نقش تذکر و يادآوري در رشد انسان

انسان براي رشد خود و حرکت خود، به تضادها و رقابت ها و به حريف ها و دشمن هايي نياز دارد. اين تضادهاي رواني و اين دشمن هاي پنهان و آشکار، درگيري هايي دارند و اين درگيري ها براي انسان آمادگي و ورزيدگي را به
يکشنبه، 23 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش تذکر و يادآوري در رشد انسان
 نقش تذکر و يادآوري در رشد انسان

 

نويسنده: علي صفايي حائري ( عين -صاد )




 

تذکر و يادآوري

انسان براي رشد خود و حرکت خود، به تضادها و رقابت ها و به حريف ها و دشمن هايي نياز دارد. اين تضادهاي رواني و اين دشمن هاي پنهان و آشکار، درگيري هايي دارند و اين درگيري ها براي انسان آمادگي و ورزيدگي را به ارمغان مي آورند و او را به جريان مي اندازند.
يک قهرمان، تا هنگامي که به تمرين هايي دست نزده باشد، آماده و ورزيده نيست و توانايي درگيري ندارد. و تحمل و استقامت مبارزه اش صفر است.
بر اساس اين اصل و به خاطر آن نياز، انسان از تضادها و رقابت هايي برخوردار گرديده و با دشمن هايي همراه شده است.
اين دشمن هاي دروني و بيروني مي خواهند سرمايه هاي انسان و استعدادهاي عظيم او را در راه خود و براي خود به جريان بيندازند و کامروا گردند. اين ها دشمن هستند چون از ما مي کاهند و از سرمايه ها ي ما مي ربايند و استعدادهاي ما را مي خورند.
مگر يک دشمن جز اين کاري دارد؟
ما با همين ملاک، دشمن خود را مي شناسيم، گرچه در لباس دوست فرو رفته باشد. و با همين ميزان او را مي سنجيم، گرچه در ظاهر به ما چيزهايي هديه کرده باشد.
دشمن، کسي است که مرا براي خودش مي خواهد و از من برداشت مي کند.
و دوست، آن که مرا براي خودم مي خواهد و بر من مي افزايد.
و همين است که نفس و خلق و شيطان، دشمن ما معرفي مي شوند. که:« اعدي عدوک هي نفسک التي بين جنبيک »، (1) « ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم»، (2) «ان الشيطان لکما عدو مبين » ؛ (3) چون اين ها در برابر آنچه از ما
مي گيرند، چيزي نمي دهند و بر سرمايه هاي ما سودي نمي افزايند و بهره اي نمي آورند. و اگر دلي مي سوزانند و پستاني کباب مي کنند و راهي نشان مي دهند مسأله اي نيست. که آن خرس بيدار هم، براي زنبورهاي عسل دل مي زاند، تا از فلان گل استفاده کنند و در فلان صحرا پرواز کنند ؛ چون هر چه عسل مرغوب تر مي شد، خرس نيرومندتر مي گرديد و هر چه عسل فراهم مي آمد به روده ي خرس راه مي يافت !
اين ها دشمن هستند و بايد در برابر دشمن به پا ايستاد. اين ها دشمن هستند و کارهايي دارند و نقشه هايي ساخته اند. بايد اين کارها را شناخت و آن نقشه ها را به باد داد.
اين نفس است که خواستار بازي و سرگرمي است و با اين سرگرمي هاست که به غفلت مي رسد و با اين غفلت هاست که به اشتباه ها دچار مي گردد.
و اين نفس است که پر از آرزوست. و براي رسيدن به آرزوها در تکاپوست. و هزار چهره مي سازد و هزار نقش بازي مي کند. چه لباس هايي که بر تن خواسته هايش نمي کند و چه رنگ هايي که برآرزوهايش نمي زند. (4)
آن ها که اين رنگ کاري ها و تلبيس ها را مي شناسند و شاهد آن بازي ها بوده اند، دريافته اند که نفس بازيگر چگونه با دست عقب مي زند و با پا پيش مي کشد. و ديده اند که چگونه پشت مي کند و دور مي شود تا به او رو کنند و نزديک شوند. و آگاهند که چگونه توجيه مي کند و چگونه لباس حق را بر تن باطل مي پوشاند و چگونه خوب و بد را به هم مي دوزد و چگونه فاصله ها را درز مي گيرد.
و اين خلق است که نيازمند و آرزومند است. توقع هايي دارد و خواسته هايي. و در کنار اين ها نگاه هايي دارد و جلوه هايي و کارهايي دارد و حرف هايي. چه مهرباني ها که نمي کنند و چه هديه ها که نمي آورند و چه دل ها که نمي سوزاند و چه سلام ها که نمي کند. اما سلامش بي طمع نيست و دلش بي غرض نيست و هديه اش بي نياز نيست و مهرباني اش بي جهت نيست.
و اين هم شيطان است که نقطه هاي ضعف را نشان مي گيرد. نفس را تحريک مي نمايد و دنيا را جلوه مي دهد و خلق را بزرگ مي کند و کاه را کوه مي سازد ؛ « ليحزن الذين آمنوا » ؛ (5) تا آن ها را که راه افتاده اند محزون کند و از راه باز دارد.
و در برابر اين ها اين خداست که کارهاي شيطان را نشان مي دهد و نقشه هاي او را بازگو مي کند که: « انما يريد الشيطان ان يوقع بينکم العداوه و البغضاء في الخمر و الميسر و يصدکم عن ذکر الله و عن الصلوه »، (6) و تصميم هاي او را گوشزد مي نمايد: « لاقعدن لهم صراطک المستقيم » ؛ (7) که بر سر راه عبوديت تو مي نشينم و از هر طرف بر آن ها مي تازم تا آن ها سرمايه هاي خود را در راه تو به جريان نيندازند و به خسارت ها دچار شوند.
« و لا زينن لهم » ؛ (8) براي آن ها دنيا را و باطل را زينت مي دهم و آرايش مي کنم تا نفس هوسباز آن ها سربلند کند ؛ « ولا غوينهم » ؛ (9) و آن ها را وسوسه مي کنم و گمراه مي کنم تا در بي راهه هلاک شوند و بي چاره بمانند.
« ولا ضلنهم » ؛ (10) آن ها را گم مي کنم تا خود را نشناسند و از سرمايه هاي خود آگاه نگردند. آخر اگر من سرمايه ام حساب داشته باشد مي توانم بفهمم که در فلان تجارت سود کرده ام و در کجا خسارت ديده ام. در نتيجه هيچ گاه دنبال خسارت را نمي گيرم. اما هنگامي که سرمايه ام بي حساب شد و بررسي نشد از خسارت هايم آگاه نمي شوم، تا هنگامي که سرمايه ام بسوزد و ورشکست شوم و کم بياورم و در آن هنگام است که ناله مي کنم: « يا حسرتي علي ما فرطت في جنب الله » ؛ (11) اي افسوس بر آنچه که در کنار خدا کم آورده ام و کوتاهي کرده ام و از دست داده ام.
« و لا منينهم » ؛ (12) آن ها را به آرزو مي بندم و با آرزوها و وعده ها دلخوش مي کنم و اين گونه مغرورشان مي سازم.
و در برابر اين ها اين رسول خداست و اين قرآن خداست که فراموش شده ها را به ياد مي آورد و با تذکر و يادآوري، نقشه هاي شيطان را مي شکند و از دست رفته ها را بدست مي آورد.
مربي بايد در برابر وسوسه ها و گم کردن ها و غرورها، سرمايه هاي انسان را بشمارد و بازارهاي گرم تري را در نظر بياورد و از دزدها و راهزن ها داستان ها بگويد.
هنگامي که نفس با هوس ها و سرگرمي هايش مشغول مي شود و از سرمايه هاي عظيم خود چشم مي پوشد و غفلت مي ورزد و از سودهاي عظيم دل مي کند، انسان به تذکرها نيازمند مي شود.
و اين تذکرها براي کساني که جهتي دارند و هدفي دارند و گرايشي دارند سودهايي مي آورد که از سرمايه ها بهره بگيرند و به کم قانع نشوند و در راه نمانند و با راهزن ها رو به رو نگردند. تذکر براي اين ها سودمند است که: « إِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ ». (13)
اين قرآن خداست که تذکرهايي مي دهد:
1 از سرمايه هاي عظيم انسان: « إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ». (14)
2 از وسعت هستي: « فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ ». (15)
3 از عظمت الله و رحمت او: « وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ »، (16) « وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ». (17)
4 از دشمن هاي انسان و راهزن هاي او: « إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ »، (18)« إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ». (19)
5 از مرگ و دردها و رنج ها.
هر کدام از اين تذکرها ويادآوري ها، انسان را از درنگ ها و رکودها و قناعت ها و غرورها و وسوسه ها و تحريک ها، آزاد مي کنند و پيش مي رانند ؛ چون هنگامي که انسان سرمايه هاي عظيم خود را شناخت، ناچار به کارهاي بزرگ رو مي آورد و در بازارهاي بزرگ، تجارت راه مي اندازد.
کسي که سرمايه ي خودش را پنجاه تومان مي داند، ناچار به شلغم فروشي تن مي دهد. اما هنگامي که دو ميليارد تومان سرمايه سراغ داشته باشد، ديگر نه شلغم فروشي، که به صادرات شلغم هم قانع نمي شود و از کارخانه هاي عظيم سر درمي آورد.
و هنگامي که انسان وسعت هستي را شناخت، در تنگناي يک مرحله نمي ماند و به بهره هاي محدود چشم نمي اندازد. هنگامي که ما دنيا را از دنيا و در دنيا نگاه مي کنيم، ناچار گرفتارش مي شويم، که نفت و الماس و طلايش قدرت ها را به جان هم انداخته و گرفتار کرده است. اما اگر دنيا را از بالاتر از ماه و در منظومه ي شمسي نگاه کنيم ديگر آن را چيزي
نمي بينيم و به چشم نمي گيريم. و اين است که قرآن به ما اين اصل را تذکر مي دهد که بهره هاي زندگي دنيا در وسعت هستي و در کنار جهان ديگر و زندگي ديگر، چيزي نيست.
و هنگامي که خدا در دل ها بزرگ شد و عظمت و جمال و کمال و دوستي و نعمت هاي او، دل ها را به او بست، ناچار ديگران در چشم کوچک مي شوند و از چشم مي افتند.
راستي چه کسي زيباتر از او که زيبايي ها آفريده ي اوست؟ و چه قدرتي برتر از او که قدرت ها از اوست؟ و چه کسي مهربان تر از او که مهرباني را او در دل ها ريخته و من را با خودم او آشتي داده و حب نفس و حب ذات را او در وجودم پاشيده است؟ و چه دوستي همانند او که کمک مي دهد و کمک مي خواهد؟ که آنچه ما داريم از خود اوست ؛ « و ما بکم
من نعمه فمن الله ». (20)
و هنگامي که دشمن ها و دشمني ها مشخص شدند، انسان جبهه مي گيرد و مبارزه مي کند و نقشه ها و کارهاي دشمن را در نظر مي آورد ؛ که شنيده شيطان دشمن است و گم کننده است. دشمن است چون گم مي کند، خسارت مي آورد ؛ و گم کننده است تا بتواند بچاپد و به يغما برد. و کارش را پنهان نمي کند ؛ چون در درون است و احتياج به استتار ندارد. ان الشيطان 1 عدو 2ـ مضل 3 مبين.
و تذکر مرگ و يادآوري دردها و رنج ها، غرورها را مي شکند و آرزوها را مي خشکاند و انسان را به راه مي اندازد و از اسارت ها آزاد مي نمايد و در نيتجه وعده و غرورهاي شيطان کاري نمي کند، که: « يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا ». (21)
تصويرهايي که در قرآن از مرگ و پس از مرگ و گفت و گوي فرشته ها با تبهکاران و يا گفت و گوي تبهکاران با هم و يا گفت و گوي آن ها با خوبان آمده، همه تذکرهايي است که انسان را به آينده راه مي دهد و از اسارت ها و غرورها آزاد مي سازد.
اين تذکرها که در لحظه هاي حساس و در سر بزنگاه به انسان مي رسد، يک نياز اصيل و يک احتياج عميق است که در زمينه ي تضاد و در برابر حريف ها و رقيب ها و دشمن ها، دامنگير انسان مي شود.
با اين توضيح نقش تذکر در سازندگي و رشد انسان آشکار مي گردد.
اين تذکر است و آن هم نقش سازنده ي آن.
ليکن بايد توجه داشت که جرقه ها مادامي که تراکمي نباشد و زمينه اي نباشد، ايجاد حرارت مي کند اما حرکتي به وجود نمي آورد. يک دنيا بنزين مادامي که در زمينه ي خودش متراکم نشود، بر فرض، جرقه ها و استارت ها زياد باشند شعله ور خواهد شد اما حرکتي بدست نخواهد آمد.
در حالي که 10 قطره بنزين متراکم با يک جرقه کاميون ها را به دوش مي کشد و راه مي برد.
تذکر، مادامي که انسان از عشق و تراکم و از زمينه اي برخوردار نباشد، سودي نخواهد داد، که: « ان الذکري تنفع المؤمنين ». (22)
بيداري و تذکر هنگامي به حرکت و عمل منتهي مي شود که با طلب و عشق همراه باشد و از مقدمات برخوردار.
اين است که ما با آن که به آگاهي و حتي به عشق رسيده ايم حرکت نمي کنيم ؛ چون باري را مي خواهيم برداريم که هنوز بازويش را تهيه نکرده ايم.

پي‌نوشت‌ها:

1 ـ احمد بن فهد حلي ، عده الداعي ، انتشارات وجداني ، قم ، ص 295
2 ـ تغابن ، 14
3 ـ اعراف ، 22
4 ـ مفاتيح الجنان ، مناجات خمسة عشر
5 ـ مجادله ، 10
6 ـ مائده ، 91
7 ـ اعراف ، 16
8 ـ حجر ، 39
9 ـ حجر ، 39
10 ـ نساء ، 119
11 ـ زمر ، 56
12 ـ نساء ، 119
13 ـ ذاريات ، 55
14 ـ بقره ، 30
15 ـ توبه ، 38
16 ـ ابراهيم ، 5
17 ـ انعام ، 91
18 ـ قصص ، 15
19 ـ تغابن ، 14
20 ـ نحل ، 53
21 ـ نساء ، 120
22 ـ ذاريات ، 55

منبع مقاله :
صفايي حائري، علي، (1388) مسئوليت و سازندگي، قم: ليلة القدر، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط