تاريخ گذاري قرآن از ديدگاه آيت الله معرفت (3)

از ديگر موضوع هايي که جاي بررسي دارد، اين است که آيا در قرآن موجود علاوه بر آن که سوره هاي آن برخلاف نزول جايگذاري شده، آيات در سوره ها نيز اين چنين جايگذاري شده اند؟ نظر مشهور ميان دانشمندان اسلامي بر فرض
چهارشنبه، 19 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ گذاري قرآن از ديدگاه آيت الله معرفت (3)
 تاريخ گذاري قرآن از ديدگاه آيت الله معرفت (3)

 

نويسنده: جعفر نکونام




 

جايگذاري آيات در سوره ها

از ديگر موضوع هايي که جاي بررسي دارد، اين است که آيا در قرآن موجود علاوه بر آن که سوره هاي آن برخلاف نزول جايگذاري شده، آيات در سوره ها نيز اين چنين جايگذاري شده اند؟ نظر مشهور ميان دانشمندان اسلامي بر فرض اول است. کساني نظير سيوطي (1) و زرقاني (2) با تکيه بر روايات ابن عباس ذيل آيه وَاتَّقُواْ يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ (3) و روايت عثمان بن ابي العاص ذيل آيه إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ (4) و روايت عثمان بن عفان درباره قرينتين ( دو سوره انفال و توبه ) (5) بر اين نظر هستند که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به فرمان جبرئيل آياتي را برخلاف نزول جايگذاري کرده است. افزون بر اين سه روايت، آن دسته از روايات اسباب نزول که آياتي از سوره ها را به تاريخ هاي متفاوتي نسبت مي دهند، در تأييد اين نظر شاهد گرفته مي شوند.
منتها اين روايات با روايت هاي ديگر در تعارض است؛ نظير رواياتي که حاکي اند پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليه السلام) فرمان داد، قرآن را تأليف کند و او قرآن را به ترتيب نزول و نه خلافت نزول تأليف کرد. روشن است که او با اشاره پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) قرآن را به ترتيب نزول تأليف کرد و معنا ندارد که جبرئيل به پيامبر بفرمايد، قرآن را برخلاف نزول تأليف کند؛ اما پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليه السلام) دستور دهد که قرآن را موافق نزول تأليف کند. همين طور رواياتي گزارش مي کنند پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه، آغاز و پايان سوره ها را نمي دانستند تا آن که بسم الله الرحمن الرحيم نازل مي شد. با نزول آن درمي يافتند سوره قبلي کامل شده و سوره جديدي شروع گرديده است. به اين ترتيب با کامل شدن سوره اي وجهي ندارد، قائل شويم، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از آن، آياتي را در آن جاي داده باشد. علامه طباطبايي از روايات بسمله و علامه جعفر مرتضي از روايات مربوط به ترتيب مصحف علي (عليه السلام) همين معنا را استفاده کرده اند. (6)
آيت الله معرفت ضمن آوردن اين دو دسته روايات معارض مذکور سعي کرده است که آن ها را اين گونه با هم سازگار کند که اکثر آيات در سوره ها موافق نزول جايگذاري شده اند؛ اما پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در موارد اندکي آياتي را با لحاظ تناسبي که ميان آن ها و آيات نازله در قبل وجود داشته است، دستور مي فرمودند که برخلاف ترتيب نزول جايگذاري شوند. بسا سوره اي آغاز مي شد و قبل از اين که کامل شود، سوره اي ديگر آغاز مي شد و تکميل آن بعد صورت مي گرفت و تعيين جاي آياتي که نازل مي شد، با اشاره و دستور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. چنان که آغاز سوره بقره در آغاز هجرت به مدينه نازل شد و نزول آن تا شش سال بعد ادامه داشت؛ چون در آن آياتي هست که در زمان هاي متأخر نازل شده است. از آن جمله آيه طواف صفا و مروه (7) است که اقتضا دارد بعد از صلح حديبيه در عمرة القضاء يعني سال ششم هجرت نازل شده باشد. شايد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور فرموده است که آن را در اينجا از سوره بقره قرار دهند. (8)
آيت الله موارد ديگري را نيز نظير آن برمي شمارد. البته در انتها يادآور مي شود که بايد غفلت نکرد که اصل سياق در آيات حسب ترتيب طبيعي يعني ترتيب نزول حفظ شده است، مگر آن که با دليلي خلاف آن ثابت شود و آن جز در موارد نادري قابل اثبات نيست؛ اگر هم موارد نادري برخلاف ترتيب طبيعي ثابت شود، جز با دستور و اشاره خاص پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نبوده است و از اين رو بايد مناسبتي در آن لحاظ شده باشد. (9)
به نظر مي رسد اين جمع بندي که از سوي آيت الله معرفت به دست داده شد، مشکلاتي دارد:
اولاً، روايات اسباب نزول که مبناي جايگذاري آيات و سور برخلاف نزول شده است، نزد بسياري از قرآن پژوهان از جمله خود آيت الله معرفت اعتباري ندارند و مشکل عمده آن ها مخالفت با سياق خود آن آياتي دانسته شده است که ذيل آن ها وارد شده اند. (10) آيه وَاتَّقُواْ يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ (11) نيز از آن جمله است؛ زيرا اين آيه با واو عطف شروع شده و حاکي از اتصال آن با آيات قبل است و لذا نمي تواند نزول جداگانه اي داشته باشد. گفتني است که علامه طباطبايي محتواي روايات اسباب نزول را قصصي برشمرده است که صحابه و تابعان بر آيات قرآن تطبيق داده اند؛ بدون اين که لزوماً سبب نزول آن آيات باشند؛ (12) به همين رو ملاحظه مي شود، نامبرده در تفسير خود محتواي اغلب اين روايات را بر ذکر مصداق يا جري و تطبيق حمل کرده است. (13) بايد آيه طواف صفا و مروه را نيز از آن جمله برشمرد؛ چرا که طواف صفا و مروه از سوي مسلمانان به سال ششم اختصاص ندارد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مسلمانان حتي در دوره مکي حج مي گزاردند و صفا و مروه را طواف مي کردند و لذا اقتضا دارد که سؤال از جواز طواف صفا و مروه حتي در دوره مکي هم مطرح شود. به علاوه آيت الله معرفت و بسياري از قرآن پژوهان عموم و اطلاق آيات را به مورد مذکور در روايات سبب نزول محدود نمي کنند، مگر اين که در آيات ويژگي خاص همان مورد ذکر شده باشد. به اين ترتيب بايد گفت: سوره بقره در همان سال اول و دوم هجرت و آيه طواف صفا و مروه هم در آن سال ها نازل گرديده و لذا هيچ آيه اي متعلق به سال هاي بعد در اين سوره جايگذاري نشده است.
از سوي ديگر، غرض معقولي براي جايگذاري خلاف نزول متصور نيست. در پاسخ اين سؤال که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) چه غرضي از جايگذاري آيات در سوره ها برخلاف نزول ممکن است، دنبال کرده باشد؟ مهم ترين پاسخ محتملي که به ذهن مي رسد، در کنار هم قرار گرفتن آيات متحدالموضوع است؛ اما اين احتمال مردود است؛ چون بنابراين احتمال نبايد موضوع واحدي در سوره هاي متعددي مشاهده شود و نبايد در يک سوره، موضوعات متعددي آمده باشد؛ حال آن که چنين چيزي در سوره هاي قرآن اتفاق نيافتاد است. هم موضوع واحدي در سوره هاي متعددي مشاهده مي شود و هم در هر سوره از موضوعات متعددي سخن رفته است و آنان که خواسته اند براي هر يک از سوره ها موضوع واحدي را معرفي کنند، ناکام مانده اند و چيزي جز تذوّق و تکلف عرضه نکرده اند.
بنابراين بهتر آن است که قائل شويم ايات در سوره ها به همان ترتيبي که نازل مي شده است، در سوره ها جايگذاري شده اند. به اين ترتيب مشخص شدن تاريخ نزول آيه اي از يک سوره تدريجي النزول کافي است که تاريخ نزول کل آن سوره را مشخص کند؛ چون به کمک آن مي توان دريافت که وحي هاي قبلي اش همزمان با آن يا قبل از آن و وحي هاي بعدي اش همزمان با آن يا بعد از آن نازل شده است.

مضامين و سبک هاي قرآن

شاخص هاي قرآني چندي در تاريخ گذاري به کار مي آيند. يکي از آن ها، تصريح ها و اشارات قوي آيات قرآن به رخدادهاي زمانمند عصر رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) است. اين شاخص به انضمام رواياتي از سيره نبوي که تاريخ آن رخدادها را مشخص مي کنند، برترين و دقيق ترين اطلاعات را براي تاريخ گذاري قرآن در اختيار مي نهد. مشکل بزرگي که در اين زمينه وجود دارد، اندک بودن چنين آياتي است. تمام رخدادهاي زمانمندي که در آيات قرآن مورد تصريح يا اشاره قوي قرار گرفته اند، از حدود پنجاه رخداد در نمي گذرد که مهم ترين آن ها عبارت اند از: بعثت ( 1 ب )، ولادت حضرت زهرا ( 2 ب )، دعوت علني ( 3 ب )، هجرت به حبشه ( 5 ب )، شکست روم ( 12 ب )، هجرت به مکه ( 13 ب )، تغيير قبله ( 2 هـ. )، غزوه بني قريظه ( 5 هـ )، صلح حديبيه ( 6 هـ. ) فتح مکه ( 8 هـ. )، غزوه حنين ( 8 هـ. )، غزوه تبوک ( 9 هـ. )، برائت از مشرکان ( 9 هـ. ).
يکي ديگر از شاخص هاي قرآني مورد استفاده در تاريخ گذاري، استقلال لفظي و محتوايي آياتي از يک سوره و تماميت مضمون آن آيات است. از اين شاخص در دو صورت مي توان به منظور شناخت سوره هاي تدريجي النزول بهره برداري کرد.
يکي در صورتي که هم آن آيات و هم آيات قبل يا بعد از آن، مشتمل بر ذکر رخدادي زمانمند باشند و رخداد مذکور در هر يک از آيات از نظر زماني نسبت به يکديگر تباعد وقوع داشته باشند. براي نمونه در آيات 188-185 سوره بقره از روزه داري در ماه رمضان سخن رفته است و در ادامه در آيات 207- 189 درباره حج سخن گفته شده که با ماه ذي حجه مرتبط است. با توجه به اين که در اين دو فقره از آيات سوره بقره از دو رخداد متباعد الوقوع سخن رانده شده است، بايد اين دو فقره از آيات را که دو ويژگي پيش گفته را نيز دارد، دو واحد نزول تلقي کرد و آن را شاهدي بر تدريجي النزول بودن سوره بقره به شمار آورد. گفتني است که اين دو فقره از آيات سوره بقره بعد از فقره ي آيات مربوط به تغيير قبله قرار دارد که در شعبان سال دوم هجرت رخ داده است؛ (14) بر اين اساس بايد گفت: فقره ي آيات روزه در ماه رمضان و فقره ي آيات حج در ماه ذي القعهده يا ذي الحجه همين سال نازل شده است.
در صورت ديگري نيز مي توان شاخص قرآني مورد بحث سوره تدريجي النزول را بازشناساند و آن در صورتي است که آيات دو فقره از يک سوره نسبت به هم تناظر زماني داشته باشند. براي مثال در بخش اخير سوره توبه که راجع به جنگ تبوک است، در فقره اي از آن خطاب به مسلمانان مدينه آمده است:
" سبکبار و گرانبار، بسيج شويد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنيد. (15) در ادامه همين سوره در فقره ديگري از آيات از پذيرش توبه سه نفري سخن رفته است که از جنگ تبوک تخلف کرده اند. (16) " چنين خصيصه اي در هر سوره اي از سوره هاي قرآن که فقره اي از آيات آن سوره، ماقبل وقوع واقعه اي و فقره اي ديگر از آيات آن سوره، مابعد وقوع آن واقعه را خبر مي دهد، تناظر زماني نامبردار مي گردد و شاهدي بر تدريجي النزول بودن آن سوره شمرده مي شود.
واضح است که از اين خصيصه مي توان براي شناخت ترتيب نزول سوره هاي قرآن نيز بهره برداري کرد. جهت آن اين است که تناظر زماني در آيات متحدالموضوع وجود دارد؛ بر اين اساس مي توان با گردآوري آيات متحدالموضوع در سوره هاي مختلف و ملاحظه نحوه نظارت زماني آن ها بر يکديگر، تقدم و تأخر نزول آن ها را بر يکديگر با تحقيق يا تقريب تعيين کرد. براي مثال مقارنه آيات سوره هاي بقره و نساء و مائده درباره باده گساري به روشني ترتيب نزول آن ها را نشان مي دهد. توضيح آن که در سوره بقره با لحن آرامي آمده است که مسلمانان از تو درباره حکم خمر و ميسر مي پرسند؛ تو به آنان بگو در آن دو، زيان بسياري است و البته سودهايي هم هست؛ اما زيان هاي آن دو بيش از سودهاي آن ها است. (17) در اين آيه به طور صريح از خمر و ميسر نهي نشده است. در سوره نساء به طور صريح از نزديک شدن به مسجد و نماز در حال مستي نهي گرديده است (18) که تا اندازه اي افزايش شدت لحن اين آيه را نسبت به آيه بقره نشان مي دهد. در سوره مائده اين شدت لحن افزايش مي يابد و خمر و ميسر عمل پليد شيطاني خوانده مي شود و دستور صريح داده مي شود که از آن ها پرهيز کنيد. افزوده شده که آيا وقت آن نرسيده است که از آن ها دست برداريد؟ (19) به اين ترتيب آشکار مي شود که نخست سوره بقره، سپس سوره نساء و پس از آن سوره مائده نازل شده است.
اين شاخص هايي که آمده، از اعتبار و علميت لازم برخوردار است؛ اما شاخص هاي ديگري نيز نظير طول، سجع، لحن و برخي از واژگان و تعابير مثل کلا و نوع خطابات مثل يا ايها الناس و يا ايها الذين آمنوا و نوع مضامين مثل اوصاف بهشت و دوزخ و قصص انبيا و نشانه هاي الهي در طبيعت نيز از ديرباز مطرح بوده و براي تعيين مکي و مدني قرآن مورد استناد قرار مي گرفته است که به خودي خود هيچ اعتبار و علميتي ندارند؛ چون اگر تاريخ نزول آيات و سوره ها از طرق ديگر مثل تصريح ها و اشارات به رخدادهاي زمانمند يا روايات اسباب نزول و ترتيب نزول شناسايي نشده بود، اين شاخص ها به خودي خود هيچ دلالتي بر تاريخ نزول ندارند. به علاوه، اين شاخص ها کليت ندارند و همه موارد را در بر نمي گيرند. دانشمندان اسلامي از گذشته به اين نکته توجه داشتند. براي نمونه زرکشي گفته است که در کليت مورد اخير اشکال وجود دارد؛ زيرا سوره بقره در عين حالي که مدني است، در آن آيه يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ (20) آمده است. (21) قاضي ابوبکر نيز گفته است: در اين زمينه که هرچه در مکه نازل شده، چنين است و هرچه در مدينه نازل شده است، چنان، نقلي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نرسيده است. (22) آيت الله معرفت نيز با نقل اقوال اين دانشمندان، موافقت خود را با ديدگاه آنان نشان داده است. (23)

روايات اسباب نزول

منبع ديگري که براي تاريخ گذاري قرآن مورد بهره برداري است، روايات اسباب نزول است. آيت الله معرفت سبب نزول را عبارت از مشکلي دانسته که آيه براي حل آن نازل شده است؛ اعم از اين که اين مشکل عبارت از حادثه اي باشد که ابهامي درباره آن باشد يا سؤالي باشد که پاسخ درست آن روشن نباشد يا واقعه اي باشد که راه بيرون رفت از آن گم باشد. به تعبير ديگر، سبب نزول عبارت است از عاملي که موجب شده است آيه درباره آن نازل شود. (24)
ترديدي نمي توان داشت که عاملي مي تواند سبب نزول آيه باشد که مقارن نزول آيه وقوع پيدا کرده باشد. به همين رو آيت الله معرفت ميان سبب نزول و شأن نزول تفاوت قائل شده است. او گفته است: سبب نزول عاملي است که در وقت نزول آيه حضور داشته است؛ اما شأن نزول اعم از آن است و لذا عاملي را که مربوط به گذشته است، دربر مي گيرد. به نظر او « شأن نزول » مشکلي است که آيه در حل يا توضيح آن يا عبرت گيري از آن نازل شده است؛ اعم از اين که آن مشکل در وقت نزول آيه حضور داشته باشد ( سبب نزول ) يا حضور نداشته باشد؛ نظير داستان هاي اقوام و پيامبران گذشته. (25)
به نظر مي رسد، بايد سبب نزول را اعم از رخدادهاي خاص و مقطعي در نظر گرفت و شامل مقتضيات و شرايط عامي نيز که موجب نزول آيات قرآن شده اند، دانست. به واقع هر عاملي که موجب شده است، قرآن کريم به طور يک جا نازل نشود؛ بلکه به تدريجي طي 23 سال دوره رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نزول يابد، سبب نزول است؛ چه آن رخدادهاي خاص و مقطعي باشد يا شرايط عمومي و مستمري که در زمان و مکان نزول قرآن وجود داشته است.
با اين تلقي از سبب نزول نبايد اسباب نزول آيات و سوره هاي قرآن را تنها در کتب اسباب نزول جست و جو کرد؛ چون در اين کتاب ها بيشتر رواياتي آمده است که به رخدادهاي خرد و شخصي مربوط است. به منظور آشنايي کافي به اسباب نزول قرآن بايد همه روايات و نقل هايي را که شرايط آن عصر را در تمام ابعاد، اعم از مذهبي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي و حتي تاريخي گزارش مي کنند، مورد مطالعه قرار داد. به اين ترتيب روايات سيره، مکي و مدني، ناسخ و منسوخ، اسباب نزول و مهم تر از همه خود آيات قرآن در حوزه مطالعه قرار خواهد گرفت.
ترديدي نيست که روايات اسباب نزول يکسر معتبر و خالي از دخل و تصرف نيستند؛ لذا نقد و ارزيابي آن ها مهم ترين شرط بهره برداري بهينه از آن ها است. روايات اسباب نزول علاوه بر جعلي بودن برخي از آن ها، اساساً قصصي را حکايت مي کنند که به گونه اي با آيات قرآن ارتباط دارند و مفسران صحابه و تابعان آن ها را بر آيات قرآن انطباق داده اند؛ بدون آن که لزوماً اسباب نزول آيات قرآن باشند. (26)
آيت الله معرفت مي نويسد: عبارت « نزلت في کذا » در سخنان صحابه و تابعان اعم از سبب نزول است. گاهي مراد از آن سبب نزول است و گاهي واقعه اي در گذشته و گاهي حکم شرعي؛ چنان که زرکشي و سيوطي نيز همين نظر را در گذشته داشته اند. در اسباب نزول واحدي آمده است که سوره فيل درباره داستان اصحاب ابرهه نازل شد؛ حال آن که اين داستان سبب نزول سوره فيل نيست. (27)
مشکلات روايات اسباب نزول بيشتر در دو جا چهره مي نمايد. يکي آنجايي که ذيل يک آيه، قصه هاي متباعدالوقوعي نقل شده باشد؛ نظير آيه:
" مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَن يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُواْ أُوْلِي قُرْبَى (28) "
که ذيل آن از سويي آورده اند: به سبب استغفار پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) براي مادرش هنگام عمره حديبيه در سال هفتم هجرت يا فتح مکه در سال هشتم هجرت و يا بازگشت از جنگ تبوک در سال نهم هجرت نازل شده است؛ از سوي ديگر آورده اند که آن به سبب استغفار آن حضرت براي حضرت ابوطالب در سال دهم بعثت نازل شده است. (29)
برخي از دانشمندان براي توجيه تعارض ميان اين روايات قاعده اي به نام « وحدت نازل و تعدد نزول » به اين مضمون ساخته اند که قرآن در مواردي نظير آيه مورد بحث، تعدد نزول داشته است؛ بر اين اساس يک بار در سال دهم بعثت و يک بار در سال هفتم و يک بار در سال هشتم و يک بار هم در سال نهم نازل شده است. (30) اين در حالي است که اساساً، اين روايات جعلي است که به نظر آيت الله معرفت، امويان آن را به منظور از ميان بردن کرامت بني هاشم و مشوه نشان دادن نزديکان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ساخته اند. (31) وي سبب نزول صحيح را عبارات از اين مي داند که مسلمانان نزد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند و از او خواستند براي مردگانشان که در دوره جاهليت بر کفر مردند، از خدا آمرزش بخواهد که آن آيه نازل شد. (32)
وي مي افزايد: از جمله دلايلي که بر صحت اين روايت و بطلان روايات قبل دلالت دارد، اين است که در آيه مؤمنان نيز به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عطف شده است. اگر آن روايات صحيح بودند، اين عطف وجه معقولي نداشت. بنابراين آيه مورد بحث، هم سببش و هم نزولش واحد است و تعدد ندارد. (33)
ديگر آنجايي که يک قصه را ذيل چند آيه متباعدالنزول آورده باشند. براي مثال، قصه سؤال ام سلمه را از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مبني بر اين که چرا درباره هجرت زنان در قرآن سخني نمي رود، ذيل آيات متعددي ياد کرده اند؛ نظير:
" أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى (34)
و إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ ... أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا. (35) "
در اينجا روشن است که قصه يادشده بر اين آيات تطبيق شده است، وگرنه سياق آيات نشان مي دهد که اين آيه ها عام است و در خصوص هجرت زنان نيست؛ منتها برخي مثل سيوطي با جعل قاعده اي به نام « وحدت سبب تعدد نازل » به توجيه آن پرداخته اند. (36)

روايات ترتيب نزول

تنها رواياتي که با تکيه بر آن ها مي توان تاريخ تقريبي نزول سوره هاي قرآن را شناسايي کرد، روايات ترتيب نزول است. اين روايات علي رغم اين که از چهارده تن از صحابه و تابعان نقل شده است، ترتيب نسبتاً واحدي را از نزول سوره هاي قرآن گزارش مي کنند. (37) اگرچه پاره اي از ابهامات و ترديدها در زمينه ترتيب برخي از سوره هاي قرآن- که در روايات ترتيب نزول گزارش شده- وجود دارد، اما کثرت طرق اين روايات و نمايش ترتيب نسبتاً واحدي از نزول سوره ها توجه جدّي قرآن پژوهان را به اين روايات برانگيخته است؛ طوري که- همان طور که پيش تر آمد- برخي از آن ها بر اساس اين روايات به تدوين تفسير قرآن يا سيره پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مبادرت کردند.
آيت الله معرفت در زمينه اين روايات مي نويسد: بيشتر دانشمندان اسلامي بر اين روايات اعتماد کرده اند. البته بيشتر بر روايت ابن عباس اعتماد شده است. او به نقل از زرکشي آورده است که اين روايت را افراد موثق نقل کرده اند. (38)
از ترتيبي که روايات ترتيب نزول عرضه مي کنند، به دو طريق مي توان در شناخت تاريخ تقريبي نزول سوره ها بهره گرفت. يک طريق آن جمع بستن تعداد آيات يا سوره هايي است که در طول 23 سال دوره رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده و تقسيم حاصل جمع آن بر مجموع سال ها يا ماه هاي اين 23 سال است. ميانگيني که از اين تقسيم به دست مي آيد، به طور تقريبي زمان نزول هر سوره را مشخص مي کند. (39)
طريق ديگري که زمان دقيق تري را نسبت به طريق اول به دست مي دهد، اين است که براي شناسايي تاريخ نزول سوره اي که در آن تصريح يا اشاره به رخداد زمانمندي نشده است، به سوره هايي که قبل يا بعد از آن قرار دارد و در آن ها به رخداد زمانمندي تصريح يا اشاره شده است، مراجعه مي شود و با توجه به آن، به طور تقريبي زمان سوره خالي از رخداد زمانمند تعيين مي شود. براي مثال در سوره انشقاق رخداد زمانمندي ذکر نشده است؛ اما سوره بقره که پنج سوره بعد از نازل شده است، تاريخمند است و اولين سوره نازله در دوره مدني به شمار رفته است؛ لذا با تکيه بر آن اظهار مي شود، تاريخ تقريبي نزول سوره انشقاق در اواخر دوره مکي است. (40)
آيت الله معرفت بر اين نظر است که ترتيب سوره ها در روايات ترتيب نزول بر اساس آيات صدر سوره ها است. بر اين اساس رتبه هر سوره لزوماً به اين معنا نيست که همه آيات آن در همان مرتبه نازل شده است. بسا سوره اي چند آيه اولش نازل شده باشد و بعد سوره ديگري نازل و پس از آن سوره قبلي تکميل شده باشد. (41) منتها به نظر وي همان طور که پيش تر آمد، روال غالب در جايگذاري آيات در سوره همان روال طبيعي ترتيب نزول بوده است. يعني وقتي بسم الله نازل مي شد، تا کامل نمي گرديد، سوره ديگري نازل نمي شد و آيات بعدي به دنبال همان آيات قبلي ثبت مي گشت. (42)

روايات مکي و مدني

در روايات ترتيب نزول سوره هاي مکي و مدني از همديگر بازشناخته شده اند. هشتاد و شش سوره مکي و بيست و شش سوره مدني به شمار رفته است. آيت الله معرفت ضمن بيان اين نکته يادآور مي شود که دانشمندان اسلامي در اين زمينه اتفاق نظر ندارند و آنگاه موارد اختلافي را برمي شمارد و پس از بررسي هر يک، آنچه را که در روايات ترتيب منعکس شده است، تأييد مي کند. خلاصه استدلال هاي وي به اين قرار است که اولاً، روايات اسباب نزولي که مبناي مخالفان قرار گرفته است، ضعيف اند؛ (43) ثانياً، روايات اسباب نزول ذکر مصداق کرده اند و حال آن که آيات عموميت دارند؛ (44) ثالثاً، به فرض مکي يا مدني بودن يک يا چند آيه در سوره اي، نمي توان کل سوره را مکي يا مدني به شمار آورد. (45) رابعاً، به صرف مشابهت لحن و آهنگ و مضمون آياتي از يک سوره مدني با سوره هاي مکي و بالعکس نمي توان آن سوره را مکي يا مدني قلمداد کرد؛ چون اين ويژگي ها اغلبي اند و کليت ندارند. تنها اگر يک ويژگي مختص مکي يا مدني در سوره اي باشد، مي توان به مکي يا مدني بودن آن حکم کرد. (46) خامساً، روايات اسباب نزول مورد استناد آحاد هستند و در برابر روايات ترتيب نزول که مورد اتفاق اند، توان مقاومت ندارند؛ (47) سادساً، مکي بودن سوره منافاتي ندارد که آن در دوره مدني نزول مجددي به جهت يادآوري به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) داشته باشد. (48)
آيت الله معرفت بعد از نقل اين نکته که پيشينيان بر اين باور بودند که بسا سوره اي مکي که در آن آياتي مدني است و برعکس، چنين اظهارنظر مي کند که در بيشتر موارد بر روايات و اقوالي ضعيف اعتماد شده است. اغلب آن ها از روي حدس و اجتهاد و نظر شخصي اظهار شده است؛ بدون آن که به نقل صحيحي استناد کرده باشند. به همين رو ما هرچه را که اين گونه نقل شده است، رد مي کنيم؛ زيرا بي شک آيات در هر سوره اي موافق نزول ثبت شده است و اين که آيه اي مکي بدون ثبت در سوره اي بماند تا اين که سوره اي در مدينه نازل شود و آنگاه آن را در آن ثبت کنند، امري بعيد و بيرون از طريق احتياط است. همين طور اين که آيه اي مدني در سوره اي مکي ثبت شده باشد، نيازمند نقلي صريح و خاص است و از اموري نيست که در آن حدس و اجتهاد راه داشته باشد. (49)
او در بسياري از موارد در رد آيات مستثنا به سياق آيه يعني هيئت ترکيبي مفردات آيه (50) استدلال مي کند. براي مثال آورده اند که آيه وَلاَ تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً (51) مدني و ناظر به کسي است که زميني را غصب کرده بود و سوگند مي خورد که من غصب نکرده ام.
آيت الله معرفت درباره اين مورد مي نويسد: اين قصه ثابت نيست و لحن آيه عام است و سياق آن با انسجام وثيقش با آيات قبل گواهي مي کند که نکوهش شديد مشرکان معاند را هدف گرفته است و ملاحظه گذراي آيه ما را مطمئن مي سازد که آن با آيه 91 اين سوره يعني وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُواْ الأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا ارتباط کامل دارد. (52)
نيز آورده اند که آيه وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لَا يَرْكَعُونَ (53) درباره ثقيف نازل شد. زماني که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به آنان دستور داد، نماز برگزار کنند، آنان گفتند که ما رکوع نمي کنيم؛ چون آن براي ما ننگ است. آيت الله معرفت مي نويسد: سيما و سياق ايه ناظر به مکذبين است که عبارت از مشرکان عرب بودند و معنا ندارد جاي اين آيه در اين سوره تا سال هاي آخر هجرت خالي باشد و بعد تکميل شود؛ چون اين در فصاحت اين سوره خلل وارد مي سازد و نظم منسجم آن را مختل مي کند. (54)
ملاحظه مباحث مکي و مدني آيت الله معرفت نشان مي دهد که او هيچ يک از آيات مستثنا را نمي پذيرد و بر اين نظر است که هيچ آيه مکي در سوره مدني و هيچ آيه مدني در سوره مکي وجود ندارد. نهايت اين است که در مواردي مثل آيه وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ (55) احتمال مي دهد که تعدد نزول داشته باشد. يک بار در مکه نازل و بار ديگر براي يادآوري به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مدينه نازل شده باشد. (56) اما اين احتمال نيز بدون دليل است و ما هيچ نقلي نداريم که آيه يا سوره اي به طور متعدد نازل شده باشد. تعدد نزول توجيهي است که مفسران براي سازگاري روايات متعارض اسباب نزول اظهار کرده اند. به علاوه اين توجيه مستلزم فروکاستن شأن پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) است. مگر آن حضرت از هوش کافي براي جري و تطبيق آيات قرآن بي بهره بود که لازم باشد که خداوند براي هر مورد و مصداقي، آيات قرآن را به طور مکرر نازل کند؟

روايات ناسخ و منسوخ

از ديگر منابع تاريخ گذاري قرآن، روايات ناسخ و منسوخ است. نسخ به معناي باطل کردن حکم سابق و جانشيني حکمي جديد به جاي آن است. نسخ در روايات معنايي متفاوت از نسخ در اصول فقيه دارد. آيت الله معرفت نسخ اصولي را عبارت دانسته است از برداشتن تمام حکم شرعي سابق- که به ظاهر دائمي بوده است- با حکم شرعي بعدي در عين ثابت بودن موضوع. او چند مورد را نسخ ندانسته است: اول برداشتن حکمي که از ابتدا به موقت بودن آن تصريح شده باشد؛ دوم برداشتن بعضي حکم سابق که از آن به تخصيص و تقييد تعبير مي کنند و سوم برداشتن حکم به سبب مواجه با حرج و اضطرار يا ضرر شخصي و يا مصلحت زماني. چهارم برداشتن حکم به سبب تبدّل موضوع و پنجم تکوينيات که از آن به « بداء » تعبير کرده اند. (57)
اما نسخ روايي را اعم از آن خوانده و شامل تخصيص عام و تقييد مطلق (58) و حتي تبيين مجمل (59) هم دانسته است. او چهار تفاوت ميان نسخ و تخصيص ياد کرده است: اول اين که در نسخ تمام حکم سابق برداشته مي شود؛ اما در تخصيص، بعض حکم عام. دوم اين که در نسخ شرط است که به حکم سابق عمل شده باشد؛ اما در تخصيص شرط است که به عام عمل نشده باشد. سوم اين که در نسخ تخصيص زماني صورت مي گيرد؛ اما در نسخ تخصيص افرادي. چهارم اين که در تخصيص توهم عموميت لفظ عام برطرف مي شود؛ اما در نسخ توهم دائمي بودن حکم سابق. (60)
با اين قيودي که آيت الله معرفت در تعريف نسخ اصولي قرار دادند، ناگزير بايد مانند آيت الله خوئي تقريباً قائل مي شد که هرگز نسخي در قرآن رخ نداده است؛ چنان که در اواخر نيز به همين نظر گرايش يافت. (61) به خصوص آن که فلسفه نسخ را تغيير حکم سابق به سبب تغيير مصالح و شرايط امت اسلامي ياد کرده (62) و افزوده است که بسا شرايط و مصالحي ايجاب کند متناسب با جامعه اي خاص، تشريع خاصي صورت بگيرد و هرگاه آن شرايط و مصالح تغيير کند، ايجاب کند آن تشريع به تشريع قبلي برگردد. (63) اگر آنچه آمد، فلسفه نسخ بوده باشد، چه لزومي دارد در تعريف نسخ شرط شود ناسخ بايد به ظاهر دائمي بوده باشد؛ چنان که علامه طباطبايي نيز چنين شرطي را قرار نداده است. نيز چه ضرورتي دارد، برداشتن بعض حکم سابق را نسخ ندانيم. در صورتي که آگاه باشيم که به عموم حکم عام عمل شده است. همچنين چه جهتي دارد تغيير حکم را به سبب مواجه با شرايط خاص نسخ نشماريم؛ چنان که خود آيت الله معرفت در ادامه بحث از نسخ ناگزير از پذيرش آن شده و از آن به « نسخ مشروط » تعبير کرده و تغيير تدريجي احکام را نيز از همين قسم بر شمرده است. (64) به نظر او چنان چه تشريع حکم جديد بر اثر تغيير شرايط و مقتضياتي قابل برگشت باشد، چه در سرزميني ديگر يا زماني ديگر، به حکم حکمت بايد حکم منسوخ نيز قابل برگشت باشد؛ چون حکم شرعي تابع شرايط و مصالح خاص و مناسب خودش است. بر اين اساس همان طور که وقتي مسلمانان در حالت ضعف بودند و بر آنان واجب شده بود که با کفار مدارا کنند، وقتي نيز که باز مسلمانان به اين حالت برگشتند، بر آنان واجب است که همين گونه با کفار رفتار کنند. (65)
او در همين زمينه به نسخي ديگر به نام « نسخ تمهيدي » قائل شده بود که البته تعبير درست تر آن « تمهيد نسخ » ( زمينه سازي نسخ ) است. مراد وي از اين نسخ اين است که گاهي شارع براي مبارزه با برخي از عادات غلط، ابتدا حکمي را هماهنگ با عادت جامعه اجازه مي دهد تا اينکه در زمان مناسب آن را براندازد. او آيه وَاضْرِبُوهُنَّ (66) را از اين قسم برشمرده و درباره آن گفته است: در زمان جاهلي، زدن زن عادت متداول بود و اين آيه براي زمينه سازي نسخ آن نازل شد. در اين آيه تنها نوعي از زدن که به اطاعت و اصلاح زن بيانجامد، اجازه داده شد. (67)
به هر حال ما در تاريخ گذاري به تعريفي از نسخ نياز داريم که حاکي از تغيير حکم سابق با آمدن حکم بعدي باشد؛ چه اين تغيير جزئي و از قبيل تخصيص و تقييد باشد يا تغيير کلي و از قبيل نسخ اصولي و چه بر اثر تغيير شرايط و مقتضيات قابل برگشت باشد يا تغيير مصالح و مقتضيات غيرقابل برگشت.
ملاحظه بحث نسخ آيت الله معرفت نکات چندي را در زمينه تاريخ گذاري آيات قرآن آشکار مي سازد که اينک گزارش و بررسي مي شود.
در مواردي مثل آيه نجوا و آيه عدد مقاتلين که آيه نسخ بلافاصله بعد از آيه منسوخ آمده، آيت الله معرفت در ابتدا به وقوع نسخ در آن ها قائل شده بود و در پاسخ به اين استبعاد که چگونه در آن ها نسخ رخ داده است؟ در حالي که آيات منسوخ و ناسخ در کنار هم قرار گرفته اند، ذيل آيه مقاتلين چنين اظهارنظر کرده است: ثبت آيات در مواضع کنوني اشان لزوماً دليلي بر اين نيست که موافق نزول بوده است؛ زيرا گاهي آيات به ترتيب نزول ثبت نمي شدند و بسا آيه اي مدني کوتاه يا طولاني پس از آيه قبل نازل شده، اما بلافاصله بعد از آن آيه ثبت شده است.
در اين موارد اگر همان طور که آيت الله معرفت قائل شده است، وجود فاصله کوتاه ميان دو آيه ناسخ و منسوخ محتمل باشد، مي توان گفت که هيچ آيه ديگري ميان اين دو فاصله نيانداخته است و لذا آيات به ترتيب نزول ثبت شده اند.
البته اگر آيت الله معرفت درباره آيه عدد مقاتلين به نظر آيت الله خوئي گرايش پيدا کرده باشد، بايد گفت که به نظر او در اين مورد اساساً نسخي صورت نگرفته است؛ چرا که دو آيه مربوط همزمان نازل شده اند. (68) مگر اين که گفته شود آيت الله معرفت در اين مورد به نسخ مشروط قائل است. به خصوص آن که وي با استناد به عبارت الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا گفته است: از رهگذر آن تکليف سخت سابق به سبب آشکارشدن ضعف مسلمانان در جنگ بدر تخفيف پيدا کرده است. (69)
آيت الله معرفت حتي ادعا کرده بود آيت الله خوئي به نسخ در آيه نجوا نيز به معناي نسخ شرعي قائل نبود؛ بلکه آن را نسخي حکومتي مي انگاشت و چنين حکمي براي شرايط خاص و زمان خاص تشريع مي شود و لذا حکم شرعي نيست که تغيير نکند. (70)
آيت الله معرفت در مورد آيه امتاع همسر شخص متوفي تا يک سال (71) ابتدا بر اين نظر بود که آن با آيه عدد چهار ماه و ده روز عده وفات (72) نسخ شده و اين در حالي است که آيه ناسخ قبل از آيه منسوخ ثبت گرديده است. (73) منتها در اين اواخر از اين نظر برگشته و به نظر آيت الله خوئي گرايش پيدا کرده بود، مبني بر اين که ميان اين دو آيه منافاتي وجود ندارد و وجوب عده نگه داشتن همسر شخص متوفي با استحباب امتاع او در خانه شوهر متوفايش به مدت يک سال تعارضي ندارد و لذا در اين مورد نسخي رخ نداده است. نظير اخير آيت الله معرفت اين بود که آيه امتاع ناظر به زناني است که در سنين بالا ازدواج مجدد مي کنند و فرزنداني ندارند. (74)
آيت الله معرفت در زمينه نسخ تدريجي تشريع قتال را مثال زده و گفته اند که آيه أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا (75) در سوره حج اولين آيه اي بود که در زمين قتال نازل شد و طي آن به مسلمانان اجازه داده شد که با مشرکان مکه بجنگند. (76) اين در حالي است که اين سوره در روايات ترتيب نزول بعد از سوره هاي بقره، انفال، آل عمران، احزاب، ممتحنه، نساء، حديد و محمد قرار گرفته و در اين سوره ها از قتال با مشرکان مکه سخن رفته است. بنابراين که در سوره حج اذن قتال با مشرکان داده شده باشد، بايد اين سوره را اولين سوره نازله در مدينه به شمار آورد و با فرض درستي آن بايد گفت: ترتيبي که در روايات مذکور ياد شده، نادرست است. مگر اين که گفته شود: آيه مورد اشاره از سوره حج مقدم تر از اصل سوره نازل گرديده است؛ اما اين فرض نيز طبق نظر آيت الله معرفت بعيد است؛ (77) چون معنا ندارد آيه اي نازل شود، بدون اين که جاي آن مشخص شود و بعد از چند سال ديگر که سوره حج نازل شد، در آن قرار بگيرد. مگر آن که عبارت أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا را در مقام بيان دليل لزوم قتال با مشرکان مکه بدانيم، نه بيان جواز قتال با آنان؛ زيرا در اين آيه سخن از اين نيست که تاکنون اذن قتال با مشرکان داده نشده بود و اکنون اذن داده شده است. به نظر مي رسد در اين آيه مسلمانان با يادآوري ستمي که مشرکان مکه به مهاجران کرده اند، به واقع به قتال با مشرکان مکه تحريض شده اند؛ چون آنان از قتال با آنان بيم داشتند و مي خواستند، از آن شانه خالي کنند؛ چنان که اين معنا از آيات ديگر نيز دانسته مي شود. (78)

پي‌نوشت‌ها:

1. ر ک: جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 133.
2. زرکشي، مناهل العرفان، ج1، ص 347.
3. بقره، آيه 281.
4. نحل، آيه 90.
5. سجستاني، المصاحف، ص 39.
6. ر. ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج12، ص 128؛ محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، صص 237-169؛ عاملي، حقائق هامه، صص 142-143.
7. بقره، آيه 158.
8. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 277.
9. ر ک: همان، ص 280.
10. ر. ک: نکونام، درآمدي بر تاريخ گذاري قرآن، صص 102-96.
11. بقره، آيه 281.
12. ر. ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص 120.
13. براي نمونه ر. ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج1، صص 41، 153، 217 و 266.
14. ر. ک: سيوطي، الدرالمنثور، ج6، ص 267؛ ابن هشام، سيرة النبي، ج2، ص 391.
15. توبه، آيه 41.
16. توبه، آيه 118.
17. بقره، آيه 219.
18. نساء، آيه 43.
19. مائده، آيات 91-90.
20. بقره، آيه 21.
21. بدرالدين الزرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج1، صص 191-190.
22. همان.
23. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، صص 133-132.
24. ر ک: همان، ص 254.
25. ر ک: همان.
26. ر. ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص 120.
27. ر ک: بدرالدين الزرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج1، صص 32-31؛ جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 120 به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، صص 255-254.
28. توبه، آيه 113.
29. ر. ک: سيوطي، الدرالمنثور؛ ابن جرير طبري، جامع البيان، ذيل آيه.
30. ر. ک: جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 120.
31. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 230.
32. ر ک: فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج5، ص 76 به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 231.
33. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1.
34. آل عمران، آيه 195.
35. احزاب، آيه 35.
36. ر. ک: جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، صص 73-72.
37. ر. ک: فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ذيل سوره انسان؛ شهرستاني، مفاتيح الاسرار، ج1، صص 258-128؛ جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، صص 18 و 51؛ نکونام، درآمدي بر تاريخ نگاري قرآن، صص 307-303، جدول شماره 5.
38. بدرالدين الزرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج1، صص 194-193. به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 133.
39. ر. ک: نکونام، درآمدي بر تاريخ گذاري قرآن، ص 308، جدول شماره 6.
40. ر. ک: همان.
41. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 134.
42. ر ک: همان، ص 107.
43. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، صص 158-157 ذيل سوره قدر و صص 168-163 ذيل معوذتين.
44. ر ک: همان، ص 155 و 156 ذيل سوره هاي اعلي و ليل.
45. ر ک: همان، ص 147 ذيل سوره نساء و ص 149 ذيل سوره فرقان و ص 156 ذيل سوره اعلي.
46. ر ک: همان، ص 148 ذيل سوره رعد و ص 150 ذيل سوره رحمن و ص 154 ذيل سوره انسان و ص 159 ذيل سوره زلزله.
47. ر ک: همان، ص 149 و ص 161 ذيل سوره تکاثر و ماعون و ص 162 ذيل سوره کوثر.
48. ر ک: هما، ص 163 ذيل سوره توحيد.
49. ر ک: همان، صص 170-169.
50. ر ک: محمدهادي معرفت، التفسيرالاثري الجامع، ج1، ص 57.
51. نحل، آيه 95.
52. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 185.
53. مرسلات، آيه 5.
54. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 222.
55. اسراء، آيه 26.
56. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج1، صص 188-187.
57. ر ک: همان، ج2، صص 278-277 و 285-282.
58. ر ک: محمدهادي معرفت، « گفت و گو »، بيّنات، ش 44، ص 65.
59. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص 330.
60. ر ک: همان، صص 282-281.
61. ر ک: معرفت، « گفت و گو »، بيّنات، ش44، ص 65.
62. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، صص 279-278.
63. ر ک: همان، ص 298.
64. ر ک: معرفت، « گفت و گو »، بيّنات، ش 44، ص 69.
65. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، صص 297-296.
66. سوره نساء، آيه 34.
67. ر ک: آيت الله معرفت، « گفت و گو »، بيّنات، ش 44، ص 72.
68. ر ک: خوئي، البيان، صص 376-375.
69. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص 304؛ محمدهادي معرفت، التفسيرالاثري الجامع، ج1، ص 65.
70. ر ک: همان، ص 67.
71. بقره، آيه 240.
72. بقره، آيه 234.
73. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج2، صص 282 و 306.
74. ر ک: محمدهادي معرفت، « گفت و گو »، بيّنات، ش 44، ص 67.
75. حج، آيات 40-39.
76. ر ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج2، صص 317-316.
77. ر ک: همان، ج1، ص 170.
78. ر ک: نساء، آيات 75 و 84؛ توبه، آيه 13.

منبع مقاله :
زيرنظر گروه قرآن پژوهي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ ( 1387)، معرفت قرآني يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (رحمة الله عليه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما