داستان کوتاه
حضرت عيسي (عليه السلام) روزي در سير و سياحت خود، مردي نابينا را ديد كه علاوه بر كوري، جذام و برص نيز داشت و بدنش از دو طرف فلج و زمينگير بود و درعينحال پيوسته ميگفت: خدا را شكر كه مرا از بسياري از بيماريها حفظ كرد.حضرت عيسي (عليه السلام) به او گفت: تو به هر بلايي مبتلا شدهاي، پس به كدام بلا گرفتار نيستي كه چنين شكر ميكني؟
نابينا گفت: من از حال آن كس كه بيمار است و معرفت به خدا ندارد، حفظ شدم. ازاينرو، شاكر هستم.
حضرت عيسي (عليه السلام) گفت: راست گفتي، دستِ خود را به من بده! او دستش را به عيسي (عليه السلام) داد، ناگهان به اعجاز آن حضرت، او از همه بيماريها رها شد و زيباترين شكل را پيدا كرد و از آن پس رفيق حضرت عيسي (عليه السلام) بود.
منبع: www.irc.ir
منبع مقاله :
گنجينه معارف (110 موضوع) ، نويسنده محمد رحمتي شهرضا، ناشر صبح پيروزي، محل چاپ قم، سال چاپ 1385، نوبت چاپ سوم، صفحه 581،