نوشته آيت الله محمد هادي معرفت (ره)
ويژگي هاي کتاب صيانة القرآن من التحريف
همان گونه که اشاره شد، پيش از کتاب صيانة القرآن من التحريف آثاري در زمينه ي اثبات پيراستگي قرآن از تحريف نگاشته شده است. برخي از آثار همچون نزاهت قرآن از تحريف از آيت الله جوادي آملي ( حفظ الله ) پس از آن فراهم آمد، (2) با صرف نظر از مقايسه ي کتاب صيانة القرآن من التحريف با ساير آثار، براي اين کتاب ويژگي هايي مي توان برشمرد که برخي از آن ها به اين کتاب اختصاص دارد که در اين مقاله به بررسي آن ها مي پردازيم:1. انتساب تحريف به روايات اهل سنت
همان گونه که اشاره شد، به رغم اذعان گروهي از صاحب نظران و عالمان اهل سنت مبني بر هم صدايي عالمان شيعه با آنان بر پيراستگي قرآن از تحريف، شماري از آنان در گذشته و به ويژه در دوران معاصر - متأثر از جريان نوپاي وهابيت متعصب - بي پروا به شيعه تاخته و همه ي آنان را به اعتقاد به تحريف متهم ساخته اند؛ هر چند براي اثبات مدعاي خود بدون در نگريستن به تأکيد اکثريت قاطع انديشه وران شيعه بر انکار تحريف، تنها به ديدگاه شماري بس اندک همچون محدث نوري استناد کرده اند. دشمني اين گروه با پيروان اهل بيت (عليهم السلام) و بي پروايي آنان تا به آنجا رسيده که دامنه دروغ پردازي شان از نگاشته ها پا را فراتر گذاشته و در شماري از پايگاه هاي شبکه ي جهاني اينترنت گسترش يافته است.در پاسخ به اين تعصب و دشمني کور دو راه حل وجود دارد:
الف. بدون پرداختن به اين امر، و فراخواندن عالمان اهل سنت به کنار گذاشتن تعصب، بر يک صدايي عالمان شيعه و اهل سنت بر پيراستگي قرآن از تحريف پاي فشرده شود. چه، انتساب هر دو فرقه به تحريف، پيش از آن که باعث تضعيف آن فرقه شود، به کاستن از منزلت و جايگاه قرآن خواهد انجاميد. اين شيوه در کتاب نزاهت قرآن از تحريف دنبال شده است. (3)
ب. براي جلوگيري از دامنه تهمت هاي ناروا به شيعه، به اين دست از عالم اهل سنت گوشزد شود که اگر به خاطر وجود رواياتي در زمينه تحريف در منابع روايي شيعه، اين گواه بي پروا به آنان مي تازيد، عين همين کاستي و ضعف در منابع روايي اهل سنت نيز راه يافته است. اگر تدوين کتابي همچون فصل الخطاب في تحريف کتاب رب الارباب از سوي محدث نوري زمينه را براي چنين هجومي فراهم ساخته، نظير چنين پديده اي نامبارک با نگاشتن کتاب الفرقان از سوي محمد محمد عبداللطيف در ميان عالمان معاصر اهل سنت، راه يافته است. اين شيوه به صورت گسترده در کتاب صيانة القرآن من التحريف دنبال شده است.
مؤلف محترم اين کتاب در فصل هفتم کتاب با عنوان « تحريف نزد فرقه ي حشويه عامه » به تفصيل به اين مسأله پرداخته است. در اين فصل، بيست و چهار مورد از روايات ناظر به تحريف قرآن در منابع روايي اهل سنت بر شمرده شده است. نظير آيه ي رجم که خليفه ي دوم بر قرآن بودن آن اصرار داشت (4) يا آيه ي رضعات که عائشه مدعي بود که در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تلاوت مي شده، اما در جمع آوري قرآن در زمان عثمان مورد غفلت قرار گرفته است. (5) يا روايت ابي بن کعب به نقل از مسند احمد بن حنبل که مدعي شده سوره ي احزاب - که امروزه 73 آيه دارد - در دوران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) برابر با سوره ي بقره بوده است. (6) معناي اين مدعا آن است که سه چهارم آيات اين سوره اسقاط شده است. چنان که نظير اين ادعا از سوي صحابه ي بزرگ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حذيفة بن يمان درباره ي سوره ي برائت بازگو شده است. (7) در همين فصل با عنوان « فاجعه کتاب الفرقان » از اين کتاب نيز گفت و گو شده است.
مؤلف فرزانه ي کتاب هم چنين در فصل نخست کتاب به اثبات اين مسأله پرداخته که ادعاي وجود نسخ تلاوت و انساء، مألاً به معناي پذيرش راهيافت تحريف به کاستي در قرآن است. زيرا وقتي با استناد به گفتار ابوموسي اشعري ادعا شود که شماري از آيات در دوران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تلاوت مي شده و با اراده ي الهي از اذهان مسلمانان محو شده است، در حقيقت به اين معنا است که بخشي از قرآن - حال چه به دست خداوند يا به دست ديگران - از دست رفته است. (8)
2. انعکاس ديدگاه گروهي از عالمان اهل سنت مبني بر برائت شيعه از تهمت تحريف
يکي از امتيازات کتاب صيانة القرآن من التحريف که در آثاري ديگر از اين دست کم تر مورد اهتمام قرار گرفته، انعکاس نظرگاه آن دسته از انديشه وران اهل سنت است که خود اذعان کرده اند که دامن شيعه از تهمت تحريف پيراسته است. اهتمام به اين نکته از آن جهت حائز اهميت است که صداق مظلوميت شيعه در برابر موج تهمت هاي نارواي شماري متعصب، نه تنها از زبان شيعه، بلکه از زبان انديشه وران اهل سنت شنيده شود. حضرت استاد در فصل چهارم کتاب با عنوان: « گواهي صاحب نظران اهل سنت به پيراستگي شيعه از قول به تحريف »، گفتار چهار تن از عالمان اهل سنت را آورده است. به عنوان مثال ابوالحسن اشعري ( م 330 ) بنيان گذار مشرب اشاعره در کتاب معروف خود مقالات الاسلاميين اذعان مي کند که گروهي از شيعه - عقل گرايان در برابر نقل گرايان - بر نزاهت کامل قرآن از هرگونه تحريف و دخل و تصرف پاي فشرده اند. (9)بخشي از گفتار استاد محمد مدني - رئيس دانشکده شريعت ( فقه ) دانشگاه الازهر - که در اين کتاب انعکاس يافته چنين است:
« معاذ الله - از اين که - اماميه معتقد به کاستي قرآن باشند، آنچه هست رواياتي است که در کتب روايي ايشان آمده است، همان گونه که در جوامع روايي ما نيز چنين رواياتي يافت مي شود، آن چه مهم است نظريه ي محققان هر دو طايفه است. خوشبختانه آنان با اعلام سستي اين عقيده، بر آن خط بطلان کشيده اند. » (10)
3. ارائه ديدگاه عالمان شيعه
پيدا است مهم ترين گام در برابر تهمت انتساب تحريف به شيعه، انعکاس نظرگاه عالمان شيعه مبني بر نزاهت قرآن از تحريف است. کاري که در عموم آثاري از نوع کتاب صيانة القرآن من التحريف دنبال شده است. مؤلف محترم در چاپ نخست کتاب، ديدگاه بسياري از عالمان شيعه را بر اساس سير تاريخي منعکس ساخته بود، اما در چاپ دوم کتاب به انعکاس اهم ديدگاه ها بسنده کرد. آنچه در فصل سوم کتاب تحت عنوان « تصريحات بزرگان شيعه » آمده، ديدگاه بيست و دو تن از عالمان شيعه است؛ اعم از عالمان سلف همچون شيخ صدوق و شيخ مفيد و سيد مرتضي و عالمان دوران معاصر همچون علامه طباطبايي، امام خميني و آيت الله خوئي. (11)از نکات قابل توجه آن که استاد - چنان که در پاورقي متن عربي کتاب آورده - براي دستيابي به ديدگاه استاد خود امام خميني (رحمه الله) از دست نوشته هاي آقاي قديري - يکي از شاگردان امام - که شرخي بر کفاية الاصول است، (12) و نيز از اظهار نظر شفاهي آيت الله سبحاني درباره ي چگونگي برخورد امام با مسأله تحريف و شاکله ي فکري محدث نوري استفاده کرده است. اين امر از همت والاي ايشان و تتبع فراگير براي دستيابي به تفکرات صاحب نظران حکايت دارد.
4. اهتمام به ديدگاه خاورشناسان و نقد نظرگاه آنان
گفت و گو درباره ي خاورشناسان، گستره ي پژوهش هاي آنان در زمينه ي قرآن، انگيزه و ميزان درستي يا خطاي انديشه هاي آنان، مجالي ديگر را مي طلبد. آنچه که همگان بر آن اذعان دارند، سوء نيت و غرض ورزي شماري از خاورشناسان در عرصه ي قرآن پژوهي و در بررسي هر يک از مباحث قرآني است. از اين رو بر هر قرآن پژوهي لازم است که در طرح مباحث و مسائل قرآني، ضمن اهتمام به انديشه و نظرگاه خاورشناسان در موارد خطا يا غرض ورزي، پاسخي در خور به آنان بدهد. کاري که آيت الله معرفت - حفظه الله - در کتاب مورد بحث و در نقد ديدگاه گلدزيهر - يکي از چهره هاي شاخص غرض ورزي - انجام داده است. مؤلف در فصل چهارم کتاب در مبحثي تحت عنوان « هذر المستشرقين = گزافه گويي خاورشناسان » گفتار گلدزيهر را منعکس ساخته که در بخشي از آن چنين آمده است:" [ شيعه ] معتقد قرآن که در عهد عثمان گرد آمد، دچار فزوني و دگرگوني هايي در قياس با قرآن منزّل بر پيامبر شده است؛ چنان که بخش هاي مهمي از قرآن [ به علت انگيزه هاي سياسي ] حذف شده است... گرايش عقيدتي شيعه عموماً به اين است که قرآن کاملي که از سوي خداوند فروفرستاده شده، بسيار طولاني تر از قرآن رايج بين مردم بوده است. " (13)
مؤلف محترم کتاب ضمن تبيين خطاهاي علمي گلدزيهر درباره ي کتاب بيان السعادة، او را از اين جهت که براي بازشناساندن نظرگاه شيعه به اين کتاب - که نگاشته رهبر فرقه صوفيه به نام « نعمت اللهي » است - و نيز تفسير قمي که استنادش به مؤلف مخدوش است، اعتماد کرده، مورد نقد قرار داده است. (14)
5. بازسازي مفهوم تحريف در کتب عهدين
نخست دليلي که محدث نوري براي اثبات رهيافت تحريف در قرآن آورده اين است:« در کتب عهدين تحريف واقع شده و ضرورت تشابه حوادث گذشته با حال، مستلزم وقوع تحريف در قرآن است. » (15)
اين مدعا براساس شکل نخست قياس اقتراني از صغرا و کبرا برخوردار است. صغراي قياس، وقوع تحريف در کتب عهدين و کبراي قياس، ضرورت تشابه ميان رخدادهاي امت هاي گذشته با امت اسلامي براساس رواياتي از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
مؤلف کتاب صيانة القرآن من التحريف ضمن پاسخ گويي و تبيين معناي تشابه در روايات مورد استناد، - و اين که مقصود تشابه در کليات و اصول کالي حيات است نه رخدادهاي خرد و جزيي و وجود موارد نقض در رخدادهايي همچون فرود منّ و سلوي و سرگرداني - بني اسرائيل در بيابان، به تفصيل به ردّ صغراي قياس پرداخته است، (16) به اين بيان که از نظر ايشان، تحريف به مفهوم مورد نظر و مصطلح - يعني راهيافت فزوني و کاستي در متن اصلي وحياني - در تورات و انجيل راه نيافته است. اين مدعا کاملاً نو و بديع بوده و حتي در بدو نظر تعجب برانگيز است. زيرا از ظاهر اين مدعا - يعني انکار وقوع تحريف در کتب عهدين - چنين به ذهن تبادر مي کند که آيت الله معرفت ( حفظه الله ) به اصالت و اعتبار و آسماني بودن کتب عهدين باورمند است. ديدگاهي که حتي در ميان متکلمان يهودي و مسيحي چندان قابل دفاع نيست. حقيقت آنکه نگارنده وقتي که براي نخستين بار در سال 1372 در دانشگاه علوم اسلامي رضوي اين مدعا را از زبان استاد معظم شنيد، بسيار شگفت زده شد، و در پي اشکال و اعتراض هاي پي در پي در جلسه ي درس و خارج آن، مقصود ايشان از ديدگاه را پي جو شد و آنگاه که به مقصود ايشان - چنان که توضيح خواهم داد - دست يافت، آرام گرفت.
باري! مراد ايشان اين است که راهيافت تحريف زماني صادق است که اصالت يک متن مورد پذيرش باشد. به عنوان مثال اگر اصالت کتاب جمهوريت افلاطون به رغم قدمت آن مورد قبول همگان باشد، آن گاه اگر دخل و تصرف در بخشي از متن آن اتفاق افتاده باشد، اصطلاحاً مي گويند که در آن تحريف به فزوني يا کاستي واقع شده است. اما اگر در اصالت و اصل انتساب کتاب به افلاطون تشکيک جدّي وجود داشته باشد، به گونه اي که گروه زيادي از صاحب نظران بگويند افلاطون اساساً کتابي به نام جمهوريت نداشته، يا اگر داشته کتابي سراسر غير از کتاب موجود است، در اين صورت به رغم وقوع فزوني يا کاستي در متن اين کتاب، اصطلاحاً نمي گويند که کتاب دچار تحريف شده است. شايد در چنين مواردي اصطلاح جعل و بر ساختن به حقيقت نزديک تر باشد. از نگاه استاد آيت الله معرفت درباره ي تورات و انجيل چنين حقيقتي رخ داده است، زيرا آنچه که بر موسي و عيسي (عليهما السلام) فرود آمد در اثر گذر زمان و رويکرد حوادث و رخدادهاي ويران گر مختلف همچون حمله بخت النصر نابود شده و سال ها بلکه قرن ها پس از وفات اين دو پيامبر آسماني، بخشي از اين متون با تکيه به حافظه ها ثبت و گردآوري شد. بنابراين به اذعان بسياري از صاحب نظران يهود و نصارا - در نگاه مؤلف محترم کتاب صيانة القرآن من التحريف - تورات و انجيل فاقد اصالت و قداست است.
گذشته از آن که پيروان و صاحب نظران اين دو دين آسماني يعني يهود و مسيحيت تا چه حدّ با اين ادعا موافق اند، راهي که مؤلف کتاب براي مخدوش دانستن صغراي قياس دنبال کرده و ادعاي وقوع تحريف در کتب عهدين را از قبيل سالبه ي منتفي به انتفا موضوع دانسته، منحصر به فرد و قابل توجه است. ايشان براساس اين مدعا، فصل ششم کتاب تحت عنوان « تحريف در کتب عهدين » را به امر اختصاص داده و در پژوهشي تاريخي به بررسي اين مسأله پرداخته است. ايشان در پايان اين مبحث و انعکاس ديدگاه پاره اي از متکلمان و کشيشان مسيحي چنين آورده است:
" آنچه مسلم است اين است که کتاب اصلي در دسترس نيست و آنچه باقي مانده است، شرح حال ها و پاره اي تعليمات ديني است که از سخنان پيامبران برگرفته شده و در ضمن يادکرد حوادث تاريخي ذکر شده است. در اين صورت، ادعاي کساني که حوادث امت هاي پيشين را با امت اسلامي قياس مي کنند مردود است؛ چون تحريف در کتب عهدين موضوعيت ندارد. " (17)
آن گاه ايشان هم صدا با استاد خود آيت الله خوئي، کبراي قياس را نيز مخدوش دانسته و تبيين کرده است که مقصود، تشابه اصول و کليات است؛ زيرا اگر مقصود، تشابه حوادث خرد و جزيي است مي بايست رخدادهايي همچون فرود آمدن منّ و سلوي که براي بني اسرائيل فرود مي آمد براي اين امت نيز فرود مي آمد و مسلمان نيز به سان يهود چهل سال در بيابان ها سرگردان مي ماندند.
6. بازشناساندن مباني تفکر اخباريان
اخباري گري گرايشي است مبتني بر ترجيح منقولات بر معقولات و به ويژه با تأکيد بر انحصار امکان فهم از متون روايات در ميان شيعه شکل گرفته است. اين گرايش در سه مرحله از تاريخ شيعه به شکوفايي رسيد. نخست؛ در سده هاي دوم تا چهارم که از جمله پرچم داران آنان شيخ صدوق را مي توان برشمرد. دوم؛ در سده ي دهم و يازدهم با ظهور محدثاني همچون: فيض کاشاني، محمدتقي مجلسي و فرزندش محمدباقر مجلسي، شيخ حر عاملي. سوم؛ سده دوازدهم و سيزدهم؛ سيد نعمت الله جزائري و شاگرد ايشان حاجي نوري به اين مرحله از تاريخ اخباريان تعلق دارند.شماري از تفکرات، وجه مشترک ميان همه اخباريان است، نظر برتري نقل بر عقل به هنگام تعارض دو دليل؛ تکيه بر روايات در فهم مداليل آيات و دخالت ندادن عقل در تفسير قرآن مگر در حوزه اي محدود؛ (18) اما برخي از باورها و نوع تعامل به متون ديني به دوره ي متأخر اخباريان منحصر است. در اين دوره گروهي از اخباريان متون ديني به دوره ي متأخر اخباريان منحصر است. در اين دوره گروهي از اخباريان چنان به سادگي و سهل انگاري در برخورد با روايات و کنار گذاشتن مباني عقلي روي آوردند که در ورطه ي لغزش هاي متعددي از جمله راهيافت تحريف به قرآن غلتيدند.
از اين جهت اگر واژه ي اخباري گري به اين گروه قابل تطبيق باشد، به هيچ روي سزاوار نيست همين اصطلاح درباره ي مراحل پيشين اين مشرب فکري به کار رود. بلکه شايسته است به آنان اصطلاح محدثان اطلاق شود.
آيت الله معرفت در فصل پنجم کتاب به بررسي اين مسأله - هر چند به صورت اختصار - پرداخته است. ايشان پس از تقسيم نهضت اخباري گري به دو دوره ي کهن و نوين، و بر شمردن ثقة الاسلام کليني ( م 329 ) و شيخ صدوق ( م 380 ) به عنوان پرچم داران دوره ي کهن، تفاوت اين دو مرحله را، تثبيت و دقّت در نقل روايات و تأکيد بر بررسي سندي و متني آن ها در ميان اخباريان کهن و سهل انگاري در برخورد با روايات در دوران متأخر دانسته است. آن گاه ايشان به معرفي شاکله فکري و نوع تعامل سيد نعمت الله جزائري به عنوان چهره شاخص اخباريان در دوره ي متأخر که در شکل دهي به شخصيت فکري محدث نوري بيشترين تأثير را داشته، پرداخته است. (19)
ايشان در مبحثي با عنوان « سادگي فاجعه آميز » به ارائه نمونه هايي از ساده انديشي محدث جزائري پرداخته است. از جمله آن که ايشان از استاد خود مرفوشي نقل کرده است شخصي به نام معمر ابوالدنيا را ملاقات کرده که مدعي بود با ائمه (عليهم السلام) و صاحبان کتب اربعه مصاحبت داشته و از او اجازه روايي گرفته و روايات را بدون نياز به وسايط روايي نقل کرده است. آن گاه به نقل از سيد نعمت الله جزائري اين ادعا را آورده که او نيز روايات کتب اربعه را تنها با واسطه استاد خود مرفوشي و بدون نياز به چندين و چند واسطه نقل کرده است! او با چنين ساده انديشي در کتاب منبع الحياة خود مدعي تحريف قرآن شده است. (20) آيت الله معرفت با اين مبحث به اثبات اين مدعا پرداخته که محدث نوري متأثر از ساده انديشي استاد خود کتاب فصل الخطاب را فراهم آورده و بهانه به دست دشمنان شيعه داده است.
آنچه که در اين کتاب به وضوح به چشم مي خورد، تضعيف جايگاه علمي سيد نعمت الله جزائري و شاگرد او محدث نوري است. مؤلف محترم کتاب صيانة القرآن من التحريف ضمن پافشاري مکرر بر ساده انديشي اين محدثان و هم صدايي با گفتار امام خميني (رحمه الله) که درباره ي محدث نوري بر اين اعتقاد بود که کتاب هاي او از جمله مستدرک وسائل الشيعه آميزه اي است از روايات ضعيف با صحيح، و آميخته است از داستان ها و حکايت هاي عجيب و غريب، (21) راه هرگونه توجيه و تأويل بر کتاب فصل الخطاب محدث نوري را بسته دانسته است. بر اين اساس در بحثي تحت عنوان « عقب نشيني يا در لفّافه سخن گفتن » (22) از کتاب فارسي محدث نوري با عنوان کشف الارتياب ياد مي کند که به نقض شبهات کتاب فصل الخطاب پرداخته و مؤلف ضمن تأکيد بر خواندن آن در کنار کتاب فصل الخطاب گفته است که من مي بايست نام کتابم را فصل الخطاب في عدم تحريف الکتاب مي گذاشتم زيرا معتقدم که در قرآن منزل، تحريف راه نيافته است؛ اگر دخل و تصرفي راه يافته، مربوط به مصحف عثماني است. محدث نوري در کتاب الرسالة الجوابيه نيز بر عذرخواهي خود تأکيد کرده است. آيت الله معرفت پس از تأکيد بر آن که محدث نوري به طور آشکار عقب نشيني نکرده و همچنان بر تحريف قرآن - که ناظر به مصحف عثماني است - پاي فشرده است، به عکس، شاگرد ايشان - شيخ آقا بزرگ تهراني - راه هرگونه اعتذار را براي ايشان بسته دانسته است. (23)
اين امر يعني تضعيف جايگاه علمي محدث جزايري و بسته دانستن راه توجيه بر محدث نوري به رغم مورد احترام بودن آنان براي گروهي از عالمان و صاحب نظران - چنان که از مصاحبه ي حضرت استاد آيت الله معرفت و نيز از مذاکرات شفاهي با ايشان برآمده است، انتقاداتي را متوجه ايشان ساخت. مآل سخن منتقدان اين بود که به هر حال امثال محدث نوري جزو عالمان به نام شيعه بوده و مناسب است به سان شيخ آقابزرگ تهراني با باز گذاشتن راه توجيه، خدمات علمي و معنوي ايشان نيز مغفول قرار نگيرد. آيت الله معرفت در پاسخ به اين دست از انتقادات، اين چنين پاسخ دادند که من در برخورد با اين مسأله بين دو راه قرار گرفتم؛ يا مي بايست شيعه را فداي محدث نوري کنم و هم صدا با او بر راهيافت تحريف در قرآن پاي فشارم که کاري خلاف عقل و بداهت بود؛ و يا مي بايست محدث نوري را فداي شيعه کنم. من به رغم احترامي که براي شخصيت ايشان قائلم، به خاطر اهميت نجات شيعه و پيراسته ساختن دامن شيعه از تهمت تحريف، گريزي را از راه دوم نديدم. بسته دانستن راه توجيه براي محدث نوري به خاطر اصرار بر مقصر دانستن ايشان نبوده است، بلکه حقيقتاً آنچه ايشان به عنوان اعتذار آورده، اعتذاري حقيقي و عقب نشيني آشکار از ادعاي تحريف نبوده است. زيرا براي هر انديشه ور قرآن پژوهي هويدا است که اساساً محطّ بحث در مسأله ي تحريف، سلامت قرآني است که امروزه در دست مسلمانان قرار دارد و آن مصحف بر جاي مانده از همان مصاحفي است که در دوران عثمان با تکيه بر قرآن منزل بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تنظيم يافت. بنابراين ادعاي اين که در قرآن منزّل تحريف راه نيافته و اين مصحف عثماني است که دچار تحريف شده، غلتيدن کامل در ورطه ادعاي راهيافت تحريف در قرآن است.
7. تشکيک در منابع مورد استناد محدث نوري
از جمله رهيافت هاي علمي که منحصراً در اين کتاب مشاهده شده است و با در نظر نگرفتن پاره اي از مناقشات، مدعاي راهيافت تحريف در قرآن را از ريشه سست و بي اعتبار مي سازد، تشکيک و تضعيف منابعي است که مورد استناد محدث نوري و امثال او قرار گرفته است. بر اين اساس مؤلف کتاب صيانة القرآن من التحريف در فصل هشتم کتاب به بر شمردن و تضعيف اين کتاب ها پرداخته است که عبارتند از: 1. رساله نعماني؛ 2. کتاب سليم بن قيس هلالي ( السقيفه )؛ 3. قرائات تأليف سياري؛ 4. تفسير ابوالجارود؛ 5. تفسير علي بن ابراهيم قمي؛ 6. الاستعاثه تأليف علي بن احمد کوفي؛ 7. احتجاج طبرسي؛ 8. تفسير منسوب به امام حسن عسکري (عليه السلام)؛ 9. تفاسيري که سند آن ها بريده است نظير تفسير فرات کوفي، تفسير ابن حجام و...از نظر مؤلف محترم، اين کتاب ها به خاطر روشن نبودن نام اصلي مؤلفان آن ها، نظير رساله نعماني و احتجاج طبرسي؛ يا عدم اصالت آن ها نظير کتاب سليم بن قيس، يا استناد به مؤلفان غير شايسته نظير تفسير ابوالجارود؛ يا عدم وضوح استناد آن ها به مؤلفان ادعايي نظير تفسير منسوب به امام حسن عسکري (عليه السلام) و تفسير علي بن ابراهيم قمي، غير قابل استناد بوده و نمي توان به استناد روايات طرح شده در آن ها، راهيافت تحريف در قرآن را اثبات کرد. ايشان هم چنين در توجه وجود برخي روايات از اين دست در کتاب کافي معتقداند که وجود يک روايت در جوامع روايي به معناي اشاره داشتن آن به نظر مؤلف نيست، زيرا کار محدث گردآوري روايات است، نه اظهارنظر درباره ي صحت و سقم آن ها.
8. نقد و بررسي روايات مورد استناد محدث نوري
همان گونه که آيت الله معرفت آورده اند، مهم ترين دليلي که از سوي مدعيان تحريف ارائه شده، پاره اي از روايات است که به طور پراکنده در منابع روايي انعکاس يافته است. (24) محدث نوري مجموع اين دست از روايت ها را که شمار آن ها بيش از هزار روايت است، (25) به دو دسته روايات عام و روايات خاص تقسيم کرده و به ترتيب به عنوان دليل يازدهم و دوازدهم از ادلّه خود مبني بر تحريف قرآن برشمرده است. (26) مقصود او از روايات عام که 61 روايت است، روايت هايي است که به طور غير صريح به مدعا ناظر است و در برابر، منظور از روايات خاص - يعني 1061 روايت - روايت هايي است که به طور صريح و روشن، دال بر تحريف قرآن است.مؤلف محترم کتاب صيانة القرآن من التحريف اين روايات را به هفت دسته تقسيم کرده که گزارش مختصر آن ها بدين شرح است:
الف. روايات تفسيري؛ شماري از رواياتي که مورد استناد محدث نوري قرار گرفته، روايت هايي است که به عنوان تفسير آيات، به فزوني هايي در لا به لاي آيات ناظر است. نظير روايت:
« يا ايتها النفس المطمئنّه - الي محمد و اهل بيته - ارجعي الي ربک - راضية - بالولاية - مرضية - بالثواب - فادخلي في عبادي - يعني محمداً و اهل بيته - و ادخلي جنّتي »
چنان که پيدا است، فقراتي که در لابه لاي آيات آمده به تفسير يا تطبيق آيات ناظر است. و مقصود آن نيست که اين فقرات جزو قرآن منزل بوده و آن گاه اسقاط شده است. چنان که کلمه ي « يعني » در بخش پاياني روايت گواه مدعا است. (27)
ب. روايات ناظر به قرائات خاص اهل بيت (عليهم السلام)؛ در شماري از روايات، قرائاتي به ائمه (عليه السلام) نسبت داده شده که با قرائت متواتر و متداول ميان مسلمانان مخالف است. اين قرائات از نگاه آيت الله معرفت و نيز استاد ايشان آيت الله خوئي ( رحمة الله عليه ) فاقد حجيت اند. (28) از اين رو به اين دست از روايات نمي توان عمل کرد. از سويي حتي با فرض صحت اين دست از روايات، به هيچ روي نمي توان از آن ها تحريف قرآن را اثبات کرد. زيرا القرآن شئ و القرائات شئ آخر، نظير روايت: يحکم به ذو عدل منکم که فقره « ذو اعدل » در قرائت متعارف را « ذو عدل » دانسته است. (29)
ج. رواياتي که در آن ها لفظ تحريف آمده و مقصود تحريف معنوي [ = تفسير به رأي ] است، نه تحريف لفظي؛ نظير روايت امام صادق (عليه السلام):
« خدايا آنان را که پيامبرانت را تکذيب، کعبه ات را ويران و کتابت را تحريف کرده اند، لعنت کن. » (30)
گواه اين مدعا، روايتي ديگر از امام باقر (عليه السلام) خطاب به سعد الخير است که در آن آمده:
« آنان حروف و الفاظ قرآن را پاس داشته، اما حدود آن را تحريف کردند. » (31)
د. روايات بيانگر فزوني هايي در آيات که به منظور تفسير آيات ارائه شده است. نظير روايتي که در آن آمده است در مصحف ائمه (عليهم السلام) در سوره بينه نام هفتاد تن از قريشيان آمده است. و مقصود از اين روايات تبيين، اسباب النزول است.
ه. رواياتي که به هيچ وجه به تحريف ناظر نيست، اما در عين حال به عنوان دلايل تحريف برشمرده شده است؛ نظير روايتي که در آن آمده: توصيه شده که پس از قرائت سوره توحيد کذلک الله ربي بگوييد. پيدا است که روايت ناظر به آداب تلاوت قرآن است.
و. رواياتي که به چگونگي برخورد امام عصر (عليه السلام) - پس از ظهور - با قرآن کنوني ناظر است؛ از ظاهر اين دست از روايت ها به دست مي آيد که قرآن مورد تأييد آن حضرت با قرآن موجود تفاوت دارد. آيت الله معرفت معتقد است اين روايات به مصحف حضرت امير (عليه السلام) ناظر است که خود از جمله دلايل ادعاي محدث نوري است. در حالي که تفاوت مصحف امام علي (عليه السلام) با مصاحف کنوني - چنان که بزرگاني همچون شيخ مفيد بر آن تأکيد کرده اند - در ترتيب و تنظيم آيات و سور و يادکرد شرح و تفسير و شأن نزول آيات است و نه تحريف قرآن.
ز. رواياتي که در آن ها آمده که اگر قرآن چنان که نازل شد، خوانده شود فضايل اهل بيت (عليهم السلام) يا نام آنان را در آن خواهند يافت. اين روايات نيز به تفسير صحيح و بي غرض در برخورد با آياتي همچون آيه ي ابلاغ، و آيه ي مودّت ناظر است. (32)
به هر روي مؤلف محترم کتاب صيانة القرآن من التحريف بدين ترتيب مي کوشد تا مهم ترين دليل محدث نوري - يعني روايات - را با توجيه و تبيين اهداف روايات، مخدوش سازد.
ملاحظاتي بر کتاب صيانة القرآن من التحريف
به رغم نکاتي که براي کتاب صيانة القرآن من التحريف برشمرديم، برخي از ملاحظات و کاستي ها بر اين کتاب وارد است. اين ملاحظات را با ترتيب صفحات کتاب از آغاز تا انتها پي مي گيريم:1. استاد معرفت يکي از اقسام تحريف اصطلاحي را « تحريف موضوعي » دانسته و آن را به معناي جا به جايي آيات و سوره ها برخلاف نزول معرفي کرده است. (33) بر اين اساس، اگر آيات قرآن برخلاف نزول جا به جا شوند، تحريف اتفاق افتاده است. ايشان در کتاب التمهيد چنين جا به جايي را پذيرفته و آن را مستند به دستور خداوند دانسته است. (34) البته در اين صورت، جا به جايي آيات از موضوع تحريف خارج خواهد بود. اما با اين حال ايشان پذيرفته اند که جا به جايي ميان سوره ها برخلاف نزول پس از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و به دست صحابه انجام گرفته است. (35) در اين صورت به ناگريز بايد بپذيرند که در قرآن تحريف اصطلاحي راه يافته است. بنابراين يا بايد ايشان جا به جايي ميان سوره ها توسط صحابه را منکر شوند يا آنکه اين نوع جا به جايي را از نوع تحريف اصطلاحي خارج سازند. (36)
2. استاد در مبحث خلاصه دلايل ردّ شبهه تحريف، نخستين دليل بر ردّ اين شبهه را « بداهت عقلي » دانسته است. اما آنچه در تبيين اين دليل آورده اند نظير آنکه قرآن از روز نخست محل عنايت و مراجعه مستمر مسلمان بوده و به عنوان مهم ترين منبع فهم دين و مراجعات ديني مورد استفاده بوده است، همگي به دليل دوم در گفتار ايشان يعني « تواتر » قرآن بازگشت دارد. (37) شاهد مدعا اينکه استاد از گفتار سيد مرتضي براي اين دليل، يعني « بداهت عقلي » شاهد آورده که او معتقد است علم به صحت نقل قرآن به سان علم به شهرهاي مهم و رخدادهاي بزرگ و کتب مشهور و اشعار مکتوب عرب، متواتر و قطعي است. (38) پيدا است اين سخن سيد مرتضي ناظر به تواتر است. باري! گاه يک مطلب از چنان کثرت نقلي برخوردار مي شود که ديگر جاي هيچ شک و ترديد باقي نمي گذارد و براي انسان يقين به صحّت را به دست مي دهد. پيدا است که بهره جستن از مقدمات تاريخي همچون صحت نقل قرآن، يا مراجعات مکرر مسلمانان به قرآن و... همگي به دليل تواتر ناظر است.
استناد به بداهت عقلي زماني قابل دفاع بود که استاد از يکي از اشکال قياس اقتراني يا استثنايي و مبتني بر برهان عقلي بهره مي جست. نظير آنکه گفته شود قرآن تنها و آخرين کتاب هدايت انسان ها است. و راهيافت تحريف در آن، راهيافت نقص و کاستي در امر هدايت انسان ها را به دنبال دارد؛ و اين امر به اقتضاي قاعده لطف نسبت به خداوند حکيم و عليم ممتنع است. زيرا با فرض پذيرش آن، لازم بود خداوند با نزول کتاب آسماني ديگر اين ضعف و کاستي در هدايت را برطرف مي کرد. (39) البته استاد معرفت به گونه اي ديگر در تبيين آيه حفظ از اين برهان بهره جسته است. (40)
3. استاد معرفت دليل سوم يعني « اعجاز قرآن » را براي ردّ شبهه تحريف کافي دانسته است. (41) پيدا است که اين دليل براي رفع شبهه تحريف به زيادي، کاملاً کارآيي دارد؛ زيرا پذيرش تحريف به فزوني در قرآن به معناي امکان عرضه آيات و سوري نظير قرآن است که با همآورد طلبي قرآن ناسازگار است. اما آيا اين دليل براي دفع شبهه تحريف به کاستي نيز کارآيي دارد؟ استاد معرفت معتقد است چون حذف يک کلمه يا کلمات در ضمن يک جمله که داراي يک ساختار بلاغي بديع است، طراوت و نظم آن جمله و جذابيت آن را زايل مي سازد، در نتيجه تحريف به کاستي نيز به اعجاز قرآن صدمه مي زند. آنگاه به حذف نام « علي » در آيه يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ، ( في علي... ) استناد کرده است. (42)
باري! دليل اعجاز براي نفي شبهه تحريف به کاستي، با حذف يک يا چند کلمه از يک جمله به خاطر صدمه زدن به اعجاز بلاغي آن کارآيي دارد. اما اگر کسي ادعا کند که يک سوره کامل از قرآن حذف شده يا حتي يک آيه کامل، ديگر براي رفع اين شبهه، برهان اعجاز کارآيي ندارد. به عنوان مثال اگر مدعي تحريف بگويد سوره اي به نام ولايت از قرآن حذف شده است، چنان که برخي گفته اند، چگونه مي توان از برهان اعجاز بياني و بلاغي براي رفع آن بهره جست؟
4. ششمين دليل که استاد معرفت بر نفي شبهه تحريف برشمرده اند، اخبار عرضه است. (43) بايد توجه داشت که شمار قابل توجهي از صاحب نظران اهل سنت، روايات عرضه را جزو روايات مجهول دانسته که براي تضعيف احاديث نبوي برساخته شده اند. (44)
در اين صورت، استدلال به روايات عرضه براي اين دست از صاحب نظران فاقد کارآيي خواهد بود. البته بايد اذعان کرد که احاديث عرضه به اتفاق از سوي دانشوران شيعه مورد پذيرش قرار گرفته است.
5. يکي از دلايلي که محدث نوري براي اثبات راهيافت تحريف در قرآن آورده، مسأله تشابه حوادث در گذشته و حال است. او مدعي است چون در کتب عهدين تحريف واقع شده، پس در قرآن نيز به خاطر قاعده مذکور تحريف تحقق يافته است. (45) استاد معرفت ضمن مردود دانستن کبراي اين قياس، يعني مسأله تشابه حوادث امت هاي پيشين با حوادث مربوط به امت اسلامي، صغراي قياس يعني وقوع تحريف در کتب عهدين را مورد انکار قرار داده است. به اين معنا که معتقد است اساساً عهد عتيق و عهد جديد، سال ها پس از موسي (عليه السلام) و عيسي (عليه السلام) تدين يافته اند. با اين حال نمي توان آن ها را کتاب هاي آسماني دانست تا با اين فرض بر راهيافت تحريف در آن ها تأکيد کرد. (46)
ايشان پس از انعکاس مباحث تاريخي در اين زمينه که در قالب يک فصل انعکاس يافته، چنين نتيجه گرفته است:
« تلک کانت قصة حياة العهدين طول التاريخ فکان من المسلّم عدم وجود الاصل، و انما الباقي هو الفرع ( التراجم و بعض المقتطعات من تعاليم دينيه سجلت خلال سرد أحاديث التاريخ ) فلم يعد موضوع للتحريف الذي لهج به اصحاب القياس في لزوم تشابه أحداث الزمن! » (47)
ايشان در مصاحبه خود با کيهان فرهنگي بر همين اساس مدعي شده اند که در تورات و انجيل تحريف راه نيافته است؛ زيرا تحريف متوقف بر پذيرش آسماني بودن آن ها است. در حالي که يهود و نصارا خود اين امر را انکار مي کنند. (48)
بايد دانست که متکلمان و متألهان يهودي و مسيحي اذعان دارند که تورات و انجيل طي 1500 سال به دست اشخاص مختلفي پس از موسي (عليه السلام) و عيسي (عليه السلام) تدوين يافت. با اين حال آنان عهدين را کتب مقدس و آسماني خود مي شناسند؛ زيرا معتقدند که روح القدس در تمام اين سال ها از رهگذر الهام، تمام آموزه هاي کتب عهدين را بر نويسندگان آن ها الهام کرده است. بنابراين محتواي کتب عهدين - و البته نه لزوماً الفاظ آن ها - حاوي فرامين و گفتار الاهي است. البته گروهي اندک از آنان معتقدند که حتي نص تورات و انجيل از سوي خداوند بر نويسندگان آن ها الهام يا وحي شده است. با چنين نگاهي نمي توان مدعي شد که از نظر يهود و نصارا، کتاب هاي اصلي تورات و انجيل محو شده و آنچه در دست است، تنها ترجمه ها و قطعات بريده ي ديني است؛ بنابراين جايي براي ادعاي راهيافت تحريف در کتب عهدين باقي نمي ماند! (49)
6. استاد معرفت در بخشي از نقدهاي خود بر ادله اخباريان مبني بر تحريف، ضعف و بي اعتباري منابع مورد استناد آنان را مورد تأکيد قرار داده و با شمردن کتاب هاي مختلف نظير کتاب سليم بن قيس هلالي، تفسير علي بن ابراهيم قمي، تفسير عياشي، کتاب احتجاج، تفسير امام حسن عسکري (عليه السلام)، تفسير ابوالجارود، کتاب القرائات احمد بن محمد سياري و... آن ها را به دلايل آنکه استنادشان به مؤلفانشان اثبات نشده يا مؤلفانشان به سان ابوالجارود و سياري مورد قدح رجاليان قرار گرفته يا به سان کتاب احتجاج مؤلف آن ميان چند تن مردد است، بي اعتبار دانسته است.
با اين حال بايد دو نکته را از نظر دور نداشت:
الف. برخي از اين کتاب ها نظير کتاب قرائات سياري يا تفسير ابوالجارود يا تفسير امام حسن عسکري (عليه السلام) به شدت مورد بحث و نقد صاحب نظران قرار گرفته است و تقريباً عموم انديش وران شيعه در صحت و اصالت آن ها ترديد روا داشته اند.
ب. شماري ديگر از اين منابع به رغم وجود برخي از اشکالات متني يا ابهامات سندي، همچنان محل مراجعه و استناد صاحب نظران شيعه در گذشته و حال، بوده و هست. به عنوان مثال تفسير علي بن ابراهيم قمي و تفسير عياشي جزو منابع تفسيري شيعه اند که به صورت مکرر و پيوسته در کتاب هاي تفسيري و حديثي بزرگان شيعه مورد استشهاد و مراجعه اند. مراجعه به تفاسير مختلف شيعه به ويژه در دوران متأخر اين امر را اثبات مي کند. شماري از بزرگان در مقدمه تفسير عياشي از آن تمجيد کرده اند. (50) حتي خود استاد معرفت در آثار علوم قرآني و تفسيري به طور مکرر از تفسير قمي (51) و عياشي (52) بهره جسته و به مطالب آن استناد کرده است. ايشان در کتاب التمهيد پس از نقل مطلبي از تفسير منسوب به امام حسن عسکري (عليه السلام) درباره آن چنين اظهار نظر کرده اند:
« و قد طعن بعض المحققين في نسبته الي الامام (عليه السلام) لما فيه من مناکير. لکن لو کان المقصود أنه من تأليف الامام بقلمه و انشايه الخاص، فهذا شي لايمکن قبوله بتاتا. و اما اذا کان النسبه بملاحظه ان الراوي کان يحضر مجلس الامام و يساله عن أشياء مما يتعلق بتفسير آي القرآن، ثم عندما يرجع الي داره يسجله حسب ما حفظه و وعاه، و ربما يزيد عليه أشياء او ينقص، وفق معلوماته الخاصه ايضا، فهذا شي لا سبيل الي انکاره. و نحن نقول بذلک، و من ثم نعتمد علي کثير مما جاء في هذا التفسير، مما يوافق ساير الآثار الصحيحه. (53)
اين عبارت به خوبي گواهي مي دهد که از نظر مرحوم استاد معرفت، بسياري از روايات تفسير منسوب به امام حسن عسکري (عليه السلام) قابل استناد است. بنابراين نمي توان به طور کلي اين کتاب را غيرقابل استناد دانست.
نيز ترديد درباره مؤلف کتاب الاحتجاج طبرسي با عنايت به معتبر بودن همه آنان از نظر رجاليان شيعه، اعتبار اين کتاب را مخدوش نمي سازد. باري! فقدان سند روايات در تفسير عياشي و کتاب احتجاج از اعتبار روايات آن ها مي کاهد، اما اين به معناي بي اعتباري مطلق اين دست از کتاب ها نيست؛ زيرا افزون بر آنکه بسياري از روايت هاي انعکاس يافته در آن ها به استناد ساير منابع حديثي داراي سند هستند، چنان که خود استاد در مباحث مقدماتي تفسير الاثري الجامع آورده اند، يکي از کارآمدترين راه ها بر اعتباربخشي روايات، بررسي متون آن ها است (54) و راز مراجعه بزرگان شيعه به اين دست از کتب حديثي و تفسيري که از نظر سند و استناد به مؤلف با اشکالاتي رو به رو هستند، همين نکته است. يعني، متون عموم روايات آن ها با شواهدي همراه است که اطمينان انسان به صحت و صدور آن ها از معصوم را تقويت مي کند. بنابراين اعلام بي اعتباري مطلق شماري از منابع مورد استناد محدث نوري و مدافعان نظريه تحريف قابل پذيرش نيست. باري، مي توان به محدث نوري گفت که مثلاً روايات دال بر تحريف در کتاب تفسير قمي با فرض صحت سند، به خاطر مخالفت با قرآن يا بداهت عقل، مردود است.
7. کتاب صيانة القرآن در کنار برخي از ملاحظات محتوايي از نظر ساختاري نيز با کاستي هايي رو به رو است که مهم ترين آن ها فقدان فصل بندي در کتاب و تا حدودي دشواري ارتباط ميان بخش هاي کتاب است. به عبارت روشن تر، در سايه فصل بندي مي توان سامان مندي بهتر و مطلوب تري از کتاب به دست داد.
نگارنده که خود را وامدار زحمات علمي استاد خويش مي داند، تأکيد دارد که اين ملاحظات با فرض صحت، از قدر و منزلت کتاب صيانة القرآن من التحريف و ارزش هاي آن نخواهد کاست.
پينوشتها:
1. استاديار دانشگاه علم و صنعت ايران.
2. اين کتاب با توفيق و عنايت الهي، با تحقيق و تنظيم نگارنده، در سال 1383 توسط انتشارات اسرا منتشر شده است.
3. ر.ک: نزاهت قرآن از تحريف، صص 27-24.
4. عمر بن خطاب معتقد بود عبارت اذا زني الشيخ و الشيخه فارجموها البته. در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به عنوان يکي از آيات قرآن تلاوت مي شده است. ر.ک: تحريف ناپذيري قرآن، صص 162-161.
5. آيه اين است: عشر رضعات معلومات يحرّ من. ده بار شير دادن موجب محروميت مي شود.. ر.ک: همان، ص 166.
6. ر.ک: همان، صص 171-170.
7. ر.ک: همان، ص 173.
8. براي تفصيل بيشتر ر.ک: همان، صص 39-29؛ محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، صص 294-285.
9. ر.ک: تحريف ناپذيري قرآن، ص 88.
10. همان، ص 91.
11. ر.ک: همان، صص 85-64.
12. محمدهادي معرفت، صيانة القرآن من التحريف، ص 78. در چاپ ترجمه در پاورقي آدرس کتاب « انوار الهدايه » ( شرح کفاية الاصول )، ج 1، صص 247-243 آمده است. ر.ک: تحريف ناپذيري قرآن، ص 85.
13. تحريف ناپذيري قرآن، ص 102.
14. ر.ک: همان، صص 104-103.
15. همان، ص 207.
16. همان، ص 153.
17. همان، ص 152.
18. براي آشنايي بيشتر با تفکرات و تاريخ اخباريان ر.ک: محسن غراوي، مصادر الاستنباط بين الاصوليين و الاخباريين؛ علي قاييني، علم الاول تاريخاً و تطوراً.
19. ر.ک: تحريف ناپذيري قرآن، ص 117.
20. همان، صص 119-118.
21. همان، ص 84.
22. همان، صص 125-124.
23. همان.
24. همان، ص 217.
25. شمار دقيق روايات 1123 روايت است. ر.ک: همان، ص 231.
26. همان، ص 217.
27. همان، صص 241-240.
28. براي تفصيل بيشتر ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 256.
29. تحريف ناپذيري قرآن، ص 246.
30. همان، ص 248.
31. همان.
32. براي تفصيل بيشتر ر.ک: همان، صص 275-231.
33. محمدهادي معرفت، صيانة القرآن من التحريف، ص 16.
34. محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 1، ص 275.
35. همان، صص 282-280.
36. خوشبختانه ايشان در اواخر عمر شريف خود نظم و چينش سوره هاي قرآن را وحياني دانست.
37. محمدهادي معرفت، صيانة القرآن من التحريف، صص 37-35.
38. همان، ص 36.
39. براي آگاهي بيشتر از چگونگي استدلال به دليل عقلي و برهاني براي دفع شبهه تحريف ر.ک: نزاهت قرآن از تحريف، صص 44-42.
40. محمدهادي معرفت، صيانة القرآن من التحريف، ص 43.
41. همان، صص 42-39.
42. همان، ص 42.
43. همان، ص 50.
44. براي تفصيل بيشتر ر.ک: الصحيح من سيرة النبي الاعظم، ج 1، صص 275-270.
45. محمدهادي معرفت، صيانة القرآن من التحريف، صص 122-121.
46. همان، صص 150-121.
47. همان، ص 150.
48. اين مصاحبه در جلد نخست مجموعه مقالات همايش با عنوان « آفتاب معرفت » منعکس شده است.
49. نگارنده در مقاله اي با عنوان « بررسي تطبيقي قرآن و کتاب مقدس » به بررسي اين مسأله پرداخته است. ر.ک: فصلنامه قبسات، شماره 42.
50. علامه طباطبايي در مقدمه اي بر اين کتاب چنين آورده است: فهو لعمري أحسن کتاب الف قديما في بابه و أوثق ما ورثناه من قدماء مشايخنا من کتب التفسير بالمأثور. اما الکتاب فقد تلقاه علماء هذا الشأن منذ الف الي يومنا هذا و يقرب من أحد عشر قرن بالقبول من غير أن يذکر بقدح أو يغمض فيه بطرف. ابونصر محمد بن مسعود، تفسير عياشي، ج 1، ص ج.
51. به عنوان نمونه ر.ک: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 1، صص 56، 68، 110، 126 و...
52. براي نمونه ر.ک: همان، صص 75، 111، 118 و...
53. همان، ج 1، ص 103 ( پاورقي ).
54. ر.ک: محمدهادي معرفت، التفسير الاثري الجامع، ج 1، صص 248-247.
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني ( يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (ره)) جلد سوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول