هدف ما از آغاز تاکنون این بوده و هست که بدانیم طبق عقل، فطرت، دین و قانون الهی، انسان الهی و مسلمان، حق رساندن چه پیامی را دارد و حق رساندن کدام را ندارد؟ چه میتواند بنویسد و حق نوشتن چه چیزی را ندارد؟ و محدوده آزادی ارتباطات، اطلاعات انتقال پیام برای او چیست؟
طرح عنوان «کتب ضالّه» بهانه ای برای ورود به این بحث بود، البته ادله فصول آتی نیز این تصور را تایید خواهد کرد که اگر فقهای عظام عنوان کتب ضاله را مطرح کردهاند، واژه کتاب موضوعیت نداشته بلکه به عنوان یکی از وسایل شایع انتقال پیام مطرح بوده است. در مورد واژه ضلال نیز به طور جد همگان به بررسی معنا و مفهوم آن نپرداخته و با بیان برخی مصادیق آن تنها «اثبات شیء» کردهاند و البته برخی دیگر به عمق و مغزای آن پی بردهاند. با این توضیح نیازی به شرح و بسط واژه کتاب و کتب احساس نمیشود، اما شرحی مختصر پیرامون شیوههای انتشار پیام، خالی از فایده نیست.
مبحث اول: شیوهها و وسایل انتقال پیام، توسعه ای در معنای «کتاب»
راهها و شیوههای انتقال پیام و به تعبیر دیگر آگاهکردن مخاطبان از یک رویداد یا فکر و عقیده به ترتیب زیر است؛الف- ارائه آن به صورت مکتوب در قالب خبر، گزارش یا انشا که توسط خبرنگاران، تحلیلگران، نویسندگان، شاعران و... در عرصه مطبوعات (مجلات و روزنامهها) کتابها، لوحهای فشرده رایانه ای و... انجام میشود.
ب- ارائه از راه امواج صوتی به صورت پیام و اخبار شفاهی و لفظی توسط گزارشگران، مجریان رادیو، تلویزیون، خبرنگاران، سخنرانان، مبلغان، قصهگویان و نقالها که در عرصه رادیو، تلویزیون، نوارهای کاست، مجامع و مجالس عمومی، قهوه خانهها، صحنههای تظاهرات، خطبههای نماز جمعه و... انجام میشود.
ج- ارائه از طریق تصویر و شبیهسازی. که توسط شبیهسازان، تعزیهخوانان، هنرپیشگان، فیلم سازان و حرفههای وابسته و تصویرگران در عرصه تلویزیون، ویدئو، تئاتر، سینما، لوحهای فشرده رایانه ای و شبکه اینترنت انجام میشود. شاید بتوان حفظ میراث فرهنگی و موزهها، کاریکاتور، مجسمه سازی و نقاشی را نیز در زمره روشهای انتقال تصویری و شبیه سازی به حساب آورد. هر یک از روشهای فوق از نظر تعداد مخاطبان و میزان تأثیر متفاوتند. (1)
بیان یکی از دانشمندان علم ارتباطات نیز مؤید متنوع بودن شیوهها و وسایل انتقال پیام است:
«پیام ممکن است به شکل جوهر روی کاغذ، امواج صوتی در هوا، جریان برق، تکاندادن دست یا پرچم یا هر نوع علائمی باشد که قادر به تفهیم معنی است.» (2)
«انتقال اطلاعات، ایدهها، انگیزهها، مهارتها و غیره از طریق استفاده از نمادها (3) کلمات، تصاویر، شکلها، اعداد، نمودارها و... عمل یا فراگرد انتقالی محسوب میشود که معمولاً به آن ارتباط میگویند.» (4)
دانشمند دیگری (5) میگوید: «ارتباط عبارت از روشی است که حداقل متضمن چهار عنصر زیر باشد:
تولید کنندهای که
علامت یا نمادی را
برای حداقل یک دریافت کننده مطرح
و او درک معنی کند.»
رسانهها یا وسایل ارتباط جمعی:
رسانه اسم آلت از مصدر رساندن و به معنی وسیله رسانیدن است و در اصطلاح علوم ارتباطات اجتماعی مقصود از رسانه وسیله رساندن پیام از پیام دهنده به پیام گیرنده است و در یک تقسیم رسانه به رسانههای انفرادی مثل نامه، تلفن و رسانههای جمعی یا اجتماعی مثل روزنامه، رادیو، تلویزیون، کتاب و... تقسیم میشود. (6)غیر از محاوره وسایل ارتباطی دیگری وجود دارد که در تمدن جدید به وجودآمده و ویژگی اصلی آنها قدرت، و توانایی زیاد و شعاع عمل وسیع است و آنها را mass media یعنی وسایل ارتباط جمعی مینامند. رادیو و تلویزیون، سینما، مطبوعات (اعم از روزنامه، هفتهنامه، ماهنامه، فصلنامه، گاهنامه)، کتاب، صفحه گرامافون، نوارهای کاست، شعارهای نوشته شده روی دیوار، تابلوهای تبلیغاتی و... از جمله آن وسایل به شمار میروند. (7)
در خاتمه گفتار برای تأکید این نکته که موضوع حکم انتقال پیام، دامنه وسیعی دارد، نگاهی به قانون مطبوعات یکی از کشورهای به اصطلاح آزاد میاندازیم تا از این راه به نمونه نظر و رای قانون گذاران دنیا نیز اشاره ای کردهباشیم.
به موجب اصلاحیه (سال 1888) قانون مطبوعات فرانسه، علاوه بر سخنرانیها، فریادها یا تهدیدهای به زبان آورده شده در مکانها و گردهماییهای عمومی؛ نوشتهها، اوراق چاپی، طرحهایترسیمی، گراورها، نقاشیها، نقشینهها، تصویرها یا هر نوع نوشتار، گفتار یا تصویر فروخته شده یا توزیع شده، به فروش گذاشته شده یا به نمایش گذاشته شده در مکانها یا گردهماییهای عمومی، آگهیهای نصبی، آویختنی و دیواری مورد عرضه در برابر دید عموم... نیز از مواردی است که میتواند به عنوان جرایم مطبوعاتی شمردهشود. (8)
نتیجه آن که لفظ کتب موضوعیتی ندارد و حکم مطرح شده توسط فقهای عظام هر وسیله انتقال پیام را شامل میشود. جهت تأیید و تقویت این سخن به برخی از سخنان فقها توجه فرمایید:
«کتاب خصوصیتی ندارد، پس حفظ غیر کتاب از آن چه شأنیت گمراهی داشتهباشد، حرام خواهدبود. مزار، مقبره و امثال آن این گونهاند. بنابراین بهتر است که عنوان را اعم بگیریم و اگر فقها عنوان کتاب را انتخاب کردهاند به این دلیل است که کتاب از مصادیق غالب وسیله انتقال پیام است.» (9)
و مرحوم آیت الله گلپایگانی در این مقوله آورده است:
«حکم حرمت، هر وسیله تعلیم گمراهی را شامل میشود و کتب مهاجم به شیعه را نیز در برمیگیرد.» (10)
آیت الله صافی نیز در این زمینه گفته است:
«حکم مورد بحث غیر از کتاب، وسایل دیگر تعلیم و تربیت مثل روزنامهها، مجلات، نوارها و کتابهای مهاجم شیعه را هم در برمیگیرد.» (11)
و بالاخره آیت الله مکارم شیرازی میگوید:
«کتب ضلال اختصاص به کتاب ندارد، بلکه شامل عکسها، فیلمها، رادیوها و... نیز میشود.» (12)
مبحث دوم: بررسی معنا و مفهوم «ضلال»، توسعه ای در معنای «ضلال»
در بحث لغوی که پیرامون کلمه ضلال داشتیم، دانشمندان علم لغت این واژه را ضد هدی، رشاد، حق، و... معرفی کرده بودند و خالق انسانها که معلم بیان است حق و ضلال را در آیه ای مقابل هم قرار داده بود:«چنین خدای قادر یکتا براستی پروردگار شماست، پس بعد از حق جز گمراهی چیست، پس چرا روی میگردانید؟» (13)
نیز در آیات بسیاری از قرآن کریم حق در مقابل باطل قرار گرفته است، همانند:
«ای اهل کتاب چرا حق و باطل را به هم میآمیزید؟» (14)
«بلکه ما همیشه حق را بر باطل غالب و پیروز میگردانیم تا آن را محو و نابود کند و وای بر شما که خدا را به وصف کار باطل و بازیچه متصف میکنید.» (15)
«و کافران با سخنان بیهوده میخواهند به جدل حق را پایمال کنند.» (16)
«و این چنین خداوند حق و باطل را مثال میزند.» (17)
لذا میتوان گفت هر چه مقابل حق باشد، ضلال است و باطل، زیرا تقابل حق و ضلال و حق و باطل در آیات مشهود است.
اینکه فقهای بزرگوار برای واژه ضلال به کار برده در کتابهای فقهی معنی و اصطلاح خاصی وضع نکردهاند و اختلاف نظر میان ایشان - که در معرفی کتب ضلال ملاحظه کردید - به ضمیمه ادله حکم حرمت ما را به این معنا نزدیک میکند که کتب ضلال نه اختصاص به انحرافات اعتقادی دارد و نه مختص انحراف در فروع دین و اخلاق است، بلکه عبارت از هر مطلبی است مخالف حق باشد (18) و راستی و درستی آن توسط عقل و پیامبران الهی به اثبات نرسیده باشد. به عبارت دیگر کتب ضاله کتبی است که با اصول یا فروع یا آداب وحیانی و یا فطری در شقاق باشد. لذا در موردی است که «من شأنه الهدایة و الضلالة» باشد، نه هر مسئله ای که با حق مطابقت ندارد، حتی مباحث علمی که ارتباطی به دین ندارد.
اگر در سخن یکی از بزرگان به نقل از معصوم (علیه السلام)، بدعت، ضلالت معرفی شده، اگر نوشتن کتب کفر در کنار کتب ضلالت به حکم تحریم مبتلا شده، اگر حرمت تعلیم کتب سحر، کهانت، قیافه و... در کنار حرمت کتب ضلال آمده، اگر اخبار و اشعار کاذب مصداق ضلالت و تورات و انجیل از روؤس کتب ضلال معرفی شده و... اینها همه و همه گواه این است که «ضلال» در نظر فقهای عظام اصطلاح خاصی نیست که با معنی و مفهوم لغوی و قرآنیش تفاوت داشته باشد و اگر چه اصل آن است که «واو» عطف را به معنای تباین عاطف و معطوف بدانیم، امّا ذکر خاص بعد از عام و ذکر مصداق بعد از مفهوم نیز در کلام انسانها وجود دارد. وانگهی در گذشته یادآور شدهایم که انتخاب عنوان کتب ضلال بهانه ای برای ورود به این بحث بوده که یک انسان مسلمان براساس عقل، فطرت و شریعت، چه میتواند بنویسید و چه نمیتواند؟ و چه میتواند بگوید و چه نمیتواند و خلاصه حد و حدود و دامنه حلیت و حرمت انتقال پیام چیست و کجاست؟
از این رو، ضمن این که عقیده داریم «کتب ضلال» مواردی مثل کتب سحر، قیافه، کهانه، تحریف شده، اشعار کاذبه و... را در بر میگیرد، اما تأکید میکنیم که قصد ما در این تحقیق بررسی حکم و موضوع انتقال پیام است و اگرچه در این فرض دامنه مصادیق گسترده میشود، در حکم و ادله آن توسعه ای صورت نمیگیرد.
اما در گفتار دو تن از بزرگانی که نظریه آنان گذشت، مطلبی است که لازم است ناتمام بودن آن بیان شود، آنها کتب اهل ضلال را مطلقاً ضلال دانستهاند در حالی که نمیتوان موجودی از انس و جن پیدا کرد که تمام گفتههایش باطل باشد و قرآن کریم نیز از لبس حق و باطل پرهیز میدهد.
و آن گاه که بسیاری از گفتههای مخالفان مذهب، همان است که از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده و یا همان است که با عقل و منطق سازگار است، آیا میتوان به دلیل این که از زبان و قلم آنها صادر شده مهر ضلالت بر آن زد؟! و به جای نظر بر «ماقیل» نظر بر «من قال» داشت؟! (19)
امّا پیرامون سه احتمالی که مرحوم شیخ انصاری در مورد معنای ضلال مطرح فرمود، میگوییم: (20)
کلید فهم واژههایی که توسط انسانها استعمال میشود، در درجه اول سخنان و توضیحات خود آنها و در درجه بعد مراجعه به کتب لغت است و از آن جا که خداوند، خالق بیان و گفتار بوده، معانی واژههای قرآنی و آن چه در قاموسهای قرآنی مطرح شده میتواند به نوعی واژههای به کاررفته توسط انسانها را توضیح دهد، لذا ضمن توجه به معنا و مفهوم ضلال در کتب لغت که همانا «ضدرشاد» و «ضدهدی» است، برخی از آیات در این زمینه نیز، ما را به فهم آن نزدیک میکند که به آنها اشاره کردیم.
گفتیم ضلال گاه در مقابل حق، گاه در مقابل باطل (به واسطه حق) و گاه در مقابل هدایت قرار گرفتهاست. از این تقابل میتوان برداشت کرد که ضلالت و بطلان همراه یکدیگرند و نمیتوان میان آنها فاصلهانداخت اگر کتابی مشتمل بر مطالب باطل باشد (آن هم باطلی که مراد از ضلال است)، نمیتواند گمراه کننده نباشد، چه «کل اناء یَترشح بِما فیه» از کوزه همان برون تراود که در اوست، و نیز: «بگو هر کس مطابق طبیعتش عمل میکند.» (21) بنابراین با این فرض که نمیتوان ضلالی را تصور کرد که مضل نباشد، احتمال اول کلام مرحوم شیخ منتفی میشود. (22)
البته ما در مورد میزان مضل بودن آن بحثی نداریم. شاید به دلیل شرایط و ظرف زمان و مکان و مکلّف و میزان ضلالت به قدری برسد که نتوان حکم حرمت را بر آن بار کرد، اما اگر ضلالت آن در حد قابل اعتنا باشد، شأنیت ضلالت برای حرمت آن کافی است، اگر چه به فعلیّت نرسیده باشد.
اما احتمال دوم مرحوم شیخ نیز قابل نقض است زیرا اگر شخصی ندانسته مطالب حقهای را نوشته و با خباثت و سوء سریره، آن مطالب را نه به جهت حق بودن بلکه به جهت گمراه کردن، عنوان کرده باشد، آیا میتوان مطالعه و استماع آن مطالب را حرام و موجب گمراهی دانست؟
به علاوه اصل نگارش و القای کلام این شخص خبیث نیز تنها نوعی تجرّی است که حرمت آن در نزد فقها و اصولیین مورد تأمل است. (23) میماند مواردی که ذاتاً ضلال است و نویسنده نیز قصد اضلال داشته، بدیهی است که این موارد با توجه به نکته ای که به آن اشارت رفت، به احتمال سوم ملحق میشود.
پس مراد از کتب ضلال چیزی است که موجب گمراهی شود، اگر چه مطالب آن حق باشد. حال لازم است قدری پیرامون این احتمال بحث کنیم.
مطالب قرآن کریم حق است، اما میتواند برای فاسقین، ظالمین و کافرین ضاله باشد (24) و برخی از کتابهای عرفا و حکما که در آنها سخن از ساقی و می و مطرب و... به میان آمده میتواند ظاله باشد. تصاویر اعضای جنسی انسان که برای دانشجویان رشته پزشکی لازم و ضروری است برای غیر اینها نه تنها ضروری نیست که میتواند موجب تحریک جنسی و مضر و مضل باشد.
حال چه تفاوتی میان این سه مثال وجود دارد. آیا میتوان عنوان کتب ضال را بر هر سه اطلاق و به دنبال آن حکمحرمت را مطرح کرد؟!
قبل از بررسی و جواب سؤال، یادآوری این نکته لازم است که هدایت و ضلالت نیز از مقولات ذات تشکیک اند، لذا ممکن است هر یک از کتابهای فوق الذکر برای افرادیهادی و مفید و برای افراید ضال، مضل و مضر باشند. (25)
سؤال و جواب ما پیرامون شق دومّ مسئله است؛ یعنی مواردی که از راه این کتب گمراه شده یا میشوند.
حال که نمیتوان عنوان ضاله بودن را بر هر سه مورد اطلاق کرد و نیز نمیتوان این عنوان را از هر سه مورد برداشت، ناچاریم به سوی معیار و ملاکی حرکت کنیم که میان این دسته از کتابها و امثال آنها تمایز موضوعی و حکمی ایجادکند.
آیه شریفه «این کتاب بی هیچ شک راهنمای پرهیزکاران است»، (26) ما را به جواب مسئله هدایت میکند. به بخشی از تفسیر آیه توجه فرمایید:
«از آن جا که خداوند کتاب را به عنوان هدایتگر پرهیزگاران توصیف کرد، میفهمیم که هدایت قرآن غیر از هدایت قبلی است که پرهیزگاران دارنده آن بودند. پرهیزگاران در میان دو هدایت قرار گرفتهاند به واسطه هدایت اول، پرهیزکار و به واسطه تقوی به هدایت دوم الهی اکرام شدند. هدایت اول به سبب سلامت فطرت حاصل شد و هدایت دوم به واسطه قرآن کریم. با توجه به مقابله ای که میان پرهیزگاران و کفار و منافقین صورت گرفته میتوان گفت که کفار و منافقان میان دو گمراهی و کوری قرار گرفتهاند. گمراهی اول که به خاطر آن، انسان کافر و منافق میشود. و گمراهی دوم که ناشی از عدم استفاده از قرآن است. خداوند میفرماید: در دلهای آنها بیماری بود، پس خداوند بر آن افزود. (بقره/10) و میفرماید: وقتی کج شدند، خداوند دلهای آنها را کج کرد (صف / 5) (27)».
اگر ملاک و معیار ما فطرت سالم انسانی باشد، آن گاه کتاب خدا هرگز ضاله نخواهد بود و عنوان ضال بر آن منطبق نخواهد شد، اما همین میزان و ملاک، برخی از کتب عرفا و برخی از کتب پزشکی و امثال آن را در طیف کتب ضلال قرار میدهد (البته نسبی بودن آن نسبت به اشخاص را منکر نیستیم) چه یک انسان سالم عادی با خواندن هیچ یک از آیات قرآن و فهم معانی آن به راهی که فطرت آن را نپذیرد، منحرف نمیشود اما زمینه برای انحراف همین فرد در صورت مشاهده برخی از تصاویر مستهجن و یا اشعار آن چنانی فراهم میشود. خلاصه قرآن و روایات معیار حق و باطلند. آیا خداوند بزرگ و خلفای معصوم او (علیهم السلام) برای رساندن مطلب از می و مطرب و استفاده کردهاند؟! یا این گونه نیست که خداوند بزرگ حتی در نامبردن از اعضای جنسی و یا فعالیتهای جنسی از زبان کنایه استفاده کردهاست؟!
نتیجه: 1- عقلاً ضلالت کتاب شأنیت اضلال را به همراه دارد و در موردی که اضلال حاصل باشد، در صورتی که ضلالت قابل اعتنا باشد، حکم وجود دارد و اگر بخواهیم با احتیاط سخن بگوییم قدر متقین آن است که اگر ضلالت کتاب به اضلال بینجامد، نشر آن حرام است.
2- اضلال و عدم اضلال نسبت به فطرت سالم انسان سنجیده میشود و این مطلب توسط انسانهای آگاه به خوبی قابل تشخیص است و در پاره ای از موارد بحث اهم و مهم مطرح میشود.
خلاصه و نتیجه:
موضوع حکمی که در آینده پیرامون آن بحث خواهیم کرد (و الان اجمالاً آن را حرمت میدانیم)، کتب ضلال است، اما منظور از کتاب هر وسیله انتقال پیام است مقبره، مدرسه، فیلم، سینما، روزنامه، اطلاعیه، نوار، تلویزیون، ماهواره، کامپیوتر، و... همه وسیله انتقال پیامند.منظور از ضلال، مشتمل بودن بر مطالب ضدحق و مقابل رشاد است که طبیعتاً به اضلال و گمراهی منجر خواهد شد. هر چه مخالف حق و مخالف ثابت شدههای دین باشد، ضلالت است. (28)
میان گمراهی در اصول، فروع و اخلاق فرقی نیست (اگر چه درجات گمراهی یکسان نیست اما حکم بر هر سه منطبق است). (29)
کتب اهل ضلال را نمیتوان به طور کامل ضلال دانست، مگر بخشهایی از آنها که با منطق، برهان، وحی و احادیث معصومین (علیهم السلام) تعارض داشتهباشد.
عطف کتب سحر، قیافه، غنا، شعبده، قمار و... به کتب ضلال شاید به نظر برخی از بزرگان عطف مباینه باشد، ولی به نظر نگارنده عطف بیان است و در هر دو صورت حکم حرمت بر آنها نیز منطبق خواهد بود.
تورات، انجیل و کتابهای آسمانی تحریف شده از مصادیق کتب ضاله محسوب میشوند.
اشعار و اخبار کاذب در صورتی که غیر واقعی بودنشان برای مخاطبان واضح نباشد، از مصادیق ضلال شمرده میشوند.
قصهها و افسانههای تخیلی مثل کلیله و دمنه از آن باب که به ظاهر کاذبند، جزو کتب ضاله محسوب نمیشوند، چرا که زبان حال و زبان سمبلیک هستند و در واقع سخن کاذب به شمار نمیروند.
کتابهای دربردارنده بدعت در دین اعم از اصول یا فروع یا مطالب کفرآمیز و انکار خدا، نبوت، معاد، امامت و تفضیل خلفا، کتب اثبات جبر و بخشهایی از کتب معتزله و اشاعره... دیگر مصادیق کتب ضلال به حساب میآیند.
ضال بودن یک کتاب نسبت به افراد مختلف، متفاوت است، اما معیار حکم ما یک انسان با فطرت سالم است، اگر چه مسئله نسبیت حکم در متعلقات حکم نیز جاری است.
کتابهای مشتمل بر فحش، سخریه، افترا، توهین، هجو، غیبت، تهمت و... از مصادیق کتب ضاله محسوب میشوند. (30)
کتب بابیه، بهاییه و برخی از کتابهای عرفا و صوفیه که در آنها صحبت از ادعای حلول و اتحاد و... مطرح شده از دیگر مصادیق کتب ضاله شمرده میشوند.
هر پیامی که انسان را به معصیت خدا تشویق و از اطاعت او باز دارد و نسبت به معرفت خدا، پیامبر، وحی و... خدشه وارد کند، از کتب و پیامهای ضلال به شمار میرود و آن چه به عنوان کتب ضاله در عبارت فقهای عظام یاد شده من باب نمونه و اثبات شی بوده است نه نفی ماعدا. (31)
طبیعی است که هر مجموعه پیامی (هر کتابی) میتواند در ضمن برداشتن پیامهای ضاله، دربردارنده مطالب حق و هدایت نیز باشد، لذا عنوان ضاله به کتاب دادن به اعتبار مطلب ضاله آن است نه به اعتبار مطالب حق و صواب آن.
پینوشتها:
1. محمدتقدیری، پیشین، صص 237، 238.
2. Wilber sheram به نقل از مهدی محسنیانراد، ارتباط شناسی (تهران، سروش، چاپ اول 1369)، ص 189.
3. Symbols
4. Leson and Steiner 1964, P 527، به نقل از مهدی محسنیانراد، ارتباط شناسی (تهران، سروش، چاپ اول 1369)، ص 47.
5. روبرت گویر در کتاب فراگرد ارتباط، به نقل از مهدی محسنیان راد، ارتباط شناسی (تهران، سروش، چاپ اول 1369) ص 46.
6. محمدحسن زورق، مبانی تبلیغ، (تهران، سروش، چاپ اول 1368).
7. کازنو، جامعه شناسی وسایل ارتباط جمعی، ترجمه باقر ساروخانی و منوچهر محسنی، (تهران، اطلاعات، 1365)، صص 3، 4.
8.Emmanuel deriux droit de la communi cation, p 348، به نقل از کاظم معتمدنژاد، حقوق مطبوعات. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها، چاپاول. 1379. ص 338.
9.محمد کاظم یزدی، حاشیة المکاسب، (قم، اسماعیلیان، 1378 ق)، ج 1، ص 23.
10. محمدرضا گلپایگانی، هدایة العباد، (قم، دارالقرآن الکریم، الطبعة الاولی، 1413 ق)، ج 1، ص 341.
11. لطف الله صافی، هدایة العباد، (قم، الطبعة الاولی، 1416 ق)، ج 1، ص 293.
12. ناصرمکارم شیرازی، انوار الفقاهه، المکاسب المحرمه، (قم، مطبوعاتی هدف، چاپ اول، 1415 ق)، ص 242.
13. یونس/ 32... فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ...
14.آل عمران/ 71.
15. انبیاء/ 18.
16.کهف/ 56.
17. یوسف/ 17.
18. مرحوم نراقی در تعریف ضلال میگوید:
«الضلال ما خالف الحق». یکی از نویسندگان معاصر (محمدعلی سلطانی، مقاله حکم فقهی کتب ضاله، مجله آئینه پژوهش، شماره 36، ص 30)، تعریف ایشان را به نقد کشیده و مینویسد:
«با توجه به ادله فقها، مسأله نفی فساد در استنباط حکم کتب ضاله نقش جدی دارد و حق یا ناحق بودن مطلب در مرحله بعدی است. و بدیهی است که هر مخالف حق موجب فساد نمیشود، چنان که هر موجب فساد در عقیده یا اخلاق و اجتماع مخالف حق نیست. میتوان کتب هیئت علمای گذشته را که بر پایه هیئت بطلمیوس نگاشته شده بود برای مورد نخست و کتب عرفا را برای مورد دوم نمونه افتراق یاد کرد.»
در حمایت از مرحوم نراقی و در رد اشکال عنوان شده میگوییم: حق ذاتاً موجب فساد نیست مگر اینکه به شیوه ناحق یا در زمان غیرمقتضی و یا توسط فرد ناحقی که لیاقت لازم برای ارائه مطلب را ندارد. ارائه شود به هر حال اگر در جایی حق باعث فساد شد به دلیل ذات آن نیست بلکه به دلیل یکی از اعراضی است که همراه حق شده. اعراضی که خود، حق نبودهاند.
از طرف دیگر هر مخالف حقی از آن جا که ذاتاً با حق ناسازگار است موجب فساد است، چرا که ذات ناحق نمیتواند اثری جز ناحقی داشته باشد (لزوم سنخیّت علت و معلول) البته به میزانی که در آن حق باشد اثرش حق و به میزانی که ناحق باشد اثرش ناحق است و این اثر اگر چه بروز و ظهور آن چنانی نداشته باشد، اما بالاخره اثر دارد و به نوعی فساد است یا به دنبال خود فساد دارد.
اما در مورد دو مثال مطرح شده به عنوان نمونه افتراق، باید گفت:
اگر مطلب هیئت بطلمیوس را بدون هیچ تردید مخالف حق بدانیم، نمیتوان پذیرفت آن چه از این هیئت نتیجه گرفته شده موافق حق نبوده و هیچ فساد به همراه نداشته است، چرا که اگر نظر به برخی پیشگیریها راجع به کسوف، خسوف، تعیین حلول ماه و... است، این مطلب نشأت گرفته از آن قسمت از هیئت بطلمیوس است که در واقع حق بوده و مبنای ناحق هیئت در این حق تأثیری نداشته است. با یک مثال عرض خود را بیان میداریم: اگر بخواهید از رنگ یک شی خبر بدهید آن گاه به جای نگاه کردن به خودش به تصویر آن که در آئینه افتاده نگاه کنید، حتی اگر این گونه خیال کنید که تصویر آینه، واقعیت شیء است، در مشخص کردن رنگ آن شی دچار مطلب ناحقی نخواهید شد و رنگ را مشخص خواهید کرد. یا اگر کسی بخواهد فاصله زمانی رسیدن یک شی متحرک به دیگری که ثابت است را اندازه گیری کند، اگر روی یکی از دو شی سوار باشد و به ناحق شیء متحرک را ثابت و شی ثابت را متحرک فرض کند، این مطلب ناحق در اندازه گیری فاصله زمانی تأثیری نمیگذارد. چرا که بالاخره سرعت حرکت معلوم و مسافت نیز معلوم است، آن گاه از راه فرمول سرعت = مسافت تقسیم بر زمان، زمان به هم رسیدن دو شی را به دست میآورد.
اما همین مبنای باطل در دو مثال بالا میتواند مطالب ناحقی را به دنبال داشته باشد. مثلاً اگر به جای شلیک گلوله به سمت انسان واقعی، به سمت تصویر او شلیک کند به هدف خود نمیرسد و یا اگر در مثال شی متحرک و شی ثابت، براساس این فرض که او سوار شی متحرک است و آن را ثابت میانگارد قصد خروج از این شی را داشته و این قصد را عملی کند، طبعاً از وسیله سواری خود عقب افتاده و احتمالاً در صورت سرعت زیادِ متحرک، دچار جراحت خواهد شد.
بحث هیئت بطلمیوس نیز همین است. بر فرض که ما مطلب آن را ناحق بدانیم، مسلماً نتایج ناحقی نیز به دنبال دارد. حال ممکن است دانشمندان نسبت به آن نتایج ناحق یا اصلاً اندیشه نکرده یا عملاً با آن نتایج سروکار نداشتهاند، لذا نمیتوان به طول سالبه کلیه گفت مطالب هیئت بطلمیوس که مطالب ناحقی است هیچ اثر ناحقی به دنبال ندارد.
اما در مورد کتب عرفا، اگر مطالب کتب عرفا را (بر فرض) صددرصد حق بدانیم، آن گاه در صورت سنگین و غیرقابل فهم بودن مطالب این کتب برای مردم عادی، لازم است حکم را به برخی متعلقات کتب نسبت داد. مثلاً نشر آن را به صورت عمومی حرام دانست، چرا که این نسخه سراسر حق برای یک انسان عادی پیچیده نشده است. این نسخه برای یک انسان عالم درس خوانده پیچیده شده، همانند نسخه دارویی که برای یک مریض مفید و برای انسان سالم مضر است.
بنابراین در اینجا (در مسئله حکم نشر) باید به نسبت (اضافه) میان متعلم و معلوم توجه کافی داشت و لذا نمیتوان گفت کتاب عرفان که مطالب حقه دارد باعث ضلالت است، بلکه نوع استفاده اگر حق باشد حق را به دنبال خواهد داشت و الا فلا. وانگهی در این که کتب عرفانی تماماً حق باشد باید تامل کرد چه این که آیا نمیشود مطالب را به جای تشبیه کردن به می و شراب و معشوقه و... به اموری دیگر تشبیه کرد و یا مفهوم عبارت «من حقم» یا «من خدایم» را به گونه دیگری بیان کرد؟! به علاوه اگر قرار است کتب عرفانی به هر دلیلی به دست غیر متخصص بیفتد باید به این نکته توجه کرد و در حد امکان بهانه به دست جاهلان نداد. شاید شأن نزول آیه شریفه «لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا» عرض ما را تأیید کند.
به علاوه بر فرض که بر کتب عرفانی هیچ ایرادی وارد نباشد و مثل قرآن کریم «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» باشد (که البته فرض ناصحیحی است) در این جا گمراه شدن برخی از افراد نه به دلیل حق نبودن کتاب است، بلکه به دلیل لایق نبودن آنهاست و به تعبیر دیگر قابل عیب دارد نه فاعل و لذا به دنبال فرموده خداوند «یَهْدِی بِهِ كَثِیراً یُضِلُّ بِهِ كَثِیراً» آمده است: «وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ» (بقره/ 26) در این جا هم کسی که مقدمات عرفان را نخوانده و در حد لازم با این علم آشنایی ندارد حق استفاده از آن را نخواهد داشت و اگر به ناحق قصد استفاده داشت، ممکن است سر از گمراهی درآورد.
19. مرحوم بحرانی در خلال بیاناتش پیرامون کتب ضلال، علم اصول را نیز جزو کتب ضلال دانسته. چرا که از مخالفین مذهب به وجود آمده است. یکی از دانشمندان معاصر به این سخن ردیه ای نوشته که خلاصه آن را تقدیم میکنیم
اولاً لهجه خشنی که ایشان در این مطلب به کار بسته با مباحث علمی سازگاری ندارد.
ثانیاً مگر علم اصول چیست؟ مباحث الفاظ، مباحث لغوی و قوانین ادبی است که براساس دانش لغت و ادبیات استوار شده و برای فهم کلام، چاره ای جز استفاده از آن نیست، اما اصول عملیه قواعدی برگرفته از روایات اهل بیت (علیهم السلام) است که فقیه ناچار است در هنگام نداشتن ادله اجتهادی به آنها رو آورد و وقتی دلیل بر وجوب یا حرمت نیافت به حدیث رفع پناه برد که اصولی و اخباری هر دو آن را میپذیرند و همین طور است استصحاب و... بله تنها اخباری در شبهات تحریمیه به احتیاط رو میآورد، در حالی که اصولی در این موضع برائت را برمی گزیند و این مقدار تفاوت نمیتواند دو مسلک (اخباری و اصولی) را آن قدر از هم فاصله دهد که یکی از دانشمندان اخباری، علم اصول را از مصادیق علوم ضاله معرفی کند.
(محمدهادی معرفت، حاشیه الحدائق الناضرة، پیشین، ج 18، ص 143)
20. خلاصه سه احتمال، 1- ماکان باطلاً فی نفسه 2- ما کتب بقصد الاضلال 3- ما اوجب الضلال.
21. اسراء 84.
22. یکی از شارحان میگوید:
لکن ربما یقال: بان حال ما کان باطلا فی نفسها حال ما کان مضلا لقوله (علیه السلام) «اذامیزالله الحق من الباطل» و قوله تعالی «یُحق الحق و یبطل الباطل» و قوله سبحانه: «ان الباطل کان زهوقا»، فالباطل یلزم محوه و ازالته. (سیّدمحمد حسین شیرازی، ایصال الطالب الی المکاسب، (تهران، موسسة الاعلمی)، ج 2، ص 193.
سخن این شارح را بسیار نیکو میدانیم و اضافه میکنیم:
هر چه در مقابل حق باشد انسان را در دنیا و آخرت از خداوند دور میکند پس گمراه کننده است و این که خداوند باطل را رفتنی میداند، با توجه به «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها» باید گفت از جمله اسباب زهاق، اراده مومنان و متشرعان است و این گونه نیست که خود به خود باطل از بین برود «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ» (انبیاء /18).
23. عکس تجری آن است که مطلب باطل و گمراه کننده ای با نیت نیکویی نوشته شده و انتشار داده شود. آیا حکم حرمت این مورد را هم در بر میگیرد؟
جواب: شکی در وجو حکم فی نفسی الامر و عالم واقع و لوح محفوظ نیست، اما این که بتوان کار شخص را علی رغم حسن نیت او حرام دانست، قابل تامل است مگر خطای شخصی را (که ریشه این مشکل است) خطای تقصیری بدانیم همانند خطای برخی از اصحاب نهروان و در هر صورت منکر نقش کیفیت نیّت (حس نیت یا سوء نیت) در میزان و کیفیت عقاب اخروی و دنیوی نیستیم «فلیس من طلب الحق فأخطأه کمن طلب الباطل فأصابه»، امّا توجه ما در این مباحث بیشتر به آثار اجتماعی آن است، لذا محور ضلالت و اضلال مطلب را مدنظر قرار دادیم. پیرامون مطلب حقوقی «عنصر قصد مجرمانه و شرایط اثبات حسن نیت در جرمهای مطبوعاتی و...» ر. ک: کاظم معتمدنژاد، پیشین، صص 357، 367.
24. به آیه 26 بقره توجه کنید: ان الله لا یستحیی...
25. و حتی در مورد هدایت، افاده، ضلالت، تضرر و... نیز همگان یکسان نیستند و انسانها بنا به درجات معرفت، تقوی و... در طیفهای مختلف واقعند.
26. بقره /1.
27. سیّدمحمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، الطبعة الثالثة، 1397 ق)، ج 1، ص 42.
28. آن چه گفته شد، قدر متیقن بلکه قسمتی از مطلب است والا میتوان گفت هر چه حق نباشد ضلال و گمراهی است و این سخن به وسیله بسیاری از مفسران مورد تایید است. در ذیل آیه «فمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ» (یونس/ 32) جمعی از مفسران به نبودن واسطه ای میان حق و ضلال تصریح کردهاند. آنان با بیان این که «ان الحق و الضلال لا واسطة بینهما فمن تخطی الحق وقع فی الضلال» بودن شق ثالثی برای این دو ضدیّن را نفی کردهاند. به تفاسیر زیر مراجع فرمایید:
زمخشری، کشاف، ج 2، ص 345، ابن حیان اندلس، البحر المحیط، ج 5، ص 154، قاضی القضاء عمادی تفسیر ابی السعود، ص 142، صافی، ج 2، ص 401، اثنی عشری، ج 5، ص 307، کشف الحقایق، ج 1، ص 884، آسان، ج 7، ص 117، نمونه، ج 8، ص 279، تبیان، ج 5، ص 372، جوامع الجامع، ج 2، ص 110، الجوهر الثمین، ج 3، ص 155، مقتنیات الدرر، ج 5، ص 242، کاشف، ج 4، ص 155 و بالاخره مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر گران سنگ المیزان میگوید: تقدیر الکلام: فماذا بعد الحق الذی معه الهدی الا الباطل الذی معه الضلال، (المیزان، ذیل آیه مورد بحث).
29. جهت تأیید مطلب به چند آیه قرآنی توجه فرمایید:
الف: خداوند بزرگ در سوره نساء آیه 176 پس از مطرح کردن حکم ارث کلاله می فرماید: «یُبَیِّنُ اللّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
ب: در آیه 113 سوره در مورد افرادی که قصد فریب دادن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و رسیدن به نتیجه قضاوت به نفع خود را داشتند، میفرماید: «لَهَمَّت طَّآئِفَةٌ مُّنْهُمْ أَن یُضِلُّوكَ وَمَا یُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ... »
ج: و در سوره احزاب آیه 36 میفرماید: «وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا».
30. مرحوم آیت الله خویی نیز فتوایی همین گونه دارند و ما در پاسخ به این شبهه که حرمت غیبت و تهمت... از باب دیگری است، میگوییم حرام بودن یک مطلب میتواند از بابهای مختلف باشد و منافاتی میان آنها نیست، همان طور که عناوین فاسق، ظالم، کافر و... میتواند در یک انسان جمع شود.
31. برای تبیین بیشتر مطلب میگوییم: پیامهایی که اصول اعتقادات، احکام دین و یا اخلاقیات ثابت دین را تضعیف و خدشه دار میکند همه از مصادیق پیامهای ضلال است.
همچنین است پیامهایی که به تضعیف این امور نپرداخته، اما علی رغم پذیرفتن هر سه مورد، در عمل با آنها مخالفت کند. به عنوان مثال اگر کتابی مراکز فحشا و منکرات را معرفی کند و یا به گونه ای خمر را برای تشویق مردم، توصیف کند، اینها نیز از جمله پیامهای ضاله شمرده میشود. این گونه پیامها ضال است و مضل و پیام رسان آن نیز ضال و مضل، اگر چه از نظر دانش و اعتقاد به حرمت موارد علم داشته باشد. لذا ملاحظه میکنید که ضلالت همیشه با جهل ملازم نیست. مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه 23 سوره جاثیه: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ...» میگوید: ولا ضیر فی اجتماع الضلال مع العلم بالسبیل و معرفته کما فی قوله تعالی «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ» (النمل/ 14) و ذلک ان العلم لایلازم الهدی و لاالضلال یلازم الجهل بل الذی یلازم الهدی هو العلم مع التزام العالم بمقتضی علمه فیتعقبه الاهتداء و امّا اذا لم یلتزم العالم بمقتضی علمه لاتباع منه للهوی فلا موجب لاهتدائه بل هو الضلال و ان کان معه علم. (سیّدمحمد حسین طباطبایی، پیشین، ج 18، ص 187).
قانع، احمدعلی؛ (1384)، فقه و پیام گمراهی، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، چاپ اول