محيط بندي صهيونيسم (1)

بعد از تشكيل سازمان جهاني صهيونيسم در كنگره ي اول و انسجام و اتحاد صهيونيست هاي جهان در قالب شعار بازگشت به صهيون و همراهي دول استعماري، طيّ بررسي راهكارهاي عملي و اجرايي اين تئوري افسانه اي، ميان جامعه
چهارشنبه، 26 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محيط بندي صهيونيسم (1)
محيط بندي صهيونيسم (1)

 

نويسنده: محسن فرسايي




 

بعد از تشكيل سازمان جهاني صهيونيسم در كنگره ي اول و انسجام و اتحاد صهيونيست هاي جهان در قالب شعار بازگشت به صهيون و همراهي دول استعماري، طيّ بررسي راهكارهاي عملي و اجرايي اين تئوري افسانه اي، ميان جامعه ي يهوديان مذهبي و سياسي، اختلافات و افتراقات متفاوتي در نحوه ي برخورد با مسئله ي مهاجرت و اقامت در « فلسطين » ظهور كرد.
تنوّع برداشت ها و رفتارهاي سياسي در چارچوب احزاب، جنبش ها، تشكّل ها و حركت هاي ديني صهيونيستي و غيرصهيونيستي كه قبل و بعد از كنگره ي اول، قبل و بعد از فروپاشي عثماني، قبل و بعد از تشكيل دولت يهودي به وجود آمدند، باعث شد كه به دسته بندي اجمالي اين نظريات براي شناخت بيشتر بپردازيم:

1- صهيونيسم سياسي

تئودور هرتزل را واضع نظريه ي صهيونيسم سياسي نوين قلمداد كرده اند. اما متمسّك قرار دادن انديشه ي بازگشت به صهيون و بازسازي مجدد هيكل ( ‌معبد ) سليمان و به انتظار نشستن ظهور ماشيح منتظر در سايه ي يك دولت يهودي در فلسطين عثماني طيّ قرن 18م. توسط نظريه پردازان و صاحب نظران يهودي، همچون موسي مندلسون، يهودا قلعي، زفي هيرش كاليشر، موسي هس، لئون پينسكر، ناتان برن بائوم، ليلين بلوم و. . . در پايان اجتماع بزرگ صهيونيست ها در 1897م. را به دنبال داشت كه ثمره ي آن تعيين هدفي واحد، يعني دست يابي به دولتي يهودي در « فلسطين » بود. اگرچه وجود تفكرات و انديشه هاي گوناگون موجب اتخاذ رويّه هاي مختلف براي رسيدن به اين هدف گرديد. ليكن استراتژي غيرواحد، مانع از دستيابي به اصل هدف نشد. در اين مرحله صهيونيست هاي سياسي در جريان برگزاري كنگره هاي سازمان جهاني صهيونيسم به چند شاخه تقسيم شدند.
اين انشعاب در نوع برداشت هاي سياسي از آنجا شروع شد كه احد هاعام و همراهان فكري اش در جريان تشكيل جنبش عشّاق صهيون به ترويج ايده هاي صهيونيستي خاصّ خود كه مبتني بر اتحاد، اخلاق و هويت يهودي بود، پرداختند. در اين زمان احد هاعام، كه نام اصلي اش آشرگينزبرگ بود، در كانون توجهات جريان صهيونيسم قرار گرفت، زيرا به لحاظ علت شناسي، احد هاعام جانشين و خلف پرزاسمولنكسين بود و اولين ادبيات صهيونيستي خود را در سال 1889م. در حدود چهار سال پس از مرگ استادش نوشت. او معتقد بود كه:
" يهوديان بايد به طور فعّالانه خواهان بقاي خود به عنوان يك ملت باشند زيرا به لحاظ جنبه هاي ناسيوناليستي هيچ گونه همكاري و پيوند انساني بالاتر از ملت نيست. ويژگي هايي همچون زبان و سرزميني كه با آنان، پيوند داشته و ميراث فرهنگي آنان كه در رأس ارزش هاي پايه اي قرار دارد، اين بستر را فراهم ساخته است. "
طرح احد هاعام بسيار شبيه ناسيوناليسم ژوزف مازيني ايتاليايي بود، كه با يك هدف يا رسالت اخلاقي شبه مذهبي براي ملت خود، پتانسيل فراناسيوناليست يا شووينست ايجاد كرد. (1)
پايه هاي اختلاف نظري ميان طرفداران احد هاعام و شخص هرتزل از اولين كنگره ي جهاني صهيونيسم آغاز شد. صهيونيست هاي عمومي كه خود را واقع گرايان مي دانستند، حلّ مشكل اساسي يهوديان در خصوص دياسپورا ( آوارگي جهاني ) را خارج از توانمندي حركت سياسي صهيونيسم مي دانستند و اين موضوع را در حيطه ي باورهاي مذهبي و موعودگرايانه تلقي مي كردند.
احد هاعام گروه محفل هرتزل را به عنوان صهيونيست هاي جديدي كه اعتقاد صهيونيستي شان، نوعي ضدّيت با يهود است و به « فلسطين » به خاطر جنبه هاي اقتصادي و سياسي آن توجه كرده اند، مي نگريست و آنان با « عشّاق صهيون » ‌قديمي كه فلسطين را سهل الوصول مي دانستند، مقايسه مي كرد. از نظر او كاملاً غيرطبيعي بود كه صهيونيسم بتواند موضوع اجتناب ناپذير آوارگي يهوديان را حل كند، بلكه كنگره ي جهاني صهيونيسم بايد به مسئله ي اخلاق توجه مي كرد. « اخلاق، به مفهوم هويّت و خوداعتمادي » (2) . صهيونيست هاي عمومي به رهبري احد هاعام به صهيونيست هاي روسي كه فريب پروژه ي هرتزل را خورده بودند، انتقاد مي كردند.
معتقدان به صهيونيسم عمومي كه اعتقاد داشتند اهداف كنفرانس بال، خارج از علائق شخصي- ايدئولوژي است و براي طبقه ي متوسط دل مي سوزاندند، بعدها باعث پيدايش بسياري از نهضت ها و احزاب ليبرال شدند. (3)
به دليل رونق احزاب و جريانات كارگري كه در رقابت با صهيونيست هاي عمومي قرار گرفتند. جريان صهيونيست هاي عمومي به تدريج در اسرائيل محو شد؛ تعدادي از آنان به رهبري حييم وايزمن بعدها به راست گرايان پيوستند.

2- صهيونيسم غيرديني

در بررسي خاستگاه هاي عقيدتي احزاب و جنبش هاي سياسي صهيونيست در قبل و بعد از فروپاشي امپراتوري عثماني يا تشكيل دولت صهيونيستي در اسرائيل با گرايشات مختلفي مواجه مي شويم.
برخي گرايشات، صهيونيسم را به عنوان يك رويّه ي ايدئولوژيكي مي دانند كه بايد در سايه ي فلسفه هاي سياسي بزرگي چون سوسياليسم، ليبراليسم، سكولاريسم و. . . قرار گيرد و براي مسائل مذهبي در اجراي اصول و مباني سياست كلي حكومت، جايگاهي قائل نيستند؛ بنابراين آنان در قالب صهيونيست هاي غيرديني نقش مهمي در جلب توجه تمام يهوديان با افكار و عقايد مختلف داشتند.
به عنوان مثال سازمان بين المللي سوسياليست ها در سال 1864م. با تأسيس و بنيان گذاري اولين انترناسيونال كار خود را آغاز كرد، در حالي كه هر دو رهبر آن كارل ماركس و لاسال يهودي بودند.
ديزرائيلي، نخست وزير « انگلستان » در كتاب خود با عنوان « كانينگزبي » (4) پيش بيني مي كند كه، يك حركت كارگري در « آلمان » تحت هدايت و رهبري يهوديان آن كشور به وقوع خواهد پيوست.
شكّي نيست كه بذر نقشه هاي ديو صفتانه ي يهودي به خوبي در خود تعاليم ماركس وجود داشت؛ هدف آنها تخريب و نابودي طبقه ي روشنفكران نخبه، آريستوكراسي، طبقات متوسط، روحانيان و سرانجام كارمندان تمام ملل و اقوام غيريهودي از طريق دكترين كاذب ايجاد تساوي، همچنين ايجاد نفرت و حسادت در بين طبقات پرولتاريا بود. (5) نظريه سازان صهيونيسم با بهره برداري از اين رهيافت سياسي، به منظور اغوا و تحريك توده هاي عادي يهودي براي حضور در يك سرزمين خاص، به بسط و گسترش سوسياليسم صهيونيستي پرداختند.
عبدالوهّاب المسيري نويسنده ي بزرگ عرب، موسي هس (6) ( 1812-1875م ) را باني تفكر صهيونيسم سوسياليستي معرفي كرده است. اما محقّقان ديگري چون عبدالفتاح محمدماضي و الياس شوفاني اين نوع گرايش صهيونيستي را مرهون تفكرات پيِر بوروشوف (7) ( 1881-1917م. ) مي دانند كه كتابش با عنوان « مشكل قوميّت و جنگ طبقاتي » به تفصيل از آن سخن گفته است.
جالب است بدانيم، در همين مقطع زماني در « روسيه » چندين تشكّل كارگران يهودي پديد آمدند كه راه حل را در صهيونيسم جست و جو مي كردند و اين تشكل ها در سال 1900م. در شهر « مينسك » روسيه گردهم آمدند و جنبش بوعالي تسيون ( كارگران صهيون ) را تأسيس كردند. طيّ چند سال بعد گروه هاي ديگري در « گاليسيا » ، « اتريش » ، « آلمان » و « بريتانيا » و حتي « ايالات متحده » ، شكل گرفتند. . . آنها در خصوص سرزميني كه « وطن ملي يهود » در آن ايجاد خواهد شد و اينكه آن سرزمين « فلسطين » ‌باشد يا جاي ديگر، با يكديگر اختلاف نظر داشتند، اما پير بوروشوف فلسطين را انتخاب كرد و در نتيجه به اختلاف فوق پايان داده شد و چندين گروه و تشكّل كارگري با او هم عقيده شدند. (8)
در ضمن پس از آنكه آرون ديويد گوردون (9) ( 1856-1922م ) طرّاح نظريه ي دين كار به همراهي و حمايت از بوروشوف پرداخت، اين گرايش بيشتر تقويت شد به خصوص آنكه پس از توطئه هاي فراوان يهوديان عليه الكساندر دوم تزار روسيه كه منجر به انقلاب 1905م. شد و شكست آن را در پي داشت. صهيونيسم سوسياليستي رونق گرفت؛ به طوري كه در فرداي سركوب انقلاب روسيه موج جديدي از مهاجران روسي به سوي فلسطين آمدند، به اين ترتيب دگرگوني اي در اوضاع ايجاد شد. فراريان انقلاب شكست خورده، به جاي ادامه ي مبارزه در كنار ديگر انقلابي هاي روسي در كشور خودشان، نوعي سوسياليسم صهيونيستي عجيب و غريب به « فلسطين » وارد كردند. اينان تعاوني هاي صنعتي و كيبوتص هاي زراعي اي ايجاد كردند كه با اخراج كشاورزان فلسطيني، بتوانند اقتصادي متكي بر طبقه ي كارگر و كشاورز يهودي خلق نمايند. (10)
جريان غيرديني صهيونيسم با شعارهاي عوام فريب، توانست جمع كثيري از يهوديان را مجذوب خود كند. آنان ابتدا برنامه ي خود را بر اين اصل قرار داده بودند كه:
" اقتصاد يهود نمي تواند بدون كشاورزي و صنعت شكوفا شود و بدون اقتصاد خودمختار، نه جامعه اي مي تواند وجود داشته باشد و نه كشوري. پيروان اين انديشه، همچنين از احترام به حقوق اعراب پشتيباني نموده و ساليان دراز مي انديشيدند كه طبقه ي كارگر يهودي و عرب داراي منافع مشترك طبقاتي عليه بورژوازي يهودي و فئوداليزم عرب هستند، اما بيشتر آنان بالاخره به اين نتيجه رسيدند كه مبارزه ي موجود در حقيقت ميان مليت هاست نه ميان طبقات. (11) "
ديويد بن گورين (12) به عنوان چهره ي شاخص اين جريان در بدو تأسيس دولت يهودي در دهه ي 50 و 60 ميلادي، تلاش زيادي به منظور معرفي سوسياليسم رئاليستي داشت. تأكيد او بر تشكيل يك دولت صهيونيستي به صورت مستقل، بدون دخالت سازمان جهاني صهيونيسم در كنار دولت هاي عربي در سال 1948م. به نتيجه رسيد و خود توانست تأسيس دولت اسرائيل را اعلام كند. او معتقد بود:
" با شكل گيري يك دولت، اكثريت يهودي در سرزمين اسرائيل، همراه با ديگر جوامع يهودي كه از حقوق برابر برخوردار خواهند بود، مالكان راستين اين كشور خواهند شد.
دولت اسرائيل بزرگ ترين رويداد تاريخ يهود در طول سه هزار سال گذشته است. . . مزيّت و تفوّق دولت بر سازمان صهيونيسم تنها از توانايي ها، جايگاه بين المللي و نفوذ عميق آن دولت بر همه ي آحاد مردم يهود ناشي نمي شود. اين تفوّق كيفي است و پيش از ايجاد آن دولت وجود داشته است. (13) "
به موازات جريان هاي سوسياليستي غيرديني، ايدئولوژي صهيونيسم ليبراليستي نيز در اواسط قرن 19م. و اوايل قرن 20م. گسترش يافت، تا جايي كه، ماكس سيمون نوردائوي (14) مجارستاني ( 1849-1923م. ) به ترميم ساختار ادبيات سياسي آن اقدام كرد. به گونه اي كه طيّ برگزاري كنگره هاي صهيونيستي، گروه صهيونيست هاي عام از خطّ سياسي اين گرايش پيروي مي كردند و رهبري آن با حييم وايزمن رئيس سازمان صهيونيسم جهاني بود. اين گروه عقايدي ليبرالي داشت و هدف آن تأسيس يك دولت يهودي در خاك « فلسطين » براساس سرمايه داري محض بود. احزاب و گروه هاي صهيونيستي ليبرالي از سال 1946م. به بعد، دچار تحولات وسيع و انشعاب ها و ائتلاف هاي متعدد گرديدند كه، اهمّ آنها تشكيل گروه ليكود در سال 1973م. و حزب سلام صهيون به رهبري آريل شارون (15) بود.
به هر ترتيب منويّات و انديشه هاي موسي مندلسون (16) ( 1729-1786م ) و نورداو در جنبش روشنگري يهودي به نام هسكالا كه عمدتاً با تغيير فرهنگ و حفظ اصالت همراه بود، ادامه يافت.
شعار اين جنبش اين بود: " در خانه ي خود يهودي باش و در خارج از خانه يك انسان. " فعاليت جنبش روشنگري يهوديان حول محور دعوت از يهوديان براي ويران كردن قلعه ي « گيتو » و ذوب شدن در جوامع محلّ اقامت خود، متمركز شده بود. اين دعوت از سوي برخي نخبگان فرهنگي يهوديان كه از زندگي انزواگرايانه به ستوه آمده بودند، مورد استقبال قرار گرفت. (17) در حال حاضر هم، بسياري از يهوديان صهيونيست در جوامع مسيحي داراي افكار ليبرالي فوق ادغام و در آنها نفوذ يافته اند. به عنوان مثال، دانيل فارحي (18) خاخام جنبش يهوديان ليبرال فرانسه ( MJLF ) در مصاحبه با نشريه ي معروف « فيگارو » در 20 شهريور 1378ه. ش ( 11سپتامبر 1999م ) توضيح مي دهد:
" بايد امتيازاتي را واگذار كنيم تا مجبور نشويم به محلات يهودي نشين پناه آوريم يا در اسرائيل زندگي كنيم. براي مثال در يك شهر بزرگ با ساختمان هاي مرتفع، اتومبيل و آسانسور براي رفتن به كنيسه ضروري است. ما نمي خواهيم سرسختانه خود را يهوديان متحجّر نشان دهيم. ما آداب و سنن و نمادهاي اساسي را حفظ مي كنيم و در عين حال واقع بيني و معناي امروزين را وارد اعمال مذهبي خود مي كنيم. ما درصدد تخفيف الزامات و قيود مذهبي نيستيم، بلكه مي خواهيم آنها را قابل درك و مناسب شعور و آگاهي يهوديان معاصر كنيم. يك جامعه نبايد تابع الزامات غيرقابل اجرا باشد. قانون براي انسان وضع شده است، نه براي جهان. (19) "
در كنار حركت ها و جنبش هاي سوسياليستي غيرديني بايد به جريان صهيونيسم سكولار نيز اشاره كرد. در طيّ قرون متمادي، بسياري از يهوديان براي محافظت و صيانت از منافع مادّي و موقعيت هاي اجتماعي خويش، همواره از شيوه ي تغيير مذهب ظاهري سود جسته اند و خود را در لايه هاي جوامع مسيحي پنهان ساخته اند. كساني كه زمينه هاي مذهبي كمتري داشته اند، به سمت گرايشات ماترياليستي ميل پيدا كرده اند. از جمله اين دستجات مي توان به گروه هاي مارانو، دونمه، بهائيت و. . . اشاره كرد، كه بستر فرهنگي مناسبي را در جوامع يهود براي دين گريزي و لائيسيته فراهم ساختند.
باروخ اسپينوزا (20) ( 1632-1677م ) فيلسوف نامدار يهودي- هلندي را نخستين يهودي مي دانند كه آيين يهودا را رد كرد و از جامعه ي برادران يهودي خود گسست؛ بي آنكه به آييني ديگر بپيوندد.
اسپينوزا، از جواني به تأثير از يك يهودي اسپانيايي به نام خوان دوپرادو به انكار اصالت « تورات » پرداخت و در مسائل ديني عقايدي ابراز داشت كه براي خاخام هاي « آمستردام » قابل تحمل نبود.
آثار اسپينوزا حاوي انتقاد شديد از ساختار سياسي جامعه ي يهودي است. او در نخستين رساله ي خود از « حقّ انسان در انديشيدن آزاد و بيان آزادانه ي عقايدش » ، سخن مي گويد، كه اعتراضي است به فضاي بستر جوامع يهودي آن عصر. اسپينوزا تلاش سران جوامع يهودي را براي حفظ قوانين « تورات » ، در حقيقت تلاش آنان براي حفظ سلطه ي خويش بر جوامع يهودي مي داند. (21)
در حال حاضر رفتار سياسي رهبران صهيونيسم كه نوعي لائيسيته ي دولتي را به نمايش گذارده، سبب انتقاد يهوديان دين باور شده است. به عبارتي ديگر، در برداشت سياسي آنان هركس به وظايف ديني خود عمل نكند، تنها به خداي خود ( يهوه ) خيانت كرده است، اما به ملت و ميهن خود تعرّضي نداشته است؛ بنابراين محدوديت انديشه ي سياسي آنان، مليّت و سرزمين است، نه اخلاق و مذهب؛ اين موضوع حتي مورد اعتراض منتقدان يهودي صهيونيسم واقع شده است.
امروزه عدالت و اخلاق دو مقوله اي است كه صهيونيست ها تعهدي نسبت به آن ندارند. ملت اسرائيل، امروز بر شالوده اي از فساد، سركوب و ناعدالتي قرار گرفته است. به گونه اي كه پايان صهيونيسم بسيار نزديك است. احتمال زيادي وجود دارد كه نسل حاضر، آخرين نسل صهيونيست باشد. (22)
البته همچنان كه صهيونيسم سياسي اسرائيل، راه را بر هرگونه واقع گرايي ديني و اخلاقي بسته است، برخي از جوانان داغ و پرشور اسرائيلي كه تشنه ي آرمان هاي فراموش شده، هستند، نجات خود و كشورشان را در مذهب جست و جو مي كنند. . . اسرائيلي ها نيز براي مقابله با اين تهديد، به تشكيل جامعه اي مبتني بر عقايد صهيونيستي سكولار روي آورده اند. (23)
البته اين جدال ميان سكولارها و يهوديان مذهب گرا دليلي بر كثرت دين گرايان نيست؛ زيرا سكولارهاي حاكم بر دولت صهيونيستي به تقويت جريان غيرديني در جامعه مي پردازند.
چنانچه بخواهيم صهيونيسم غيرديني را در ساير اشكال آن جست و جو كنيم، به نوعي افراط گرايي مغاير با آموزه هاي ديني « تورات » برخورد مي كنيم كه توانسته است از دين فقط استفاده ي ابزاري كند.
رفتارهاي سياسي ناشي از شعارهاي قوم برگزيده، سرزمين موعود و مقدس و همچنين وعده ي الهي ( نجات يهوديان توسط ماشيح در آخرالزّمان ) كه مبناي اصلي تفكرات صهيونيسم را تشكيل مي دهند، در حقيقت مبتني بر تفاسير و تعابير غلط از آيات تورات ( ‌عهد قديم تحريف شده ) است.
تفاسيري كه جنبه هاي اخلاقي مذهبي و روحاني را فداي مفاهيم ظاهري و حتي تحريف شده، كرده اند، بهترين دستاويز براي توجيه رفتارها و افكار فاشيستي و نژادپرستي صهيونيست هاي سياسي شده اند. به عنوان مثال، آيات زير الگوهايي براي تفاسير نژادپرستان صهيونيست از آيين يهوديت هستند:
" به ذريّت تو خواهد بود كه اين سرزمين، از رود مصر تا رودخانه ي بزرگ فرات را خواهم بخشيد.
سفر آفرينش، باب15، آيه ي 18
در بين همه ي اقوام، شما قوم خاصّ من خواهيد بود، هرچند سراسر جهان مال من است. اما شما براي من ملتي مقدّس خواهيد بود و مانند كاهنان مرا خدمت خواهيد كرد.
سفر خروج، باب19، آيات 5 و 6
شما فقط به يهوه، خدايتان تعلق داريد و او شما را از ميان قوم هاي روي زمين برگزيده است.
سفر تثنيه، باب140، آيه ي 2
زيرا تو براي يهوه، خدايت، قوم مقدس هستي، يهوه، خدايت تو را برگزيده است، تا از جميع قوم هايي كه بر روي زمين اند، مخصوص براي خود او باشي.
سفر تثنيه، باب7، آيه ي 6
دخترانتان را به پسران آنان مدهيد و دختران آنها را به جهت پسران خود و به جهت خويش مگيريد.
سفر نحميا، باب 130، آيه ي 25
نسل تو، ساير ملل را تصرف خواهد كرد.
سفر اشعيا، باب54، آيه ي 3"
بعضي از قسمت هاي خاص از آموزه هاي ديني كهن در آيين يهود، كه ريشه در افكار خاخام هاي متعصّب جاه طلب و اقتدارگرا دارند، منشأ و خاستگاه تفكرات صهيونيسم نژادي بوده است؛ از جمله اينكه بعضي از نكات و مباحث كتاب « تلمود » كه الهيّات تحقيقي و تفسيري آيين يهود بر « تورات » اصلي است در 300 سال قبل از ميلاد مسيح تنظيم شده و مرجع مهمي براي برداشت هاي نژادي و ناسيوناليستي احزاب صهيونيست است.
" اموال و ملك غيريهودي بلاصاحب شناخته مي شود. قبل از همه، هر يهودي كه بر آن دست اندازد، صاحب آن شناخته مي شود.
هوئم هاميشات، هاگاگ 156-5
بهره برداري هر يهودي از خطا و اشتباهات غيريهوديان به نفع خود، مجاز شمرده مي شود.
هوشم هاميشپات، هاگاگ 248-2
شريعت يهودي، زنا را بر مردان حرام كرده است. اين فرمان فقط در مورد زن هاي يهودي است. عِرض و ناموس غيريهوديان بر يهوديان حلال است.
سلطان آروح 111
دنيا بدون داد و ستد نمي شود. بدون يهودي نمي شود، حتي بدون يهودي نمي تواند ادامه يابد. بازگو كردن اصول، آداب و قواعدمان به بيگانگان و غيريهوديان، مساوي با قتل عامّ يهوديان است.
يورده- هوشم هاميشپات "
موارد ياد شده را، همچنين در كتاب « قبالّا » ، كه منبع تصوّف يهودي است، فراوان مي توان يافت. حتي اين عقايد در لابه لاي نظريات و نژادگرايانه ي صهيونيسم ناسيوناليست منتشر شده اند.
خطّ مشي ياد شده در اين جريان مانند يك قاعده ي مسلم و تغيير ناپذير درآمده است. عبدالوهّاب المسيري در اين باره مي گويد:
" نژادپرستي صهيونيسم، يك مسئله ي عرضي و مسئله ي بي بند و باري اخلاقي يا گردنكشي فردي يا گروهي نيست، بلكه يك ويژگي اساسي است؛ زيرا براي تحقق رؤياي صهيونيسم، ساكنان اصلي ناگزير از ميان مي روند، اگر از ميان نروند اين رؤيا به تحقق نمي پيوندد. از اين رو صهيونيست ها، همه ي صهيونيست ها صرف نظر از وابستگي ديني يا سياسي و گذشته از ارزش هاي اخلاقي كه بدان ايمان دارند در بنيان گذاري نژادپرستي سهيم اند و آن را توسعه بخشيده اند. (24) "
بوسوئه (25) ، يك نويسنده ي يهودي است كه در كتاب خويش به نام « مباحثي در تاريخ جهان » ، يهوديّه را مركز دنيا و بني اسرائيل را مسئول رهبري بشريّت از سوي خداوند مي داند.
ولاديمير ژابوتينسكي در سال 1904م. طيّ مقاله اي نوشت:
" منشأ احساسات ملي هركس را بايد فقط در خون و خصوصيات فيزيكي نژاد او جست و جو كرد. . . بنابراين ما يهوديان ناچاريم براي خود سرزميني داشته باشيم تا از اختلاط با ديگر نژادها مصون بمانيم. (26) "
جالب است بدانيم در همين زمان در سرزمين هاي اشغالي « فلسطين » اگر ناگهان مشخص شود كه مادربزرگ يك زن يا يك مرد اسرائيلي يهودي نبوده است، به دفتر دولتي اطلاع داده مي شود و مسئولان امر سعي مي كنند كارت هويّت او را به زور از وي بگيرند و اسم او را از فهرست يهوديان خط بزنند و در فهرست غيريهوديان ثبت نمايند.
اسرائيل شاهاك مي گويد:
" اگر يكي از طرفين ازدواج حرام زاده باشد و اين حرام زادگي به مادربزرگ يا مادر مادر بزرگش هم مربوط باشد، آن شخص حرام زاده است و حقّ ازدواج ندارد. (27) "
تسرّي سياست هاي نژاد پرستانه ي دولت اسرائيل از مسائل سياسي به مسائل شهروندي، به نوعي آپارتايد ميان اعراب و يهوديان در شهرهاي صهيونيستي منجر شده است. اتومبيل عرب ها با سه رقم اول شماره ي خود، از اتومبيل هاي ديگر متمايز شده اند. تاكسي عرب ها نيز داراي رنگ معيني هستند تا از تاكسي هاي اسرائيلي باز شناخته شوند. . .
حتي شماره تلفن عرب ها و غيرعرب ها متفاوت است؛ يعني همه ي آنها با رقم 8 شروع مي شوند. كارت هاي شناسايي عرب ها نيز اين جمله را در خود دارند:
" اين كارت به دارنده ي خود حقّ ورود به اسرائيل را نمي دهد. "
معناي آن اين است كه هر عربي به هر دليل اسرائيل را ترك كند، بازگشتش به آن سرزمين تضمين شده، نيست. (28)
برخي جنبش هاي مذهبي مانند هباد (29) ، آموزه هاي نژادپرستانه ي خود را به صورت مدوّن شده، ترويج مي كنند. مهم ترين كتاب گروه هباد « هاتانيا » (30) نام دارد، كه اثري كاملاً سميتيستي ( يهودگرايي ) محسوب مي شود.
براساس مطالب اين كتاب، غيريهوديان مخلوقاتي شيطاني هستند كه در آنها به طور مطلق چيز خوبي وجود ندارد. حتي يك چنين غيريهودي، موجودي زيادي است؛ زيرا تمام كائنات فقط محض خاطر يهوديان خلق شده اند.
عقايد مطرح شده در آن، هنوز در جلسات درس متعدد « ام. ام. شنورسون » (31) رئيس تشكيلات موروثي كنوني جنبش هباد و ربي لوبا ويچر (32) كه از قصرش در « نيويورك » ، اين سازمان جهاني را هدايت مي كند، تدريس و تبليغ مي شود. زماني عقايد ضدّ سياه پوستي وي زبانزد خاصّ و عام بود و به شدت مورد انتقاد قرار داشت. (33)
به طور كلي باورهاي ضدّ نژادي در ميان يهوديان از مهم ترين دلايل هم بستگي و همسويي اقدامات آنان عليه جوامع غيريهودي در كشورهاي محلّ سكونتشان بوده است.
تداوم سياست هاي نژادپرستانه ي دولت اسرائيل، موجب صدور قطعنامه ي 3379 مجمع عمومي سازمان ملل، در سال 1975م. گرديد، كه به موجب آن صهيونيسم، نوعي نژادپرستي معرفي شده و در آن چنين آمده است:
" . . . به شديدترين لحن، صهيونيسم را به عنوان خطري براي صلح و امنيت جهاني محكوم كرده و تمامي كشورها را به مقابله با اين ايدئولوژي نژادپرستانه و امپرياليستي دعوت نموده است. همچنين تأكيد مي كند كه صهيونيسم شكلي از نژادپرستي و تبعيض نژادي است. (34) "

پي‌نوشت‌ها:

1. Shimoni Gideon" the Zionist ideology" Published by university Press of New England Haniver and London 1997. PP. 270-271,.
2. Ibid,p. 106.
3. فاخري، داريوش،‌ « نشريه ي چشم انداز » ، مقاله: اگر بخواهيد افسانه نيست، شماره ي 56 يكصدمين سالگرد كنگره ي صهيونيستي بال 1997م، انتشارات سيامك ( سازمان يهوديان ايراني مقيم كاليفرنيا ) ، ص 10.
4. Coningsby.
5. لوئيس مارشالكو « فاتحين جهاني » ، عبدالرحيم گواهي، تهران، مؤسسه ي فرهنگي انتشاراتي تبيان، 1377، چاپ اول، صص 34-35.
6. Moses Hess.
7. Piyer Burochov.
8. الياس شوفاني، « سازمان صهيونيستي » ، ص 35.
9. Aron David Gordon.
10. روژه گارودي، « ‌پرونده ي اسرائيل و صهيونيسم سياسي » نسرين حكمي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1369ش، ص 108.
11. بنيامين نوي برگر؛ « نشريه ي چشم انداز، مقاله: صهيونيزم » ، ش56 ( سيامك ) 1997م، ص 20.
12. David Ben Gurian.
13. YEAR BOOK ENCYCLOPEDIA Judaica"1974 Publishing house Jerusalem Itd,first Printing Israel P. 128.
14. Max Simon Nordau.
15. Ariyel Sharon.
16. Mosses mandelson.
17. ناقد ابوحسنه، « دين داران و سكولارها در جامعه ي اسرائيل » ، سيد حسين موسوي، مركز پژوهش هاي علمي و مطالعات استراتژيك خاورميانه، 1381ش، ص12.
18. Daniyel Farahi.
19. هفته نامه ي ترجمان سياسي مقاله ي « يهوديان ليبرال، يهوديان بنيانگرا » ، سال پنجم شماره ي 14، مورخه ي 78/12/18 ص30.
20. Barokh Spinoza.
21. شهبازي، عبدالله؛ « زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران » ، مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، ج2، 1377ش، ص 222.
22. اورهام برگ؛ « نشريه ي افق بينا » ، مقاله ي « عدالت و اخلاق در صهيونيسم » ، انجمن كليميان تهران، ش21، 1382ش، ص 41.
23. هفته نامه ي ترجمان سياسي، سال دوم، 76/2/18 شماره 75، ص 41 به نقل از هفته نامه ي « اشپيگل » مورخه ي 7 آوريل 1997م. ،‌ش 15.
24. عبدالوهاب المسيري؛ « صهيونيسم » ، ص 61.
25. Bossuel.
26. يشايايي، هارون، « صهيونيسم در تئوري و عمل » ، « فصلنامه ي مطالعات منطقه اي » ، مركز پژوهش هاي علمي خاورميانه، 1380، ج7 ص 190.
27. اسرائيل شاهاك؛‌ « دولت نژادپرست اسرائيل » ، امان الله ترجمان، انتشارت پر شكوه، 1380ش، صص 59-60.
28. آلفرد. م. ليليانتال؛ « ارتباط صهيونيستي » ، ابوالقاسم حسيني، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1379ش، ص 150.
29. Habbad.
30. Hatanya.
31. M. M Schneurssonhn.
32. Lubacitcher.
33. اسرائيل شاهاك، « تاريخ يهود، آيين يهود » ، رضا آستانه پرست، انتشارات قطره، تهران، 1378ش، چاپ اول، ص 63.
34. تقي پور، محمدتقي، « پژوهه ي صهيونيّت، قصه ي قوم برگزيده » ، مؤسسه ي فرهنگي ضياء انديشه، 1376ش، ج1، ص 341.

منبع مقاله :
فرسايي، محسن؛ ( 1388 ) ، براندازي صهيونيستي در امپراتوري عثماني، تهران: انتشارات هلال، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما