محيط بندي صهيونيسم (2)

خارج از دسته بندي ها و گروه گرايي هايي كه در ميان يهوديان و صهيونيست ها وجود دارد، همه ي آنان به طور مشترك مشه ( حضرت موسي (عليه السلام) را واضع اصلي صهيونيّت مي دانند. البته آرماني كه آن حضرت همواره در پي
چهارشنبه، 26 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محيط بندي صهيونيسم (2)
محيط بندي صهيونيسم (2)

 

نويسنده: محسن فرسايي




 

صهيونيسم ديني

خارج از دسته بندي ها و گروه گرايي هايي كه در ميان يهوديان و صهيونيست ها وجود دارد، همه ي آنان به طور مشترك مشه ( حضرت موسي (عليه السلام) را واضع اصلي صهيونيّت مي دانند. البته آرماني كه آن حضرت همواره در پي آن بودند، كرامت و عزت امت بني اسرائيل در سايه ي سكونت در سرزمين مقدس خداوند و اجراي فرامين الهي بود.
در فرهنگ توراتي، بازگشت به صهيون به مفهوم فلسفه ي انتظار و ظهور ناجي موعود است، يشعياي نبي مژده مي دهد كه:
" به هنگام آبادي صهيون، تمام امت ها خداوند بزرگ را مدح خواهند گفت و ظهور « ماشيح » ، پايان دوران بي عدالتي است و ظلم يك سره محو خواهد شد. گرگ با برّه به چَرا خواهد رفت و عقاب و كبوتر با هم به پرواز درمي آيند. "
در اعتقاد يهوديان، كوه صهيون جلوگاه ظهور عدالت الهي است و زيارت آن براي تقديس خداوند، يك وظيفه ي مذهبي است (1) .
در طول تاريخ، اعتقاد يا فرهنگ بازگشت به صهيون براي يهوديان مؤمن، يك فريضه ي الهي محسوب مي شده است؛ زيارت و اقامت در سرزمين مقدس ( صهيون ) جزو آرزوها و اهداف مذهبي يهوديان در تأسّي به حضرت موسي (عليه السلام) بوده است. امروزه از مفاهيم ديني ياد شده، برداشت هاي پلوراليستي ارائه مي شود. به طور مثال چنين تفسير مي شود كه:
" موشه ربنو (2) ، در حقيقت اولين صهيونيست تاريخ بوده و عشق و ورود به سرزمين اسرائيل، سراسر وجود وي را فراگرفته بود. براي رسيدن به اين آزادي بزرگ يعني ورود به سرزمين مقدس، 515 بار به درگاه « هشم » (3) ، « تفيلا » (4) خواند كه مورد قبول واقع نگرديد و پرواضح است كه كواناي (5) موشه ربنو در اصرار به وارد شدن به سرزمين مقدس انجام ميتصورات (6) بيشتر در آن سرزمين و ساختمان بيت هميقداش (7) در آن سرزمين بوده است. براي هر يهودي مذهبي، بازگشت و سكونت در ارتص (8) اسرائيل، يك آرزو و فريضه ي ديني است، پس يك يهودي مذهبي شومرتورا (9) يك صهيوني واقعي است. (10) "
براساس همين اعتقاد، يهوديان در دعاهاي سه گانه ي « شحريت » ، « ينحا » و « عرويت » كه هر روزه آن را به جاي مي آورند، ضمن ايستادن به طرف قبله ( ‌بيت المقدس ) ، ظهور ماشيح ( مسيح ) و بازگشت به صهيون را از خداوند آرزو مي كنند.
در دعاي صبحگاهي، يهوديان مي گويند:
" خداونداً از چهار سوي زمين، به ما صلح ارزاني دار و ما را سربلند به سرزمينمان راهنمايي كن. "
دعا خوانان پيوسته مي خوانند:
" مقدس است خدايي كه سازنده ي بيت المقدس است و مقدس است خدايي كه به صهيون بازمي گردد. "
دعاي پس از غذا، شامل دعاي خيري است كه از ساخته شدن مجدد « بيت المقدس » ، اين شهر مقدس با سرعت و در روزگار ما سخن مي گويد.
در مراسم ختنه اين مزمور خوانده مي شود:
" اي بيت المقدس دست راست من بخشكد اگر من تو را فراموش كنم، در مراسم پسح (11) هر فرد يهودي اعلام مي دارد: سال ديگر در بيت المقدس (12) به هنگام سوگواري بازماندگان را با ذكر نام سرزمين اسرائيل تسلي مي بخشد. اي خداوند مقدس، اي تسلي دهنده ي صهيون و سازنده ي بيت المقدس. (13) "
بعضي از مفسران، شريعت موسي (عليه السلام) را با جزم انديشي هاي قومي صهيونيستي خود، در لا به لاي متون ديني و دعاهاي يهوديان به گونه اي آميخته اند كه همواره صهيون محوري را به عنوان نقطه ي وحدت جهاني خود، ترويج كنند.
چنين رويكردي در دعاهاي صبح روز شنبه ( روز تعطيلي يهوديان ) اين گونه آمده است:
" خدا، صيون ( يروشاليم ) را انتخاب كرده نمود تا در آن نزول اجلال فرمايد. چون كه يعقوب، خداي ازلي را براي خود انتخاب نمود ( خداوند هم ) اسرائيل را براي خود برگزيد. . . (14)
خدا « اورشليم » را آباد كرده و پراكندگان اسرائيل را جمع مي كند، به شكسته دلان شفا داده و جراحات آنها را التيام مي دهد. . . اي اورشليم! خدا را تسبيح بخوان واي صيون، خداوند خود را مدح بگو، زيرا پشت بند دروازه هايت گندم ها تو را سير خواهد نمود. (15) "
حاكميت كليسا در قرون وسطا، تقريباً مانع رشد فلسفه و الهيّات يهود در اروپا شده بود؛ ولي در همين زمان به علت آشنايي علما و روحانيان با فرهنگ و ادبيات اسلامي- عربي، شاهد رشد چهار مكتب معتزله، نوافلاطونيان، پيروان ارسطو و منتقدان مكتب ارسطو هستيم.
در اين ميان سعديا گااون (16) ( 882-942م ) رئيس دانشگاه « سورا » در « بغداد » ، ضمن تأثيرپذيري از فلسفه ي معتزله و علم كلام، تلاش زيادي در عقلي كردن الهيّات انجام داد. او با نوشتن كتاب هايي به نام « امانات و اعتقادات » و « سفر يسيرا » در تفسير « تورات » به تشريح عقلاني مسائلي چون اختيار، معجزه، گناه، معاد و بازگشت مسيح بن داوود (عليه السلام) ‌براي نجات بني اسرائيل پرداخت. او معتقد بود، قوم يهود با آمدن مسيح موعود نجات خواهد يافت و آنگاه، معبد مقدس سليمان در « قدس » بار ديگر احيا خواهد شد. افكار و اعتقادات او، نوشته هاي ساير فيلسوفان يهودي چون داوود بن مروان در كتاب « عشرين مقالات » ، اسحاق اسرائيلي در كتاب هاي « الحدود » و « الجواهر » ، ابن گابيرول در كتاب هاي « تيكون ميدوت هانفش » و « كترملخوت » و « مكور هحيئم » ، همچنين فيلسوف اواخر قرن يازدهم ميلادي، باهيابن پاكودا صاحب كتاب معروف « الهداية الفوائد القلوب » ادامه يافت. آنان ضمن طرح مباحث علمي و فلسفي و اخلاقي نظرياتي نيز پيرامون اهميت صهيون و بازگشت به سرزمين مقدس ارائه مي نمودند. البته در كنار اين فيلسوفان، شارحان و مفسّران دين يهود در سرزمين « آندلس » يا « اسپانيا » كه تحت حاكميت مسلمانان قرار داشت به طرح مباحث مشابه مي پرداختند، به گونه اي كه يهودا حالوي (17) ( 1141-1075م ) را معمولاً بزرگ ترين شاعر و مفسر عبري اسپانيا مي دانند.
حالوي، صهيونيستي بود كه در سفر زيارت به بيت المقدس وفات يافت. وي « كزاري » [ خزري] را يك سال پيش از وفات نوشته و ان رساله اي است فلسفي، درباره ي اين نظر، كه ملت يهود تنها واسطه ي بين خالق و مخلوق او است و در آخرالزمان، ملت هاي ديگر همه به دين يهود خواهند گرويد. (18) البته رساله ي ياد شده، با عنوان اصلي « كتاب الحجّه و الدّليل في نصرالدّين الذّليل » ( كتاب دليل و برهان در دفاع از آيين تحقيرشده ) شناخته مي شود.
تا زمان يهودا حالوي ارسطوگرايي در فلسفه ي اسلامي مهم بود، اما در فلسفه ي يهودي اين چنين نبود. از نظر يهودا حالوي تجربه ي تاريخي نسبت به تأملات فيزيكي و غيرفيزيكي، منبع ايمان است و تجارب مذهبي مهم تر از اعتقادات و جزميّات است. موضوع كتاب يهودا حالوي، داستان گرويدن پادشاه خزرها به يهوديّت در نيمه ي اول قرن هشتم است. ديدگاه حالوي در قالب ديالوگي ميان پادشاه و هاور دانشمند يهودي، كه به عنوان سخن گوي نويسنده عمل مي كند، بيان مي شود. يهودا حالوي مي گويد: پادشاه در خواب مي بيند فرشته اي بر وي ظاهر شده و به او مي گويد: نيّات تو مورد پذيرش خداوند است، اما اعمال و كردارت مطبوع خدا نيست.
ابتدا پادشاه اين خواب را چنين تعبير مي كند كه، او بايد در پيروي و رعايت مذهب خزر با شوق و ذوق بيشتري عمل كند. اما زماني كه فرشته براي بار دوم با همان پيام ظاهر مي شود، او مي فهمد كه وي بايد شيوه ي جديدي از زندگي را در پيش بگيرد. يك فيلسوف ارسطويي، يك مسيحي و يك مسلمان، وي را به دين و مكتب خود دعوت كردند، اما تنها بعد از اينكه برنامه هاي آنها را غير قابل رضايت يافت، وي احساس مي كند كه ناگزير است به يهود بگرود و عضوي از آيين تحقيرشده گردد.
پادشاه در گفت و گويش با هاور متقاعد مي شود كه به يهوديّت بگرود. بسياري از پنج مقاله ي كتاب « يهودا حالوي » به تبيين هاور از مذهب يهود اختصاص دارد. (19) در حقيقت تمام تلاش حالوي مبتني بر اثبات برتري و رجحان يهوديت بر ساير اديان بود. يكي ديگر از اين نظريه سازان ديني، خاخام موشه بن نحمان (20) ( 1270-1194م ) است. او با استناد و قرائت خود از « تورات » ماهيت مقدّسي به سرزمين « فلسطين » اعطا كرد. وي فلسطين را مركز جهان خواند و « قدس » را مركز اسرائيل به شمار آورد. بن نحمان سرزمين فلسطين را تنها مكان مناسب براي اجابت توصيه هاي دين توراتي قلمداد كرد و سكونت در سرزمين اسرائيل را واجب شرعي برابر با وجوب همه ي فرايض ديني دانست. (21)
صهيونيسم ديني، ترويج وطن گزيني در « اورشليم » و اقامه ي تكاليف مذهبي و كار در سرزمين مقدس را، همواره در ميان تمام يهوديان جهان زنده نگه داشت.
در سال هاي آخر قرن 19 ميلادي، اتحاد بنيادگرايان يهودي و صهيونيست هاي سياسي، باعث رونق و قدرت بخشي به جريان صهيونيسم ديني گرديد كه، مشخصه ي اصلي آن عظمت طلبي يهوديّت، با بعد صهيونيستي كهن و خاصّه استقرار در تمامي سرزمين مستقلّ اسرائيل است. آرمان گريزناپذير سلطنت توراتي بيت داوود، عموماً با عناصري از سلطنت مكابي، يعني دوره ي بازسازي « هيكل دوم » شدت مي گيرد. آميزه ي اين دو قله ي تاريخ يهوديت، تصويري از غرور ملي، حاكميّت سياسي، كارايي اداري، توان قهرماني و نظامي، وفور مادي و البته مرزهايي گسترده تر در كنار خلاقيّت ديني و زندگي مذهبي فعّال و كامل را به دست مي دهد. اوج و نماد همه ي سوداهاي بنيادگرايان، پرستش خدا در « هيكل مقدس » و برپا داشتن هيكل در جايگاه اصلي خويش، بدون اندكي تغيير است. (22)
صهيونيست هاي ديني، با اين تفسير كه، خاك و سرزمين « فلسطين » مقدس است و جزيي از يهوه محسوب مي شود، به اورشليم ( صهيون ) هاله اي از قداست بخشيدند و طيّ برگزاري كنگره ي 1897م در « بازل سوئيس » ، با صهيونيست هاي سياسي همراه شدند. آنها جريان صهيونيسم سياسي را به مثابه مسيح موعود تلقي كرده و به همراهي با آن پرداختند.
خاخام هاي معروفي چون موشه بن نحمان، ابراهام اسحاق كوك (23) ، يهودا قلعي (24) ، هيرش كاليشر (25) ، ساموئل موهيلور (26) ، يحيل ميخائيل پاينس (27) از اين طيف بودند.
اما، همين جريان صهيونيستي موافق با اقدامات سازمان جهاني صهيونيسم در كنگره ي پنجم، كه از 26 تا 30 دسامبر 1901م در شهر « بازل سوئيس » با شركت 358 عضو برگزار شد؛ به دليل تقابل با انديشه هاي سوسياليستي و لائيك بعضي جناح هاي موجود در كنگره، تحت رهبري خاخام اسحاق راينس (28) ( 1915-1839م ) از فعاليت هاي اصلي سازمان جهاني صهيونيسم كناره گيري كرده و تشكيلاتي منحصر به خود، با نام جنبش مزراحي (29) را درون سازمان تأسيس نمودند. بعد از اين مقطع زماني است كه خاخام ها و سردمداران اين جريان مذهبي، به صورت افراطي از صهيونيسم دفاع و حمايت مي كنند.
در سال 1902م با تلاش و رهبري خاخام اسحاق يعقوب راينس ( 1839-1915م ) در شهر « ويلنا » در كشور « ليتواني » با شركت 72 نفر صهيونيست دين گراي « جنبش مزراحي » با شعار سرزمين اسرائيل براي ملت اسرائيل براساس تورات، اسرائيل تشكيل شد.
اولين كنگره ي عمومي اين جنبش، در شهر « بريسبورگ مجارستان » ، به منظور بررسي نحوه ي بازگشت به سرزمين اجدادي در سال 1904م برگزار شد. مزراحي به معني مركز روحاني، داراي شعبات مختلفي در سراسر جهان است.
اين جنبش، در سال 1918م فعاليت خود را در « فلسطين » از طريق ايجاد شبكه ي مدارس و آموزشگاه هاي ديني آغاز كرد. اين فعاليت ها، در واقع صهيونيسم ديني را نمايندگي مي كرد.
فعاليت در راه ترويج فرهنگ اسكان يهوديان در فلسطين، از ديگر فعاليت هاي اين جنبش بود.
از ديدگاه جنبش مزراحي، تأسيس دولت اسرائيل، مقدمه ي ظهور مسيح محسوب مي شد. اما اين جنبش، عملاً در خدمت اجراي برنامه ي صهيونيسم درآمد. (30)
در كنار جنبش مزراحي حركت ديني ديگري به نام جنبش مقدال ( 31 ) با لفظ عبري، مفلغا داتيت لئوميت، يعني حزبي ديني- ملي وجود دارد كه در طيّ قرن گذشته، حمايت هاي خوبي از صهيونيسم داشته است. شعار سرزمين كامل اسرائيل، در دستور كار برنامه هاي سياسي اين حزب قرار دارد. شوراي عالي خاخام هاي اسرائيل و مؤسسّات آموزش ديني دولتي، در اختيار حزب مفدال هستند و اين حزب تعدادي يشيف ( آموزشگاه هاي حرفه اي و مدرسه ي عالي تلمود ) را اداره مي كند و در « دانشگاه علوم ديني بار ايلان » كه در دهه ي پنجاه احداث شده است، نفوذ زيادي دارد. جنبش مدافع سياست شهرك سازي هكيبوتس هداتي ( كيبوتس ديني ) ، شامل تعدادي كيبوتس و ده ها موشاف است، جنبش جوانان بني عكيفا ( تشكيل شده در سال 1929م ) و يك جنبش زنان كه در دهه ي 1960م تأسيس يافته است، نيز به مفدال وابسته اند. روزنامه ي هتسوفيه، ارگان حزب مفدال است. (32)
امروزه، در سرزمين هاي اشغالي « فلسطين » ، بسياري از احزاب ديني اوج صهيونيسم افراطي مذهبي را به نمايش مي گذارند. برخي از آنها، هر سال بر گور بنيان گذار صهيونيسم سياسي، تئودور هرتزل سوگند مي خورند كه، هركس سرزمين موعود يهوديّه و سامريّه ( كرانه ي غربي رود اردن كنوني ) را به اعراب تسليم كند، اعدام خواهند كرد. قتل صدراعظم رابين در چارچوب منطق اسطوره شناسي صهيونيست هاي ناب گرا قرار دارد دستور قتل به گفته ي ايگال آمير (33) از جانب خداوند مي آيد، همچون زمانه ي يوشع (34) .

پي‌نوشت‌ها:

1. هارن يشايايي، رئيس انجمن كليميان تهران، « مقابله يهوديت نبوي و صهيونيسم سياسي » ، فروردين 1380، ص 9.
2. موشه ربنو: حضرت موسي (عليه السلام) كليم الله.
3. هشم: خداوند.
4. تفيلا: دعا.
5. كوانا: نيت.
6. ميتصورات: فرايض ديني.
7. بيت هميقداش: بيت المقدس.
8. ارتص: ارض.
9. شومرتورا: نگهبان.
10. آقالرپور، بهرام ؛ « نشريه ي چشم انداز، مقاله: صهيونيزم مذهبي » ، سيامك ( آمريكا ) ، ش56، 1997، صص 46-47.
11. Passover.
12. به زبان عبري: لسشانا هبا آبه يروشاليم.
13. بنيامين نوي برگر، « چشم انداز » ،‌ص 16.
14. « تفيلاي صبح روز شبات » ، 1358ش، بي جا، ص 60.
15. همان منبع، صص 60-61.
16. Saadia Gaon.
17. Yehood Halevy.
18. رحماني، شمس الدين، « جنايت جهاني » ، كانون پيام نور، تهران، 1369ش، ص 13.
19. ENCYCLOPEDIA JUDAICE",1972 Publishing House Jerusalem Itd. Printed In Israel Vol. 13,p. 438b.
20. Moshe Ben Nahman.
21. نافذ ابوحسنه؛ « دينداري و سكولارها در جامعه ي اسرائيل » ، ص 27.
22. گيديون آرن؛ « بنيادگرايي صهيونيستي يهود » ، احمد تدين، هرمس، 1378ش، چاپ اول، ص 112.
23. Abraham Isac Kook.
24. Yahooda Algalae.
25. Hiresh Kalisher.
26. Samuel Mohilever.
27. Yahel Michael Pines.
28. Issac Rains.
29. Mizrahi.
30. نافذ ابوحسنه، « دين داران و سكولارها در جامعه ي اسرائيل » ، ص 32.
31. Mefdal.
32. راكي داوود؛ « از كار تا ليكود » ، « ماهنامه ي زمان » ، سال چهارم، شماره 39، آذر 1384ش، ص 39.
33. Egal Amir يك صهيونيست مذهبي افراطي بود كه در سال 1995م به دليل امضاي قرارداد اسلو، اسحاق رابين را به قتل رساند.
34. روژه گارودي؛ « تاريخ يك ارتداد » ، مجيد شريف، مؤسسه ي رسا، تهران، 1377ش، ص 45.

منبع مقاله :
فرسايي، محسن؛ ( 1388 ) ، براندازي صهيونيستي در امپراتوري عثماني، تهران: انتشارات هلال، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط