در میان عوامل بحران زای فرهنگی، اصلاحات ارضی مقام منحصر به فرد دارد. اصلاحات ارضی برای جهان سوم و بویژه برای ایران در حكم یك زمین لرزه سیاسی بود! این پدیده در كشورهای مسلمان واكنشهای اعتراض آمیز و مخالفتهایی را در پی داشت. به عنوان مثال در جامعه مصر و به ویژه در الازهر مناقشاتی را برانگیخت (1).
به همین منظور یكی از رهبران برجسته الازهر كوشید تحت عنوان تكافل اجتماعی، اصلاحات ارضی و سایر برنامه های رادیكال را توجیه كند. (2)
در میان مسایلی كه سقوط سلسله پهلوی را تسریع كرد، اصلاحات ارضی مقامی بس برجسته دارد. (3) افزون بر اینكه این عامل، مسائلی چون تجاری شدن كشاورزی، ماشینی شدن آن، مهاجرت روستائیان به شهر و حاشیه نشینی را به دنبال داشت كه خود این پدیده اخیر را یكی از عوامل عمده شورشهای شهری دانسته اند. (4) شاه با اعلام اصلاحات ارضی رو در روی تمامی روحانیت قرار گرفت، آن عده از رهبران برجسته مذهبی كه تا آن روز یا مدافع رژیم بودند و یا دست كم از كنارش دامن كشان می گذشتند و چندان كاری به كار حكومت نداشتند همچون سایر مخالفان، جامه مخالف در پوشیدند. به نوشته جان فوران، «گرایش آیت الله العظمی بروجردی با پیشنهاد برنامه اصلاحات ارضی تغییر یافت. بروجردی و بهبهانی اصلاحات ارضی را مغایر اسلام و مباین با مالكیت خصوصی اعلام كردند و شدیداً به مخالفت با آن برخاستند.
هنگامی كه بار دیگر در سال 1341 اصلاحات ارضی مطرح شد، آیت الله های برجسته ای چون گلپایگانی، خوانساری، حكیم، مرعشی نجفی، تنكابنی و آملی به مخالفت با آن قد علم كردند. (5) البته جان فوران معتقد است كه بعضی از رهبران مذهبی آن روز از جمله آیت الله شریعتمداری در قم و آیت الله میلانی در مشهد با اصلاحات ارضی موافق بوده اند (6)؛ باید گفت این نظریه خطاست؛ زیرا تمام مراجع تقلید چه در ایران و چه در خارج از ایران، اصلاحات ارضی را مخالف شرع می دانستند. حتی مطلبی را كه جان فوران به نقل از آیت الله طالقانی در موافقت با اصلاحات ارضی آورده است، دقیق نیست و مقصود دیگری را می رساند. آنچه نویسنده از قول مرحوم طالقانی می آورد، چنین است: «رابطه مالك و زارع هیچ مبنایی در حقوق اسلامی ندارد» (7) این جمله دلیلی بر موافقت با اصلاحات ارضی نیست؛ زیرا به نظر می رسد هدف آن مرحوم، مورد نقد قرار دادن رابطه ظالمانه ارباب- رعیت بوده است كه به اعتقاد وی این رابطه در قیاس با اروپا چندان هم ستمگرانه و استثمارگرانه نبوده است. (8)
اصلاح این رابطه با نفی مالكیت خصوصی كه لازمه اصلاحات ارضی است، تفاوت دارد. در دهه پیش از آن، كه زمزمه اصلاحات ارضی از سوی مصدق شنیده شد، یاران مذهبی او را به وحشت انداخت؛ زیرا این موضوع به مثابه یك كار ضددینی قلمداد شد و نشانی بر نزدیك شدن مصدق به كمونیست ها! از این روی مصدق بدگمانی بعضی از هم پیمانان مذهبی خود را برانگیخت و از سویی روحانیان ساكت و یا بی طرف را كمی از خود رنجانید و این مسئله موجب تعمیق شكاف در درون جبهه ملی شد. (9)
یك دهه بعد، این بار شاه تحت تأثیر گفتمان چپ و هم به توصیه دوستان خارجی دست به اصلاحات ارضی زد و با این كار گور خود را كند. بدیهی است كه در اینجا نمی خواهیم در مورد نیك و بد و یا پیامدهای اصلاحات ارضی داوری كنیم. هدف این بود كه تأثیر آن پدیده را بر تكوین گفتمان مخالف شاه ارزیابی كنیم.
پینوشتها:
1.حمید عنایت، اسلام و سوسیالیسم در مصر، تهران، موج، 1350، ص39.
2.مصطفی السباعی، جامعه ی توحیدی اسلام و عدالت اجتماعی، با مقدمه ی دكتر حمید عنایت، ترجمه علی محمد حیدری، شیراز، حكمت، 1356.
3.علی اكبر امینی، اصلاحات ارضی و جمهوری اسلامی ایران، پایان نامه فوق لیسانس، دانشگاه تهران، دانشكده حقوق و علوم سیاسی، 1362.
4.احمد فاروقی، ژان لورویه، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران، امیركبیر، 1358.
5.جان فوران، مقاومت شكننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ص 538.
6.همان منبع، ص 539.
7.همان منبع، ص 538.
8.سیدمحمود طالقانی، اسلام و مالكیت در مقایسه با نظامهای اقتصادی غرب، بدون ناشر، بدون تاریخ.
9.علی اكبر امینی، تحولات سیاسی ایران، 1357-1320، به اهتمام مجتبی مقصودی، تهران، روزنه، 1380، ص105 به بعد.
امینی، علی اكبر، (1390)، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، تهران: نشر اطلاعات، چاپ دوم