منشور حكومتي علوي، قانوني براي تمام تاريخ
نويسنده:رسول جعفريان
منبع:روزنامه قدس
منبع:روزنامه قدس
به جز سيره نبوي كه با شدت و ضعف از همان آغاز مورد توجه و استناد عامه مسلمانان قرار داشته است، در جمع، سه نوع سيره را مي توان ميان مسلمانان مهم دانست: نخست عنوان سيره صحابه: اهل سنت در بسياري از موارد در فقه، به اين سيره تمسك كرده و در برخي از منابع حديثي كه وظيفه آنها جمع ميان احاديث و آثار است، تحت عنوان آثار، ازسيره صحابه، مطالبي نقل مي كنند.
دوم سيره شيخين: گرچه بخشي از سيره صحابه است، اما به دليل موقعيت خليفه اول ودوم، بويژه خليفه دوم، اين تعبير شكل گرفته است.
سوم سيره امام علي(ع) و نيز سيره ساير ائمه(ع) براي شيعيان: طبعاً با وجود آن كه سيره علوي هم جزو سيره صحابه است، اما در عراق، بويژه توسط شيعيان، اين سيره مورد توجه بوده است. در ميان منابع حديثي اهل سنت، بويژه سنيان عراقي، اقوال و افعال امام علي(ع) مانند ساير صحابه مورد توجه بوده و نمونه هايي از آن را مي توان در المصنف عبدالرزاق يا متون ديگر يافت. در برخي از نمونه ها، منحصراً، به روش امام علي(ع) استناد شده و اين، بدان دليل بوده است كه در آن موضوع، از ديگران سيره اي در دست نبوده است.
آنچه در اينجا مورد بحث ماست، استناد به سيره سياسي امام علي(ع) به عنوان يك رويه و روش در اداره حكومت است. چنين استنادي تنها مي توانسته مورد توجه شيعيان آن حضرت باشد كه البته شمار آنها اندك بوده و تا پيش از دولت صفوي، شمار دولتهايي كه چنين گرايشي داشته اند، بسيار اندك بوده است.
در كنار آن، فقها مي توانستند و مي بايست بر اساس اين سيره رساله هاي سياسي - فقهي نگاشته و مانند ساير فروعات فقهي، در باب سياست هم، ضمن طراحي فروعات از سيره سياسي موجود در سيره نبوي و علوي و حسيني و غير آن، احكام اين فروعات را به دست آورند. چنين كاري، يعني بازبيني دقيق سيره سياسي معصومين و طراحي فقه رساله اي بر اساس آن. با اين همه، نشانه هايي از تمسك به اين سيره در آثار تاريخي، در ميان برخي از انقلابيون از يك سو، و برخي از عالمان و انديشمندان و فقيهان از سوي ديگر ديده مي شود. در اينجا مروري بر موارد موجود خواهيم داشت.
1 - نخستين موردي كه به صراحت از سيره اميرالمؤمنين(ع) و احياي آن ياد شده، در نهضت امام حسين(ع) است. حضرت ضمن همان جمله معروف خود كه فرمودند: «}ني لم أخْرُج اَشِراً و لابطراً و لا مُفْسداً و لا ظالماً؛ و انما خرجْتُ لِطلب الاصلاح في اُمة جَدي»، افزودند: «أريدُ أنْ آمرَ بالمعروف و أنهي عن المنكر و أسير بسيرة جدي و ابي.»( بحار الانوار، ج 44، ص 328.)
و به نقل از ابن شهرآشوب، حضرت فرمود: «... أسير بسيرة جدي و سيرة أبي علي بن ابي طالب» (ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 89 (قم، المطبعة العلمية).
طرح سيره امام علي(ع) در كنار سيره رسول خدا(ص) بر اساس مذهب تشيع، امري كاملاً تأييد شده بوده و نشان از آن دارد كه امام حسين(ع) بناي آن داشته است تا در صورت پيروزي نهضت، سيره پدرشان را زنده كند. شيعيان كوفه، پس از شهادت امام حسن مجتبي(ع)، ضمن نامه اي به امام حسين(ع)، از علاقه خود به اقامه سيره و روش آن حضرت سخن گفته اند:
«ما شيعيان توييم، به مصيبت تو مصيبت زده ايم، به غم تو غمگين هستيم، به شادماني تو شادمانيم، به سيره تو حركت مي كنيم، در انتظار فرمان توييم.» ( يعقوبي، احمد بن واضح، تاريخ، ج 2، ص 228.)
2- در نهضت «توابين» به رهبري سليمان بن صُرَد خُزاعي، كه از صحابه امام علي(ع) بوده و در صفين نيز حضور داشت، آثاري از احياي روش امام علي(ع) را مشاهده مي كنيم. وي در هنگام رفتن به شام همراه مجاهدان، ضمن يك سخنراني، خطاب به توابين گفت: در وقت جنگ، اسيران را دنبال نكنيد، مجروحان و اسيران را نكشيد، مگر آنكه پس از اسير شدن هم بجنگند يا آنكه از كشندگان برادران ما در كربلا باشند. سپس افزود: «چرا كه اين سيره اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب درباره اهل اسلام بود.» .( طبري، محمد بن جرير، تاريخ، ج 5، ص 592 (قاهره، چاپ دارالمعارف).
پيش از آن، توابين اعلام كرده بودند كه در صورت پيروزي، حكومت را به اهل بيت خواهند سپرد.(طبري، ج 4، ص 433.)
3- عبدالرحمن بن ابي ليلي از فقهاي عراق كه در انقلاب عراق به رهبري عبدالرحمان بن محمد بن اشعث حضور داشت، در وقت تحريك و تحريض مردم بر ضد شاميان، به نقل كلماتي كه از اميرمؤمنان در صفين شنيده بود، پرداخت و از مردم خواست تا مطابق آن با شامي ها برخورد كنند:
«اي گروه قاريان !فرار هيچ كس زشت تر از فرار شما نيست. من از علي بن ابي طالب - كه خدا درجه او را ميان صالحان بالا برد و بهترين پاداش شهيدان و صديقان را به او بدهد - شنيدم كه در صفين، در زمان رويارويي با شاميان گفت: اي مؤمنان، هر كس نظاره گر عمل ستمگرانه و منكري باشد، و در دل آن را انكار كند، سالم و بري مانده است. اگر با زبانش آن را انكار كند پاداش برده و از فرد پيشين، افضل است و اگر كسي با شمشير انكار كند تا كلمه خدا بالا باشد و سخن ظالم پست، راه هدايت را دريافته و نور يقين را در قلبش تابانده است».
آنگاه ابن ابي ليلي افزود:
«پس با اين محلين و بدعتگران كه به حق جاهلند و آن را نمي شناسند و ستم مي كنند و انكارش نمي كنند، بجنگيد». ( طبري، ج 6، ص 357.)
مروري بر قيامهاي زيديان و به طور كلي علويان، نشان مي دهد در بيشتر آنها، هدف اصلي، همان اهدافي است كه امام علي(ع) در جنگ صفين دنبال مي كردند. مقايسه اهداف آنها و يا اصولي كه بر اساس آنها بيعت صورت گرفته، اين مطلب را به خوبي نشان مي دهد. براي نمونه، مي توان به تعبير مختار براي نبرد با «قاسطين» اشاره كرد. ( طبري، ج 6، ص 7.)
چنانكه جنگ با «مُحِلين» ( محلين اصطلاحي كهن است كه بر گروهي از مردمان در جاهليت اطلاق مي شد كه معتقد بودند، مظلمه در بازار رواست )نيز از تعابير رايج در فرهنگ انقلابيون شيعه است. توابين از «عمل به كتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بيت(ع)، دفاع از ضعفا، و جهاد با محلين» سخن مي گويند. (طبري، ج 5، ص 606 و ج 6، ص 15).
جهاد با محلين تعبيري است كه خود اميرمؤمنان(ع) در نامه اي كه در همان آغاز جنگ صفين به قيس بن سعد، حاكم خود در مصر مي نويسد، از آن سخن مي گويد ) يعقوبي، ج 23، ص 203؛ و بنگريد: طبري، همان، ج 5، ص 79).
در زندگي امامان شيعه(ع)، پس از ماجراي كربلا، يك برنامه ريزي سياسي براي رسيدن به حكومت ديده نمي شود تا بتوان از اين زاويه، يعني احياي سيره سياسي امام علي (ع)، مطلبي را به دست آورد. در اين دوره، بيشتر احياي فكر و فقه امام علي(ع) در قالب احاديث و در واقع زنده نگه داشتن تفكر اهل بيت(ع) است. تنها اشاره اي كه هست، به وصفي مربوط است كه از حكومت حضرت مهدي(عج) شده كه يك نمونه را نقل مي كنيم. در روايتي آمده است كه امام صادق(ع) فرمود:
«هنگامي كه ] مهدي[قيام كند، لباس علي را مي پوشد و به سيره علي(ع) رفتار خواهد كرد.» (كافي، ج 1، ص 411؛ بحار الانوار، ج 40، ص 336.)
البته گاه تفاوتهايي نيز ميان روش امام زمان(ع) با سيره امام علي(ع) در سخت گيري و سهل گيري مورد توجه قرار گرفته است: (بحار الانوار، ج 52، ص 353؛ بصائر الدرجات، ص 152.)
كلمات سياسي اميرمؤمنان (ع)
براي ادامه بحث، مي توان به ميراث سخنان سياسي امام علي(ع) كه در قالب حديث، در ميان شاگردان ائمه(ع) و علاقه مندان به امام علي(ع) وجود داشته و به نسلهاي بعدي منتقل شده، پرداخت. بخشي از آنها، خطبه ها و كلمات سياسي امام علي(ع) بوده است كه پيش از نهج البلاغه، در مجموعه هايي به صورت پراكنده و حتي مدون وجود داشته و سپس سيد رضي، به شكل منظمي آنها را در نهج البلاغه گردآوري كرد.
آگاهيم كه هدف از گردآوري نهج البلاغه، در ظاهر جمع آوري سخنان زيبا و بليغ اميرمؤمنان(ع) بوده است؛ اما بدون ترديد، مي توان اهداف ديگري را پشت سر اين اقدام مشاهده كرد. سيد رضي - با توجه به گرايشهاي سياسي كه در مقابله با عباسيان، از وي مي شناسيم - به خوبي آگاه بوده است كه بخشهاي مختلف نهج البلاغه، در زمينه معرفت ديني، تاريخي و سياسي، تا چه اندازه حاوي مسايل اساسي و مهم است.
طبعاً به دليل آنكه موضعگيري سياسي موجود در نهج البلاغه در ارتباط با ادبيات اختلافي شيعه و سني، موضعي معتدل بوده، اين كتاب به راحتي توانسته است مورد توجه بسياري از عالمان وانديشمندان قرار گيرد. اين توجه افزون بر تأثيري كه در استنساخ نسخه هاي متعدد از نهج البلاغه داشته، شامل شرح آن كتاب عظيم نيز مي شود.
به هر روي، كتاب نهج البلاغه، بخشي از فرهنگ سياسي اميرمؤمنان(ع) را حفظ كرده و همان گونه كه آگاهيم، در دوره هاي مختلف، بويژه از عصر صفوي به اين سو، همواره اين بخشها مورد توجه بوده است.
از ميان آنچه در نهج البلاغه آمده است، بايد به برخي از نامه ها، و در آن ميان به عهدنامه مالك اشتر توجه خاص داشت. اين عهدنامه، كهن ترين سند سياسي اسلامي - شيعي است كه از همان عصر امام، به عنوان يك سند معتبر شناخته مي شده است. از ميان اصحاب امام، اَصْبغ بن نَباته، كه به نگارش خطبه هاي امام شهرت داشت، راوي اين عهد شناخته شده است .( رجال النجاشي، )تصحيح سيد موسي شبيري زنجاني(، ص 8)
نخستين كتابي كه عهدنامه را در خود گنجانده و به دست ما رسيده است، كتاب «دعائم الاسلام»، اثر قاضي ابوحنيفه نعمان مغربي (م 363 هجري) است.
معاصر همين نويسنده، ابن شعبه حراني (ميانه قرن چهارم) متن آن را در كتاب «تحف العقول» آورده است. پس از اين دو، سيد رضي آن عهد را در نهج البلاغه آورده است. ( تدوين «نهج البلاغه» در سال 400 هجري به پايان رسيده است) ديگر دانشمند مسلماني كه در قرن ششم به اين عهد اشاره كرده، بهاء الدين محمد بغدادي معروف به ابن حمدون (495 - 562) در كتاب ارجمند «التذكرة الحمدونيه» است ( التذكرة الحمدونيه، ج 3، صص 352 - 354). اهميت اين عهدنامه با توجه به محتواي آن درباره روش برخورد حاكم با مردم و قواعد ِ مناسبات ِميان آنان، طبعاً جنبه سياسي داشته و به عنوان روشي براي حكومت كردن، به آن عنايت مي شده است. براي مثال، زماني كه علي بن محمد عَبشمي قُرَشي، داعي فاطميان، به رد بر غزالي نشسته و كتاب دامغ الباطل و حتف المناطل را در رد بر فضائح الباطنية وي نوشته، از جمله در برابر اين اتهام غزالي كه خلفاي فاطمي مصر را ستمگر و ظالم دانسته، به توجه خلفاي فاطمي به عهد اشتر به عنوان يك متن سياسي مهم، توجه مي دهد و مي نويسد: «رسول خدا (ص) براي وصي خود چون انواع سياستهاي لازم را كه واليان امر ملزم به رعايت آن در ميان امت هستند در عهدنامه اي كه براي وي نوشت، گردآورده است و علي(ع) نيز آن را براي هر يك از كارگزاران خود كه مسؤوليت داد، نوشت و هر امامي از فرزندان وي آن را به كارگزاران و واليان و متوليان عهد مي كند.»
پس از آن عهدنامه اشتر را آورده و سپس در پايان آن مي نويسد: «اين آن چيزي است كه اين عهدنامه ارزشمند، از سياست ديني و دنيوي دربردارد، سياستي كه اولياي الهي، امور مردم خود را بر اساس آن جاري مي سازند...»( دانش پژوه، فرمان مالك، ص 41.)
گفتني است، شيعيان فارسي زبان پيش از عصر صفوي هم به اين عهدنامه توجه داشته اند. به همين دليل فرمان ياد شده، توسط «حسين بن محمد بن ابي الرضا حسيني آوي» به سال 729 به فارسي درآمده و به يكي از امراي وقت با نام شرف الدولة تاج الاسلام علي فامنيني وزير تقديم شده است. وي در مقدمه، پس از ستايش از دانش امام علي(ع) از اين فرمان به عنوان متني كه جهت «عمارت ولايت و رعايت رعايا و جبايت خراج و ضبط ملك و تحصيل حقوق و اموال و قلع متمردان و قلع متغلبان و استيصال اعداي دين و دولت» نگاشته شده، ياد كرده و درباره آن نوشته است: «دستوري است ملوك و وزرا را و ارباب تدبير و اصحاب تقرير را، مستوعب ساير رسوم و آداب، از تهذيب اخلاق و تدبير منازل و سياست مدن و قانون منطبق بر نواميس الهي، مانند امور عبادات و احكام و كيفيت عقود و ايقاعات و اقامت حدود و سياسات بر مرتكبان جرايم و جنايت». در اين صورت، بر وي لازم بوده است تا آن را «از عرب سوي عجم» نقل الفاظ كند و آن را به كسي كه وي را «حيدر ثاني» خوانده تقديم گرداند. (آوي، فرمان مالك اشتر، صص 58 - 59. )
فرمان مالك اشتر در دوره صفوي كه حكومت به دست حاكمان شيعه مذهب افتاده، مورد توجه قرار گرفته و به تدريج و بارها به فارسي ترجمه و حتي شرح شده و به شاهان صفوي و امراي آنان تقديم شد. برخي از اين ترجمه ها و شرحها عبارت است از:
1- شرح سيد ماجد بن محمد بحراني شيرازي (1097م) قاضي اصفهان. رساله او «تحفه سليمانيه» نام دارد و به چاپ رسيده است.
2- ترجمه اي از اين عهدنامه توسط علامه محمد باقر مجلسي (1110م) صورت گرفته كه نسخه هاي متعددي از آن در دست است (فهرست نسخه هاي خطي دانشگاه، ج 5، ص 1219؛ فهرست مرعشي، ج 1، ص 215).
3- ترجمه ديگر از آن ِمحمدباقر بن اسماعيل حسيني خاتون آبادي (1127م) است كه براي شاه سلطان حسين نگاشته است (بنگريد: فهرست دانشگاه، ج 7، ص 2716؛ فهرست ملك، ج 2، ص13؛ فهرست نسخ كتابخانه ملي، ج 6، ص 139).
4- ترجمه و شرح ديگر از آن ميرزا علي رضاي تجلي شيرازي (1085م) است كه به نام شاه سليمان نگاشته است. نسخه هايي از آن را منزوي در فهرست نسخه هاي فارسي، ج 2، ص 1573 معرفي كرده است.
5 ترجمه ديگر از محمدكاظم فرزند محمد فاضل مدرس است (فهرست منزوي، ج 2، ص 1574). در فهرست مجلس (ج 38، ص 407) ترجمه عهد نامه مالك اشتر از محمد جعفر بن فاضل مشهدي (زنده در 1106) ياد شده و آمده است كه نسخه اي از همان رساله در همان فهرست (ج 35، ص 429) معرفي شده است. اين متن به كوشش شيخ مهدي انصاري تحت عنوان نظام نامه حكومت به چاپ رسيده است. ( قم، انصاريان، 1373.)
6- ترجمه ديگري از ملامحمد صالح قزويني روغني در دست است، همراه با شرحي مختصر كه در 1094 آن را نگاشته است (فهرست منزوي، ج 2، ص 1573).
7- ترجمه اي ديگر از عبدالواسع توني در دست است كه از علماي سده 12 هجري بوده است. (فهرست منزوي، ج2، ص1573)
8- نصايح الملوك و آداب السلوك، از ابوالحسن الشريف العاملي (1138م) در شرح عهدنامه مالك اشتر كه آن را به سال 1118 براي شاه سلطان حسين نوشته است. نسخه هايي در آن از فهرست سپهسالار، ج 2، ص 33 و ج 5، ص 715 معرفي شده است.
9- ترجمه ديگري از اين اثر، توسط محقق سبزواري (1090م) صورت گرفته و در انتهاي كتاب «روضة الانوار» عباسي ( تهران، ميراث مكتوب، 1378.) او به چاپ رسيده است.
دهها ترجمه و شرح ديگر از عهد مالك در اواخر دوره صفوي و پس از آن در دوره قاجار نوشته شده و نسخه هاي فراواني از اين ترجمه ها در كتابخانه هاي مختلف موجود است كه نام مؤلفان آنها روشن نيست. (آوي، فرمان مالك اشتر همان، صص 34 - 38 (مقدمه مصحح).
اين ترجمه ها و شرحها، به طور عمده به سلاطين صفوي و قاجاريه و يا امراي برجسته آنان مانند صدراعظم ها يا حاكمان ولايات اهدا شده و در مقدمه بيشتر آنها، از ايشان خواسته شده است تا اين اثر را مبناي رفتار خود قرار دهند. در اينجا لازم است به يك اثر ديگر براي گردآوري سخنان امام علي(ع) اشاره كنيم. اين اثر با عنوان «غرر و درر» از عبدالواحد آمِدي (م 510) است كه در آن كلمات كوتاه امام علي(ع) گردآوري شده است. بسياري از اين كلمات كوتاه، در باب سياست و عدالت بوده و حجم قابل ملاحظه اي را تشكيل مي دهد. بعدها در دوره صفوي، اين كتاب مورد توجه دانشمندان اين عهد قرار گرفت و شرحهايي بر آن نگاشته شد. اين مجموعه عظيم در دوره صفوي، يك بار در سال 911 و بار ديگر توسط آقاجمال خوانساري (م 1122) ترجمه شد. ترجمه آقاجمال همراه با شرح است و توسط مرحوم محدث ارموي (توسط انتشارات دانشگاه تهران) به چاپ رسيده است.
ترجمه ديگر، از عبدالكريم بن محمد يحيي قزويني (زنده در 1124) است كه وي نيز آن را به نام شاه سلطان حسين صفوي انجام داده است. آنچه در كار وي تازگي دارد، آن است كه روايات غرر و درر را به صورت موضوعي تقسيم كرده و همه كلمات سياسي را در يك مجلد واحد گردآوري كرده است. اين بخش از كتاب قزويني به كوشش مؤلف همين سطور تحت عنوان بقا و زوال دولت در كلمات سياسي اميرمؤمنان(ع) به چاپ رسيده است(قم، كتابخانه آية ا... مرعشي، 1371.) سه فصل عمده اين كتاب، درباره دولت و نشانه هاي پيشرفت و پسرفت آن، منافع عدالت و انصاف و ضرر ستم و تجاوز و تعليم خدمت نزد حاكمان و سياستمداران است. ارزش اين كتاب، در درجه نخست به ارائه ترجمه كلمات سياسي اميرمؤمنان(ع) است كه بسيار پرنغز است. پس از آن، با شرح و تفصيلي كه مؤلف درباره هر حديث به دست داده، در عمل يك متن سياسي قابل استفاده فراهم آورده است. در اين كتاب، همانند ساير متون، پس از شرح يك مطلب سياسي، داستانها و حكاياتي انتخاب و نقل شده است. گاه چندين كلمه از كلمات حضرت كه مضامين مشترك دارند، نقل و ترجمه شده، سپس شرحي براي آنها آورده مي شود.
يكي از نمونه هاي جالب بهره گيري سياسي از نهج البلاغه و كلمات سياسي امام، كار جالبي است كه قطب الدين نيريزي در پايان دوره صفوي در رساله «طب الممالك» خود و برخي از آثار ديگرش انجام داده و ضمن آن كوشيده است تا بر اساس قرآن و نهج البلاغه، به ارزيابي دلايل سقوط دولت صفوي بپردازد. وي به خصوص دعوت مي كند كه بر اساس قرآن و سخنان علي(ع) اسباب بدبختي و فلاكت جامعه آن روز را دريابند.
پس از آن نيز مرتب كلمات سياسي امام را در تحليل اوضاع بيان مي كند. در اين ميان، به ويژه روي خطبه قاصعه تكيه كرده و ضمن شعري نيز خطاب به افرادي كه غفلت از اوضاع دارند، مي گويد: كان لم يروا نهج البلاغة مطلقاً و ما شاهدوا أنواره بالبصيرة لقد غفلوا عن خطبة فيه سُميت بقاصعة كي يفهموا بالكياسة (فصل الخطاب، نسخه خطي، ص 95. ) از جمله آثار ديگري هم كه كلمات قصار امام علي(ع) را فراهم آورده و ضمن آن، كلمات سياسي را نيز ياد كرده، قاضي ابوعبدا... محمد بن سلامة قضاعي (م 554) تحت عنوان معالم الحكم و مأثور مكارم الشيم. (تحقيق بركات يوسف هبود، بيروت، دار ارقم، 1997 م.) است كه مي تواند در كنار غرر و درر آمدي، مورد بررسي قرار گيرد.
شيخ محمد عبده (م 1323 ق) از شاگردان سيد جمال الدين اسدآبادي و از متفكران مصري كه به نهج البلاغه عنايت خاصي داشته و تصحيحي تازه از آن منتشر كرد، شرحي با عنوان مقتبس السياسة و سياق الرياسة بر عهدنامه اشتر نوشت كه در سال 1317 در مصر به چاپ رسيده و در سال 1320 قمري تحت عنوان دستور حكومت به فارسي ترجمه شده است.
ترجمه ها و شرحهاي ديگري هم در دوره قاجاريه و سپس مشروطه از عهدنامه مالك صورت گرفت. برخي از آنها عبارتند از:
* شرح عهدنامه مالك از ميرزا محمد صادق هماي مروزي وقايع نگار كه آن را در چهار بخش تحت عنوانهاي: اخذ خراج، جهاد، اصلاح مردمان و آزاد كردن شهرها، ارائه كرده است. (فهرست نسخه هاي فارسي منزوي، ص 2840)
* هدايات الحسام في عجائب هدايات الحكام از ميرزا محمد حسين، پسر علي نقي همداني كه آن را در سال 1308 قمري در كرمانشاه ترجمه كرده است.
* هداية السلوك و هدية الملوك، از محمد بن عبدا... نوري، كه براي ناصرالدين شاه نوشته شده و در يك مقدمه، پنج باب در كشورداري با يك خاتمه در بيان عهدنامه مالك اشتر تنظيم شده است.(فهرست كتابخانه ملي، عبدا... انوار، ج 3، ص 383)
* آداب ملوك به فارسي در شرح عهدنامه اشتر از نظام العلماء طباطبايي تبريزي كه در سال 1320 در تبريز چاپ شده است (ذريعه، ج 1، ص 29)
* توفيق الفكيكي، عالم شيعه مذهب نيز عهدنامه اشتر را تحت عنوان «الراعي و الرعية» شرح كرده و آن را با قوانين جديد اروپايي مقايسه كرده است. ( افست بنياد نهج البلاغه، تهران، 1402 ق.)
* مي توان گفت كه اين يكي از بهترين شرحهاي اين اثر در دوره اخير است.
برخي ديگر از آثار عربي كه در چند دهه گذشته درباره عهدنامه مالك نوشته شده، عبارت است از:
* مع الامام علي في عهده لمالك الاشتر، محمد باقر الناصري، بيروت، 1973 - 1393 ق.
* نظرية الحكم و الادارة في عهد الامام علي(ع) للاشتر، السيد عبدالمحسن فضل ا...، بيروت، دارالتعارف، 1979 م، چاپ دوم 1983 م.
* النظام السياسي في عهد الامام علي(ع) لمالك الاشتر، نوري حاتم، مؤسسة المرتضي العالمية، بيروت، 1994.
همان گونه كه اشاره شد، در دوره مشروطه و پس از آن، كه طي يكي دو دهه رساله هاي سياسي نگاشته شد، ترجمه هايي از عهدنامه مالك انتشار يافت. در اين جمله، مي توان به نامه مبارك اميرالمؤمنين (ع)به مالك اشتر ترجمه محمد هادي بن محمد حسين قائني بيرجندي اشاره كرد كه در سال 1333 قمري ترجمه شده و به سال 1316 ش در تهران (انتشارات كلاله خاور) به چاپ رسيده است.
در اين ميان، توجه به عهدنامه مالك قابل توجه بوده و ترجمه ها و شرحهاي چندي درباره آن انتشار يافت. در اين زمينه به چند مورد اشاره مي كنيم:
آيين كشورداري از ديدگاه امام علي(ع)؛ محمد فاضل لنكراني، تقرير و تنظيم حسين كريمي (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376).
حكمت اصول سياسي اسلام، محمد تقي جعفري، تهران، چاپ دوم، بنياد نهج البلاغه، 1373 (538).
نامه روح فزا، علي محمد تاكندي و رضا شيخ محمدي، تهران، آفرينه، 1378.
در اينجا جاي يك سخن باقي مي ماند و آن بهره اي است كه رهبر انقلاب، امام خميني از سيره امام علي(ع) در دوره ده ساله نخست انقلاب گرفتند. اين مطلب از نكات حساس و مورد اتكاي ايشان در بسياري از سخنراني هاست كه بايد به طور مستقل مورد بحث قرار بگيرد.
استناد به سيره علوي توسط امام، به پيش از انقلاب برمي گردد و اين نشانگر آن است كه امام در ايجاد انقلاب براي مبارزه با رژيم ستمشاهي و انديشه حكومت براي ايجاد عدالت، متأثر از آن سيره بوده است.
امام در آبان 57 شرحي از مبارزه امير مؤمنان(ع) با ظلم به دست داده و مبناي جنگ صفين را در همين جهت مي داند؛ كما اين كه به سيره حسيني نيز در اين باره استناد مي ورزد.
( صحيفه امام، ج 4، ص 151).
در همان ماه، امام ضمن سخناني، از ايجاد يك حكومت عادلانه سخن گفته و به رفتار امام علي(ع) با يك ذميه اشاره مي كند و طالب حكومتي مي شود كه حاكمش با رعيت «اين طور عواطف داشته باشد».
دوم سيره شيخين: گرچه بخشي از سيره صحابه است، اما به دليل موقعيت خليفه اول ودوم، بويژه خليفه دوم، اين تعبير شكل گرفته است.
سوم سيره امام علي(ع) و نيز سيره ساير ائمه(ع) براي شيعيان: طبعاً با وجود آن كه سيره علوي هم جزو سيره صحابه است، اما در عراق، بويژه توسط شيعيان، اين سيره مورد توجه بوده است. در ميان منابع حديثي اهل سنت، بويژه سنيان عراقي، اقوال و افعال امام علي(ع) مانند ساير صحابه مورد توجه بوده و نمونه هايي از آن را مي توان در المصنف عبدالرزاق يا متون ديگر يافت. در برخي از نمونه ها، منحصراً، به روش امام علي(ع) استناد شده و اين، بدان دليل بوده است كه در آن موضوع، از ديگران سيره اي در دست نبوده است.
آنچه در اينجا مورد بحث ماست، استناد به سيره سياسي امام علي(ع) به عنوان يك رويه و روش در اداره حكومت است. چنين استنادي تنها مي توانسته مورد توجه شيعيان آن حضرت باشد كه البته شمار آنها اندك بوده و تا پيش از دولت صفوي، شمار دولتهايي كه چنين گرايشي داشته اند، بسيار اندك بوده است.
در كنار آن، فقها مي توانستند و مي بايست بر اساس اين سيره رساله هاي سياسي - فقهي نگاشته و مانند ساير فروعات فقهي، در باب سياست هم، ضمن طراحي فروعات از سيره سياسي موجود در سيره نبوي و علوي و حسيني و غير آن، احكام اين فروعات را به دست آورند. چنين كاري، يعني بازبيني دقيق سيره سياسي معصومين و طراحي فقه رساله اي بر اساس آن. با اين همه، نشانه هايي از تمسك به اين سيره در آثار تاريخي، در ميان برخي از انقلابيون از يك سو، و برخي از عالمان و انديشمندان و فقيهان از سوي ديگر ديده مي شود. در اينجا مروري بر موارد موجود خواهيم داشت.
1 - نخستين موردي كه به صراحت از سيره اميرالمؤمنين(ع) و احياي آن ياد شده، در نهضت امام حسين(ع) است. حضرت ضمن همان جمله معروف خود كه فرمودند: «}ني لم أخْرُج اَشِراً و لابطراً و لا مُفْسداً و لا ظالماً؛ و انما خرجْتُ لِطلب الاصلاح في اُمة جَدي»، افزودند: «أريدُ أنْ آمرَ بالمعروف و أنهي عن المنكر و أسير بسيرة جدي و ابي.»( بحار الانوار، ج 44، ص 328.)
و به نقل از ابن شهرآشوب، حضرت فرمود: «... أسير بسيرة جدي و سيرة أبي علي بن ابي طالب» (ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 89 (قم، المطبعة العلمية).
طرح سيره امام علي(ع) در كنار سيره رسول خدا(ص) بر اساس مذهب تشيع، امري كاملاً تأييد شده بوده و نشان از آن دارد كه امام حسين(ع) بناي آن داشته است تا در صورت پيروزي نهضت، سيره پدرشان را زنده كند. شيعيان كوفه، پس از شهادت امام حسن مجتبي(ع)، ضمن نامه اي به امام حسين(ع)، از علاقه خود به اقامه سيره و روش آن حضرت سخن گفته اند:
«ما شيعيان توييم، به مصيبت تو مصيبت زده ايم، به غم تو غمگين هستيم، به شادماني تو شادمانيم، به سيره تو حركت مي كنيم، در انتظار فرمان توييم.» ( يعقوبي، احمد بن واضح، تاريخ، ج 2، ص 228.)
2- در نهضت «توابين» به رهبري سليمان بن صُرَد خُزاعي، كه از صحابه امام علي(ع) بوده و در صفين نيز حضور داشت، آثاري از احياي روش امام علي(ع) را مشاهده مي كنيم. وي در هنگام رفتن به شام همراه مجاهدان، ضمن يك سخنراني، خطاب به توابين گفت: در وقت جنگ، اسيران را دنبال نكنيد، مجروحان و اسيران را نكشيد، مگر آنكه پس از اسير شدن هم بجنگند يا آنكه از كشندگان برادران ما در كربلا باشند. سپس افزود: «چرا كه اين سيره اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب درباره اهل اسلام بود.» .( طبري، محمد بن جرير، تاريخ، ج 5، ص 592 (قاهره، چاپ دارالمعارف).
پيش از آن، توابين اعلام كرده بودند كه در صورت پيروزي، حكومت را به اهل بيت خواهند سپرد.(طبري، ج 4، ص 433.)
3- عبدالرحمن بن ابي ليلي از فقهاي عراق كه در انقلاب عراق به رهبري عبدالرحمان بن محمد بن اشعث حضور داشت، در وقت تحريك و تحريض مردم بر ضد شاميان، به نقل كلماتي كه از اميرمؤمنان در صفين شنيده بود، پرداخت و از مردم خواست تا مطابق آن با شامي ها برخورد كنند:
«اي گروه قاريان !فرار هيچ كس زشت تر از فرار شما نيست. من از علي بن ابي طالب - كه خدا درجه او را ميان صالحان بالا برد و بهترين پاداش شهيدان و صديقان را به او بدهد - شنيدم كه در صفين، در زمان رويارويي با شاميان گفت: اي مؤمنان، هر كس نظاره گر عمل ستمگرانه و منكري باشد، و در دل آن را انكار كند، سالم و بري مانده است. اگر با زبانش آن را انكار كند پاداش برده و از فرد پيشين، افضل است و اگر كسي با شمشير انكار كند تا كلمه خدا بالا باشد و سخن ظالم پست، راه هدايت را دريافته و نور يقين را در قلبش تابانده است».
آنگاه ابن ابي ليلي افزود:
«پس با اين محلين و بدعتگران كه به حق جاهلند و آن را نمي شناسند و ستم مي كنند و انكارش نمي كنند، بجنگيد». ( طبري، ج 6، ص 357.)
مروري بر قيامهاي زيديان و به طور كلي علويان، نشان مي دهد در بيشتر آنها، هدف اصلي، همان اهدافي است كه امام علي(ع) در جنگ صفين دنبال مي كردند. مقايسه اهداف آنها و يا اصولي كه بر اساس آنها بيعت صورت گرفته، اين مطلب را به خوبي نشان مي دهد. براي نمونه، مي توان به تعبير مختار براي نبرد با «قاسطين» اشاره كرد. ( طبري، ج 6، ص 7.)
چنانكه جنگ با «مُحِلين» ( محلين اصطلاحي كهن است كه بر گروهي از مردمان در جاهليت اطلاق مي شد كه معتقد بودند، مظلمه در بازار رواست )نيز از تعابير رايج در فرهنگ انقلابيون شيعه است. توابين از «عمل به كتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بيت(ع)، دفاع از ضعفا، و جهاد با محلين» سخن مي گويند. (طبري، ج 5، ص 606 و ج 6، ص 15).
جهاد با محلين تعبيري است كه خود اميرمؤمنان(ع) در نامه اي كه در همان آغاز جنگ صفين به قيس بن سعد، حاكم خود در مصر مي نويسد، از آن سخن مي گويد ) يعقوبي، ج 23، ص 203؛ و بنگريد: طبري، همان، ج 5، ص 79).
در زندگي امامان شيعه(ع)، پس از ماجراي كربلا، يك برنامه ريزي سياسي براي رسيدن به حكومت ديده نمي شود تا بتوان از اين زاويه، يعني احياي سيره سياسي امام علي (ع)، مطلبي را به دست آورد. در اين دوره، بيشتر احياي فكر و فقه امام علي(ع) در قالب احاديث و در واقع زنده نگه داشتن تفكر اهل بيت(ع) است. تنها اشاره اي كه هست، به وصفي مربوط است كه از حكومت حضرت مهدي(عج) شده كه يك نمونه را نقل مي كنيم. در روايتي آمده است كه امام صادق(ع) فرمود:
«هنگامي كه ] مهدي[قيام كند، لباس علي را مي پوشد و به سيره علي(ع) رفتار خواهد كرد.» (كافي، ج 1، ص 411؛ بحار الانوار، ج 40، ص 336.)
البته گاه تفاوتهايي نيز ميان روش امام زمان(ع) با سيره امام علي(ع) در سخت گيري و سهل گيري مورد توجه قرار گرفته است: (بحار الانوار، ج 52، ص 353؛ بصائر الدرجات، ص 152.)
كلمات سياسي اميرمؤمنان (ع)
براي ادامه بحث، مي توان به ميراث سخنان سياسي امام علي(ع) كه در قالب حديث، در ميان شاگردان ائمه(ع) و علاقه مندان به امام علي(ع) وجود داشته و به نسلهاي بعدي منتقل شده، پرداخت. بخشي از آنها، خطبه ها و كلمات سياسي امام علي(ع) بوده است كه پيش از نهج البلاغه، در مجموعه هايي به صورت پراكنده و حتي مدون وجود داشته و سپس سيد رضي، به شكل منظمي آنها را در نهج البلاغه گردآوري كرد.
آگاهيم كه هدف از گردآوري نهج البلاغه، در ظاهر جمع آوري سخنان زيبا و بليغ اميرمؤمنان(ع) بوده است؛ اما بدون ترديد، مي توان اهداف ديگري را پشت سر اين اقدام مشاهده كرد. سيد رضي - با توجه به گرايشهاي سياسي كه در مقابله با عباسيان، از وي مي شناسيم - به خوبي آگاه بوده است كه بخشهاي مختلف نهج البلاغه، در زمينه معرفت ديني، تاريخي و سياسي، تا چه اندازه حاوي مسايل اساسي و مهم است.
طبعاً به دليل آنكه موضعگيري سياسي موجود در نهج البلاغه در ارتباط با ادبيات اختلافي شيعه و سني، موضعي معتدل بوده، اين كتاب به راحتي توانسته است مورد توجه بسياري از عالمان وانديشمندان قرار گيرد. اين توجه افزون بر تأثيري كه در استنساخ نسخه هاي متعدد از نهج البلاغه داشته، شامل شرح آن كتاب عظيم نيز مي شود.
به هر روي، كتاب نهج البلاغه، بخشي از فرهنگ سياسي اميرمؤمنان(ع) را حفظ كرده و همان گونه كه آگاهيم، در دوره هاي مختلف، بويژه از عصر صفوي به اين سو، همواره اين بخشها مورد توجه بوده است.
از ميان آنچه در نهج البلاغه آمده است، بايد به برخي از نامه ها، و در آن ميان به عهدنامه مالك اشتر توجه خاص داشت. اين عهدنامه، كهن ترين سند سياسي اسلامي - شيعي است كه از همان عصر امام، به عنوان يك سند معتبر شناخته مي شده است. از ميان اصحاب امام، اَصْبغ بن نَباته، كه به نگارش خطبه هاي امام شهرت داشت، راوي اين عهد شناخته شده است .( رجال النجاشي، )تصحيح سيد موسي شبيري زنجاني(، ص 8)
نخستين كتابي كه عهدنامه را در خود گنجانده و به دست ما رسيده است، كتاب «دعائم الاسلام»، اثر قاضي ابوحنيفه نعمان مغربي (م 363 هجري) است.
معاصر همين نويسنده، ابن شعبه حراني (ميانه قرن چهارم) متن آن را در كتاب «تحف العقول» آورده است. پس از اين دو، سيد رضي آن عهد را در نهج البلاغه آورده است. ( تدوين «نهج البلاغه» در سال 400 هجري به پايان رسيده است) ديگر دانشمند مسلماني كه در قرن ششم به اين عهد اشاره كرده، بهاء الدين محمد بغدادي معروف به ابن حمدون (495 - 562) در كتاب ارجمند «التذكرة الحمدونيه» است ( التذكرة الحمدونيه، ج 3، صص 352 - 354). اهميت اين عهدنامه با توجه به محتواي آن درباره روش برخورد حاكم با مردم و قواعد ِ مناسبات ِميان آنان، طبعاً جنبه سياسي داشته و به عنوان روشي براي حكومت كردن، به آن عنايت مي شده است. براي مثال، زماني كه علي بن محمد عَبشمي قُرَشي، داعي فاطميان، به رد بر غزالي نشسته و كتاب دامغ الباطل و حتف المناطل را در رد بر فضائح الباطنية وي نوشته، از جمله در برابر اين اتهام غزالي كه خلفاي فاطمي مصر را ستمگر و ظالم دانسته، به توجه خلفاي فاطمي به عهد اشتر به عنوان يك متن سياسي مهم، توجه مي دهد و مي نويسد: «رسول خدا (ص) براي وصي خود چون انواع سياستهاي لازم را كه واليان امر ملزم به رعايت آن در ميان امت هستند در عهدنامه اي كه براي وي نوشت، گردآورده است و علي(ع) نيز آن را براي هر يك از كارگزاران خود كه مسؤوليت داد، نوشت و هر امامي از فرزندان وي آن را به كارگزاران و واليان و متوليان عهد مي كند.»
پس از آن عهدنامه اشتر را آورده و سپس در پايان آن مي نويسد: «اين آن چيزي است كه اين عهدنامه ارزشمند، از سياست ديني و دنيوي دربردارد، سياستي كه اولياي الهي، امور مردم خود را بر اساس آن جاري مي سازند...»( دانش پژوه، فرمان مالك، ص 41.)
گفتني است، شيعيان فارسي زبان پيش از عصر صفوي هم به اين عهدنامه توجه داشته اند. به همين دليل فرمان ياد شده، توسط «حسين بن محمد بن ابي الرضا حسيني آوي» به سال 729 به فارسي درآمده و به يكي از امراي وقت با نام شرف الدولة تاج الاسلام علي فامنيني وزير تقديم شده است. وي در مقدمه، پس از ستايش از دانش امام علي(ع) از اين فرمان به عنوان متني كه جهت «عمارت ولايت و رعايت رعايا و جبايت خراج و ضبط ملك و تحصيل حقوق و اموال و قلع متمردان و قلع متغلبان و استيصال اعداي دين و دولت» نگاشته شده، ياد كرده و درباره آن نوشته است: «دستوري است ملوك و وزرا را و ارباب تدبير و اصحاب تقرير را، مستوعب ساير رسوم و آداب، از تهذيب اخلاق و تدبير منازل و سياست مدن و قانون منطبق بر نواميس الهي، مانند امور عبادات و احكام و كيفيت عقود و ايقاعات و اقامت حدود و سياسات بر مرتكبان جرايم و جنايت». در اين صورت، بر وي لازم بوده است تا آن را «از عرب سوي عجم» نقل الفاظ كند و آن را به كسي كه وي را «حيدر ثاني» خوانده تقديم گرداند. (آوي، فرمان مالك اشتر، صص 58 - 59. )
فرمان مالك اشتر در دوره صفوي كه حكومت به دست حاكمان شيعه مذهب افتاده، مورد توجه قرار گرفته و به تدريج و بارها به فارسي ترجمه و حتي شرح شده و به شاهان صفوي و امراي آنان تقديم شد. برخي از اين ترجمه ها و شرحها عبارت است از:
1- شرح سيد ماجد بن محمد بحراني شيرازي (1097م) قاضي اصفهان. رساله او «تحفه سليمانيه» نام دارد و به چاپ رسيده است.
2- ترجمه اي از اين عهدنامه توسط علامه محمد باقر مجلسي (1110م) صورت گرفته كه نسخه هاي متعددي از آن در دست است (فهرست نسخه هاي خطي دانشگاه، ج 5، ص 1219؛ فهرست مرعشي، ج 1، ص 215).
3- ترجمه ديگر از آن ِمحمدباقر بن اسماعيل حسيني خاتون آبادي (1127م) است كه براي شاه سلطان حسين نگاشته است (بنگريد: فهرست دانشگاه، ج 7، ص 2716؛ فهرست ملك، ج 2، ص13؛ فهرست نسخ كتابخانه ملي، ج 6، ص 139).
4- ترجمه و شرح ديگر از آن ميرزا علي رضاي تجلي شيرازي (1085م) است كه به نام شاه سليمان نگاشته است. نسخه هايي از آن را منزوي در فهرست نسخه هاي فارسي، ج 2، ص 1573 معرفي كرده است.
5 ترجمه ديگر از محمدكاظم فرزند محمد فاضل مدرس است (فهرست منزوي، ج 2، ص 1574). در فهرست مجلس (ج 38، ص 407) ترجمه عهد نامه مالك اشتر از محمد جعفر بن فاضل مشهدي (زنده در 1106) ياد شده و آمده است كه نسخه اي از همان رساله در همان فهرست (ج 35، ص 429) معرفي شده است. اين متن به كوشش شيخ مهدي انصاري تحت عنوان نظام نامه حكومت به چاپ رسيده است. ( قم، انصاريان، 1373.)
6- ترجمه ديگري از ملامحمد صالح قزويني روغني در دست است، همراه با شرحي مختصر كه در 1094 آن را نگاشته است (فهرست منزوي، ج 2، ص 1573).
7- ترجمه اي ديگر از عبدالواسع توني در دست است كه از علماي سده 12 هجري بوده است. (فهرست منزوي، ج2، ص1573)
8- نصايح الملوك و آداب السلوك، از ابوالحسن الشريف العاملي (1138م) در شرح عهدنامه مالك اشتر كه آن را به سال 1118 براي شاه سلطان حسين نوشته است. نسخه هايي در آن از فهرست سپهسالار، ج 2، ص 33 و ج 5، ص 715 معرفي شده است.
9- ترجمه ديگري از اين اثر، توسط محقق سبزواري (1090م) صورت گرفته و در انتهاي كتاب «روضة الانوار» عباسي ( تهران، ميراث مكتوب، 1378.) او به چاپ رسيده است.
دهها ترجمه و شرح ديگر از عهد مالك در اواخر دوره صفوي و پس از آن در دوره قاجار نوشته شده و نسخه هاي فراواني از اين ترجمه ها در كتابخانه هاي مختلف موجود است كه نام مؤلفان آنها روشن نيست. (آوي، فرمان مالك اشتر همان، صص 34 - 38 (مقدمه مصحح).
اين ترجمه ها و شرحها، به طور عمده به سلاطين صفوي و قاجاريه و يا امراي برجسته آنان مانند صدراعظم ها يا حاكمان ولايات اهدا شده و در مقدمه بيشتر آنها، از ايشان خواسته شده است تا اين اثر را مبناي رفتار خود قرار دهند. در اينجا لازم است به يك اثر ديگر براي گردآوري سخنان امام علي(ع) اشاره كنيم. اين اثر با عنوان «غرر و درر» از عبدالواحد آمِدي (م 510) است كه در آن كلمات كوتاه امام علي(ع) گردآوري شده است. بسياري از اين كلمات كوتاه، در باب سياست و عدالت بوده و حجم قابل ملاحظه اي را تشكيل مي دهد. بعدها در دوره صفوي، اين كتاب مورد توجه دانشمندان اين عهد قرار گرفت و شرحهايي بر آن نگاشته شد. اين مجموعه عظيم در دوره صفوي، يك بار در سال 911 و بار ديگر توسط آقاجمال خوانساري (م 1122) ترجمه شد. ترجمه آقاجمال همراه با شرح است و توسط مرحوم محدث ارموي (توسط انتشارات دانشگاه تهران) به چاپ رسيده است.
ترجمه ديگر، از عبدالكريم بن محمد يحيي قزويني (زنده در 1124) است كه وي نيز آن را به نام شاه سلطان حسين صفوي انجام داده است. آنچه در كار وي تازگي دارد، آن است كه روايات غرر و درر را به صورت موضوعي تقسيم كرده و همه كلمات سياسي را در يك مجلد واحد گردآوري كرده است. اين بخش از كتاب قزويني به كوشش مؤلف همين سطور تحت عنوان بقا و زوال دولت در كلمات سياسي اميرمؤمنان(ع) به چاپ رسيده است(قم، كتابخانه آية ا... مرعشي، 1371.) سه فصل عمده اين كتاب، درباره دولت و نشانه هاي پيشرفت و پسرفت آن، منافع عدالت و انصاف و ضرر ستم و تجاوز و تعليم خدمت نزد حاكمان و سياستمداران است. ارزش اين كتاب، در درجه نخست به ارائه ترجمه كلمات سياسي اميرمؤمنان(ع) است كه بسيار پرنغز است. پس از آن، با شرح و تفصيلي كه مؤلف درباره هر حديث به دست داده، در عمل يك متن سياسي قابل استفاده فراهم آورده است. در اين كتاب، همانند ساير متون، پس از شرح يك مطلب سياسي، داستانها و حكاياتي انتخاب و نقل شده است. گاه چندين كلمه از كلمات حضرت كه مضامين مشترك دارند، نقل و ترجمه شده، سپس شرحي براي آنها آورده مي شود.
يكي از نمونه هاي جالب بهره گيري سياسي از نهج البلاغه و كلمات سياسي امام، كار جالبي است كه قطب الدين نيريزي در پايان دوره صفوي در رساله «طب الممالك» خود و برخي از آثار ديگرش انجام داده و ضمن آن كوشيده است تا بر اساس قرآن و نهج البلاغه، به ارزيابي دلايل سقوط دولت صفوي بپردازد. وي به خصوص دعوت مي كند كه بر اساس قرآن و سخنان علي(ع) اسباب بدبختي و فلاكت جامعه آن روز را دريابند.
پس از آن نيز مرتب كلمات سياسي امام را در تحليل اوضاع بيان مي كند. در اين ميان، به ويژه روي خطبه قاصعه تكيه كرده و ضمن شعري نيز خطاب به افرادي كه غفلت از اوضاع دارند، مي گويد: كان لم يروا نهج البلاغة مطلقاً و ما شاهدوا أنواره بالبصيرة لقد غفلوا عن خطبة فيه سُميت بقاصعة كي يفهموا بالكياسة (فصل الخطاب، نسخه خطي، ص 95. ) از جمله آثار ديگري هم كه كلمات قصار امام علي(ع) را فراهم آورده و ضمن آن، كلمات سياسي را نيز ياد كرده، قاضي ابوعبدا... محمد بن سلامة قضاعي (م 554) تحت عنوان معالم الحكم و مأثور مكارم الشيم. (تحقيق بركات يوسف هبود، بيروت، دار ارقم، 1997 م.) است كه مي تواند در كنار غرر و درر آمدي، مورد بررسي قرار گيرد.
سيره سياسي امام علي(ع) در دوره معاصر
در قرن اخير، پس از هجوم افكار سياسي جديد و به دنبال مسايل و مشكلاتي كه پس از ايجاد نظامهاي مشروطه خواهي در بلاد عثماني، عربي و ايران پيش آمد، بار ديگر توجه مسلمانان به بحث حكومت جلب شد. اين توجه، شامل تأمل در متون و منابع سياسي اسلامي براي استخراج افكار وانديشه هاي اسلامي مي شد كه در شمار آنها نهج البلاغه، به ويژه عهدنامه مالك اشتر بود.شيخ محمد عبده (م 1323 ق) از شاگردان سيد جمال الدين اسدآبادي و از متفكران مصري كه به نهج البلاغه عنايت خاصي داشته و تصحيحي تازه از آن منتشر كرد، شرحي با عنوان مقتبس السياسة و سياق الرياسة بر عهدنامه اشتر نوشت كه در سال 1317 در مصر به چاپ رسيده و در سال 1320 قمري تحت عنوان دستور حكومت به فارسي ترجمه شده است.
ترجمه ها و شرحهاي ديگري هم در دوره قاجاريه و سپس مشروطه از عهدنامه مالك صورت گرفت. برخي از آنها عبارتند از:
* شرح عهدنامه مالك از ميرزا محمد صادق هماي مروزي وقايع نگار كه آن را در چهار بخش تحت عنوانهاي: اخذ خراج، جهاد، اصلاح مردمان و آزاد كردن شهرها، ارائه كرده است. (فهرست نسخه هاي فارسي منزوي، ص 2840)
* هدايات الحسام في عجائب هدايات الحكام از ميرزا محمد حسين، پسر علي نقي همداني كه آن را در سال 1308 قمري در كرمانشاه ترجمه كرده است.
* هداية السلوك و هدية الملوك، از محمد بن عبدا... نوري، كه براي ناصرالدين شاه نوشته شده و در يك مقدمه، پنج باب در كشورداري با يك خاتمه در بيان عهدنامه مالك اشتر تنظيم شده است.(فهرست كتابخانه ملي، عبدا... انوار، ج 3، ص 383)
* آداب ملوك به فارسي در شرح عهدنامه اشتر از نظام العلماء طباطبايي تبريزي كه در سال 1320 در تبريز چاپ شده است (ذريعه، ج 1، ص 29)
* توفيق الفكيكي، عالم شيعه مذهب نيز عهدنامه اشتر را تحت عنوان «الراعي و الرعية» شرح كرده و آن را با قوانين جديد اروپايي مقايسه كرده است. ( افست بنياد نهج البلاغه، تهران، 1402 ق.)
* مي توان گفت كه اين يكي از بهترين شرحهاي اين اثر در دوره اخير است.
برخي ديگر از آثار عربي كه در چند دهه گذشته درباره عهدنامه مالك نوشته شده، عبارت است از:
* مع الامام علي في عهده لمالك الاشتر، محمد باقر الناصري، بيروت، 1973 - 1393 ق.
* نظرية الحكم و الادارة في عهد الامام علي(ع) للاشتر، السيد عبدالمحسن فضل ا...، بيروت، دارالتعارف، 1979 م، چاپ دوم 1983 م.
* النظام السياسي في عهد الامام علي(ع) لمالك الاشتر، نوري حاتم، مؤسسة المرتضي العالمية، بيروت، 1994.
همان گونه كه اشاره شد، در دوره مشروطه و پس از آن، كه طي يكي دو دهه رساله هاي سياسي نگاشته شد، ترجمه هايي از عهدنامه مالك انتشار يافت. در اين جمله، مي توان به نامه مبارك اميرالمؤمنين (ع)به مالك اشتر ترجمه محمد هادي بن محمد حسين قائني بيرجندي اشاره كرد كه در سال 1333 قمري ترجمه شده و به سال 1316 ش در تهران (انتشارات كلاله خاور) به چاپ رسيده است.
پس از انقلاب اسلامي
يكي از شعارهاي انقلاب اسلامي،ايجاد حكومت عدل علي(ع) بود و پس از انقلاب اسلامي، درست زماني كه انديشه سياسي شيعه مورد توجه قرار يافت، توجه به سيره سياسي امام علي(ع) از چندين جهت فزوني گرفت. نخست به روش سياسي زندگي امام(ع) در جريان رخدادهاي سي ساله زندگي ايشان پس از رحلت پيامبر (ص) به طور عام، و تحولات چهار سال و نه ماه خلافت ايشان به طور خاص. به علاوه، بهره گيري سياسي از نهج البلاغه نيز بيشتر شده و در بسياري از متون سياسي و سخنراني ها از آن استفاده شد. به طور مثال مي توان به كتابهايي مانند درسهاي سياسي از نهج البلاغه از محمد تقي رهبر، (تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1364.)، عوامل سقوط حكومتها از نصرت ا... جمالي، ( قم، نهاوندي، 1378).مسائل جامعه شناسي از ديدگاه امام علي، از هيأت تحريريه بنياد نهج البلاغه ( تهران، بنياد نهج البلاغه، 1373) اشاره كرد.در اين ميان، توجه به عهدنامه مالك قابل توجه بوده و ترجمه ها و شرحهاي چندي درباره آن انتشار يافت. در اين زمينه به چند مورد اشاره مي كنيم:
آيين كشورداري از ديدگاه امام علي(ع)؛ محمد فاضل لنكراني، تقرير و تنظيم حسين كريمي (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376).
حكمت اصول سياسي اسلام، محمد تقي جعفري، تهران، چاپ دوم، بنياد نهج البلاغه، 1373 (538).
نامه روح فزا، علي محمد تاكندي و رضا شيخ محمدي، تهران، آفرينه، 1378.
در اينجا جاي يك سخن باقي مي ماند و آن بهره اي است كه رهبر انقلاب، امام خميني از سيره امام علي(ع) در دوره ده ساله نخست انقلاب گرفتند. اين مطلب از نكات حساس و مورد اتكاي ايشان در بسياري از سخنراني هاست كه بايد به طور مستقل مورد بحث قرار بگيرد.
استناد به سيره علوي توسط امام، به پيش از انقلاب برمي گردد و اين نشانگر آن است كه امام در ايجاد انقلاب براي مبارزه با رژيم ستمشاهي و انديشه حكومت براي ايجاد عدالت، متأثر از آن سيره بوده است.
امام در آبان 57 شرحي از مبارزه امير مؤمنان(ع) با ظلم به دست داده و مبناي جنگ صفين را در همين جهت مي داند؛ كما اين كه به سيره حسيني نيز در اين باره استناد مي ورزد.
( صحيفه امام، ج 4، ص 151).
در همان ماه، امام ضمن سخناني، از ايجاد يك حكومت عادلانه سخن گفته و به رفتار امام علي(ع) با يك ذميه اشاره مي كند و طالب حكومتي مي شود كه حاكمش با رعيت «اين طور عواطف داشته باشد».