نويسندگان: سيدرضا صالحي اميري، امير عظيمي دولت آبادي
گي روشه - جامعه شناس كانادايي - تعريف روشنگري از فرهنگ ارائه كرده است كه علاوه بر كاربرد علمي آن، به خوبي خصوصيات فرهنگ را بيان مي كند. اين تعريف چنين است:
«فرهنگ مجموعه به هم پيوسته اي از شيوه هاي تفكر، احساس و عمل است كه كم و بيش مشخص مي باشد، توسط تعداد زيادي از افراد فراگرفته، بين آنها مشترك است و به دو شيوه عيني و نمادين به كار گرفته مي شود تا اين اشخاص را به يك جمع خاص و متمايز مبدل سازد. »(1)
براساس تعريف فوق، خصوصيات فرهنگ عبارتند از:
1. فرهنگ شامل شيوه هاي تفكر، احساس و عمل يك گروه يا اعضاء يك جامعه است. اين ويژگي، همان ويژگي اصلي مستتر در تعاريف مردم شناسان از فرهنگ مي باشد كه آن را «شيوه زندگي اعضاء يك جامعه معين، يا روش متفاوت زندگي و يا طرح زندگي گروهي از مردم» مي دانند. خصوصيتي كه گي روشه براي فرهنگ قائل است، گوياتر و روشن تر از مفهوم مردم شناسان است. براساس اين ويژگي، مدل ها، ارزش ها و نهادهايي كه فرهنگ را تشكيل مي دهند، شامل دانش ها، آراء و تفكرات هستند و دربرگيرنده تمام اشكال بيان احساسات و مقررات و همچنين بيانگر كنش هايي مي باشند كه به طور عيني، قابل مشاهده هستند. بنابراين فرهنگ شامل تمامي فعاليت هاي بشري اعم از معرفتي، عاطفي و احساسي يا حتي حسي - حركتي است. به تعبير ديگر، فرهنگ عبارت است از كنش، و بيش از هر چيز با ديگران دوام مي يابد و با توجه به اين كنش است كه مي توان به وجود فرهنگ پي برد و حدود آن را معلوم كرد. (2)
2. فرهنگ هم شكل رسمي دارد و هم غيررسمي(عمومي). « شيوه هاي تفكر، احساس و عمل، كم و بيش مي تواند رسمي شود و شكل معين و خاص به خود بگيرد. اين شيوه ها در قوانين، شعائر، مراسم، تشريفات، شناخت علمي، تكنولوژي و علوم ديني بسيار رسمي و مشخص هستند، اما در هنرها، آداب و رسوم و بعضي بخش هاي آداب معاشرت - به خصوص روش هايي كه روابط شخصي متقابل ميان افرادي كه مدت هاست يكديگر را مي شناسند و با هم گفت و گو مي كنند، توصيف مي كند - با درجات متفاوت كمتر رسمي و مشخص هستند. هرقدر شيوه هاي فكر، احساس و عمل كمتر مشخص و رسمي باشند، تفسير و انطباق شخص ممكن و حتي مطلوب تر است. »(3)
3. شيوه هاي مشترك فكر، احساس و عمل بين افراد متعدد، از جمله مواردي هستند كه قبل از هر چيز فرهنگ را مي سازند. تعداد اشخاص اهميتي ندارد، عده معدودي كافي است تا فرهنگ گروه محدودي را به وجود آورند؛ در حالي كه فرهنگ يك جامعه كل لزوماً بين افراد زيادي مشترك است.
4. هيچ خصوصيت فرهنگي، به طور زيستي يا ژنتيكي انتقال نمي يابد و هيچ خصوصيت فرهنگي در آغاز تولد در اندام زيستي انسان وجود ندارد. بنابراين، اخذ فرهنگ، ناشي از اشكال و مكانيزم هاي يادگيري است. (4)
كلاك هون - مردم شناس آمريكايي - نيز با توجه به ديدگاه هرسكويتس، هشت ويژگي براي فرهنگ قائل است كه برخي از آنها قبلاً ذكر شده اند. اين ويژگي ها عبارتند از:
1. فرهنگ آموختني است؛
2. ناشي از عوامل زيست شناختي، محيط زيستي، روان شناختي و تاريخ وجود بشر است؛
3. ساختاري است؛
4. به جنبه هاي گوناگون تقسيم مي شود؛
5. پوياست؛
6. تغييرناپذير است؛
7. شامل قواعدي است كه تجزيه و تحليل، آن را به روش هاي علمي ممكن مي كند.
8. وسيله اي است كه فرد به كمك آن با محيط خود سازگار مي شود و براي ابراز خلاقيت خود ابزاري مي آورد. (5)
علاوه بر آنچه ذكر شد، هرسكويتس سه ويژگي به ظاهر متناقض نيز براي فرهنگ قائل است كه ذكر آنها در تبيين مفهوم فرهنگ مي تواند به ما كمك نمايد. به عقيده وي:
1. فرهنگ « عام» ولي « خاص» است. به عنوان دستاورد معرفتي و فني انسان و همه جوامع انساني «عام» است؛ يعني در همه جوامع انساني (كوچك يا بزرگ، ساده يا پيچيده) اين ميراث مشترك و عمومي ديده مي شود، اما با وجود «عام» بودن فرهنگ، ملاحظه مي شود هر گروه اجتماعي داراي ضوابط خويشاوندي، شيوه اقتصادي، مقررات، مناسك اقتصادي، زبان، ادبيات و هنر مختص به خود مي باشد و هيچ كدام از زمينه ها و پديده هاي فرهنگي ميان دو جامعه، دو قوم يا دو گروه اجتماعي كاملاً شبيه به يكديگر نمي باشند؛ به عبارت ديگر، فرهنگ هر جامعه، خاص همان جامعه است.
2. فرهنگ « متغير» ولي « ثابت» است. تمام پديده هاي اجتماعي و غيراجتماعي، بنابر مقتضيات زمان و مكان و مطابق نيازها، اختراعات، تجربيات و مهاجرت ها و. . . دستخوش تغيير و تحول مي شوند، اما اين تغيير و تطور در زمينه هاي فرهنگي به اندازه اي كند و آرام صورت مي گيرد كه در مشاهدات و ملاحظات روزمره محسوس نيست و تقريباً ثابت به نظر مي رسد. حال اگر هركدام از زمينه هاي فرهنگي مانند لباس، خوراك، زبان و آداب و رسوم كه در برش زماني كوتاه مدت، ثابت به نظر مي رسند؛ در يك برهه سي ساله مورد مقايسه قرار دهيم، اين تغيير به وضوح مشهود مي شود.
3. پذيرش فرهنگ « اجباري» ولي « اختياري» است. فرهنگ تمام حيات اجتماعي ما را در برمي گيرد اما به ندرت خود را آشكارا بر افكار و اعمال ما تحميل مي كند. به عبارت ديگر؛ انسان از بدو تولد، غذا خوردن، شستن، حرف زدن، لباس پوشيدن و بالاخره شناخت ارزش ها را ناخودآگاه در خانواده فرا مي گيرد، اما بنابر خصوصيات جسماني، فكري، رواني، علمي و اجتماعي كه دارد و يا به دست مي آورد، در چارچوب آنچه از جامعه مي آموزد، باقي نمي ماند و مختار است پا فراتر نهد. (6)
تالكوت پارسونز معتقد است: در تمام فرهنگ ها سه ويژگي مشترك مي باشد، كه عبارتند از:
1. انتقال پذيري فرهنگ و اينكه يك سنت و ميراث اجتماعي است؛
2. انسان ها در فرهنگ شريك مي باشند و آن محصول كنش متقابل انسان ها است؛
3. فرهنگ ها قابل آموزش هستند (7).
مالينوفسكي نيز مهم ترين ويژگي فرهنگ را «رفتارهاي تكرارشونده» و « احساسات و ارزش هاي مشترك» مي داند.
پينوشتها:
1. گي روشه، پيشين، ص 123.
2. همان، صص 124-123.
3. همان، ص 124.
4. همان، ص 125.
5. كوزر، لوئيس و روزنبرگ، برنارد، پيشين، ، صص 66-65.
6. روح الاميني، محمود، صص 23-19.
7. معيني، جهانگير، نظريه و فرهنگ، تهران: مركز مطالعات تحقيقاتي فرهنگي بين المللي، چاپ اول، 1374، ص 114.
صالحي اميري، سيدرضا؛ عظيمي دولت آبادي، امير؛ ( 1391)، مباني سياست گذاري و برنامه ريزي فرهنگي، تهران: مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ سوم