آزادی و آزادی عقیده و تفکر از نظر شهید مطهری
نويسنده:حسن واعظی
منبع:کتاب،اصلاحات و فروپاشی تشریح طرح بازسازی شده ی فروپاشی شوروی در ایران
منبع:کتاب،اصلاحات و فروپاشی تشریح طرح بازسازی شده ی فروپاشی شوروی در ایران
استاد شهید مرتضی مطهری ره آزادی را یکی از نیازهای اساسی می داند و با توجه به تاریخ اروپا گوشزد می کند که در صورت تعارض آزادی و دین، جامعه از دین روی گردان خواهد شد:
از نظر وانشناسی مذهبی یکی از موجبات عقب گرد مذهبی این است که اولیای مذهب میان مذهب و یک نیاز طبیعی، تضاد برقرار کنند، مخصوصاً هنگامی که آن نیاز در سطح افکار عمومی ظاهر شود. درست در مرحله ای که استبداد و اختناق در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه ی این اندیشه بودند که حق حاکمیت از آن مردم است، کلیسا یا طرفداران کلیسا و با اتکاء به افکار کلیسا این فکر عرضه شد که مردم در زمینه ی حکومت فقط تکلیف و وظیفه دارند نه حق. همین کافی بود که تشنگان آزادی و دمکراسی و حکومت را بر ضد کلیسا بلکه برضد دین خدا به طور کلی برانگیزد.
بدین ترتیب در نظر شهید مطهری با پیوندی که ارباب کلیسا و برخی از فیلسوفان اروپایی میان اعتقاد به خدا از یک طرف و سلب حقوق سیاسی و تثبیت حکومت های استبدادی از طرف دیگر، برقرار کردند، نوعی ارتباط میان دمکراسی و حکومت مردم بر مردم و بی خدایی فرض شد:
چنین فرض شد که یا باید خدا را بپذیریم و حق حکومت را از طرف او تفویض شده به افراد معینی که هیچ نوع امتیاز روشنی ندارند تلقی کنیم و یا خدا را نفی کنیم تا بتوانیم خود را ذی حق بدانیم.(1)
در جای دیگر همین مسأله را استاد ره به عنوان یکی از عوامل اصلی گرایش به مادی گری در غرب تلقی می کند:
سومین علت گرایش های مادی، نارسایی برخی مفاهیم اجتماعی و سیاسی بوده است. در تاریخ فلسفه سیاسی می خوانیم که آن گاه که مفاهیم خاص اجتماعی و سیاسی در غرب مطرح شد و مسأله حقوق طبیعی و مخصوصاً حق حاکمیت ملی به میان آمد و عده ای طرفدار استبداد سیاسی شدند و برای توده مردم در برابر حکمران، حق قایل نشدند و تنها چیزی که برای مردم در مقابل حکمران قایل شدند وظیفه و تکلیف بود، این عده در استدلال های خود برای این که پشتوانه ای برای نظریات سیاسی استبداد مأبانه ی خود پیدا کنند به مسأله ی خدا چسبیدند و مدعی شدند که حکمران در مقابل مردم مسوول نیست بلکه او فقط در برابر خدا مسوول است ولی مردم در مقابل حکمران مسوولند و وظیفه دارند. مردم حق ندارند حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کرده ای و یا برایش وظیفه معین کنند که چنین و چنان کن. فقط خداست که می تواند او را مورد پرستش و بازخواست قرار دهد. مردم حقی بر حکمران ندارند ولی حکمران حقوقی دارد که مردم باید ادا کنند. از این رو طبعاً در افکار و اندیشه ها نوعی ملازمه و ارتباط تصنعی به وجود آمد که میان اعتقاد به خدا از یک طرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران و سلب حق هر گونه مداخله ای در برابر کسی که خدا او را برای رعایت و نگهبانی مردم برگزیده است از طرف دیگر ملازمه به وجود آید. به عبارت دیگر ملازمه ای میان حق حاکمیت ملی و بی خدایی به وجود آمد. افراد فکر می کردند اگر خدا را قبول کنند استبداد قدرت های مطلقه را نیز باید بپذیرند و بپذیرند که خود در برابر حکمران هیچ حقی ندارند و حکمران نیز در برابر خود هیچ گونه مسوولیتی ندارد. حکمران تنها در برابر خدا مسوول است لذا افراد فکر می کردند که اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند باید خدا را انکار کنند. پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند.
از نظر فلاسفه اسلامی نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در برابر مردم مسوولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در برابر مردم مسئول می سازد و افراد را ذی حق می کند و استیفای حقوق را یک وظیفه ی لازم شرعی معرفی می کند.(2)
آزادی عقیده و تفکر
استاد مطهری ره دو حوزه ی عقیده و تفکر را از یکدیگر تفکیک می کند و حکم آزادی را در هر یک متفاوت می شمارد. به نظر وی تفکر در اسلام نه تنها آزاد است بلکه از واجبات تلقی می گردد لذا در نظام اسلامی هر کس باید فکر و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد.
تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکر ولو از روی سوی نیت برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بکله در نهایت به سود اسلام بوده است. اگر در جامعه یا محیط آزاد، برخورد آرای و عقاید به وجود آید به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف های شان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آرای و نظریات خودمان را مطرح کنیم تنها در چنین زمینه ی سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد می کند. اگر جلوی فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده ایم. در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی در افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشه ها اثر نخواهد برد همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشه ها و تفکرات اصلی خود را عرضه کنند. (3)
اما آزادی تفکر غیر از آزادی توطئه است. در حکومت اسلامی هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد آزاد است اما اجازه توطئه گری و فریب کاری را نمی دهیم. احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً می گویند و با منطق خود به جنگ منطق می آیند آن ها را می پذیریم البته این امر سوای توطئه و ریاکاری است. توطئه ممنوع است.(4) و عرضه اندیشه های مستقل آزاد.
شهید مطهری بقای اسلام را محصول آزادی فکر و اندیشه می داند:
به دلیل همین آزادی ها بود که اسلام توانست باقی بماند. اگر در صدر اسلام در جواب کسی که می گفت من خدا را قبول ندارم. می گفتند بزنید و بکشید، امروز دیگر اسلامی وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و صراحت با افکار مختلف مواجه شده است. در آینده هم اسلام فقط و فقط با مواجهه صریح شجاعانه با عقاید و افکار مختلف است که می تواند به حیات خود ادامه دهد و من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می دهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی جلوگیری از ابراز عقیده ی دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو می شود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح و روشن با آن ها.(5) به نظر شهید مطهری:
اگر به بهانه این که مردم قابل و لایق نیستند و خودشان نمی فهمند آزادی را از آن ها گرفت، این مردم تا ابد بی لیاقت می مانند. مثلاً در انتخاب وکیل اگر بخواهند فردی را که از نظر آن ها شایسته است تحمل کنند این مردم تا قیامت مردمی نخواهند شد که رشد اجتماعی پیدا کنند. رشد مردم به این است که آزادشان بگذاریم ولو در آن آزادی ابتدا اشتباه هم بکنند.(6)
شهید مطهری بین آزادی تفکر و اندیشه و آزادی عقیده تفاوت می گذارد:
در نظام اسلامی عقیده ای آزاد است که مبنایش تفکر باشد، عقایدی که بر مبنای وارثت، تقلیده ای آزاد است که مبنایش تفکر باشد، عقایدی که بر مبنای وارثت، تقلید و از روی جهالت و به دلیل فکر نکردن و تسلیم شدن در مقابل عوامل ضد فکر در ایران پیدا شده است این ها را اسلام به نام آزادی عقیده نمی پذیرد. چنین عقایدی یک سلسله زنجیرهای اعتیادی و عرفی و تقلیدی است که به دست و پای فکر و روح انسان بسته می شود.(7)
با این حال استاد شهید تأکید می کند: آن چه اسلام از انسان می خواهد، ایمان است و ایمان اجبار بردار نیست.(8)
از نظر وانشناسی مذهبی یکی از موجبات عقب گرد مذهبی این است که اولیای مذهب میان مذهب و یک نیاز طبیعی، تضاد برقرار کنند، مخصوصاً هنگامی که آن نیاز در سطح افکار عمومی ظاهر شود. درست در مرحله ای که استبداد و اختناق در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه ی این اندیشه بودند که حق حاکمیت از آن مردم است، کلیسا یا طرفداران کلیسا و با اتکاء به افکار کلیسا این فکر عرضه شد که مردم در زمینه ی حکومت فقط تکلیف و وظیفه دارند نه حق. همین کافی بود که تشنگان آزادی و دمکراسی و حکومت را بر ضد کلیسا بلکه برضد دین خدا به طور کلی برانگیزد.
بدین ترتیب در نظر شهید مطهری با پیوندی که ارباب کلیسا و برخی از فیلسوفان اروپایی میان اعتقاد به خدا از یک طرف و سلب حقوق سیاسی و تثبیت حکومت های استبدادی از طرف دیگر، برقرار کردند، نوعی ارتباط میان دمکراسی و حکومت مردم بر مردم و بی خدایی فرض شد:
چنین فرض شد که یا باید خدا را بپذیریم و حق حکومت را از طرف او تفویض شده به افراد معینی که هیچ نوع امتیاز روشنی ندارند تلقی کنیم و یا خدا را نفی کنیم تا بتوانیم خود را ذی حق بدانیم.(1)
در جای دیگر همین مسأله را استاد ره به عنوان یکی از عوامل اصلی گرایش به مادی گری در غرب تلقی می کند:
سومین علت گرایش های مادی، نارسایی برخی مفاهیم اجتماعی و سیاسی بوده است. در تاریخ فلسفه سیاسی می خوانیم که آن گاه که مفاهیم خاص اجتماعی و سیاسی در غرب مطرح شد و مسأله حقوق طبیعی و مخصوصاً حق حاکمیت ملی به میان آمد و عده ای طرفدار استبداد سیاسی شدند و برای توده مردم در برابر حکمران، حق قایل نشدند و تنها چیزی که برای مردم در مقابل حکمران قایل شدند وظیفه و تکلیف بود، این عده در استدلال های خود برای این که پشتوانه ای برای نظریات سیاسی استبداد مأبانه ی خود پیدا کنند به مسأله ی خدا چسبیدند و مدعی شدند که حکمران در مقابل مردم مسوول نیست بلکه او فقط در برابر خدا مسوول است ولی مردم در مقابل حکمران مسوولند و وظیفه دارند. مردم حق ندارند حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کرده ای و یا برایش وظیفه معین کنند که چنین و چنان کن. فقط خداست که می تواند او را مورد پرستش و بازخواست قرار دهد. مردم حقی بر حکمران ندارند ولی حکمران حقوقی دارد که مردم باید ادا کنند. از این رو طبعاً در افکار و اندیشه ها نوعی ملازمه و ارتباط تصنعی به وجود آمد که میان اعتقاد به خدا از یک طرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران و سلب حق هر گونه مداخله ای در برابر کسی که خدا او را برای رعایت و نگهبانی مردم برگزیده است از طرف دیگر ملازمه به وجود آید. به عبارت دیگر ملازمه ای میان حق حاکمیت ملی و بی خدایی به وجود آمد. افراد فکر می کردند اگر خدا را قبول کنند استبداد قدرت های مطلقه را نیز باید بپذیرند و بپذیرند که خود در برابر حکمران هیچ حقی ندارند و حکمران نیز در برابر خود هیچ گونه مسوولیتی ندارد. حکمران تنها در برابر خدا مسوول است لذا افراد فکر می کردند که اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند باید خدا را انکار کنند. پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند.
از نظر فلاسفه اسلامی نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در برابر مردم مسوولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در برابر مردم مسئول می سازد و افراد را ذی حق می کند و استیفای حقوق را یک وظیفه ی لازم شرعی معرفی می کند.(2)
آزادی عقیده و تفکر
استاد مطهری ره دو حوزه ی عقیده و تفکر را از یکدیگر تفکیک می کند و حکم آزادی را در هر یک متفاوت می شمارد. به نظر وی تفکر در اسلام نه تنها آزاد است بلکه از واجبات تلقی می گردد لذا در نظام اسلامی هر کس باید فکر و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد.
تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکر ولو از روی سوی نیت برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بکله در نهایت به سود اسلام بوده است. اگر در جامعه یا محیط آزاد، برخورد آرای و عقاید به وجود آید به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف های شان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آرای و نظریات خودمان را مطرح کنیم تنها در چنین زمینه ی سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد می کند. اگر جلوی فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده ایم. در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی در افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشه ها اثر نخواهد برد همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشه ها و تفکرات اصلی خود را عرضه کنند. (3)
اما آزادی تفکر غیر از آزادی توطئه است. در حکومت اسلامی هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد آزاد است اما اجازه توطئه گری و فریب کاری را نمی دهیم. احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً می گویند و با منطق خود به جنگ منطق می آیند آن ها را می پذیریم البته این امر سوای توطئه و ریاکاری است. توطئه ممنوع است.(4) و عرضه اندیشه های مستقل آزاد.
شهید مطهری بقای اسلام را محصول آزادی فکر و اندیشه می داند:
به دلیل همین آزادی ها بود که اسلام توانست باقی بماند. اگر در صدر اسلام در جواب کسی که می گفت من خدا را قبول ندارم. می گفتند بزنید و بکشید، امروز دیگر اسلامی وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و صراحت با افکار مختلف مواجه شده است. در آینده هم اسلام فقط و فقط با مواجهه صریح شجاعانه با عقاید و افکار مختلف است که می تواند به حیات خود ادامه دهد و من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می دهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی جلوگیری از ابراز عقیده ی دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو می شود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح و روشن با آن ها.(5) به نظر شهید مطهری:
اگر به بهانه این که مردم قابل و لایق نیستند و خودشان نمی فهمند آزادی را از آن ها گرفت، این مردم تا ابد بی لیاقت می مانند. مثلاً در انتخاب وکیل اگر بخواهند فردی را که از نظر آن ها شایسته است تحمل کنند این مردم تا قیامت مردمی نخواهند شد که رشد اجتماعی پیدا کنند. رشد مردم به این است که آزادشان بگذاریم ولو در آن آزادی ابتدا اشتباه هم بکنند.(6)
شهید مطهری بین آزادی تفکر و اندیشه و آزادی عقیده تفاوت می گذارد:
در نظام اسلامی عقیده ای آزاد است که مبنایش تفکر باشد، عقایدی که بر مبنای وارثت، تقلیده ای آزاد است که مبنایش تفکر باشد، عقایدی که بر مبنای وارثت، تقلید و از روی جهالت و به دلیل فکر نکردن و تسلیم شدن در مقابل عوامل ضد فکر در ایران پیدا شده است این ها را اسلام به نام آزادی عقیده نمی پذیرد. چنین عقایدی یک سلسله زنجیرهای اعتیادی و عرفی و تقلیدی است که به دست و پای فکر و روح انسان بسته می شود.(7)
با این حال استاد شهید تأکید می کند: آن چه اسلام از انسان می خواهد، ایمان است و ایمان اجبار بردار نیست.(8)
پی نوشت ها:
1 . سیری در نهج البلاغه، ص 120.
2. علل گرایش به مادی گری، ص 157.
3 . پیرامون انقلاب اسلامی، ص 49.
4. همان، ص 15.
5. همان، ص 16.
6. پیرامون جمهوری اسلامی، ص 12 – 124.
7. همان، ص 108 – 116 و جهاد، ص 55.
8 . پیرامون جمهوری اسلامی، ص 119.