بی همتایی انقلاب فرانسه

اقتصاد جهان در قرن نوزدهم عمدتاً تحت تأثیر انقلاب صنعتی بریتانیا، و سیاست‌ها و ایدئولوژی آن عمدتاً تحت تأثیر انقلاب فرانسه شکل گرفتند. بریتانیا برای خطوط راه آهن و کارخانجات جهان مدلی را فراهم آورد که با انفجاری
شنبه، 30 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بی همتایی انقلاب فرانسه
 بی همتایی انقلاب فرانسه

 

نویسنده: ای. جی. هابس باوم
برگردان: محمد عبداللهی



 

یادداشت:

E.J.Hobsbawm, Selection from Chapter 3, "Inc French Revolution, In The Age nf ")
Revolution, 1789-1848. (New York: Mentor Books, 1962), PP.74-77. By Permission .
اقتصاد جهان در قرن نوزدهم عمدتاً تحت تأثیر انقلاب صنعتی بریتانیا، و سیاست‌ها و ایدئولوژی آن عمدتاً تحت تأثیر انقلاب فرانسه شکل گرفتند. بریتانیا برای خطوط راه آهن و کارخانجات جهان مدلی را فراهم آورد که با انفجاری اقتصادی دروازه‌های بسته اقتصاد سنتی و ساخت‌های اجتماعی دنیای غیراروپایی را بر روی خود بازکرد، اما فرانسه رهگشای انقلاب‌های جهان شد و افکار و عقاید انقلابی را به جهانیان عرضه نمود، به طوری که هر ملت نوظهوری گونه‌ای از پرچم سه رنگ فرانسه را سمبل استقلال خود می‌ساخت، و در فاصله سال‌های 1789 و 1917 سیاست اروپا (یا در واقع سیاست جهان) عمدتاً در مبارزه له یا علیه اصول و دستآوردهای انقلاب 1789 یا 1793 فرانسه خلاصه می‌شد. واژگان و قضایایی مربوط به سیاست‌های دموکراتیک رادیکال و لیبرال را برای قسمت اعظم جهان فرانسه تهیه نمود. فرانسه نخستین نمونه‌ی بزرگ مفهوم و معنای ناسیونالیم در جهان شد. بالاخره این فرانسه بود که نظامنامه قانونی و مدل سازمان یا تشکیلات فنی و علمی و نظام متریک اندازه گیری را برای قسمت عمده‌ای از جهان فراهم آورد. نفوذ ایدئولوژی جهان مدرن در دنیای کهن که تا آن تاریخ در برابر عقاید اروپایی مقاومت کرده بود از طریق انقلاب فرانسه تحقق یافت. (1)
همان طوری که می‌دانیم قرن هجدهم برای رژیم‌های کهن اروپا و نظام‌های اقتصادی آنها عصری بحرانی بود، و دهه‌های آخرش آکنده از آشوب‌های سیاسی شد که گاه به مرحله‌ی طغیان می‌رسید، نظیر جنبش مستعمرات برای خودمختاری که گاهی هم به استقلال آنها منجر می‌گردید: این امر نه تنها در آمریکا (83 - 1776)، بلکه در ایرلند (4 - 1782)، بلژیک (1778-90)، هلند (7- 1783)، ژنو و حتی- آن طورکه ادعا شده است - درانگلستان نیز (1779) به وقوع پیوست. از طبقه بندی این وقایع چنان وجوه تشابهی به دست آمده است که گاهی برخی از مورخان اخیر، قرن هجدهم را «عصر انقلاب‌های دموکراتیک» خوانده اند که انقلاب فرانسه تنها یکی از آنها، اما برجسته ترین و گسترده ترین آنها است. (2)
این نکته که بحران رژیم کهن پدیده‌ای خاص فرانسه نبود قابل امعان نظر است. آن طورکه ادعا می‌شود انقلاب روسیه 1917 (که امروز در قرن ما، یعنی قرن بیستم از همان اهمیتی برخوردار است که انقلاب فرانسه در قرن هجدهم برخوردار بود) نیز نقطه اوج سلسله جنبش‌هایی بود که برخی از آنها حتی به حیات رژیم‌های کهن ترکیه و امپراتوری چین هم پایان بخشیدند. معذالک در مقایسه این دو با یکدیگر این نکته را نباید فراموش کرد که هر چند انقلاب فرانسه پدیده‌ای جدا یا منتزع از دیگر وقایع قرن هجدهم نبود، اما اهمیتش در آن زمان به مراتب بیشتر و اساسی‌تر از اهمیت انقلاب روسیه یا هر انقلاب قرن بیستمی دیگری بوده است. اول اینکه انقلاب فرانسه در مقتدرترین و پر جمعیت ترین کشور اروپایی (اگر روسیه را جزو اروپا به حساب نیاوریم) به وقوع پیوست. در سال 1789 فرانسویان یک پنجم جمعیت اروپا را تشکیل می‌دادند. دوم اینکه انقلاب فرانسه در میان همه‌ی انقلاب‌های مقدم و مؤخر خود یگانه و از هر دگرگونی انقلابی قابل مقایسه با خود بسیار رادیکال‌تر بود. شاید این امری صرفاً تصادفی نبود که انقلابیون آمریکایی و افراطیون بریتانیایی که برای اظهار همبستگی با انقلاب فرانسه به این کشور آمده بودند خود را در مقایسه با انقلابیون فرانسه میانه رو یافتند. تام پن که در بریتانیا و آمریکا یک انقلابی افراطی به شمار می‌رفت، در فرانسه جزء میانه روترین عناصر ژیرندون (3) محسوب می‌شد. نتایج حاصل از انقلاب آمریکا محدود به همان کشورهای درگیر با آن می‌شد«یعنی از دخالت‌های سیاسی انگلیس، اسپانیا و پرتغال در امور داخلی آمریکا جلوگیری
نمود و به این کشور حاکمیت سیاسی بخشید. اما در نتیجه انقلاب فرانسه، عصر بالزاک (4) جانشین عصر مادام دوبواری (5) [ همسر لویی شانزدهم که پی از انقلاب فرانسه به جرم جاسوسی به نفع انگلیس اعدام شد ] گردید.

سوم اینکه در میان همه انقلاب‌های معاصر تنها انقلاب فرانسه خصلتی جهانی داشت، ارتشیان یا میلیشیاهای انقلاب فرانسه به خارج ازکشور شتافتند تا جهان را به انقلاب کشانند، عقاید و افکار انقلاب فرانسه هم پیام آور صدور انقلاب شد. انقلاب آمریکا فقط در تاریخ خود این کشور واقعه‌ی مهمی محسوب می‌شد و در جاهای دیگر (به استثنای ممالک درگیر در آن) چندان اثری باقی نگذاشت. انقلاب فرانسه در همه کشورها به مثابه نقطه‌ی عطفی به شمار می‌رود. در پرتو انقلاب فرانسه بود و نه انقلاب آمریکا که جنبش‌های آزادیبخش ممالک آمریکایی لاتین پاگرفت. این جنبش‌ها در سال 1880 به آزادی. آمریکای لاتین منجر شدند. شعاع تأثیر مستقیم انقلاب فرانسه تا بنگال هندوستان هم رسید، جایی که رام مهان ری (6) با الهام از آن توانست رهبر اولین جنبش هند و دنیای ناسیونالیسم هندی مدرن گردد. (وقتی که او در سال 1830 از انگلستان دیدن می‌کرد، اصرار داشت

که با یک کشتی فرانسوی به آن کشور مسافرت نماید تا از این طریق شور و هیجان خود را نسبت به اصول انقلاب فرانسه اظهار نماید). همان طوری که به خوبی خاطر نشان گردیده است، انقلاب فرانسه «اولین جنبش فکری بزرگ قلمروغربی دنیای مسیحت بود که بلافاصله پس از تحققش بر روی جهان اسلام هم اثری واقعی باقی گذاشت.» (7) در اواسط قرن نوزدهم کلمه‌ی ترکی «وطن» که تا آن زمان بر محل تولد یا اقامت فرد دلالت می‌کرد، تحت تأثیرانقلاب فرانسه به مفهوم «میهن» (8) به کارگرفته شد؛ اصطلاح «آزادی» هم که تا قبل از سال 1800 بیشتر در مفهومی متضاد با «بردگی» به کار می‌رفت، مفهوم سیاسی جدیدی پیدا کرد. تأثیرات غیر مستقیم انقلاب فرانسه خصلتی عام یا جهانی دارد، زیرا
برای تمام جنبش‌های انقلابی پس از خود، الگویی فراهم ساخت، و درس‌ها یا آموزش هایش (که هر کس بنا بر ذوق خود آنها را تفسیر می‌نمود) با سوسیالیسم و کمونیسم مدرن درآمیخت و ترکیب شد. (9)
بدین ترتیب انقلاب فرانسه نه تنها به مثابه انقلاب زمان خود بلکه به مثابه برجسته ترین انقلاب در نوع خود باقی می‌ماند. بنابراین ریشه‌ها یا بنیادهای این انقلاب را نه تنها در شرایط عام اروپا بلکه در موقعیت خاص فرانسه باید جستجو کرد. اگر بخواهیم از ویژگی انقلاب فرانسه تصویری ارائه دهیم، باید موقعیت بین المللی کشور فرانسه را در آن زمان تشریح نماییم. در طول قرن هجدهم فرانسه در عرصه اقتصاد بین المللی رقیب اصلی بریتانیا به شمار می‌رفت. حجم تجارت خارجی فرانسه که در فاصله سال‌های 1720 و 1780 چهار برابرگردید، موجب نگرانی بریتانیا شد؛ نظام استعماری فرانسه در مناطق مشخصی (هند غربی) (10) پویاتر از نظام استعماری بریتانیا بود. معذالک فرانسه قدرتی چون بریتانیا نبود که سیاست خارجیش عمدتاً با منافی و علائق مربوط به گسترش سرمایه داری تعیین گردد. فرانسه قدرتمندترین و از بسیاری جهات بارزترین کشور و پادشاهی مطلقه اشرافی کهن اروپا به شمار می‌رفت. به عبارت دیگر تعارض بین چارچوب رسمی و منافی یا علائق رژیم کهن از یک طرف و نیروهای اجتماعی جدید در حال پیدایش در فرانسه حادتر از جاهای دیگر بود.
نیروهای اجتماعی جدید دقیقاً می‌دانستند که چه می‌خواهند. تورگو (11) ، اقتصاددان فیزیوکرات خواهان بهره برداری صحیح و بارور از زمین، آزادی تولید و تجارت، اداره کارآمد و استاندارد شده یا یکنواخت هر یک از مناطق ملی متجانس و واحد، و از میان برداشتن کلیه‌ی تنگناها و نابرابری‌های مانع رشد و توسعه منابع ملی و اداره‌ی کشور با روشی عادلانه و عقلائی بود- معذالک او به عنوان اولین وزیر لویی شانزدهم در فاصله سال‌های 6 - 1774 در پیاده کردن چنین برنامه‌ای به وضع رقت باری شکست خورد. در آن زمان انجام چنین اصلاحاتی با ناسازگاری یا ناخوشایندی شاهان مستبد مواجه نمی شد. بر عکس از آنجا که موقعیت آنان را تقویت می‌کرد، لذا آنان از اصطلاح «مستبدان روشنفکر» رایج در آن عصر استقبال می‌کردند، اما در اغلب ممالکی که «مستبدان روشنفکر» حکومت می‌کردند، این اصلاحات یا عملاً قابل پیاده کردن نبودند و بنابراین نمایشی صرفاً نظری به شمار می‌آمدند، یا احتمال نمی رفت که بتوانند خصلت عمده ساخت‌های اجتماعی و سیاسی کشور را تغییر دهند؛ و یا اینکه در رویارویی با مقاومت اشراف محلی و دیگرگروه‌های متنفذ و صاحب امتیاز شکست می‌خوردند و جامعه به طریقی به وضع سابق خود بر می‌گشت. این اصلاحات در فرانسه سریع‌تر از جاهای دیگر به شکست انجامید، زیرا در این کشور مقاومت گروه‌های متنفذ و صاحب امتیاز بیشتر و مؤثرتر بود. اما نتایج حاصل از این شکست برای شاه فاجعه انگیزتر بود تا برای هر شخص یا گروه دیگر، و نیروهای طرفدار اصلاحات بورژوازی قوی‌تر از آن بودند که متعاقب شکست این برنامه‌ها به حالت انفعال کشانده شوند. آنها به جای امید بستن به یک پادشاه به اصطلاح روشنفکر به مردم یا «ملت...» تکیه کردند.

پی‌نوشت‌ها:

1- تفاوت‌های انقلاب بریتانیا و انقلاب فرانسه را نباید زیاد عمده کرد. اثرات حاصل از هیچ یک از این دو انقلاب به حوزه مشخص از فعالیت‌های انسانی محدود نبود. این دو انقلاب در واقع نه رقیب بلکه مکمل یکدیگر بودند، اما حتی هنگامی که هر دو انقلاب به یکدیگر نزدیک شدند- مثلاً در قالب مقوله‌ی سوسیالیسم که تقریباً همزمان در هر دوکشور ابداع و نام گذاری شد- از جهات مختلف به یکدیگر نزدیک شدند.
2- RR.Palmer, The Age of Democratic Revolution (1959); J,Godechot, La Grand
Nation(1959), Vol,I,Chapter I.
3- Girondins.
4- Balzac.
5- Mme Dubarry.
6- Ram Mohan Roy.
7- B.Lewis, The Impact of the French Revolution on Turkey, Journal of World History, 1(1953-54,P .105).
8- Patrie.
9- این به معنای کم توجهی به تأثیرات انقلاب آمریکا نیست. تردیدی نیست که انقلاب آمریکا جریان انقلاب فرانسه را تقویت نمود، و در مفهوم محدودتر مدل‌هایی از قانون اساسی را- به صورت رقیب و گاهی هم بدیل قانون اساسی فرانسه به ممالک مختلف آمریکای لاتین ارائه نمود که گهگاه انقلابیون آمریکای لاتین در جریان رهبری جنبش‌های رادیکال - دموکراتیک کشورهای خود از آن الهام گرفتند.
10- West Indies.
11- Turgot.

منبع مقاله :
کاپلان، لورنس؛ (1375)، مطالعه تطبیقی انقلاب از کرامول تا کاسترو، دکتر محمد عبدالهی، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما