علوم در سه سده‌ی نخست هجری

مراد ما از علوم همه‌ی انواع اطلاعات و آگاهی‌های بشری اعم از علوم تجربی و دانش‌های دینی و عقلی و ادبی و عرفی و جز آن‌هاست. مسلمانان این اطلاعات را به علوم منقول و علوم معقول تقسیم می‌کنند و علوم منقول را عبارت از
شنبه، 13 تير 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علوم در سه سده‌ی نخست هجری
 علوم در سه سده‌ی نخست هجری

 

نویسنده: دکتر سیدمحمد ترابی




 

مراد ما از علوم همه‌ی انواع اطلاعات و آگاهی‌های بشری اعم از علوم تجربی و دانش‌های دینی و عقلی و ادبی و عرفی و جز آن‌هاست. مسلمانان این اطلاعات را به علوم منقول و علوم معقول تقسیم می‌کنند و علوم منقول را عبارت از دانش‌های ادبی و دانش‌های شرعی می‌دانند و علوم ادبی را در حکم مقدمه‌ای برای علوم دینی می‌شمارند. علوم معقول یا علوم عقلی هم تمام دانش‌هایی است که با تعقل و استدلال سروکار دارد و شامل منطق و چهار علمِ الهی، طبیعی، ریاضی و حکمت عملی می‌شود.
علوم شرعی به علوم مربوط به قرآن یعنی علم قرائت و علم تفسیر قرآن، و علوم مربوط به حدیث و فروع آن و علم فقه و فروع آن و علم کلام تقسیم می‌شود. علم قرائت قرآن درباره چگونگی نظم صوری کلام الله و وجوه اختلاف‌های آن بحث می‌کند و مراد آن ضبط اختلافات و فایده آن صیانت کلام الله از تحریف و تغییر است. علم تفسیر قرآن درباره حقیقت معانی آیات قرآن، اسباب نزول آیات و ترتیب نزول و توضیح اشارات و تفصیل مجملات و تمییز و تشخیص ناسخ از منسوخ و محکم از متشابه و شرح قصص و حکایات قرآن و نظایر این معانی بحث می‌کند و غرض از آن شناخت حقایق قرآن و فایده آن دست یافتن به قدرت استنباط احکام شرعی و موضوع آن قرآن است. در تفسیر قرآن ابتدا منحصراً از اخبار و روایات صحابه و تابعین استفاده می‌شد اما اندک اندک علمِ تفسیر توسعه یافت و عناصر ادبی و تاریخی و توجیهات مختلف فقهی در آن راه یافت و چون آیات قرآن بنا بر ذوق متکلمان و حکیمان و عارفان و فرقه‌های مختلف از متفکران توضیح داده می‌شد از مرحله تفسیر به مرحله‌ی تأویل وارد شد و انواع مختلف یافت. علم حدیث درباره جمع و تدوین و روایت گفتار و کردار پیغامبر اسلام بحث می‌کند و به دو علم «روایة الحدیث» و «درایة الحدیث» تقسیم می‌شود که هر کدام از آن‌ها دارای فروع متعدد است. در آغاز مسلمانان تنها به حفظ و نقل احادیث بسنده می‌کردند. کم کم توجه به ضبط آن‌ها در میان آمد، زیرا جعل احادیث و آمیختن حدیث‌های دروغین به حدیث‌های راستین می‌توانست مشکلاتی را برای اسلام به وجود آورد. علم فقه درباره فروع عملی احکام شریعت بحث می‌کند و غرض از آن دست یافتن به قدرت اجرای صحیح اعمال شرعی است و مبنای آن استنباط احکام از قرآن و حدیث است و به همین سبب محل اجتهاد است و نتیجه اجتهاد اختلاف فقیهان و ملایان و ایجاد دسته‌های جدید در میان مسلمانان است و بر روی هم باید دانست که سه قرن اول هجری از همه قرن‌ها و دوره‌های دیگر اسلامی بیش‌تر مستعد ظهور مذهب‌های مختلف فقهی و دوره‌ی اجتهاد و صدور آراء گوناگون نسبت به کیفیت استخراج احکام فقهی از کتاب و سنت و یا رأی و قیاس بوده و به همین نسبت هم کتاب‌های بسیار در این سه قرن نوشته شده است به طوری که باید گفت فروع احکام اسلامی به تمامی در همین سه قرن تدوین شد، چنان که دوره‌های بعد را می‌توان دوره ادامه مذهب‌های مهم فقهی سه قرن اول و حتی دوره انتخاب دسته‌ای از مذاهب و ترک مذاهب دیگر دانست. از متفرعات علم فقه یکی اصول فقه است که به استخراج و استنباط احکام فرعی از ادله‌ی اجمالی می‌پردازد. دیگر علم خلاف و علم جدل است و باید دانست که در همه این شعب فقه از قرن چهارم به بعد کتاب‌های معروف و معتبر فراوان نوشته شده است. علم کلام از بیان دلیل‌ها و حجت‌های عقلی در باب عقیده‌های دینی بر رد کافران و گمراهان بحث می‌کند و مخلوق بحث‌ها و مناقشه‌هایی است که از آخرهای قرن اول میان مسلمانان درباره اعتقادات اسلامی از قبیل توحید و تجسیم و تشبیه و جبر و اختیار و حدود ایمان و کفر و امثال این مسائل در گرفت و چون طرفداران هر یک از این مباحث یا مخالفان آن‌ها محتاج دلایلی برای
اثبات عقاید خود یا رد آن‌ها بودند برای هر دسته اصول و مباحثی فراهم آمد که «علم الکلام» از آن‌ها تشکیل شد. بزرگ‌ترین فرقه‌ی کلامی فرقه معتزله است که واصل بن عطا و عمروبن عبید در نیمه اول قرن دوم از بنیانگذاران آن بودند و در قرن‌های سوم و چهارم نفوذ فکری فراوان در تمدن اسلامی یافت و مخصوصاً در میان ایرانیان طرفداران به نام داشت.
علوم عقلی به تمام دانش‌هایی گفته می‌شود که با تعقل و استدلال سروکار داشته باشد مانند همه انواع حکمت و اصول و فروع هر یک از دانش‌های چهارگانه: الهی، طبیعی، ریاضی، و اخلاق یا حکمت عملی و مقدمه آن‌ها یعنی علم منطق که خود به چند باب تقسیم می‌شود.
نباید این نکته را از نظر دور داشت که تازیان از آن جا که خوی بیابانی داشتند و نیز در آغاز سرگرم لشکرکشی‌ها و پیروزی‌های خود بودند فرصت توجه به کارهای علمی و معنوی را نیافتند. و از این روی تا پایان عهد اموی و میانه قرن دوم هجری کاری در راه آشنایی با علوم نکردند.

مقارن با انتشار آیین اسلام چند مرکز علمی عمده از مصر تا هند سرگرم فعالیت‌های علمی بود. از آن جمله می‌توان از مرکز علمی اسکندریه و مرکزهای علمی بیزانس و ازمیر و شهرهای رها و قنّسرین و حرّان در امپراتوری روم شرقی و مرکزهای علمی در قلمرو دولت ساسانی مثل نصیبین و تیسفون و سلوکیه و جندیشاپور و ری شهر (= ریوارد شهر) و مرو یاد کرد. در این مرکزها زبان‌های یونانی و سریانی و پهلوی و هندی و نبطی به عنوان زبان‌های علمی مورد استفاده بود و در تمام آن‌ها دانش‌های مختلف عقلی به ویژه حکمت طبیعی و ریاضی و منطق ارسطویی رایج بود و برخی از آن مراکز در دانش‌های خاص شهرت داشتند. مثلاً شهر جندی شاپور و بیمارستان معروفش شهرت فراوانی در طب و طبیعیات داشت و مرو به عنوان یک مرکز بزرگ علوم ریاضی در خراسان شناخته می‌شد. این مرکزهای علمی در آغاز شیوع اسلام تا دوره‌ای که خلفای راشدین و امویان سرگرم فتح‌های خود بودند، بی آن که توجهی به ویرانگری فاتحان داشته باشند به کوشش‌های خود در راه توسعه دانش ادامه می‌دادند تا آن که حکومت جابر اموی برافتاد و رجال ایرانی خاصه خراسانیان، ال عباس را در کوفه و سپس در بغداد بر مسند خلافت نشاندند و خود امور دینی و سیاسی و اداری و اجتماعی و نظامی را در دست گرفتند. این رجال ایرانی بر اثر آگاهی از آثار تمدن پیشرفته عهد ساسانی در ضمن اصلاحات گوناگونی که انجام دادند به اعتلای دانش و تشویق دانشمندان نیز توجه نمودند و نخستین خلفای عباسی هم که با آنان خوی گر شده بودند از ایشان اثر پذیرفتند و با آنان همگام شدند و به صرف مال در راه جمع آوری دانشمندان در بغداد پرداختند و آنان را به ترجمه کتاب‌های علمی از زبان‌های یونانی و سریانی و پهلوی و هندی و نبطی تشویق کردند. ابتلای منصور دوانیقی خلیفه عباسی به بیماری باعث شد تا وی جورجیس پسر بختیشوع رئیس بیمارستان جندیشاپور را که یک پزشک ایرانی نسطوری بود به بغداد فرا خواند و پس از او به تدریج جمعی از شاگردان و همکارانش که در شمار طبیبان و دانشمندان و داروگران ماهر بودند به آن شهر روی آوردند. از سوی دیگر خلفای عباسی به سبب اعتقاد به احکام نجومی جمعی از منجمان و ریاضی دانان ایرانی مانند نوبخت اهوازی و فرزندش ابوسهل و امثال آنان را در دربارهای خود جمع کردند و آنان به کار تألیف و تعلیم خود اما به زبان عربی در بغداد ادامه دادند و بدین گونه یک مرکز علمی جدید در زیر حمایت مادی و معنوی خلفای عباسی و وزیران و سرکردگان ایرانی آنان به وجود آمد و چیزی نگذشت که یکی از بزرگ‌ترین مرکز‌های علمی اسلامی شد.

نخستین کار بزرگ این حوزه جدید علمی ترجمه و نقل دانش‌ها به زبان عربی بود که سبب شد تا زبان اعرابِ بادیه نشین به یک زبان علمی مبدل شود. دانشمندانی که به کار ترجمه دانش‌ها به عربی دست زدند یا از مرکزهای علمی غیرایرانی در اطراف سواحل علیای فرات آمده بودند و یا از حوزه‌های علمی ایران به بغداد سفر کردند. از میان آنان چند تن را که مشهورترند برمی شماریم:
جورجیس پسر بختیشوع و فرزندش بختیشوع و نواده‌اش جبرئیل جندیشاپوری، یوحنا پسر ماسویه از پزشکان معروف جندیشاپور، رَبَّن طبری دانشمند ماهر در طب و نجوم و ریاضیات، نوبخت اهوازی و فرزندش ابوسهل خورشاذماه، عمر پسر فَرُّخان طبری، ابراهیم بن حبیب فزاری و فرزندش محمد از عالمان مشهور ریاضی و نجوم، روزبه پسر دادویه معروف به عبدالله بن مقفع نویسنده و مترجم بلند مرتبه‌ی کتاب‌های تاریخ و ادب از زبان پهلوی به عربی، ابوزکریا یحیی بن عَدّی منطقی، ابوالخیر خَمّار حکیم مؤلف و مترجم، و ابوریحان بیرونی متفکر بزرگ و ریاضی دان نام‌آور که بسیاری از کتاب‌های فلسفی و نجومی و پزشکی را از هندی به عربی نقل کرده است.
به دست این مترجمان ایرانی و غیرایرانی آثار طراز اول از دانش‌های مختلف به عربی ترجمه شد و در دسترس عالمان اسلامی قرار گرفت و مسلمانان از راه مطالعه و تحقیق در آن‌ها با دانش‌های یونانی و هندی و ایرانی آشنا شدند و آن‌ها را با هم درآمیختند و خود نیز اضافات و اصلاحاتی به وجود آوردند.
سهم دانشمندان ایرانی را در این نهضت بزرگ علمی نمی‌توان نادیده گرفت از آن میان گذشته از کسانی که نامشان را در شمار مترجمان یاد کردیم از: احمد بن عبدالله حاسب مروزی (م 220 هـ) صاحب کتاب الابعاد و الاجرام و کتاب زیج؛ ابوعبدالله محمد بن موسی خوارزمی عالم ریاضی و صاحب کتاب حساب و کتاب المختصر فی حساب الجبر و المقابله؛ ابوالعباس فضل بن حاتم نیریزی مؤلف بزرگ ریاضی؛ محمد بن کثیر فرغانی مؤلف رساله‌هایی در اسطرلاب و اصول علم نجوم؛ برادران بنی موسی بن شاکر خراسانی (محمد، احمد و حسن) که در ریاضی صاحب تألیف و ترجمه‌اند و محمد (م 259 هـ) از باقی مشهورتر است؛ و ابومعشر جعفر بن محمد بلخی (م 272 هـ) ریاضی دان معروف، می‌توان نام برد.
وجود و ظهور این دانشمندان در دانش‌های ریاضی و نجوم و همچنین عالمان و پزشکان مشهوری در طب و وجود مرکز پزشکی جندی شاپور، مرتبه بلند و رواج این دانش‌ها را در دوره ساسانیان نشان می‌دهد. در جندی شاپور طب ایرانی، یونانی و هندی به هم درآمیخته بود و بهترین طبیبان زمان در آن به تدریس و تألیف مشغول بودند. حنین بن اسحق (م 264 هـ) علاوه بر آن که تألیفاتی در طب به زبان عربی داشت مانند کتاب العین و کتاب المسائل، کوشید تا آثار بقراط و جالینوس را به عربی برگرداند و با ترجمه‌های خود به این مرکز رنگ یونانی بخشید.
دانشمند بزرگ طبرستان و مازندران یعنی علی بن ربَّن طبری هم کتاب معروف فردوس الحکمه خود را در سال سوم خلافت المتوکل عباسی تألیف کرد که توانست جای کتاب‌های دانشمندان یونان و اسکندریه را بگیرد و تا عهد مؤلف بزرگ‌ترین کتاب طبی در تمدن اسلامی شناخته شود.
علوم ادبی پیش از این به دانش‌هایی گفته می‌شد که ناظر بر چگونگی بیان معانی به صورت‌های گوناگون بود مانند: کتابت و خطابه و شعر و انشاء، و خود به دانش‌های خطی یعنی علوم مربوط به الفاظ مانند مخارج حروف، لغت، اشتقاق و صرف؛ و علوم متعلق به ترکیبات یعنی نحو، معانی، بیان، بدیع، عروض، قافیه، قرض الشعر، انشاء، محاضره و تاریخ تقسیم می‌گشت.امروزه دانش‌هایی مانند نقد ادبی و سبک شناسی و زبان شناسی و تاریخ ادبیات را نیز در بر می‌گیرد.
بدیهی است که دامنه علوم ادبی در آغاز دوره اسلامی به این وسعت نبود، بلکه رفته رفته توسعه یافت. از اسباب و علل این توسعه یکی ترجمه کتاب‌های ادبی و تاریخی و داستانی و امثال و حکم از زبان پهلوی به عربی بود. دیگر ورود عده زیادی از الفاظ مفرد و مرکب از زبان‌های سریانی و یونانی و ایرانی به زبان عربی و سوم آشنایی مسلمانان با دانش‌های ادبی یونانی و سریانی و پهلوی. در سه قرن اول هجری مسلمانان ایرانی به سبب نیازی که به آموختن زبان عربی داشتند در تدوین قواعد و صرف و نحو آن زبان کوشش بسیار کردند و در دو مرکز بصره و کوفه، دو شهر قدیم ایرانی، عده‌ای از عالمان مشهور ایرانی مثل سیبویه (م 183 هـ) صاحب الکتاب در نحو و شاگردانش اخفش خوارزمی در بصره و کسایی فارسی و شاگردانش فرّاء در کوفه سرگرم کار بودند. در دانش لغت و علوم بلاغی هم دانشمندانی چون خلیل بن احمد صاحب کتاب العین در لغت و ابوعبیده معمّربن مثنّی مؤلف مجازالقرآن و ابوحاتم سیستانی صاحب کتاب الفصاحه درخشیدند.
منبع مقاله :
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.