فرآیند جامعه پذیری در اجتماع (2)

زیگموند فروید (1938 ـ 1900)، تقریباً معاصر مید بود و تقریباً ایده هاى او با نظرات مید مشابه اند. مثلاً تمایز مشهور فروید بین «نهاد»، «خود» و «فراخود»، با نظرات مید درباره امیال، «خود»، «ذهن» و «دیگر عامّ» تطابق
دوشنبه، 11 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرآیند جامعه پذیری در اجتماع (2)
فرآیند جامعه پذیری در اجتماع (2)

 

نویسنده: زینب مقتدایی
منبع: راسخون



 

 

مدل زیگموند فروید از نیازهاى سرکوب شده

زیگموند فروید (1938 ـ 1900)، تقریباً معاصر مید بود و تقریباً ایده هاى او با نظرات مید مشابه اند. مثلاً تمایز مشهور فروید بین «نهاد»، «خود» و «فراخود»، با نظرات مید درباره امیال، «خود»، «ذهن» و «دیگر عامّ» تطابق دارد. از نظر فروید، شخصیّت انسانى مبارزه اى دائمى است بین نیازها و امیالِ غالباً ضد اجتماعى یعنى نهاد، که نمى تواند در جامعه آشکار گردد و بین سنّت هاى درونى شده فرهنگى و امور ممنوع یعنى تابوها، که تنها ظهور رفتارهاى خاصى را مى طلبد یعنى فراخود؛ ولى خود در پى آن است تا، از طریق جهت دادن امیال در مسیرهاى مقبول فرامین فرهنگى، آن گونه که فرد نقش ها را فرا گرفته است، بین نهاد و فراخود آشتى دهد.
فروید اعتقاد داشت که تحول شخصیت انسانى بر حول هشیارى رو به رشد کودک مى چرخد. در این راستا، او باید امیال غیر قابل قبول را، به ویژه امیالى که به غریزه جنسى مرتبط اند، در پرتو خواست هاى فزاینده فرا خود و وجدان تحت کنترل درآورد.
فروید معتقد است هنگامى که امیالِ سرکوب شده، «خود» نمى تواند، از نظر اجتماعى، راهى مقبول براى ارضاء نقش ها بیابد، بنابراین، دچار آسیب هاى رفتارى مى شود. «خود» شخصیت، براى اصلاح و هماهنگى بین فشارهاى نهاد و فراخود ـ یعنى انکار، سرزنش، عقلانى جلوه دادن ها رفتارهاى نامقبول و امثال آن ـ ساز و کارهاى دفاعى بسیارى را به کار مى گیرند.
بدین ترتیب، اجتماعى شدن و تحوّل شخصیّت سرشار از کشمکش و درگیرى است: هر حرکتى در زندگى اوّلیه یک کودک رو به رشد، با محدودیت هاى هرچه بیش تر فرا خود، با محرّک ها و امیال هر چه نامقبول تر (نهاد) و با تلاش هاى سختى براى اصلاح و هماهنگى این کشمش (خود) همراه است. کشمکـش هاى حل ناشده اى که از این دوره سرچشمه مى گیرند، اغلب در ورود به زندگى بزرگسالى براى مردم تداعى مى شوند.

مدل روان تحلیلى اریک اریکسون

اریک اریکسون (1950)، با چارچوبى روان تحلیلى و در عین حال، جامعه شناختى، چنین استدلال مى کرد که اجتماعى شدن یک فرآیند مادام العمر بوده، با هشت مرحله اساسى مشخص مى شود که هر یک از آن ها نمایان گر چالشى است که اگر ارضاء شود تحول «خود» و احساس قوىّ اى از هویت «خود» را ارتقاء مى بخشد و اگر ارضاء نشود، هویّت، آدمى دچار اختلال مى شود. این مراحل عبارتند از:
مرحله اول: چالش اعتماد در مقابل عدم اعتماد است. اگر نوزاد محبت و مواظبت دریافت کند، نسبت به دیگران اعتمادى اساسى نشان مى دهد، در حالى که اگر این ها را دریافت نکند و یا به طور غیر مستمر دریافت کند، حسى بى اعتمادى بر پاسخ هاى کودک سایه خواهد افکند.
مرحله دوم: که مربوط به سال سوم زندگى کودک است، چالش خودمختارى در مقابل شک و شرم است. اگر کودک در تلاش هاى خود براى یادگیرى موفق شود حسّى از خودمختارى، خودکنترلى را بروز مى دهد. اگر در موقعیت هاى یادگیرى متعددى شکست بخورد، «خودتردیدى» و احساس شرم از خود بروز مى دهد.
مرحله سوم: که با دوره چهار الى شش سالگى مطابق است، چالش ابتکار عمل، در مقابل احساس تقصیر است. اگر کودک در کشف بیش تر محیط و در شکل دادن به روابط مثبت با همسالانش بتواند موفق شود، احساسى از ابتکار عمل، اعتماد به نفس و غرور را بروز مى دهد. در حالى که اگر در این تلاش ها موفق نشود، احساس شکست، شرم و تقصیر را تجربه خواهد کرد.
مرحله چهارم: که از شش تا سیزده سالگى به طول مى انجامد، بر حول چالش سخت کوشى در مقابل حقارت دور مى زند. اگر کودک بتواند در میان گروه ها و سازمان هاى خارج از خانواده ـ همانند مدرسه ـ کار خود را به خوبى انجام دهد، احساس سخت کوشى خواهد کرد. در حالى که اگر موفق نشود، احساسى از حقارت را بروز مى دهد.
مرحله پنجم: که با نوجوانى مقارن است، چالش شکل گیرى هویت، در مقابل اختلال هویت است. اگر نوجوان بتواند روابطى را بنیان نهد و از موفقیت هایى برخوردار گردد و بدین ترتیب، خود را به عنوان مردى با مهارت ها و اوصاف خاصى مشاهده کند، داراى هویت پایدارى خواهد بود. در حالى که اگر روابط و دستاوردها پراکنده باشند و با شکست ها تقطیع گردند، نوجوان در احساس خود از هویت، درباره این که چیست و کیست، سردرگمى و بى ثباتى را تجربه خواهد کرد.
مرحله ششم: که دوره بزرگسالى جوان است، چالش صمیمیت در مقابل انزواست. اگر بزرگسال جوان بتواند روابط عاشقانه مثبت و پایدارى را بنیان نهد، وى قادر به ایجاد روابط صمیمى خواهد بود؛ در حالى که اگر نتواند چنین روابطى را بنیان نهد، احساس فراگیرى از تنهایى و انزوا به او دست مى دهد.
مرحله هفتم: که مطابق با بزرگسالى بالغ است، چالش خلاقیت در مقابل خودخورى و رکود است. اگر افراد احساس کنند که در محیط خانواده، کار و اجتماع فعال و موفق بوده اند، احساس خلاقیت یا این که در سلامت و خوشى دیگران مشارکت دارند را تجربه خواهند کرد. در حالى که اگر در این حوزه ها با مشکلات و شکست هایى درگیر باشند، احساسى از خودخورى در مسائل شخصى و یا احساسى از رکورد ظاهر خواهد گشت.
مرحله هشتم: که به پایان زندگى مربوط مى شود، چالش درستى در مقابل ناامیدى است. اگر مردمِ مسن تر، هنگامى که به گذشته شان مى اندیشند، معنا و تداوم زندگى شان را دریابند، احساسى از درستى به نقش ها دست مى دهد؛ در حالى که اگر نتوانند چرخه خودخورى را بگسلند و در مشارکت با دیگران شکست خوردند، با نزدیک شدن پایان زندگى نقش هاى خود را در حالتى از ناامیدى خواهند یافت.

پیشینه تحقیق

الف) تحقیقات انجام شده در ایران

در تحقیقی که با نام جامعه پذیری دختران و پسران توسط آقای محمود بابااوغلی (1385) در ایران انجام شده است، مدرسه از جمله نهادهای مؤثر در جامعه پذیری افراد بخصوص دختران محسوب می شود. دختران در مقایسه با پسران آمادگی روانی بیشتری جهت درونی كردن الگوهای فرهنگی از خودنشان می دهند و درصد تخلفات راهنمایی و رانندگی بطور چشمگیری در بین خانم ها كمتر از آقایان است. موفقیت در جهت انجام وظایف مربوط به نقش های اجتماعی مسبوق به آگاهی فرد از نقش جنسی خود می باشند. دختران تقریباً از دو سالگی شروع به بروز تمایل اجتماعی برای نزدیك شدن به دخترهای دیگر می كنند. پسرها تا مدت طولانی تری بی طرف باقی می مانند اما تا سن سه سالگی آن ها نیز برای انتخاب هم بازی ها به همجنسان خود تمایل نشان می دهند. دختر بچه ها بطور فزآینده ای یك سبك رفتاری نسبتاً آرام، اجتماعی و تعاونی در بازی ها و كنش های متقابل اجتماعی خود ارائه می دهند، پسر بچه ها بیشتر احتمال می رود با یك سبك جسورانه و سرزنده در بازی ها توأم با حركات فیزیكی شركت كنند. وهمچنین دختران بیشتر از پسران جامعه پذیر می شوند.
در همین راستا در تحقیقی دیگر كه با نام قشر بندی اجتماعی و تبیین جامعه شناختی جریان اجتماعی كردن نوجوانان در خانواده (مورد مطالعه شهر تهران) توسط آقای مسعود گلچین در دانشگاه تربیت مدرس در سال (1378) به انجام رسیده است، مشاهده می شود كه خانواده هایی كه از حیث وضع اجتماعی شرایط برتری دارند و از نظر فرهنگی در گذران اوقات فراغت خود، دارای الگوهای متنوع تری هستند و از ماهواره كمتر استفاده می كنند و در كل میزان مطالعه كتاب در آن ها بیشتر است، به احتمال زیاد دارای نوع تعامل مطلوب تری هستند و احتمال بیشتری دارد كه به راهبرد تربیتی مناسب روی آورد. راهبرد تربیتی والدین تا حدی در جهت مخالف وضعیت اقتصادی خانواده و از طریق غیر مستقیم تحت تأثیر شرایط اجتماعی خانواده و اثر آن ها بر نوع تعامل خانوادگی و بخصوص از طریق تأثیر پذیری از نوع تعامل خانوادگی شكل می گیرد. راهبردهای تربیتی بهتر در خانواده های كمتر مرفه، لیكن دارای وضعیت اجتماعی و نوع تعامل و وضعیت فرهنگی برتر یافت می شود. به این ترتیب هر چند تأثیر مستقیم پایگاه اجتماعی- اقتصادی خانواده چندان چشمگیر نیست اما بواسطه خصوصیات ساختاری و نوع تعامل خانوادگی در راهبرد تربیتی والدین مؤثر واقع می شوند. سبك اجتماعی كردنی كه والدین در خانواده بر می گزینند، بیش از هر چیز به نوع تعامل خانواده بستگی دارد و در این میان بسته بودن خانواده، منزوی بودن و بی سازمانی آن به شدت موجب روی آوردن به سبك های اجتماعی كردن بسته و غیر سازنده می شود. بر عكس، وجود روابط و كنش های عقلانی، سازمان ارگانیك، پویا و مبتنی بر استقلال و رابطه باز اعضا با یكدیگر و بیرون از خانواده در روی آوردن والدین به سبك های اجتماعی كردن باز و سازنده مؤثر هستند. هر قدر راهبرد تربیتی و سبك اجتماعی كردن والدین برتر ومناسب تر باشد انتظار می رود كه نوجوان از ادراك مثبت تری به خود برخوردار باشد. همچنین نوع تعامل خانوادگی (حمایتی نبودن وبرعكس رابطه ای بودن خانواده) در خود پنداره نوجوانان مؤثر است. ضمناً میزان اهمیت والدین به آینده شغلی و تحصیلی نوجوان در تقویت خود پنداره او تأثیر مثبت دارد. به علاوه هر قدر نوجوان با والدین خود به ویژه هردوی آن ها ارتباط صمیمی تری داشته باشد، احتمال آنكه نگرش نوجوان به خودش مثبت تر باشد، بیشتر می شود.
همچنین، نیلوفر شریعت (1381)، در مطالعه خود به مقایسه هنجارهای جامعه پذیری خانواده و مدرسه پرداخته است. یافته های پژوهش وی نشان می دهد که میان جنس و گرایش فرد به هنجارها، رابطه معناداری وجود دارد. این امر ممکن است ناشی از تربیت دوگانه و متفاوت پسر و دختر و تفاوت در نوع جامعه پذیری آن ها باشد که عوامل جامعه پذیری خصوصاً خانواده و مدرسه ارائه می کنند. بین هنجارهای اجتماعی خانواده و انواع آن با گرایش فرد به رعایت هنجارها و پیش بینی رفتار اجتماعی او رابطه معناداری وجود دارد.
در پژوهشی دیگر كه توسط خانم منصوره دسترنج تحت عنوان بررسی رابطه جامعه پذیری و عزت نفس (مطالعه موردی : زنان 45-25 سال شهر لار) در دانشگاه شیراز به روش پیمایش صورت گرفته است نشان داد كه جامعه پذیری با عزت نفس رابطه معناداری دارد.
در تحقیقی دیگر كه توسط خانم فاطمه امری با نام بررسی نقش خانواده در جامعه پذیری جنسیت فرزندان (مطالعه موردی شهر شیراز) در سال 1386 به انجام رسیده است مشاهده می شود كه بین اعتقاد والدین به باورهای كلیشه ای جنسیت و نگرش آن ها درباره نحوه جامعه پذیری جنسیت رابطه مثبت وجود دارد. همچنین مردان بیش از زنان به تفكیك جامعه پذیری جنسیت بین پسران و دختران اعتقاد دارند. همچنین نتایج تحقیق ایشان نشان می دهد سطح تحصیلات پاسخگویان،تعداد فرزندان و سن پاسخگویان با نگرش آن ها درباره نحوه جامعه پذیری پسر و دختر رابطه دارد.
در تحقیقی دیگر كه توسط روضان پیری با نام نقش تلویزیون در جامعه پذیر كردن جوانان (مورد مطالعه، جوانان 29-15 ساله استان ایلام) در سال 1386 با استفاده از روش پیمایش انجام گرفته است نتایج زیر بدست آمده است. تلویزیون نقش اساسی در جامعه پذیری جوانان دارد. تلویزیون از لحاظ آموزش غیر رسمی جایگاه ویژه ای دارد و به دلیل برد وسیعش یكی از بهترین وسایل آموزشی و علمی است كه هم اكنون در اختیار مردم قراردارد.آموزش غیر رسمی از طریق تلویزیون می تواند تمامی ساعات شبانه روز را در بر گیرد و در بهبود وضع جامعه مؤثر افتد. بدین ترتیب تلویزیون با انتشار اطلاعات،آگهی ها و دانستنی های نوین،آموزش رسمی را از انحصار مدارس،آموزشگاه ها و دانشگاه ها خارج كرده و در پاره ای از موارد در كنار تلاش های آموزشگران، معلمان و استادان، دانستنی های علمی نوین و میراث های فرهنگی – اجتماعی را به دانش آموزان و دانشجویان منتقل می سازد. پس با افزایش پخش برنامه های علمی، آموزشی، سیاسی، مذهبی، اجتماعی و برنامه های متنوع و سرگرمی جامعه پذیری جوانان نیز افزایش خواهد یافت.

ب) تحقیقات انجام شده در خارج

در تحقیقی دیگر که توسط الکین و هندل در سال 1972انجام شده است، عواملی از جمله محیط های کاری، انجمن ها یا گروه های خاص مذهبی و همچنین ارتباطات افراد با یکدیگر که هرکدام تأثیرات خود را با درجات متفاوتی بر فرآیند جامعه پذیری می گذارند، در جامعه پذیری افراد مؤثرند.
لوین (1996) پژوهشی تحت عنوان « کامپیوترها به عنوان جامعه پذیری و سرگرمی بچه ها و صفحات وب» به خود اختصاص داده است. مطالعاتی که در این زمینه انجام شده است جنبه های مثبت و منفی جامعه پذیری را بررسی می کند: ایجاد روحیه خود سودمندی، عینی بودن و بی تعصب بودن از جنبه های مثبت جامعه پذیری و ایجاد رفتارهای خشونت آمیز، مدل های نقشی های غیر کارکردی، اعتیاد به کامپیوتر و بلوغ زودرس از جنبه های منفی جامعه پذیری کامپیوتر ها برشمرده شده است.
بامریند (2000) تحقیقی تحت عنوان «جامعه پذیری و شیوه های مختلف برخورد والدین با فرزندان» انجام داده است. او در این تحقیق تأثیر شیوه های گوناگون برخورد والدین را بر جامعه پذیری فرزندان بررسی نموده است. براساس تقسیم بندی او شیوه های استبدادی، آسان گیر، امتناع و اقتداری چهار نوع برخورد والدین با فرزندان را نشان می دهد.
اسمدی (2001) تحقیقی تحت عنوان «جامعه پذیری بچه هایی که در خانه آموزش می بینند» انجام داده است که به این نتایج رسیده است: بچه هایی که در خانه آموزش دیده اند بهتر از بچه هایی که در مدارس عمومی آموزش دیده اند اجتماعی شده اند. بچه هایی که در خانه آموزش دیده اند بهتر از بچه هایی که در مدارس عمومی آموزش دیده اند به بلوغ رسیده اند. اولین چیزی که سریعاً به ذهن می رسد این است که خانواده، بچه هایی که در خانه آموزش می بینند به اندازه کافی نیازهای جامعه پذیری آن ها را برآورده می کنند و معنای عمیق تر این است که ما نیاز به یک تجدید نظر در انگاشته های اساسی جامعه پذیری داریم.
مویتوزو (2002) تحقیقی تحت عنوان «اهداف واقی آموزش انجام داده است. در این مقاله او هدف واقی از این آموزش را آمادگی یک کودک برای حرکت از دنیای کودکی به دنیای بلوغ می داند. این تحقیق نشان می دهد که بهترین مکان برای آموزش واقعی، جهان واقعی و ارتباط با مردم واقعی است که کارهای مختلف و گوناگون انجام می دهند نه در مکانی که با مهارت های مختلف به وسیله بزرگترها کنترل می شود. والدین اولین جهت دهنده های کودک هستند. اما والدین و مدارس فقط نباید کنترل کننده های کودکان باشند بلکه باید مشاوری برای آن ها باشند. در نتیجه «آموزش در خانه» بهترین روش برای آموزش واقعی است. آموزشی که والدین نقش اساسی را در آن دارند و در تمام عمر فرد ادامه دارد و هرگز کامل نمی شود بلکه فرد هر روز بر تجربیات خود می افزاید..
در یک مطالعه دیگر «داجر» در سال 1967 نشان داد که جامعه پذیری افراد به دو گونه صورت می گیرد:1- از طریق دستورات و امر ونهی های والدین.2- از طریق افکار و کنش های همسالان.
در تحقیقی دیگر در همین زمینه، مید و پیاژه یکی دیگر از عوامل جامعه پذیری را گروه همسالان می دانند؛یعنی گروه های دوست که تقریباً هم سن هستند.

مبانی نظری

نظریه امیل دوركیم

بسیاری از كارهای دوركیم درباره تعلیم وتربیت و در سطحی كلی تر جامعه پذیر كردن نشان دهنده اهمیت این دو عامل در جلوگیری از زوال اخلاقی و وجود امكان اصلاحات در جامعه می باشد. دوركیم بشر را به عنوان انسان دو بعدی می دید كه از یكسو دارای بدن، میل و اشتهاست و از سوی دیگر یك شخصیت اجتماعی دارد. اما انسان تنها در بعد اجتماعی صورت انسانی به خود می پذیرد و تنها از طریق جامعه، انسان به معنای كامل آن می شود. از این روی كنش اخلاقی راستین در فدا كردن برخی امیال فردی برای خدمت به گروه و جامعه نهفته است. دوركیم دین را یكی از نیروهایی می دانست كه در درون افراد احساس الزام اخلاقی به هواداری از درخواست های جامعه را ایجاد می كند.آیین های مذهبی از طریق تحمیل انضباط بر نفس و خویشتنداری، انسان ها را برای زندگی اجتماعی آماده می سازند. در دیدگاه دوركیم، حالات نفسانی و نیاز های انسان كه جنبه ذاتی و فطری نیز دارند بوسیله اخلاق مشترك تحت فشار قرار می گیرند. از نظر دوركیم قواعد اخلاقی دارای خصوصیت اجباری هستند و اخلاق جمعی انسان ها را از هر دو طریق بیرونی و درونی تحت فشار قرار می دهند.كنترل بیرونی، از نظر دوركیم واقعیات اجتماعی غیر مادی هستند كه در كنار انسان قرار دارند و اندیشه و كنش افراد را شكل می دهند.اما كنترل درونی مهمتر از آن هستند و به درجه ای اطلاق می شود كه افراد خود را به وسیله اخلاق اجتماعی درونی تحت فشار می بینند، دوركیم به موضوع درونی كردن اخلاق اجتماعی از طریق آموزش و در سطحی عمومی تر از «طریق جامعه پذیر كردن» بسیار علاقمند بوده است. دوركیم تأكید می كرد كه واقعیت های اجتماعی و به ویژه قواعد اخلاقی تنها در صورت درونی شدن در وجدان فردی، به راهنما و نظارت كننده مؤثر رفتار بشر تبدیل می شوند. به عقیده ریتزر با آنكه دوركیم نحوه درونی شدن اخلاق مشترك را مشخص نكرده بود، با این حال به این امر كه از قدرت درونی كردن این امور اخلاقی در جوامع معاصر كاسته می شود، معترف بود. به عقیده دوركیم، نظم و انضباط جمعی در حال از دست دادن اقتدار سنتی خویش است.اهمیت حفظ اخلاق جمعی و نظم اجتماعی از نظر دوركیم در جلوگیری از وقوع بی هنجاری و خود كشی در جامعه است كه عموماً از پی تقسیم كار و جریان تفكیك اجتماعی به وجود می آید. از نظر دوركیم تعلیم وتربیت و جامعه پذیر كردن بعنوان فرآیندهایی كه در آن افراد شیوه ها و طرق تعیین شده گروه یا جامعه را فرا گرفته و ابزارهای جسمانی و فكری و از همه مهمتر ابزار اخلاقی مورد نیاز برای مفید بودن در جامعه را كسب می نمایند. از نظر دوركیم آموزش اخلاقی در جامعه پذیر كردن فرد دارای سه جنبه مهم است:

- نظم و ترتیب

هدف در آموزش اخلاقی ایجاد افرادی است كه دارای نظم و ترتیب شوند.آن ها به نیرویی احتیاج دارند كه از تغییرات نفسانی كه انسان ها را فرا گرفته جلوگیری كند.تنظیمات اخلاقی در كلیت خود همچون دیوار و حفاظی فرضی در اطراف انسان عمل می كنند كه او را از پیروی از گروه نفسانیات، محدود می سازد. از نظر دوركیم نظم و ترتیب دارای دو جزء است:
الف ) انتظام یا منظم بودن، كه در آن فرد به وظایف خود در شیوه ای منظم و زمان صحیح و با صبر و حوصله عمل نماید. از نظر دوركیم همه نظم اخلاقی بر این انتظام مبتنی است. دوركیم در همین رابطه به تغییراتی كه در حالات و رفتار فرد پیدا می شود اشاره كرده و بیان می دارد: آنچه صفات مشخصه فعالیت فرد را از دیگران جدا می كند بی نظمی كامل در حالات فرد است.
ب ) خود تنظیمی، گرایش انضباط از این نقطه نظر اعتدال و میانه روی در تمایلات و آرزوهای شخص و ایجاد خودتنظیمی در اوست. تجربه مشترك ما بیان می دارد كه انسان در طول جریان رشد خود، به نیرویی برخورد می كند كه قیود هنجاری نام دارد و رفتار و خواسته های انسان را كنترل می كند. فرد وقتی یك چیزی را دوست دارد، هنگامی راضی می شود كه آن را به دست آورد. او نه تنها نمی خواهد به وسیله خود متوقف شود، بلكه آغاز توقف به وسیله دیگران را هم به آسانی نمی پذیرد. از نظر دوركیم كنترل عواطف و احساسات اهمیت بسیاری دارد. زیرا هنگامی كه فرد با ابراز مقاومت از سوی انسان های دیگر مواجه می شود، در او احساس خشم به وجود می آید. دوركیم با اشاره به اهمیت آموزش افراد در این زمینه معتقد است: ما باید به فرزندان خود آموزش دهیم تا آن ها بتوانند جلوی خواسته ها و آرزوهای خویش را بگیرند و اشتهای خود را از همه چیز محدود كنند. این اعمال محدودیت شرط خوشبختی و سلامت اخلاقی است.

- احساس استقلال و خود مختاری

دومین جنبه از آموزش اخلاقی به تدارك دیگران و آماده سازی آن ها برای احساس استقلال می پردازد. منظور دوركیم از استقلال و خود مختاری،آن است كه فرد بفهمد دلیل و علت اینكه قواعد تجویز می شوند چیست؟ و آن ها را به وسیله تصدیقی با فكر روشن و از روی میل پذیرفته باشد.

- احساس صمیمیت به جامعه

سرانجام هدف از جامعه پذیر كردن، رشد احساس صمیمیت به جامعه و نظام اخلاقی است. تلاش هایی است كه به منظور مبارزه با سستی تأثیر اخلاق جمعی بر افراد در جامعه مدرن صورت می گیرد.

جرج هربرت مید

مید به عنوان نظریه پرداز كنش متقابل نمادین به تحلیل اینكه چگونه جنبه های یك شخصیت، به تدریج از لابلای بازی ها و سرگرمی های كودكی پدید می آیند پرداخته است.كودك در بازی های كودكانه خود كوشش دارد نقش بزرگتر ها را به خود بدهد و در این كار، به تدریج ایستارهای مربوط به آن نقش ها را می آموزد. فرآیند یادگیری نقش های سنتی از طریق بازی نوعی «درونی سازی» اندیشه است. مید عنوان می كند كه در مرحله بعدی بازی های كودكانه، جنبه مهم تری از درونی سازی هنجارهای جامعه یعنی مفهوم «دیگری تعمیم یافته» رخ می دهد. در این مرحله،كودكان دیگر تنها در نقش های ساختگی بازی نمی كنند، بلكه به بازی هایی می پردازند كه دارای قوانین معینی است. از نظر مید «دیگری تعمیم یافته» بیانگر قوانین و داوری های دیگران و حتی آغاز و درك پذیرش آن هاست. زیرا بازیگران یك بازی باید نقش های دیگران را نیز درك كنند. از این رو مید این مفهوم را برای بیان آغاز شناخت نقش دیگران و اجتماعی شدن از طریق دیگران به كار می برد. اما مید وجود فرد را صرفاً به عنوان مهره ای در دست دیگران تلقی نمی كند .او از واژه های ساده ی «من»(من فاعلی) و«بمن»( من مفعولی) برای طرح دو جنبه ازیك شخصیت استفاده می كند.«من» شامل جنبه ذهنی، تصوری، خلاق و نوآورانه شخص است. «من» مفهوم یادگیری را در قالب كسب تدریجی ایستارها و یا خوبی و بدی و احساس های مربوط به درستی و نادرستی بیان می كند.« بمن » جنبه كلی شخصیت ها و در واقع سوی عینی شخصیت است. سویی كه عمدتا به واسطه عكس العمل در برابر دیگران شكل گرفته است.
نحوه پدیدار شدن احساس از خود مورد توجه مید است. در اجتماعی كردن باید به تكامل توانایی گرفتن نقش و اجرای نقش توجه شود. در واقع خود از این طریق شكل می گیرد. برای مید توانایی پاسخ به خود، همچون پاسخ یك نفر به دیگران، از شرایط اساسی فرآیند جامعه پذیری برای رشد و تكامل ذهن می باشد. خود همچون ذهن یك موضوع نیست، بلكه جریانی از آگاهی است كه چندین بعد را در بردارد:

1- شخص توانایی پاسخ گفتن به خود را داشته باشد، همچون پاسخی كه دیگران به او می دهند.
2- شخص توانایی پاسخ گفتن به خود را داشته باشد، همچنان كه كل مردم (دیگران تعمیم یافته) به او پاسخ می دهند.
3- شخص توانایی داشته باشد تا در گفتگویش با دیگران موقعیتی را بدست آورد.
4- توانایی شخص در آگاهی نسبت به آنچه كه یك نفر می گوید و كاری كه می خواهد در آینده انجام دهد.

این جریانات كاملاً ذهنی نیست و توانایی های مورد نیاز برای بكارگیری آن ها، در اجتماع كسب می گردد. زبان از اهمیت مركزی برخوردار بوده و این كار از طریق تفسیر نمادهای مهم و معنی دار شفاهی صورت می گیرد. بر طبق نظریات مید فراگیری زبان بعنوان كلید تكامل خود در كودك مطرح است. بواسطه زبان، باید بتوانیم مقصود خود را بیان داشته و نیز بتوانیم پاسخ انسان های دیگر به خود را مورد ارزیابی قرار دهیم. بر طبق نظر مید، ما خود آگاهی را هنگامی كه تمایز بین من مفعولی(me ) را از من فاعلی(I ) یاد بگیریم،كسب می كنیم. من فاعلی كودك غیر اجتماعی شده است، یك دسته از تمایلات و خواسته های فوری و بی اختیار است. من مفعولی،آنچنان كه مید این واژه را بكار برده، خود اجتماعی است. افراد خودآگاهی خویش را با دیدن خود همچنانكه دیگران آن ها را می بینند،تكامل می دهند.

نظریه جرج هربرت مید درباره مراحل جامعه پذیری

برای مید نوزاد به منزله شخصی است كه باید در جهانی كه مستلزم همكاری است، زنده بماند. با این پیامد كه یك كودك آن دسته از رفتارهایی كه همكاری را تسهیل می كند می آموزد. پس از آغاز رشد زیست شناختی، جریان یادگیری معنی اشاره ها شروع شده و سپس آن ها برای نشان دادن نیازهای شخصی و بطور همزمان خواندن اشارات دیگران به منظور تعیین پاسخی مناسب برای آن ها بكار می رود. فرد برای تكامل خود و كسب توانایی ایفای نقش باید مراحل زیر را بگذراند: در مرحله نمایشی،كودك نقش آدم هایی را كه برایش مهم اند مانند پدر، مادر، برادر یا خواهر یاد می گیرد. این مرحله مهم در چرخه زندگی، ادراك متنوعی از زندگی اجتماعی به كودك می بخشد. از آنجا كه كودك در این مرحله یك رشته نقش های متنوع را به نمایش می گذارد و از خودش ادراك بسیار متنوعی را می پروراند. در این مرحله كودك ادراك منسجم و یكپارچه ای از خود ندارد.كودكان برای به دست آوردن ادراك منسجم تری از خود، باید وارد مرحله بازی شوند. به نظر مید وظیفه اصلی بازی نزد كودك انسان ایفای نقش و تكوین شخصیت اجتماعی و تمرین آزاد در مناسبات و روابط گروهی است. آن ها در این مرحله،توانایی به دست آوردن نظر تعمیم یافته تری درباره موقعیت وجود خویش را پیدا می كنند. به تعبیر مید،آن ها در این مرحله، پذیرش نقش «دیگری تعمیم یافته» را یاد می گیرند. دیگری تعمیم یافته، درونی ساختن موقعیت اجتماعی در مجموع یا خودی ساختن وضعیت های اجتماعی خارج از وجدان فرد است كه عامل اصلی تشكیل دهنده هر شخصیت خودآگاه می باشد. بنابراین می توان نتیجه گرفت كه منشأ خودآگاه فرد، روابط اجتماعی است كه در تبادل نقش ها نهفته است و در طی یك بازی اجتماعی از حالت مجموعه حركات خارجی معنادار به صورت درونی درآمده است و بدین ترتیب است كه در طی بازی های اجتماعی، شخصیت رشد می كند. مید برای توضیح این نظر، بازی بیس بال را مثال می زند.كودك طی این بازی در مرحله نمایشی به ترتیب نقش های كاپیتان،توپ پخش كن،توپ گیر، توپ ضربه زن و نظایر آن را به عهده می گیرد. اما این تصویرهای ازهم گسیخته ادراك منسجمی از كل بازی بیسبال را در اختیار كودك قرار نمی دهد. به نظر مید برای آنكه خود شكل گیرد،گروهی اجتماعی باید وجود داشته باشد.

كولی و فرآیند آینه

كولی یكی دیگر از بنیان گذاران روانشناسی اجتماعی، نیز در باره فرآیند جامعه پذیری، دیدگاه های جالبی را ارائه كرده است. او نیز در باره اینكه فرد چگونه ایستارها، اندیشه ها احساسات و عادات را بر می گیرد تا بعنوان عضو مشترك جامعه در آید. او با مطالعه روی كودكان خود به این نتیجه رسید كه «جامعه پذیری» چونان «فرآیند آینه» است.گوهر اندیشه كولی در «فرآیند آینه» آن است كه ما همواره برای دریافت نقطه نظر دیگران نسبت به خودمان، به چهره آن ها نگاه می كنیم و در این رابطه، با پیمانه ذهنی خودمان مفاهیمی درباره اینكه آن ها راجع به ما چه می اندیشند، می سازیم. می آموزیم كه خودمان را از دریچه نگاه دیگران بشناسیم. البته كولی بر این باور نیست كه ما همیشه خود را آن طور می یابیم كه دیگران می بینند، بلكه می گوید ما چنان كوششی داریم و خود را آن طور می نگریم كه فكر می كنیم دیگران می بینند. نظریات كولی درباره دو مفهوم اساسی گروه های نخستین و خود آینه ای به مبحث جامعه پذیری ارتباط پیدا می كند،كه اكنون به تشریح این دو مفهوم می پردازیم:

1- گروه های نخستین

گروه های نخستین نظیر خانواده و گروه همبازی كه روابط صمیمانه و چهره به چهره و نزدیك و احساسی در آن ها جاری است در تشكیل ماهیت اجتماعی و آرمان های افراد نقشی بنیادی دارند.گروه نخستین عامل اساسی در پیوند دادن انسان با جامعه اش و ادغام افراد در ساختمان اجتماعی بوده، بستر پرورش محبت و همدردی انسانی است و با حالت بی تفاوت، غیر شخصی و غیر عاطفی انواع دیگر روابط اجتماعی در تضاد است.گروه نخستین توانایی «خود را به جای دیگری گذاشتن» را تقویت می كند و با ایجاد حساسیت نسبت به واكنش های دیگران كه بدون آن زندگی اجتماعی امكان ناپذیر است،فرد را از پیله خود بینانه اش بیرون می كشد.در همین گروه های نخستین است كه ماهیت انسانی پدید می آید. شخص نمی تواند این ماهیت را جز از طریق«همبازی با دیگران» به دست آورد و «انزوا» آن را به تباهی می كشاند.

2- مفهوم خود آیینه سان

كولی خود را محصول كنش متقابل اجتماعی ما با دیگران دانسته و آن را خود آیینه ای می نامد، از نظر او جریان تكامل خودآگاهی كه انسان از آن طریق نسبت به خود شناخت كسب می كند، سه مرحله یا عنصر دارد:

1- ظاهر ما برای دیگران چگونه نمایان می شود؟
2- دیگران حضور و ظاهر ما را چگونه مورد ارزیابی و قضاوت قرار می دهند؟
3- احساس ما از خودمان چگونه است، همراه با غرور و تكبر است یا خفت و سرشكستگی.

از نظر كولی خود آیینه ای همچنین برای تمایز بین self-imageوself-conception به كار می رود.
self- image :تصویری ذهنی است كه ما از خود داریم، این تصویر موقتی بوده و از یك زمینه فرهنگی به زمینه فرهنگی دیگر تغییر می كند.
Self- conception : حسی دائمی تر از خود است كه در طول زمان جریان دارد و به تصویر واقعی كه هر كسی از خودش دارد نزدیكتر است.
كولی همچنین بر این نظریه است كه «فرآیند آینه» از همان روزهای آغاز زندگی،آغاز می شود.آینه كولی، در كودكی باز تابنده روشن ترین تصورات فرد از چشم پدر و مادر است.كودك در سال های بعد، نسبت به همبازی هایش حساس تر می شود. سپس در سال های پر احساس جوانی، بیشترین حساسیت در رابطه با عشق به دیگری نمایان می شود.

نظریه جامعه پذیری فروید

زیگموند فروید جامعه پذیری را فرآیندی می داند که از طریق آن کودک هنجارهای والدین را بصورتی عمقی می پذیرد وبه کسب (من برتر) می پردازند. از نظر او از آنجا که مایع و خواستگاه من و من برتر را محیط تهیه می بیند عوامل اجتماعی با تشکیل این دو پدیده به درون فرد منتقل می شوند و بدین شکل فرد جامعه پذیر می گردد. به نظر فروید ستیز بین نهاد و من برتر اجتناب ناپذیر است و بین خواست های آن دو یک برخورد درونی وجود دارد تا در نهایت من ساخته شود. من باید با فشارهای که از سه جهت، جهان خارج، نهاد، من برتر وارد می شود مقابله نماید. فروید می گوید در زندگی روزمره هرکس می تواند به آسانی تضاد بین سه بخش شخصیت را عیناً مشاهده کند.

نظریات دیگر در مورد جامعه پذیری

ویلیامز جی گود معتقد است که خانواده به عنوان مهمتریت نهاد جامعه پذیری با عمل کردن به شیوه های زیر در فرآیند جامعه پذذیری کودک موفق است: 1- داشتن روابط عاطفی با فرزند 2- اقتدار شناخته شده 3- داشتن نقش الگویی 4- پایداری در روابط 5- دادن آزادی به فرزند 6- برقراری ارتباط با ارائه توضیح و دلیل 7- تنبیه و تشویق مناسب.
نانسی آیزنبرگ، شیوه های تربیتی را جامعه پذیری کودک به صورت زیر برشمرده است: 1- الگو سازی 2- تأثیر پند و اندرز بزرگسالان 3- راهنمایی برای کمک کردن 4- انتساب صفات معین اجتماعی 5- تنبیه و تشویق 6- اهمیت آموزش همدلی. همچنین پایگاه اجتماعی- اقتصادی خانواده با توجه به نظرات گود، اعزازی و برنشتاین در شکل گیری رفتار فرد بسیار مهم است. از تعاریف متفاوت و مختلف جامعه پذیری و شیوه های این فرآیند از برآیند مباحث اندیشمندان موارد زیر برگزیده شده است: 1- الگو سازی 2- تنبیه 3- تشویق 4- روابط عاطفی 5- برهان و دلیل.
اریکا کلری به جامعه پذیری مثبت و منفی و ابعاد جامعه پذیری مثبت اشاره کرده بود، می توان گفت عوامل جامعه پذیری (خانواده و مدرسه و ...) در صورتی نقش مثبت در جامعه پذیری فرد دارند که اول نقش الگویی برای فرد داشته باشند، دوم تنبیه و تشویق مناسب در شیوه تربیتی خود داشته باشند، سوم روابط عاطفی قوی با فرد داشته باشند و چهارم رابطه منطقی همراه با ارائه برهان و دلیل برای آموزش های خود به فرد اتخاذ کنند. در غیر این صورت نوع جامعه پذیری که آن ها ارائه می دهند، منفی است.
ادامه دارد...



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.