فرهنگ به عنوان پدیده ارتباطی

بیش از 53 سال پیش، فرانزبوس (Franz Boas) شالوده دیدگاهی را بنیان نهاد که من دریافتم نتیجه آن ارتباط، کانون فرهنگ و در حقیقت حیات خود را شکل می دهد. در بیست سال گذشته، بوس و دو انسان شناس دیگر، ادوارد ساپیر
پنجشنبه، 14 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ به عنوان پدیده ارتباطی
 فرهنگ به عنوان پدیده ارتباطی

 

نویسنده: ادوارد. تی. هال
ترجمه: دکتر منوچهر طبیبیان



 

بیش از 53 سال پیش، فرانزبوس (Franz Boas) شالوده دیدگاهی را بنیان نهاد که من دریافتم نتیجه آن ارتباط، کانون فرهنگ و در حقیقت حیات خود را شکل می دهد. در بیست سال گذشته، بوس و دو انسان شناس دیگر، ادوارد ساپیر (Edward Sapir) و لئونارد بلومفیلد (Leonard Bloomfield)، آنهایی که به زبان های هند و اروپایی تکلم می کردند-با زبان های اساساً متفاوت سرخپوستان آمریکا و اسکیموها، برخورد کرده بودند. تناقض بین این دو سیستم زبانی متفاوت، منجر به انقلابی شد که باعث توجه به ماهیت خود زبان گردید. قبل از آن زمان، پژوهشگران اروپایی زبان های هند-اروپایی را به عنوان مدل هایی برای سایر زبان ها به کار می بردند. بوس و همراهان او عملاً دریافتند که هر خانواده زبانی قانونی برای خود داشته، یک سیستم بسته، که الگوهای آن باید توسط زبان شناس کشف و بیان گردد. برای دانشمند زبان شناس ضروری است که آگاهانه از دام وارد کردن قوانین پنهان زبان خودش در زبان تحت مطالعه اجتناب کند.
در دهه 1930 بنجامین لی ورف (Benjamin Lee Whorf) یک شیمیدان و مهندس تمام وقت که در زمینه زبان شناسی یک آماتور بود، بررسی و مطالعات خود را با ساپیر (Sapir) شروع کرد. نوشته های ورف که بر پایه تحقیقاتش بر روی سرخپوستان هُپی (Hopi) و شانی (Shawnee) پی ریزی شده بود، تأثیری انقلابی بر ارتباط زبان با تفکر و ادراک داشت. به گفته ی او، زبان بیش از یک وسیله ارتباطی برای بیان تفکرات است. در حقیقت، عنصر عمده ای در شکل گیری تفکرات می باشد. بعلاوه با توجه به شکلی از زندگی روزانه خودمان درمی یابیم که بسیاری از ادراکات و دریافت های بشر از جهان اطراف خودش توسط زبانی که صحبت می کند طرح ریزی و همانند کامپیوتری برنامه ریزی می شود. ذهن انسان مانند کامپیوتر واقعیت خارجی را تنها منطبق با برنامه ضبط کرده و ساختار آن را شکل می دهد. از آنجا که دو زبان مختلف اغلب حوادث و وقایع مشابه را کاملاً به صورتی متفاوت برنامه ریزی می کنند، بنابراین هیچ عقیده و سیستم فلسفی، را نباید جدا از زبان تصور کرد.
تنها در سال های اخیر و برای عده انگشت شماری از مردم مفاهیم تفکرات ورف آشکار شده است. این افراد به هنگام مواجهه با این طرز تفکر و دقت در اطراف آن به دلیل مشکل درک تا حدودی دچار ترس و دلهره می شوند. آنها به اساس نظریه «آزادی و اختیار» (1) انسان حمله می کنند، زیرا عقیده دارند تمام انسان ها زندانی و اسیر زبانی هستند که به آن تکلم می کنند، تا زمانی که دانش کافی از زبانی که به آن تکلم می کنند، نداشته باشند.
فرض این کتاب و کتاب زبان خاموش (2) که قبلاً انتشار یافته بر آن اصولی استوار است که توسط ورف و همکاران زبان شناسش در رابطه با زبان که در مورد سایر رفتارهای انسانی نیز همانقدر به کار برده می شود، پایه گذاری گردید-در حقیقت برای تمامی فرهنگ. در مدت زمان مدید عقیده بر این بوده است که تجربه (3) چیزی است که تمام انسان ها در آن سهیم هستند، و همواره امکان آن وجود دارد که تاحدودی زبان و فرهنگ را عاملی فرعی برای دسترسی به انسان دیگری تلقی کرده و در عوض به تجربه و مشاهده مراجعه کنیم. این عقیده مطلق (4) (و اغلب صریح و روشن (5)) که ارتباط انسان را با تجربه مدنظر قرار می دهد برپایه این فرضیات قرار گرفته بود که، هنگام قرار گرفتن دو انسان در شرایط «تجربه ای مشابه و یکسان»، داده های مشابهی به دو سیستم اعصاب مرکزی فرستاده می شود و هر دو مغز وقایع را به صورت همانند ثبت می کنند.

تحقیق هم جواری در فضا و مکان (6)، شبهات مهمی را بر اعتبار این فرضیه وارد می کند، مخصوصاً موقعی که فرهنگ ها متفاوت باشند. در فصل X و XI توضیح داده می شود که چگونه مردم فرهنگ های مختلف نه تنها به زبان های متفاوتی تکلم می کنند بلکه، آنچه که احتمالاً دارای اهمیت بیشتری می باشد، این است که در جهان های حسی مختلفی زندگی می کنند. دستچین (7) بخشی از داده های حسی باعث گرفتن بعضی و پالودن (8) چیزهای دیگر می شود، بنابراین تجربه ای که از طریق یک مجموعه از انتخاب های حسی مرتبط با الگوهای فرهنگی بدست می آید با تجربه ای که از طریق دیگری درک می شود کاملاً متفاوت است. محیط های شهری و معماری که مردم خلق می کنند نمودهایی از این فرایند دستچین کردن می باشند. در حقیقت از این محیط های تغییر یافته به دست بشر، درک و فهم این موضوع ممکن می گردد که چگونه مردمان مختلف از حواس خودشان استفاده می کنند. بدین ترتیب، تجربه، نمی تواند به عنوان یک نقطه مرجع پایداری به حساب بیاید، به دلیل اینکه این تجربه در محیطی اتفاق می افتد که توسط انسان قالب ریزی شده است.

آزمایشی که از واکنش متقابل افراد با محیط های زنده و بی جان در زمینه نحوه ی استفاده مردمان مختلف از حواس صورت گرفته است، اطلاعات عینی محکمی را در بعضی از اختلافات بین مثلاً، عرب ها و آمریکایی ها در اختیار ما قرار می دهد. در اینجا از همان منبع مبادله روابط متقابل امکان ردیابی تفاوت ها و گوناگونی های بارز از آنچه مورد توجه قرار می گیرد و آنچه که سرند می شود، وجود دارد.
تحقیقات پنج سال گذشته من نشان می دهد که آمریکایی ها و عرب ها اکثرا اوقات در جهان های حسی متفاوتی زندگی می کنند و از حواس مشابه حتی در برقراری اکثر فواصلی که در طول صحبت حفظ می گردد استفاده نمی کنند. همان طور که بعدها خواهیم دید، عرب ها از حواس بویایی و بساوایی بیشتر از آمریکایی ها استفاده می کنند. آنها اطلاعات حسی خود را به گونه متفاوتی تفسیر کرده و آنها را به گونه ای متفاوت با هم ترکیب می کنند. ظاهراً حتی تجربه عرب ها از جسم و کالبد در رابطه اش با خود (9) نسبت به ما متفاوت می باشد. آن عده از زنان آمریکایی که با عرب های آمریکایی ازدواج کرده اند و تنها جنبه های شخصیتی آمریکایی آنها را می شناسند، اغلب مشاهده می کنند که همسرانشان هنگام برگشت به وطن اولیه شخصیت های متفاوتی به خود می گیرند و جایی که دوباره غرق در ارتباطات به زبان عربی و گرفتار احساسات آن زبان گشته اند، از هر جنبه به اشخاص متفاوتی تبدیل می شوند.
گذشته از این حقیقت که طرز عمل و رفتار الگوی سیستم های فرهنگی اساساً متفاوت می باشد، آنها عمیقاً ریشه در زیست شناسی و فیزیولوژی دارند. بشر موجودی است با یک گذشته عالی و استثنایی. انسان از سایر حیوانات به این دلیل متمایز می گردد که به دقت توانسته است کاری را انجام دهد، که من آن را با رعایت تکامل ترکیب موجود زنده (10) بیان می کنم. بشر با تکمیل نیازهای حیاتی اش، توانایی آن را یافته است تا عملکردهای متنوعی را بهبود بخشد، یا تخصصی نماید. کامپیوتر موجب توسعه بخشی از مغز می باشد، تلفن باعث گسترش صدا، چرخ باعث بسط پاها می گردد. زبان دامنه تجربیات و مشاهدات بشر را در زمان و مکان بسط می دهد در حالی که نوشتن باعث بسط و گسترش دامنه زبان می گردد. بشر دامنه عملکردهای خود را به درجه ای توسعه داده است که احتمال دارد انسانیت او را که ریشه از ماهیت حیوانی می گیرد، فراموش کنیم. وستون لابار (Weston la Barre) (انسان شناس) اشاره می کند که بشر، از مرحله تکامل (11) جسم و کالبد خود به بسط (extensions) پدیده ها انتقال یافته است و بدین ترتیب به طور خارق العاده ای به فرایند تکامل شتاب داده است.
بنابراین هرگونه تلاشی در جهت مشاهده، ثبت و تجزیه و تحلیل سیستم های هم جواری (Proxemic)، که بخش هایی از فرهنگ های مدرن می باشند. باید سیستم های رفتاری را که بر پایه آنها شکل می گیرند، به حساب بیاورند، همان طور که اشکال زندگی قدیمی بیان کننده این موضوع بوده است. بسیاری از تفکرات و تفاسیر اطلاعاتی تحت تأثیر پیشرفت های خارق العاده ای بوده است که توسط رفتارشناسان حیوانات (12) در سال های اخیر صورت گرفته است؛ دانشمندانی که بر روی رفتار حیوانات و روابط آنها با محیط زیست شان مطالعه می کنند.
در یک زمان طولانی آنچه از مطالعه رفتار حیوانات (ethology) شناخته می شود ممکن است سودمند باشد، چنانچه بشر را به عنوان موجودی زنده مدنظر قرار دهیم که توانسته است آنچه را که در اختیار گرفته بسط و گسترش داده و با مهارت کامل به آن درجه از تخصص برساند که به سرعت جایگزین طبیعت شود. به بیان دیگر، بشر بعد جدیدی خلق کرده، یعنی بُعد فرهنگی، که هم جواری ها در فضا و مکان "Proxemics" تنها بخشی از آن است. ارتباط بین انسان و بُعد فرهنگی پدیده ای است که در آن انسان و محیط زیست او در شکل گیری و قالب بندی یکدیگر سهیم هستند. انسان اکنون در وضعیتی می باشد که واقعاً کل جهانی را که در آن زندگی می کند خلق می کند، چیزی که رفتارشناسان از آن به عنوان بیوتوپ (13) (محیط زندگی) یاد می کنند. در خلق این جهان، اوست که در حقیقت تعیین می کند، چه نوع موجود زنده ای خواهد بود. تفکر این که چقدر اطلاعات ما در مورد انسان کم و ناچیز است، وحشتناک می باشد. در یک مفهوم عمیق تر، این بدان معنی است که شهرهای ما انواع متفاوتی از مردم را در محله های کثیف، بیمارستان های بیماران روانی، زندان ها، و حومه شهرهای خود به وجود می آورند. روابط و کنش های متقابل بین این افراد بسیار ظریف بوده باعث ایجاد مشکلات در تجدید و نوسازی شهرها و تجمع اقلیت ها در یک فرهنگ غالب به گونه ای بسیار سخت تر از آنچه انتظار می رفت، شده است. همین طور، فقدان فهم و درک کامل ما از روابط بین افراد و بیوتوپ های آنها باعث ترکیب و پیچیده تر شدن روند توسعه فنی و تکنیکی در کشورهای به اصطلاح غیر پیشرفته (14) جهان شده است.
هنگامی که افراد فرهنگ های مختلف با هم روبرو شده و در هم ادغام می شوند چه اتفاقی می افتد؟ در کتاب «زبان خاموش» اشاره کرده ام که ارتباطات به طور همزمان در سطوح مختلف آگاهی و شعور (15) رخ می دهد، و دامنه آن از آگاهی تمام تا عدم آگاهی (16) نوسان می کند. اخیراً تعمیم این دیدگاه ضرورت یافته است. هنگامی که افراد با هم ارتباط برقرار می کنند کار آنها خیلی بیشتر از پرت کردن واژه مکالمه به جلو و عقب است. مطالعات خود من همانند سایر مطالعات، مجموعه ای از مکانیزم های تقویت کننده (17) فرهنگی ظریفانه کنترل شده را آشکار می سازد که حیات را در یک حالت پایدار نگه می دارند، شبیه یک خلبان خودکار در هواپیما. تمام ما نسبت به تغییرات هوشیارانه که در رفتار و طرز برخورد شخص دیگری در پاسخ به گفتار و کردار دیگران رخ می دهد، حساسیت نشان می دهیم. در اکثر موارد مردم اول به طور ناخودآگاه و بعد از آن به صورت آگاهانه از تشدید آنچه من آن را بخش گنگ و مبهم (18) یا پیش آگاهی (19) از یک فرم ارتباط از علائم ادراکی ساده تا خصومت آشکار می نامم، اجتناب می کنند. در عالم حیوانات، اگر روند پیش آگاهی کوتاه شده یا کنار گذاشته شود، جنگ وحشیانه احتمالاً اتفاق خواهد افتاد. در مورد انسان ها نیز در عرصه تداخل بین المللی و فرهنگی زندگی، بسیاری از معضلات را می توان در کوتاهی و قصور در خواندن نکات گنگ و مبهم و پیش آگاهی ردیابی کرد. در یک همچون مواردی، تا زمانی که مردم دریابند چه چیزی در شرف تکوین است، آنها به قدر کافی درگیر مسئله شده و دیگر نمی توانند به عقب برگردند.
نمونه های بسیاری از ارتباطات عقیم مانده، به این علت که هیچ کدام از گروه های ارتباطی از این موضوع که هر یک از آنها در جهان های ادراکی متفاوتی زندگی می کنند آگاهی ندارند. همچنین هر کدام از آنها کلمات بیان شده دیگری را در زمینه ای تفسیر می کنند که هم شامل رفتار و هم محیط شده، در نتیجه تقویت مثبت روابط دوستانه (20) اغلب تصادفی بوده و یا اصلاً وجود خارجی نداشته است.

در حقیقت، اکنون رفتارشناس هایی مانند کنراد لورنز (Konrad Lorenz) بر این باور هستند که تجاوز جزء اساسی و ضروری زندگی می باشد، بدون وجود آن، زندگی به آن گونه که ما می شناسیم احتمالاً ممکن نخواهد بود. طبیعتاً، تجاوز در نهایت منجر به فضاسازی متعارفی در حیوانات می شود تا مبادا تعداد آنها به اندازه ای برسد که باعث تخریب محیط و از بین رفتن خودشان گردد. هنگامی که بعد از افزایش جمعیت، تراکم و ازدحام بسیار زیاد می شود، کنش های متقابل نیز شدیدتر می گردد، باعث افزایش بیشتر و بیشتر فشار می گردد. همانطور که فشار روانی و احساسی افزایش می یابد، مزاج تضعیف شده، تغییرات ظریف اما قدرتمندی در فعل و انفعالات شیمیایی بدن رخ می دهد. تولد کاهش می یابد در حالی که مرگ و میر پیوسته افزایش می یابد، تا زمانی که یک حالت شناخته شده به نام اضمحلال جمعیت اتفاق می افتد. یک همچون گردش هایی انفجاری و اضمحلالی عموماً امروزه به عنوان یک امر طبیعی برای مهره داران خونگرم و احتمالاً برای تمام انواع حیات تشخیص داده شده است. برخلاف عقیده عموم مردم، عرضه مواد غذایی تنها به صورت غیر مستقیم در این چرخه ها تأثیر می گذارد، مانند موضوعی که توسط جان کریستین (John Christian) و وی. ث. واین ادواردز (V.C. Wyne Edwards) نشان داده شده است.

همانطور که بشر به بسط و گسترش فرهنگ می پردازد، خودش را نیز رام و اهلی کرده و در این فرایند یک مجموعه جدیدی از جهان ها، که هر کدام با دیگری تفاوت دارد، ایجاد می شود. هر جهانی دارای مجموعه نهاده های (21) حسی مخصوص به خود می باشد، بطوری که آنچه باعث ازدحام جمعیت در یک فرهنگ می گردد لزوماً باعث ازدحام در دیگری نمی شود. همین طور، یک عملی که باعث ایجاد پرخاشگری و تجاوز می شود، ممکن است برای یک گروه از مردم تشنج زا و احتمالاً برای گروه بعدی کاملاً بی تفاوت باشد. به هر حال، به خوبی روشن است که سیاهان آمریکا و مردمان با فرهنگ اسپانیایی که در شهرهای ما هستند به طور خیلی جدی در حال تشنج و استرس بسر می برند. آنها نه تنها در چهارچوب و محیطی قرار دارند که مناسب آنها نیست، بلکه این حالت از حدود توانایی و مقاومت شان فراتر رفته و به تشنج و فشار مبدل شده اند. ایالات متحده با این حقیقت روبرو است که دو گروه از مردم حساس و خلاق آن در روند نابودی قرار دارند و همانند سامسون (22) این حالت می تواند ساختاری را که مأوی و مسکن تمامی ما را تشکیل می دهد فرو بریزد. بنابراین باید معماران، و برنامه ریزان شهر و مقاطعه کاران را از این نقطه ی نظر مخاطب قرار داد، که اگر این مملکت محیط زیست خودش بدانیم، محیطی که همین برنامه ریزان، معماران و مقاطعه کاران با کمترین توجه به نیازهای ارتباطی هم جواری در فضا و مکان "Proxemic" برای بشر خلق می کنند.
طرف صحبت من آن عده از افرادی است که عامل تولید درآمد بوده و برای پشتیبانی از دولت مالیات می پردازند. هر اندازه هم که هزینه نوسازی شهرهای ما بیشتر باشد، این هزینه ها باید پرداخت شوند اگر و اگر ما بخواهیم که آمریکا به بقای خود ادامه دهد. مسئله مهمتر اینکه، نوسازی شهرهای ما باید براساس تحقیقی باشد که منجر به درک نیازهای بشر و آگاهی نسبت به بسیاری از جهان های حسی گروه های مختلف مردم ساکن در شهرهای آمریکا باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. Free will [ آزادی در مقابل جبر-م ].
2. The Silent Language.
3. Experience.
4. Implicit.
5. Explicit.
6. Proxemics.
7. Screening.
8. Filtering.
9. Ego خود [ روانشناسی ].
10. Extensions of his organism.
11. Evolution.
12. Ethologists.
13. Biotope.
14. Underdeveloped.
15. Consciousness.
16. Full awarness to out-of-awareness.
17. Servomechanisms.
18. Adumbrative.
19. Foreshadowing.
20. Friendly overtures.
21. Inputs.
22. Samson [ قاضی قدیم قوم اسرائیل، که نیروی بدنی فوق العاده ای داشته ].

منبع مقاله :
هال، ادوارد توئیچل؛ (1384)، بُعد پنهان، ترجمه منوچهر طبیبیان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هفتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط