مَرَرتُ بِسيبَوَيهِ و سيبَويهٍ آخَر!

بلندآوازگي و خاطره آفرينيِ نام « سيبويه » باعث آمده است تا شماري از اعلام و علماي ديگر مسلمان را بر گَرده ي خاطره و شخصيتِ وي « سيبويه » يا « سيبويهِ دوران » و مانند آن بخوانند.
شنبه، 23 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مَرَرتُ بِسيبَوَيهِ و سيبَويهٍ آخَر!
 مَرَرتُ بِسيبَوَيهِ و سيبَويهٍ آخَر!

 

نويسنده: جويا جهانبخش (1)




 

چكيده:

بلندآوازگي و خاطره آفرينيِ نام « سيبويه » باعث آمده است تا شماري از اعلام و علماي ديگر مسلمان را بر گَرده ي خاطره و شخصيتِ وي « سيبويه » يا « سيبويهِ دوران » و مانند آن بخوانند.
بررسيِ اين تلقيبها و چون و چندِ سرمشق ساختن نامِ نحوي بزرگِ فارس براي اهداي چنين القابِ تشريفي، آنسان كه از رهگذرِ آن پرتوي بر هنجارهايِ ذهنيِ جامعه ي علميِ سَلَف انداخته شود، كامه ي اين قلم انداز است.
دريافتِ نگارنده اين است كه در اين تلقيبهايِ تشريفي، ردِّ پايِ نوعي درجا زدنِ فرهنگي و سهل انگاريِ نظري و خيال انديشيِ گزافه گويانه- كه النهايه به سراشيبِ ابتذال و انحطاط در غلتيده است- هويداست.
كليدواژه ها: سيبويه، سيبويه دوران، القاب تشريفي.
بر بنيادِ هنجارهايِ نحوِ زبانِ عربي، نامِ « سيبويه » ( كه عَلَمِ مختوم به « وَيه » محسوب مي شود ) از اسماء مبني است، ولي براي فرق نهادن ميانِ « معرفه » و « نكره » يِ آن، نكره اش را تنوين مي دهند و البتّه معرفه اش را نه. مثالِ مشهورِ اين هنجار، عبارتِ « مَرَرتُ بِسيبَوَيهِ و سيبويهٍ آخر » است (2) و معنايِ آن اين كه: بر سيبويهِ شناخته شده گُذَر كردم و همچُنين بر مردي ديگر كه او نيز سيبويه نام دارد. « سيبَوَيهِ » نخست مبني بر كسر است و « سيبويهِ » دوم از بابِ نَكَرگي تنوين يافته.
اين مثال زبانزد و قاعده ي روان در نحوِ آن زبان و ناهمسازي و تقابلي را كه ميان « سيبويهِ » معرفه و « سيبويه » نكره مي افتد، ياد كردم تا بهانه اي باشد از يادكردِ ناهمساني و ناهمسازيِ فراخ دامنه تر ميان « سيبويه » نامي شناخته ي تاريخ با بيشترينه ي « سيبويه » هايِ ديگر كه بحَق، در مقايسه با او، اكثر قريب به اتّفاق ايشان، همان « سيبويهٍ آخَر » اند!
در واقع، همان طور كه ميان « سيبويهِ » معرفه و آن « سيبويهٍ آخَر » جدائيِ آشكار و انكارناپذيري هست، ميان « سيبويهِ » معروفِ نحويِ پيشرو و « سيبويه » هايِ ديگر كه اغلب از رهگذرِ دست و دل بازيِ ذهنيِ و زبانيِ ما به نامِ او ناميده شده و بر مثالِ وي به قلم رفته اند نيز تمايزي بيّن هست.
« سيبويهِ » معروف، يعني همان ابوبِشر عَمرو بن عثمان بن قَنبَر ( 148-180ه ق. )، پيشوايِ ايرانيِ نحويانِ بصره، بل سَركَرده و پيشرو نحويان در درازنايِ تاريخ، كسي است كه اين واژه ي فارسي- يعني « سيبويه » را ( كه در خوانِش ايراني اش، سيبُويه Sibuya، و در خوانِش عربي/ عربيانه اش، سيبويه Sibavayh است )- در فرهنگِ مسلمانان و در اذهانِ همه ي كساني كه خوضي در فراخنايِ زبان و ادب عربي دارند، جاودانه گردانيده است.
ريخت و ساخت و آهنگ نام « سيبويه »، از دور زمان، اذهانِ جستجوگر و كنجكاو را به تكاپو انگيخته و گفت و گوهايي در اين باره در انداخته است (3) كه در رسيدن به يكايكِ آنها خود گفتاري علي حِدَه طلب مي كند و از موضوعِ اين سخنگاه بيرون است.
پيشينيانِ ما نه تنها در معنا و حيثياتِ صِرفي و نحويِ واژه ي « سيبويه » گفتگوها كرده اند، گاه در آرايه گريها و بازيهايِ لفظي اديبانه نيز از آن مايه گذاشته اند، چُنان كه ابنِ جُبَيرِ يَحصِبي درباره ي كسي كه به او سيبي هديّه كرده است گفته:
خليلٌ لم يزل قلبي قديماً... يميلُ بفرطِ صاغيه اليه
أتاني مُقبلاً و البشرُ يبدي... وسائل برهٍ كرمت لديهِ
وجاء بعرفِ تُفاح ذكيّ... فقلتُ: اتي الخليلُ بسيبويه
فاهدي من جناه بكل شكلٍ... يلوحُ جمالُ مُهديها عليه (4)
بازيِ هنرمندانه اي كه شاعر با واژه هاي « سيبويه » و « خليل » كرده است و از يك سو نامِ دو اديبِ نامي، يعني: سيبويهِ نحوي و خليل بنِ احمد فراهيدي، را فراياد آورده و همنشين كرده، و از سويِ ديگر- و در پرده ي آن تداعي- از « خليل » (/دوستِ ) خود و بويِ سيبِ اهدائيِ او سخن رانده است،‌بر نكته بينان پوشيده نيست؛ و اين هم پوشيده نمي نمايد كه اتّكايِ شاعر بر معنايي است كه بعضِ پيشينيان از واژه ي « سيبويه » به دست مي دادند و « سيبويه » را « بويِ سيب » ( رائحة التُفّاح ) معنا مي كردند.
باري، اگر از اين « سيبويهِ » بزرگ و نامي و نام آفرين بگذريم به « سيبويه » هايِ ديگر- و تو گويي همان: « سيبويه آخَر »!- مي رسيم كه همه ( يا اكثرِ قريب به اتّفاقِ ايشان ) بر گرده ي نامِ آن نحويِ بزرگ و از راهِ تشبيه به او و يادآوريِ او « سيبويه » خوانده شده اند، (5) و در گستره ي تاريخ و اقاليمِ اسلامي پراكنده اند:
ابوبكر محمّد بن موسي بنِ عبدالعزيز كنديِ صَيرَفي ( 284-358ه ق. )، معروف به « ابن الجُبّي » كه از معتزله در شمار است و فقيهي شافعي و مردي زبان آور و ناقد و شاعر بوده است هم، لقبِ « سيبويه » داشته و به نامِ « سيبويهِ مصري » نامبُردار است. (6)
ابونصر محمّد بن عبدالعزيز بن محمّد بن محمود بن سهل بن مَنده ي تيمي، نحوي و قاضي و محدِّث اصفهاني ( كه جماعتي چون عبدالرحمن بنِ مَنده/ 381-407ه ق./ و غيرِ او از وي روايت كرده اند، و او خود از ابنِ فارِس/329-395ه ق./ و زيد بنِ عبدالله بنِ رفاعه يِ هاشمي / د: پس از 400ه ق. / نقل حديث كرده است ) هم لقب « سيبويه » داشته است. (7)
ابومحمّد سعيد بن مبارك بن دَهّان بغدادي نحوي ( 494-569 ه ق. ) معروف به ابن دَهّان، را- كه بحق در دانشِ نحو پايه اي و مايه اي داشته تا آنجا كه گفته مي شده است نحويانِ بغداد چهار تن بوده اند: ابنِ جواليقي و ابنِ شَجَري و ابنِ خَشّاب و ابنِ دَهّان- عِمادِ كاتبِ اصفهاني « سيبويه عَصرِهِ » خوانده است. (8)
سيبويهِ سِنجاريِ نحوي ( د:ح606 ه ق. در سِنجار )، از علماي نحو و مدرّسانِ عربيّت، هم از « سيبويه » هاست (9)؛ و هرچند در شرحِ حالش بتصريح نديده ام، مي توان پنداشت كه « سيبويه » لقبِ او ( و برخاسته از نحودانيِ او ) بوده باشد، نه نام.
شيخ ابوالحسن علي بن عبدالله بن ابراهيم كوفي مُقري نحوي ( د:667 ه ق. در قاهره ) كه در صناعتِ نحو او را فاضلي بارع خوانده اند نيز مُلَقّب به « سيبويه » بوده است. (10)
ديگر، « ابوحيّانِ اندلسي » يِ معروف ( اثيرالدين ابوحيّان محمّد بن يوسف بن عليّ بن يوسُف بنِ حيّان الغَرناطيّ الجَيانيّ الأندلسيّ /654-745 ه ق. ) اديب و نحوي و لغوي و مفسّر و محدِّث و مُقري و تراجِمنگار و مورّخِ بلندپايه است، صاحبِ تفسيرِ بلندآوازه ي البحر المحيط و آثارِ آوازه مندِ ديگر چون ارتشاف الضّرَب. (11)
شيخ جمال الدّين ابواحمد عبدالصَّمَد بن ابراهيم بن خليل بغدادي، شيخ دارالحديث بغداد، در اجازه ي نيكويي كه از براي شهيد اوّل نوشته است، در يادكردِ مشايخ خويش، از ابوحيّان اندلسي بدين عبارت ياد مي كند: « الشيخ العلّامة نادرة الزمان سيبويه العصر أثيرالدّين أبوحيّان محمّد بن يوسف بن حيّان الأندلسي نزيل مصر ». (12)
برهان الدّين ابراهيم بن حسن نبيسيِ (13) شبستري نقشبندي ( د:915 ه ق. ) هم كه از فضلاي عصر خود بوده و آثاري منظوم و منثور به پارسي و تازي به يادگار نهاده كه از آن جمله نظم كافيه يِ ابن حاجب و شرح آن است، به واسطه ي مهارتي كه در عربيّت داشته « سيبويه ثاني » خوانده مي شده است. (14)
شيخ الإسلام زين الدّين ابويحيي زكريّا بن محمّد بن احمد بن زكريّاي انصاري سنيكيِ (15) مصريِ شافعي ( ح823-926ه ق. ) كه از قُضات و مُفسّران و حُفّاظ برجسته ي حديث در مصرِ عصرِ خويش در شمار بوده و آثار متعدّد- از جمله: شرحي بر شُذور الذَّهَب- پديد آورده است (16) هم، « سيبويه زَمانِهِ » خوانده شده است. (17)
غياث الدّين محمّد بن احمد بن محمّد بن ابي بكر بن محمّد بن علي ايجي شافعي، از دانشوران سده ي نهم، هم در عربيّت شاخص و سرآمد بوده و از همين روي، در شيراز او را « سيبويه ثاني » مي خوانده اند. (18)
ملّا صفي الدّين محمود شيرازي شافعي، از دانشوران همان قرن، هم كه شاگرد غياث الدّين ايجي معروف به « سيبويه ثاني » بوده، « سيبَوَيهِ ثالث » خوانده مي شده است. (19)
ابوبكر بن اسماعيل بن شِهاب الدّين عمر بن علي بن وفاء شنواني ( زاده در « شنوانِ » مصر به سال 959 و درگذشته در قاهره به سال 1019ه ق. ) نحوي شافعي تونسي الأصل، از برجستگان علم عربيّت در عصر خويش كه آثار پرشماري در اين زمينه پديد آورده است (20)، دايي « شهاب الدّينِ خَفاجي » ي معروف است، و خَفاجي- كه پايگاهش در عربيّت بر اهل نظر پوشيده نيست- اين دايي و استاد گرامي اش را « سيبويه زمانِهِ » مي خوانَد. (21)
محيي الدّين عبدالقادر بن محمّد بن يحيي بن مكرم حسيني طَبَري مكّي شافعي ( 976-1033ه ق. ) زاده و درگذشته در مكّه ي معظّمه، از فضلاي حجاز و نويسنده اي پركار (22) و از جمله پديد آورنده ي حسن السّريرة في حسن السّيرة (23) است كه ابن باكثيرِ مكّي در وسيلة المآل في عدّ مناقب المآل به مناسبتِ يادكردِ همين كتابِ اخيرالذّكر، به آفرين خواني بر او پرداخته و از جمله وي را با لقب « سيبويه زمانه » ستوده است. (24)
دانشمند ديگري در سده ي يازدهم هجري مي زيسته است كه او را به نام محمّد بن احمد بن سلامه ي احمدي شافعي بصيرِ مصري ياد كرده و شهرتش را « سيبويه » گفته اند؛ و گفته اند كه در علوم عقلي و نقلي و معارف الهي عالمي بسياردان بوده است ليك آوازه اش به « عربيّت » ( دانش زبان و ادب عربي ) بلند گرديده، چرا كه به تدريس عربيّت و مشكل گشايي از آن بسيار اهتمام كرده بوده است. اهل عوالم صوفيانه بوده و او را از اصحاب كَرامات قلم داده و گفته اند كه- به اصطلاح اهل اين معاني- بين « علم » و « ولايت » جمع كرده بوده است. درگذشت اين مرد هزار و پنجاه و اَندِ هجري رخ داده است. (25)
شيخ محمّد بن محمّد غلاني كثناوي دانرانكويِ سوداني، از علماي ذوفنون اقاليم باختري اسلامي ( د: 1154ه ق. )، زماني كه نزد شيخ محمّد فودو صرف و نحو عربي آموخت و علوم عربيّت را بنيكويي فراگرفت، شيخ ياد شده او را « سيبويه » لقب داد! و پيش از آن هم چون مقامات را خوب از بَر كرده بود- به نحوي كه وقتي يك واژه ي آن را مي گفتند، بي زحمت پيش از آن را از بَر مي خواند- ، او را « صاحب المقامات » لقب داده بود !! (26)
ابوعبدالله محمّد بن حسن جندوز را كه يكي از استادانِ فقيه و محدِّثِ بزرگِ مالكي، ابوعبدالله محمّد بن طالب بن سوده ي مري فاسيِ تاودي ( 1128-1207ه ق. ) بوده است، « سيبويه زمانه » خوانده اند، و طُرفه آن كه از همان گزارشي كه در سرگذشتنامه ي شاگرد مِفضالش درباره ي او به دست داده اند، بوضوح معلوم مي شود كه وي حتّي در همان سرزمين و زيستگاهِ خود نيز در عربيّت سرآمد نبوده و برتريِ مطلق نداشته است !! (27)
ابومحمّد عبدالله بن محمّد كردي شهرزوري بيتوشي شافعي ( 1161-1221ه ق. ) اديب و شاعر و نحوي و فقيه، زاده ي بيتوش ( از ديههايِ منطقه ي سردشتِ كردستان ) كه چندي در بغداد و چندي در بصره زيست و سرانجام در اَحساء از جهان رفت، از عربيدانانِ قابلِ اعتنايِ روزگار خود به شمار مي رفته و آثاري نيز در اين زمينه برجاي نهاده است. وي را « سيبويه ثاني » خوانده اند. (28)
عبدالعزيز شواف زاده هم كه در دانشِ عربيّت ممتاز و برجسته بوده و محمود آلوسي نزدِ وي دانش اندوخته است، به واسطه ي مهارتي كه در اين فن داشته « سيبويه ثاني » خوانده شده است. (29)
شيخ حسن بن محمّد سبيتي عامِلي كفراوي ( د:1289ه ق. ) را كه از علما و اُدبا و فضلاي شيعه در شمار است و به طبابت اشتغال داشته و در آن حذاقتي فرا مي نموده است، در نحو، « سيبويه زمانِهِ » خوانده اند. (30)
ملّا محمّد هزارجريبي ( د:ح1298ه ق. )، از علماي عصرِ ناصرالدّين شاهِ قاجار كه به تدريسِ عمومِ علومِ نقلي و همه ي كتبِ سطوح، بويژه كتبِ عربيّت، اشتغال داشته است و از فضلاي مدرّسان در شمار مي آمده، مشهور به « سيبويه » بوده است. (31)
شيخ حسين بن حاج سليمان بن شيخ علي بن حاج زين بن حسن بن خليل عامِلي شحوري صيداوي جبشيثي، مشهور به ابوخليل ( زاده ي صيدا به سال 1252 و درگذشته در دجيل به سال 1313ه ق. و مدفون در وادي السّلام نجف اشرف )، از فضلا و حوزويان شيعه در لبنان و معاصران و معاشرانِ سيّد « الأعيان »، علّامه سيّد محسن امين عامِلي، است كه به واسطه ي شدّت اِتقان در علمِ عربيّت او را هم « سيبويه ثاني » مي گفته اند. (32)
شيخ علي بن رضا بن احمد ابرندآبادي يزدي حائري ( د:1320ه ق. ) از دانشمندان امامي ساكنِ كربلاي مُعلّا- علي مشرِّفها آلافُ التّحيّة و الثّناء- كه در علوم ادبي براعتي داشته و به خبرت و مهارت در دانش نحو عربي آوازه اي به هم رسانيده بوده و به تدريس و تعليم نحو مي پرداخته است، به واسطه ي همين اشتهار و اشتغال به « سيبويه » ملقّب شده بوده؛ و طُرفه اين است كه برادر فاضلش، شيخ عبّاس، هم به واسطه ي سرآمدي در دانشهاي ادبي- خاصّه نحو عربي- و اهتمام به تدريس علومِ ادب، لقب « اَخفَش » يافته بوده است. از آن پس نيز تا به روزگار ما لقبِ « سيبويه » بر اين خاندان علم و فضيلت مانده و به همين شهرت شناخته مي شوند. (33)
« سيبويه » ها باز هم، اينجا و آنجا، در تراجِمنامه ها هستند؛ و ما به همين موارد بسنده كرديم تا بيهوده رشته ي سخن را به درازا نكشانيده باشيم؛ چه همين موارد و مثالها براي بيان آنچه در نظر است، كافي مي نمايد.
از رهگذر « جامعه شناسي اين نامها » و رهيافتِ چنين تسميه ها و تلقيبها، مي توان به درونِ « ساختار ذهني جامعه » نقبي زد و به مطالعه در « آسيب شناسي » آن پرداخت؛ كه بي آن « اميد هرگونه پيشرفتي، از مقوله ي مُحالات است ». (34)
در مقام تحليل، اين تكرار لقبِ « سيبويه » و باز ناميدن كسان به نام او، در درجه ي اوّل نمودار تأثير شگرف كار و كارنامه ي صاحب الكتاب بر ذهن و زبان همه ي كساني است كه به نحوي به زبان و ادب عربي مي انديشند.
در عظمت و جلالت و اثرگذاريِ الكتابِ سيبويه، همين بس كه از ديرباز آن را « قرآنُ النَّحو » خوانده اند. (35)
پس نابيوسيده نيست كه سيبويه را نمادِ آرمانيِ نحوداني بشمارند و در مقامِ تبجيل و تكريمِ نحودانيِ كسي، نسبت و مانندگيِ وي را به سيبويه در نظر آورند؛ امّا اين تنها يك رويِ اين پديده ي ذوأبعاد است.
گذشته از بلندايِ پايگاهِ سيبويه، در آئينه ي تكرار اين تسميه و تلقيب مي توان وجوه ديگري از گذشته ي انديشگي و فرهنگي را نيز به نظاره نشست.
در اين فراخنا، نخستين چيزي كه ديده ي تحليل را به خود مي گرايانَد، همانا فرهنگ تكرار و تكرار فرهنگ است. اكثر اين تسميه ها و تلقيب ها در بستر خُمودافزاي جُمودآميزِ درجا زدنِ فرهنگي و علمي صورت پذيرفته است، و در فضايي كه جهشها و پوياييها و جوياييهاي سيبويه وار ناشدني مي نموده و بزرگترين فضيلت مُتَصوَّر براي هر دانشي مردِ برجسته، هر آينه، تشبُّه به سرمشقهاي ديرين بوده است و بس.
هر چند اين سخن و اِنگاره كه: پيشروانِ پيشين كرانه هاي دانش را درنورديده اند و غايت فضل و هنر ما باز فهميدن گفتار ايشان و در رسيدن به ژرفاي دانش و دستاوردهاي پيشينيان است، از ديدِ روشن بيني فرهنگي و در چشم اندازِ دانايانِ ژرف بين، بسيار زشت و نابجا و بي اندام و ناهموار مي نمايد، گروهِ نمايان و تأثيرگذاري از دانشوران گذشته ي ما بدان مُتَفَوِّه بودند و هيچ قُبح و شَناعتي نيز در آن نمي ديدند.
بيشترينه ي اين « سيبويه » ها، اگر هم براستي « سيبويه » و « سيبويه ثاني » مي بودند- كه نبودند- از آن روي مي بود كه حاملان و فهم كنندگان خوبي براي ميراث و علوم وي به شمار مي رفتند، نه آن كه در نوآوري و ابداع و تأسيس و پايه گذاري همچون او بوده باشند... هرگز! هرگز!
افزون بر اين فرهنگ تكرار و تكرار فرهنگ- كه به خودي خود نوعي بيماري انديشگي است و روحِ اجتماع را دم به دم نِزارتر مي سازد-، در اين ميانه، غلبه ي سهل انگاري افراطي بر قياس ها، و گزافه گويي در تلقيب ها، از ديد ناظران هوشيار خُرده سنج پوشيده نمي ماند.
آسان شدن مُجازَفات، و سهل انگاري در عيارسنجي شاخصها و شخصيّتها، باعث مي شود بهاي راستينِ واژه ها و نامها و مفهومها مغفول بماند و نرخِ اسم ها و لقب ها ارزان شود !
مردماني كه گوهرهاي راستين و رخشان را نمي شناسند، خرمهره را نيز « گوهر » نام مي كنند، و كساني كه بَر و يال و گوپالِ رستم را نديده اند، هر پهلوان پنبه ي پوشالي را « رستم » مي خوانند !! (36)
غرضم، به هيچ روي، خوارمايه داشتنِ كارنامه ي اين مردان علم و ادب و فرهنگ و پيشينياني كه هر يك به مناسبتي « سيبويه » خوانده شده اند، يا اگر طبيب بوده اند « جالينوسِ زمان » و « بقراط دوران »، و اگر متكلّم بوده اند ثاني مفيد و مرتضي به قلم رفته اند، نيست... هرگز! هرگز!... كه بيشينه ي اين مردان هم در پايگاه خود رفعتي و شأني دارند بازگفتني.
امّا بر اين حقيقت نيز چشم نمي توان پوشيد كه بيشترينه ي اين كساني كه گُشاده دستانه لقبِ « سيبويه » يا « سيبويه دوران » مي گيرند، خاصّه هر چه جلوتر مي آييم، حتّي با نُحاةِ درجه ي دوم- و احياناً: سوم و چهارمِ - عصرِ عبّاسي قابلِ قياس نيستند، تا چه رسد به پيشواي نحويان !
جانِ كلام من، همين است كه اگر « سيبويه » در ابعاد راستين و كارآمدش تكرار نشد، و اگر در نحو و در غالبِ ديگر شعبِ معرفتي قرنها و قرنها از نوآوريهاي سيبويه وار دور مانديم، در كنار عوامل ديگري كه تأثيرشان را منكر نيستم، اين تنزّل توقّعات جامعه ي علمي و آسانگيري و ارزانفروشيِ فرهنگي و نظري هم، بي گفت و گو، مؤثّر بوده است.
به عبارت ديگر،‌ اين سيبويه بزرگ و احترام انگيز ما نيست كه همه ي مسائل را حل كرده است؛ اين ماييم كه خوش خيالانه مسائل را حل شده مي انگاريم ( يا دستِ كم: مي انگاشته ايم ) و مرتبتي فراتر از اقتدا به سيبويه نمي شناسيم.
و البتّه بيهوده نيست كه اهتمام جدّي در بازنگري و بازانديشي نحو سنّتي نيز در عصر جديد و همراه با تحوّل در نگرش به خويشتن و جهانِ پيرامون صورت مي گيرد، نه در روزگاري كه تلقين و تكرارِ نحونامه هاي ستبرِ گذشتگان رونقي بيش از اين داشت ولي آن رونق و كوشايي از چُنين نگاهِ انتقاديِ مولودِ روزگارِ نو بر كنار و بي بهره مي نمود.
منابع تحقيق:
الآلوسي، شهاب الدّين السيّد محمود أفندي، غرائب الاغتراب و نزهة الألباب، بغداد، مطبعة الشابندر، 1327ه ق.
ابن خلّكان، ابوالعبّاس شمس الدّين أحمد بن محمّد بن ابي بكر ( 608-681 ه ق. )، وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان، تحقيق: الدكتور أحسان عبّاس، بيروت، دارالثقافة.
ابن عقيل، بهاءالدّين عبدالله العقيلي المصري الهمداني ( 698-769ه ق. )، شرح ابن عقيل علي ألفيّة ابن مالك- و معه: كتاب منحة الجليل بتحقيق شرح ابن عقيل، تأليف: محمّد محيي الدّين عبدالحميد-، ج1، ط20، القاهرة، دارالتراث، 1400ه ق.
ابن كثير الدِّمشقيّ، أبوالفداء إسماعيل ( د:774ه ق. )، البداية و النهاية، حقّقه و دقّق أصوله و علّق حواشيه: علي شيري، 14ج، ط1، بيروت، دار أحياءِ التراث العربيّ، 1408ه ق.
ابن ماكولا ( د: 475ه ق. )، الإكمال في رفع الارتياب عن المؤتلف و المختلف في الأسماء و الكُني و الألقاب، اعتني بتصحيحه و التعليق عليه: عبدالرحمن يحيي المعلّمي، ط2، حيدرآباد، مجلس دائرة المعارف العثمانية.
إسماعيل باشا البغدادي، إيضاح المكنون في الذّيل علي كشف الظّنون عن أسامي الكتب و الفنون، عني بتصحيحه: محمّد شرف الدّين بالتقايا و رفعت بيلكه الكليسي، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
___، هدية العارفين، بيروت، دار إحياء التراث العربي ( افست از روي چاپ استانبول ).
اليان سركيس، يوسف، معجم المطبوعات العربية و المعرّبة، 2ج، قم، مكتبة آية الله العظمي المرعشي النجفي، 1410ه ق.
الأمين، السيّد محسن، أعيان الشّيعة، حقّقه و أخرجه: حسن الأمين، بيروت، دارالتّعارف للمطبوعات، 1403ه ق.
بُخارا ( مجله فرهنگي و هنري )، ش71، خرداد-شهريور 1388ه ش.
البغدادي، عبدالقادر، خِزانة الأدب، تحقيق: محمّد نبيل طريقي (و) إميل بديع يعقوب، ط1، بيروت، دارالكتب العلمية، 1998م.
پژوم، جعفر، با راست قامتان پهنه اندرز( يادنامه راشد )، چ1، تهران، انتشاراتِ سخن، 1387ه ش.
تراثنا ( نشرة فصلية تصدرها مؤسسة آل البيت- عليهم السّلام- لإحياء التّراث )، السنة الخامسة، العدد الرّابع [/21]، شوّال- ذوالحجة 1410ه ق.
تربيت، محمّدعلي، دانشمندانِ آذربايجان، به كوشش غلامرضا طباطبايي مجد، چ1، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1378ه ش.
الجَبَرتي، عبدالرحمن بن حسن، عجائب الآثار في التّراجم و الأخبار، تحقيق: الدكتور عبدالرحيم عبدالرحمن عبدالرحيم، تقديم: الدكتور عبدالعظيم رمضان، 4ج، القاهرة، دارالكتب المصرية، 1997 و 1998م.
حاجي خليفة، مصطفي بن عبدالله، كشف الظُّنون عن أسامي الكتب و الفنون، تحقيق: محمّد شرف الدّين يالتقايا و رفعت بيلگه الكيسي، 2ج، بيروت، دار إحياء‌التّراث العربي.
حاكم نيشابوري، أبوعبدالله ( 321-405ه ق. )، تاريخ نيشابور، ترجمه محمّد بن حسين خليفه نيشابوري، مقدّمه و تصحيح و تعليقات: دكتر محمّدرضا شفيعي كدكني، چ1، تهران، نشر آگه، 1375ه ش.
الذَّهَبي، شمس الدّين محمّد بن أحمد بن عثمان ( د: 748ه ق. )، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق: الدكتور عمر عبدالسلام تَدمُري، ج26، ط1، دارالكتاب العربي، 1409ه ق.
___، سير أعلام النُّبلاء، أشرف علي تحقيق الكتاب و خرّج أحاديثَه: شعيب الأرنؤوط و...، بيروت، مؤسّسة الرّسالة، ط9، 1413ه ق.
الزَّبيدي الحنفي، السيّد محمّد مرتضي الحسيني الواسطي، تاج العروس من جواهر القاموس، دراسة و تحقيق: علي شيري، 20ج، بيروت: دارالفكر، 1414ه ق.
الزّركلي،‌خيرالدّين، الأعلام ( قاموس تراجم لأشهر الرّجال و النّساء من العرب و المستعربين و المستشرقين )، 8ج، ط5، بيروت، دارالعلم للملايين، 1980م.
زكريا بن محمّد بن أحمد بن زكريا الأنصاري، ( د:936ه ق. )، فتح الوهّاب بشرح منهج الطّلاب، ج1، ط1، بيروت، دارالكتب العلمية.
السخاوي، شمس الدّين محمّد بن عبدالرّحمن، الضّوءُ اللّامِع لأَهل القرنِ التّاسع، 12ج، ط1، بيروت، دارالجيل، 1412ه ق.
السّمعاني، أبوسعد عبدالكريم بن محمّد بن منصور التّميمي ( د:562 ه ق. )، الأنساب، تقديم و تعليق: عبدالله عمر البارودي، ط1، دارالجنان، 1408ه ق.
السّيوطي، جلال الدّين عبدالرحمن، بُغيَة الوعاة في طبقات اللغويّين و النُحاة، تحقيق: محمّد أبوالفضل إبراهيم، 2ج، صيدا (و) بيروت، المكتبة العصرية، 1419ه ق./ 1998م.
شكري الآلوسي، السيّد محمود، مختصر التُحفة الاِثني عشرية، حقّقه و علّق حواشيه: محبّ الدّين الخطيب، القاهرة، المطبعة السّلفية، 1373ه ق.
الصَّفَدي، صلاح الدّين خليل بن أيبَك ( 696-764ه ق. )، الوافي بالوَفَيات، تحقيق: أحمد الأرناؤوط و تركي مصطفي، ط1، بيروت، دار إحياء‌ التراث العربي، 1420ه ق.
الطّهراني، الشيخ آقا بزرگ، الذريعة إلي تصانيف الشّيعة، ‌بيروت، دارالأضواء، ط3، 1403ه ق.
___، نُقَباء البشر في القرنِ الرّابع عشر، 4ج، ط2، مشهد، دارالمرتضي للنشر، 1404ه ق.
الغلاييني، مصطفي، جامع الدّروس العربية، 3ج ( در يك مجلّد )، چ1، قم، دفتر نشر نويد اسلام، 1379ه ش.
القِفطي، جمال الدّين أبوالحسن عليّ بن يوسف ( د:624ه ق. )، إنباهُ الرُّواة علي أنباهِ النُحاة، تحقيق: محمّد ابوالفضل إبراهيم، ط1، القاهرة، دارالفكر العربي (و) بيروت، مؤسّسة الكتب الثّقافية، 1406ه ق./ 1986م.
القمي، الشيخ عبّاس، الكني و الألقاب، تقديم: محمّد هادي الأميني، 3ج، طهران، مكتبة الصدر.
كحّاله، عمررضا، معجم المؤلّفين ( تراجم مصنّفي الكتب العربية )، 13ج، بيروت، مكتبة المثنّي (و) دار إحياء التراث العربي.
المجلسي، العلّامة محمّدباقر ( د:1110ه ق. )، بِحارالأنوار الجامعة لدُرَرِ أخبار الأئمة الأطهار [ عليهم السّلام ]، ط2، بيروت، مؤسّسة الوفاء، 1403ه ق.
محمّد الأسعد، عبدالكريم، الوسيط في تاريخ النّحو العربي، ط1، الرياض، دارالشوّاف للنَّشر و التّوزيع، 1413ه ق.
مدرّس ( خياباني تبريزي )، ميرزا محمّدعلي، ريحانة الأدب في تراجم المعروفين بالكنية أو اللقب، چ2، تهران، كتابفروشي خيّام.
المَقَّري التِّلمساني، أحمد بن محمّد ( 986-1041ه ق. )، نفح الطِّيب من غُصنِ الأندلس الرَّطيب، حقّقه الدكتور إحسان عباس، 8ج، بيروت، دار صادر، 1408ه ق.
موسوعة مؤلّفي الإمامّية، تأليف و نشر: مجمع الفكر الإسلامي، ج1، ط1، قم: 1420ه ق.
الميلاني، السيّدعلي الحسيني، نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار، ج19، ط1، 1420ه ق./ 1378ه ش.
النّبهاني، يوسف بن إسماعيل ( 1265-1350ه ق. )، جامع كَرامات الألياء، تحقيق و مراجعة: إبراهيم عطوَة عوض، 2 ج، شركة مكتبة و مطبعة مصطفي البابي الحلبي و أولاده بمصر، ط3، 1404ه ق.
النّجدي ناصف، علي، سيبويه إمام النُّحاة، ط2، القاهرة، عالم الكتب، تاريخ مقدّمه، 1399ه ق.
الياقوت الحموي الرّومي البغدادي، شهاب الدّين أبوعبدالله، معجم البلدان، بيروت، دار إحياء‌التراث العربي، 1399ه ق.


پي‌نوشت‌:

1. متن پژوه و پژوهشگر حوزه دين - اصفهان.
2. از براي اين مثال، نمونه را نك: الغلاييني، جامع الدّروس العربيّة، 7/1؛ و شرح ابنِ عَقيل، 17/1.
3. در اين باره، از جمله نك: النّجدي ناصف، سيبويه إمام النُّحاة، 74-79؛ و محمّد الأسعد، الوسيط في تاريخ النّحو العربيّ، 58و 59.
4. مَقَّري تلمساني، نَفح الطِّيب، 304/4.
5. در بعضِ مواردي كه در پاره اي از منابع « سيبويه » را به عنوانِ لقبِ كسي ياد كرده اند، عَلَي الظّاهر اين واژه تصحيفِ واژه اي ديگر است و از همين روي بكُلّي از دائره گفت و گو از « سيبويه » ها بيرون مي افتد.
نمونه را، عبدالرّحمن بن عبدالعزيز مدائني را كه از قُدماي محدّثان است،بعضِ منابع ( نك: خطيب، تاريخ بغداد، 255/10، ش 5373 ) ملقّب به « سيبويه » شناسانيده اند؛ حال آن كه در بعضِ ديگر ( نك: سَمعاني، الأنساب، 160/5؛ و ابن ماكولا، الإكمال، 406/1- هامِش ) ريختهاي ديگري، غير از « سيبويه » از براي لقبِ وي مسطور است.
6. نك: ذهبي، تاريخ الإسلام، 185/26، و سمعاني، الأنساب، 24/2؛ و ابن ماكولا،الإکمال، 420/4؛ و صَفَدي، الوافي بالوَفَيات، 61/5 و: ياقوت حموي، معجم البُلدان، 108/2 و 109؛ و سيوطي، بُغية الوُعاة، 250/1 و 251- ش 462.
7. نك: سيوطي، بغية الوُعاة، 161/1- ش 270؛ و ابن ماكولا، الإكمال، 420/4- هامش-؛ و زبيدي، تاج العروس، 89/2.
8. نك: ذهبي، سير أعلام النبلاء، 582/20؛ و همو، تاريخ الإسلام، 342/49 - 343؛ و ابن خلّكان، وَفَيات الأعيان، 382/2 - 385؛ و قمي، الكُني و الألقاب، 286/1.
9. نك: قفطي، إنباء الرّواة، 71/2.
10. نك: ابن كثير، البداية و النهاية، 297/13؛ و سيوطي، بغية الوعاة، 170/2- ش 1716.
11. درباره وي، نك: كحّاله، معجم المؤلّفين، 130/12 و: زركلي، الأعلام، 152/7؛ و قمي، الكُني و الألقاب، 59/1 و 60.
12. مجلسي، بِحارالأنوار، 73/106.
دل نمي دهدم كه از ابوحيّان اندلسي سخن بدارم و اين گزارش صاحب نفح الطّيب را درباره وي- ولو بر سبيلِ استِطراد- واگويه نكنم: « ... قال الفاضل كمال الدّين الأدفوي: و جري علي مذهبِ كثيرٍ من النّحويين في تعصّبه للإمام علي بن أبي طالبٍ- رضي الله تعالي عَنه- التّعصّب المتين؛ قال: حُكِيَ لي أنَّهُ قال لقاضي القضاة پدر الدّين بن جماعة: إنَّ عليّاً- رضي الله تعالي عَنه- عهد إليه النّبيّ- صلّي الله عليه و سلّم- أن لا يحبّك إلّا مؤمن و لا يبغضك إلّا منافق، أتراه ما صدق في هذا ؟ فقال: صدق. قال: فقلت له: فالّذين سَلّوا السُّيوفَ في وجهه يُبغِضونه أو يُحِبّونه أو غير ذلك ؟! ( مقّري تلمساني، نفح الطّيب، 542/2 ).
13. « نبيس » ديهي بوده است در حلب.
14. درباره وي، نك: آقابزرگ طهراني، الذريعة، 201/3 و 202 و 9- ق: 506/2؛ و سيّدمحسن امين، أعيان الشيعة، 127/2 و 128؛ و مدرّس خياباني، رَيحانة الأدب،‌110/3 و 111؛ و تربيت، دانشمندانِ آذربايجان، 49 و 50؛ و: موسوعة مؤلّفي الإماميّة، 188/1 و 189: و حاجي خليفه، كشف الظّنون، 267/1.
15. « سنيكي » نسبت است به « سنيكة » كه شهري است در مصر.
16. درباره وي نك: زركلي، الأعلام، 46/3 و:كحّاله، معجم المؤلّفين، 182/4؛‌و زكريا انصاري، فتح الوهّاب بشرح منهج الطلّاب، 3/1- 5.
17. نك: زكريا انصاري، فتح الوهّاب بشرح منهج الطلّاب، 7/1.
18. نك: سخاوي، الضَّوء اللّامع، 60/7.
به تعبير سخاوي: « ... لم يكن يلقّب في شيراز إلّا بسيبويه الثّاني... ».
19. نك: سخاوي، الضَّوء اللّامع، 150/10.
20. درباره وي نك: زركلي، الأعلام، 62/2 و 63؛ و كحّاله، معجم المؤلّفين، 59/3؛ و اسماعيل پاشا، هديّة العارفين، 239/1.
21. نك: اليان سركيس، مُعجم المطبوعات العربيّة و المعرّبة، 830/1.
22. درباره وي نك: زركلي، الأعلام، 44/4؛ و كحّاله، معجم المؤلّفين، 303/5.
23. سنج: اسماعيل پاشا، إيضاح المكنون، 404/1.
24. نك: ميلاني، نَفَحات الأَزهار، 206/19.
25. درباره وي: نك: نَبهاني، جامع كَرامات الأولياء، 331/1.
26. نك: جَبَرتي، عجائب الآثار، 271/1 - 273؛ با ضبطِ « فلاني »- به جايِ « غلاني ».
27. نك: همو، 367/2 و 368.
28. درباره وي: نك: كحّاله، معجم المؤلّفين، 138/6 و 139؛ و زركلي، الأعلام، 131/4؛ و اسماعيل پاشا، هدية العارفين، 487/1؛ و شكري آلوسي، مختصر التّحفة الاثَني عَشَريّة، ص « يو ».
29. نك: آلوسي، غرائب الاغتراب، 7.
30. نك: امين، أعيان الشّيعة، 252/5( در گفتآورد از جواهرالحكمِ شيخ محمّد آل مغنيه ).
31. نك: همو، 91/10.
32. نك: همو، 34/6.
33. نك: اقابزرگ طهراني، نُقَباء البَشَر، 1001/3 و 1002 و: 1431/4 و 1432؛ و تراثُنا، س5، ش4-پياپي: 21-، ص 280.
34. سنج: حاكم نيشابوري، تاريخ نيشابور، 16.
نمونه خوشآيندي از تَأمُّلِ تحليلگرانه در نامها و نامگذاريها و نسبتها را، استاد علّامه عالي مقام، دكتر محمّدرضا شفيعيِ كدكني- دامَ عُلاه -، در پيشگفتارِ تاريخ نيشابور ( چ1، صص 15-17 ) به دست داده است، و نمونه بسيار خوشآيندتر و آموزنده تري از آن، زيرِ نامِ جامعه شناسيِ نام هايِ تاريخِ اسلام، ‌در با راست قامتانِ پهنه اندرز ( صص 519-531 ) به قلمِ همين دانشمند ذوق ورزِ بي بديل انتشار يافته.
35. سنج: بغدادي، خِزانة الأدب، 358/1 و 359؛ و امين، أعيان الشّيعة، 293/10.
36. و به قول استاد معظّم، دكتر محمّدرضا شفيعي كدكني، « ايران [ و بيفزاييد: و اقاليمِ مشابهِ آن ] هميشه مركز كشيدن اين گونه چكهاي بلامحل بوده است. ما چه قدر سيّدُ الحكماء و عقلِ رابع عشر و خامس عشر داريم كه ميراثِ عقلانيشان برايِ بشريّت، نهادنِ چهار تا رادَّه زير ضميرِ إنَّهُ براي وجود است و إنَّها براي ماهيّت در زير سطرهاي شفا يا اشارات يا اسفار! ... » ( بخارا، ش71، ص 47 و 48).

منبع مقاله :
باهر، محمّد؛(1391)، سيبويه پژوهي، تهران: خانه ي کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.