جلوه هاي «تکرار» در سخن سنايي

مجدودبن آدم سنايي، شاعري است که در عرصه ادب ايران و جهان به قله رفيع شهرت و مقام دست يافته است. مرد بزرگ حکمت و زهد و عرفان که مولوي او را چشم خويش خوانده است. تأييد مولوي حکايت از آن دارد که سنايي در
يکشنبه، 24 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جلوه هاي «تکرار» در سخن سنايي
 جلوه هاي «تکرار» در سخن سنايي

 

نويسنده: دکتر مرتضي حاجي مزداراني
عضو هيئت علمي دانشگاه پيام نور گرمسار



 

درآمد

مجدودبن آدم سنايي، شاعري است که در عرصه ادب ايران و جهان به قله رفيع شهرت و مقام دست يافته است. مرد بزرگ حکمت و زهد و عرفان که مولوي او را چشم خويش خوانده است. تأييد مولوي حکايت از آن دارد که سنايي در ادبيات اين سرزمين طرحي نو در انداخته و بصيرتي نوين را فرا روي اهل تحقيق نهاده است.
درباره شاعراني از اين دست که به عرفان و تصوف پرداخته اند، آنقدر جنبه معنا، قدرتمند، تازه و سرشار است که بحث درباره ظاهر و ساختار شعري به حاشيه رانده مي شود. و در سايه عظمت معني و تنوّع و گيرايي موضوع، چندان مجال خود نمايي و چهره گشايي نمي يابد، شايد حق هم همين باشد.
در اين مقاله بخش کوچکي از استادي سنايي را در عرصه « تکرار » بررسي خواهيم کرد تا تأثير اين موضوع در ارائه ي مطالب و نفوذ کلام در جان مخاطب، مشخص شود، چه سنايي نسبت به شاعراني که پس از او آمده اند، فضل تقدّم و تقدّم فضل دارد.
ارتباط شاعر با زبان، ارتباطي خاص است، هدف شاعر تنها رساندن خبر نيست بلکه مي خواهد احساسي را در مخاطب برانگيزاند، اگر به ايجاز متوسّل مي شود، يا اطناب غرض او نشان دادن هيجان و نمايش فوران دروني است که او را به گفتن واداشته است. در آغاز بحث مربوط به « تکرار » لازم به ذکر است که درباره وجود « تکرار » در يک عبارت يا شعر و درک آن همه کس يکسانند، اما در اين که آن را اطنابي ملال آور بدانيم يا ضرورتي انکارناپذير و قابل ذکر، داوري درباره ي آن متفاوت است. سخن از سويي به سخنور و از سويي به مخاطب در ارتباط است. هرکدام به مقتضاي حال خود، ممکن است دچار خستگي و ملال يا هيجان و نشاط شوند. مؤمن از ذکر اسماء الهي هر چند بار که تکرار کند خسته نمي گردد، اما صحبت در جمع جماعتي افسرده که ره از عالم صورت به عالم معني نبرده اند، آنگونه که شيخ اجل سعدي در گلستان مي فرمايد « شنوندگان را به افسردگي و متکلّم را به سکوت وا مي دارد. » ( سعدي، گلستان: 90 )
اگر يار، آشنا به معاني و طرز بيان سخنور باشد، با او سخن گفتن هر چند تکراري باشد قند مکرر است پس مسئله مهمي که با توجه به طرح موضوع، مهم جلوه مي کند، نسبيت در « تکرار » است. جاحظ بصري از نخستين کساني است که نسبيت را درباره تکرار مطرح مي کند؛ او مي گويد: « و جمله القول في الترداد، انه ليس فيه حد ينتهي اليه و لا يوتي علي وصفه و انما ذلک علي قدر المستمعين و من يحضره من العوام و الخواص و قدر اينا الله عزوجل ذکر قصه موسي و هود و قارون ... و کذلک ذکر الجنه و النار و امور کثيره لانه خاطب جميع الامم من العرب و اصناف العجم و اکثرهم غبي غافل او معاند مشغول الفکر ساهي القلب » ( جاحظ، البيان و التبيين، ج1: 105 )
جاحظ براي رها شدن از اتهام اطناب در کاربرد تکرار، به وجود تکرار در قرآن کريم اشاره مي کند و به اين وسيله پشتوانه اي براي دفاع از سخن خود بر مي گزيند هرچند در آغاز بحث، خود حدّي براي آن قائل نيست و شرط قبول خاطر مخاطبان را لحاظ مي کند. اين نکته اي است که کمتر بدان پرداخته شده است. او کثرت افراد دريافت کننده پيام و ميزان آگاهي و درک آنان را نيز در تحقق و ضرورت وجود تکرار در سخن مؤثر مي داند.
مفسران قرآن به جنبه کراهت آميز بودن تکرار نيز پرداخته اند، و نتوانسته اند با خيال آسوده از کنار آن بگذرند. عبدالله بن محمود نسفي در تفسير خود از قرآن موسوم به مدارک التنزيل و حقايق التأويل مي گويد: « کذا کل تکرير ورد في القرآن فالمطلوب منه تمکين المکرر في النفوس » ( سنفي، تفسير ج1: 24 ) ملاحظه مي کنيم که سنفي نيز احوال مخاطب را در ضرورت تکرار مؤثر مي شمارد.
اکنون به شعر و تکرارهاي موجود در آن مي پردازيم؛ شاعر براي ابراز احساسات و منويات خود از شيوه هاي مختلفي بهره مي برد، که يکي از آن ها « تکرار » است که تأثير فراواني در مخاطب پديد مي آورد... اگر جاي « تکرار » را در شعر با جاي آن در سخن عادي و معمولي عوض مي کنيم، آنگاه تکرار نه تنها به تهييج جانها و نيل به مقصود کمکي نمي کند، بلکه خود مانعي است بر سر راه ايجاد ارتباط و لذّت بردن از شعر.
کارهاي برجسته و مهم آدمي با مديريت عقل انجام مي پذيرد. حتي شعر نيز صرفاً در حال بيخودي محض اتفاق نمي افتد، پس بايد دليلي در بکارگيري يک واژه يا ترکيب آن هم به صورت پياپي و مکرر وجود داشته باشد.
اشعاري که در آنها غير از خيال و عاطفه و علاوه بر آن ها عقل انسان نيز مخاطب است و در آن موارد، شاعر نه فقط در عاطفه و خيال تصرّف مي کند بلکه در عقل او هم نفوذ مي نمايد و آن را متأثّر مي سازد. ( زرّين کوب: 48 ) بنابراين نمي توان يک امري را که عقل در آن دخالت دارد و براي انساني عاقل گفته مي شود از گوينده، کاري عبث همچون تکرار يک واژه را مشاهده کنيم. اين امر ما را بر آن مي دارد تا دلايلي براي کاربرد مکرّر يک واژه يا ترکيب ذکر کنيم:

1- برانگيختن مخاطب براي توجه بيشتر به سخن گوينده

وقتي متکلّم متوجّه است که مخاطب به دلايل آشکار و پنهان به سخن توجّه ندارد، الزاماً به تکرار مضمون يا تکرار ترکيب ها مي پردازد تا اهميّت موضوع مورد بحث را براي مخاطب يادآوري کند. نمونه ي اعلاي چنين تکراري را در کلام حق، در سوره « الرّحمن » مي توان مشاهده کرد. حکيم سنايي در موارد فراواني از سخن خود به قصد توجّه مخاطب براي تمرکز بيشتر به سخن او به « تکرار » يک واژه يا ترکيب متوسّل مي شود که به عنوان نمونه تکرار قيد زمان « گاه » در ابيات زير از اين دست بشمار مي رود.

آن نبيني که طفل را دايه *** گاه خردي به اوّلين پايه
گاه بندد ورا به گهواره *** گاه بر بر نهدش همواره
گه زند صعب و گاه بنوازد *** گاه دورش کند بيندازد
گاه بر سر به مهر رخسارش *** گاه بنوازد و کشد بارش
(حديقه 2/86-5)

با توجه به اينکه آدمي محصور در زمان و مکان است، تکرار امر مسلّم و بديهي « گاه » براي دقت و پذيرش امر غير بديهي که مقصود گوينده است در کلام سنايي به کار رفته تا مخاطب به نتيجه دلخواه شاعر برسد.

گاه بر سد نهد زگوهر تاج *** گه به دانگي ورا کند محتاج
تو به حکم خداي راضي شو *** ور نه بخروش و پيش قاضي شو
(حديقه 11/86-12)

2- نکته مهمي بر متکلّم آشکار شده است که با يک بار گفتن، گوينده راضي نمي شود

به اين باور نمي رسد که شنونده به درک کامل و دريافت مطلب کشف شده رسيده است يا نه... به عبارتي ديگر بين سخن و گيرنده پيام تناسب کمي وجود دارد که گوينده ناگزير است از تکرار مطالب موازي و هم ارز، تا بتواند، دريافت خود را در جان مخاطب متمکن کند.
سنايي براي آن که به مخاطب مفهوم عبارت « براي هر دردي درماني از جانب حق آفريده شده است » را بيان کند، در مقدمه به تکرار مطالب موازي و هم ارز پرداخته است. هر سه بيت از نظر محتوي يک مفهوم هم ارزش را تکرار کرده اند.

پيل را پشه گر بدرد پوست *** گو بران گوش پشه ران با اوست
شپش از هست ناخنت هم هست *** کبک را گوش مال چون برجست
کوه اگر پرزمار شد مشکوه *** سنگ و ترياک هست هم در کوه
(حديقه 2/85-4)

از اين گونه سخنان در بين موعظه کنندگان فراوان است، بيان اقوال مشابه در راستاي تحقق هدفي واحد. فوايد چندي بر اين روش موجود است: ذهنهاي پريشان از اين روش به وحدت مي رسند. افراد با طبقات مختلف و سطوح متفاوت فکري، به انديشه واحد راه مي يابند. هر کس هر وقت که به جمع موعظه شوندگان در آيد مي تواند در نتيجه سخن با بقيه اهل مجلس هماهنگ شود.

3- ايجاد تمرکز براي مخاطب تا سررشته سخن را به دست گيرد

يکي از فوايد تکرار، ايجاد تمرکز است. تمرکز بر روي يک واژه يا يک عبارت و تمرکز بر روي کلماتي که نقش محوري و با اهميّت در معني و مفهوم سخن بعهده دارند. بديهي است که گوينده به سادگي از کلمه ها و واژه هاي سرنوشت ساز در کلام نمي گذرد. حکيم سنايي در ابيات زير از مخاطب انتظار دارد که بر واژه « سيه » تمرکز و دقت کنند.

با سيه باش چونت نگزيرد *** که سيه هيچ رنگ نپذيرد
با سيه روي خوشدلي به هم است *** طرب انگيز سرخ روي کم است
تبش آتشي که دل جويست *** طالب سوخته سيه رويست
زنگي زشت در بلا جويي *** خوش دلي يافته در سيه رويي
(حديقه 11/88-15)

سنايي در ابيات ذکر شده واژه « سيه » را در مرکز قرار مي دهد و دايره اي براي مخاطب ترسيم مي کند و در مرکز اين دايره هدف شاعر نيز نهفته است و آن ارائه مفهوم نيک فرجامي است. در عين سياهي ادامه تفکر و انديشه به دست مخاطب سپرده مي شود تا تأويل هاي متعددي در نزد خويش داشته باشد. نمونه هاي ديگري از اين نوع تکرار را که به ايجاد تمرکز انجاميده است مي توان در حديقه الحقيقه مشاهده کرد.

4- عناصر محدود و ايجاد ترکيبات تازه

يکي از هنرهاي شاعران بزرگ ساخت ترکيب هاي تازه است که منجر به گسترش و توسعه زبان مي شود. ترکيباتي که سنايي مقدّم بر ديگران ساخته است و سپس بزرگاني همچون مولانا، سعدي و حافظ از آن بهره برده اند، گواه بر اين مدعاست. برخي، يکي از درجه هاي موفقيت يک شاعر يا نويسنده را در همين ساخت و ساز واژه و ترکيبات نو مي دانند که موجب غناي زبان مي شود. ( انوري، حسن: 153 )
واژه « پوستين » در بيان سنايي، در آغاز يک بحث 9 بار تکرار مي شود و شاعر از آن نمي گذرد، گويي با نظر انديشمنداني همچون سارتر هماهنگ است که مي گويند « شاعر گاه از يک واژه عبور نمي کند بلکه مکث مي کند، همچنانکه نقاش بر روي رنگ ها. » ( ر.ک. ادبيات چيست. ژان پل سارتر: 18 )
با اين مکث و توقف خود ترکيب هاي تازه اي را همراه مي کند، از آن جمله اند: پوستين به گازر دادن، پوستين باز کردن، پوستين در فنا دادن، پوستين به فنا دادن، پوستين افکندن، پوستين دريدن، پوستين امل به گازر دادن، پوستين بر کشيدن. ( حديقه 5/79- 18 )
در اين نوع کاربرد، ديديم که شاعر به ترکيب اهميّت داده است نه گزينش، زيرا از واژه هاي بي شماري را مي توانست برگزيند اما تنها، به يک واژه بسنده کرد و در اينجا با نظر ياکوبسن همراه مي شويم که گفت: « آنچه در شعر اهميّت دارد، گزينش واژه ها نيست بلکه ترکيب آنهاست » ( احمدي بابک: 76 ). از اين نوع ترکيب سازي شاهدهاي ديگري هم در سخن حکيم سنايي وجود دارد.

5- هنرنمايي و زيبايي آفريني با بهره گيري از ژانر «تکرار»

در زبان هنر و ادبيات با زبان اخبار و اطلاع رساني تفاوت فراواني دارد. به گفته سارتر شاعر از زبان بيرون است، کلمات را وارو مي بيند، گويي که او از جبر زندگي بشر آزاد است. ( سارتر، ادبيات چيست: 19 )
« اعمال و رفتار شاعر مطابق هدف شکل مي گيرد، هدف شاعر اخبار محض نيست بلکه ايجاد حس و تحريک عاطفه است، دميدن يک هواي تازه است که ديگر زبان براي آن وسيله نيست بلکه هدف است ». ( وحيديان کاميار، تقي: 1091 )
اغلب تکرارهاي سنايي هنرمندانه و دور از اطناب ممل است و اين امر تحقق نمي يابد مگر آن که شاعر شگردهاي مختلف را به کار بندد. رغبت شاعر در کاربرد انواع جناس که مي تواند به منزله نقطه اوج تکرارهاي زيبا قرار گيرد، طرد و عکس تصدير، تسجيع، ترصيع و نظاير آن به خاطر دور شدن از تکرار مکرّر و يکنواختي خسته کننده است.
يک دستکاري، يا در درون واژه يا در بيرون آن، يا در محلّ قرار گرفتن باعث نوآوري مي شود. از عوامل ديگر ايجاد موسيقي که با عنصر تکرار در ارتباطند نبايد واج آرايي را از نظر دور داشت. تکرار چه به صورت واژه يا واج، بخش عمده اي از هماهنگي هاي صوتي است که با عياري رمز آلود در اختيار شاعر قرار مي گيرد تا هر جا که بخواهد به فراخور هنرمندي خويش از آن بهره جويد، بديهي است در صورت عدم توانمندي لازم تا دادن کم هنري خويش را با تمسّک به تکرار نابجا يا ملال آور خواهد پرداخت.
يکي از زيباترين نوع تکرار در نظم و نثر، تکرار واژه ها در هيات جناس است و از آنجا که بر آهنگ و موسيقي کلام مي افزايد و لطفي معنوي نيز با خود دارد، تأثير سخن را در ذهن ها افزون مي کند... در حديقه سنايي که اثر منسجم تر نسبت به ديگر سروده هاي اوست، جناس تام به ندرت يافت مي شود گويي روح بي قرار و حقيقت جوي حکيم سنايي بدون بيش و کم کردن، بدون ايجاد تغيير نمي تواند تسکين يابد. به ندرت به بيت هايي بر مي خوريم که در آن جناس تام به کار رفته باشد و براي يافتن مثالهايي همچون بيت هاي زير بايد ابيات فراواني را از نظر گذراند. شواهد شعر زير همه از حديقه الحقيقه انتخاب شده است:

- جناس تام (جوي، جوي)

آخرت جوي زان که جوي امل *** آخرت جوي راست پر ز عسل (7) (1/361)

- جناس مضارع (سورت، سيرت)

کرده از بر به مکتب مردي *** سورت سيرت جوانمردي (8) (19/191)

- جناس قلب کامل (نطق، قطن / عالم، عامل / قبا، بقا)

زان که پيش از وي از مهان جهان *** نطق چون قطن گشت پنبه دهان
عالمان خود کم اند در عالم *** باز عامل ميان عالم کم (15/319)

گر قباي بقا نخواهي سوخت *** برکش از تن قباي آدم دوخت (15/345)

- جناس زايد (و ساده - ساده / قاب، نقاب)

انبيا ز آسمان پياده شدند *** از وساده به سوي ساده شدند (16/207)

شرف قاب از آن نقاب افزود *** رفعت عرش زينت تو ربود (10/208)

- جناس ناقص (عَرَض، عرض)

جوهر اين سراي را عرض او *** ليک عرض بهشت را غرض او (21/192)

- جناس خط (بساط، نشاط)

چه افکني بيهده بساط نشاط *** اندرين صدهزار ساله رباط (14/345)

آنچه عرض شد فقط نمونه هايي بود از جناس هاي به کار رفته در سخن سنايي، غرض بيان همه موارد نيست بلکه نوع کاربرد آنها و استادي شاعر در سازماندهي آن ها در ساختار کلام خود است. صرف نظر از جناس، انواع آرايه هاي ديگر که عنصر اصلي تشکيل دهنده آن « تکرار » است در سخن حکيم غزنه ديده مي شود. آرايه هايي همچون ردالصدر الي العجز، توزيع حروف طرد و عکس و ترصيع (9) جلوه گري خاصي در سخن او دارند. اما آنچه بيش از آرايه هاي به کار رفته اهميّت دارد، طرز قرار گرفتن عناصر مکرّر است که سنايي با ذوق سرشار توانسته است از اين حيث مورد استقبال شاعران پس از خود واقع شود. ( دشتي. علي: 131 )
در برخي از آرايه ها همچون جناس قلب، با شگردي خاص براي خواننده فرصت مشارکت در ساخت شکلي تازه از يک واژه را مهيّا مي سازد که به نوعي تکرار معنوي مانند است مثلاً وقتي مي گويد:

شرع مقلوب را مکان گويي *** عرض مقلوب را کجا جويي
(حديقه، 8/168)

مخاطب هم در مصراع اول هم در مصراع دوم، در ساخت شکل مورد نظر شاعر مشارکت مي جويد که اين تلاش و تحرّک، موقعيتي ارزشمند و لذّتبخش را فراهم مي آورد.
بهره گيري از عنصر تکرار فقط به خلق آرايه منحصر نمي شود بلکه گاه مقاصد و اهداف مهمي مدّنظر است که از هيچ عنصر ديگري به اندازه تکرار بر نمي آيد. بيان مقاصدي همچون قصر و تفخيم، تأکيد در تکرار يک واژه را نبايد ناديده گرفت. مولوي از اين حيث گوي سبقت را از همگان ربوده است.

عقل عقل است و جان جان است او *** آنکه وين برتر است آن است او
(حديقه، 14/62)

از حيث تکرار واج ها، آرايه ترصيع را از خانواده جناس نام برده اند. ( ر.ک. موسيقي شعر: 303 ) اين صنعت در شعر سنايي معمولاً در آغاز مباحث که سخن جنبه رسمي تري دارد بيشتر مورد توجه شاعر واقع شده است. مثلاً وقتي به مناجات و راز و نياز مي پردازد، واژه هاي متوازن را در کنار هم مي نشاند تا ناخودآگاه به ياد مناجاتهاي آهنگين به زبان تازي يا نيايش هاي زبان اوستا بيفتيم.

رحمتت را کرانه پيدا نيست *** نعمتت را ميانه پيدا نيست
(حديقه، 4/149)

اي مراد امل نگاران تو *** وي اميد اميدواران تو
(حديقه، 15/151)

از موارد ديگر تکرار که به شکل هنرمندانه اي به آن پرداخته شده، تکرار حروف يک واژه با روش تجزيه واژه است. شاعر ابتدا واژه اي را ذکر مي کند سپس از تک تک حرف هاي واژه براي بسط و تجزيه و تحليل و تأويل سخن خود بهره مي برد. با اين کار علاوه بر تأکيد به اهميّت آن واژه، نوعي برجسته سازي نامرئي نيز به وجود مي آورد.

در تأويل کلمه ي « کن » مي گويد:
کاف و نون نيست جز نبشته ما *** چيست «کن» سرعت نفوذ قضا
(حديقه 1/82)

ملاحظه مي شود که يک بار واژه کن ( = ايجاد شو ) را از حيث ظاهر به کاف و نون تجزيه کرده است و بار ديگر آن را با شکل اصلي خود ذکر کرده است.
اين روش در نزد شاعراني همچون حافظ با هنرمندي بيشتري براي تصوير آفريني و مضمون سازي مورد استفاده قرار گرفته است.
التزام به تکرار حروفي از يک واژه، پديد آورنده اطناب است و از مصاديق تفصيل بعد از اجمال.

نتيجه

از بحث و دقت در سخن سنايي با توجه به عنصر تکرار مي توان چنين نتيجه گرفت که در شعر سنايي دو نوع تکرار جلوه گر است. نوعي که عواملي همچون سطح آگاهي جامعه از زبان و گرايش و پسند آن دخالت دارد، نظير آن گونه تکرارها که در تفسير و موعظه بيان مي کند ( حديقه 3/177- 6 ) و نوعي ديگر از تکرار که شاعر بدون آنکه ضرورتي در ايجاب آن دخالت داشته باشد، بدان اقبال کرده است و با هنرمندي خود هم به زبان و هم به معنا و زيبايي شعر افزوده است.
فضل تقدّم سنايي در به کارگيري هنرمندانه از عنصر تکرار، ستودني است، اسلوبي که پس از گذشت يک قرن در شيخ اجل سعدي به نقطه اوج خود رسيد.
منابع تحقيق:
1) قرآن کريم.
2) احمدي، بابک؛ (1385). ساختار و تأويل متن، چاپ هشتم، نشر مرکز، تهران.
3) انوري، حسن؛ (1384). شوريده و بي قرار، درباره سعدي و آثار او، نشر قطره، تهران.
4) جاحظ، ابوعثمان؛ (1998). البيان و التبيين، دارالکتب العلميّه، بيروت.
5) دشتي، علي؛ (1381). در قلمرو سعدي، اميرکبير، تهران.
6) زرّين کوب، عبدالحسين؛ (1379). شعر بي نقاب شعر بي دروغ، انتشارات علمي، تهران.
7) سارتر، ژان پل؛ ادبيات چيست، بي تا، انتشارات کتاب زمان، تهران.
8) سنايي، مجدود بن آدم؛ (1374). حديقه الحقيقه، انتشارات دانشگاه تهران.
9) ديوان سنايي؛ (1375). به اهتمام پرويز بابايي، خوارزمي، تهران.
10) نسفي، احمد بن محمود، ت؛ (1989). فسير نسفي، دارالقلم، بيروت.
11) وحيديان کاميار، تقي؛ (1372). تکرار در زبان خبر و تکرار در زبان عاطفي، مجلّه دانشکده ادبيات مشهد، سال 26، شماره سوم و چهارم.

منبع مقاله :
حسيني، مريم؛ (1392)، سنايي پژوهي (مجموعه مقالات همايش بين المللي حکيم سنايي)، تهران: خانه کتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط