داستانگویی (1)

هنر داستانگویی متأسفانه در مدارس ما مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته است و حتی بیشتر معلمان، داستان گفتن را برای خود ننگ و حقارت و برای دانش آموزان وسیله ی اتلاف وقت می پندارند! غافل از اینكه همین داستانگویی،
يکشنبه، 17 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
داستانگویی (1)
 داستانگویی (1)

 

نویسنده: دکتر علی اکبر شعاری نژاد




 

هنر داستانگویی متأسفانه در مدارس ما مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته است و حتی بیشتر معلمان، داستان گفتن را برای خود ننگ و حقارت و برای دانش آموزان وسیله ی اتلاف وقت می پندارند! غافل از اینكه همین داستانگویی، علاوه بر فواید و ارزشهای تربیتی فراوان، كه به بعضی از آنها اشاره كردیم، به معلم كمك می كند كه میراث ادبی فرهنگی جامعه ی خود را به آیندگان انتقال دهد. (1)
انشای هر داستان چهار چیز اساسی را شامل می شود:
1. فكری كه داستان متضمن آن است، جنبه ی روانی موجود در آن، تناسب آن با خواننده یا شنونده اش، و درازی و كوتاهی داستان.
2. ترتیب و تنظیم عناصر فكر.
3. زبان و روش و قالبی كه فكر با آن تعبیر می شود.
4. میانجیگری
سه امر: فكر، تربیت و زبان و روش آن، عوامل اساسی هر قطعه ی هنری در موسیقی یا آواز یا نقاشی به شمار می روند، چنانكه مثلاً فكری مانند «فداكاری» یا «دفاع از شرف» را می توان به صورت رسم، نقاشی و یا مجسمه تعبیر كرد و نیز ممكن است همان فكر را از راه داستان بیان كرد. حوادثی كه این فكر متضمن آن است و شخصیتهای آن و نقشی كه این شخصیتها بازی می كنند، عناصر آن داستان به شمار می روند و عبارتی را كه این داستان به آن تألیف و تعبیر می شود زبان و روش نامند.
اینك به شرح هر یك از عناصر یا پایه های مذكور می پردازیم:

اول: فكر

تقریباً می توان گفت كه توانایی داستانگویی یك موهبت طبیعی است كه با شخص زاییده می شود و كسب آن با تمرین و ممارست، در صورت نبودن، غیرممكن است. همان طوری كه موهبت و قریحه ی موسیقی یا شاعری را نمی توان كسب كرد، هر قدر هم شخص به آنها علاقه مند باشد. لیكن این نیز روشن است كه تنها موهبت در بهتر كردن هر نوع هنر كافی نیست، بلكه به یك نوع تربیت و راهنمایی نیاز دارد تا با ذوق و میل افراد گوناگون سازگار باشد. روی همین اصل، دانشمندان آموزش- پرورش انواع داستانها را از حیث فكر، مورد مطالعه قرار داده اند تا ببینند در هر مرحله از مراحل رشد عقلی و عاطفی كودك، چه نوع داستانی با او سازگار است. از مطالعات و تجارب این دانشمندان، اگرچه هنوز اتفاق نظر كامل ندارند، می توان مراحل و دوره ها را به اجمال چنین تعیین كرد:
1. مرحله ی واقعی محدود به محیط
2. مرحله ی خیال آزاد
3. مرحله ی ماجراجویی و قهرمانی
4. مرحله ی عشق
5. آرمانی (ایده آلی)
البته نباید این مراحل را از حیث زمان كاملاً از یكدیگر مستقل دانست، بلكه میان آنها همواره تداخل زمانی وجود دارد. همچنین، مدت این مراحل میان پسران و دختران، ملت ها و افراد فرق می كند و میل فرد به یك نوع داستان با مرحله ی رشد او متناسب است كه گاهی با او تا مرحله ی بعدی ادامه می یابد، اگرچه این میل از لحاظ قوت و ضعف، اختلاف پیدا می كند. اینك هر یك از مراحل نامبرده را شرح می دهیم:

1. مرحله ی واقعی محدود به محیط

كه تقریباً از سه تا پنج سالگی است. كودك در این مرحله معمولاً راه می رود، عضلات خود را حركت می دهد، و حواس خود را برای آزمایش محیط محدود به خانه، باغچه، خیابان و مدرسه به كار می برد. حیوانات و نباتات را در اطرافش می بیند كه حركت می كنند و خصایص مشخصی دارند، رنگهایشان گاهی شبیه به هم و گاهی مختلف اند و صداهای گوناگون دارند. همچنین، افراد خانواده اش را با مشخصات گوناگون آنان مانند والدین، برادران، خواهران و ... مشاهده می كند و ارتباط ایشان را با یكدیگر درمی یابد. با كودكان همسال یا كمی بزرگتر از خود، ارتباط برقرار می كند و دوست می شود، به طور كلی كودك در این مرحله به كشف محدود خودش می پردازد.
از این رو، مناسب ترین داستانها برای كودك در این مرحله، داستانی است كه دارای شخصیتهای مأنوسی از حیوانات، نباتات و حوادثی از آنها، با شخصیتهای بشری مألوف برای او مانند مادر، پدر، و كودكان خردسال مثل خودش باشند، و هر یك از این شخصیتها نیز باید یك عده صفات بدنی، كه ادراك آنها برای كودكان آسان است، داشته باشد مانند جوجه قرمز، دختر گیسو طلایی و پیرمرد ریش سفید؛ همچنین، این شخصیتها، حتی جمادشان، باید گویا و دارای صدا و حركات باشند، زیرا دادن صفات حركت، تكلم و رنگهای براق و درخشنده به این شخصیتها میل كودك را به كنجكاوی ارضا می كند، چه كودك در این سن به این اعتقاد وهمی و خیالی، كه بیجان سخن می گوید، مایل است.
چون مدت كودك در این مرحله، كوتاه است باید داستان نیز كوتاه باشد و حوادث آن به سرعت اتفاق افتند و بگذرند.
در نیمه ی این مرحله، رشد خیال كودك آغاز و به تدریج قوی می شود، لكن خیال او به اشیای موجود در محیطش محدود است، چنانكه چوب یا بالش را اسب یا كشتی تصور می كند و سوارشان می شود و عروسك و اسباب بازیها را كودكانی مانند خودش می پندارد و به آنها محبت یا خشم می كند. به همین سبب از شنیدن داستانهای خیالی، كه شخصیتهای خرافی دارند، لذت می برد و چیزهای حقیقی را در زندگی واقعی از آنها می شناسد. این نیروی خیال تا مرحله ی دوم، كه در حقیقت مرحله ی خیال آزاد است، ادامه دارد.
در این مرحله، امیال كودكان همانند یكدیگرند بنابراین، داستانهای كودكان در میان همه ی ملتها تقریباً شباهت زیادی به هم دارند، جز اینكه در انتخاب داستان باید محیط و تفاوتِ آن از گروهی به گروه دیگر و شهر و ده رعایت شود.
از عیبهای شایع در داستانهای این مرحله، این است كه فكر ترسناكی در آنها باشد، مثلاً كودكانی كشته شوند یا بدون خوراك در تاریكیها زندانی شوند. اولیای خانه و مدرسه باید از گفتن این نوع داستانها جداً خودداری كنند.

2. مرحله ی خیال آزاد

این مرحله تقریباً از پنج تا هشت یا نه سالگی است و كودك مرحله ی آشنایی با محیط محدود و محسوس در خانه و خیابان را گذرانده است. چنانكه می داند سگ گاز می گیرد، زنبور نیش می زند، گربه چنگ می اندازد، و گاو ماده قرمز رنگ، شیر سفید رنگ می دهد، آتش می سوزاند و ... لكن علاقه مند و مشتاق است كه چیزهای دیگری غیر از پدیدارهای طبیعی واقعی را كه شخصاً تجربه كرده است، و چیزهایی كه برایش مأنوس هستند خیال كند. به همین سبب، به خیال آزاد، متمایل می شود كه در آن فرشتگان، جنهای عجیب، جادوگران، و سایر شخصیتهای غریب و شگفت انگیزی كه داستان خیالی متضمن است، ظاهر می شوند مانند داستانهای هزار و یك شب و افسانه های ملی.
غالباً كودكان وقتی این نوع داستانها را می شنوند مبهوت و حیران می شوند اگرچه از آنها لذت می برند، و می پرسند: آیا واقعاً این داستان اتفاق افتاده است؟ جواب داستانگو باید این باشد: نه، آن فقط یك قصه است و مردم در گذشته آن را تصدیق می كردند. بدین ترتیب، كودكان به شنیدن این نوع داستانها عادت می كنند و خیالی بودن آنها را می فهمند و هنگام شنیدنشان دیگر علامت تصدیق نشان نمی دهند.

3. مرحله ی ماجراجویی و قهرمانی

این دوره از هشت تا دوازده یا نه تا سیزده سالگی و بعد از آن ادامه دارد. كودك در این مرحله تا اندازه ای از امور خیالی هیجانی منصرف شده، به حقیقت متمایل می شود. میل به كشتار و علاقه به سلطه به شدت در او ظاهر می شود، چنانكه از درخت و دیوار بالا می رود، به باغ و مزرعه دیگران تجاوز كرده میوه هایش را می دزدد، مدرسه را برای ماجراجویی كردن با همكلاسانش ترك می كند، در بازیهایی كه مستلزم رقابت و شجاعت است شركت می كند و گروهها و تیمهایی برای مبارزه و حمله بر گروه دیگر تشكیل می دهد. به همین سبب، این مرحله را مرحله ی «ماجراجویی و قهرمانی» نامیده اند.
داستانهای مورد علاقه ی كودك در این مرحله، داستانهایی هستند كه با امیال او سازگار باشند و موضوعهای آنها از مخاطرات، ماجراجوییها، شجاعت، سختگیری، در معرض هلاك قرار گرفتن، و داستانهای پلیسی تشكیل شوند. اغلب این داستانها هدفهای ناپسندیده ای را دنبال می كنند و شامل حوادثی هستند كه خواننده یا شنونده را به تهور، دزدی و ماجراجویی احمقانه، تحریك می كنند. در همین سن و بعد از آن است كه نوجوان علیه نظام موجود جامعه، قیام می كند و خانواده اش را ترك می گوید و به همسالان خود می پیوندد كه او را بر این كارش تشجیع می كنند، و به علت تأثر از این نوع داستانهایی كه می خواند یا می شنود به ماجراجویی و دعوا و جدال و انحراف خود، اطمینان پیدا می كند. از این رو، در انتخاب فكر داستان باید نهایت احتیاط را به كار برد و داستانهایی را برگزید كه هدفهای پسندیده و قابل احترام دارند، مانند داستانهای جهانگردان، مخترعان و مكتشفان و ...
سه نیاز اساسی هر شخص سالم در سراسر جهان عبارت اند از: آزادی، آگاهی، و شادی.

4. مرحله ی عشق

این دوره تقریباً از دوازده تا هیجده سالگی یا بعد از آن است و در دختران زودتر آغاز می شود. این مرحله، دوره ی انتقال از یك حال به حال مغایر آن است. به این معنا كه دوران كودكی تقریباً پایان می یابد و مرحله ی مردی و زنی مستقل شروع می شود. در این مرحله صفات زیر در فرد مشاهده می شوند:
- شدت یافتن میل اجتماعی
- ظهور میل جنسی
- اضطرابهای عاطفی
- داراشدن دیدگاههای فلسفی نسبت به زندگی
- تفكر دینی و مذهبی
- احتیاج به تكوین عقیده ای درباره ی زندگی
در این مرحله، همان خصایص دوره ی سابق (ماجراجویی و قهرمانی) ادامه دارند و نوجوان، عاشق قهرمان همان داستانهایی می شود كه در بالا اشاره كردیم.
فرد در این مرحله، به انواع داستانهای هیجانی، قهرمانی، جاسوسی، داستانهایی درباره ی حوادث، روابط جنسی، و داستانهایی متمایل می شود كه رغبتهای اجتماعی در آنها ارضا می شوند، مانند موفقیت در فعالیتهای اقتصادی، و رسیدن به درجه ی پیشوایی و سرپرستی.
چون در این مرحله، میل جنسی به شدت ظهور می كند، بنابراین نوجوان به خواندن كتابها و نوشته هایی علاقه مند می شود كه به عشق و عاشقی مربوط باشند و نمی توان او را از خواندن آنها بازداشت، زیرا اگر از بزرگ ترانش نیز قید داشته باشد در خلوت به مطالعه ی آنها خواهد پرداخت و چون جلوگیری مستقیم نوجوان از مطالعه ی این نوع مطالب، دشوار، بلكه غیرممكن است بنابراین، باید آن نوع داستان و كتابها را در اختیارشان گذاشت كه از ارتباطهای درست و معقول میان دختر و پسر، حاكی هستند و عفت و پاكدامنی را در ایشان تقویت می كنند و حقایق و مسائل زناشویی درست و مشروع را برای آنان روشن می كنند. به بیان دیگر، هدف این نوع كتابها و نوشته ها باید این باشد كه نوجوانان را اعم از پسران و دختران به سوی زندگی زناشویی بهتر و سالم رهبری كند، نه اینكه میل جنسی ایشان ارضا شود.

5. مرحله ی آرمانی ایده آلی

این مرحله، كه از هیجده یا نوزده سالگی آغاز می شود و ادامه پیدا می كند، مرحله ی نضج و كمال عقلی و اجتماعی دختر و پسر است. در این مرحله است كه شخص به یك عده اصول و مبادی اجتماعی، اخلاقی و سیاسی، درست یا نادرست، معتقد می شود و امیال و نظرهای خود را درباره ی زندگی آشكار می سازد و نسبت به محیط اجتماعی و امور مربوط به زندگی خودش صاحب نظر می شود. نوجوان در این دوره، از احتیاجات جنسی خود متأثر می شود. زندگی انسان در این مرحله، بسیار پیچیده است و به همین سبب، تعیین نوع داستان مورد علاقه ی نوجوان، دشوار است زیرا مطالعه، شغل، فعالیت اجتماعی او در زندگی، امیال، میزان معلومات، دوستان و خانواده اش همگی در انتخاب داستان مؤثرند، ولی همان طوری كه بالاتر گفته شد عقل نوجوان در این دوره، نضج و كمال پیدا می كند و او دارای آرمان اخلاقی یا اجتماعی می شود، بنابراین، مناسب ترین داستانها برای او داستانی است كه به تقویت و پرورش آرمانهای او كمك كند.

دوم: تنظیم و ترتیب عناصر داستان

عناصر یا مؤلفه های داستان همان حوادث و وقایعی هستند كه داستان از آنها حكایت می كند و در این عناصر، شخصیتها و گفت و گوهایی موجودند كه میان آنها انجام می گیرند و هم دارای روحی هستند كه بر این شخصیتها حكمفرمایی می كنند و چند و چون ارتباط میان آنها را تعیین می كنند. همه ی این عناصر برای آشكار ساختن فكری می كوشند كه این داستان به خاطر آن به وجود آمده است.
هر داستان در سه مرحله بیان می شود: مقدمه، عقده یا گره، و حل، مقدمه، یك پیش گفتار كوتاه درباره ی فكری است كه در داستان گنجانده شده است و مدخلی است كه خواننده را به آنچه بعداً خواهد آمد متوجه می سازد، مانند عنوان كتاب و ورودگاه خانه، سپس حوادث و وقایع بیان می شوند، عقده یا گره همان مشكلی است كه در اثنای داستان می آید و نیازمند حل است. یا آن حالت و وضع غامض و مبهمی است که به تفسیر احتیاج دارد. همین عقده است که شنونده یا خواننده را به کشف و معرفت آنچه بعداً خواهد آمد راغب می کند. دقت شنونده را جلب و به فکر کردن درباره ی حل آن، یا تفسیر اوضاع و حالات غامض برمی انگیزد. خواننده در اثنای خواندن یا شنیدن حوادث عقده یا عقده ها به حد اعلای فعالیت ذهنی خود می رسد. سپس مرحله ی حل پیش می آید و شنونده یا خواننده احساس راحت و آرامش می کند و به پایان حوادث متوجه می شود.
گاهی ممکن است عقده حل شود، لکن وضع شخصیتها همان طور در ذهن کودکان نامعلوم و مبهم بماند. به همین سبب، بعد از گفتن داستان، باید وضع و پایان کار شخصیتهای داستان را برای کودکان روشن کرد مثلاً داستانگو بگوید: «... پس از آن، پدر و مادر و فرزندان مدت زیادی در آرامش و سعادت به زندگی خود ادامه دادند» یا: «... صاحب پسران و دختران شدند و روزگار درازی عمر کردند.» ولی بزرگسالان همین که به نقطه ی حل داستان رسیدند، دیگر به شناختن پایان کار و وضع نهایی شخصیتهای آن اظهار علاقه نمی کنند، زیرا می فهمند که موضوع، قصه ای بیش نیست.
در تشکیل و آماده ساختن مراحل سه گانه ی داستان باید قواعد عمومی زیر را رعایت کرد:

الف. تعادل و توازن میان مراحل داستان

به این معنا که گوینده ی داستان نباید مقدمه را زیاد طول دهد که صبر و تحمل کودک در همان آغاز داستان از بین می رود. همچنین، باید در بیان عقده، مبالغه نکرده، حوادث داستان را طولانی نکند و حل عقده را هنگامی که به سرعت رهایی و خلاص نیازمند است به تأخیر نیندازد.

ب. حفظ وحدت فنی داستان و رابطه ی عناصر آن

وحدت در یک داستان، به هیکل استخوانی بدن شباهت دارد و داستانگو نباید از حدود این وحدت، خارج شود. عیب بزرگ کتاب «کلیله و دمنه» همین است که هر داستانش به رشته های زیاد منشعب می شود، به طوری که خواننده ی داستان وقتی به پایان آن می رسد آغازش را فراموش می کند.

پ. طبیعی بودن شخصیتهای داستان

شخصیتهای داستان باید حالت و رفتار طبیعی داشته باشند، به طوری که کردارها و گفتارهای آنها بر حقیقت داستان دلالت کنند و در کارهای یکی از شخصیتهای رفتاری که با حقیقت داستان متناقض باشد گنجانده نشود، مگر هنگامی که نویسنده ی آن علتهای خاصی را منظور کرده باشد. به این معنا که شخصیت یک پدر و مادر با رفتارهای پدرانه یا مادرانه عرضه شود و شخصیت فرزند، حقیقت فرزند را نشان دهد.
داستان، گاهی خرافی است و شخصیتهای آن از جن و پری تشکیل می شوند، این نوع داستانها، که به انگلیسی «fairy tale» (داستان پری) نامیده می شوند، اگرچه خیالی هستند ولی باید شخصیتهای آنها، زندگی طبیعی و واقعی را نشان دهند.

ت. داستانگو نباید همه ی حوادث را با عباراتی صریح و روشن بیان کند

بلکه فقط به اشاره بگذرد. به خصوص هنگامی که داستان برای بزرگسالان گفته می شود تا خواننده یا شنونده برای شناختن معانی که در دنباله ی این اشاره ها می باشد، مجال تفکر و تخیل پیدا کند که این خود برای شنونده و خواننده نشاط انگیز است.

ث. گفت و گو میان شخصیتها باید طبیعی و بی تناقض باشد

یعنی آنچه را که مورد قبول است بیان کند، بخصوص در داستانهایی که از واقعیت گرفته شده اند.

ج. داستانگو در اثنای داستان به صورت واعظ جلوه گر نشود

به این معنا که داستان به درس اخلاق مبدل نشود که در این صورت، ارزش خود را از دست می دهد. و اگر داستانی دارای نتیجه ی اخلاقی است باید این امر ضمنی باشد تا خواننده یا شنونده شخصاً بدون احتیاج به تصریح، آن را دریابد. به عبارت دیگر، گوینده ی داستان نباید شخصاً نتیجه گیری کند.

ح. وقوع حوادث داستان باید تدریجی باشد

تا دقت خواننده یا شنونده در مدت نقل آنها محفوظ بماند و عالی ترین حدت و شدت دقت، هنگام انتقال از عقده به حل است.
داستان زیر دگرگونی داستان را، نسبت به مرحله ی عقده، و رشد و تکامل دقت مخاطب همراه با این تطور و آگاه شدن او را به حل نشان می دهد:
«خانم تحصیل کرده ای با مهندسی، که در یکی از شرکتها کار می کرد، ازدواج کرد و مدتی با خوشی و سعادت با او زیست و در این مدت صاحب سه دختر شدند. بعداً در اثر پیشامدی میان ایشان اختلاف پیدا شد و کارشان به جدایی کشید.
شوهر، همسر و سه دخترش را ترک گفت و رفت. زن برای اینکه معاش خود و فرزندانش را تأمین کند، در اداره ی یکی از روزنامه های شهر خود استخدام شد و به نگاهداری و تربیت دخترانش پرداخت.
روزگاری گذشت و دختران بزرگ شدند و سن یکی به 18، دومی به 14 و سومی به 8 سال رسید. در این هنگام به فکر پدر خود افتادند و از مادرشان محل اقامت پدر و سبب اختلاف میان آن دو را پرسیدند. سرانجام خود را نیازمند دیدند که پدر را به خانواده برگردانند تا با آنها زندگی کند.
پدر ایشان در این موقع در شهر دیگری ساکن بود، ولی شرکتی که او قبلاً در آنجا کار می کرد در همان شهر خانواده اش بود.
دختر بزرگ پیش مدیر شرکت رفت و به او متوسل شد تا پدر و مادر ایشان را آشتی دهد، او نیز قول داد این کار را بکند. مدیر شرکت برای اینکه برای این آشتی مقدمه چینی کند مهندس نامبرده را به مرکز شرکت یعنی شهری که خانواده ی او در آن سکونت داشتند منتقل کرد. ولی مادر دختران در یکی از سفرهای مطبوعاتی خود با یک موسیقیدان آشنا شد و مایل بود که با او ازدواج کند.
مادر به خانه برگشت و خود را برای این ازدواج آماده ساخت و آن موسیقیدان را نیز به خانه اش خواند و با دخترانش آشنا کرد. دختران نیز چون به موسیقی علاقه داشتند شیفته او شدند و به او پیوستند.
این بود جریان موسیقیدان و اما پدر ایشان به مرکز شرکت انتقال یافت و مشتاق برگشتن به سوی خانواده اش بود ...»
اینجا ملاحظه می شود که داستان به مرحله ی عقده رسید و خواننده یا شنونده منتظر است که نتیجه را بداند و واضح است که همه ی دقت او به این نتیجه که همان حل باشد متوجه است.
معلم همچون نرده ی کنار رودخانه است و همه کس می توانند به او چنگ بزنند اما چوب زیربغل هیچ کس نیست.

سوم. زبان و روش

منظور از زبان در اینجا الفاظ و غرض از روش و طریقه، چگونگی ترکیبهاست خواه حقیقی یا مجازی باشد. در بحث از فکر داستان گفتیم که گوینده یا نویسنده ی داستان باید فکری را برگزیند که با سن و رشد ذهنی، خیالی، و اجتماعی خواننده یا شنونده ی آن داستان، متناسب باشد. همچنین، گوینده یا نویسنده ی داستان قبلاً باید این پرسش را از خود بکند: «این داستان را که خواهد خواند؟ و سطح و میزان زبان و روش او چگونه است؟ و آیا زبان و روشی را که من در داستان به کار می برم می فهمد؟»
پیداست که آنچه برای افراد بزرگسال قابل فهم است، خردسالان از فهمیدن آن عاجزند. بنابراین، کسی که می خواهد برای کودکان داستان بنویسد یا بگوید باید مدتی به آموزش کودکان اشتغال ورزد و با آنها زندگی کند و به زبان کودکی آشنا شود. گاهی ممکن است روش یک داستان اساساً بالاتر از سطح فهم کودکان باشد، در این صورت، معلم می تواند آن را به میزان فهم دانش آموزان خود ساده کند. مثلاً می توان داستانهای کلیله و دمنه را به اسلوب و روش جدید و ساده درآورد، به طوری که حتی کودکان خردسال نیز از خواندن یا شنیدن آنها لذت ببرند. یا می توان روش نامأنوس قابوسنامه را تغییر داد و برای کودکان قابل فهم کرد. به طور کلی یک داستان را می توان به روشهای گوناگون نوشت تا افرادی که آن داستان برای ایشان نوشته شده است به فهم آن قادر باشند.
باید دانست که کودک، چنانکه روان شناسی رشد ثابت کرده است، می تواند زبان یا طریقه ی بالاتر از زبان و روش خود را بفهمد بنابراین، منظور از ساده کردن یک داستان، این نیست که به همان زبان محاوره ای کودک بیان شود، بلکه داستان باید کمی بالاتر از زبان معمولی باشد تا به پیشرفت و بهتر شدن زبان و روش کودک نیز کمک کند. البته هنوز در زبان فارسی گام مؤثر و مبتنی بر تجربه در این قسمت برداشته نشده است و فرهنگی که زبان کودکان را معلوم کند نوشته نشده است، چنانکه اکثر داستانهایی که اخیراً زیرعنوانهای گوناگون برای کودکان ایرانی نوشته می شوند فقط برای عده ی معدودی قابل فهم هستند.

چهارم. میانجیگری

منظور از میانجیگری یا وساطت در بحث از ادبیات کودکان، نقل یا گفتن داستان به شنونده است. داستانگویی، پیش از اینکه یک امر اکتسابی باشد یک هنر طبیعی است و همه از حیث مهارت داستانگویی برابر نیستند. لکن این وضع، معلم را از اینکه بهتر داستان گفتن را یاد بگیرد باز نمی دارد.
میان خواندن و گفتن داستان، فرق مهمی وجود دارد. به این معنا که وقتی گفتن یک داستان، ماهرانه و خوب انجام گیرد یک نوع روح تازه و قوی در آن می دمد و آن را برای شنونده، زنده و جاندار می سازد و هر شخصیتی از شخصیتهای داستان را از لحاظ حرکات، عواطف، و صدا به شکل طبیعی و حقیقی نشان می دهد در صورتی که در خواندن یک داستان، حوادث به سرعت از مقابل ذهن شخص می گذرند، و گاهی حواس او جز بینایی اش، که افکار را به صورت سطرهای سیاه نقل می کند، به خواب می روند. به بیان دیگر، خواندن داستان مانند دیدن یک مجسمه است، در صورتی که شنیدن نقل درست و فنی آن، به دیدن خود شیء زنده می ماند. لکن هر نقل کردن نیز برتر از هر خواندن نیست زیرا گاهی زشت و بد نقل کردن یک داستان، زیبایی آن را از بین می برد.
داستانگو میان خود و شنوندگانش یک محیط پر مهر و محبت ایجاد می کند، گویی دوست صمیمی ایشان است. زیرا او وضع و موقعیت میزبانی را به خود می گیرد که از مهمانان خود پذیرایی می کند. مهارت و قدرت داستانگو در گفتن و نقل داستان مؤثر است، چنانکه یک داستان اگر به وسیله ی افراد مختلف گفته شود آثار گوناگونی در شنوندگان خواهد داشت و چه بسا دیده ایم که انسان وقتی یک داستان را از شخصی می شنود به قدری مجذوب و دلباخته طرز بیان او می شود که گویی پرنده ای بر سرش نشسته است، در صورتی که اگر همان داستان را شخص دیگری بگوید آثار ملال و بی میلی از همان آغاز داستان بر چهره ی همان شنونده مشاهده می شود.
همچنین، میان داستانگویی که می شنویم و می بینیم، و داستانگویی که می شنویم و نمی بینیم فرق هست؟ اولی حرکت و تجسم را بر صدا و آهنگ می افزاید و به همین سبب کودکان از داستانی بیشتر لذت می برند که هم بشنوند و هم گوینده اش را به چشم ببینند و به همین سبب، داستانهای رادیویی به اندازه داستانهای تلویزیونی برای ایشان جالب و جاذب نخواهند بود.
خلاصه، معلم کلاسهای ابتدایی همان طوری که باید اصول آموزش- پرورش و روشهای تربیت و تدریس را یاد بگیرد، درباره ی داستانگویی به کودکان نیز باید تمرین و ممارست داشته باشد و آن را یک امر زیاد سهل و ساده، تصور نکند.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌:

1. در این مقوله، مطالعه ی كتابهایی از جمله كتاب قصه گویی در كلاس درس- رویكردی خلاق به یادگیری تحقیق مهشید یاسایی، پژوهشكده تعلیم و تربیت، وزارت آموزش و پرورش، بهار 82 توصیه می شود.

منبع مقاله :
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1390)، ادبیات کودکان، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ بیست و هفتم



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط