نویسنده: دكتر داوود مهدوی زادگان
روند دیگری سازی: از نامه های ایرانی مونتسكیو تا الهی نامه های شرقی
مسأله « دیگری » یا غیریت، لااقل، در دو برهه زمانی برای دنیای مدرن شده غرب مهم جلوه كرده است. عصر مونتسكیو با نامه های ایرانی زمانه استبداد مطلقه اروپایی است. روشنفكران و سیاستمداران جدید در آن زمان از طریق غیریت سازی شرق در تكاپوی رهایی از استبداد مطلقه بودند. تأسیس دولت های مدرن، ایده « دیگری » را از اهمیت انداخت تا آنجا كه با ورود به قرن بیستم آن « دیگری » حضوری نداشت. هرچه هست، غرب بود و بس. اگر چنین نبود؛ غرب جنگ جهانی دوم را كه جنگی داخلی میان دول غربی بود، به راه نمی انداخت. اما این سرمستی غرب از فرستادن دیگری به تعطیلات تاریخ دیری نمی پاید و از اواسط نیمه دوم قرن بیستم، حضور جدی دیگری در غرب احساس می شود. اسلام، از چشم غرب مدرن آن « دیگری » است كه در آستانه ورود به قرن بیست و یكم، تمام قد وارد صحنه شده است. همزمان با این حضور، انقلابی بزرگ الهام گرفته از آموزه های وحیانی اسلام در ایران رخ داد ( 1979م ) و به دنبال آن نظام سیاسی دینی پایدار و بی بدیلی تأسیس شد. دنیای مدرن وقوع انقلاب اسلامی ایران را به مثابه اعلان حضور مجدد اسلام تلقی كرد. از این رو، هر دو ( اسلام و انقلاب ) را غیریت واحد دانست.بازگشت « دیگری » به صحنه تاریخ
مسأله « دیگری » در این دو برهه كه از قضا عنصر ایرانی در هر دو پررنگ است، تفاوت های اساسی با هم دارد. غیریت اول، اساساً مسأله نبود. مسأله چیز دیگری به نام استبداد مطلقه اروپایی است. غیریت نامه های ایرانی ساختگی و خیالی بود. غیریت شرقی، پارادایمی برای رهایی از استبداد غربی بود. از این رو، هراس انگیز هم نبود، اما غیریت دوم برای غرب سكولار شده مسأله ای واقعی است. « اسلام » برای دنیای مدرن مسأله اساسی است. « دیگری » دوم، ساختگی و تخیلی هم نیست. اسلام، واقعیتی انكارناپذیر است و زاییده هیچ ذهن خیال پردازی نیست. غیریت دوم، شرق یا آسیا هم نیست، بلكه خود اسلام است. شرق یا آسیای بدون اسلام، برای غرب مسأله جدی ایدئولوژیك نیست. این هر دو ( شرق و آسیا ) دهه های متمادی است كه وجود ظلّی خود را برابر غرب پذیرفته اند و در این باره، هیچ منازعه ای با غرب ندارند. پس غیریت دوم برخلاف غیریت اول كه شرق تخیلی بود؛ اسلام واقعی است.از این رو، ظهور اسلام در غرب، هراس انگیز می شود و به دنبال این حضور، پروژه « اسلام هراسی » كلید خورده است. اما چرا اسلام هراس انگیز است و اسلام هراسی برای چه ؟ آیا به راستی اسلام، هراس انگیز است یا این هراس از جای دیگر ناشی می شود ؟ آیا این هراس متعلق به همه قشرهای اروپایی، آمریكایی است یا جمع های خاصی را شامل می شود ؟كارل یاسپرس ( 1969-1883م ) فیلسوف آلمانی، غرب مدرن را در افقی دست نیافتنی دانسته است و می پندارد برتری باختر زمین، اعم از علم و روش عقلی و « خودبودن » شخصی و دولت و سازمان های دولتی و نظم اقتصادی از نوع سرمایه داری و مانند آن، بر شرق امر مسلمی است. اساساً زادگاه این امور شرق نیست. با وصف این، با همه برتری اروپایی، باخترزمین احساس عدم تكامل و نقص می كند و از اینجاست كه درباره شرق این پرسش را دارد كه هنوز شرق چه چیزی دارد كه می تواند ما را تكمیل كند ؟ « در آسیا چیزی هست كه برای ما اهمیت بنیادی دارد، ولی دست ما از آن تهی مانده است! از آنجا پرسش هایی از ما می شود كه در اعماق وجود خود ما جای دارند. ما برای آنچه ساخته و توانسته ایم و برای آنچه شده ایم، بهایی پرداخته ایم. ما به هیچ وجه در راه تكامل انسانی نیستیم. آسیا مكمل ماست و ما نمی توانیم بی آن كامل گردیم. » (1) درك چنین پرسشی برای هر فیلسوف غربی منصفی، سهل و ساده است. قطعاً این پرسش نیز برای روشنفكران و سیاستمداران غربی، علیرغم خواست قلبی شان، اتفاق افتاده است. اگر چنین نبود كه اینگونه هراسان نمی شدند. البته، اگر یاسپرس هم اكنون می زیست؛ گفته هایش را از شرق به اسلام، تصحیح می كرد. چنانكه تمام توجه غرب مدرن به اسلام معطوف گشته است، نه شرق به معنای آسیا. به هر روی، این توجه غرب - آنگونه كه یاسپرس نیز درك كرده است - از احساس فقدان و نقص بزرگی به نام « معنویت » و « تعالی انسان » در غرب مدرن ناشی شده است. هیچ گاه جامعه اروپایی - آمریكایی به مثل امروز غرق در مواهب زمینی و دنیوی نبوده است. با وصف این، از بحران معنویت و رسیدن به امر قدسی و اندیشه تعالی رنج می برد. این رنجش خاطر زمانی دو چندان می شود كه ناتوانی ذاتی غرب مدرن در وصول به معنویت آشكار می گردد. بلكه اساساً آموزه های بنیادین تجدد در تضاد با معنویت و امر قدسی است. زیرا جوهره تجدد بر فردیت استوار است. آموزه فردیت از پیروانش می خواهد عالم برین را فراموش كنند و در من زمینی غوطه ور شوند و دم را غنیمت شمرند. بنابراین هر بنیادی كه از انسان و جامعه مدرن شده بخواهد سر را بالا كنند و قدری درباره عالم معنوی بیاندیشند؛ در تضاد با اصل فردیت است و لاجرم دشمن غرب مدرن تلقی خواهدشد. پس، هراس واقعی از ناتوانی و كوتاهی دست تجدد در وصول به معنویت ناشی می شود.
چرا اسلام بر جایگاه « دیگری » نشست ؟
اما چرا جهت این هراس، رو به اسلام نشانه رفته است ؟ چون یگانه مرجعی كه می تواند جوامع بشری را به سوی معنویت و امر قدسی رهنمون كند؛ همانا اسلام است. اسلام دین وحیانی و مرجع آن سویی است و حقیقت آن از زمان نزول تا به امروز، به لطف الهی همچنان پاك و زلال باقی مانده است و خواهد ماند. باقی مراجع حدس و گمان است، مانند ادیان طبیعی كه محصول تجزیه بشری است و درستی دریافت های آنها سخت مشكوك است و یا اگر هم وحیانی باشند - مانند مسیحیت و یهود - امروزه به دلیل تحریفاتی كه بر آن ها رفته آنچنان زمین گیر شده اند كه قادر به هدایت معنوی مردم غرب نیستند. این است كه جلوه نورانی و معنوی اسلام در غرب، روز به روز پررنگ تر و جدی تر می شود. معنویت خواهی و اندیشه تعالی امری فطری است، اما این درك نظری در دنیای امروز دچار بزرگترین حجاب بشری به نام « فردیت مدرن » شده است. از این رو، راه رجوع به فطرت و تحصیل درك فطری مسدود است. این راه بسته با« التفات ملكوتی » بازشدنی است. تمام اهتمام مردان راستین خدا در همین التفات ربانی است. هرگز دست و زبان های آلوده به زخارف مادی و دنیوی قادر به چنین التفاتی نیستند. وجدان عمومی می تواند در خروج غرب از این انسداد و بحران معنویت تأثیرگذار باشد. زیرا وجدان عمومی یكی از راه های رجوع به فطرت ناب است. ولی این « وجدان عمومی در غرب همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه می شود. » نزدیكترین قشری كه می تواند در این امر مهم ( بیداری و آگاهی وجدان عمومی ) نقش سازنده ای ایفا كند، روشنفكر غربی است. زیرا روشنفكر با وجدان عمومی سروكار دارد و منطقش ارجاع همگان به وجدان عمومی است. اما روشنفكر غربی و به تبع آن، روشنفكر پیرامونی به واسطه جزمیت بر فردیت در تعطیلات تاریخی به سر میبرد. چشم و گوش و قلب او از معنویت و اندیشه تعالی بازمانده است. پس، التفات ملكوتی تنها بدست مردان خدا عملی است. این التفات همگانی از سوی آنان، مسبوق به اراده ذات باری تعالی است. نشانه مشیت خدا بر این التفات ملكوتی را باید در وقوع انقلاب اسلامی مشاهده كرد.الهی نامه به مثابه « التفات ملكوتی »
تاكنون از افق انقلاب اسلامی دوبار دعوت به معنویت و اندیشه متعالی اتفاق افتاده است. بار اول آن، نامه ملكوتی امام خمینی (ره) به گورباچف بود. آنگاه كه خطاب به وزیر خارجه او چنین فرمودند كه قصد من از این كار باز كردن دریچه ای به سوی جهان دیگر است. اما مرتبه دوم آن، نامه رهبر انقلاب به عموم جوانان در اروپا و آمریكای شمالی است (93/11/1). مخاطبان هر دو نامه، با تدبیر بشری كه با تدبیر الهی انتخاب شده است. التفات ملكوتی برای مخاطبان مستعد زودتر به ثمر می رسد. فرد مستعد یا كسی است كه گرفتار آمده و در شر و شور حوادث روزگار درمانده شده است، چنانكه امام خمینی (ره) حال و روز گورباچف را اینگونه دیده بود، یا برای دریافت التفات ملكوتی فرد مستعد كسی است كه « حس حقیقت جویی در قلب او زنده تر و هوشیارتر » است و آن قلب جوانان است. طبیعی است كه چنین حسی برای سیاستمداران و دولت مردان غربی، آنان كه « آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا كرده اند » هیچ گاه دست نمی دهد. به همین دلیل است كه مقام معظم رهبری مخاطب نامه خود را از میان جوانان انتخاب كردند، اما این توجه به جوانان غربی از سوی متصلبین به فردیت مدرن هم وجود دارد. آنان كاملاً بر روحیه مستعد جوان غربی در پذیرش اسلام وافقند و تمام نگرانی آنان از همین وقوع التفات قدسی در غرب تهی از معنویت است. از این رو، پروژه « اسلام هراسی » را به كمك ریاكاران و استخدام تروریست های جنایت كار، به راه انداختند. پس معلوم شد كه اسلام هراسی از سوی چه كسانی ناشی می شود. اما وقتی خداوند سبحان چنین اراده كرده كه جامعه بشری را از حجاب فردیت رهایی سازد و التفات ملكوتی به معنویت برای مشتاقان غربی حاصل شود؛ چه كاری از دست بدخواهان و معاندین برمی آید، یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ. (2)پینوشتها:
1. ( یاسپرس كارل، 1363، 98، 100 ).
2. توبه: 32.
عصر اندیشه، شماره6