برگردان: محمد عبداللهی
یادداشت:
Gordon S. Wood, Rhetoric and Reality in the American Revolution William and Mary Quarterly, 3rd Ser. XXlll (1966),P P.3-32.این عبارت که «انقلاب آمریکا یک نهضت فکری است» (1) میتواند بهتر از هر عبارت دیگری مشخص کننده حاصل کارهایی باشد که این نسل از مورخان در زمینه انقلاب امریکا انجام دادهاند. چنین به نظر میرسد که ما اکنون در مرحلهای از نگارش تاریخ انقلاب امریکا هستیم که در آن افکار انقلابیون بیشتر از منافع یا خواستهای اقتصادی - اجتماعیشان مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. البته توجه اخیر به افکار یا عقاید انقلابیون امری کاملاً جدید نیست، و در حقیقت درست از ابتدای انقلاب تاکنون تأکید بر روی این گونه افکار یا عقاید تقریباً شاخص تمام مساعی ما در درک و فهم انقلاب، آمریکا بوده است. در هیچ مرحلهای از تاریخ نویسی نمی توان از افکار و عقایدی غافل ماند که ساموئل الیوت موریس (2) و هارولد لاسکی (3) آن را، بعد از دهههای انقلابی انگلیس در قرن هفدهم، به مثابه پربارترین عصر تاریخ انگار سیاسی غرب، توصیف نمودهاند. (4)
این اهمیت غیر قابل انکار افکار انقلابی یا «مبادی و اصول بزرگ آزادی» (5) نبوده است که توجه مورخان را پیوسته به خود جلب کرده است، بلکه طبیعت غیرعادی انقلاب آمریکا و نیاز مداوم به تبیین آنچه که در این انقلاب غیر قابل تبیین به نظر میرسیده بوده است که تقریباً همه مفسران این انقلاب، از جمله خود شرکت کنندگان در آن را بر آن داشته است تا بر خصلت نگری غالب و ویژگی خاص یا منحصر به فردش در بین انقلابهای غربی تأکید بیشتری ورزند. در متن تاریخ نگاری انقلابی تلاش عمدهای که در جهت بی اعتبار ساختن اهمیت افکار یا عقاید در انقلاب صورت گرفته است- با مفهوم «طبقه» و علائق اقتصادی پنهان، و تلقی غلط خود از عقاید به مثابه تبلیغات چون در جستجوی آن بودند تا عقاید انقلابی و جامعه آمریکا هر دو را درک نمایند، توضیحی محکم و جامح درباره ی انقلاب آمریکا ارائه کردهاند، که هرگز هیچ تفسیر محض فکری جای آن را نخواهد گرفت. تلاش غالب در تاریخ نویسی ما در نیمه اول قرن بیستم- امری غیر متعارف و انحرافی زودگذر به سوی یک تبیین اقتصادی- اجتماعی تعینی یا جبری بوده است، یعنی آن تبیینی که ما از دو دهه ی قبل به این طرف در حال عقب نشینی از آن بوده ایم. تقریباً از اواخر جنگ جهانی دوم به بعد شاهد بازیافت و تأکید شدید اهمیت دست اول و اساسی اعتقادات آگاهانه بویژه اصول و مبادی اساسی، ویژه یا منحصر به فرد انقلاب آمریکا بودهایم. در نزد مورخان ایده آلیست یا ذهنی گرا، افکار و اصول آمریکاییان سرانجام از آن نیروی تبیینی برخوردار میشود که مورخان مادی گرای نسل گذشته آن را به ساختار اجتماعی منسوب میکردند.
در واقع تأکید مجدد براهمیت افکار و عقاید در تبیین انقلاب آمریکا اکنون به چنان سطحی ازکمال و پختگی رسیده است که درگذشت همانند آن را سراغ نداریم و در مقابل رویکرد اجتماعی- اقتصادی مورخان رفتارگرای (6) نسل قبل هیچ گاه مثل حالا غیر عادی و بی ربط به نظر نمیرسیده است. معذالک توجه بیش از حد به قدرت تبیینی عقاید و افکار انقلابی چنان خالص و عمیق شده و چنان شرایطی را پدید آورده است که رویکرد اقتصادی- اجتماعی نسل قبلی در تبیین انقلاب از جذابیت و مناسبت بی سابقهای برخوردار شده است. به عبارت دیگر ما ممکن است اکنون انقلاب آمریکا را نه از دیدگاه ایده آلیسم (مکتب اصالت فکر یا ایده) یا رفتارگرایی صرف، بلکه از دیدگاه جدیدی مورد مطالعه قرار دهیم که محل تلاقی و وحدت این هر دو مکتب باشد.
I
انقلابیون، خود برای اولین بار خصلت ویژه آنچه را که با آن درگیر بودند توصیف نمودند. انقلاب آمریکا بنابر نظرکسانی که یادداشتهای مربوط به سه دهه مبارزات انقلابی را تجزیه و تحلیل میکردند «از آنگونه وقایعی نبود که با دگرگون ساختن قوانین و وضع حکومت شرایطی را پدید آورد که برای مردم کاملاً چشمگیر باشد». از آنجاکه به نظر نمی رسید انقلاب آمریکا انقلابی از نوع آرمانی (7) باشد، منابع نیرو و قوه ی محرکه ی آن توصیف ناپذیر جلوه میکردند. «در انقلابهای دیگر شمشیر انقلاب را توده ی محروم از آزادی بر علیه رژیم خفقان آوری میکشید که حیات قدرتها یا نیروهای اصلی جامعه را تهدید میکرد.» (8) اما این امر درباره انقلاب آمریکا صدق نمی کرد. آن قدرتهای استبدادی افسانهای که مردم بیچاره آمریکا را به انقلاب وادار کردند وجود نداشتند. امریکاییان مردمی نبودند که تحت ستم و خفقان باشند؛ آنان دچار آن قید و بندهای شاهانه ی خردکنندهای نبودندکه برای در هم شکستن آن قیام نمایند. در واقع آمریکاییان میدانستند که آنان در مقایسه با دیگر مردم آن زمان از نظر فشارهای طاقت فرسای ناشی از حاکمیت شاهان و فئودالها آزادتر و سبکبارتر هستند. برای قربانیان این انقلاب یعنی توریها (9) [ مخالفان انقلاب و هواداران حکومت سلطنتی انگلیس ] انقلاب آمریکا پدیدهای حقیقتاً غیر قابل فهم مینمود. دانیل لئونارد (10) میگفت در تاریخ هرگز برای چنین علتی خرد و حقیر این همه شورش و سرکشی به وجود نیامده بود. (11) عکس العمل یا پاسخ آمریکاییان در حد و مرز محرکهای عینی یا بیرونی نمی گنجید. چنین به نظر میرسید که برای تبیین این انقلاب تنها واقعیتهای عینی کفایت نمی کنند. معذالک آمریکاییان در اینکه انقلابی اتفاق افتاده است تردیدی نداشتند. مسأله این بودکه آن را چگونه توجیه و تبیین میکنند؟ اگر برجسته نبودن انقلاب آمریکا به این دلیل باشد که اعمال آشوبگرانه و خشونت بار بسیاری از انقلابهای بزرگ را در خود نداشته، پس چگونه انقلابی بوده است؟ اگر ریشه انقلاب آمریکا در علایق و خواستهای مردم نبود، پس از کجا نشأت میگرفت؟ آمریکاییانی که گذشته خود را مرور میگردند در قبال تعقل و اعتدال در برخورداری از تواناییهای لازم برای تصمیم گیری و انتخاب کاملاً سنجیدهای که آنان را در تأمین استقلال و تحقق انقلابی«بدون خشونت و آشوب» یاری رسانده بود، دچار شگفتی و حیرت میشدند. (12) به نظر میرسید که انقلاب آمریکا به طور اخص یک امر فکری و عقیدتی باشد. حتی دو تن از ویگهای (13) [ جمهوریخواهان طرفدار انقلاب و مخالف حکومت سلطنتی انگلیس ] متفاوت از نظر فکری نظیر تامس پین (14) و جان آدامز (15) متفقاً انقلاب آمریکا را- که خود در راه تحققش بویژه تا آنجا که به مسائل فکری و عقیدتی مربوط میشد، فعالانه شرکت کرده بودند- محصول «نوعی امتحان فکری»، نوعی دگرگونی در افکار و اعتقادات یا باورهای مردم» میدانستند. (16) آمریکاییان خوش وقت بودند از این که در زمانی متولد شدهاندکه اصول یا مبادی حکومت و آزادی بهتر از هر زمان دیگری در تاریخ شناخته شده است آنان یاد گرفته بودندکه «چگونه از حقوق و طبیعت دفاع نمایند، چگونه برای ایجاد تمایز و درک و فهم اصول یا مبادی فیزیکی، اخلاقی، مذهبی و آزادی مدنی به جستجو بپردازند »؛ خلاصه اینکه آنان آموخته بودندکه چگونه نیروهای استبدادی را پیش از آنکه به کار برده شوند کشف و در برابر آنها ایستادگی نمایند. پیش از انقلاب آمریکا هرگز در تاریخ مردم «چنین انقلابی را تنها با نیروی استقلال یا منطق» به تحقق نرسانده بودند. آمریکاییان «در میان میراثهای آزادی چشم به جهان گشودند» (17) آ نان نه برای به دست آوردن، بلکه برای نگهداری و ابقای آزادیشان دست به انقلاب زدند. جامعه آمریکایی در مقام مقایسه با جوامع قدیمی به گونهای متفاوت رشد و توسعه یافته بود. ساموئل ویلیامز (18) در سال 1794 نوشت، از قرن هفدهم، یعنی زمانی که اولین [ مهاجمین اروپایی ] در این سرزمین مستقر شدن «هر چیزی در جهت به وجود آوردن و استقرار روحیه آزادی عمل میکرد.» زمانی که فلاسفه ی اندیشمند اروپایی با دشواری و زحمت فراوان در جستجوی تشخیص اولین اصول یا مبادی آزادی بودند، آمریکاییان به طور زنده این مبادی آزادی را در زندگی روزمرهشان تجربه و لمس میکردند. به قول ویلیامز انقلاب آمریکا این افکار روشنفگرانه را با تجربه آمریکا پیوند داد. بنابراین، انقلاب آمریکا ضرورتاً انقلابی فکری و عقیدتی بود: «موضوع اهمیت فکر و عقیده در انقلاب را به جهان عرضه نمود و موجبات تداوم دستآوردهای طبیعت و جامعه را فراهم آورد.»، همه اینها نتیجه و محصول منطق و استدلال بود.» (19) انقلاب آمریکا محصول توالی انفجارها و التهابهایی نبود که ساخت اجتماعی موجود را درهم فرو ریخته باشند، بلکه محصول توالی افکار و عقاید جدیدی بود که از ساخت اجتماعی موجود حمایت میکرد.همان منطقی که شرکت کنندگان در انقلاب آمریکا را بر آن داشت تا آن را به مثابه جریانی فکری بدانند، در اواخر قرن نوزدهم ماوززکویت تیلر را نیز واداشت تا انقلاب آمریکا را به مثابه انقلابی بداند که «بیش از هر چیز دیگری معلول و مبتنی بر افکار و عقاید بود.» تیلر معتقد بود که این افکار و عقاید در همه انقلابها نقش قابل توجهی ایفا میکنند. اما در اکثر انقلابها نظیر انقلاب فرانسه، افکار و عقایه زمانی قابل فهم و مؤثر واقع میشدند که با واقعیتهای اجتماعی در آمیخته باشند، یعنی تنها زمانی که «مصیبتهای واقعی» و دیر پای قابل لمس و تجربه ی جامعه به آنها مفهوم و قدرت بخشیده بودند. تیلر معتقد بود که انقلاب آمریکا در مقایسه با انقلابهای دیگر از این نظر متفاوت بوده است که: انقلاب آمریکا نه «علیه یک استبداد تحمیل شده، بلکه تنها علیه استبدادی پیش بینی شده» هدایت شد. آمریکاییان نه بر مبنای رنج و مشقتهای واقعی، بلکه بر مبنای اصولی مستدل و منطقی انقلاب کردند. «با وجود این در مقایسه با دیگر ادوار مبارزات انقلابی، دوره ی مبارزهی انقلابی آمریکا بیشتر یک دوره ی ستیزه و کشمکش بین افکار و عقاید بود: جنگ طولانی منطق سیاسی؛ توالی مبارزات سیاسی سالانه که در آن مبارزات و جدالهای فکری نه تنها مقدم بر مبارزات نظامی بود، بلکه از نظر چگونگی اثر بخشی بر نتیجه نهایی نیز بر آنها رجحان و برتری داشت.» (20)
II
در متن و محتوای این گونه تاریخ نگاری رشد یافته در اواخر قرن نوزدهم و تأکید مداوم و گاه بیش از حد معمول بر روی ایده آلیسم و انقلاب بود که کیفیت رادیکال و حقیقی تفسیر نسل مترقی از انقلاب به روشنی نمودارگشت. کار این مورخان مترقی در ارائه تبیینی اقتصادی و اجتماعی از عصر یا دوره ی انقلابی در آن شرایطی زمینه یافت که اهمیت علی عقاید و افکار آشکارا رد میشد. این مورخان تحت تأثیر شرایط فکری عام غالب در اوایل قرن بیستم قرار داشتند که در آن اهمیت علی افکار و عقاید مورد شک و تردید قرار گرفته بود. با جذابیت و اشاعه افکار مارکس و فروید و فرضهای روانشناسی رفتارگرایانه، افراد به این نتیجه رسیده بودند که افکار و عقاید را به مثابه ایدئولوژیها یا دلیل تراشیهایی تلقی نمایند که برروی منافع یا خواستها و کششهای بنیانی که رفتار اجتماعی واقعی را تعیین میکنند پردهای از ابهام میکشند. مدتی طولانی چنین مینمود که فلاسفه به عقاید و افکار جنبه ی مادی دادهاند، عقاید را از شرایط مادیای که آنها را به وجود میآورد جدا ساخته، نیرویی مستقل بخشیده و آنها را به تنهایی عامل محرکه حوادث و وقایع تاریخی تلقی کردهاند.(21) همان طوری که چارلز بیرد در مقدمه ی کتاب، تفسیری اقتصادی از قانون اساسی (22) چاپ 1935 خاطر نشان ساخت، مورخان قبلی قانون اساسی چنین فرض کرده بودند که عقاید و واقعیت ها، خواص یا نیروهایی بودند مستقل از تمام آنچه که در روی کره زمین تحت عنوان اقتصاد وجود داشت. هدف بیرد و بسیاری دیگر از هم عصرانش این بود که در ملاحظات تاریخی خود آن دسته از، «نشانههای واقعی تعارض، فشار و گرفتاریهای اقتصادی» را وارد سازند که مورخان پیشین انقلاب عمدتاً از آنها غفلت کرده بودند. (23) نتیجه اینکه از این تلاش به دست آمد این بود که برای یک یا چند نسل، مورخان (که بیرد از برجسته ترین آنان به شمار میرفت) درباره انقلاب به مطالعه پرداختند و در جستجوی این بودند که انقلاب و شکل گیری قانون اساسی را نه با عقاید و افکار، بلکه با روابط و مناسبات اقتصادی- اجتماعی تبیین نمایند. (24)درکمال تعجب تحول حاصل در رویکردهای تاریخی به نابودی مفهوم کهنه ی ماهیت افکار نینجامید. به همان ترتیبی که مارکس گفته بود، قصد دارد که سر هگل را در جای مناسبش قرار دهد؛ نه آ نکه این سر را قطع کند. افکار و عقاید به مثابه دلیل تراشی و ایدئولوژی، هنوز واقعیتهای متمایزی به شمار میرفتند که در برابر خواستها یا تمایلات قرار میگرفتند، ولی به هر حال فاقد هر گونه اهمیت علی عمیق بودند و صرفاً رو بنایی برای واقعیتهای اجتماعی تعیین کننده تلقی میشدند. بنابراین افکار و عقاید هنوز میتوانستند موضوع بررسیهای تاریخی قرارگیرند، البته تا زمانی که مورخان آنها را در جای مناسب خود قرار میدادند یا به عبارت دیگر در جنبشهای تاریخی نقش چندانی برای آنها قائل نمی شدند.
حتی کسانی چون کارل بکر (25) که خود علاقه مند به افکار و عقاید بود، هرگز برای آنها نقش تعیین کنندهای در تاریخ قائل نشد. هیچ چیزی به اندازه افکار و عقاید، بکر را شیفته خود نمی کرد، ما این حال او فقط از امتحان و آزمایش افکار و عقاید به مثابه روبنا لذت میبرد: از تداوم آنها، از منطق آنها، از صراحت عقاید و نحوه بازی کردن افراد با عقاید. بکر در یکی از آثارش تحت عنوان بیانیه ا ستقلال: مطالعهای در تاریخ عقاید سیاسی (26) نظریه ی سیاسی آمریکاییان را دارای کیفیتی غیر واقعی و حتی احمقانه میداند. افکار و عقاید ابزاری صرفاً از صافی گذشته تلقی شدهاند که مستعمره نشینان (آمریکاییان) با زیرکانه ترین روش ممکن آنها را به کارگرفته اند. بکر معتقد بود که تمام بیانیه استقلال به گونهای حساب شده و اثر بخش و بیش از هر چیز دیگری برای این منظور طراحی شد تا «مردم جهان را متقاعد سازدکه مستعمرات برای جدا شدن از بریتانیای کبیر حقی قانونی و اخلاقی دارند.» اعلام جرمها و اتهامات شدیدی که به شاه وارد میآمد از احساسات ژرف مردم سرچشمه نمی گرفت بلکه تدابیری مصلحت جویانه در جهت توجیه شورشی بودکه منابع و ریشه هایش در جای دیگری نهفته بودند. از نظر بکر، انسانها هرگز قربانی افکار و عقایدشان نبودهاند، بلکه بر عکس همیشه سروران افکار و عقاید خود بودهاند. او عقاید را نوعی دستورالعمل قانونی تلقی میکرد «بنابراین از سال 1764 تا 1776 مستعمرات قدم به قدم نظریه خود را در جهت انطباق با نیازهایشان اصلاح کردند.» (27) مفروضات مورد نظر بکر در اثر رفتار گرایانه سال 1922 او درباره ی سیاستهای نیویورک در انقلاب آمریکا و مطالعه سال 1922 او درباره ی عقاید سیاسی در بیانیه استقلال بیش از آنچه در بادی امر به نظر میرسید به یکدیگر شباهت داشتند.
بعضی از معاصران بکر در مطالعات خود مفروضات او را در زمینه طبیعت عقاید و افکار به کارگرفتند و سعی کردند پیامدهای آن را به وضوح نشان دهند. وقتی که تفکر انقلابی درکلیسا خود مورد بررسی و آزمایش قرار میگرفت، همه این مورخان با کیفیت دیگری مواجه میشدند. عقایدی که بیان میشدند در مقایسه با واقعیتها چنان مبالغه آمیز مینمودند که بندرت جدی تلقی میشدند. توریها همگی «مزدورانی پست و بی وجدان و آدم کشانی نفرین شده» بودند؛ جورج سوم،
«ستمگر ترین زورگوی روی کره ی زمین» و «دیوی به شکل انسان» بود؛ سربازان انگلیسی، «فرومایگانی هرزه و مزدور و راهزن» بودند که قصد داشتند شکمهای مردم را پاره کنند، قلبهای آنان را بشکافند، و با خون بی گناه ریخته شده آنان زمین را بشویند.» (28) چنین زبان اغراق آمیزی چیزی نبود مگر
نیرنگی حساب شده و واقعیتی تحریف شده که به منظور برانگیختن و شکل بخشیدن به نوعی شور و هیجانی انقلابی طراحی شده بود. آرتورم شلزینگر سردمدار مورخان مترقی نوشت، «برجسته کردن سیاست انگلیسی به مثابه «جباریت»، «ستم»، «سرکوب»، و «بردگی» حداقل قبل از وضع قوانین تحمل ناپذیر، ازواقعیت عینی ناچیزی برخوردار بود، اما تکرار مداوم این اتهام گرمی یا تاب و تب انقلابی را در نقطه ی اوج خود نگه میداشت.» (29)
افکار و عقاید چنان بزرگ یا کوچک شده بودند که دیگر درستی آنها برای مورخان اهمیتی نداشت، بلکه این سؤال مطرح میشد که چرا افراد میبایستی آنها را آن چنان بیان کرده باشند. آنچه جالب توجه به نظر میرسید، نه محتوا بلکه کارکرد این عقاید بود. بیانیهها یا سخنرانیهای انقلابی، انتشار اعلامیه ها، جزوهها و مقالات مربوط به مسائل ملی میتوانستنه به مثابه تبلیغاتی انقلابی مورد بررسی قرارگیرند، یعنی به مثابه تلاشی هماهنگ و آگاهانه که به وسیله انقلابیون در جهت تغییر و شکل بخشیدن به افکار عمومی انجام میگرفت. با توجه به برداشت مورخان مترقی از انقلاب، به مثابه یک جنش طبقاتی مبتنی بر منافع یا خواستهای اقتصادی- اجتماعی، مفهوم تبلغ در تبیین آن چیزی که آنان وفاق یا اجماع انقلابی مینامیدند نقشی اساسی ایفا میکرد. انقلابیون با استفاده از عقاید در جهت برانگیختن افکار عمومی در انزجار از چیزی و علاقه به چیزی دیگر و ایجاد «وحدتی ظاهری» در مقایسه با تعدادشان اثر به مراتب بیشتری بر روی جامعه باقی گذاشتند. بدین سان انقلاب به نمایش مهارتی خارق العاده در ایجاد دخل و تصرف یا تغییر در افکار عمومی تعبیر میشد. شلزینگر نوشت در واقع «هرگز در تاریخ هیچ عنصر بی میل و رغبتی نتوانسته است در فرصتهای مناسب با شکوه قد علم نماید.» (30)
بدین ترتیب عقاید همان طورکه انتظار میرفت محمولههایی فکری بودندکه میبایستی در آنجا که بیشترین فایده را میرساندند توزیع و به کارگرفته شوند. البته این تبلیغات ضرورتاً دروغ نبودند، اما همواره در معرض دست کار قرار داشتند. فیلیپ دیویدسن (31) نوشت «اینکه آیا پیشنهادها درست هستند یا نادرست، یا این فعالیتها باید آشکار باشند یا پنهان، موضوعهایی هستند که خود تبلیغ کننده درباره ی آنها تصمیم میگیرد.» ظاهراً افراد میتوانستند به طور ارادی در مورد بیان یا عدم بیان خود تصمیم بگیرند و بیانات خود را بهتر از منافع و خواست هایشان کنترل نمایند. به هر حال اهمیت تبلیغ یا رابطه اش با واقعیت اجتماعی بسیار دقیق و ظریف بود. از آنجا که افکار و عقاید بطور خودآگاهانه قابل کنترل بودند، لذا ویگها واقعاً به بیان افکاری که برای خودشان پر مفهوم باشد نمی پرداختند، بلکه بر عکس به ساختن یا وانمود سازی و بزرگ جلوه دادن آن گونه عقایدی دست میزدند که در جامعه ی اثربخش بودند. بنابراین تعبیر آنچه که آمریکاییان بیان میکردند نمی توانست از نظر ظاهر ارزیابی گردد، بلکه میبایستی به مثابه پوشش بیانی منافع یا خواستهای پنهانی ملاحظه میشدند. از نظر دیوید سن حتی بیانیه به خوبی تعریف شده و کلاسیک فلاسفه حقوق طبیعی چیز جز «نوعی دلیل تراشی مربوط به آرزوی تبلیغ کنندگان آن در جهت حفظ منافع یا دلبستگیهای خودشان نبود.» (32)
با این مفهوم از عقاید و افکار، یعنی ملاحظه آنها به مثابه سلاحهایی که به طور زیرکانه و موذیانهای به وسیله تبلیغ کنندگان طراحی و مورد استفاده قرار میگرفتند، بناچار افکار انقلابیون میبایست لکه دار بوده باشد. با این برداشت، انقلابیون عوام فریبانی ریاکار بودند که «برای دگرگون ساختن شرایط جامعه، بحث و جدالهای خود را سر هم بندی و وصل و پینه میکردند.» تفکر سیاسی آنان ناپیوسته و بی معنی بود. شلزینگر در خلاصهای از تفسیرهای قبلی اش این موضوع را به بهترین وجهی بیان کرده است. او میگوید: «تشریح تئوریهای حزب ضد پارلمان چیزی جز شرح چگونگی عقب نشینی آن از یک موقعیت استرتژیک به موقعیت استراتژیک دیگر نبود.» از این رو وبگها از موضع دفاع از حقوق زحمت کشان به دفاع از حقوق مردم انگلیس و بالاخره به موضع دفاع از حقوق انسان عدول کردند، یعنی پس از اینکه موضعی از دستشان میرفت و دیگر غیرقابل دفاع میشد موضع دیگری را میگرفتند. خلاصه شلزینگر چنین نتیجه گرفت که اگر انقلاب «به مثابه جدالی قانونی و بزرگ بر سر حقوق انتزاعی حکومتی تلقی میشد، هیچ گاه قابل فهم نبود.» (33)
III
مسأله انسجام تفکر انقلابیون، ادموند اس. مورگان (34) را بر آن داشته است تا در طول یک دهه و نیم گذشته تمام مساعی خود را در جهت بی اعتبارکردن چارچوب تبیینی بحث اقتصادی- اجتماعی به کار برد. اگر نشان داده میشد که طرز فکر انقلابیون منسجم بوده، و ویگها از یک قانون اساسی به مفهومی دیگر نمی پریدهاند، نسبت دادن حماقت و تظاهر به آنها مصداق نمی یافت. هدف اصلی مورگان در مطالعه تفکر سیاسی پیرامون قانون تمبر یا مهر (35) روشن ساختن همین نکته بود. همان طوری که مورگان خاطر نشان کرده و دیگران نیز آن را تکرارکردهاند، «در تحلیل نهایی عاملی که به بحران قانون مهر انجامید نه رهبران یا روشهای سازماندهی، بلکه اصول بخوبی تعریف شده ی قانون اساسی بود». در اوایل سال 1765 ویگها «حدود یا خط و مرزی را مشخص کردند که آمریکاییان تا قطع روابط و گسستن از انگلستان از آن عدول نکردند. آمریکاییان از سال 1765 تا 1776 به طور مداوم و پیگیر مشروعیت پارلمان را در رفع هرگونه مالیاتی بر مستعمرات ردکردند؛ در مقابل، آمادگی خود را برای گردن نهادن به هرگونه قانونی که مربوط به امپراتوری بریتانیا از جمله آمریکا میشد اعلام داشتند.» (36) همان طورکه یکی از پژوهندگان اخیر بیان داشت است، این پیگیری آمریکاییان «نشانه از خودگذشتگی آنان در برابر مبادی یا اصول اساس بوده است.» (37) پس از مطالعه ی مورگان این نکته دوباره روشن شد که آمریکاییان بیشتر از آنچه که مورخان رفتارگرا گمان میکردند، با مبادی یا اصول اساسی پیوندی خالصانه داشتهاند. بنابراین ممکن نبود افکار و عقاید آنان تبلیغاتی صرفاً تحریف شاه باشد. در نتیجه این امر، اعتبار تفسیر مورخان مترقی اگر هم رد نمی شد حداقل تضعیف میگردید. با ازدیاد همه جانبه مدارک و شواهد مخالف با این تفسیرکه انقلاب از تعارض طبقاتی درون جامعه ریشه میگرفت، با برداشت سنتی و از رواج افتاده قبلی از انقلاب بیشتر قابل قبول مینمود. بر مبنای این بینش انقلاب بیش از هر چیز دیگری محصول «یک جدال قانونی بزرگ بر سر حقوق حکومتی به طور انتزاعی» بود. چنین به نظر میرسید که در آمریکا توده محروم و تحت ستمی وجود نداشتند که آرزومند شرکت در سیاست باشند، یعنی دفاع از حقی باشندکه مدتها از آن محروم شدهاند؛ طبقهای از تجار و بازرگانان منسجم هم وجود نداشت تا تودهای از بدهکاران محجور را قربانی منافع طبقاتی خود نمایند؛ اعیان و اشراف ممتازی هم نبودندکه تحت حمایت قانون با نگرانی و عدم تأمین علیه رشد دموکراسی اعمال قدرت نمایند. خلاصه اینکه انقلاب آمریکا محصول تحولی طبقاتی در درون جامعه نبود. (38)اگر انقلاب آمریکا از نظرفکری قابل فهم میشد، شاید نتیجه همان چیزی بودکه ویگهای آمریکایی همیشه ادعا میکردند- نزاع و کشمکش بین کشور ما در (انگلستان) و مستعمرات بر سر آزادیهای اساسی. مورخان سالهای دهه ی 1950 با تمرکز و تأکید بر روی حوادث دههای که منجر به استقلال آمریکا شد، ضرورتاً از تبیین اقتصادی و اجتماعی مورخان مترقی عدول کردند. آنان با تأکید بر پیگیری و از خودگذشتگی آمریکاییان نسبت به اعتقادات اساسی خود، بار دیگر بر روی نقش خارق العاده عامل فکری در انقلاب آمریکا تأکید نمودند، و آن را وجه ممیزه یا خصلت منحصر به فرد و استثنایی انقلاب آمریکا در مقایسه با انقلابهای غربی دانستند. همان طورکه که جک . پی. گرین (39) یاد آوری کرده است، در این تفسیر از انقلاب که ممکن است تفسیر نئوویگ یا نوجمهوریخواهان (40) نامیده شود، انقلاب آمریکا به مثابه یک جنبش محافظه کارانه عقلی تلقی میشد که در مقابل تحریکات غیر منتظره و شتابزده حکومت انگلیس بعد از سال 1660 عمدتاً به دفاع از آزادیهای سیاسی موجود میپرداخت. «بر مبنای تفسیر نئوویگ نتیجه حاصل از این جنبش چیزی بیشتر یا کمتر از این نبود که آمریکا از انگلستان جدا شود و آزادی خود را حفظ کند.» بنابراین «انقلاب آمریکا بیشتر جنبه سیاسی، قانونی و اصولی داشت تا اقتصادی یا اجتماعی.» در واقع بعضی از مورخان نئوویگ نه تنها روی این نکته تأکید کردهاند که نقش شرایط اقتصادی و اجتماعی در به وجود آوردن انقلاب آمریکا کم اهمیت تر از آن چیزی بودکه ما فکر میکردیم، بلکه این امر را نیز یادآور شدهاند
که اصولاً موقعیت اجتماعی در مستعمرات در ایجاد انقلاب تأثیری نداشت یا اگر هم داشت، بسیار جزئی بود. اظهارات ویگها درباره ی مبادی یا اصولی که در بیانیههای متعدد تکرارکردند موجب فراموش شدن آن گونه تبیینهایی شد که شرایط اقتصادی- اجتماعی را عمده میکردند. یکی از پژوهندگانی که اخیراً درباره ی مسائل اقتصادی- اجتماعی بالقوه ایالت ویرجینیای (41) قبل از انقلاب به تحقیق پرداخته و نقش این عوامل را در انقلاب آمریکا کم اهمیت یافت، چنین نتیجه گرفته است: «آنچه که به مثابه مسأله بنیادی و اساسی در پیدایش انقلاب آمریکا باقی میماند چیزی جز نیازی بر سر تأمین حقوق اساسی نیست.» (42)
برنارد بیلین (43) در مقاله ی اخیرش این تفسیر ایده آلیستی تجدید حیات یافته از انقلاب را روشن ساخته و آن را تقویت کرده است. تأثیر جمعی جدیدترین نوشتههای تاریخی درباره خصلت جامعه آمریکایی قرن هجدهم، بیلین را به بیان همان چیزی واداشته است که ساموئل ویلیامز (44) در سال 1794 بیان کرده بود، آنچه که انقلاب را به مثابه یک انقلاب حقیقی مشخص کرد از هم گسیختگی عمده گروههای اجتماعی و نهادهای سیاسی نبود، زیرا در مقایسه با انقلابهای دیگر در انقلاب آمریکا این از هم گسیختگی جزئی بود؛ بلکه تحولی بنیادی بود که در ساخت ارزشهای آمریکاییان، یعنی نحوه ی نگرش آنان بر نهادهایشان پدید آمد. بیلین این تحول فکری را به مثابه وسیلهای برای تبیین تضاد آشکار بین جدی بودن افکار انقلابی آمریکاییان از یک طرف و نبود دگرگونیهای نهادی و اجتماعی رادیکال از جانب دیگر برگزیده است. بیلین با توسل به این تحول نگری ادعا میکند که انقلاب آمریکا نه تحولی در واقعیتهای عینی جامعه آمریکا، بلکه تحولی در افکارآمریکاییان بود.
آمریکاییان از بدو ورود به این سرزمین در قرن هفدهم خود را به تدریج و به طور ناخودآگاه برای این انقلاب فکری آماده کرده بودند. دگرگونی اساسی در جامعه آمریکا طی یک صد سال گذشته آهسته و در اغلب اوقات نامرئی به قالب یک سلسله انحراف از آن چیزی درآمد که اغلب انگلیسیها به مثابه سنتهای رایج و پدیرفته شده در جامعه، دولت، و مذهب به آن مینگریستند. انقلاب مشخص کننده تحول یا نقطه عطفی بود که آمریکاییها در یک چشم به هم زدن، جامعه ی خود، و دگرگونی ها، و تفاوت هایش را از چشمانداز دیگری دیدند. آمریکاییان با این بینش نوین، انحرافشان از استانداردهای اروپایی، نداشتن دستگاه رسمی کلید و عناوین اشرافیت، سادگی یا بی تکلفی و برابری عمومی در بین خود را جز، ارزشها و عناصر مطلوب و حتی ضروری جامعه و سیاست میدانستند. بیلین نتیجه میگیرد که انقلاب آمریکا عبارت از درک توجیه و مفهوم بخشیدن به همین انحرافهای سیاسی و اجتماعی درهم آمیخته و مبهم بود. (45)
اخیراً بیلین با تحقیق بیشتر پیرامون اعلامیههای انقلابی دهههای قبل از استقلال آمریکا، تفسیر ایده آلیستی خود را گسترش بیشتری بخشیده است. در این تفسیر بیلین «انقلاب آمریکا را بیش از هر چیز یک مبارزه اصولی - ایدئولوژیک میداند و نه جدال بین گروههای اجتماعی خواهان دگرگونی در سازمان جامعه.» گر چه بیلین در مقدمه طولانی خود بر اولین چاپ کتاب چند جلدی اعلامیههای ا نقلابی (46) خصلت محافظه کارانه انقلاب آمریکا تکیه نمی کند و در واقع (بر خلاف مقاله قبلی اش) در اینجا کیفیت افراطی، پویایی و تحولی افکار ویگها را مورد تأکید قرار میدهد تاکیفیت بیانی و دلیل تراشانه افکار آنان را، اما اثر او نمایانگر نقطه اوج رویکردی ایده آلیستی به تاریخ انقلاب آمریکا است. بیلین ادعا میکند که این جهان بینی آمریکاییان، یعنی مجموعه ویژهای از برداشتها و اعتقاداتشان بود که در دوره ی سلطه امپراتوری انگلیس بیش از هر چیز دیگر رشد یافت و تشکل همین عقاید و افکار در قالب یک جهان بینی بود که «سرانجام آمریکایبان را به سوی انقلاب سوق داد.» بیلین با مطالعه اعلامیههای ویگها متقاعد شد که «در سراسر جهان انگلیس زبان ترس از یک توطئه همه جانبه علیه آزادی احساس میشد، اعتقاد بر این بود که فساد مبنی اصلی چنین توطئهای است و میتواند به ایجاد خفقان در آمریکا منجرگردد، این احساس ترس در قلب جنبش انقلابی آمریکا نیز نهفته بود.» هیچ یک از مصوبهها و اقدامات حکومت انگلیس بعد از سالهای 1763 فی نفسه نمی توانست موجبات برانگیختگی پاسخ خشن و افراطی ویگها یا جمهوریخواهان آمریکایی را فراهم آورد. اما وقتی که مصوبهها و اقدامات حکومت انگلیس در ارتباط با یکدیگر در ذهن آمریکاییان شکل میگرفت و با درک تاریخی خاص آنان از استبداد مطلق پیوند مییافت به صورت برنامهای وسیع و وحشتناک برای به بردگی کشاندن مردم آمریکا جلوه میکرد. بنابراین انقلاب آمریکا تنها زمانی قابل فهم است که چارچوب نگری یا جهان بینی ویگها را که آمریکاییان از طریق آنها حوادث سالهای دهه ی 1760 و 1770 را ارزیابی میکردند به خوبی شناخته شود. بیلین مینویسد، «رشد دیدگاه و بینش آمریکاییان بود که اغلب رهبران آمریکایی را به امر انقلاب تشویق نمود، نه تراکم و انباشت مسائل و گرفتاریها و نیز آن معنی و مفهومی که این بینش به حوادث آن زمان میداد، در مجموع، ریشههای انقلاب آمریکا را تبیین میکنند.» (47)
بر اساس تحلیل بیلین واضح به نظر میرسدکه این مفهوم ویژه آمریکاییان از واقعیتهای آن زمان بود که بیش از هر چیز دیگری آنان را متقاعد نمود که استبداد و دیکتاتوری در حال شکل گیری است و بنابراین آنان اگر به حفظ و بقای آزادیهای خود علاقه مند بودند میبایستی علیه استبداد به مبارزه بر میخواستند. بیلین با درک عمیق از طرز تفکر آمریکاییان توانسته است مجاب کننده ترین بحث را درباره اهمیت عقاید در تحقق انقلاب آمریکا عرضه نماید. از زمان تیلور به بعد روی خصلت نگری انقلاب چنین تأکید نشده بود و قبل از آن نیز هرگز چنین با صلابت و کامل مطرح نشده بود. به نظر میرسد که تأکید بر روی نقش عقاید و تبیین ایده آلیستی انقلاب آمریکا به منتهای رشد یا کفایت رسیده باشد. (48)
IV
شاید بتوان تفسیرهای تاریخی اخیر انقلاب آمریکا را تحت عنوان «نثوویگ» قرار داد. زیرا همان طورکه پیگ اسمیت خاطر نشان ساخته است، «پس از یک قرن و نیم پیشرفت در علم تاریخ، و تکنیکها و ابزار و روشهای تحقیق، باز تفسیر ما از انقلاب آمریکا بیشتر به آن تفسیری شباهت پیدا کرده است که مورخان هم عصر یا شرکت کننده در انقلاب عرضه کرده بودند.» مورخان نثوویگ با توصیف انقلاب به مثابه دفاعی اصولی و محافظه کارانه از آزادیهای آمریکایی در برابر تحریکات حکومت انگلیس، ضمن طی یک دور تسلسل کامل به موقعیت و موضع خود انقلابیون و تفسیر اولین نسل مورخان بعد از انقلاب رسیدند. (49) در واقع این شباهت تاریخی با نیاکان، تحسین و ستایش از مورخان قبلی معاصر را رواج داده است.اما بیان اینکه «تفسیر ویگها از انقلاب آمریکا شاید چندان مرده و بی استفاده نباشد که بعضی از مورخان به ما القاءکردهاند» بیشتر ناظر به متهم کردن رهیافت مورخان اخیر است تا ستایش ازکار دیوید رمسی (50) و جورج بانکرافت (51) ضرورت و اهمیت تفسیر مورخان نئوویگ هر اندازه که باشد، فقط بینشی جزئی و ناقص درباره انقلاب آمریکا به ما عرضه میکنند. تفسیر نئوویگها از نظر و منطقی بحث انگیز است؛ این تفسیر هر اندازه که زیرکانه یا تیزبینانه عرضه شده باشد هدفش به هر حال توجیه انقلاب آمریکا است. بنابراین نمی توانه بینشی کاملاً متضاد و متفاوت، نظیر بینش توریها از انقلاب آمریکا را عرضه نماید. به همین دلیل است که اثر اخیر پیتر الیور منشاء و پشرفت شورش آمریکا (52) از اهمیت عمدهای برخوردار است، زیرا او «با حمله به سنتهای مورد تقدیس و احترام انقلاب آمریکا، نقد انگیزههای پیشینیان، و تشریح انقلاب به مثابه شور و هوس، توطئه و خشونت» تبیینی متفاوت از آنچه که اخیراً بدان خوکرده بودیم به ما عرضه میدارد. (53) تصویر زنده ی الیور از انقلابیون با تأکیدش بر عواطف و منافع یا خواستهای شرورانه ی آنان، تفسیر نئوویگها از انقلاب آمریکا را به طور جدی مغشوش میسازد. در اینجا مسأله این نیست که مثلاً توصیف الیور از جان آدامز به مثابه آدمی جاه طلب و خشمگین صحیح تر از توصیفی است که جان آدامز از خودش به مثابه شخصی پرهیزکار و وطن پرست، مدافع آزادی و مخالف استبداد و دیکتاتوری نموده است. هر دوی اینها از جهاتی صحیح هستند و هیچ یک نمی تواند دیگری را در برگیرد، زیرا هرکدام از اینها با انگیزههای متضادی سر وکار دارند. در واقع همین تفسیرهای دوگانه است که مورخان انقلاب آمریکا را از بدو امر تاکنون به دو دسته تقسیم کرده است.
هرگونه تبیین قابل قبولی از انقلاب آمریکا باید در برگیرنده ی بینش توریها و ویگها هر دو باشد، زیرا اگر در انتخاب انگیزههای متضاد نا آگاه یا آگاه و مصمم، احساساتی یا اصولی، آزمندی یا آ زادگی جهت گیری نماییم، برای همیشه در مباحثات و مبادلات خود شرکت کنندگان در انقلاب گرفتار خواهیم شد. آنگاه میبایستی برای حل مسأله تمایز بین انگیزههای آگاهانه و ناآگاهانه، مقاصد بیان شده و نیازها و آرزوهای پنهانی انقلابیون راه حلی پیدا کنیم، راه حلی که با باورها و عقاید رایج در دنیای اجتماعی خاصی سر وکار دارد. اگر برآنیم که علل انقلاب آمریکا را درک نماییم باید بالاخره بر مسأله انگیزهها فائق آییم. اما تا زمانی که سعی میکنیم انقلاب آمریکا را با مقاصد یا نیات شرکت کنندگان یا دست اندرکاران آن تبیین نماییم، هرگز در انجام این کار موفق نخواهیم شد. در ا ینجا مسأله این نیست که انگیزههای افراد بی اهمیت هستند، چون همین انگیزهها موجب وقایع و رویدادهایی از جمله انقلابها میگردند. بلکه مسأله این است که مقاصد انسان ها، بویژه در جریان یک انقلاب، چنان متعدد، گوناگون و متضادند که کنشهای متقابل پیچیده ی آنها نتایجی را ایجاد میکنند که هیچ کس قصد یا حتی قدرت پش بینی آنها را ندارد. همین کنشهای متقابل و نتایج حاصل از آنها است که مورخان اخیر به آنها اشاره میکنند، بخصوص در آنجا که با تحقیر از «عوامل تعیین کننده زیربنای» و «نیروهای غیر شخصی و محتومی » صحبت میکنند که وقوع انقلاب را تحقق بخشیدند. بنابراین هرگونه تبیین تاریخیای که این «نیروها» را به حساب نیاورد، یا به عبارت دیگر صرفاً بر روی مقاصد و نیات آگاهانه انقلابیون تکیه نماید ناقص و محدود خواهد بود. همین اشتغال نگری و درگیری با مقاصد افراد در انقلاب آمریکا بود که بینشها و به تبع آن تفسیرهای ویگها و توریهای هم عمر انقلاب را محدود نمود؛ و هنوزهم نقطه ضعف مورخان نئوویگ، و نقطه ضعف هرگونه تبیینی به شمار میرود که سعی داشته باشد وقایع انقلاب آمریکا را با کشف آن محاسباتی تبیین نماید که افراد شرکت کننده در انقلاب درباره اعمال و نیات خود میکردند.
از دیدگاه تأکید بر نیات و مقاصد افرادی خاص، هیچ تبیینی از انقلاب آمریکا خام تر و ناپخته تر از آن تبیینی نیست که به وسیله خود انقلابیون انجام شده است. ویگهای آمریکایی، نظیر ا نسانهای قرن هجدهمی به طور عام، شیفتهی مسأله مورد توجه در آن زمان یعنی موضوع نقش انگیزه و عامل انسانی در امور جهان شدند. در دهه قبل از استقلال، آمریکاییان در جستجوی کشف آن گونه محاسبات و مقاصد افراد و گروهها بودند که به گمان آنان در پشت سر حوادث و وقایع آن زمان قرار داشت و بدون کشف آنها وقایع قابل فهم نمی شد. شاید پیش از هر چیز دیگری همین پرداختن به انگیزهها بود که در قرن هجدهم موجبات غلبه این اعتقاد را فراهم آورد تا وقوع حوادثی راکه خود در آن گرفتار بودند به حساب توطئهها یا نقشههای محاسبه شده افراد بگذراند. بیلین خاطر نشان ساخته است که این ترس عمومی از نقش تعیین کننده توطئهها یا نقشههای محاسبه شده افراد در ایجاد وقایع «ریشه ی عمیقی در آگاهی سیاسی آن دسته از انگلیسیهای قرن هجدهم داشت که با ساخت زندگی سیاسی خود سر وکار داشتند.» و نیز «با وضوح و روشنی واقعیتهای زندگی دورانی را منعکس میکرد که در آن حکومت مطلقه شاهی شکوفا گردید، و ثبات و آزادی مندرج در قانون اساسی مختلط انگلیس موفقیتی جدید و قابل توجه به شمار میرفت.» (54) معذالک شاید چنین استدلال شود که گرایش به یافتن توطئه یا نقشه از قبل آماده شده در پس هر چیزی که اتفاق میافتاد جو روشنفکرانه غالب در آن زمان را منعکس میکرده است. نسبت دادن حوادث به نقشهها و مقاصد آگاهانه انسان بیش از هر چیز نوعی پیشرفت فکری بود در جهت غلبه بر اعتقادات یا باورهای قدیمی تر انسان که در آنها وقوع چنین حوادثی با قضا و قدر، مشیت الهی یا دخالتهای خداوند توجیه میشد. همچنین امری عقلی و علمی به شمار میرفت که محصول مردمی تر شدن سیاست و این جهانی تر شدن شناخت انسان بود. برای آمریکاییان این امر روشن بود که سلسله حوادث بعد از سال 1763 «آن مصیبتهای غیرقابل تحمل و نامأنوس، از باد هوا یا بدون علت به وجود نمی آیند.» جان ویکی سن (55) در این زمینه سؤالات خود را چنین طرح کرده است: «بنابراین آیا مردم نباید نگاه کنند؟ واقعیتها را مشاهده نمایند؟ به جستجوی علتها بپردازند؟ طرحها و نقشهها را بررسی نمایند؟» (56) ریشه این علتها و
طرح و نقشهها ممکن بود به افراد مقامات بالا، وزرا، حکمرانان سلطنتی و نوکرانشان برسد. اعتقاد به عامل توطئه و نقشه از قبل آماده شده در پیدایش وقایع اجتماعی محصول رشد این نیاز روشنفکرانه بود که در پس پدیدههای پیچیده باید به جستجوی مقاصد و نیات انسانها پرداخت تا علل وقوع حوادث اجتماعی نظیر علل وقوع حوادث طبیعی کشف شوند. (57) این امر نتیجه ضروری جستجویی بود که در جهت یافتن به هم پیوستگیها و الگوی موجود در خط سیر حوادث انجام میشد. آمریکاییان میدانستند که نباید «مصوبات و اقدامات متعدد حکومت انگلیس را به صورت جداگانه یا با توجه به نیروی فردی هر یک از آنها بلکه باید به مثابه اجزاء یا بخشهای یک نظام فشار و خفقان ملاحظه کنند.» (58) در واقع جستجوی عمیق ویگها برای یافتن مقاصد انسانها در پس حوادث و وقایع زندگی نمونهای از شروع تاریخ نویس به سبک جدید بود.
مورخان نئوویگ در تلاش برای رد کردن تفسیرهایی که با نقطه نظرهای آنان جور در نمی آید، عملاً خود را محدود به همان سبک و شیوهای از تاریخ نویسی کردهاند که در بیان خود شرکت کنندگان در انقلاب آمریکا معمول بوده است. این مورخان خود را درگیر تبیینی کردهاند که همچنان با کشف انگیزه ها، یعنی ارزیابی مسئولیتهای شخصی در وقوع حوادث سر و کار دارد. اگرچه اغلب مورخان نئوویگ به توطئهها یا طرح و نقشههای موجود در پس اقدامات حکومت انگلیس توجه نکردهاند (البته بعضیها به آن نزدیک شدهاند)، (59) اما به اشتباهات و حماقت کارگزاران رسمی دولت انگلستان در مقابل «وسعت دیدی»که راهنمای آمریکاییها بوده است اشاره کردهاند. همانطورکه مورخان انگلیسی اخیراً بیان داشتهاند چنانچه جورج سوم مسئولیت مرکزی یا اصلی را در حکومت انگلیس بر عهده داشت، بنا به نظر ادموند اس.مورگان، «تمام تحسینها یا سرزنشهای مربوط به اقداماتی که به جدایی و از دست رفتن مستعمرات انگلیس منجر شد» باید به او برگردد، البته به نظر نمی رسد که تحسین و تشویقی متوجه اوگردد» نئوویگها سعی کردهاند با «تعریف مسائل و تعیین مسئولیتها» این نظر نئوتوریها را که آمریکاییان تنگ نظر و خودخواه و امپراتوری انگلیس نظامی بر حق و خیرخواه بوده است خنثی کنند و آن را نوعی جانبداری ناروای نئوتوریها از تبیینهای قبلی مربوط به انقلاب آمریکا بدانند. (60) آنان به هر حال شرایط مباحثه را به نفع خود تغییر ندادهاند. آنان هنوز با پرسشهای مربوط به چگونگی فعالیتهای افراد در انقلاب و برحق یا نا برحق بودن آن مواجهاند. بنابراین، ملاحظه تاریخ انقلاب آمریکا با این شیوه یا رویه قضایی، مسائل مورد اختلاف مورخان را به انگیزهها و مسئولیت ها، یعنی مسائل مورد توجه خود شرکت کنندگان در انقلاب، محدود میسازد.
با توجه به تفسیرهایی که توریها در اوائل قرن بیستم ارائه کردند، اعتقاد نئوویگها مبنی بر «اصیل و حقیقی بودن توسل مستعمرات به اصول» (61) بی تردید امری تازه و ضروری بوده است. اکنون دیگر این امر واضح به نطر میرسد که مورخان مترقی، با برداشت ناپخته و ابتدایی خود از رفتار انسانی، مدتها با عقاید مربوط به انقلاب آمریکا اگر نه خودپسندانه، حداقل سطحی برخوردکرده بودند. حالا روانشناسان و جامعه شناسان برای اعتقادات یا باورها، بویژه در موقعیتهای انقلابی نقش تعیین کننده تری قائل میشوند. اکنون این امر مورد قبول است که افراد صرفاً به واقعیتهای عینی پاسخ نمی دهند بلکه به مفهوم یا معنایی که خود به آن واقعیتها میبخشند پاسخ میدهند. از آنجا که اعتقادات انسانها همانند محیط عینی بخشی از محرکهای عمل انسان را تشکیل میدهند، بنابراین تبیین کامل رفتار انسانها مستلزم درک و فهم اعتقادات آنان میباشد. عقاید انقلابی آمریکاییان چیزی بیش از تکههای پخته شده و آماده از افکار اقلیتی سودجو و متجاوز بود که به تودهای زود باور منتقل میشود. مفهوم تبلیغ، مورخان مترقی را بر آن داشت تا برای عقاید اهمیتی قائل شوند، اما آنان را در شناخت نقش تعیین کننده عقاید در رفتار آمریکاییان باز داشت. بنابراین وزنهای که مورخان نئوویگ برای عقاید و اصول قانون اساسی قائل شدند موجب اصلاح ضروری مطالعاتی شد که در آنها صرفاً روی عامل تبلیغ تکیه میشد.
با وجود این تلاش نئوویگها در احیای اهمیت عقاید در تبیین تاریخی، نوعی رجعت به پیش فرض ساده روشنفکران قرن نوزدهم به شمار میرفت که تاریخ را نتیجه یا محصول محاصبهای منطقی بین هدفها و وسائل میدانستند. بنابراین آنچه را که اتفاق میافتاد عین همان چیزی تلقی میکردند که افراد از روی نقشه آگاهانه تحققش را آرزو مینمودند. مورخان نثوویگ با این گمان که «تبیین حوادث یا وقایع خاص، رفتار فردی و نتایج مستقیم و بلاواسطه آنها مهمتر از مبینهای بنیانی هستند»، و با تأکید بر انگیزههای حساب شده و آگاهانه فرد، آن گونه شاهد و مدرکی را انتخاب و عرضه کردهاند، که به طور مستقیم و با صراحت هر چه بیشتر بیانگر مقاصد یا نیات ویگها باشد، یعنی انتخاب و عرضه همان عقاید به خوبی تعریف شده اصولی و منطقی ویگها که در اسناد عمومی و بیانیههای متعدد آنان درباره مسائل و انگیزهها یافت میشد. پس تعجب آور نیست که برای نئوویگها تاریخ انقلاب آمریکا باید یش از هر چیز دیگری «تاریخ جستجوی آمریکاییان برای اصول یا مبادی» باشد. (62) بنابراین نه تنها ساخت اجتماعی و اقتصادی جامعه آمریکا در تعیین رفتار آمریکاییان نقش نداشت، بلکه آنان از روی عقلی ترین و محاسبه شده ترین انگیزههای خود عمل میکردند؛ آنان به همان گونه که خود میگفتند صرفاً برای دفاع از آزادیهای دیرینه خود علیه تحریکات انگلیسها به جنگ پرداختند.
مورخان نئوویگ با اشاره به اینکه برخی مقاصد عقلی بیان شده به خودی خود برای تبیین انقلاب آمریکا کافیاند، یعنی انقلاب آمریکا چیزی جز منازعه بر سر اصول قانون اساسی نبوده است، نه تنها آموختههای ما را از روانشناسی انسانی قرن بیستم انکارکردهاند، بلکه با به حساب نیاوردن تمام معتقدات و گفتههای آمریکاییان درگیر در انقلاب، در بهره برداری کامل از رویکرد ایده آلیستی خود نیز شکست خوردهاند. صرفنظر از نارساییها و سوء تفاهمهای مربوط به نقش عقاید در رفتار انسان در مطالعات تبلیغ گرایانه دهه ی 1930، در این مطالعات برای اولین بار سعی شد که افکار انقلابی آمریکاییان در کلیت و پیچیدگی آن بررسی شود تا نه تنها تمام برداشتهای منطقی و مستدل آمریکاییان از قانون و آزادی که در آن زمان برای همگان مأنوس و آشنا به نظر میرسیدند، بلکه مهمتر از آنها همه اعتقادات هیجان آمیز و عقلی آنان هم که تا آن زمان مورد غفلت قرار گرفته بودند تبیین گردد. در واقع این بیهودگی آشکار و غیرقابل باور بودن بسیاری از گفتههای آمریکاییان بود که به این رویکرد بدگمانانه نسبت به عقاید، اعتبار و جذابیت خاصی بخشید. وقتی که برای اولین بار مورخان مترقی از وجود چنین انگار و عقایدی با اطلاع شدند، میبایستی نسبت به بیان آنها اقدام میکردند صرف نظر از این که طرح آنها تا چه اندازه موضوع منطقی بودن اعمال آمریکاییان را مورد سؤال قرار میداد. عقایدی که به طور وسیع بیان شده باشند هرگز از نظر مورخان پنهان نخواهند ماند.
برنارد بیلین در تحلیل اخیرش از تفکر انقلابی، از گرایش نئوویگها به تحریف یا مخدوش کردن بازسازی تاریخی ذهن آمریکایی دوری جسته است. او سعی کرده است با درک «فرض ها، باورها، و عقایدی که در پس صورت ظاهری حوادث یا وقایع آن زمان» نهفته بود، به درون فکر ویگها راه یابد، تمام آنچه را که ویگها فکر و احساس میکردند، اعم از اعتقادات اصولی و عقلی یا عقاید عاطفی و غیر عقلی تجربه نماید. برای بیلین عبارات آتش افروزی نظیر «بردگی»، «فساد»، «توطئه» که اغلب مورخان از آنها غفلت ورزیده یا به مثابه عباراتی تبلیغاتی از ذکر آنها صرف نظرکرده بودند، اهمیت تازهای پیدا کردند. او به این فکر افتاد که این عبارات هم برای نویسندگان و هم برای خوانندگان معانی بسیار واقعی داشتهاند: «یعنی در پس این عبارات، نه صرفاً آرزوی تحت تأثیر قرار دادن اذهان ایستای تودهای منفعل از طریق بیان و تبلیغ، بلکه ترس و وحشتهایی واقعی، نگرانیهایی واقعی، و احساس خطری واقعی وجود داشته است.» (63) بیلین پیشنهاد میکند که هیچ قسمتی از تفکر آمریکاییان - نه اعتقاد گسترده آنان به توطئه حکمرانان، نه خصومت آنان به افراد و محکوم کردن آنان، نه ترسشان از فساد و نه امیدواریشان به تجدید نسل، و نه خشونتهای آمیخته با تحریف و دروغ پردازی، خلاصه هیچ بیانیه ی هیجان زدهای نباید توسط مورخی که درجستجوی درک عمل انقلاب آمریکا است نادیده گرفته شود.
به هر حال مطالعه بیلین تفسیری کاملتر و بهتر از تفسیرهای ایده آلیستی معمول درباره انقلاب به دست میدهد. به نطر بیلین با «رهیابی به درون نگر» نویسندگان اعلامیههای انقلابی که «به مقدار وسیعی جنبه ی تبیینی داشتند نه تنها مواضع آنها بلکه دلایل اتخاذ این مواضع» نیز آشکار میشود. او نظیر هر مورخ ایده آلیست دیگری در جستجوی کشف انگیزههایی است که خود شرکت کنندگان در انقلاب فعالیتهای خود را به وسیله آنها توجیه میکردند، همچنین سعی کرده است طرز فکر آنان را در لحظههای حساس انقلابی درک نماید تا بدین ترتیب با کشف انگیزهها و طرز فکر شرکت کنندگان در انقلاب بخشی از «واقعیتهای غیرقابل پیش بینی» انقلاب را باز شناسد. (64) موضوع غیرقابل پیش بینی بودن واقعیت که بیلین آن را طرح کرده است، مسأله مورد توجه ایده آلیستها یعنی تبیین فعالیتهای انقلابی با مراجعه به دلایل توجیهی خود انقلابیون را تحت الشعاع قرار میدهد. در اینجا عقاید به مثابه چیزی بیشتر از شاخص انگیزههای افراد مورد توجه قرار میگیرند. آنها فی نفسه و برای خود به مثابه موضوعهایی قابل تجزیه و تحلیل مطرح میشوند. آنها خود بخشی از وقایع و حوادث تاریخی به شمار میروند که باید نظیر دیگر وقایع و حوادث تاریخی مورد توجه قرارگیرند. هر چند بیلین عقاید انقلابی را به طور ذهنی و از درون مورد آزمایش قرار داده است، اما او آنها را به طور عینی و از برون نیز تجزیه و تحلیل کرده است. بدین ترتیب بیلین علاوه بر بینش ویگهای معاصر، دیدگاه دیگری را نیز عرضه میدارد که در آن سیر تاریخی عقاید، پیچیدگی، رشد و نتایج حاصل از آنها نیز مورد توجه قرار میگیرد، یعنی خصوصیاتی که در بینش ویگهای معاصر مورد غفلت قرارگرفتهاند.
مقاله ی بیلین معرف آن بینشی است که «نمیریسم تاریخ عقاید» (65) خوانده شده است (66) یعنی تحلیلی ساختی از افکار با نوعی نتیجه گیری از حرکت تاریخ که در واقع به کار سرلویس نمیر شباهت دارد. به نظر این مورخ (سرنمیرلویس) تاریخ فرایندی بود که با «مقدماتی مسخره آمیز آغاز شد، که در آن انسانهای کوچک دست به کارهایی زدند که در واقع بینهایت کوچکتر یا بینهایت بزرگتر از آن چیزی بود که خود فکر میکردند.» (67)
لویس نمیر در اثر خود، انگلستان در عصر انقلاب آمریکا گرایش ویگها را به مبالغه در «اهمیت اراده آگاهانه و هدف افراد» مورد انتقاد قرار داده است. نمیر توصیه میکند که قبل از هر چیز باید آن گونه ناهماهنگیها و گسستگیهای عمیق تر در اعمال انسانی شناخته شود که زیاد تابع عقل و منطق نیستند، مطالعه اینها در سیر تاریخی خود، ما را به کشف آن موقعیت غیر قابل پیش بینیای هدایت میکند که در آن انگیزهها و نیات افراد در انباشتی از وقایع و حوادثی که درکنش متقابل با یکدیگرند گم میشوند. همه ی تلاش نمیر در این است که محتوای فکری را از اعمال انسانها بیرون بکشد، یعنی به عمل انسان اصالت بیشتری ببخشد تا به عقیده او. او معتقد است که عقاید، با طرح اصول و مقاصد پیش پای عمل انسان را روشن کردهاند ولی خود در حرکت تاریخ نقش چندانی نداشتهاند. (68)
ولی بیلین در بررسی عقاید انقلابی به نتیجه ی متضادی رسیده است: در انقلاب آمریکا عقاید نقش بزرگی داشتهاند، آنها موجبات انقلاب و تحول خصلت جامعه آمریکا را فراهم آوردهاند معذالک فاقد آن خصلت ایستایی هستند که مورخان ویگ تصور میکردند، یعنی همان برداشتهای ساده گیرانه آنان از نقش عامل قصد و اراده در تاریخ که موجبات آشفتگی و خشم لویس نمیر را فراهم میآورد. برای بیلین عقاید انقلابیون کیفیتی فرار، غیر قابل کنترل، و تشدید شونده دارد که فراسوی مقاصد و آرزوهای یکایک شرکت کنندگان میرود. بیلین با تأکید براینکه چگونه مستعمره نشینان «به صورت عجیبی تغییر شکل یافت و به جهتهای غریب و نامأنوسی گرایش پیدا کرد»، چگونه آمریکاییان به «نتیجه گیریهایی رسیدند که خود در ابتدا برداشت صریح و روشنی از آنها نداشتند» و با تشریح اینکه چگونه اعتقادات و لذا اعمال جدید نه در پاسخ به آرزوها بلکه بر مبنای منطق حاصل از واقعیتهای در حال رشد و توسعه تاریخی پدید آمدند، موضوع تبیین انقلاب آمریکا را از حیطه ی انگیزه گراییهای مورخان نثوویگ بیرون کشید.
با این رویکرد به عقاید، درجه ی فداکاری افراد در برابر اصول و مبادی اهمیت کمتری مییابد و در واقع مسائل اصلی مورد اختلاف مورخان در زمینه انگیزهها و مسئولیتها بی مورد میشود. اعمال و فعالیتهای انسان نه محصول محاسبات آگاهانه و عقلی او، بلکه محصول افکار و موقعیتهایی محسوب میشوند که با سرعت دگرگونی مییابند و انسان از آنها برداشتی تاریک و مبهم دارد، و در چنین موقعیتهایی است که «معانی مأنوس یا آشنای عقاید و کلمات به ابهام میگرایند، و در اینجاست که رهبران خود را در نوعی تیرگی و ابهام مییابند،که برای بیرون جستن از آن به جستجوی بدیلهای نوینی از معانی میپردازند.» وقتی که افکار انسانها به طرقی آشکار گردند که برای کمتر کسی قابل پیش بینی باشد، یعنی به طرقی «سریع، برگشت ناپذیر و مقاومت ناپذیر» و این امر مسائل، ملاحظات و عقاید جدیدی را ایجاد نماید که اینها به نوبه خود مشکلات و مسائل غیر قابل پیش بینی دیگری را به وجود آورند، به نظر میرسد که انسانها بیشتر قربانی عقاید خود باشند تا به کار گیرنده و حاکم بر آنها. در چنین شرایطی بود که انقلاب آمریکا مستقل از اراده ی آمریکاییان خصلتی ضروری یا اجتناب ناپذیر یافت و در جریانی از اعتلا به سوی سطوح عالیتری به حرکت درآمد که کمتر کسی آن را از قبل دریافته یا قصد و اراده آن را کرده بود. پس این امر دیگر مفهومی ندارد که کل ما وقع را به حساب انگیزه یا مسئولیتهای افراد خاصی بگذاریم. انسانها با شبکه ی پیچیدهای از پدیده ها، عقاید و موقعیتها درگیر میشوندکه وقتی سالها بعد به آن نگاه میکنیم رهایی از آن غیر ممکن به نظر میرسد. (69)
بیلین به دنبال کشف انگیزههای بیان شده آمریکاییان در اعلامیههای انقلابی، عقاید را پدیدارها یا نمودهایی دانسته که از نوعی خود مختاری یا استقلال نسبی برخوردارند. به نظر او در جریان انقلاب آمریکا عقاید مستقل از اراده افراد عمل میکردند و افراد شرکت کننده در انقلاب را به جهاتی کشاندند که هیچ کس پیش بینی نکرده بود. بدین ترتیب بحث بیلین از افکار انقلابی بیانگر عقب نشینی او به طرف رویکردی جبری از انقلاب است. البته جبر و تعین گرایی بیلین با آن چیزی که اخیراً مورد بی اعتنایی آگاهانه مورخان نئوویگ قرارگرفته است فرق دارد. معذالک جبرگرایی پیشنهادی یا مورد توجه بیلین کاملاً ایده آلیستی است- در واقع نیروی عقاید در تحقق انقلاب هرگز چنین مورد تأکید قرار نگرفتهاند- اما پیامدهای آن این طور نیست. او به پیرایش و پاکسازی آثار مربوط به انقلاب از تأکید و تمرکز زیاد روی اصول یا قانون اساسی یا انگیزهها و مسئولیتهای فردی آن هم با رویهای قضایی کمک نمود و راه را برای طرح پرسشهای نوین و ارائه روشهای ارزیابی جدید باز نمود. در واقع این به پاس تفسیر ایده آلیستی بیلین و تشریح و تبیین او از طبیعت خارق العاده - پویایی و عاطفی بودن- افکار آمریکاییان است که ما در زمینه تبیین علل وقوع انقلاب آمریکا شاهد بینشی کاملاً متفاوت، یعنی بینش رفتارگرایانه هستیم. بنا بر آنچه که گفته شد مقدمه ی مطول بیلین وکتاب اعلامیههای انقلابی نه تنها نقطه اعتلای رویکردی ایده آلیستی به انقلاب آمریکاست، بلکه همچنین نقطه آغازی برای رشد نگرشی جدید به منابع اجتماعی این انقلاب به شمار میرود.
پینوشتها:
1- Edmund S. Morgan in Arthur M.Schlesinger, Jr., and Morton White. eds., Paths of
American Thought (Boston, 1963), 11-33.
2- Samuel Eliot Morison.
3- Harold Laski.
4- Samuel E.Morison, ed., William Manning"s The Key of Liberty William and Mary
Quarterly, 3d Ser., XIIl(1956), 208.
5- Edmund S. Morgan The American Revolution: Revisions in Need of Revising, Wm.
and Mary Qtly., 3d Ser., XIV(1957), 14.
5 - Behaviorist.
7- Typical.
8- [William Vans Murray], Political Sketches, Inscribed to His Excelensy John Adams
(London, 1787),21,48.
9- Tories.
10- Leonard.
11- [Daniel Leonard]. The Origin of the American Contest With Great Britain ... [by) Massachusettensis ... (New York, 1775), 40; Douglass Adair and John A.Schutz, eds., Peter Oliver"s Origin and Progress of the American Rebellion: A Tory View (San
Marino, 1963),159.
12- Simeon Baldwin , An Oration Pronounced Before the Citizens of New - Haven, July 4th, 1788 ... (New Haven, 1788), 10; [Murray], Political Sketches, 48; David Ramsay, The History of The American Revolution (Philadelphia, 1789)1,350.
13- Whigs.
14- Thomas Paine.
15- John Adams.
16- Thomas Paine, Letter to the Abbe Raynal...(1782)in Philip S.Foner, ed., The Complete Writings of Thomas Paine (New York, 1945), 11,243; John Adams to H.Niles Feb.13,1818, in Charles Francis Adams, ed, The Works of John Adams (Boston,
1850-56)X,282.
17- Petition to the King, oct. 1774, in Worthington C. Ford, ed, Journals of the Continental Congress, 1774-1789 (Washington, 1904-37),I, 118.
18- Samuel Williams.
19- Samuel Williams, The Natural and Civil History of Vermont ... (Walpole, New Hamp, 1794), Vii, 372-373, Pierce, Oration ... 4th July, 1788,P.8.
20- Moses Coit Tyler, The Literary History of the American Revolution, 1763-1783. (New York, 1897),I,8-9.
21- برای اطلاع از پیش فرضهای مورد توجه این نسل از مورخان، به اثر زیر رجوع شود:
Graham Wallas, Human Nature in Politics, 3d ed. (New York, 1921), 5,45-48-49 -83,94,96, 118, 122, 156.
22- Charles A.Beard, An Economic Interpretation of the Constitution (New York, 1935),X,Viii.
23- همان اثر، صص، VII,X.
24- زمانی که مورخان مترقی تلاش میکردند تا در مطالعات خود از جدیدترین تکنیکهای علمی بهره گیرند، مورخان غیر رفتارگرا که در وزارتخانههای دولتی کار میکردند و رویکردی محافظه کارانه به تئوریهای سیاسی داشتند- کسانی نظیر آندروسی، مک لائلین، ادوین، اس. کروین، ویلیامز اس، کارپنتر، چارلز ام، مک ایلوین و بنجامین اف رایت- مشغول نوشتن آثاری بودند که تا آن تاریخ درباره ی اصول یا مبادی انقلابی و افکار سیاسی نوشته شده بود ولی از آنجا که هیچ کدام از آنان به مفهوم دقیق کلمه مورخ نبودند هرگز درصدد آن برنیامدند که انقلاب آمریکا را از نقطه نظر افکار و عقاید تبیین نماید.
25- Carl Becker.
26- The Declaration of Independence: A study in the History of Political Ideas. (New York, 1922).
27- Carl L.Becker, Op, cit, 203,207,133.
28- Quoted in Philip Davidson, Propaganda and the American Revolution, 1763-83 (Chapel Hill, 1941), 141,373,150.
29- Arthure M.Schlesinger, Prelude to Independence: The NewsPaper Waron Britain, 1764-76, (New York, 1958),34, Sidney I. Pomerantz, The Patriot Newspaper and the American Revolution, in Richard B.Morris, ed, The Era of the American Revolution (New York, 1939),305.
30- Davidson, Propaganda, 59; Schlesinger, Prelude to Independece, 20.
31- Philip Davidson.
32- Davidson, Propaganda, Xiv, 46.
33- Schlesinger, Prelude to Independence, 44; Arthur M.Schlesinger, New Viewpoints in American History (New York, 1923), 179.
34- Edmund S.Morgan.
35- Stamp Act.
36- Edmund S. Morgan, Colonial Ideas of Parliamentary Power, 1764-66, Wm. and Mary Qtly, 3d Ser, V(1948),311,341, Edmund S. and Helen M.Morgan, The Stamp Act Crisis: Prologue Revolution, rev.ed. (New York, 1963), 369-370; Page Smith,: David Ramsay and of the American Revolution, Wm. and Mary Qtly, 3d Ser,XVII
(1960)70-71.
37- Jack P. Greene, The Flight From Determinism: A Review of Recent Litcruturc on the Coming of The American Revolution South Atlantic Quarterly, LXf(1962),257.
38- Bernard Bailyn, Political Experience and Enlightenment Ideas in Eighteenth Century America, American Historical Review LXVII(1961-62), 34 In; and in Greene, Flight From Determinism 235-259.
39- Jack P. Greene.
40- Neo - Whigs.
41- Virginia.
42- Green, Flight From Determinism, 237, 257; Thad W.Tate, The Coming of the Revolution in Virginia: Britain"s Challenge to Virginia"s Ruling Class, 1763 - 1776, Wm and Mary Qtly, 3d, Ser, XIX(l962), 323-343, esp.340.
43- Bernard Bailyn.
44- Samuel Williams.
45- Bailyn, Political Experience and Enlightenment Ideas, 339-51.
46- Revolutionary Pamphlets.
47- Bernard Bailyn, ed., assisted by Jane N.Garrett, Pamphlets of the American Revolution, 1750 - 76 (Cambridge, Mass, 1965 -), I,viii,60,x,20 The 200- Page general introduction is entitled, The Transforming Radicalism of the American Revolution.
48- این بدان مفهوم نخواهد بود که کار بر روی عقاید انقلابی دیگر به اتمام رسیده باشد. این کار همچنان ادامه دارد و نمونههایی از این تجدید بررسی و امتحان مسائل سنتی در نظریههای سیاسی انقلابی عبارتند از:
- Richard Buel, Jr. Democracy and American Revolution: A Fram of Reference, Wm. and Mary Qlty, 3d Ser, XXI(l964) 165-190; and Bailyn"s resolution of James otis"s apparnet inconsistency in Revolutionary Pamphlets, I, 100-103, 106-107, 121-123, 409-417, 546-552.
49- Smith, Ramsay and the Amcrlcun Revolutton, 72.
50- David Ramsay.
51- George Bancroft.
52- Morgan, Revisions in Need of Revising,13.
53- A dair and Schutz, eds, Peter Oliver"s origin, ix. In the present neo - Whig context, Sidney s. Fisher.,The Legendary and Myth - Making Process in Histories of The American Revolution in American Philosophical Society, Proceedings LI(PhiladclPhlu, 1912) 53-75.
54- Bailyn, Revolutionary Pamphlets, I, 87,ix.
55- John Dickinson.
56- [Moses Mather] America,s Appeal to The Impartial World ... (Hartford, 1775), 59; (John Dickinson), Letters From a Farmer in Pennsylvania to the Inhabitants of the
British Colonies (1768), in Paul L.Ford, ed., The Life and Writings of John Dickinson (Historical Society Of Pennsylvania, Memoirs, XIV, [Philadelphia, 1895 ], II, 348. Dickinson hinged his enttire argument on the ability of The Americans to decipher the, intention of Parliamentary Legislation, Whether for revenue or for Commencal regulation. I bid, 348,364.
57- Herbert Dvis, The Augutan Conception of History. in J.AMazzeo, ed, Reason and the Imagination: Studies in the History of Ideas, 1600- 1800 (New York , 1962), 226-228; W.H.Greenleaf, Order Empiricism and Politics: Two Traditions Of English Political Thought, 1500-1700 (New York, 1964), 166,R.N.Stromberg, History in the Eighteenth Century, Journal of the History of Ideas, XII (1951), 300.
عدهای از علمای اجتماعی اسکاتلند در اواخر قرن هجدهم تمام آثار و هم خود را علیه «این خصلت غالب تفکر تاریخی آن عصر» یعنی گرایش به تبیین وقایع یا حوادث تاریخی با عمل یا اقدام آگاهانه افراد متمرکز نمودند.
- Duncan Forbes, Scientific, Whiggism: Adam Smith and John Miller Camhrldgo Journal, VII (1954), 651, 653 - 654.
هر چند درباره چگونگی تفکر تاریخی در قرن هفدهم اخیراً چندین مطالعه خوب انجام شده است، معذالک درباره چگونگی تفکر تاریخی در قرن هجدهم تقریباً مطالعهای صورت نگرفته است.
J.G.A.Pocock, Burke and the Ancient Constitution - Aproblemin the History of Ideas, The Historical Journal, III (1960) 125-143; and Stow Persons, The Cyclical Theory of" History in Eighteenth Century America, American Quarterly, Vl(1954), 147-163.
58- (Dickinson), Letters From a Farmer, in Ford, ed, Writing Of Dickinson, 388.
60- بیلین این نکته را یادآور شده است که الیور. ام. دیکرسن، در فصل هفتم کتابش، اقدامات نیروی دریایی و انقلاب آمریکا، (Navigation Acts and the American Revolution(Philadelphia, 1951) تمام تفسیر ویگها از انقلاب آمریکا را به مثابه حاصل توطئه ی دوستان شاه، قابل قبول میداند.
- Baylin, Revolutionary Pamphlets, 1,724.
60- Morgan, Revisions in Need of Revising, 7,13,8, Greene, Flight From Determinism, 237.
61- Edmund S.Morgan, The Birth of the Republic, 1763-89, (Chicago, 1956), 51.
62- Green, Flight From Determinism, 258; Morgan, Birth of The Republic, 3.
63- Bailyn, Revolutionary Pamphlets, l,Vii, ix.
64- Ibid., vii, viii, 17.
65- Namierism of the history of ideas.
66- J.G.A.Pocock, Machiavelli, Harrington, and English Political Ideologies in the Eighteenth Century, Wm.and Mary Qtly.,3d Ser.,XXII(1965),550.
67- Sir Lewis Namier, England in the Age of the American Revolution,2nd ed. (London, 1961), 131.
68- همان اثر، ص، 129.
69- Bailyn, Revolutionary Pamphlets, 1,90,X,140; Hannah Arendt, On Revolution (New York, 1963), 173.
تجربه آمریکایی به شرکت کنندگان در انقلاب آمیخته بود که هر چند عمل یا فعالیت اجتماعی ممکن است با تصمیم و انگیزهی شخص واحدی آغاز گردد، اما تنها با مساعی و مشترکی تحقق مییابد که در آن دیگر انگیزه هیچ شخص واحدی مطرح نیست...
کاپلان، لورنس؛ (1375)، مطالعه تطبیقی انقلاب از کرامول تا کاسترو، دکتر محمد عبدالهی، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول