مبادله معانی میان اشخاص

روان شناسی اجتماعی به بافتهای اجتماعیی روی می آورد که روان شناسی عمومی خود را از شر آنها به عنوان انگل خلاص می کند. با این همه، این بخش از روان شناسی مانند روان شناسی عمومی هنوز فرد جدا از جامعه را مرکز توجه علمی می انگارد.
يکشنبه، 10 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مبادله معانی میان اشخاص
 مبادله معانی میان اشخاص

 

نویسنده: ژان استوتزل
مترجم: علی محمّد كاردان



 

روان شناسی اجتماعی به بافتهای اجتماعیی روی می آورد که روان شناسی عمومی خود را از شر آنها به عنوان انگل خلاص می کند. با این همه، این بخش از روان شناسی مانند روان شناسی عمومی هنوز فرد جدا از جامعه را مرکز توجه علمی می انگارد.
واقع این است که افراد به نحو اجتماعی عمل و رفتار می کنند. بعبارت دیگر، نه تنها فرد در رفتار و کردار خود اشخاص دیگر را چون شییء خارجی تلقی می کند، این اشخاص نیز به صورت مخاطب و همکار به این اعمال پاسخ می دهند. در رابطه ی میان فرد الف و فرد ب، فرد ب تنها محرک فرد الف که در وهله ی اول تنها واکنش دهنده تصور می شود نیست، فرد الف نیز به نوبه ی خود برای فرد ب محرک بشمار می رود و فرد ب در مرحله ی دوم در برابر واکنشی که فرد الف توانسته است برانگیزد واکنش می کند. بدین ترتیب مفهوم «تعامل» (1) در روان شناسی اجتماعی پدید می آید. این مفهوم از مفهوم انطباق و معامله بمثل (2) (یعنی اینکه الف برای ب همان چیزی است که ب برای الف است) و نیز مکمل یکدیگر بودن (مثل الف پسر ب است و ب پدر الف) تجاوز می کند و متضمن تصور واگردان (فیدبک) (3) است که می توان آن را با تعابیری نظیر «تزویج مؤثر در جریان گذشته» (4) یا واکنش (5) معنی کرد. در تعامل میان دو کشتی گیر که در آن هر یک از آنان به یک رشته حمله و گریز و وانمود شخص دیگر توجه دارد، در واقع مفهومی که بیش از همه می تواند این جریان را روشن کند همان مفهوم واگردان و تزویج مؤثر در جریان گذشته است.

1- مفهوم و جنبه های مبادله معانی

نخستین صورت تعامل بشری که باید مطالعه شود مبادله معانی است. این تعبیر که در روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی اهمیت روزافزونی پیدا کرده است ظاهراً از سال 1909 بوسیله ی کولی به معنای دقیقی که در این علوم دارد، اختصاص یافته است. این دانشمند چنین می نویسد: «منظور از مبادله معانی در اینجا مکانیسمی است که بوسیله ی آن مناسبات انسانی وجود دارد و رشد می کند» (6) بعبارت دیگر، فرایند یا جریانی است که بر اثر آن معانی یا دلالات میان اشخاص انتقال می یابد (7). لکن نامگذاری این جریان از درک معنی آن آسانتر است. مالبرانش از جمله فلاسفه ای است که مشکل فلسفی و حل ناشدنی تصور مبادله معانی بیواسطه ی با دیگران را آشکار ساخته است (8). لکن مشکل تنها همین یکی نیست. ج. هـ. مید (9) خاطرنشان ساخته است که وجود مبادله معانی بعد از وجود مناسبات افراد امکان پذیر است زیرا مبادله معانی عبارت از ایجاد حالتی روحی میان کسی است که رابطه برقرار می کند و آن کس که این رابطه را دریافت می دارد و این حالت مستلزم مناسبات قبلی است (و همین امر سبب عدم امکان مبادله معانی میان ما و ساکنان کره ی مریخ است). از سوی دیگر، و متقابلاً اگر چنین مبادله ای موجود نباشد کار اجتماع اشخاص محال خواهد بود زیرا افراد بشر ماشین نیستند و نمی تواند اعمال خود را از طریق علیت مادی با یکدیگر تنظیم کنند. بعبارت دیگر، هر تعامل بشری مستلزم وساطت تصوراتی است که منتقل و مبادله می شود.
با این حال، باید وجود انواع مبادله معانی را در عالم واقع مورد مشاهده قرار داد. در روان شناسی اجتماعی دو دسته مبادله تشخیص داده می شود: یکی انتقال معانی به عامه (10) یا مبادله معانی میان توده ها یعنی انتقال افکار به گروه کثیری از اشخاص در آن واحد؛ و دیگری مبادله معانی شخص با شخص در مناسباتی که از زمان کولی (11) مناسبات ابتدائی نامیده می شود. عجالتاً ما درباره ی دسته ی دوم یعنی مبادله شخص با شخص بحث می کنیم و مباحث بعدی را به دسته ی اول یعنی مبادله معانی میان توده ها اختصاص می دهیم.

2- مبادله معانی بدون دخالت زبان

ابزار ممتاز مبادله معانی بدون دخالت زبان و در کنار آن نیز وجود دارد. از جمله، چنین مبادله معانی در میان نابینایان دیده می شود به این معنی که چون این گروه از امکان درک آثار خارجی در چهره و حرکات و سکنات دیگران محرومند افکار و احساسات خود را فی المثل در مناسبات عاشقانه، به دیگران مانند کسانی که از نعمت بینائی برخوردارند و بخوبی این عده منتقل نمی کنند (12): سه عنصری که در این گونه مبادله معانی میان اشخاص مهمترین سهم را دارا هستند عبارتند از: 1- ظاهر جسمانی، 2- وضع بدن و حرکات و سکنات و 3- آثار خارجی آنی رخسار. کار این عناصر مانند نقش زبان به دو صورت است: 1- بوسیله ی این عناصر انتقال افکار و احساسات و یا دست کم نشان دادن تغییرات دقیق افکار و احساسات و دقیق و صریح کردن آنها میسر می شود؛ 2- این عناصر به تفهیم افکار و احساسات شخص و بیان آنها مدد می کنند.
هرگاه نخستین این عناصر سه گانه، یعنی ظاهر جسمانی را از دیدگاه فردی که دیده می شود در نظر بگیریم خواهیم پذیرفت که این فرد نه در روی جسم خود اثر مستقیم دارد و نه در روی خطوط پایدار رخسار خود. مع هذا، هر کس بوسیله ی لباس و زینت معانیی را بی هیچ چون و چرا منتقل می کند و به نحو ارادی یا غیرارادی آثاری از خود بدست می دهد که ممکن است راست یا فریبنده باشد (13). متقابلاً، ظاهر جسمانی عنصری است که همواره در فهم و درک یکی بوسیله ی شخص دیگری بکار می رود. این مطلب را در بخش بعد خواهیم دید ولی از هم اکنون باید متوجه بود که بی اعتبار بودن قیافه شناسی عامیانه مانع اهمیت اجتماعی آن نیست. هر کس در محیط خود و در هر جامعه ناقل پیامی فریبنده یا غیرفریبنده از چیزی است که هست و او دارد می کند. ظاهر جسمانی محرکی اجتماعی است که در مبادله معانی میان اشخاص سهمی دارد.
«ژست» یعنی وضع بدن و حرکات و سکنات و همچنین حرکات بیان کننده (14) حالات درونی نیز شخصیت و جنبه ی پایدار وجود شخص و مزاج و قصد او در هر لحظه را بدست می دهد. البته، هر کس بر حرکات و سکنات خود بیش از جسم خود تسلط دارد. با این همه، باید توجه داشت که حرکات و سکنات فرد بهمان اندازه که به طبیعت روانی و جسمانی و اجتماعی و فرهنگی او بستگی دارد به رفتار ارادی او نیز مربوط است. حرکاتی که حرکات «اوتیس تیک» (15) نامیده می شود مانند بهم مالیدن و بهم پیچیدن دست هنگامی که شخص به چیزی گوش می دهد و یا حرکت دادن پاها در زیر میز هنگام ناشکیبائی، به مبادله معانی مربوط نیست ولی شخصیت فرد را نمایان می سازد؛ حرکات عادی مانند تعظیمی که شخص سیاست پیشه می کند، یا به گرمی فشردن دست که رسم سیاستمداران است و بالا نگهداشتن انگشت که عادت استادان است، بیش از آنچه اشخاص می خواهند منتقل کننده و مبین حالات درونی است. اشارات یا حرکات و سکنات رمزی (16) که بوسیله ی آنها ما با بدن و اطوار صورت خود، تردید و تأیید و میل به اینکه کسی بطرف ما بیاید و بی اعتنائی و شور و شوق را بیان می کنیم نیز خود عناصر زبانی هستند که از لحاظ فرهنگی معین شده اند. مثلاً در ژاپن برای فراخواندن کسی انگشتها را به سوی بدن برده کف دست را رو به زمین نگاه می دارند، یا به علامت خداحافظی، انگشتهای یکی از دستها را کج نگاهداشته تکان می دهند (17). افرون و فولی حرکات و سکنات یهودیان را که صورت «نطقی و مجسم کردن تصورات در خارج را دارد و منحنی جریان فکری را شرح می دهد، با حرکات و سکنات تصویری و تجسم جسمانی (18) مردم ایتالیا که اشیاء را وصف می کند مغایر می دانند (19).
با این همه، در مبادله معانی میان اشخاص، بعد از زبان، آنچه در مراحل تعامل از لحاظ بیان حالات درونی نیرومندتر و مهمتر است، آثار ظاهری قیافه و اطوار آن است.
نخستین اثر اطوار قیافه برانگیختن کسانی است که بر روی یکدیگر تأثیر متقابل دارند: رفتاری است مانند گفت و گو که جنبه ی مبادله ی اجتماعی دارد عبارت از یک سلسله واکنشهای غالباً بسیار پرهیجان است، ولی هیجانهائی که طرفین گفت و گو احساس می کنند در هر لحظه چندان نیرومند نیست بلکه خطوط چهره ی مخاطب است که تحریک لازم را ایجاد می کند. گذشته از این، خطوط چهره به تعامل جهت می دهد. بعبارت دیگر، این خطوط بهتر از کلماتی که در ضمن محاوره بکار می رود، قصد طرفین را به یکدیگر می فهماند و به جمله ای مانند «خواهش می کنم» معنی دستوردادن می بخشد یا نشان می دهد که آیا مطلبی که طرف اظهار می دارد جدی یا خنده آور یا تمسخرآمیز، آمیخته به خشم یا حق شناسی است، جهت نگاه شخص حاکی از آن چیزی است که به آن می اندیشد یا قصد دارد عمل خود را در آن جهت سوق دهد.
استعداد چشم به چشم دیگری دوختن و نگاه او را نگاه داشتن مبین میزان واقعی پرخاشگری است و وسیله ای است برای آنکه شخص اراده ی طرف مقابل را به تبعیت خود وادار كند: مثلاً فروشندگان سعی می كنند به چشم خریداران خود نگاه كنند. در آزمایشگاه، آزمایش شوندگانی كه موفق می شوند بی آنكه سر خود را در برابر آزماینده به زیر بیفكنند، عملیات حساب را انجام دهند از دیگران پرخاشگرترند (20).
مجموعه ای از كتب و آثار دیگری كه روان شناسانی اجتماعی با آن آشنائی قدیم دارند مربوط به توانائی ادعائی درك فوری آثار خارجی هیجانها در دیگران است (21). در واقع آثار خارجی قیافه مانند طرز لباس پوشیدن و حركات و سكنات تا حد زیادی در حكم زبان است و اگر به آسانی درك می شود برای این است كه كار آن همین است كه درك شود. بعبارت دیگر، شخص برای بیان حالات درونی خود آن را بكار می برد، لكن معنی اطوار و حركات قیافه مانند معنی كلمه در هر زبان بحدود خود معنی محدود نمی شود و با منظومه ای از معانی یا دلالات جامعه ای كه این معنی در آن ظاهر می شود، بستگی دارد.

3- زبان شناسی و روان شناسی

مهمترین مكانیسم مبادله معانی بی شك زبان كلمات یا زبان لفظی است. جا دارد كه میان سخن یا قوه ی ناطقه (22) بمعنی اخص كلمه كه عبارت از كاركرد و مكانیسم مبادله لفظی است و زبان كه وسیله ی این كاركرد و مركب از عناصری مانند واج (فونم) و تك واژه (مورفم) و قواعد بكاربردن آنهاست از یكسو و زبانها كه صور گوناگون این وسیله در جامعه های مختلف هستند، از سوی دیگر فرق گذاشته شود.
روان شناسی اجتماعی به هیچ یك از این جنبه ها بی توجه نیست. لیكن این علم بیش از زبان شناسی كه از خلال زبانها (به نحو وصفی) خواصی مانند خواص ساختن زبان را تجسس می كند، به روان شناسی زبان علاقه مند است كه زبان را چنانكه در واقع بكار می رود مطالعه می كند (23). اگر مبادله معانی را به صورت انتزاعی آن در نظر بگیریم خواهیم دید كه عمل آن انتقال اطلاعات (24) است.
اطلاعات چیست؟ اطلاعات چیزی است كه از عدم اطمینان شخص می كاهد یعنی از عده ی امكاناتی می كاهد كه شخص باید از میان آنها یكی را انتخاب كند. واحد اطلاعات را به اطلاعاتی تعریف می كنند كه نصف امكانات انتخاب را كم می كند. بنابراین، دو واحد اطلاعاتی عده ی انتخاب های ممكن را سه چهارم تقلیل می دهد. و واحدهای اطلاعاتی كه به تصاعدی حسابی تقسیم شده باشند با تصاعد هندسی در كاهش امكانات انتخاب مطابقت دارند. نظریه ای كه بر پایه ی این ملاحظات ساخته شده است ما را به این نتیجه می رساند كه مؤثرترین روش مبادله معانی، یعنی روشی كه حداقل پیامها را بكار می برد، روشی است كه هر عنصر از عناصر زبان را در دفعاتی مساوی دفعاتی كه عناصر دیگر آن بكار می روند، بكار می برد.
لكن آنچه در واقع اتفاق می افتد درست عكس این است. محاسبات آمارئی كه دانشمندان مختلف بعمل آورده اند متفقاً این نكته را ثابت می كند كه بعضی از كلمات از كلمات دیگر بیشتر بكار می روند. به بیان دقیقتر از f فراوانی استعمال كلمه مثلاً در متنی (یك بار دوبار، سه بار و ...) باشد و هرگاه n تعداد كلماتی باشد كه با این فراوانی ظاهر می شوند، قانون زیر به دست می آید:
مبادله معانی میان اشخاص
در این فرمول r و k مقادیر ثابتی هستند. در مورد زبان فرانسه،‌r تقریباً مساوی است با 1/4 (25). بعبارت دیگر، بعضی كلمات كه عده ی آنها كم است، به دفعات زیاد بكار می روند و كلمات دیگر كه عده ی آنها زیاد است بسیار به ندرت استعمال می شوند. بنابراین، كارآئی زبان فرانسه كم است و از این گذشته، تعابیر زائد در آن بسیار است. دارا بودن تعابیر حشو و زائد را می توان با دانستن عناصر اولیه ی پیام از روی امكان حدس زدن عناصر بعدی اندازه گیری كرد. در زبان انگلیسی این حالت یعنی دارا بودن تعابیر حشو و زائد را به 75 درصد تا 80 درصد برآورد كرده اند. یكی از منابع فنی مهم این حالت، قواعد دستوری است یعنی اینكه این قواعد سبب می شوند كه وقتی بیانی آغاز می شود، انتخاب برای ادامه ی آن بسیار محدود است (26). دانشمندان به خاطر نشان كردن این نكته دلخوش می كنند كه این نقص یعنی عدم كارآئی زبان بوسیله ی تأمینی كه فراهم می كند جبران می شود. بعبارت دیگر، عدم كارآئی سبب می شود كه هرگاه پیام در حین انتقال مختل گردد این اشتباه را بتوان دید. لكن در واقع منشأ این عدم كارآئی امور دیگری است زیرا چنانكه خواهیم دید كاركرد زبان به انتقال پیامها محدود نمی شود.
مسائلی كه ذكر شد تنها مطلبی نیست كه در مطالعات روان شناسی زبان به آن برمی خوریم. دشوارترین مسأله طبیعت دلالت است. طبعاً می توان گفت كه دلالت عبارت از رابطه ای است كه میان نشانه یا دال (یعنی كلمه یا تك واژه) و شییء مدلول وجود دارد و این رابطه، رابطه ی ساده ای نیست. به خاطر دارید كه افلاطون در كراتیل (27) چنین القاء می كند كه كلمه تقلیدی از جوهر امور است. معنی این گفته لااقل این است كه دلالت به رابطه ی میان كلمه و شییء محدود می شود. چنین نظریه ای را می توان در مورد كلمه ای كه واقعاً شییء مادی معینی را نشان می دهد تا حدی پذیرفت. اما كلمه ای مانند كلمه ی «افلاطون» برچه چیز دلالت دارد؟ این كلمه تنها به مدد علائم بسیار دیگر معنی پیدا می كند. بنابراین در چنین مواردی می توان گفت كه دلالت یا معنی یك كلمه ی معین، دلالت مستقلی نیست بلكه این دلالت با كلمات بسیار دیگری ارتباط دارد. در واقع، باید گفت كه معانی كلمات مجموعه ی وسیعی است كه رفته رفته منظومه ای شامل عناصر بهم پیوسته ای را تشكیل می دهد. بنابراین، نباید معنای كلمه ای را تنها در رابطه ی میان علامت و شییء مدلول جستجو كرد بلكه باید این معنی را در منظومه ی معنی دار فرد و حتی گروه اجتماعی كه فرد عضو آن است، جست.
از این رو، نظریه هائی كه بر پایه ی شرطی شدن فردی و اجتماعی مبتنی است- حتی نظریه ی اسكینر كه ظاهراً یكی از واقع بینانه ترین نظریه ها است و از همه به واقعیات نزدیكتر است- رضایت بخش نیست (28). به عقیده ی اسكینر، معنی كلمات بر اثر عمل تقویت (29) تثبیت می شود. بعبارت دیگر، كاربردهای درست در پاسخ یك محرك سبب می شود كه به دنبال آن محركهای دیگری كه این كاربردها را تقویت می كنند، ظاهر شوند. این نقش اشخاص و نقش فرهنگ بطور كلی مبین نابرابری رشد زبان در مناطق مختلف هر جامعه نیز هست. به این معنی كه فرهنگ معینی برای بیان تمایزهائی كه در نظرش مهم است، لغات فراوانی را توسعه می دهد و در زمینه هائی كه نسبت به آنها علاقه ای ندارد به لغات ابتدائی اكتفا می كند (30) مطالعه ای كه هم اكنون تازگی هم ندارد جنبه ی بیش از اندازه ی سطحی این تبیین ها را آشكار می سازد (31) و آن عبارت از این است كه برای ایجاد واكنشهای مشروط، هجاهائی عاری از معنی را با ارائه ی مواد غذائی متداعی می كنند. در یك گروه الف كلمات به صورتی كه واقعاً هستند یعنی هجاهای تحكمی به افراد عرضه می شوند ولی در گروه دیگر به افراد گفته می شود كه این كلمات از یك زبان افریقائی به نام «بنگا» (32) گرفته شده اند. نتیجه ی این مطالعات نشان داده است كه در گروه اخیر شرطی شدن از گروه الف قوی تر است. بنابراین، تداعی مربوط به دلالت علاوه بر شرطی شدن به امور دیگری نیز بستگی دارد و این امور تاكنون در برابر تجزیه و تحلیل ایستادگی كرده است.

4- روان شناسی اجتماعی زبان

با این همه و با اینكه روان شناسی زبان با نظریه ی معنی به كمال رسیده است این علم نتوانسته است همه مسائلی را كه زبان برای روان شناسی اجتماعی طرح می كند حل كند. آنچه واقعاً واضح است این است كه پدیداری كه تاكنون مطالعه شده است اساساً سخن بوده است نه گوینده ی سخن. و وضع در اینجا مانند علم اقتصاد است كه فی المثل وقتی گفته می شود كه هزینه های مصرف كننده تابع درآمد اوست یا بعبارت ساده تر: درآمد f= هزینه است، شخص مصرف كننده از دایره ی این قاعده طرد می شود و به صورت پدیداری اضافی و فرعی (33) درمی آید. حقیقت این است كه مبادله ی لفظی نیز مجموعه ای از افعال است كه می توان آن را در رابطه با فاعل آنها و بافتهای اجتماعی كه این افعال در آنها جریان می یابند، مطالعه كرد. باید گفت كه دید روان شناسی اجتماعی از زبان با وجود اهمیت بسیاری كه ظاهراً دارد تاكنون چنانكه باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است (34).
در نظر بیننده ی زودباور، افراد برای انتقال افكار خود از وسیله ی زبان استفاده می كنند. در واقع استفاده كردن از زبان در جریان تعامل، لااقل با سه نوع قصد بسیار معلوم همراه است: یكی اینكه از كسی پاسخهای لفظی بخواهیم چنانكه در مورد سلام و تعارف و فراخواندن كسی یا سؤال كردن از او دیده می شود. دیگر اینكه از او بخواهیم اعمالی را انجام دهد (چنانكه در مورد دستور دادن چنین است)، و سوم اینكه با تأكید و تكرار عباراتی بخواهیم در كسی دقت و توجه مداومی ایجاد كنیم (35). لكن این تجزیه و تحلیل هنوز زیاده از اندازه كلی است. در حقیقت زبان فعالیتی نهاده شده است که دارای کارکردهائی است. هرگاه زبان را به صورت نهادی اجتماعی در نظر بگیریم، در وهله ی اول شامل صورتهائی كاملاً مقرر و مصدق از قبیل خواهش، نطق و اعلام عقیده و محاوره به نظر می رسد و هر یك از این صورتها نیز به نوبه ی خود به انواع دیگری تقسیم می شود. مثلاً در مورد محاوره یا گفت و گو، تقسیمات فرعی دیگری نظیر گفت و گو در اطاق دربسته و گفت و گوی دم در و گفت و گوی محرمانه و گفت و گوی عاشقانه دلفریب با زنان و بر همین قیاس، قبول شده است. به این فهرست باید موارد مختلف استعمال زبان از لحاظ زیبائی و انواع ادبی و درامی و بازی با كلمات و مطایبه و تصنیف و داستانهای عامیانه نیز افزوده شود كه هر یك شامل قواعد استعمال مصدق و با ضمانت اجرائی معین است. نهاد زبان در وهله ی دوم شامل مواقعی است كه برای هر یك از آنها بكاربستن نوع معینی از سخن مقرر گردیده است. بعبارت دیگر، انسان فقط زمانی كه مطلبی برای گفتن دارد یا مایل است این مطلب را بگوید، حرف نمی زند. در بسیاری از مواقع، ما باید چیزی را بگوئیم كه مایل نیستیم بگوئیم یا نباید چیزی را بگوئیم كه مایلیم بگوئیم. بنابراین، برخی از این مواقع جنبه ی منفی دارند، مثلاً ما در برابر مافوق خود جز موقعی كه او از ما بخواهد حرف نمی زنیم. همچنین وقتی مایلیم دیگران حریم مسائل شخصی ما را رعایت كنند حرف نمی زنیم. بعضی دیگر از مواقع جنبه ی مثبت دارند چنانكه وقتی می خواهیم از قید و بند درآئیم یا دیگران را از بعضی قیود خلاص كنیم یا می خواهیم فاصله ی اجتماعی را كم كنیم یا بر شرم حضور خود مسلط شویم حرف می زنیم. گاهی نیز با توجه به اینكه زمان آن فرا رسیده كه فی المثل شخصیتی به اصطلاح جام خود را به سلامت دیگران بردارد یا نطق كند و بر اثر توافق ضمنی یا علنی این كار به عهده او است، سخن می گوید.
بنابراین، نهاد زبان در وهله ی سوم شامل نوعی تمیز اجتماعی نقشها و غالباً نوعی توزیع این نقش ها میان افراد است. نمونه ی این تمایز را می توان در مورد سخنگو و سخنران و اداره كننده ی گفت و گو و آنكه با نظر دیگری به مخالفت برمی خیزد و شخص ساكت و بذله گو یافت.
جنبه ی چهارم نهاد زبان به موضوعاتی مربوط است كه در نوع معینی از استعمال زبان و در موقع معین و با نقش معین مطرح می شود. چنین بنظر می رسد كه انتخاب موضوع بر اثر بازی ظریف تكالیف و محرمات و مناسبت ها تحت قاعده درمی آید و احترام گذاشتن یا نگذاشتن به این قواعد از راه تأیید یا لبخند یا اعتراض و مخالفت بعدی گروه تضمین می شود. در استعمال زبان گذشته از موضوعات، به تفاوتهای گاه بسیار دقیق و ظریف دیگری نیز برمی خوریم كه می توان آنها را «لحن كلام» نامید. یكی از موارد خاص آن «سبك اداری» است كه به نحو استثنائی مطالعه ای نیز درباره ی آن بعمل آمده است (36). از این گذشته، در قالب نهاد زبان، به تفاوتهای جغرافیائی و اجتماعی نحوه ی استعمال آن كه بوسیله ی تعداد نسبتاً زیادی از دانشمندان مورد تجسس قرار گرفته است نیز باید اذعان كرد (37).
این مجموعه از قواعد و روابط و چگونگی استعمال آنها در فرهنگ های مختلف و حتی در فرهنگهای فرعی نیز متفاوت است. در مغرب زمین، مشورتهای عمومی تابع قراردادهای معین مكتوب یا غیرمكتوب است، در حالی كه در جامعه های دیگر چنین قراردادهائی دیده نمی شود. مثلاً كلاك هون شیوه ی گفت و گوهای دراز و خسته كننده ی سرخپوستان مقیم آریزونا را شرح داده است (38). این گفت و گوها نطق هائی طولانی است كه در آن شخص مؤدبانه به گفته های ناطقان قبل از خود استناد می كند و تكرار بی پایان مطالبی است كه قبلاً بررسی شده و شرح مفصل جزئیات پیشامدهائی است كه به زعم شنونده ی بیگانه، با اصل موضوع ارتباطی ندارد. «شیوه ی كنونی رأی دادن به داوطلبان یا به تصمیمات، یكی از نوآوری های سفیدپوستان است و همواره ناواژوئی های مسن و میانه سال را ناراحت می كند زیرا رسم ناواژوئی این است كه بحث آنقدر ادامه پیدا كند تا اتفاق آراء حاصل شود یا لااقل بجائی برسد كه طرفین اختلاف، احساس كنند كه بیش از این خلافگوئی بیهوده یا دور از ادب است.»
سرانجام باید زبان را از لحاظ فایده هائی كه برای فرد و گروه دارد نیز مورد توجه قرار داد. از این جهت، زبان در وهله ی اول برای سازگاری فرد با گروه او وسیله ی لازمی است: زیرا بوسیله ی زبان است كه ارزشها و مفاهیم انتقال می یابد. البته یادآوری این مطلب توضیح واضح است، لكن این تكرار از اهمیت آن نمی كاهد. بعلاوه زبان كارهای خاص دیگری نیز انجام می دهد. بعبارت دیگر، وقتی شخص آن را بكار می برد خود عملی اجتماعی است و بالنتیجه دارای غایت خاصی است؛ به این معنی كه از لحاظ اجتماعی به شخص نیرو می بخشد. روان شناسان طرفدار عوامل برخورده اند به این كه علاوه بر عامل G یعنی هوش كلی، یعنی عامل بیان لفظی و حتی عامل v عوامل دیگری مانند عامل w یعنی روانی یا سلاست بیان (39) نیز ظاهر می شود. البته تفاوتهای رفتار لفظی را غالباً فقط ناشی از تفاوتهای توانائی و استعداد می دانند و برت تنها كسی است كه پی برده است به اینكه برای این تفاوتها یعنی تفاوتهای رفتار لفظی باید منشأ دیگری جستجو كرد (40). به قول او كودك كم حرف ممكن است از لحاظ هیجانی ضعیف یا عاری از حركات آزاد و یا (با احتمالی ضعیف) از لحاظ لفظی كم استعداد باشد و از طرف دیگر، كودك پرچانه و پرحرف نیز ممكن است هیجانی باشد و از نظر حركات نسبتاً آزاد باشد و بتوان او را از نوع ادواری (سیكلوتیم) دانست. باری، هرگاه با این دید به تجزیه و تحلیل بپردازیم بی شك بر حسب روش بكار بردن زبان، ممكن است افراد را به انواعی نظیر سخنران و فضل فروش و نیز افرادی كمرو و كم حرف تقسیم كرد.
زبان علاوه بر دلالت بر حالات شخص، برای جلب توجه دیگران به خود نیز به كار می رود. از جمله نشان داده است كه در پرسشهائی كه كودك پنج ساله می كند منظور او تنها ارضاء كنجكاوی نیست، بلكه این پرسشها بیشتر برای آن است كه توجه بزرگسالان را بخود معطوف دارد (41). دیدرو، در همین جهت، در نوشته ی خود زیر عنوان «ژاك قدری» (42) خاطرنشان می سازد كه: «ملت دوست دارد حرف بزند و این كار او را از حقارت و پستی بیرون می آورد». بدون تردید، فعالیت های اجتماعی شده ی دیگری نیز وجود دارد كه كار آنها نیز جلب توجه دیگران به شخص است. اما هیچ یك از آنها نمی تواند از لحاظ فراوانی و سهولت با استعمال زبان رقابت كند. از راه زبان ما دیگران را وادار می كنیم كه وجود ما را به عنوان شخص عملاً به رسمیت بشناسند. یا آنان را مجبور می كنیم به ما گوش بدهند و توجه خود را از ما سلب نكنند یا به ما پاسخ بدهند. ما آنان را وادار می كنیم در امری كه فكر ما را به خود مشغول می دارد شركت كنند و گفتنی های ما را درباره ی آن بشنوند و نظر خاص خود را برای ما بیان كنند تا بتوانیم این نظر را بعداً برای دیگران نقل و از این راه ثابت كنیم كه با فلان مخاطب كه وجهه او از طریق تسری به ما می رسد تماس داشته ایم. از اینجا می توان به شدت مقرراتی كه بر مبادله ی لفظی حاكم است پی برد، مثلاً روشن می شود كه چرا سخن گفتن زیردست در برابر شخص بالاتر از خود منع شده است. این قواعد وقتی به صورت نرمتری درمی آید هیأت ادب و ظرافت اخلاقی بخود می گیرد. لكن از آنچه گفته شد برای طبقه بندی روانی مخاطبان نیز قاعده و اصلی بدست می آید؛ مثلاً شخص پرگو غالباً كسی است كه بر اثر خوف یا عدم امنیت شخصی احتیاج دارد شخصیت خود را به دیگران تحمیل كند.
نكته آخر اینكه زبان دارای كار یا اثر روان درمانی است. مثلاً در جائی كه پرخاشگری بدنی ممنوع است، دشنام و ناسزاگوئی جانشین سودمند آن است. پرگوئی زن خانه دار و غیبت میان اشخاص محترم و هرزه درائی فرد یاغی همگی غالباً دارای فایده ای است كه درست شناخته نشده است؛ این گونه سخن گفتنها از جمله ارزش شخصی ما را در نظر دیگران زنده می كند و حرمت ذات را نیرو می بخشد و باعث جبران مقامی می شود كه شخص از داشتن آن خرسند نیست. زبانهای خاص و از جمله زبان مخصوص یك گروه (43) از این لحاظ درخور توجه است. این نوع زبان دارای آثار درمانی و اجتماعی است و جنبه ی عموماً زشت آن نشان می دهد كه این وسیله جانشین بیان مستقیم تمایلات پرخاشجویانه ی ناشی از ناكامیها است. بعلاوه غیرعمومی بودن آن وجود گروهی بسته و استقلال آن از گروههای دیگر را تثبیت می كند و فرد با سخن گفتن به این زبان تعلق خود را به این گروه به ثبوت می رساند (44).

پی‌نوشت‌ها:

1- interaction
2- réciprocité
3- feedback
4- coupalge rétroactif
5- rétroaction
6- Charles Horton Cooley, social organization, study of the larger mind, N. Y., 1909. p. 61.
7- ژان ژاک روسو در 1753 در کتاب «گفتار درباره ی منشأ نابرابری» این کلمه را به این معنی بکار برده و اهمیت این مفهوم را خاطرنشان ساخته است (مؤلف).
8- رجوع شود به:
Recherche de la vérité, 1647, Livre III, partie 2, ch. VII, §5.
9- رجوع شود به: Mind, self and society, op. cit., p. 227.
10- این همان است که در اصطلاح کنونی «ارتباط جمعی» نامیده می شود و آن را کارکرد وسایلی نظیر رادیو و تلویزیون می دانند. م.
11- رجوع شود به: Ibid, p. 23.
12- رجوع شود به: pierre Henri, Les aveugles et la société, paris, PUF, 1958.
این دانشمند چنین می نویسد (صفحه ی 178): «نابینائی که نه می تواند احساسات و امیال خود را با نگاه بیان کند و نه قادر است موافقت های ناگفته و ضمنی و آثار دیدنی نارضائی را بخواند برای دلربائی از زنان مجهز نیست ... در مرحله ی نخست مناسبات جنسی، تنها جریان های بصری اطلاع و بیان مافی الضمیر به صورت اجتماعی درمی آیند و بنابراین قبول می شوند».
13- مشاهده ی این مطلب که تا چه حد این موضوع کم توجه متخصصان ادراک اشخاص و نیز متخصصان روان شناسی لباس را بخود جلب کرده است. شگفت آور است. مع هذا طرحی چند از تجزیه و تحلیل این موضوع در کتاب J. c. Flugel, The psychology of Clothes, London, 1930 مخصوصاً در فصل ششم آن دیده می شود که تشویق کننده است هرچند که موضوع بحث بیشتر به وضع روانی شخص نسبت به لباس مربوط است نه به بیان مافی الضمیر شخص به وسیله ی لباس.
14- رجوع شود به:
Z. W. Allport et p. p. Vernon, Studies in expressive movements, N. Y., 1933.
15- رجوع شود به: M. H. Krout, «Autistic gesture», psychol. Monogr,. 1935, 46, No 4.
16- symbolique
17- رجوع شود به: Atsuharu gakai, Japan in a nut shell, Yokoahama, 1949, p. 255.
18- physiographique.
19- رجوع شود به: David Efron et John p. Foley, Jr, «A comparative investigation of gestual behavior patterns in italian and Jewish groups living under different as well as similar environmental conditions» z. Social forschung 1937. 6, 151-159, reprod. in Hatrley and Newcomb (ed)., Reading in social psychol. 1947, pp. 33-40.
20- رجوع شود به: H. T. Moore et A. R. Gilliand, «The measurment of agressiveness», J. applied psychol. 1921. 5, 97-118.
21- رجوع شود به کتاب حاضر، بخش دوم، فصل ششم.
22- Langage در زبان فارسی این تشخیص معمول نیست و کلمه ی زبان و سخن در هر دو مورد بکار می رود. م
23- رجوع شود به: George A. Miller, Langage et communication, trad., fr. paris, PUF, 1956 (1951), B. Mandelbrot, «Linguistique statisique macroscopique», in Apostel, Mandelbrot et Morf, «Logique, Langage et théorie de l" information», paris, PUF, 1957, pp. 1-78.
24- information
25- رجوع شود به: M.- L. Dufrénoy, «Analyse statistique du langage», J. Soc. Statis., paris, 1946, 87, pp. 208-219, p. 218.
قانونی كه ذكر شد به قانون zipf معروف است.
26- ساپیر بدون آنكه تلفظ كند جنبه ی زائد عباراتی نظیر illa alba femina quae venit را تجزیه و تحلیل می كند:
illa یك عبارت- مؤنث- كه موجب عمل می شود.
alba یك عبارت- مؤنث- كه موجب عمل می شود.
femina یك عبارت- مؤنث- كه موجب عمل می شود.
quae یك عبارت- مؤنث- كه موجب عمل می شود.
venit او (یعنی نه من و نه تو)- تنها- حالا.
رجوع شود به: Ed. Sapir, Le langage, trad. fr., paris, (1921) p. 90.
27- Cratyle. یكی از مكالمات افلاطون كه در ضمن آن فیلسوف درباره ی ریشه ی زبان به بحث پرداخته است (مترجم).
28- B. F. Skinner, Verbal behavior, Cambridge, Harvard Uni. paris, 1947.
29- renforcement
30- شاید افكار اسكینر آنقدر هم كه بعضی از دانشمندان تصور می كنند تازه نباشد. میله (Meillet) در اوائل این قرن نشان داده است كه چگونه لغات و تغییرات آنها به منافع و تطورات اجتماعی بستگی دارد. رجوع شود به A. Meillet, Linguistique historique مخصوصاً et linguistique générale, paris, 1921. pp. 130-148, 230-271, 272-280.
31- رجوع شود به: G. H. S. Razran, «Conditioned responses», Arch. psychol 1935, no 191.
32- Benga
33- épiphénomène
34- در كتاب Marcel Cohen, Pour une sociologie du langage, paris, 1956. در این زمینه یادداشت های جالب توجهی بصورت جسته و گریخته می توان یافت.
35- رجوع شود به: Charles C. Fries, The Structure of English, N. Y. 1952.
36- ‌رجوع شود به: Robert Cathérine, Le style adiminstratif, paris, nouvelle éd., 1954.
37- رجوع شود به: M. Cohen, op. cit., 168-194, bibliogr., pp. 195-213.
38- رجوع شود به: The Navaho, 1947, op. cit, p. 70-71.
39- Word fluency
40- رجوع شود به: The factors of the mind, op. cit, p. 407, n. 1.
41- D. McCarthy, The language development of the pre-school child, 1930, cité par Murphy et Newcomb, Experimental social psychology, op. cit., pp. 583-385.
42- Jacques fataliste.
43- منظور زبان argot است. م.
44- رجوع شود به: Wilbert E. Moore, Industrial relations and the social order, N. Y., 1947, pp. 323-326.

منبع مقاله :
استوتزل، ژان؛ (1374)، روان شناسی اجتماعی، ترجمه ی علی محمّد کاردان، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط