بررسي عناصر داستاني در حکايات ميني ماليستي حديقه

حديقه سنايي از نخستين نمونه هاي کتب تعليمي- عرفاني فارسي و از تأثيرگذارترين آنها در نوع خود است. مبناي حديقه بر بيان نکات تعليمي به شکل صريح با استفاده از حکايت و داستان است؛ ولي در عين حال نويسنده در سراسر اثر
شنبه، 23 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي عناصر داستاني در حکايات ميني ماليستي حديقه
 بررسي عناصر داستاني در حکايات ميني ماليستي حديقه

 

نويسنده: زينب رفاهي بخش، سارا کشوري
دانشجويان کارشناسي ارشد دانشگاه گيلان



 

درآمد

حديقه سنايي از نخستين نمونه هاي کتب تعليمي- عرفاني فارسي و از تأثيرگذارترين آنها در نوع خود است. مبناي حديقه بر بيان نکات تعليمي به شکل صريح با استفاده از حکايت و داستان است؛ ولي در عين حال نويسنده در سراسر اثر اين نکته را مدّ نظر دارد که حکايت، تنها وسيله اي براي فهماندن مطالب است نه هدف اصلي، روي همين اصل، سنايي با رعايت اختصار و ايجاز، از ظرفيت هاي داستان و حکايت به بهترين وجه و هنري ترين نمود استفاده کرده است. کم توجهي سنايي به ساخت حکايت، در نتيجه سادگي و فشردگي آنها حکايات کتاب را به داستانهاي ميني ماليستي جديد- با اندک فراروي هايي- نزديک مي کند.
ميني ماليسم ( کمينه گرايي ) گرايشي است که از حدود دهه 1960 پا به عرصه هستي نهاد. اين گرايش ابتدا در عرصه هاي موسيقي، نقاشي، معماري و ... وارد شد و بعدها بر ادبيات تأثير گذاشت. مهمترين شاخصه هاي ميني ماليسم رعايت ايجاز، واقع گرايي، داشتن طرح کمرنگ، شخصيتهاي معدود و گفتگوهاي ساده است.
در گذشته ي تاريخ ادبيات پرداختن به جزئيات و حاشيه پردازي از ويژگي هاي داستان به شمار مي رفت، اما بعضي از همين آثار کهن شامل حکايات کوتاهي هستند که با ساختار داستانهاي ميني ماليستي تطابق معناداري دارند. آثاري چون: گلستان، بوستان، حديقه و ...
هدف از اين مقاله بررسي عناصر داستاني در داستانهاي ميني ماليستي ( حکايت هاي کوتاه ) حديقه است. تا روشن شود سنايي به عنوان پيشرو شيوه اي که بعدها در آثار مولوي، عطار و ... به اوج مي رسد تا چه حد به ويژگي هاي داستان پردازي توجه نشان داده است. به اين منظور حدود 100 حکايت که نزديکي بيشتري با داستانهاي ميني ماليستي داشتند مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است.
از ميان نوشته هاي فراواني که به تحليل و بررسي عناصر داستاني در آثار گذشته پرداخته اند کمتر بررسي اي در خصوص حديقه با اين ديدگاه و با تأکيد بر شاخصه هاي ميني ماليستي وجود دارد غير از مقاله اي از دکتر حميد عبداللهيان در مجموعه مقالات همايش سنايي ( شوريده غزنه ) که به بررسي ويژگي هاي داستاني اين کتاب - با تأکيد بر داستانهاي عرفاني - پرداخته است.

ايجاز

مهم ترين ويژگي داستانهاي ميني ماليستي ايجاز بيش از حدّ آنهاست و از شاخص ترين عناصر در حکايات حديقه نيز ايجاز و کلّي گويي است. همين اصل مهم ترين نکته اي است که اين حکايات را به داستانهاي ميني ماليستي نزديک مي کند. گرايش به ميني ماليسم موجب مي شود از حدّاقل واژگان و حجم مطالب استفاده شود و اين ويژگي در بعضي حکايات سنايي به خوبي ديده مي شود. از جمله: التمثل في اکل الربا (367) يا حکايت در کمال عشق (327) که در آنها يک گفتگو طيّ 2-3 بيت طرح شده است.
بناي سنايي در حکايات بر بيان ساده و مختصر است براي همين در کتاب، از تمثيل هاي پيچيده و ديرياب خبري نيست؛ و وقتي هدف از داستان پردازي القاء لذّت از طريق حوادث و ... نيست، نبايد انتظار داشت که مؤلف انديشه و تخيّل خود را صرف در به وجود آوردن داستاني با ساختار پيچيده کند، در عوض آنچه نيروي انديشه و تخيّل او را درگير مي کند اين است که چه داستاني بيافريند و مطالب را چگونه بپروراند که بتواند در دلالت ثانوي با معاني منظور نظرش منطبق گردد.
هر چند به طور کلّي قصد سنايي بر رعايت ايجاز نيست، زيرا در غير حکايات و در نتيجه گيري هاي دنباله حکايات به تفصيل سخن گفته حتي در بعضي موارد دچار اطناب مي شود.

روايت

روايت نقل رشته اي از حوادث واقعي يا خيالي است به نحوي که ارتباطي بين آنها وجود داشته باشد ( مير صادقي، 1360: 150 ). در بيشتر حکايت حديقه عدم تصريح او به شخصيت راوي حاکي از آن است که خود او روايت را به عهده دارد. از جمله آنها داستان باستان ( سنايي، 1383: 83 ) و حکايت في توکل العجوز (117) است.
اين امر نشان مي دهد که وجود راوي در حکايت از نظر سنايي اهميت چنداني نداشته و سعي او در انتقال مفهوم مورد نظر به خواننده بوده است. روي همين اصل گاهي براي ترغيب خواننده و جلب توجه او از عباراتي نظير " آن شنيدي " استفاده مي کند:
- آن بنشنيده اي که بي نم ابر (107)
- آن شنيدي که ابلهي برخاست (316)
از نظر به کارگيري ابزار روايت دو ساختار از حکايات حديقه قابل دريافت است:
1- حکاياتي که سراسر آنها گفتگوي شخصيتها با هم است. مثل حکايت في العجز و سکوت (324).
2- حکاياتي که در آنها نقل راوي با گفتگوي شخصيتها آميخته شده. بيشتر حکايات حديقه به اين شيوه روايت شده اند. در اين شکل، معمولاً در ابتدا حالتي از تعادل اوليه - هرچند کوتاه - وجود دارد و در آن، راوي زمينه چيني مي کند، بعد حادثه اي اتفاق مي افتد و به واسطه گفتگوي شخصيتها پيش مي رود تا نقطه پاياني که در بعضي حکايات وجود دارد. ولي در بيشتر آنها پايان بندي و نتيجه گيري نهايي با هم اتفاق مي افتد. حکايت: في الإجتهاد و طلب التقوي (288) ( داستان عبدا... رواحه ) نمونه اي از داستانهاي فوق است که ساختار روايي آن کامل و مطابق ساختهاي نوين است.
3 بيت اول اين حکايت، حالت تعادل اوليه ( الف ) است. بعد از آن حادثه اي رخ مي دهد و آيه اي درباره گذر همه امت از جهنم نازل مي شود ( ب ) در مرحله بعد که نقطه اوج داستان است عبدالله خانه نشين مي شود و افسرده، چون فکر مي کند طاقت جهنم و آتش را ندارد ( پ ) بعد از آن در حالت فرود و پايان تکلمه ي آيه نازل مي شود که طيّ آن متقيان از آتش نجات مي يابند ( ت ). ( ماترين، 1382: 57 )
بررسي عناصر داستاني در حکايات ميني ماليستي حديقه
اما نوع روايت اين حکايات، گذشته نگر يا غيابي است ( انوشه، 1383: 297 ) که بر اساس آن راوي داستاني را روايت مي کند که به زمان گذشته مربوط است. سنايي که گ زارشگر احوال است با آوردن واژگاني چون " گفت " و " گفتند " مخاطب را آگاه مي کند که شخصيتها نسبت به او غايب هستند. با اينکه حکايات مورد بررسي از نوع ميني ماليستي هستند، ولي يکي از وجوه افتراق آنها با اين داستانها همين گذشته نگري است. چون در داستانهاي ميني ماليستي معمولاً گرايش به زمان حال ديده مي شود ( پارسا، 1385: 43 ).
البته اين امر دلايل مختلفي دارد از جمله اينکه همانگونه که ذکر شد بعضي حکايات محصول شنيده هاي سنايي است. همچنين نوع شخصيتهاي حکايات، تاريخي و مربوط به زمان قديم است. از سوي ديگر حکايات مزبور براي تعليم و آگاهي دادن به مخاطب و به عنوان تمثيل آورده مي شوند پس طبيعي است که شامل تجربيات، وقايع و سخنان گذشته باشند.

طرح و پيرنگ

پيرنگ از اساسي ترين شاخص هاي قصه است، و کليه عناصر داستان را در بر مي گيرد، يعني مي توانيم اصل علّيت را از همه عناصر توقع داشته باشيم و پيرنگ را علّت العلل داستان بناميم ( مندني پور، 1384: 129 ).
پيرنگ طبق تعاريف امروزي معمولاً در حکايات و داستانهاي قديمي وجود ندارد ولي نوع ساده آن موسوم به طرح (Sketch) در بعضي آثار از جمله حديقه قابل بررسي است. در تعدادي از حکايات کتاب، توالي زماني و سير خطّي که بر اساس رابطه علّت و معلول بنا شده و جريان دارد، ديده مي شود. از جمله حکايت شحنه مست (561) که طرح آن به اين شکل است:
در زمان انوشيروان، شحنه اي به علّت مستي پاي مرغ معلّمي مشرک را مي شکند. معلّم از سر تظلّم به بتخانه مي رود تا مرد را نفرين کند. اين قصه در شهر مي پيچد و انوشيروان براي فهميدن ماجرا و رسيدگي به آن، هر دو نفر را فرا مي خواند. با استدلال شحنه را محکوم و به عقوب جرمي که مرتکب شده بود، او را قصاص مي کند. علاوه بر آن براي راضي شدن معلّم به جاي مرغ، برّه اي به او مي دهد و معلّم چون کمال عدل شيروان را مي بيند که بدون شکايت، به کارش رسيدگي کرد، شرمنده مي شود.
مي بينيم که در ساختار فوق، در عين رعايت خطّ سير زماني، به بيان علّي هم توجه شده است و اصولاً با حذف عناصر بيان علّي چيزي از حکايت و قصه باقي نمي ماند. اما کوتاهي حکايات و سادگي روايت امکان هر گونه پيچيدگي در طرح و گره افکني هاي عميق را محدود مي کند. بنابراين طرح اکثر روايات، ساده و خلاصه است.

شخصيت

شخصيت از مهمترين عناصر وجودي هر داستان است به عبارت ديگر يک داستان بدون شخصيت نمي تواند باشد ( عبداللهيان، 1386: 114 ). بحث شخصيت و شخصيت پردازي در حديقه از ديدگاههاي گوناگون قابل بررسي است. از جمله، از حيث جنس و نوع وجودي که 3 ساخت مي توان از آن استخراج کرد:
1- انسان - انسان: که تعداد زيادي از حکايات را به خود اختصاص داده است. به عنوان مثال: حکايت زن دادخواه با سلطان محمود (545).
2- حيوان - انسان: از جمله در حکايت داستان باستان (83) که شخصيتهاي آن يک شتر و انسان هستند.
3- حيوان - انسان: که شامل حدود 3 حکايت مي باشد از جمله حکايت من آمن بطاعته (132) که 2 روباه شخصيتهاي آن هستند.
اما شخصيتها از جنبه ديگري نيز قابل بررسي هستند:
1- شخصيتهاي تاريخي و حقيقي که شناخته شده و معروفند. مثل: نوح، سلطان محمود و...
2- شخصيتهاي نا آشنا که نياز به معرفي دارند. مثل: بوشعيب الابي، بوالمفاخر و...
3- شخصيتهايي که معمولاً کلّي و تيپيکال هستند، تعريفي در مورد آنها وجود ندارد، اغلب با نشانه هاي نکره بيان مي شوند و به صورت نماد در حکايات تمثيلي به کار مي روند. مثل: زني، ابلهي و...
4- شخصيت واره هايي (Personages) که به عنوان اشخاص اصلي حکايت قرار مي گيرند. شخصيتهايي چون: روباه، شتر، مرغ (740) و...
از طرف ديگر اغلب اين اشخاص در حکايات، ايستا هستند. مگر در بعضي موارد که با توجه به محدوديت فضاي داستان، شخصيتها، آن هم فقط شخصيت اصلي اندکي تحوّل مي يابند.
مانند: حکايت در خون تا حق ريختن مأمون (551) که در آن مأمون بعد از کشتن يحيي برمکي از ترس نفرين مادر يحيي، براي به دست آوردن دل پيرزن نزد او مي رود و با پيش کشيدن بحث تقدير قصد توجيه کار خود را دارد ولي با شنيدن حرفهاي پيرزن متحوّل شده، پس از آن دست از خون ريزي بر مي دارد.
از نظر تعداد شخصيت نيز با توجه به اين نکته که شمار شخصيتها در داستانک معمولاً بيشتر از چند شخصيت نيست و شخصيتهاي اصلي و مهم آنهايي هستند که در پيرنگ نقش دارند ( پاينده، 1385: 40 ) در اغلب حکايات، فقط 2 شخصيت حضور دارند ( حدود % 80 ) و در تعداد کمي از آنها 3 شخصيت و بيشتر.
بايد توجه داشت که يکي از وجوه افتراق بين داستانهاي ميني ماليستي و حکايات حديقه در اين است که شخصيتها در داستانهاي ميني ماليستي افراد عادي اجتماعند ( پارسا، 1385: 44 ) در حاليکه در حکايات سنايي معمولاً هر دو طرف گفتگو (324) يا يکي از آنها (545) افراد سر شناسي مانند: پادشاه حکيم، عارفان نامدار و... هستند که گاه به نام آنها نيز اشاره شده است. اشخاصي چون: سلطان محمود، لقمان، انوشيروان و... که اين نکته گويا بيشتر به سنّت حکايت نويسي آن روزگار بر مي گردد.

شخصيت پردازي

شخصيتهاي حديقه اغلب تيپ هستند و شخصيت پردازي عميقي در خصوص آنها صورت نگرفته است. همانگونه که در داستانهاي ميني ماليستي چندان به جزئي نگري و ذکر حالات دروني شخصيتها توجه نمي شود، در حديقه نيز فشردگي حکايات و عدم احساس نياز نويسنده به معرفي شخصيتها و توضيح در مورد آنها باعث شده شخصيتها اغلب تصاوير کلّي و عمومي داشته باشند. چون در اغلب موارد خود شخصيت اهميت خاصي ندارد، پس معرفي و عدم تعريف او يکسان است.
از بين شيوه هاي مختلف شخصيت پردازي ( مير صادقي، 1364: 187-192 ) سنايي از نوع مستقيم که در آن شخصيت ها با شرح و توضيح اعمالشان آشکارا به خواننده معرفي مي شوند - هر چند به صورت فشرده و ميني ماليستي - استفاده مي کند. مثل حکايت: التمثيل في تقصير الصلوة (143) که طيّ 2 بيت شخصيت بوشعيب الابي را معرفي مي کند. البته در بعضي موارد نيز - چه در مورد شخصيتهاي تاريخي و حقيقي و چه غير آن - هيچ توضيحي ارائه نمي کند (331). اما از آنجا که استفاده از روش مستقيم به تنهايي، باعث يکنواختي روايت مي شود در بعضي موارد سنايي از شيوه دوم، يعني نمايش اعمال و گفتار شخصيتها استفاده مي کند و در قالب عمل و کردار، شخصيت را به خواننده معرفي مي کند، تا خواننده خود به صورت طبيعي به شناخت شخصيتها دست يابد. نمونه هاي اين مورد، حکاياتي است که در آنها گفتگوي شخصيتها وجود دارد. مثل حکايت: التمثيل في احوال المنجم ... (702). سنايي در اين داستان ابتدا توصيفي کوتاه از شخصيت منجم ارائه مي دهد اما در سطرهاي بعد با کنش هاي او نادان بودنش را نمايشي مي کند. در مواردي نيز از شيوه سوم که ارائه درون شخصيت بدون تعبير و تفسير است استفاده مي کند و به واسطه حديث نفس و تک گويي دروني، درون شخصيت ها را به نمايش مي گذارد. مانند حکايت زال (107) که در آن خواننده، تنها به واسطه تک گويي پيرزن و صحبتش با خدا، ميزان توکل و يقين کامل او را به لطف خدا در مي يابد.

زاويه ديد

زاويه ديد شيوه اي است که نويسنده به وسيله آن داستان را به خواننده منتقل مي کند. انتخاب شيوه درست و مناسب در نقل داستان اهميت فراواني دارد زيرا رويکرد نويسنده را نسبت به موضوع و محتواي اثر نشان مي دهد ( رضي، 1385: 56 ).
از ميان زاويه ديدهاي رايج، سنايي از ديدگاه اوّل شخص يا دروني، کمتر استفاده مي کند و فقط در 5 حکايت از جمله حکايت قحطي ري (674) به عنوان يکي از شخصيتها، کار روايت را انجام مي دهد. ساير حکايات نيز از ديدگاه سوم شخص يا بيروني روايت شده اند. در اين حکايات، سنايي تمام حالات و اعمال شخصيتها را از بيرون گزارش مي کند و حتي در بعضي موارد به شرح و تفسير رويدادها و شخصيتها مي پردازد.
اما زاويه ديد سوم شخص، خود به دو دسته داناي کلّ مفسر و بي طرف تقسيم مي شود. داناي کلّ بي طرف، همه چيز داني است که از تمام حالات دروني و بيروني، حتي افکار و احساس شخصيتها آگاه است و هر جا که لازم بداند نظر خود را وارد جريان روايت مي کند. استفاده از اين زاويه در حديقه بسيار کم به چشم مي خورد در عوض او معمولاً به عنوان داناي کلّ بي طرف، داستان را مطرح مي کند؛ و پس از پايان حکايت صريحاً نتيجه گيري مي کند. به نظر مي رسد در اکثر حکايت واره هاي قديمي از اين شيوه استفاده شده است. شايد در اين حالت راوي احساس مي کرده، داستان طبيعي تر طرح مي شود و نتيجه ي پاياني بيشتر بر ذهن مخاطب تأثير مي گذارد.

گفتگو

گفتگو از مهم ترين عناصر در داستانهاي ميني ماليستي است. نويسنده براي ايجاد پندار واقعيت در خواننده ناگزير بايد به اشخاص خود زندگي بدهد و گفتگو نيز جزئي از زندگي است. (Beatt, 1998: 33) تقريباً در همه حکايات حديقه از قابليت هاي گوناگون گفتگو، مثل: توصيف شخصيت، پيشبرد داستان، ارائه صحنه و ... ( يونسي، 2535:335) استفاده شده است. با اينکه گفتگو در داستانهاي قديمي معمولاً از خود استقلال ندارد و جزئي از روايت است، اما حُسن استفاده از آن باعث تنوّع در روايت، شخصيت پردازي و ... مي شود.
در اين حکايات انواع گفتگو از جمله تک گويي و ديالوگ وجود دارد. تک گويي (Monologue) صحبت يک نفره شخصيت است که اگر مخاطب نداشته باشد، از نوع دروني و حديث نفس است و اگر مخاطب داشته باشد تک گويي نمايشي است ( انوشه، 1381: 401 ). از شاخص ترين حکايات که بيشترين استفاده از تک گويي در آنها شده، حکايت في تحقيق العشق (457) است، که در آن مجنون طيّ يک تک گويي نتيجه مي گيرد که شايسته نيست آهو را شکار کند در حالي که چشمانش چون چشم ليلي است.
اما بخش اعظم گفتگوها به گفتگوي متقابل (Dialogue) اختصاص دارد. مثل حکايت روح (عليه السلام) (393) که غير از چند بيت آغازي، بقيه ي حکايت گفتگوي ( مناظره ) عيسي (عليه السلام) و ابليس است.
بعضي از اين گفتگوها هم داراي ساختار پرسش و پاسخ هستند. مثل التمثل في اکل الربا (367) و تمثيل در نفس جهان فاني (416) که پيوند گفتگو با ايجاز هنرمندانه، حکايت را به روايتي کوتاه در حدّ پرسش و پاسخي 2 بيتي تبديل کرده است.

لحن

يکي از مهمترين مسائل در بررسي و نقد اثر، تناسب لحن با موضوع است ( مير صادقي، 1364: 377 ). در حديقه نيز تقريباً اين تناسب، در جريان روايت حکايات رعايت شده است. اگر چه در اين کتاب بيشتر چهره ي شاعري حکيم و متمايل به زهد را مي بينيم که همه جا وقار عالمانه خويش را حفظ مي کند، اما اين نکته او را از استفاده مناسب از قالب و لحن طنز دور نمي دارد. لذا شاهد حکاياتي هستيم که در آنها از قابليتهاي لحن طنز گونه براي ايجاد صميميت با خواننده استفاده شده است. طنزهاي سنايي در حديقه فقط براي بذله گويي و خنده آور نشده اند بلکه قصد آنها مضمون تعليمي نهفته در ظاهر طنز است. مثل حکايت پسر احول (84). اين حکايت ماجراي پسر دو بيني است که مي گويد اگر دوبين خطاي ديد داشته باشد، 2 ماه را که در آسمان است، 4 تا مي بيند و در واقع جهل او به بيماري و نادانيش مايه ي طنز حکايت قرار گرفته است.
غير از تعدادي حکاياتي طنز گونه که لحن او نيز عموماً در آنها طنازانه است؛ در ساير قسمتها لحن او جدّي، محکم، ساده و بي پيرايه، بدون آرايه پردازي حتي گاهي گزنده و صريح است. تا جايي که هيچ ابايي از به کار بردن کلمات و مضامين رکيک ندارد. ولي به قول دکتر شفيعي اين هجوها و هتاکي ها از نوع مستهجن سرايي هاي مولوي در مثنوي است که در منظومه فکري و زباني او ضرورت دارد و بايد نکته ها از آن آموخت ( شفيعي، 1386: 27 ). سادگي و بي پيرايگي لحن نيز امري بديهي است چون قصد او پيچاندن مخاطب و درگير کردنش در لفظ و ظاهر نيست.
اما در حديقه مانند ساير قصه هاي قديمي در سنّت ادبي، کمتر به لحن گفتاري شخصيت ها توجه شده است. با توجه به اينکه با وجود محدوديت اشخاص از گفتگوي مستقيم آنها بسيار استفاده شده، ولي تقريباً لحن همه اشخاص در آن يکنواخت است به گونه اي که از لحن اشخاص نمي توان به موقعيت و حتي سطح فرهنگي و اجتماعي شان پي برد. به عبارت ديگر سنايي نقاشي است که فقط با يک رنگ کار مي کند.

صحنه

موقعيتي مکاني - زماني است که اشخاص داستان نقش خود را در آن بازي مي کنند ( مستور، 1379: 46 ). چون در داستانهاي ميني ماليستي برشي از زندگي براي روايت داستاني انتخاب مي شود بنابراين زمان در کمتر از يک روز، يا حتي چند لحظه اتفاق مي افتد و تغيير مکاني هم بسيار ناچيز است ( جزيني، 1378: 37 ). با توجه به کوتاهي حکايات حديقه، طبيعي است که فرصتي براي پرداختن عميق به جزئيات صحنه، زمان و حتي فضا سازي وجود ندارد.
در بعضي موارد سنايي به زمان و خصوصاً مکان حکايات اشاره کرده، اما از بررسي حکايات مي توان فهميد که حتي در اين موارد هم، به مانند ساير قصه هاي کهن معمولاً زمان و مکان حوادث اهميت زيادي ندارد و آنچه مهم است پرداختن به دورنمايه و انتقال مطلب است. مثلاً درحکايت (408) به مکان داستان ( شام ) اشاره کرده؛ اما اين اشاره نمادين است يعني مي توانست هر مکان ديگري هم باشد و به نظر مي رسد اصولاً اين حکايات ( داراي زمان و مکان ) براي سنايي تفاوتي با اکثر حکايات ديگر که مکان و زمان آنها مبهم و کلّي، در قالب شبي، روزي و ... است ندارد. ولي همين فشردگي و حذف جزئيات زمان و مکاني سبب شده است تا ذهن مخاطب بنا به خواست نويسنده کمتر درگير ظواهر شده، در عوض بر معني مورد نظر متمرکز شود.

درونمايه

موضوع حديقه، عرفاني - تعليمي است و بر همين اساس درونمايه حکايات را غالباً نکات عرفاني، الهي و اخلاقي تشکيل مي دهند. حکايات، بيشتر در تأکيد و تمثيل سخنان پيش گفته ي سنايي آورده مي شود و درونمايه ها نيز به صورت صريح و مستقيم به مخاطب ارائه شده اند. يعني با خواندن حکايت هدف گوينده مشخص مي شود. و اين مسأله به دليل وجود نتيجه گيري در ابيات پاياني اغلب حکايات است.
حتي در يکي از حکايات که ظاهراً تمثيلي است، سنايي در قسمت پاياني از تمام نمادها رمز گشايي مي کند (409). چون اصولاً قصد او پيچيده گويي نيست، تا حدّ امکان از زبان ساده و موضوعات قابل فهم مخاطب استفاده مي کند. هر چند اين اثر به عنوان يکي از نخستين نمونه ها در نوع خود، نسبت به نمونه هاي بعدي سادگي و رواني کمتري دارد.
يکي از نکات قابل توجه در داستانهاي ميني ماليستي، برخورداري از تم (Theme) جذّاب است ( پارسا، 1385: 40 ). داشتن تم جذّاب از اساسي ترين عناصر در جلب خواننده براي حکايات و داستانهايي است که در آنها به ساير عناصر قصه کمتر توجه مي شود. همانطور که اشاره شد قصد سنايي نيز حکايت پردازي نبوده است و هدف او رساندن مطلب مورد نظر به بهترين و ساده ترين وجه، به خواننده است بنابراين تم و درونمايه بايد اصلي ترين دغدغه سنايي بوده باشد. به نقد گرفتن خلقيّات ناپسند گروههاي مختلف جامعه در قالب طنز، نمايش رفتار زاهدان ريايي، ذکر ايستادگي مردم در برابر پادشاهان و صريح گويي آنان خصوصاً در حکاياتي که يک طرف آنها اشخاص تاريخي و مشهور مثل پادشاهان هستند، از مهم ترينِ اين تم هاست. به عنوان نمونه مي توان به حکايتِ دانستن آنکه آخرت به از دنياست (645) اشاره کرد.
مأمون خليفه عباسي وقتي از ورود زاهدي به بغداد آگاه مي شود زاهد را نزد خود دعوت کرده، براي بزرگداشت و ... او را زاهد و عابد خطاب مي کند. زاهد با صراحت و به تمسخر مي گويد من که همه دنيا در نظرم هيچ است زاهد نيستم، زاهد حقيقي تويي که چيزي اندک، يعني دنيايِ دون شاد شدي و آخرت با آن عظمت را رها کرده اي.
به راستي پاسخ دندان شکن " زاهد آزاد " عامل اصلي جذّابيّت براي خواننده، حتي عنصر مهم در باور پذيري آن نيست؟

نتيجه

از بررسي مجموع حکايات حديقه مي توان نتيجه گرفت که اين حکايات تا حدّ زيادي بر شاخصه هاي داستانهاي ميني ماليستي جديد سازگاري دارند. از جمله مهمترين شباهات: ايجاز در بيان مطالب و حذف زوايد ظاهري، طرح عناصر داستان در فشرده ترين شکل، تکيه بر معني و انتقال مطلب، سادگي بيان، عدم خيال پردازي و سر در گم نکردن مخاطب و ... است.
هر چند در انديشه عرفاني، داستان جز بهانه اي براي بيان مطالب نبوده است و قصد اصلي سنايي نيز حکايت پردازي نيست؛ اما نمي توان به سادگي از کنار شاخص هاي داستاني اين اثر گذشت. مهمترين عناصري که سنايي در عين فشردگي به آنها توجه کرده عبارتند از: ايجاز، گفتگو، روايت، زاويه ديد، شخصيت، لحن و ...
حکايات حديقه اغلب بر اساس سير زماني تنظيم شده اند و در بيشتر موارد داراي زاويه ديد سوم شخص هستند. سنايي به خوبي از قابليت هاي گفتگو ( با وجود محدوديت شخصيتها ) استفاده کرده است، به گونه اي که اين عنصر بخش مهمي از جريان روايت را بر عهده دارد.
ساختار اين حکايات اغلب بر اساس الگوي ( دو شخصيت + يک کنش + يک گفتگو ) يا حتي ( دو شخصيت + يک گفتگو ) طراحي شده اند. شخصيتها معمولاً به شيوه مستقيم به خواننده معرفي مي شوند و لحن کلّي حکايت نيز جدّي، ساده، روان و صريح است.
منابع تحقيق:
1) امين الإسلام، فريد (1384) نگرشي بر داستانهاي ميني ماليستي، تهران، همداد.
2) انوشه، حسن (1381) دانشنامه ادب فارسي، ج 2، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
3) بارت، جان (1375) چند کلمه درباره ميني ماليسم، ترجمه مريم نبوي نژاد، فصلنامه زنده رود، شماره 14-15.
4) پارسا، سيد احمد (1385) ميني ماليسم و ادب پارسي، نشريه دانشکده ادبيات دانشگاه شهيد باهنر، شماره 20.
5) پاينده، حسين (1385) «ژانر ادبي داستانک و توانمندي آن براي نقد فرهنگ» پژوهشهاي ادبي، شماره 12-13.
6) جزيني، جواد (1378) «ريخت شناسي داستانهاي ميني ماليستي» ماهنامه کارنامه، شماره 6.
7) جمالي، زهرا (1385) سيري در ساختار داستان، تهران، همداد.
8) رضي، احمد و مهديه فيض (1385) «تحليل عناصر داستاني در قصه هاي مقالات شمس» پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره 6.
9) سنايي، ابوالمجد مجدودبن آدم (1383) حديقة الحقيقة، مدرس رضوي، تهران، دانشگاه تهران.
10) شفيعي کدکني، محمد رضا (1386) تازيانه هاي سلوک، تهران، آگاه.
11) عبداللهيان، حميد (1386) داستان بيت؛ يک قالب داستاني تازه، پژوهشهاي ادبي، شماره 15.
12) مارتين، والاس (1382) نظريه هاي روايت، تهران، هرس.
13) مستور، مصطفي (1379) مباني داستان کوتاه، تهران، نشر مرکز.
14) مندني پور، شهريار (1383) کتاب ارواح شهرزاد، تهران، ققنوس.
15) ميرصادقي، جمال (1364) عناصر داستان، تهران، شفا.
16) يونسي، ابراهيم (2535) هنر داستان نويسي، تهران، اميرکبير.
17) Rondom House ; New , Ann ; (1998) what was mine: stories , Betti: york.

منبع مقاله :
حسيني، مريم؛ (1392)، سنايي پژوهي (مجموعه مقالات همايش بين المللي حکيم سنايي)، تهران: خانه کتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط