نيمه اول قرن 10ه. ق / 16م

كنش هاي متقابل بوميان و پرتغالي ها در خليج فارس

همزمان با ورود پرتغالي ها به خليج فارس و سواحل مشرف بر آن، رويارويي هاي بوميان با پرتغالي ها آغاز شد. تبيين اين رويارويي ها در جهت شناخت روحيات و كنش هاي مردم منطقه و پي بردن به كنش هاي متقابل و به طور كلي
سه‌شنبه، 29 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
كنش هاي متقابل بوميان و پرتغالي ها در خليج فارس
 كنش هاي متقابل بوميان و پرتغالي ها در خليج فارس (نيمه اول قرن 10ه. ق / 16م)

 

نويسنده: يعقوب تابش (فراشياني) (1)




 

چكيده

همزمان با ورود پرتغالي ها به خليج فارس و سواحل مشرف بر آن، رويارويي هاي بوميان با پرتغالي ها آغاز شد. تبيين اين رويارويي ها در جهت شناخت روحيات و كنش هاي مردم منطقه و پي بردن به كنش هاي متقابل و به طور كلي ماهيت استعمار در مراحل آغازينش ضروري به نظر مي رسد.
پرتغالي ها به عنوان نخستين استعمارگران اروپايي در خليج فارس، از همان آغاز، رفتاري نامناسب در پيش گرفتند. آنها از ديد بوميان غاصباني بودند كه سلطه ي خود را با خشونت تحميل كردند. پس از سلطه نيز بسياري از حقوق انساني و تجاري بوميان را تباه ساختند. از اين رو مقابله با آنها در راستاي روحيه ي بيگانه ستيزي و دفاع از حقوق پايمال شده ي اجتماعي و تجاري، براي بوميان امري اجتناب ناپذير بود.
نارضايتي هاي اجتماعي در قالب خيزش هاي سراسري در چند مرحله ي پي در پي تكرار شد. اما اين خيزش ها به دليل برتري نظامي پرتغالي ها، خيانت برخي عناصر بومي و حمايت نشدن از جانب دولت مركزي ايران (‌صفويه) به سرخوردگي و شكست بوميان انجاميد. بي ترديد رفتار نامناسب پرتغالي ها در مشاركت فعال بوميان نقش منفي داشت و به كاهش منافع اقتصادي پرتغالي ها در منطقه منجر مي شد. از اين رو گاه به گاه تدابيري براي سر و سامان بخشيدن به اوضاع به كار مي گرفتند. اما اين تدابير نمي توانست تأثيري بلندمدت داشته باشد.
واژگان كليدي: خليج فارس، بوميان، پرتغالي ها

درآمد

قلمرو هرموز در سال هاي آغازين روي كار آمدن شاه اسماعيل، شامل اراضي « ميناب » و « موغستان » در ساحل شمالي خليج فارس و نواحي « قطيف » و قطر و « قلهات » تا « رأس الحد » در كرانه هاي جنوبي و درياي عمان و جزاير آن مثل هرموز و قشم و كيش و بحرين بود. (2) تقريباً تمام خليج فارس از لحاظ سياسي تابع هرموز بود. حكومت هرموز نيز قبل از پرتغالي ها از نظر تشكيلاتي به ايالت فارس و به طبع آن دولت ايران وابسته بود. (3) مكالمات بازرگانان در هرموز به زبان فارسي بود. (4) باربوسا شرح مفصلي از زندگي ايرانيان و چگونگي تجارت آنها در هرموز به دست مي دهد. (5) از اين رو مي توان نتيجه گرفت ايراني ها در آن زمان حضور قابل توجهي در خليج فارس داشته اند. (6) حوزه ي حكومتي هرموز بيشتر ماهيت تجاري داشت تا نظامي و سياسي. يكي از علل پيروزي آسان پرتغالي ها در منطقه، غيرنظامي بودن ناوگان بوميان بود. افرادي كه با عنوان « رييس» حكومت شهرها و بنادر را برعهده داشتند، اغلب مديراني بودند كه امور تجاري و به طور كلي امور اقتصادي را مديريت مي كردند و با مردم محلي و بازرگانان تعامل داشتند. به همين دليل بعد از سلطه ي پرتغالي ها در رأس بوميان به مقابله با استعمارگران پرداختند.
يكي از مشهورترين خاندان هايي كه مدت پنج قرن بالاترين رده هاي اداري هرموز را در اختيار داشتند « رؤساي فال» بودند. « فال» نام منطقه اي در پس كرانه ي بندر « سيراف » بود كه هم اكنون از توابع شهرستان « لامرد » از شهرهاي جنوبي استان فارس به شمار مي رود. (7) رييس شهاب الدين، آغازگر خيزش قلهات از همين خاندان است.
با توجه به مطالب پيش گفته، رابطه ي بين بوميان و حاكمان پيش از ورود پرتغالي ها براساس اشتراك در زبان، باورها، اهداف و منافع مشترك و متقابل استوار بود. از نظر فرهنگي، حاكمان و بوميان از يك فرهنگ برخاسته بودند. به زبان هاي مشتركي سخن مي گفتند و تجارت با مناطق دور و نزديك را در پيش گرفته بودند. بوميان به عنوان نيروهاي فعال بازرگاني و نظامي با شاه هرموز همكاري مي كردند. متقابلاً ملوك هرموز با در پيش گرفتن ساز و كارهاي مناسب، امور سياسي و بازرگاني را مديريت مي كردند. حاصل اين همكاري به وجود آمدن دوره اي درخشان بود كه در طول چند قرن خليج فارس را كانون مهم تجارت جهاني كرد.
پس از ورود پرتغالي ها وضع دگرگون شد. هرچند هم حاكمان پيشين و هم بوميان بر جاي ماندند اما هيچ كدام نتوانستند نقش پيشين خود را ايفا كنند. حكومت ملوك هرموز به صورت تشريفاتي تا پايان دوره ي تسلط پرتغالي ها باقي ماند. اما اداره ي قلمرو هرموز و ناوگان تجاري آن از دستشان خارج شد. حكومت هرموز به دست فرماندهاني افتاده بود كه آنها را « گوا» (8) و «ليسبون » تعيين مي كردند. اين فرماندهان اغلب به ملوك هرموز اهميتي نمي دادند. نا آشنايي حاكمان جديد با فرهنگ بوميان، ناوگان تجاري بومي را از كار انداخت و رفته رفته باعث ايجاد تعارضاتي شد كه در نهايت كنش هاي دوسويه اي را پديد آورد.
موضوع اين مقاله تبيين چگونگي كنش هاي متقابل بوميان و پرتغالي ها در نيمه ي اول قرن دهم ه. ق/ شانزدهم ميلادي است. مقاله بر اين فرضيه استوار است كه بوميان خليج فارس به خاطر بيدادهاي پرتغالي هاي بيگانه با آنها مبارزه كردند اما به خاطر نداشتن امكانات نظامي متناسب با امكانات پرتغالي ها شكست خوردند.
از مهمترين پژوهش هايي كه به اين موضوع پرداخته اند، مي توان منابع زير را نام برد:
1- « اسناد فارسي، عربي و تركي در آرشيو ملي پرتغال درباره هرموز و خليج فارس» و « مسأله هرموز در روابط ايران و پرتغال» اثر جهانگير قائم مقامي. اين دو اثر تا جايي كه براي اينجانب محقق شده به سه صورت مختلف به چاپ رسيده اند. ابتدا به صورت سلسله مقالاتي در مجله ي « بررسي هاي تاريخي»؛ سپس هركدام به طور جداگانه به صورت كتاب در سال 1354 تجديد چاپ شدند و بالاخره در سال 1369 طي « مجموعه مقالات خليج فارس» مجدداً به چاپ رسيدند. در اولين اثر همانگونه كه از نامش پيداست اسناد فارسي، عربي و تركي موجود در آرشيو ملي پرتغال كه با هرموز و خليج فارس ارتباط داشته همراه ترجمه ي اسناد غير فارسي آورده شده است. در يك صفحه، عكسي از اصل سند و در صفحه ي ديگر همان سند به صورت خوانا نوشته شده است. اما در اثر دوم كه يك پژوهش تحليلي محسوب مي شود با توجه به منابع و تحقيقات ديگر، نويسنده اين اسناد را تجزيه و تحليل كرده و به وسيله ي آنها به شرح تحولات سياسي و اقتصادي خليج فارس به ويژه هرموز در دوره ي پرتغالي ها پرداخته است.
2- مطالعاتي در باب بحرين و سواحل و جزاير خليج فارس، اثر عباس اقبال آشتياني، اولين كتاب مستقل فارسي درباره ي خليج فارس است. تأليف اين اثر بنا بر مقدمه ي نويسنده در سال 1315ه. ش در پاريس صورت گرفت. اقبال قصد داشت در مطالب اين كتاب، با توجه به منابع موجود در ايران، تجديدنظرهايي صورت دهد. اما متأسفانه فرصت تجديدنظر به وجود نيامد. اهميت اين كتاب به خاطر دقت در شرح تحولات خليج فارس از قديمي ترين ايام تا سال 1314ه. ش است.
3- تاريخ مهاجرت اقوام در خليج فارس اثر دكتر محمدباقر وثوقي. از خصوصيات كتاب اخير مي توان به تبحر نويسنده در تجزيه و تحليل وقايع، استفاده از روش هاي علمي و دانشگاهي و بهره بردن از منابع متنوع داخلي و خارجي اشاره كرد.
به جز اين سه اثر ارزشمند، در اين مقاله از منابع و پژوهش هاي متعدد داخلي و خارجي نيز استفاده شده است.
چارچوب كلي مقاله به اين شرح است: بنا بر مدارك تاريخي، داستان رويارويي بوميان و پرتغالي ها با كشتار مردمان، چپاول اموال و سوزاندن كشتي هاي تجاري و قايق هاي صيادي آغاز شد. اين جنايات پس از تسلط پرتغالي ها بر خليج فارس با منفعت طلبي آنها تركيب شد و موجبات خيزش هاي سراسري را از سوي بوميان فراهم آورد. پادشاه پرتغال كه با وضعيت وخيم مستملكات شرقي و كاهش درآمدهايش از اين سرزمين ها مواجه شده بود، كارگزاراني را به سوي شرق فرستاد تا امور را سر و سامان دهند. هرچند اقدامات آنها بي تأثير نبود اما نمي توانست در درازمدت مشكلات را برطرف سازد.

خشونت پرتغالي ها

پرتغالي ها از آغاز ورود به خليج فارس روش زور و خشونت را در برابر مردم در پيش گرفتند. پيش از تصرف خليج فارس به وسيله ي آلبوكرك، شخصي به نام دم فرانسيسكو دو آلميدا (9)، اولين نايب السلطنه ي هند پرتغال، با توسل به زور بر اوضاع سياسي و تجاري سواحل هند تسلط يافت. (10) اما نتوانست سلطه ي پرتغال را در خليج فارس برقرار سازد. در اين زمان كشتي هاي هرموزي كه براي تجارت به هند مي آمدند مورد حمله ي پرتغالي ها قرار مي گرفتند، چنانكه در ذي قعده 909/ آوريل 1504 يك كشتي هرموزي كه براي تجارت به سواحل هندوستان آمده بود مورد حمله قرار گرفت و آنچه را كه همراه داشت به غارت رفت. در ربيع الثاني 911/سپتامبر 1505 چند كشتي ماهيگيري هرموز كه در درياي عمان به ماهيگيري مشغول بودند، بر اثر حمله ي كشتي هاي پرتغالي ناچار خود را به ساحل رساندند. چند كشتي ديگر كه اسب به هندوستان مي بردند نيز مورد حمله قرار گرفتند. در اواسط سال 912ه. ق/ 1507م پسر آليمدا هفت كشتي هرموزي را كه حامل اسب بودند، پس از غارت، آتش زد و دو كشتي بزرگ ديگر را هم كه متعلق به هرموز بود توقيف كرد. (11)
آلبوكرك در رأس الحد- دماغه اي كه خليج فارس را از اقيانوس هند جدا مي كند- تعداد زيادي كشتي صيادي را كه بيشتر آنها متعلق به هرموز بودند، آتش زد. اين اقدام در تسليم شدن مردم قلهات- از شهرهاي مهم ساحلي عمان- مؤثر بود. (12)
آلبوكرك پس از تصرف «‌قلهات» و تهيه ي خواروبار و احتياجات كشتيهايش (13) به «قوريات»- از آبادي هاي سواحل عمان- رفت ولي مردم قوريات برخلاف اهالي قلهات در برابر آلبوكرك ايستادگي كردند و كشته ي بسيار دادند تا اينكه شهر به تصرف درآمد. آلبوكرك چهارده كشتي را كه در بندر بود، آتش زد و شهر را چپاول كرد و مردمانش را به قتل رساند. (14) سپس به « مسقط» - از شهرهاي ساحلي عمان كه اكنون پايتخت كشور عمان است- رفت و آن شهر را نيز با خاك يكسان كرد. مسجد جامع شهر را آتش زد و گوش و بيني بسياري از اهالي را بريد (‌27 ربيع الثاني 913ه. ق/ 17 سپتامبر 1507م). در 10 جمادي الاول 913 ه. ق/17 سپتامبر 1507م بندر « صحار» را تصرف كرد. سپس در راه رسيدن به هرموز به شهر « خورفكان » - هم اكنون يكي از شهرهاي امارت « فجيره»، يكي از هفت اميرنشين امارات متحده ي عربي است- رسيد. اين شهر را نيز در 4 جمادي الاول 913ه. ق/ 21 سپتامبر1507م تصرف كرد. (15) در آنجا گروه بي شماري به قتل رسيدند. آلبوكرك جواناني را كه اسير مي شدند، نمي كشت بلكه آنها را براي بيگاري، بين كشتي هاي خود تقسيم مي كرد. اما افراد پير را كه به علت كهولت قادر به بيگاري نبودند، گوش و بيني بريده رها مي كرد. (16) همه ي اين شهرها كه با خشونت فتح شدند جزء قلمرو هرموز بودند.
باربوسا مترجم و نويسنده ي اسپانيايي، كه در همين عصر، در خدمت پرتغالي ها بوده است درباره ي ورود آلبوكرك به قلمرو هرموز مي نويسد: « وقتي ناوگان پرتغالي به فرماندهي آلفونسو آلبوكرك براي دستيابي به هرموز به اين ناحيه وارد شد مسلمانان روي موافق نشان ندادند. بنابراين فرمانده پرتغالي به تمام نواحي مربوط به هرموز حمله كرد و خسارات بسياري را به آن نواحي وارد ساخت. » (17)
آلبوكرك دست و پاي اسيران را به اصطلاح خود براي « رضاي خدا» بدون ابراز اندك شفقتي مي بريد و آنها را ناقص الاعضاء مي ساخت. (18) سياحاني كه پس از خروج پرتغالي ها از خليج فارس به اين منطقه مسافرت كرده اند در سفرنامه هاي خود به كرات از مردماني ياد مي كنند كه گوش و بيني نداشته اند و اظهار مي كرده اند كه گوش و بيني آنان را دريانوردان پرتغالي بريده اند. (19) پرتغالي ها از صلح و مسالمت به كلي عاري بودند (20)؛ از اين رو مسلمانان در برابر اجاحافات و تجاوزات آنها از همان آغاز مقاومت كردند. كتابي راجع به اين مقاومت ها، با عنوان تحفة المجاهدين في احوال البرتغاليين توسط زين الدين بن عبدالعزيز المعبري المليباري نوشته شده است كه گزارشي است تاريخي از درگيري با پرتغالي ها از 904ه. ق/ 1498م تا 989ه. ق/ 1581م اين كتاب به علي عادلشاه اول (965/1558- 987/1580)- از سلاطين عادل شاهي «‌بيجابور»، واقع در جنوب هند- تقديم شده است. (21)

منفعت و عدالت

بعد از مرگ آلبوكرك (1515/921) فردي به نام لوپوسوآرز به نيابت سلطنت هندوستان رسيد. روش او با آلبوكرك به طور كلي متفاوت بود. (22) فارياسوسا، مورخ پرتغالي اين تفاوت را چنين بيان مي كند: « تا آن زمان نجبا و اصيل زادگان به قاعده ي شرافت و افتخار رفتار مي كردند و سلاح و شمشير خود را بر ثروت و تمول ترجيح مي دادند، ليكن از آن موقع به بعد تجارت و سوداگري چنان آن ها را بر خود مشغول ساخت كه صاحب منصبان و رؤساي قشون هم به كار تجارت مشغول شدند و قدر و منزلت واقعي خويش را فراموش كردند. » (23)
پرتغالي ها در تهاجمات و رفتارهاي خشونت آميز خود امنيت نسبي خليج فارس را برهم زدند (24) و در امور تجاري به نفع خود دخالت مي كردند. آنها ادويه را از بوميان به ارزان ترين قيمت خريداري مي كردند و حكومت هاي محلي را وا مي داشتند تا مقاديري ادويه به عنوان باج به آنها بپردازند. آنها از رهگذر تجارت كالاهاي شرقي سود هنگفتي به دست مي آوردند. نظاميان و كارگزاران پرتغالي كه چند سال در اقيانوس هند و خليج فارس خدمت مي كردند، ثروت زيادي كسب مي كردند. (25) آنها معمولاً در مقابل گرفتن رشوه به كشتي ها اجازه ي عبور مي دادند. (26) اين وضع باعث به وجود آمدن هرج و مرج و بي قانوني در امور تجارتي گرديد.
شواهد زيادي از تخلفات تجاري مأموران پرتغالي در خليج فارس موجود است. در نامه اي كه رئيس شرف الدين در اثبات بي گناهي خود به پادشاه پرتغال نوشته، درباره ي ديوگو دي ملو، كاپيتان پرتغالي هرموز و مأموران تحت امر او مي نويسد: « دست اينان در ملك باز است و اموال شما در معرض تلف. اموال شما را مانند آب خوردن مي بلعند و من قدرت خدمتگزاري ندارم و اگر خشنودي نشان دهم عداوتشان بيشتر مي شود. اكنون آن پول ها نيست و دشمن ها هست، شهر خراب، رعايا مفلوك، اهل بازار در افلاس شديدند و تعديات كاپيتان مزيد بر همه. او از اموال مربوط به سلطان دو هزار اشرفي بي هيچ دليل معقول برداشت و خرج مصارف خود كرد. اگر در مال سلطان پرتگال اين حد حيف و ميل كنند حال اموال رعايا چه خواهد بود» (27).
در نامه اي ديگر رئيس شرف الدين نسبت به تخلفات تجاري دي ملو مي نويسد: « دو سال است آن چه از « بنكسار» (28) حاصل شد، كاپيتان بالتمام در آنها تصرف مي كند. » (29) كريستو وائودو مندوسا، فرمانده قلعه ي هرموز كه بعد از دوملو جانشين او شد، در نامه اي به پادشاه پرتغال اجحافات تجاري سانتياگو، مترجم دوملو را چنين توصيف مي كند: « در همه حال به نام ديوگو دي ملو، هرچه مي توانست به نفع خود مي گرفت. بازرگاناني را كه حاضر به پرداخت پول نبودند به زندان مي انداخت، اموال آنها را در گمرك به اسم اينكه متعلق به فرمانده هرموز است ضبط مي كرد و حتي سهم پادشاه را نيز برمي داشت و به روي بازرگانان اسلحه مي كشيد. » (30)
پرتغالي ها براي دستيابي به منافع خود، در زمينه ي وصول عوارض گمركي اجحافات زيادي را به بازرگانان محلي تحميل مي كردند. در هرموز، مأموران پرتغالي روز به روز بر سختگيري ها و خشونت در رفتار خود مي افزودند و هر روز به اسم و بهانه اي ماليات بيشتري طلب مي كردند. از جمله اسنادي كه در اين باره وجود دارد، نامه اي است به زبان عربي كه تورانشاه بعد از پايان يافتن مأموريت پدرو آلبوكرك، اوايل رجب 922ه. ق/ اوايل اوت 1516 به امانوئل، پادشاه پرتغال نوشته است: « امروز « زرون» (31) متعلق به شما و كاپيتان ها و عمال شما است و آنان همه در امور دست دارند. البته ما هم توقع داريم توجهي از آن طرف نسبت به ما و آباداني منطقه انجام گيرد». سپس تورانشاه اظهار مي دارد با وجود كاهش درآمدهاي هرموز، عمال و كاپيتان هاي پرتغال هر سال به هرموز مي آيند و توقعات بيش از حد دارند كه از عهده ي فراهم آوردن آن برنمي آيد و اگر پادشاه پرتغال فكري براي حل اين قضيه نكند، كار هرموز با مشكل روبرو خواهد شد. (32)

آغاز خيزش در قلهات

حاكم قلهات، رييس شهاب الدين، به اتفاق ايرانيان ساكن قلهات در سال 925ه. ق/ 1519م در برابر زياده طلبي ها و اجحافات پرتغالي ها ايستادگي نمود. گارسيا داكوتينها، فرمانده پرتغالي هرموز، يك كشتي براي دستگيري شهاب الدين به قلهات فرستاد. اما چون نتوانست كاري از پيش ببرد از گوا كمك خواست، اما ناوگان كمكي هم توفيقي حاصل نكرد. ايرانيان آنها را شكستي سخت دادند؛ جمعي از آنها را دستگير كرده و عده اي را هم كه در خانه اي پناهنده شده بودند، در آتش سوزاندند. (33)
شكست پرتغالي ها در قلهات موجب شد كه مردم ساير مناطق كرانه اي خليج فارس و جزاير آن هم كه از سختگيري هاي پرتغالي ها به تنگ آمده بودند، نارضايتي خود را آشكار سازند. به اين ترتيب مردم قلمرو هرموز در سراسر كرانه هاي خليج فارس و جزاير آن عليه سلطه و استيلاي پرتغالي ها هم صدا شدند. در گيرودار اين اوضاع، امراي قطيف و بحرين از گرفتاري پرتغالي ها و ضعف آنها در هرموز استفاده كرده، در صدد استقلال برآمدند. امير بحرين كه مدارك پرتغالي نام او را مكرم نوشته اند (34)، مقرن بن زامل نام داشت. در سال 927ه. ق/ 1520م نيروهاي مشترك پرتغالي و هرموزي، بحرين را مورد تجاوز قرار دادند. اين واقعه را ابن اياس، مورخ مصري چنين توصيف مي كند: « مقرن بسيار ثروتمند بود. او مذهب مالكي داشت. جهت اداي فريضه ي حج به مكه رفت. بعد از گذاردن حج، هنگامي كه به طرف سرزمينش برمي گشت در راه به فرنگيان (پرتغالي ها) برخورد كرد. جنگ بين دو گروه در گرفت. امير مقرن شكست خورد و به اسارت درآمد. او تقاضا كرد در برابر هزار هزار دينار- يك ميليون دينار- او را نكشند. اما فرنگيان از پذيرفتن خواسته اش سرباز زدند و او را كشتند و بر قلعه و ثروت امير مقرن استيلا يافتند. اين حادثه از سخت ترين و بزرگترين حوادث در اسلام است و بر اثر اين حادثه، شرارت فرنگيان بر سواحل درياي هند افزايش يافت. » (35)

خيزش سراسري عليه پرتغالي ها

شكست پرتغالي ها در « قلهات»، مردم جزاير و سواحل خليج فارس را كه از بيداد پرتغالي ها به جان آمده بودند به قيام علني واداشت. چنانكه در سال 927ه. ق/ 1520م از هرموز تا قلهات و بحرين و سراسر سواحل عربستان شورشي سخت برپا شد و مردم، هرجا پرتغالي ها را مي يافتند، مي كشتند. تورانشاه و درباريان او نيز براي رفع شر پرتغالي ها دست به قيام زدند.
پادشاه هرموز براي اينكه كشتي هاي پرتغالي را از هرموز دور كند به فرمانده پرتغالي هرموز گفت: دزدان دريايي عرب در سواحل عمان موجب زحمت شده اند و سركوبي فوري آنها واجب است. به اين ترتيب تعدادي از كشتي هاي پرتغالي از هرموز دور شدند. (36) پس از آن، نامه هاي محرمانه اي به تمام حاكمان ايراني سواحل خليج فارس، از بحرين تا مسقط نوشته شد تا در روزي معين بر پرتغالي ها بشورند و كاري كنند كه هيچ يك از آنها نتواند به سلامت بگريزد. (37)
پس از دور شدن نيمي از نيروهاي پرتغالي، تورانشاه در آخر ذي الحجه 927ه. ق طغيان خود را علني كرد. دو كشتي پرتغالي به تصرف ايرانيان درآمد و با آتشي كه از آن كشتي ها برافروخته شد، به مردم فهماندند كه بايد قتل عام پرتغالي ها شروع شود. قيام كنندگان ايراني حدود 60 پرتغالي را يا كشتند و يا به اسارت گرفتند؛ بقيه به قلعه ي هرموز گريختند. (38) در بحرين، صحار و قلهات نيز با پرتغالي ها به همين ترتيب رفتار شد؛ ولي در مسقط، شيخ راشد بن احمد كه از اعراب آنجا بود، با حمايت و طرفداري از پرتغالي ها، به قيام ايراني ها خيانت كرد و چون از ترس رييس دلاورشاه، حاكم ايراني قلهات، جرأت ماندن در مسقط را نداشت، پيش از آنكه پرتغالي ها به مسقط و قلهات برسند، مسقط را ترك كرد. نايب السلطنه ي هند، برادرش لوئيز دو منزس (39) را در ربيع الثاني 928ه. ق با چند كشتي جنگي به خليج فارس فرستاد. اين نيروها با همكاري شيخ راشد كه به پشتگرمي پرتغالي ها به مسقط بازگشته بود و دو تن ديگر از شيوخ خائن صحار به نام هاي سلطان بن مسعود و حسين بن سعد توانستند مسقط، صحار و قلهات را دوباره تصرف نمايند و دلاورشاه را به قتل برسانند.
رسيدن اين اخبار به پادشاه هرموز و نزديك شدن كشتي هاي پرتغالي به جزيره، اراده ي تورانشاه را متزلزل ساخت و چون ديگر تاب مقاومت را در خود نمي ديد براي اينكه هرموز ‌آباد به دست پرتغالي ها نيفتد، شهر را آتش زد و هرموز چهار شبانه روز در آتش مي سوخت. (40) تورانشاه و رييس شرف الدين به جزيره ي قشم فرار كردند. (41) پس از مدتي، تورانشاه به دست فرستاده ي يكي از رؤساي بني جبر به نام شيخ حسين به قتل رسيد (42).
در جريان اين خيزش، تورانشاه اميدوار بود از جانب شاه اسماعيل صفوي مورد حمايت قرار گيرد، اما شاه اسماعيل در اين زمان در انديشه ي جبران شكست چالدران بود. از اين رو به جاي اينكه با پرتغالي ها دشمني ورزد، خواستار اتحاد با آنها عليه عثماني بود. (43)

تدبيري نافرجام

ژان سوم، پادشاه پرتغال براي سر و سامان دادن اوضاع مستملكاتش، واسكو دوگاما، را براي بار سوم به هند اعزام كرد، زيرا در نتيجه ي عوامل متعدد از جمله حس رقابت شديد با اسپانيا بر سر تصاحب جزاير ملوك و قيام بزرگ هرموز و رويدادهاي نظاير آن، امپراتوري پرتغال با بحران مواجه شده بود. گاما در سن 55 سالگي با اختيارات مطلق به همراه 15 كشتي و 3000 نيروي نظامي، در آوريل 1524 از پرتغال حركت كرد. در بين راه چهار كشتي خود را از دست داد. بالاخره به گوا رسيد. حاكم بندر را عزل كرد و تمام دارايي اش را كه از راه دزدي و زورگويي به دست آورده بود، مصادره كرد. هرگونه رشوه و تملق براي ملايم كردن گاما نتيجه نبخشيد. او تمام صاحب منصبان و مأموران دولت را كه مقصر بودند، به سختي تنبيه كرد. مأمورين پرتغالي در آن زمان حتي توپ ها را فروخته بودند.
گاما به دنبال اقدامات اصلاحي اش نايب السلطنه را دستگير و حبس كرده به ليسبون فرستاد و به مأمورين دستور اكيد داد كه به هيچ وجه وارد تجارت مستقيم يا غيرمستقيم نشوند. گاما از گوا به « كوچين» (44) رفت و مأموران آنجا را نيز به سختي تنبيه كرد. اما در 25 دسامبر 1525 در اثر دُملي كه در گردنش ظاهر شد، از دنيا رفت (45)؛ بنابراين او نتوانست به خليج فارس وارد شده اوضاع نابسامان آنجا را سامان دهد.
در همين زمان شخصي به نام ديوگو دي ملو (46) كه از سال 929ه. ق/ 1523م تا 933ه. ق/ 1527م فرمانده قلعه ي پرتغالي ها در هرموز بود، با دستياري مترجم خود سانتياگو (47)، در به دست آوردن منافع شخصي از هيچگونه اقدامي از قبيل مصادره ي كالاهاي بازرگانان، ضبط اموال مردم، اخاذي، ستمگري، تهديد، ضرب و قتل اهالي هرموز حتي هم ميهنان خود، فروگذار نمي كردند. دامنه ي طمع ورزي هاي آنها رفته رفته به حريم سلطنت و وزارت هرموز و اتباع ايران نيز كشيده شده بود. ترجمه ي قسمتي از نامه ي عربي رييس شرف الدين، وزير هرموز، به پادشاه پرتغال، در مورد اقدامات دي ملو واقعيت را روشن مي سازد: « اشخاص مسلح به من حمله ور شده با شمشير آن قدر نواختند كه نيمه جان افتادم و آنها پنداشتند كه مرده ام. سه تن از خدمتكارانم هم به دست مردان مسلح كشته شدند. » پس از تحقيقاتي كه به وسيله ي قاضي پرتغالي انجام گرفت معلوم شد اين اشخاص به تحريك كاپيتان- دي ملو- دست به اين كار زده اند. « و چون قاضي مي خواست حقايق را گزارش كند، كاپيتان او را هم مسموم ساخت و اين مسأله مثل بدر منير نزد اهالي هرموز و لشكريان پادشاه پرتغال واضح بود. »
كاپيتان، شرف الدين را به زندان انداخت ولي پس از مدتي به دليل به هم ريختگي اوضاع او را بر سر كار بر گردانيد. دشمني هاي اين دو به « گوا» كشيده شد. سرانجام شوراي داوري، دي ملو را خاطي دانست و او را ملزم به جبران خطاهايش كرد. رييس شرف الدين نيز دوباره به وزارت هرموز منصوب شد. (48) اين قضاوت پرتغالي ها در گوا، مشخص مي سازد اقدامات گاما در برگرداندن نظم به مستملكات پرتغال بي تأثير نبوده است.

خيزش دوباره

هم زمان با اقدامات اصلاحي گاما در اقيانوس هند، بوميان خليج فارس زير فشار وحشيانه و غيرانساني فرمانده پرتغالي هرموز- دي ملو- و كارگزارانش قرار داشتند. كريستو وائو دومندسا، جانشين دي ملو، بعد از رسيدن به هرموز طي نامه اي به پادشاه پرتغال درباره ي ظلم و ستمي كه نسبت به مردم هرموز از طرف پرتغالي ها اعمال مي شده است نوشت: « اعليحضرت بايد بدانند كه اين مردم غارت زده ترين مردم جهان هستند. تنها فرمانده هرموز هستي آنها را به ستم نمي گرفت بلكه مأموريني هم كه زيردست او بودند، اين مردم بيچاره را طوري غارت مي كردند كه بسياري از مردم محلي امروز به كلي به خاك سياه نشسته اند و نمي دانم با اين همه زبان كه ديده اند، چگونه ماليات اعليحضرت را خواهند پرداخت. » (49)
اين گزارش كه از زبان خود پرتغالي ها است علت خيزش دوم بوميان عليه پرتغالي ها را به خوبي روشن مي كند. زبانه هاي قيام بار ديگر شعله ور شد. مردم مسقط و قلهات به پيروي از پادشاه هرموز، محمدشاه اول (928-940ه. ق/ 1522-1534م) و وزير شرف الدين قيام كردند. (50) نايب السلطنه ي هند پرتغال، در شعبان 933ه. ق/1527م با پنج كشتي از گوا به طرف عمان حركت كرد، چون به قلهات رسيد برخلاف قبلي ها، با مردم از در مدارا درآمد، سپس به هرموز آمده با تدبير اختلافات بين محمدشاه و وزيرش رييس شرف الدين با دي ملو را برطرف ساخت و با گرفتن خراج عقب مانده به هند برگشت. (51)
لازم به ذكر است كه در خيزش اخير، درباره هرموز كه پيشتر از كمك دولت صفوي نااميد شده بود به سمت عثماني روي آورد. (52) اما جاسوسان پرتغالي مانع رسيدن نامه هاي دربار هرموز به سلطان سليمان اول شدند. (53) به اين ترتيب كمك عثماني ها نيز در اين مقطع نتوانست شامل اهالي هرموز شود. بنابراين پرتغالي ها به دليل برتري نيروي نظامي نسبت به مردم بومي (54) و حكومت هاي محلي خليج فارس، كه عمدتاً كارشان تجارت بود و توانايي مقابله با ناوگان مقتدر پرتغالي ها را نداشتند، توانستند قيام هاي مردمي را سركوب كنند.
چون رهبري قيام همگاني در دوره ي محمد شاه اول را رييس شرف الدين فالي، وزير محبوب پادشاه هرموز برعهده داشت، پرتغالي ها براي خواباندن قيام ها و بازگرداندن آرامش، در سال 936ه. ق. /1529م او را براي مدت پانزده سال به ليسبون تبعيد كردند. پرتغالي ها با تمام قدرتشان كشتن او را به نفع خود نمي ديدند زيرا از قيام گسترده ي مردم به حمايت از او مي ترسيدند. (55)
پس از تبعيد رييس شرف الدين، وزارت هرموز به وسيله ي پرتغالي ها به راشد بن احمد، رقيب رييس شرف الدين داده شد. به همان اندازه كه رييس شرف الدين قهرمان مبارزه با سلطه ي پرتغالي ها بود، راشد بن احمد قهرمان خيانت به اهالي خليج فارس و خدمتگزار بيگانه محسوب مي شد. در نامه هايي كه او به پرتغال نوشته خود را خدمتگزار صديق و جان نثار دولت پرتغال دانسته و از فعاليت هايش در افزايش ماليات و خراج هرموز و حفظ منافع و مصالح پادشاه پرتغال صحبت كرده است. (56)
در قلمرو هرموز، مردم به سبب خيانت هاي راشد به جنبش آزادي خواهي و خدمتگزاريش به پرتغالي ها، با او موافق نبودند. راشد در يكي از نامه هايش به پادشاه پرتغال اعتراف مي كند كه پناهگاهي جز پادشاه ندارد چون مسلمانان و حتي كاپيتان هاي هرموز نسبت به او خشمگين هستند. حتي يك بار خانه ي او را آتش مي زنند و هر آن چه از راه خيانت به دست آورده بود طعمه ي آتش مي شود. وي پس از به دست آوردن مقام وزارت، مقامات و مشاغل مهم را به غير ايرانيان سپرد. از جمله پسر پانزده ساله اش را به حكومت قلهات منصوب كرد. (57)

تدبيري ديگر

پرتغالي ها براي سر و سامان دادن به اوضاع خليج فارس اقداماتي انجام دادند. آنها پس از پشت سرگذاشتن مرحله ي تصرف ارضي، وارد مرحله ي جديدي شده بودند. هدف آنها در اين مرحله كسب منفعت از سرزمين هاي مفتوحه بود. بنابراين براي استمرار در تحصيل درآمد ناچار بودند اصلاحاتي را در جهت رونق بازرگاني و ايجاد امنيت كه زيربناي كار اقتصادي است، انجام دهند.
يكي از كساني كه نقش بزرگي در انجام اقدامات اصلاحي داشت نونو دا كونها (58)، نايب السلطنه ي جديد هند بود. او در سفرش به خليج فارس در سال 936ه. ق/ 1529م تغييراتي را ايجاد كرد كه تا مدتي از اجحافات و زياده طلبي هاي پرتغالي ها كاست. نامه هايي كه از محمدشاه و راشد بن احمد مربوط به اين ايام در دست است اين موضوع را نشان مي دهد. (59)
نونو دا كونها، كارگزاران خاطي پرتغالي را عزل كرد و كارگزاران جديد منصوب نمود. در نامه ي سلغرشاه، پادشاه هرموز (940-948ه. ق/ 1534-1541م) به پادشاه پرتغال، از كاپيتان هرموز تمجيد شده است، قسمتي از اين نامه چنين است: « در مدت يكسال و نيم كه عالي جناب [كاپيتان هرموز] به هرموز رسيدند طريق عدالت و نصفت، شعار خود كردند و استمالت تجار اهل ملك دادند، روز به روز هرموز روي در معموري و آباداني نهاد و اهل هرموز از عدالت او بسيار خشنود و راضي بودند. » (60) عليرغم تدابير داكونها، رويدادها چنان مي نمايد كه مردم يا به سياست پرتغالي ها چندان اعتماد نداشته اند و يا مطالب پادشاه هرموز در نامه اش حقيقت نداشته است و بيان آن مطالب براي خوشايند فرمانده جديد بوده است. زيرا در همين زمان نارضايتي هاي داخلي چنان بالا گرفت كه موجب شد سلطان لار به پشتوانه ي اين نارضايتي ها و با استفاده از گرفتاري هاي داخلي سلطان هرموز به برخي از نواحي هرموز حمله برد؛ اما نتيجه اي به دست نياورد. متعاقب اين حوادث، امير « ريشهر» ‌نيز در سال 939ه. ق/1532م بر عليه پادشاه هرموز قيام كرد و چون بيم آن مي رفت دامنه ي اين اغتشاشات و شورش ها به ساير سواحل و نواحي خليج فارس كشيده شود، كشتي هاي جنگي پرتغال خود را به ريشهر رسانيده، شورش آنجا را سركوب و آرامش را مجدداً برقرار كردند. (61)
در سال 953ه. ق/ 1546م، كاسترو، نايب السلطنه ي هند، دستوراتي را كه شامل مطالبي، به منظور اصلاح و بهبود اوضاع بود، صادر كرد. در اين دستور در تأمين حمل و نقل كالاهاي بازرگاني، لغو برخي ماليات ها و عوارضي كه منصفانه و از روي عدالت وضع نشده بود (مثل عوارض تجارت اسب)، آزادي فروش تمام كالاها در تجارتخانه هاي هرموز، جلوگيري از ورود چهارپايان و مواشي به داخل شهر و منطقه ي گمركخانه، منع خريد و فروش كالاهاي تجارتي به وسيله ي دلالان، وادار ساختن پرتغالي ها به پرداخت مبالغي كه به پادشاه هرموز بدهكار بودند، تأكيد شده بود. (62)
هرچند اين اصلاحات گاهي اوقات در دستور كار نايب السلطنه هاي هند قرار مي گرفت اما اجراي آنها موقت و گذرا بود. تكرار اين دستورالعمل ها نشان مي دهد كارگزاران پرتغالي در خليج فارس چندان به اين دستورات پايبند نبوده اند.
مقامات پرتغالي دچار فساد بودند و با بازرگانان و شركت هاي باربري دريايي بومي در منطقه ي خليج فارس قول و قرارهاي غيرمجاز داشتند. فساد كارگزاران پرتغالي باعث شد در حدود سال 957ه. ق/1550م تلاش پرتغالي ها، براي به انحصار درآوردن ادويه به شكست انجامد. زيرا از يك طرف هرگز نتوانستند منابع عرضه ي هند شرقي را اداره كنند و از طرف ديگر عثماني ها آنها را از دسترسي به درياي سرخ محروم كردند و لذا سلطه ي آنها بر اقيانوس هند تضعيف شد. (63)

برآمد

رفتار خشن و ناعادلانه ي پرتغالي ها كه جايگزين مديريت بومي ملوك هرموز در خليج فارس شده بود، پيامدهاي اجتماعي متعددي را به دنبال داشت. در دوره ي آغازين استقرار پرتغالي ها در خليج فارس، مردم كه به حمايت حكومت هاي بزرگ اسلامي- صفويه و عثماني- اميدوار بودند در دو مرحله دست به قيام زدند، اما اين دولت ها هريك به گونه اي مشغول امور داخلي يا دشمني با يكديگر بودند (64) و اهالي خليج فارس نيز چون اميدي به حمايت از طرف آنها نداشتند، مجبور شدند از تكرار قيام هاي سراسري در دوره هاي بعدي خودداري نمايند.
البته پرتغالي ها براي جلوگيري از تكرار قيام هاي مردمي در خليج فارس همواره تدابيري اتخاذ مي كردند كه تأثيري گذرا بر وضعيت معيشت مردم داشت. پادشاه پرتغال براي استمرار منافع سياسي و تجاري خود در اقيانوس هند و خليج فارس چاره اي جز راضي نگه داشتن مردم نداشت از اين رو در آغاز نابساماني ها، به گاما مأموريت داد براي بار سوم با چهره اي صلح جويانه نسبت به مردم بومي به هند برود، هر چند اقدامات گاما به سرعت به خليج فارس سرايت نكرد ولي بعد از مدتي خليج فارس را نيز تحت تأثير قرار داد. همانطور كه ذكر شد، دي ملو، كاپيتان ظلم پرتغالي، در پي همين تغييرات جايش را به فرد ديگري داد.
اين تدابير ممكن بود به طور مقطعي مؤثر بوده باشد اما در درازمدت مشكلات همچنان باقي بود. سفر مقامات پرتغالي از ليسبون به اقيانوس هند و فرامين پادشاه پرتغال نتوانست مانع جدي در مقابل رفتارهاي اجحاف آميز پرتغالي ها در قبال بوميان ايجاد كند. خشونت پرتغالي ها، مسافت طولاني ليسبون تا خليج فارس، طمع كاري مأموران پرتغالي و نگاه سودگرايانه ي دربار پرتغال به مستملكاتش در دوردست ها، عواملي بودند كه موجب استمرار رويارويي بوميان با پرتغالي ها در نيمه ي اول قرن 10ه. ق/16م شدند.
هر چند اين رويارويي ها به خاطر برتري نظامي پرتغالي ها و عدم حمايت دولت صفوي از بومي ها به شكست و سركوب مردم منجر شد؛ اما در درازمدت باعث ركود تجارت خليج فارس و در پي آن افول تدريجي درآمدهاي دولت پرتغال و قدرت آن كشور در خليج فارس شد.
درواقع خيزش هاي بوميان عليه پرتغالي ها اين نكته را روشن مي سازد كه آنها نمي توانستند سلطه ي بيگانگان را بر خود بپذيرند. اگر حضور پرتغالي ها در خليج فارس طولاني شد تقصيري متوجه بوميان نبود. حوادث آينده نشان داد هرگاه دولت ايران به دفاع از آب هاي جنوبي اش در برابر بيگانگان برمي خواست، بوميان نيز مردانه دوشادوش فرماندهان شجاع مي جنگيدند. در اوايل قرن بعدي در نتيجه ي توجه همه جانبه ي شاه ايران- عباس يكم- به مسايل خليج فارس (65)، بوميان زير پرچم دولت ايران با پرتغالي ها جنگيدند و آنها را از موضع برترشان در خليج فارس به زير كشيدند. سرانجام پس از يك وقفه ي طولاني، اهالي خليج فارس از سلطه ي بيگانگان رهايي يافتند. (66)

پي‌نوشت‌ها:

1. دانشجوي دكتري تاريخ، دانشگاه شهيد بهشتي ytabesh5@yahoo. com
2. قائم مقامي، جهانگير: مسأله هرموز در روابط ايران و پرتغال و اسناد فارسي، عربي و تركي در آرشيو ملي پرتغال درباره هرموز و خليج فارس، جلد1، تهران: ارتش، ستاد بزرگ ارتشتاران، اداره روابط عمومي، 1354، ص 22.
3. Kissling,J. H: "Sah Ismail I la Nau velle route des Indes et les Ottmans",Turcica,1975,vol. 6,p. 97
4. Steensgaard,Niles: Carracks, Caravans and Companie: the structural crisis in the European-Asian trade in the early 17th century. Lund: Studentliteratur,1973,p. 195
5. Barbosa,Duarte: A description of the Coasts of East Africa and Malabar,translated by Henry Stanly,London: 1966,pp. 41-44
6. براي آگاهي بيشتر از نقش ايرانيان در خليج فارس و درياها، پيش از دوره ي صفويه، رك: فراشياني، يعقوب: « حضور ايرانيان در خليج فارس، اقيانوس هند و درياي چين»، پژوهشنامه خليج فارس، دفتر اول و دوم، چاپ دوم، به كوشش عبدالرسول خيرانديش و مجتبي تبريزنيا، تهران: خانه كتاب، 1390، صص 280-269.
7. وثوقي، محمدباقر: تاريخ مهاجرت اقوام در خليج فارس؛ ملوك هرموز، شيراز: دانشنامه فارس، 1380، ص 496.
8. « گوا» مركز پرتغالي ها در اقيانوس هند بود.
9. Dom Francisco de Almida
10. قائم مقامي، پيشين، صص 23-25.
11. همان جا
12. Aubin,Jeen: "Gojeatar et Albuquerque",Mare luso-Indicum,Paris: 1991,p. 119
13. اقبال درباره مقاومت حاكم ايراني قلهات در برابر پرتغالي ها مي نويسد: « حكمران ايراني قلهات كه شرف الدين نام داشت زير بار اطاعت آلبوكرك نرفت و به او گفت كه از عمال پادشاه هرموز است و آلبوكرك بايد مستقيماً با او داخل گفت و گو شود. مردم قلهات زير بار تبعيت پادشاه پرتغال نخواهند رفت و مرگ را بر قبول چنين ننگي ترجيح خواهند داد» (اقبال عباس: مطالعاتي در باب بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران: چاپخانه مجلس، 1328، ص 55).
14. Matthee,Rudolph: The politics of trade in Safavid Iran,Cambridge University press,1999,p. 76
15. قائم مقامي، پيشين، ص 31.
16. هاولي، دونالد: درياي پارس و سرزمين هاي متصالح، ترجمه ي حسن زنگنه، قم، همسايه، 1377، ص 108.
17. Barbosa,ibid,p. 46
18. سايكس، سرپرسي: سفرنامه ژنرال سرپرسي سايكس (ده هزار ميل در ايران)، ترجمه ي حسين سعادت نوري، تهران: لوحه، 1363، ص 118.
19. دلدم، اسكندر: خليج فارس، تهران: نوين، 1363، ص 66.
20. كرزن، ج. ن: ايران و قضيه ايران، جلد2، چاپ چهارم، ترجمه ي غلامعلي وحيد مازندراني، تهران: علمي فرهنگي، 1374، ص 503.
21. عزيز، احمد: تاريخ تفكر اسلامي در هند، ترجمه ي نقي لطفي و محمدجعفر ياحقي، تهران: كيهان و علمي و فرهنگي، 1367، ص 11. علي عادل شاه اول، پنجمين فرد از سلسله ي ايراني تبار عادل- شاهي است كه از 1490 تا 1686م/ 876-1096ه. ق بر « بيجابور»، در غرب ناحيه ي دكن، در جنوب هند حاكم بودند.
22. ويلسون، ‌آرنولد: خليج فارس، ترجمه ي محمد سعيدي، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1348، ص 88.
23. Sousa,Faria: The Portugues Asia,V. 2. Translated by John Stevense London: 1695,p. 156
24. تكميل همايون، ناصر: « مفهوم امنيت دريايي در تاريخ ايران » مجموعه مقالات سومين سمينار بررسي مسايل خليج فارس، تهران: ‌وزارت امورخارجه، 1372، ص 71.
25. دنسكوي، ا. ك. م؛ آليالووا: تاريخ سده هاي ميانه، ترجمه ي رييس نيا، تهران: پيام، 1356، ص 260.
26. Steens gard,ibid,p. 196
27. قائم مقامي، پيشين، صص 241-243.
28. منظور اداره ي گمرك هرموز است.
29. قائم مقامي، پيشين، ص 244.
30. همان، صص 247-249.
31. منظور جرون يا هرموز است.
32. قائم مقامي، پيشين، ص 69.
33. اقبال، پيشين، صص 61-62.
34. قائم مقامي، پيشين، صص 66-68.
35. ابن اياس: بدايع الزهور، تحقيق محمدمصطفي، فيسبادن، المجلد الخامس، 1972، ص 431.
36. اقبال، پيشين، ص 62.
37. S. B. Miles: Countries and tribes of the Persian Gulf,London: 1966,p. 158
38. اقبال، پيشين، ص 63.
39. Luiz de menezes
40. قائم مقامي، پيشين، صص 69-70.
41. نوربخش، حسين: جزيره قشم و خليج فارس، تهران: اميركبير، 1369، ص 149.
42. زكريا قاسم، جمال: « الاوضاع السياسيه في الخليج الع... ابان الغزو البرتغالي»، ابحاث ندوه الاستعمار البرتغالي في خليج الع... ، رأس الخيمه، 1408ه. ق، ص 34. مدارك پرتغالي و اقبال و قائم مقامي، قتل تورانشاه را به رييس شرف الدين منسوب مي كنند.
43. وثوقي، پيشين، ص 354.
44. « كوچين» از بنادر جنوبي هند است كه امروزه با همين نام مورد توجه جهانگردان است.
45. اولسن، اورليان: تاريخ اكتشافات جغرافيايي، ترجمه ي رضا مشايخي، بي نا، بي تا، ص 175-176.
46. Diogo demelo
47. Santiago
48. قائم مقامي، پيشين، صص 234-241.
49. قائم مقامي، پيشين، صص 247-248.
50. Miles,ibid,p. 163
51. اقبال، پيشين، صص 65-66.
52. وثوقي، پيشين، ص 354.
53. قائم مقامي، جهانگير: « اسناد فارسي، عربي و تركي در آرشيو ملي پرتغال درباره هرموز و خليج فارس»، مجموعه مقالات خليج فارس، تهران: وزارت امور خارجه، 1369، اسناد شماره 11-14.
54. يوسف الثقفي: « موقف المماليك ودول الخليج الع... من النفوذ البرتغالي في قرن السادس عشر الميلادي»، ابحاث ندوه راس الخيمه التاريخيه، الجزء الاول، ابحاث ندوه الاستعمار البرتغالي في خليج الع... رأس الخيمه، 1408ه. ق، ص 151.
55. وثوقي، پيشين، ص 360.
56. قائم مقامي، « اسناد فارسي، عربي و تركي در آرشيو ملي پرتغال درباره هرموز و خليج فارس»، پيشين، سند شماره 33، 1369.
57. قائم مقامي، مسأله هرموز در روابط ايران و پرتغال، پيشين، ص 95.
58. Nuno da cunha
59. همان، ص 95-96.
60. قائم مقامي، « اسناد فارسي، عربي و تركي در آرشيو ملي پرتغال درباره هرموز و خليج فارس»، پيشين، سند شماره 41.
61. قائم مقامي، مسأله هرموز در روابط ايران و پرتغال، پيشين، ص 102.
62. همان، ص 132.
63. Toussiant Auguste: History of the Indian Ocean,London,1966,p. 114
64. جهت آگاهي از مناسبات اوليه ي پرتغالي ها و شاه اسماعيل اول، رك: وثوقي، محمدباقر: « شاه اسماييل و آلبوكرك»، پيشين، براي آشنايي با مناسبات يك شاه ديگر صفوي (شاه عباس) با استعمارگران. رك: فراشياني يعقوب، « دكترين شاه عباس در خليج فارس»، پيشين، صص 123-89 و فراشياني يعقوب، « گزارشي از آغاز روابط تجاري ايران و انگلستان در خليج فارس»، پيشين.
65. رك: فراشياني، ‌« دكترين شاه عباس در خليج فارس»، پيشين، صص 123-89.
66. پس از پيروزي بر پرتغالي ها، خلق آثار حماسي همچون جرون نامه و كشم نامه به وسيله ي شاعران بومي، علايق ميهني آنها را مي نماياند.

کتابنامه:
ابن اياس: بدايع الزهور. جلد الخامس، تحقيق محمد مصطفي، قيسبادن: بي نا، 1972.
احمد، عزيز: تاريخ تفكر اسلامي در هند [مترجم] نقي لطفي و محمدجعفر ياحقي. تهران: كيهان و علمي و فرهنگي، 1367.
اقباس، عباس: مطالعاتي در باب بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران: چاپخانه مجلس، 1328.
الثقفي، يوسف: موقوف المماليك و دول الخليج الع... من النفوذ البرتغالي في قرن السادس عشر الميلادي. رأس الخيمه: ابحاث ندوه راس الخيمه التاريخيه، الجزء الاول، ابحاث ندوه الاستعمار البرتغالي في خليج الع... ، 1408ه. ق.
اولسن، ميكائيل اوريان: تاريخ اكتشافات جغرافيايي از آغاز تا دوره معاصر. [مترجم] رضا مشايخي. تهران: ‌زوار، 1340.
تكميل همايون، ناصر: مفهوم امنيت دريايي در تاريخ ايران. تهران: وزارت امور خارجه، 1372.
دلدم، اسكندر: خليج فارس، تهران: نوين، 1363.
دنسكوي، ا. ك. م و آليالورا: تاريخ سده هاي ميانه [مترجم] رحيم رييس نيا، تهران: پيام، 1356.
زكريا قاسم، جمال: الاوضاع السياسيه في الخليج الع... ابان الغزو البرتغالي. رأس الخيمه: ابحاث ندوه الاستعمار البرتغالي في خليج الع... ، 1408ه. ق.
سايكس، سرپرسي: سفرنامه ژنرال سرپرسي سايكس (ده هزار ميل در ايران). [مترجم] حسين سعادت نوري، تهران: لوحه، 1363.
فراشياني، يعقوب: « حضور ايرانيان در خليج فارس، اقيانوس هند و درياي چين». در پژوهشنامه خليج فارس. [تدوين] عبدالرسول خيرانديش و مجتبي تبريزنيا، جلد 1 و 2، چاپ دوم، تهران: خانه كتاب، 1390.
__: « دكترين شاه عباس در خليج فارس». در پژوهشنامه خليج فارس. [تدوين] عبدالرسول خيرانديش و مجتبي تبريزنيا، جلد5، تهران: خانه كتاب، 1391.
__: «گزارشي از آغاز روابط تجاري ايران و انگلستان در خليج فارس». نامه ي تاريخ پژوهان. سال ششم، 1389.
قائم مقامي، جهانگير: مسأله هرموز در روابط ايران و پرتغال، جلد1، تهران: ارتش، بزرگ ارتشتاران، روابط عمومي، 1354.
__: مسأله هرموز در روابط ايران و پرتغال، اسناد فارسي، عربي و تركي در آرشيو ملي پرتغال درباره هرموز و خليج فارس. تهران: وزارت امور خارجه، 1369.
كرزن، ج. ن: ايران و قضيه ايران، جلد2 [مترجم] غلامعلي وحيد مازندراني، چاپ چهارم، تهران: علمي فرهنگي، 1374.
نوربخش، حسين: جزيره قشم و خليج فارس، تهران: اميركبير، 1369.
وثوقي، محمدباقر: « شاه اسماعيل و آلبوكرك». تاريخ (مجله تخصصي گروه تاريخ دانشكده ي ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران). سال دوم، شماره 1380، 1.
__: تاريخ مهاجرت اقوام در خليج فارس: ملوك هرمز. شيراز: دانشنامه فارس، 1380.
ويلسون، آرنولد: خليج فارس. [مترجم] محمد سعيدي. تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1348.
هاولي، دونالد: درياي پارس و سرزمين هاي متصالح. [مترجم] حسن زنگنه، قم، همسايه، 1377.
Aubin, Jeen: Gojeatar et Albuquerque. Mareluso-lndicom. Paris: s.n., 1991.
Barbosa, Duarte: A description of the Coasts of East Africa and Malabar. [trans.] Henry Stanly. London: s.n., 1966.
Kissling, J.H: Shah Ismail la Nau velle route de's Indes et les Oilmans.
1975 .6 Vol..
Matthee, Rudolph: The politics of trade in Safavid Iran. Cambridge: Cambridge Univercity press, 1999.
Miles, S.B: Countries and tribes of the Persian Gulf. London: s.n., 1966.
Sousa, Faria: The Portugues Asia, [trans.] John Stevense. London: s.n., 1695. Vol. 2.
Steensgaard, Niles: Carracks, Caravans and Companie: the structural crisis in the European-Asian trade in the early 17th century. Lund: Studentlitteratur, 1973.
Toussaint, Auguste: Histoty of the Indian Ocean. London: s.n., 1966.


منبع مقاله:
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي، (1392)، پژوهشنامه خليج فارس (‌دفتر ششم)، تهران، نشر خانه كتاب، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط