي فرمايد:
تفصيل کلّ شيء ... بيان گر هر چيزي است که مردم در دين خود – که اساس سعادت دنيا و آخرتشان است – بدان نيازمندند و نيز مايه ي هدايت آنان به سوي سعادت و فلاح است. (25)
زحيلي نيز همان ديدگاه علامه طباطبايي را دارد و معتقد است که مقصود از « تَفصِيلَ کُلِّ شَيءٍ » همان حلال و حرام و محبوب و مکروه و امر و نهي و صفات خدا و ... است. وي آيه ي ياد شده را نظير آيه ي ( مَا فَرَّطْنَا فِي الْکِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ) (26) مي داند. (27)
آية الله مکارم مي گويد: « هر آنچه انسان بدان نياز دارد و در سعادت و تکامل او دخيل است، در آيات آمده است » .(28)
ج) آيه ي عدم تفريط :
(مَا فَرَّطْنَا فِي الْکِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ ) (29) ما هيچ چيز را در اين کتاب، فروگذار نکرديم؛ سپس همگي به سوي پروردگارشان محشور مي گردند. مفسران در ذيل آيه ي ياد شده، در خصوص مقصود از کتاب، چند بيان ذکر کرده و غالباً مقصود از آن را قرآن دانسته و بر اين اساس، معتقد شده اند که آيه ياد شده همچون آيه ي شريفه ( نَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ تِبْيَاناً لِکُلِّ شَيْءٍ ) ، (30) دلالت بر آن دارد که قرآن جامع همه مطالبي است که براي سعادت و کمال بشر لازم است. (31) فخر رازي مي گويد:مقصود از « الکِتَاب » قرآن است؛ زيرا الف و لام هنگامي که بر اسم مفرد داخل شود، منصرف به معهود سابق است که در اينجا مراد همان قرآن است و سپس مي گويد: مقصود از عدم فروگذاري در کتاب، علومي است که معرفت آنها براي سعادت بشر لازم است؛ زيرا کلمه « تفريط » در جايي به کار مي رود که لازم بوده است تا امري بيان شود و از طرفي قرآن، کتاب معرفت و دين و معرفت احکام است. (32)
علامه طباطبايي معتقد است اگر مقصود از « الکتاب » قرآن باشد – که البته شواهد فراواني بر اين مطلب وجود دارد – اشاره به جامعيت محتوايي قرآن درباره ي مطالبي دارد که براي هدايت بشر لازم است و خداوند در بيان آنها هيچ کوتاهي نکرده است. بنابراين، اين آيه هم معنا با آيه ي ( نَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ تِبْيَاناً لِکُلِّ شَيْءٍ ) است. (33)
بنابراين، در هر سه آيه ي ياد شده که در کنار جامعيت قرآن، به هدايت گري، رحمت و حشر، اشاره شده، مي تواند مؤيدي بر جامعيت اعتدالي قرآن در مسير هدايت باشد که بخشي از آن با بيان نبي و معصومين (عليهم السلام) و با توجه به ناطق بودن قرآن شکل مي گيرد.
3- روايات
در تعدادي از روايات نيز بر « تبيان بودن » قرآن براي هر آنچه براي هدايت بشر لازم است ( جامعيت اعتدالي ) ، اشاره شده، مانند رواياتي که در ذيل آمده است:
الف ) پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) :
القُرآنُ هُدَّي مِنَ الضَّلَالِ وَ تِبيَانٌ مِنَ العَمَي؛ (34) قرآن هدايت گر از گمراهي و تبيان براي هر تاريکي است.
ب) امام علي (عليه السلام):
عَن عَلِيِّ (عليه السلام): أَرسَلَ رَسُولَهُ خِيَرَتَهُ وَ صَفوَتَهُ بِالهُدَي وَ الدِّينِ الحَقِّ وَ أنزَلَ عَلَيهِ کِتَابَهُ فِيهِ تِبيانُ کُلِّ شَيءٍ مِن شَرَايِعِ دِينِه؛ (35) امام علي (عليه السلام) فرمود: خداوند رسولش را که بهترين و برگزيده ترين مردم است، با ابزار هدايت و دين حق فرستاد و کتابش را بر او نازل کرد که در آن تبيان هر چيزي از شرايع دينش مي باشد.ج) امام باقر (عليه السلام):
عَنِ البَاقِرِ (عليه السلام): إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَي لَم يَدَع شَيئاً يَحتَاجُ إِلَيهِ الأُمَّةُ إِلّا أَنزَلَهُ فِي کِتَابِهِ وَ بَيَّنَهُ لِرَسُولِهِ (صلي الله عليه و آله و سلم): (36) خداوند امري را فرونگذار نکرده که مردم بدان احتياج داشته باشند، مگر آن که آن را در کتابش فرو فرستاده و براي رسولش (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را بيان نموده است.د) امام رضا (عليه السلام):
عَن عَبدِ العَزِيزِ بنِ مُسلِمِ، قَالَ کُنَّا مَعَ الرِّضَا بِمَروٍ، فَاجتَمَعنَا فِي الجَامِعِ يَومَ الجُمعَهِ فِي بَدءِ مَقدَمِنَا، فَأَرَادُوا أمرَ الإِمَامَةِ ... فَتَبَسَّمَ، (عليه السلام) ثُمَّ قَالَ: يَا عَبدَ العَزِيزِ! جَهِلَ قَومٌ وَ خَدَعُوا عَن آرائِهِم، إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَم يَقبِض نَبِيَّهُ حَتَّ أکمَلَ لَهُ الدِّينَ وَ أَنزَلَ عَلَيهِ القُرآنَ فِيهِ تِبيانُ کُلِّ شَيءٍ، بَيَّنَ فِيهِ الحَلالَ وَ الحَرَامَ وَ الحُدُودَ و الأَحکَامَ وَ جَميعَ مَا يَحتَاجُ إِلَيهِ النَّاسُ کَمَلاً؛ (37)عبدالعزيز بن مسلم مي گويد: ما در مرو در خدمت حضرت رضا (عليه السلام) بوديم؛ در آغاز ورود، در روز جمعه، در مسجد جامع جمع شديم. مردم در خصوص امامت گفت و گو مي کردند ... حضرت رضا (عليه السلام) تبسمي نمود و فرمود: اي عبدالعزيز! جمعي نفهميدند و در آراي صحيح خود فريب خوردند و غافل گشتند؛ همانا خداي - عزّ و جلّ – پيغمبر خويش را قبض روح نفرمود، تا دين را برايش کامل کرد و قرآن را بر او نازل فرمود که بيان هر چيز در آن است؛ حلال و حرام و حدود و احکام و تمام احتياجات مردم را در قرآن به صورت کامل در آن بيان کرده است.
چنان که از روايات ياد شده قابل استفاده است، جامعيت قرآن در راستاي هدف نزول آن مي باشد که همان هدايت گري انسان هاست و اگر روايات ديگري وجود دارد (38) که « جامعيت حدّ اکثري » را بيان مي کند، يا قابل حمل بر همان « جامعيّت اعتدالي » است، يا مراد جامعيتي است که با کمک سنّت و اشارات نهفته در آيات قرآن به دست مي آيد. بنابراين، رأي و ديدگاه غالب محدثان و مفسّران فريقين درباره ي آيه ي 89 نحل، عبارت از شمول و جامعيت قران است، ولي در قلمرو حلال و حرام و شرايع ديني که انسان ها بدان نيازمندند و با کمک ظاهر و باطن قرآن. (39) به همين جهت نمي توان در تفسير آيات قرآن، بيش از مسير هدايت، از قرآن انتظار تبيين ديگر علوم و دانش ها را داشت و چنين راهي مفسر را به بيراهه مي کشاند.
جامعيت و جاودانگي
جامعيت قرآن، سبب جاودانگي آن گرديده و آن را کتابي جهاني و قابل استفاده براي همه انسان ها کرده و بر اين اساس، بهره مندي از آن مخصوص عصري خاص نبوده و تاريخ مند و عصري نگرديده است. در تمام دوران ها مي توان از قرآن انتظار پاسخ گويي به نيازهاي بشري را داشت و آن را قابل انطباق بر تمامي موضوعات جديد در جهت هدايت بشر دانست. پذيرش جاودانگي قرآن، تأثير مهمي در تفسير آيات قرآن دارد و مفسّران همواره در همه ي دوران ها و شرايط براي سعادتمندي بشر به قرآن روي آورده و برداشت هاي جديدي با توجه به موضوعات جديد، از آن کرده اند. بدين جهت، دعوت ها و خطاب هاي قرآن عام و فراگير بوده و نمي توان بر مفاهيم قرآن نگاهي تاريخي نمود و آن را محصول يک دوره خاص دانست.علامه طباطبايي بر شمول دعوت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و پاسخ گويي قرآن به نيازهاي مردم همه ي زمان ها تأکيد دارد و معتقد است پيامبر به سوي همه بشر منصوب شده و دعوت او اختصاص به قومي خاص نداشته است و شاهد آن، آياتي مثل آيه ذيل است:
( قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْکُمْ جَمِيعاً ) (40) بگو: اي مردم! من فرستاده خدا به سوي همه شما هستم.
تاريخ نيز حکايت دارد که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يهوديان، روميان، عجم ها و ... را دعوت به اسلام کرد، در حالي که آنها عرب نبودند. (41) براي تبيين بيشتر « جاودانگي قرآن » ، يادآوري سه ويژگي در خصوص قرآن لازم است:
1- ظهر و بطن
قرآن علاوه بر ظاهر، داراي « باطن » نيز مي باشد و باطن آن در تداوم ظاهر و گوياي پيام ها و نکات مهمي است که در هدايت انسان، مؤثر است، فضيل بن يسار مي گويد از امام باقر (عليه السلام) درباره معناي روايت « مَا فِي القُرآنِ آيَة إِلَّا وَ لَهَا ظَهرٌ وَ بَطنٌ؛ در قرآن هيچ آيه اي نيست مگر آن که داراي ظاهر و باطن است » پرسيدم. آن حضرت در پاسخ فرمود: « ظَهرُهُ تَنزِيلُهُ، وَ بَطنُهُ تأوِيلُهُ ؛ (42) ظاهر آن، تنزيل و باطن آن، تأويل آن است » .آية الله معرفت در بيان تأويل به « نظريه بطن » که همان « دريافت پيام هاي دروني » آيات است اشاره مي کند و آن را مفهوم عام هر آيه مي داند که مي تواند در همه ي زمان ها قابل دسترسي باشد. (43) تبيين بيشتر رابطه ي « ظاهر و باطن » و تأثير آن در جاودانگي قرآن در بحث « ساختار چند معنايي قرآن » گذشت.
2- جري و تطبيق
جريان آيات قرآن درگذر زمان بر مصاديق جديد که بي ارتباط با همان بطن آيات نيست، از ديگر ويژگي هاي قرآن است که پشتوانه ي مهمّي براي جاودانگي قرآن شده است. طبق اين ديدگاه، گر چه بخشي از آيات قرآن، داراي سبب نزول خاص و مصداق نخستين است، امکان تحليل و تطبيق آن بر مصاديق ديگر نيز وجود دارد؛ چنان که در روايتي در توصيف قرآن آمده است:يَجرِي کَمَا يَجرِي الشَّمسُ و القَمَرُ؛ (44) قرآن در روزگار جريان دارد؛ چنان که خورشيد و ماه جريان دارند.
علامه طباطبايي « قاعده جري و تطبيق » را در جاودانگي قرآن و توسعه ي مصاديق و مفاهيم جديد قرآن مهم دانسته، مي گويد:
قرآن از نظر انطباق بر مصاديق و بيان حال آنها از وسعت و مجال خاصّي برخوردار است و هيچ يک به مورد نزول خاص اختصاص ندارد، بلکه در هر موردي که با مورد نزول آن از جهت ملاک متحد است، جاري مي شود و اين همان قاعده ي « جري » است. (45)
همو در آيات فراواني مانند آيه ي ( وَ الَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ) (46) بيان مي دارد که آيه ي شريفه، اختصاص به احبار و رهباني که در مورد آنها نازل شده، ندارد و بر ديگران نيز قابل جريان و تطبيق است. (47) اجراي قاعده ي « جري و تطبيق » نيازمند دقت هاي لازم است تا طبق ضوابط صحيح تفسير انجام شود. (48)
3- قيّم بودن قرآن
خداوند متعال، دين اسلام و به تبع آن، قرآن را « قيم » و در مواردي « أقوم » معرفي کرده است. در آيه ي شريفه ( فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ ) (49) خداوند دين اسلام را « قيم » ناميده و اشاره به اين مطلب دارد که دين اسلام، منطبق با فطرت انساني است. علامه طباطبايي در تفسير آيه ي ياد شده مي فرمايد: خداوند دين خويش و به تبع آن، قرآن را « قَيِّم » قرار داده و معناي آن اين است که دين اسلام و کتاب آسماني قرآن، متضمن مصالح انساني براي هميشه است؛ (50) آنجا که مي فرمايد:( إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ ) ؛ (51) بي گمان اين قرآن به آيين استوارتر رهنمون مي گردد.
به همين جهت، در آيه ي شريفه به أقوم بودن قرآن نسبت به کتاب هاي آسماني پيشين اشاره مي کند؛ زيرا قرآن، دربردارنده همه ي معارف الهي در مسائل اجتماعي و فردي است. (52)
علامه طباطبايي نيز معتقد است که قرآن جواب گوي همه نيازهاي بشري است و در آن تغيير و نسخ راه ندارد و تا روز قيامت استمرار دارد. (53) روابط انسان ها در قرآن به گونه اي بيان شده که قابل استمرار براي هميشه است، مانند « رابطه انسان با خودش » و « رابطه انسان با خدا » ، « رابطه انسان با طبيعت » ، « رابطه انسان با جامعه و ديگران » . اين روابط به لحاظ ثبات فطرت انسان، همواره قابل تعميم و جريان براي همه ي انسان ها در همه ي دوره هاي زندگي است.
جامعيت و فرهنگ زمانه
شناخت فرهنگ زمان نزول، مفسّر را در فهم آيات و زمينه هاي نزول آنها ياري مي کند و دانستن تأثير يا عدم تأثير فرهنگ زمانه به هنگام نزول آيات، براي مفسران مهم است؛ زيرا در صورت تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ زمانه، ايهام « عصري بودن » آن وجود خواهد داشت، گرچه هر تأثيري نمي تواند قرآن را محصول فرهنگ عصر و نسل خاصي بنمايد. بدين جهت، نخست مفهوم « فرهنگ » بررسي مي شود و پس از آن به ديدگاه برخي از مفسّران در خصوص فرهنگ زمانه و قرآن پرداخته و بيان مي شود که « قرآن آمده است تا تأثيرگذار باشد » و به همين دليل، همواره به همه عصرها و همه نسل ها ناظر بوده است.مقصود از فرهنگ « مجموعه آداب و رسوم، علوم و معارف يک ملت يا يک نسل » است (54) و هر جامعه در هر عصري، داراي فرهنگي متمايز از ديگر جوامع است که بخشي يا همه ي آنها ارزشمند و در مواردي، سست و بي ارزش است. هر جامعه اي را مي توان بر اساس فرهنگ آن بازشناخت و هويت فکري و اعتقادي آن را دريافت.
در زمان نزول قرآن، فرهنگ جاهلي بر مردم عرب حجاز، حاکم بوده است. در برخي از آيات، مانند آيه ي ( أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ ) ؛ (55) از داوري دوره جاهليت و در مواردي، مانند آيه ي شريفه ي ( وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى ) ، (56) از « آرايه جاهليت نخستين » ياد شده است. پرسش اساسي آن است که قرآن با فرهنگ زمان نزول خود، چگونه برخورد نموده است؟
در بدو نظر، ممکن است به ذهن آيد که قرآن چون در دوره خاصي نازل شده و برخي از آيات آن داراي سبب يا شأن نزول خاصي (57) مي باشد، متأثر از عصر نزول و باورهاي مردم آن دوره يا از بسترهاي معنايي آن دوره است؛ بدين جهت نمي تواند براي همه ي عصرها داراي « جامعيت » باشد. براي تحليل موضوع، نخست بايد فرهنگ عصر جاهلي به اختصار، تحليل شود؛ زيرا فرهنگ حاکم در عصر جاهلي هم داراي عناصر مطلوب و هم غير مطلوب بوده است. بدون ترديد، قرآن در مواجهه با عناصر نامطلوب، نه تنها تأثير پذير نبوده، بلکه مؤثر هم بوده و تلاش کرده تا فرهنگ الهي و انساني را براي هميشه در جامعه استوار سازد. خداوند متعال در قرآن مي فرمايد:
( هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ )؛ (58) اوست که پيامبر خود را با رهنمود و دين راستين فرستاد تا آن را بر همه دين ها پيروز گرداند؛ هر چند مشرکان آن را نپسندند.
خداوند در آيه ي ياد شده، که در سوره ي صف ( آيه ي 9 ) تکرار شده، بيان مي کند اين امر خوشايند مشرکان نيست، ولي او رسولش را فرستاده تا دين و فرهنگ حق را در همه جا حاکم کند و در آيات پيش از آن، از مخالفان دين و فرهنگ الهي ياد مي کند که مي خواسته اند نور الهي را خاموش کنند. علامه طباطبايي مي فرمايد: مقصود از « دين حق » ، دين اسلام که مشتمل بر عقايد و احکام الهي است که همان « دين فطري » است. (59)
آية الله معرفت بيان مي دارد که قرآن آمده است تا تأثير بگذارد و عادات جاهلي را از بين ببرد و آنها را متحول نمايد، نه آن که تأثير بپذيرد و در برابر فرهنگ جاهلي خضوع کند. (60) البته قرآن با عناصر فرهنگي مطلوب در آن دوران و نيز با برخي از عقايد پيشينيان، اعمّ از مسيحيان و پيروان ديگر اديان آسماني، همراهي کرده است، ولي هيچ گاه عکس العمل قرآن در برابر عناصر فرهنگي آن زمان به معناي تأثيرپذيري و عصري شدن فرهنگ قرآن نبوده و قرآن همواره از مفاهيم استوار و ثابت ياد کرده است.
بدين جهت، قرآن با گذر زمان کهنه نشده و براي همه ي انسان ها سودمند بوده و خواهد بود. قرآن از لسان قوم – که لسان عرب آن روزگار است – استفاده کرده و از گونه هاي محاورات آن در بيان مفاهيم بهره گرفته است، ولي چنين هم سويي « تأثير پذيري از فرهنگ زمانه » نيست. خطاب هاي قرآن گر چه به ظاهر متوجه مردم آن زمان است، هدف اصلي آن، همه مردم در همه اعصار بوده، اختصاصي به قوم عرب نداشته و ندارد. (61)
علامه طباطبايي نيز به تفصيل به ويژگي هاي عصر جاهلي و فرهنگ ناپسند آنها اشاره مي کند، مانند گرفتاري دائمي به جنگ و چپاول، تجاوز به نواميس يکديگر، رياست تحميلي، برتري مردان به واسطه ي خون ريزي، غرور، پيروي از ستمگران، پايمال کردن حقوق ديگران، ظلم و تجاوز، شراب خواري، خوردن مردار و خون، محروم کردن زنان از حقوق اجتماعي خود، قتل فرزندان از ترس فقر، زنده به گور کردن دختران و امثال آن. (62) همو بيان مي دارد که اسلام آمده تا همه ي رسوم نادرست را اصلاح و آن را به سوي مسير حق هدايت کند. (63)
بنابراين، يادکرد قرآن از برخي از عناصر فرهنگي آن دوران، براي مواجهه فرهنگي با آنها بوده و با تعميم به ديگر موضوعات، مي توان مقابله اسلام را با « عناصر فرهنگي ناپسند جاهلي » دريافت. از طرفي، خداي حکيم بزرگتر از آن است که در کتاب آسماني و جاودانه خويش، از فرهنگ ناپسند ملتي تأثير بپذيرد. قرآن در اين باره مي فرمايد:
( لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ ) ؛ (64) هيچ گونه باطلي از پيش يا پس آن، در آن راه ندارد.
اينک نمونه هايي از مواجهه ي قرآن با فرهنگ جاهلي ذکر مي شود:
1- تکريم زنان همچون مردان
در اسلام، زن و مرد هر دو نزد خداوند متعال، انسان شمرده شده و کرامت يکساني دارند؛ برخلاف دوره جاهليت که زنان تحقير مي شدند و در مواردي، از منزلت انساني بي بهره بودند. خداوند متعال مي فرمايد:( إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقَاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِينَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِمَاتِ وَ الْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاکِرِينَ اللَّهَ کَثِيراً وَ الذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً ) ؛ (65) به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکيبا و زنان صابر و شکيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مرداني که بسيار به ياد خدا هستند و زناني که بسيار ياد خدا مي کنند، خداوند براي همه ي آنان مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است.
در آيه ي ياد شده، خداوند مردان و زنان را در کنار هم و ارزش آنها را به صفات پسنديده ي آنان مي داند و براي همه ي آنها پاداش بهشت را يادآور مي شود. اين آيه بنابر شأن نزول نقل شده است و هنگامي که فرشته ي وحي آن را آورد، برخي از زنان خدمت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده پرسيدند: آيا ممکن است بخشي از آيات نيز در خصوص آنها نازل شود؟ (66) اين آيه پس از ذکر « تبرّج جاهلي » که در بين برخي از زنان آن دوره مشهور بوده و در راستاي مقابله اسلام با مظاهر جاهلي نازل شده است. آية الله معرفت اشاره مي کند که زنان در دوره جاهلي، کم قدر و کم بها بود و اسلام آمد تا کرامت آنان را بيان کند. (67)
2- مقابله با ظهار
در زمان جاهليت مردان با گفتن عبارت « ظَهرُکَ عَلَيَّ کَظَهرِ أُمِّي » ، از همسر خود جدا مي شدند و از آن پس او را بر خود حرام مي دانستند و با چنين عبارتي همسران خود را طلاق مي دادند، ولي اسلام با اين عمل جاهلي مقابله کرده است؛ (68) خداوند در قرآن مي فرمايد:( مَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللاَّئِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ )؛ (69) همسرانتان را که اظهار مي کنيد، مادران راستين شما نيستند.
علامه طباطبايي در تفسير آيه ي ياد شده مي گويد:
مردان در زمان جاهلي در مورد همسرانشان عبارت ظهار را مي گفتند و از اين طريق، آنان را طلاق مي دادند، ولي اسلام آن را ملغا و باطل اعلام کرد. (70)
3- مقابله با فرزندکشي
در دوران جاهليّت، جمعي از مشرکان به هنگام تنگ دستي، فرزندان خود را مي کشتند. آنان در اين سنت جاهلي آن قدر پيش رفتند که نه تنها دختران خويش را زنده به گور مي کردند، بلکه پسران را نيز از ترس فقر مي کشتند. خداوند آنان را از اين کار نهي کرده و فرموده است:( لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ مِنْ إِمْلاَقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِيَّاهُمْ ) ؛ (71) فرزندانتان را از ( ترس ) فقر، نکشيد! ما شما و آنها را روزي مي دهيم.
علامه طباطبايي در تفسير آيه ي ياد شده مي گويد:
در بين عرب جاهلي چنين رسم بود که براي کنترل فقر، فرزندان را به قتل مي رساندند تا مبادا در ذلت و گرسنگي واقع شوند. (72)
در آيه ي ياد شده، خداوند در ابتدا، آنان را از اين کار زشت نهي مي کند و در ادامه، به آنها و فرزندانشان وعده ي رزق مي دهد. خداوند از اين طريق، باور آنها را اصلاح مي کند و آنان را از رفتارهاي زشت جاهلي باز مي دارد؛ چنان که در روزگار ما نيز نمونه هايي از چنين باورها و اعمال جاهلي وجود دارد. (73)
4- مقابله با فواحش و قتل نفس و ...
خداوند متعال در ادامه ي آيه قبل، از يکي ديگر از « مظاهر جاهليت » ياد و مردم را از شرک، اعمال زشت، قتل نفس، خوردن مال يتيم و .... نهي مي کند؛ آنجا که مي فرمايد: ( لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ لاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَ لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ) ؛ (74)نزديک کارهاي زشت نرويد، چه آشکار باشد چه پنهان! و انساني را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر بحق ( و از روي استحقاق ) ؛ اين چيزي است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شايد درک کنيد! و به مال يتيم، جز به بهترين صورت ( و براي اصلاح ) ، نزديک نشويد.
در آيه ي ياد شده به چندين صفت جاهلي اشاره و با آنها مقابله شده است. عرب هاي جاهلي مرتکب زشتي هاي بسياري مانند قتل نفس، دست درازي به مال يتيمان و ... مي شدند. (75) قرآن با تمامي اعمال و سنت هاي نادرست جاهلي عصر جاهليت مبارزه و مردم را از آن رفتارهاي غير انساني نهي کرده است. (76)
پينوشتها:
1- اعراف، آيه ي 158.
2- انبيا، آيه ي 107.
3- الإتقان في علوم القرآن، ج4، ص 38 ( نوع 65 ) .
4- آخرت و خدا، هدف رسالت انبيا، ص 62.
5- ر.ک: جامعيت قرآن کريم، قرآن پژوهشي سيزده، فصل نهم.
6- الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص 325.
7- کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 271-273.
8- إحياء علوم الدين، ج3، ص 19 ( بيان حال القلب ).
9- الإشارات و التنبيهات، ج3، ص 357 ( النمط التاسع، الاشاره چهارم ) .
10- مقالات فلسفي، ص 160.
11- الذخيرة في علم الکلام، ص 323.
12- نحل، آيه ي 89.
13- جامعيت قرآن کريم، ص 246.
14- التبيان في تفسير القرآن، ج6، ص 418.
15- مجمع البيان، ج6، ص 190.
16- زبدة التفاسير، ج3، ص 599: « من أمور الدين علي التفصيل او الاجمال فانه ما من شي الا و قد بين في القرآن، اما بالنص عليه او بالا حاله علي ما يوجب العلم من بيان النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) او الحجج القائمين مقامه او الاجماع الامه او القياس المنصوص العلة، فحکم الجميع مستفاد من القرآن » و منهج الصادقين في الزام المخالفين، ج5، ص 214.
17- کنزالدقائق، ج5، ص 377.
18- المنير، ج14، ص 207.
19- الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص 324.
20- يوسف، آيه ي 111.
21- التبيان في تفسير القرآن، ج6، ص 209، ذيل آيه ي 111.
22- مجمع البيان، ج3، ص 416، ذيل آيه.
23- کشف الاسرار، ج5، ص 150.
24- زبدة التفاسير، ج3، ص 421.
25- الميزان في تفسير القرآن، ج11، ص 280.
26- انعام، آيه ي 38: ما در اين کتاب هيچ چيز را فرو نگذاشته ايم.
27- المنير، ج13، ص 92.
28- تفسير نمونه، ج10، ص 101.
29- انعام، آيه ي 38.
30- نحل، آيه ي 89: ما اين کتاب را بر تو نازل کرديم که بيان گر همه چيز است.
31- مجمع البيان، ج2، ص 460 و منهج الصادقين، ج3، ص 387.
32- مفاتيح الغيب، ج4، ص 527، ذيل آيه.
33- الميزان في تفسير القرآن، ج7، ص 81.
34- همان، ج2، ص 600، کتاب فضل القرآن.
35- بحارالانوار، ج33، ص 133.
36- الکافي، ج1، ص 59، باب الرد الي الکتاب.
37- همان، ص 199.
38- بحارالانوار، ج7، ص 25 و البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص 8.
39- جامع البيان، ج14، ص 108؛ الکشاف، ج2، ص 628؛ مجمع البيان، ج6، ص 190؛ التبيان في تفسير القرآن، ج6، ص 418؛ المنير، ج14، ص 207؛ انوار التنزيل، ج2، ص 420؛ الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص 324 و علوم القرآن عند المفسرين، ج1، ص 71-86.
40- اعراف، آيه ي 158.
41- الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 159.
42- بصائر الدرجات، ص 195.
43- التأويل في مختلف المذاهب و الآراء، ص 10.
44- بصائر الدرجات، ص 195 و بحارالانوار، ج92، ص 94.
45- الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 67.
46- توبه، آيه ي 34.
47- الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص 250.
48- ر.ک: روش هاي تأويل قرآن، ص 147 ( فصل چهارم ) و قواعد التفسير لدي الشيعة و السنة، قاعدة في الجري و التطبيق، ص 300-312.
49- روم، آيه ي 43.
50- الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 238.
51- اسراء، آيه ي 9.
52- الميزان في تفسير القرآن، ج13، ص 47.
53- همان، ج5، ص 21.
54- فرهنگ معين، ج2، ص 2538 ( فرهنگ ) .
55- مائده، آيه ي 50.
56- احزاب، آيه ي 33.
57- شأن نزول به نظر اعم از سبب نزول است. ( التمهيد، ج1، ص 254 ) .
58- توبه، آيه ي 33.
59- الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص 257.
60- شبهات و ردود، ص111.
61- همان، ص 112-113.
62- الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 152.
63- همان، ص 155.
64- فصلت، آيه ي 42.
65- احزاب، آيه ي 35.
66- مجمع البيان، ج4، ص 560، ذيل آيه ياد شده.
67- شبهات و ردود، ص 115.
68- مجمع البيان، ج4، ص 527: پشت تو براي من همچون پشت مادرم است.
69- احزاب، آيه ي 4.
70- الميزان في تفسير القرآن، ج16، ص 274.
71- انعام، آيه ي 151.
72- الميزان في تفسير القرآن، ج7، ص 375.
73- تفسير نمونه، ج6، ص 34.
74- انعام، آيات 151 و 152.
75- الکاشف، ج3، ص 283 و المنير، ج8، ص 69.
76- مجمع البيان، ج2، ص 590.
مؤدّب، حجة الاسلام دکتر سيّد رضا؛ (1393)، مباني تفسير قرآن، قم: انتشارات دانشگاه قم، چاپ سوم.
/ج