نسبي گرايي اخلاقي چيست؟

بحث هاي متداول فلسفه به ندرت در بيرون دانشگاه و اغلب، حتي در درون آن شور و هيجان برمي انگيزد. جدا از خود فيلسوفان، تعداد اندکي از افراد با اين سؤال دستخوش هيجان مي شوند که به طور مثال مسائل رياضي وجودي مستقل
دوشنبه، 14 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نسبي گرايي اخلاقي چيست؟
 نسبي گرايي اخلاقي چيست؟

 

نويسنده: نيل لوي
برگردان: اسفنديار زندپور



 

بحث هاي متداول فلسفه به ندرت در بيرون دانشگاه و اغلب، حتي در درون آن شور و هيجان برمي انگيزد. جدا از خود فيلسوفان، تعداد اندکي از افراد با اين سؤال دستخوش هيجان مي شوند که به طور مثال مسائل رياضي وجودي مستقل از ما دارند يا نه، و يا مثلاً پرسش هايي که روي زندگي ما تأثير مي گذارند، مانند اينکه آيا ما داراي اراده ي آزاديم يا خير. حتي پرسش هاي اصلي فلسفه اخلاق - اينکه مکتب فلسفي فايده گرايي صحيح است يا فلسفه کانت، خارج از حوزه علم و فلسفه بحث و انگيزه اي ايجاد نمي کنند - اما هنگامي که نوبت به نسبي گرايي مي رسد، احساسات مردم به جوش مي آيد. بسياري از چپ گرايان و راست گرايان علي رغم اختلاف نظرشان در هر امر ديگري، در مورد محکوميت نسبي گرايي اتفاق نظر دارند. به عنوان مثال، در نظر عالم الهيات محافظه کاري مانند مايکل نواک، فرهنگ فاسد و ويرانگر نسبي گرايي خطرناک ترين تهديد براي جامعه آزاد امروز است، در حالي که به عقيده اريک هابسبام که مورخي مارکسيسم است، نسبي گرايي راه را براي هر جنايتي - حتي نسل کشي هموار مي کند.
هواداران نسبي گرايي نيز به همين اندازه در موضع خود شور و هيجان دارند. در نظر آن ها هم پايبندي به نسبي گرايي به همان اندازه که يک مسئله اي اخلاقي است، عقيده اي عقلاني است. از نظر نسبي گرا، نسبي گرايي فقط به دليل صحيح بودن آن نيست، بلکه به دليل حق بودن آن است. بنابراين، در نظر انسان شناس آمريکايي ملويل هرز کوتيز، اتخاذ موضع نسبي گرايانه تنها راهي است که مي توان با آن احترامي را که ساير فرهنگ ها و افراد آن ها به جا و به حق از ما توقع دارند، توضيح داد.
هسته اصلي نسبي گرايي فرهنگي انضباط اجتماعي است که از احترام به تفاوت ها و احترام متقابل ناشي مي شود. تأکيد بر ارزش و تنوع شيوه هاي زندگي - و نه يک شيوه خاص - تصديق ارزش ها در هر فرهنگ است.
بنابراين، کشف حقيقت درباره نسبي گرايي فقط علاقه اي عقلاني نيست. نسبي گرايي بسيار مهم است؛ دست کم بسياري از افراد چنين فکر مي کنند.
نسبي گرايي از يک نظر ديگر نيز با ساير مسائل فلسفي تفاوت دارد. و اين تفاوت بر اهميت کشف حقايق کمک مي کند. نسبي گرايي از معدود مسائل فلسفي است که به نظر مي رسد اکثر انديشمندان درباره آن موضعي از آن خود دارند. دانشجوياني که مطالعه فلسفه را آغاز مي کنند اغلب از قبل نسبي گرايان معتقد و پايبند به نوعي نسبي گرايي اند. آن ها به شدت معتقدند که در علم اخلاق هيچ پاسخي درست نيست، و نيز اينکه در هر مسئله اي مي بايست به تفاوت آرا و عقايد احترام گذاشت.
ما نياز داريم بدانيم نسبي گرايي چيست، چرا مهم است، چرا چنين شور و اشتياقي برمي انگيزد و آيا صحيح است يا خير. چگونه نسبي گرايي تبديل به چنين خصيصه ي فراگيري در دنياي معاصر شد؟ الزامات سياسي و اخلاقي آن - اگر موجود باشند - کدامند؟ آيا مي توان آن را به طور منسجم توضيح داد و يا آن گونه که هست و بسياري از فيلسوفان معتقدند، کاملاً نامنسجم است؟ حقيقت مربوط به نسبي گرايي چيست؟

نسبي گرايي چيست؟

پيش از آنکه بخواهيم وارد بحث در اين پرسش هاي بسيار و دشوار شويم بايد ابتدا بدانيم نسبي گرايي چيست. بايد از همين ابتدا مطمئن شويم واژه نسبي گرايي را همه طرفين بحث به نحوي يکسان و منسجم به کار مي برند يا نه. در غير اين صورت کل بحث هاي ما بي معني و بيهوده خواهد بود. در اين صورت، هنگامي که افراد ادعا مي کنند نسبي گرا هستند و يا ديگران را به نسبي گرايي محکوم مي کنند، منظورشان از اين واژه چيست؟
هنگامي که مي گوييم مسئله اي نسبي است، منظور اين است که وجود آن به نحوي وابسته و يا مربوط به مسئله ديگري است. اگر بگويم چيزي خاصيتي نسبي دارد، منظورم مي تواند اين باشد که انتساب آن خاصيت را بايد به نحوي مقايسه اي درک کرد. مورد براي مثال، تصور کنيد شخصي در يک صبح بهاري از خانه خارج شود و اظهار کند که هوا نسبتاً گرم است. منظور او از اين عبارت اين است که گرچه هوا در مقايسه با روزهاي اواسط تابستان کاملاً خنک است، اما در مقايسه با روزهاي اخير گرم تر است.
بنابراين، در قضاوت نسبي ارجاعي اساسي به مسئله اي ديگر که با آن مقايسه مي شود، انجام مي پذيرد. حقيقت چنان قضاوتي به موقعيتي که در آن قضاوت صورت مي گيرد، بستگي دارد.
بنابراين درستي و حقيقت اين گزاره که « امروز هوا نسبتاً گرم است » نه تنها به دماي هواي فعلي، بلکه به دماي روزهاي گذشته نيز بستگي دارد.
قضاوت هاي نسبي را بايد با قضاوت هاي مطلق مقايسه کرد. قضاوت مطلق قضاوتي است که درستي يا نادرستي آن تنها به حقايقي که به مسئله مورد قضاوت مربوط مي شود بستگي دارد و نه به حقايقي درباره ي موقعيتي فراتر از آن. مي توان بار ديگر از گزاره اي درباره دماي هوا به عنوان مثال استفاده کرد و اين مسئله را بيشتر توضيح داد. اگر به جاي گزاره « هوا امروز نسبتاً گرم است » بگويم « دماي کنوني محيط 18 درجه سانتي گراد است »، ادعاي من مطلق است. در اين عبارت، حقيقت ادعاي من تنها به دماي کنوني هوا بستگي دارد، و نه به هر حقيقت ديگري که به اين مسئله مربوط مي شود، از جمله درجه هواي روزهاي گذشته. اکنون، براي ما جاي بحثي وجود ندارد که قضاوت هاي نسبي که تاکنون درباره آن ها بحث کرديم، اغلب مناسب هستند. همان گونه که مثال ما نشان مي دهد، برخي از انواع نسبي گرايي به روشني بي زيان هستند. در بيان اين ادعا که هوا نسبتاً گرم است، و يا برنامه هاي تلويزيون نسبتاً بد هستند هيچ خطر يا ضرري نهفته نيست. چنين ادعاهاي نسبي کم و بيش مقايسه اي هستند. اين ادعاها اظهار نمي کنند که X ( مطلقاً ) Y است، ( مثلاً هوا گرم است و يا برنامه ها بد هستند ) بلکه بيان مي کنند که X ( به نسبي ) Y است؛ يعني X در مقايسه با چيزهاي ديگر بيشتر Y است. ادعاهاي نسبي شبيه اين ها شور و علاقه کسي را براي بحث و جدل برنمي انگيزند. اما برخي از ادعاهاي نسبي اساساً از اين نظر متفاوتند. هنگامي که کسي اظهار مي کند اخلاق يا حقيقت نسبي است، منظور او اين نيست که اين گزاره ها تنها در مقايسه با چهارچوبي که با آن مقايسه مي شوند صحيح يا غلط هستند، بلکه معتقد است چنان گزاره هايي بايد فقط به صورت نسبي گرايانه مورد فهم واقع شوند. در صورتي که در رابطه با دما معياري مطلق وجود دارد، که با ارجاع به آن مي توانيم تمام ادعاهاي نسبي را مقايسه کنيم، اما درباره اخلاق هيچ معياري که بتوان با آن به مقايسه پرداخت در دست نيست و يا دست کم نسبي گرايان اخلاقي چنين ادعايي مي کنند.
بنابراين اگر اخلاق واقعاً نسبي است، گزاره هاي اخلاقي تنها نسبت به برخي معيارها صحيح يا غلط هستند. اما در اين زمينه هيچ معيار مطلقي که با آن تمام ادعاهاي نسبي را بتوان سنجيد در دست نيست.
هنگامي که فردي اظهار مي کند اخلاق نسبي است، اين فرد چه نوع معيار نسبي اي در نظر دارد؟ اخلاق به چه چيز نسبت دارد؟ براي اين موقعيت مي توان دو مورد مناسب را در نظر گرفت. مي توان انديشيد که گزاره هاي اخلاقي به نسبت احساسات يا عقايد افراد صحيح هستند. و يا مي توان فکر کرد که اين گزاره هاي اخلاقي به نسبت فرهنگ ها صحيح هستند. موقعيت اول ذهني گرايي ناميده مي شود، زيرا اساس آن اين است که عقايد ذهني معيار صحيح يا غلط بودن را تعيين مي کنند. هنگامي که برخي افراد بيان مي کنند که اخلاق فقط يک مسئله عقيده اي است اين موقعيت را مدنظر دارند. دومين نوع موقعيت اغلب با نام نسبي گرايي فرهنگي شناخته مي شود، زيرا ادعا مي کند که فرهنگ ها معيار حقيقت اخلاق را تعيين مي کنند.
پيش از آنکه تعريف کاملي از نسبي گرايي اخلاقي ارائه دهيم - نسبي گرايي که بسياري از افراد آن را آزاردهنده و خطرناک مي دانند - نيازمنديم يک نکته را يادآور شويم. نسبي گرايي هنگامي تهديدآميز جلوه مي کند که دو شرط زير را داشته باشد؛ اولاً قضاوت هايي که درباره موضوع خاصي انجام مي شوند تنها به نسبت معيار يا معيارهايي صحيح هستند، و ثانياً بتوان نشان داد که خود اين معيارها منحصراً صحيح نيستند. اگر اين گونه نبود، نسبي گرايي يک بار ديگر بي خطر مي بود. هيچ کس نگران نبود اگر تمام ادعاهاي اخلاقي به نسبت برخي معيارها بود، اما خود آن معيارها صحيح بودند، يا بهترين گزينه قابل دسترسي محسوب مي شدند.
نسبي گرايي فرهنگي و ذهني گرايي دقيقاً به اين خاطر تهديدآميزند که بيان مي دارند معيارهايي که معيار سنجش و قضاوت ما هستند خود موجه و محقق نيستند. ذهني گرايي حقيقت و درستي گزاره هايي اخلاقي را با ارجاع به عقيده فردي مي سنجد؛ نسبي گرايي فرهنگي با ارجاع به معيارهاي يک فرهنگ به اين سنجش مي پردازد. در هر دو مورد، معيارهاي گوناگوني وجود دارد. هنگامي که هيچ شيوه اي براي تعيين معيار صحيح در دست نيست، نسبي گرايي به صورت کامل خود را نشان مي دهد.
بنابراين، در تعريف نسبي گرايي اخلاقي تلفيقي از دو نظريه زير را ارائه مي دهيم:
الف- ادعاهاي اخلاقي تنها به نسبت چهارچوب يا معيارهاي خاصي صحيح هستند،
ب- اين چهارچوب يا معيارها خود منحصراً موجه و محقق نيستند.
چهارچوب مورد نظر تقريباً هميشه فرهنگ گروهي از افراد است؛ در آنچه در ادامه بحث مي آيد نحوه درک ما با توجه به همين مسئله است.

انواع نسبي گرايي

نسبي گرايي انواع گوناگون دارد. به عبارت ديگر، موضوعات زيادي وجود دارند که مي توان آن ها را با ديدي نسبي گرايانه نگريست. ما مي توانيم در موضوعاتي چون اخلاق، علم، هنر و غيره نسبي گرا باشيم. اما مهم ترين انواع نسبي گرايي، نسبي گرايي درباره علم و نسبي گرايي درباره اخلاق هستند.
نسبي گرايي علمي، نسبي گرايي معرفتي ناميده مي شود، که از واژه يوناني Episteme که به معناي معرفت است گرفته شده است. ادعاهاي يک نسبي گراي معرفتي به لحاظ ساختاري، شبيه ادعاهاي يک نسبي گراي اخلاقي است. بنابراين يک نسبي گراي معرفتي ادعا مي کند:
تمام ادعاهاي علمي تنها به نسبت برخي معيارها صحيح يا غلط هستند؛ و خود اين معيار را نمي توان به عنوان معيار صحيح دانست.
بنابراين، نسبي گرايان معرفتي معتقدند که نه تنها اخلاق ما بهتر از اخلاق آزتک ها (1) نيست. بلکه علم ما نيز تنها علمي برخاسته از زيست بوم ما مي باشد. نسبي گرايان معرفتي معمولاً نسبي گرايان فرهنگي نيز هستند؛ در نتيجه بر اين باورند که هر نظام عقيدتي شيوه ي زندگي يا فرهنگ مردم خاصي را منعکس مي کند، و نمي توان يک نظام يا فرهنگ را بهتر از ديگري دانست. به طور کلي، نسبي گرايان معرفتي نسبي گرايان اخلاقي نيز هستند. اگر نمي توان به علمي مطلق درباره موضوعي دست يافت، در نتيجه نمي توان به دانش مطلق درباره اخلاق نيز دست پيدا کرد. بنابراين، معمولاً عقيده بر اين است که نسبي گرايي معرفتي مستلزم نسبي گرايي اخلاقي است.
گرچه تعدادي از فيلسوفان هوادار نسبي گرايي معرفتي هستند؛ اما اين عقيده از طرف داران زيادي برخوردار نيست. علم دوران ما موفقيت هاي چشمگيري داشته است، در پيش بيني هاي دقيق، در کنترل محيط اطرافمان، در آسان تر ساختن زندگي ما و... اما اين حقيقت را نمي توان با آساني با اين باور سازگار دانست؛ که اين علم صحيح تر از علم پيش از دوران معاصر و يا فيزيک ناواهو (2) نيست.
نسبي گرايي معرفتي با حقيقت تلخ تري هم روبروست؛ ظاهر نسبي گرايي معرفتي موقعيت يکپارچه و منسجم ندارد، بنابراين، افرادي که ادعا مي کنند به نسبي گرايي معرفتي معتقدند ظاهراً موقعيت خود را نقض مي کنند.

براي اينکه بدانيم نسبي گرايي معرفتي چگونه خود را نقض مي کند، بايد از چگونگي ادعاي معرفتي خود نسبي گرايان سؤال کنيم. نسبي گراي معرفتي اظهار مي کند که تمام ادعاهاي واقعي تنها به نسبت يک معيار يا يک چهارچوب صحيح هستند. اما خود اين ادعا يک ادعاي واقعي است و خود نيز مي بايست در معرض انتقادات شديدي که بر ادعاهاي معرفتي وارد مي آورد، قرار گيرد. اگر تمام ادعاهاي واقعي تنها به نسبت يک چهارچوب صحيح هستند، بنابراين خود ادعاي « تمام ادعاهاي واقعي تنها به نسبت به چهارچوب صحيح هستند » نيز تنها به نسبت يک چهارچوب صحيح است!

اما اگر اين ادعا تنها به نسبت يک چهارچوب صحيح است، بنابراين دليلي وجود ندارد که ما به آن اعتماد کنيم. با وجود اين، نکته اي که آموزه نسبي گرايي معرفتي سعي دارد ما را به آن متقاعد کند اين است که از اعتقاد خود در مورد اينکه ادعاهاي معرفتي در هر جا و هر زمان صحيح هستند، دست بداريم. اما اگر ادعاهاي نسبي گرايي معرفتي خود در هر جا و هر زمان صحيح نيستند، در اين صورت ساير ادعاهاي معرفتي مطلقاً صحيح هستند. دست کم، نسبي گراي معرفتي دليل قانع کننده در اختيارمان نمي گذارد که باور کنيم چنين نيست.
نسبي گرايي معرفتي تنها از يک راه مي تواند مانع از ايجاد اين تناقض گويي هاي دشوار گردد و آن اين است که اصول خود را از قوانيني که بيان مي کند مستثنا کند. به اين صورت که يک گزاره بدون تناقض آميز و کامل از نسبي گرايي معرفتي مي بايست چيزي شبيه گزاره زير باشد:
تمام ادعاهاي واقعي تنها به نسبت يک چهارچوب صحيح يا غلط هستند، به استثناي خود همين ادعايي که مي کنيم. گرچه اين شکل از نسبي گرايي معرفتي تلاش مي کند از مشکلات متناقض با خود پرهيز کند، اما انجام اين کار تنها به بهاي ايجاد تنگناهاي ديگر امکان پذير است. چه دليلي داريم که فکر کنيم اين ادعاي معرفتي و فقط همين ادعا از ميان ادعاهاي مشابه از اثرات نسبي گرايي معرفتي معاف است؟
چه وجهي از اين ادعا باعث مي شود که اين ادعا موردي باشد که چنين معاف گردد؟ اگر چنين ادعايي هست که از نسبي گرايي پرهيزي کند، چرا تعداد ادعاهاي بيشتري وجود نداشته باشند؟ تا وقتي که نسبي گرايان از ارائه پاسخ هاي قانع کننده به اين سؤالات پرهيز کنند، آموزه هاي آنان به نظر نامعقول مي آيد.
براي اين مسير از استدلال نسبي گراي معرفتي، جوابي در اختيار دارد. او ممکن است چنين بينديشد که ديدگاهش درست است، و تمام گزاره هاي واقعي فقط به نسبت يک چهارچوب صحيح هستند. اما او مي تواند اين را نيز اضافه کند که خود اين ادعا به نسبت تمام چهارچوب ها صحيح است.
در حال حاضر ارزيابي اين ادعا براي ما آسان نيست، زيرا مفاهيم « چهارچوب » و « معيار » که تاکنون آن ها را به کار گرفته ايم، مبهم هستند. با اين وجود، در اين مرحله حداقل مي توانيم تا اين اندازه بگويم: اگر اين را درست بدانيم که برخي گزاره هاي واقعي به نسبت تمام چهارچوب هاي ممکن ( و يا قابل قبول ) صحيح هستند، در اين صورت همين خود اساسي کافي را براي ترديد فراهم مي آورد که بپذيريم هر نسبي گرايي جالب غلط مي باشد.
اگر برخي گزاره ها به نسبت تمام چهارچوب ها صحيح هستند، در اين صورت مي توان توجه را به آن ها معطوف کرد. براي مثال، مي توان برخي گزاره هاي اخلاقي را يافت که به نسبت تمام چهارچوب هاي اخلاقي قابل قبول هستند. شايد « قتل خطا است » چنين ادعايي باشد. در اين صورت، گرچه به نظر مي رسد ما پايه مناسبي براي شروع به ساختن يک نظام اخلاقي داشته باشيم، که اگر همه مطلقاً صادق نباشند، دست کم براي همه مردم در همه زمان ها صادق است. مطلق گرايان از اين بهتر چه مي خواهند؟ چنين اخلاقي مي تواند نسبي گراياني را که معتقدند نبايد در عقايد و رسوم ساير فرهنگ ها مداخله کرد را خلع سلاح کند. تدوين يک اخلاقي که به طور ميان فرهنگي معتبر باشد براي ما معيارهاي تعيين اين را که چنين دخالتي چه زماني موجه است را تأمين خواهد کرد.
از آنجايي که بيشتر فيلسوفان نسبي گرايي معرفتي ( در هر يک از اشکال نيرومند آن ) را غيرقابل قبول مي دانند، و نيز از آنجايي که در مقابل استدلال متکي بر اصل تناقض آسيب پذير است، از اين لحظه به بعد آن را ناديده مي گيرم و تمام توجه خود را معطوف نسبي گرايي اخلاقي مي کنم. اين شکل از نسبي گرايي در مقابل استدلال متکي بر اصل تناقض که تاکنون ارائه کرديم، آسيب پذير نيست. نسبي گراي اخلاقي ادعا مي کند که:
الف- ادعاهاي اخلاقي تنها به نسبت معيار يا چهارچوبي صحيح هستند. چون اين خود يک ادعاي اخلاقي نيست، از اين رو بيان آن تناقض آميز نيست. بنابراين مي توانيم بدون مواجه شدن با تناقض بگوييم که هيچ ادعاي اخلاقي مطلقاً صحيح نيست، و در عين حال معتقد باشيم ادعاي ( الف ) مطلقاً صحيح است. بنابراين نسبي گراي اخلاقي در مقابل استدلال متکي بر اصل تناقض دست کم آن شکلي که ما آن را بررسي کريم، اجتناب مي کند.

انواع نسبي گرايي اخلاقي

نسبي گرايي اخلاقي مقوله اي گسترده است. ما مي توانيم سه نوع اساسي نسبي گرايي را که تحت مقولات عام نسبي گرايي اخلاقي قرار دارند را متمايز کنيم.

نسبي گرايي توصيفي

منظور ما از نسبي گرايي توصيفي، به سادگي اين است که در واقع فرهنگ هاي گوناگون يا افراد ( منطقي ) اصول اخلاقي بنيادي متفاوتي دارند، که گاهي با هم تضاد پيدا مي کنند. در چنين توصيفي، نسبي گرايي توصيفي به روشني صحيح به نظر مي رسد: کافي است به گوناگوني رسوم و عقايدي که در جاي جاي جهان ( و حتي درون جامعه خودمان ) وجود دارد بنگريم تا وجود آن را بپذيريم. اما همان طور که خواهيم ديد، موارد به اين سادگي نيست. نسبي گرايي توصيفي فقط هنگامي صحيح است که عدم توافق اخلاقي به راستي بنيادين باشد؛ اما اغلب عدم توافق اخلاقي ظاهري را مي توان با اشاره به يک عدم توافق مربوط به واقعيت ها ( و از اين رو نااخلاقي (3) ) تبيين کرد. بنابراين، مثلاً عدم توافق اخلاقي، درباره مجاز بودن پورنوگرافي ( هرزه نگاري ) را مي توان به طور کامل برحسب عدم توافق درباره يک موضوع واقعي تبيين کرد و آن اين است که آيا هرزه نگاري، مردها را به شيئي انگاشتن زنان رهبري مي کند؟

نسبي گرايي مبتني بر الزامات اخلاقي

نسبي گرايي مبتني بر، الزامات اخلاقي، ديدگاهي است که براساس آن الزامات اخلاقي افراد از يک گروه به گروه ديگر و از يک فرهنگ به فرهنگ ديگر و غيره فرق مي کند. بنابراين، اگر نسبي گرايي مبتني بر الزامات اخلاقي را صحيح بدانيم براي مثال، من ملزم به رعايت برخي امور هستم ( مثلاً با همه افراد به طور مساوي و بدون توجه به نژاد يا جنسيت آن ها رفتار کنم ) حتي ممکن است اموري وجود داشته باشند که برخي افراد ملزم به رعايت آن هستند، در حالي که افراد ديگري وجود داشته باشند که ملزم به انجام آن امور نباشند. بنابراين ممکن است يک روحاني آزتک به عنوان مثال به لحاظ اخلاقي ملزم باشد انسان ها را براي خدايان قرباني کند، در حالي که همين عمل مطلقاً براي من ممنوع است.
نسبي گرايي مبتني بر الزامات اخلاقي تنها در اين صورت صحيح است که انواع اصول اخلاقي که براي برخي افراد الزام آورند براي برخي ديگر الزامي نمي باشند، حقيقتاً بنيادي باشند. اين امر درست و غيرقابل بحث است که افراد مختلف ملزم به عمل به شيوه هاي مختلفي هستند ( مثلاً فقط کساني که قول داده اند ملزم به رعايت آن هستند ) اما اين الزام ها به هيچ وجه پشتيبان نسبي گرايي نيستند، مگر اينکه مربوط به اصول بنيادين باشند.

نسبي گرايي فرااخلاقي

فرااخلاق آن رشته اي از فلسفه اخلاقي است که با معني گزاره هاي اخلاقي و نيز با اساس علم اخلاق سروکار دارد. بنابراين نسبي گرايي فرااخلاقي نظريه اي نسبي گرايانه از اخلاق است. به طور کلي، نسبي گرايان فرااخلاقي بر اين نکته تأکيد مي ورزند که قضاوت هاي اخلاقي ( مطلقاً ) نه صحيح هستند نه غلط، و حتي شايد گزاره اي اخلاقي مانند « قتل نادرست است » به تعبير اين دسته از نسبي گرايان به اين معنا باشد که « فرهنگ من قتل را نمي پذيرد ». اين ديدگاه ها مستقل از يکديگر هستند، در نتيجه يک نسبي گراي فرااخلاقي مي تواند به يکي از ديدگاه ها بدون اعتقاد به ديدگاه ديگري، معتقد باشند.
هر سه نوع نسبي گرايي اخلاقي اساساً با يکديگر مرتبطند. در واقع هر کدام براساس نوع قبلي بنا شده اند. بنابراين، درستي نسبي گرايي مبتني بر الزامات اخلاقي ظاهراً به درستي نسبي گرايي توصيفي وابسته است. اگر نسبي گرايي توصيفي صحيح نباشد - يعني اگر عدم توافقي درباره اصول بنيادين اخلاقي در جهان امروز وجود نداشته باشد - آنگاه به نظر مي رسد هيچ کس ملزم نباشد طبق يک اصل بنيادي اخلاقي، عمل کند که ديگران ملزم به آن نيستند. بنابراين نسبي گرايي مبتني بر الزامات اخلاقي مستلزم نسبي گرايي توصيفي است. اما 1 مستلزم 2 نيست. يعني اگرچه 1 صحيح نباشد 2 نيز صحيح نيست، اما نتيجه نمي شود که اگر 1 صحيح باشد، 2 هم صحيح است. در واقع، بسياري از فرادي که منکر صحيح بودن نسبي گرايي مبتني بر الزامات هنجاري هستند ( و به همان ترتيب نسبي گرايي فرااخلاقي را نيز انکار مي کنند ) با وجود اين معتقدند نسبي گرايي توصيفي صحيح است.
همچنين، صحت نسبي گرايي فرااخلاقي مفروض به صحت نسبي گرايي مبتني بر الزام اخلاقي است. گرچه در اينجا رابطه قوي تر است. اگر 2 صحيح است، در اين صورت اصول اخلاقي بنيادي وجود دارند که براي برخي افراد الزام آور است و براي برخي ديگر الزام آور نيست. اما اگر چنين باشد، پس گزاره هايي درباره اخلاق وجود دارند که برخي از افراد آن ها را صحيح مي دانند و برخي ديگر غلط، بدون اينکه هيچ کدام از آن ها اشتباه باشند.
بنابراين به عنوان مثال، ممکن است من معتقد باشم گزاره زير صحيح است:
کشتن فردي بي گناه که هيچ کس را مورد تهديد قرار نداده است، هميشه اشتباه است.
اما يک کشيش آزتک ممکن است مخالف اين عقيده من باشد. اعتقاد او ممکن است اين باشد که اين عمل هنگامي که به عنوان قرباني براي خدايان باشد اشتباه نيست. در اينجا اگر عقيده هيچ يک از ما اشتباه نباشد، در اين صورت نسبي گرايي فرااخلاقي مي بايست صحيح باشد، زيرا برچسب « نسبي گرايي فرااخلاقي » به هر ديدگاهي که معتقد است که احکام اخلاقي هرگز مطلقاً صحيح يا غلط نيستند، مي چسبد.

پي‌نوشت‌ها:

1. A"ztec: تمدن باستان مکزيک که امپراتوري شان در طي قرن 14 و 15 بود.
2. Navaho: فيزيک سنتي پيش از دوران مدرن که متعلق به يک قبيله ي سرخ پوستي امريکايي بوده است.
3. Non - Moral.

منبع مقاله :
لوي، نيل؛ ( 1390 )، نسبي گرايي اخلاقي، اسفنديار زندپور، تهران: مؤسسه ي انتشارات اميرکبير، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
لحظاتی از دیدار آقای نیکول پاشینیان نخست وزیر ارمنستان با رهبر انقلاب
play_arrow
لحظاتی از دیدار آقای نیکول پاشینیان نخست وزیر ارمنستان با رهبر انقلاب
رهبر انقلاب:وعده الهی برای محو رژیم صهیونیستی محقق خواهد شد
play_arrow
رهبر انقلاب:وعده الهی برای محو رژیم صهیونیستی محقق خواهد شد
رئیس دفتر سیاسی حماس: تسلیت و تعزیت خود را خدمت حضرتعالی و ملت برادر و مسئولان ایران اعلام می‌کنم
play_arrow
رئیس دفتر سیاسی حماس: تسلیت و تعزیت خود را خدمت حضرتعالی و ملت برادر و مسئولان ایران اعلام می‌کنم
رهبر انقلاب: ما شخصیت برجسته‌ای را از دست دادیم
play_arrow
رهبر انقلاب: ما شخصیت برجسته‌ای را از دست دادیم
لحظاتی از در دیدار شیاع السودانی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
play_arrow
لحظاتی از در دیدار شیاع السودانی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
دلجویی رهبر انقلاب از فرزندان شهدای خدمت
play_arrow
دلجویی رهبر انقلاب از فرزندان شهدای خدمت
خاطره پویانفر از آخرین دیدارش با رئیس جمهور
play_arrow
خاطره پویانفر از آخرین دیدارش با رئیس جمهور
برادر شهید رئیسی: خودش را وقف مردم کرده بود
play_arrow
برادر شهید رئیسی: خودش را وقف مردم کرده بود
حضور آقای بازیگر در مراسم تشییع شهدا
play_arrow
حضور آقای بازیگر در مراسم تشییع شهدا
دلداری سردار قاآنی به خانواده شهدا
play_arrow
دلداری سردار قاآنی به خانواده شهدا
ورود نخست‌وزیر عراق به ایران
play_arrow
ورود نخست‌وزیر عراق به ایران
تصایری از اقامه نماز بر پیکر شهدا در خیابان قدس
play_arrow
تصایری از اقامه نماز بر پیکر شهدا در خیابان قدس
وداع عزاداران در دانشگاه تهران با پیکر شهدای خدمت
play_arrow
وداع عزاداران در دانشگاه تهران با پیکر شهدای خدمت
بغض آیت‌الله علم‌الهدی هنگام سخن گفتن از شهید رئیسی
play_arrow
بغض آیت‌الله علم‌الهدی هنگام سخن گفتن از شهید رئیسی
اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر شهیدان خدمت
play_arrow
اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر شهیدان خدمت