در عهد سامانی نثر هم مانند شعر پارسی رواج و رونق گرفت و کتابهایی در موضوعات متنوع به زبان دری نوشته شد. مجموع آثاری که از این دوره به دست ما رسیده همهی آثاری نیست که در آن عهد تألیف شده است، زیرا نهضت علمی و ادبی و نیرومندی که در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم در ایران وجود داشته است ایجاب میکند که آثار متعدد دیگری هم به رشته تحریر درآمده بوده باشد که در دورههای بعد بر اثر عدم توجه مردم یا به سبب بروز حوادث گوناگون طبیعی و یا هجومهای پیاپی و نهب و ویرانیهای ناشی از آن باید از میان رفته باشد. با این همه آنچه باقی مانده قابل توجه و معتبر است و از روی آنها میتوان گفت تقریباً همان توجه و اقبالی که به شعر و شاعران میشده نسبت به نثر و نویسندگان هم وجود داشته است به ویژه در حق مورّخان و مؤلفان کتابهای علمی. اقدام پادشاهانی چون امیر نصر بن احمد به ترجمهی کلیله و دمنه، منصوربن نوح به ترجمهی تاریخ و تفسیر طبری، علاء الدوله کاکویه برای نگارش دانشنامه به فارسی دری و ترجمه رسالهی حیّ بن یقظان از عربی به فارسی و از همه مهمتر گرد آوردن شاهنامه ابومنصوری به دستور ابومنصور محمدبن محمدبن عبدالرزاق سپهسالار خراسان نمونهای از این توجه و اقبال است.
ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی در میانه عهد سامانی اقدام به برگردان دیوان رسائل و مکاتبات دربار از عربی به فارسی کرد و بنا بر شواهدی که در دست است از آخرهای عهد سامانی نامههای پادشاه خراسان به حکّام جزء و سلاطین دیگر حتی به خانان ترکستان به زبان فارسی نوشته شد و به بنیان گرفتن نثر پارسی و مرسوم شدن تألیف کتب به آن زبان کمک کرد و موجب شد تا چندین کتاب و رساله فارسی در موضوعات علمی شامل منطق، طب، داروشناسی، نجوم و ریاضیات نوشته شود و راه برای نویسندگان دورهی بعد هموار گردد.
نثر این دوره ساده و روان و خالی از هرگونه تکلّف و تصنّع است و فقط برای بیان مقصود به کار میرود. در کتابهای فارسی این دوره نفوذ واژههای عربی اندک است و حتی در کتابهای علمی تلاش شده است تا به جای آوردن ترکیبات عربی معادل فارسی آنها جایگزین شود، به طوری که میتوان از روی آنها جدول و مجموعهای غنی از اصطلاحات علمی پارسی در موضوعهای طبی و فلسفی و ریاضی و نجوم ترتیب داد.
بر روی هم نفوذ واژههای عربی در متون ترجمه شده از عربی به فارسی، مانند ترجمهی تاریخ طبری (= تاریخ بلعمی) بیشتر از متونی است که به فارسی نوشته شده است مانند مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری که جز در مورد اسامی خاص و موارد معدود دیگر به ندرت میتوان واژهی عربی در آن یافت. حتّی باید گفت که کاربرد واژههای عربی در شعر این دوره بیشتر از نثر بوده است زیرا بسیاری از واژههای عربی تنها برای حفظ وزن و درستی قافیه در شعر شاعران این عهد راه یافته و سپس در دورههای بعد کم کم در نثر و زبان محاوره وارد شده است.
در نثر قرن چهارم و آغاز قرن پنجم فعلهای ربطی و غیرربطی و گاهی حتی یک جمله یا بخشی از یک جمله به تمامی تکرار میشده و آن را عیب نمیشمردند: «پس امیر... مردی بود با فَرّ و خویشکام بود و با هنر و بزرگ منش بود اندر کامروایی.» (1) صناعت و تکلّف در آن راه نداشت و از اصطلاحات علمی و اشعار و امثال عرب خالی بود. در عوض عدد واژههای فارسی سرهی متداول در لهجهی محاورهی مشرق ایران یعنی لهجه و لغت دری در آن زیاد بود. این نوع واژهها در قرنهای بعد متروک شد و جای خود را به مفردات و ترکیبات عربی داد.
در برخی از منابع و مآخذ و از جمله در کتابهای لغت چون فرهنگ جهانگیری و مجمع الفرس از وجود کتابهایی در زمینهی طب و داروشناسی و لغت پارسی خبر داده اند که امروز چیزی از آنها باقی نمانده یا اگر مانده هنوز به دست ما نرسیده است. به همین سبب از ذکر نام آنها صرف نظر میکنیم. از جملهی قدیمترین کتابهایی که به نثر فارسی و در دورهی مورد مطالعهی ما نگاشته شده است یکی شاهنامهها و داستانهای قهرمانی منثور بوده است که باید تألیف آنها به سبب دغدغهی خاطر ایرانیان در تحصیل استقلال سیاسی و ادبی و تدوین تاریخ روزگاران و ثبت سرگذشت نیاکان خود، و طبعاً به تقلید از خدای نامههای پهلوی (= خُوَتای نامگ) و ترجمههای عربی آن، صورت گرفته باشد و همینها بود که پایه و مایهی ایجاد منظومههای حماسی در زبان فارسی شد.
شاهنامهی ابوالمؤید بلخی معروف به شاهنامهی مؤیدی و شاهنامه بزرگ، در شرح تاریخ و داستانهای کهن از شاهان و پهلوانان ایرانی قدیم بوده است. از برخی از این قهرمانان در منظومههای حماسی و حتّی در شاهنامه فردوسی ذکری به میان نیامده و یا در کمال اختصار به آنها پرداخته شده است مانند کی شکن (برادرزادهی کیکاووس) و گرشاسپ، و یا مانند اخبار مربوط به نریمان و سام و افراسیاب و لهراسپ که در شاهنامهی مؤیدی مفصلتر از منظومههای حماسی است. از این کتاب بسیار بزرگ و مفصّل تنها یک بخش که خود جزئی از کتاب گرشاسپ (= سرگذشت گرشاسپ) است و صاحب تاریخ سیستان آن را به مناسبتی در کتاب خود نقل کرده، برای ما باقی مانده است. این کتاب در نیمهی اول قرن چهارم نوشته شده بود و بلعمی در تاریخ خود از آن نام برده است.
علاوه بر شاهنامهی مؤیدی، در کتاب آثار الباقیهی ابوریحان بیرونی از شاهنامهی منثوری نام برده شده است که مؤلف آن ابوعلی محمد بن احمد بلخی الشاعر، و متنی معتبر و مستند به اسناد مهم زمان بوده است. و در آن از کتابهای سیرالملوک، مانند سیرالملوک عبدالله بن مقفّع و دیگران استفاده شده و از این حیث بیشتر مستند به روایتهای کتبی بوده است تا روایتهای شفاهی.
شاهنامهی دیگر متعلق به ابومنصور محمدبن عبدالرزاق سپهسالار خراسان است که از نظر اصل و نسب مانند حکیم بزرگ طوس از بزرگ زادگان طوس و از نژاد دهقانان بود و چندی از سوی احمد بن محمد بن مظفّر چغانی سپهسالاری خراسان داشت و سپس یک بار هم از جانب سامانیان این سمت را یافت. او برای تدوین این شاهنامه چند تن از دانشمندان و دهقان نژادانِ خراسان و سیستان را زیر نظر وزیر فرزانهی خود ابومنصور معمری به کار گماشت و آنان با استفاده از منابع کهن و روایتهایی که به صورت شفاهی میان مردم ردّ و بدل میشد امّا موثق بود شاهنامهای فراهم آوردند که ابومنصور معمری بر آن مقدمهای نوشت (346 هـ) و اگر چه اصل آن شاهنامه برای ما باقی نمانده آن مقدّمه در دست است و در شمار قدیمیترین نمونههای موجود نثر پارسی است و در تدوین شاهنامههای منظوم مورد استفادهی دقیقی و فردوسی قرار گرفت و نیز به درد ابومنصور ثعالبی در تألیف کتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم خورد.
غیر از شاهنامههای منثور داستانهایی هم به نثر وجود داشت مانند داستان گرشاسپ، داستان نریمان و سام و زال و رستم و فرامرز و سهراب و بانوگشسپ و ... که برخی از آنها از جمله داستانهای رستم و اسفندیار و سهراب مورد استفادهی فردوسی قرار گرفت و برخی دیگر چون داستان گرشاسپ و فرامرز و برزو موضوع کار شاعرانی از قرن ششم به بعد در سرودن منظومههای حماسی به تقلید از شاهنامه واقع شد.از دیگر آثار برجای مانده از نثر فارسی در قرن چهارم و آغاز قرن پنجم یکی رسالهای است در احکام فقهی حنفیان از حکیم ابوالقاسم بن محمد سمرقندی (م 343 هـ) از این رساله دو نسخهی خطی در ایران و ترکیه شناخته شده است. شادروان استاد صفا نسخهی ایرانی را دیده و در توضیح مربوط به آن خاطر نشان کرده اند که مقدمه و خاتمهی آن از خواجه محمد پارسا، مؤلف قرن هشتم هجری است. برخی از اصحاب رأی در صحت انتساب این رساله تردید کردهاند. اگر نسب این نسخه درست باشد بر مقدمهی شاهنامه ابومنصوری که به «مقدمهی قدیم شاهنامه» معروف است و ذکر آن گذشت قدمت دارد. دیگر کتاب عجایب البُلدان منسوب به ابوالمؤید بلخی است که اطلاع ما از آن نیز از طریق تاریخ سیستان است و در آن از عجایب برّ و بحر و بلاد سخن رفته بوده و برخی از آن در تاریخ سیستان نقل شده است. امّا کهن ترین کتابی که به تمامی موجود است تاریخ بلعمی است که اگر چه اساس آن بر ترجمهی تاریخ الرسل و الملوکِ محمد بن جریر طبری استوار است بسیاری مطالب هم از کتابهای تاریخی دیگر در آن گرد آمده و صورت تألیفی جداگانه یافته است علی الخصوص که مؤلف از ترجمه برخی مطالب تاریخ طبری در آن چشم پوشیده است. ابوعلی محمد بن عبدالله بلعمی (م 363 هـ) مؤلف و مترجم این کتاب از وزیران آل سامان و از رجال بزرگ و مشهور قرن چهارم و گویا منسوب به «بلعمان» از قراء مرو است و این اثر را به دستور ابوصالح منصوربن نوح سامانی و هم در آن زمان که وزیر او بود فراهم آورد. تاریخ بلعمی یکی دو بار در هند و ایران به طبع رسید. از کتاب جامع البیان فی تفسیر القرآن محمد بن جریر طبری هم ترجمهای به دستور همان ابوصالح منصوربن نوح شد که معروف است به ترجمهی تفسیر طبری و مشتمل است بر عدد بزرگی از لغات و مفردات فارسی در برابر معادل عربی آنها در قرآن. اصل کتاب مفصل بوده و اجزائی از آن در کتاب خانههای کشور موجود است. غیر از این تفسیر چند نسخه از تفسیرهای قدیم در کتابخانهها موجود است که به احتمال قوی متعلق به قرن چهارم است. از آن جمله یکی نسخهای است از مجلّد سوم یک تفسیر کهن در کتابخانهی دانشگاه کمبریج به نثری روان و شیوا و کلامی فاخر و زیبا که باید پیش از سال چهارصد هجری نوشته شده باشد. همچنین در کتابخانه ملّی شهر برلین نسخهی ناقصی از یک کتاب در احکام نجوم به نام البارع تألیف ابونصر حسن بن علی منجم قمی مؤلِّف به حدود سال 367 هـ موجود است. کتاب هدایة المتعلمین فی الطّب تألیف ابوبکر اخوینی، ربیع بن احمد، در شمار کتابهایی است در طب که به قول نظامی عروضی نه مجمل و نه مفصّل یعنی متوسط است. در علم جغرافی کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب به نثر فارسی و مولِّف به سال 372 هـ دربارهی زمین و بخشهای آن و نواحی و بلاد و اقوام نوشته شده است و ما مؤلف آن را نمیشناسیم. کتاب نورالعلوم در مبانی عرفانی و با انشایی ساده و روان و نثری شیرین و دل انگیز به شیخ ابوالحسن خرقانی صوفی قرن چهارم (م 425 هـ) منسوب است. از کتاب الابنیه عن حقائق الادویه در معرفی داروها به ترتیب حروف و با نثری ساده همراه با ویژگیهای نگارشی کهن، یک نسخهی منحصر به خط اسدی طوسی شاعر، مکتوب به سال 447 هـ در کتاب خانه شهر وین موجود است. مؤلف این کتاب ابومنصور موفق بن علی هروی است که از زندگانی او اطلاعی در دست نیست.
آثار فارسی فیلسوف بزرگ ابوعلی سینا شامل چند کتاب است که برخی از آنها از خود او و بعضی منسوب به اوست. دانش نامهی علایی (یا: علائیه) را شیخ به درخواست علاء الدوله کاکویه و به قصد تحقیق در منطق و طبیعیات و هیئت و موسیقی و مابعدالطبیعه آغاز کرد امّا جز به نوشتن بخشهای منطق و الهیات و طبیعیات آن توفیق نیافت. باقی را که شامل حساب، هندسه، هیئت و موسیقی است بعد از او شاگردش ابوعبید جوزجانی با استفاده و ترجمه از آثار دیگر شیخ الرئیس به پایان برد. این کتاب شامل یک دورهی کامل از حکمت مشاء به زبان فارسی و بسیاری از اصطلاحات فلسفی و منطقی به این زبان است. دیگر رسالهی نبضِ شیخ است که در شمار نخستین کتاب در طبّ به زبان فارسی و شامل بحث در کیفیت آفرینش عناصر و طبایع و مزاجها و تحقیق در دوران خون و حرکات نبض است. باقی رسالههای فارسی منسوب به ابن سینا ترجمههایی است به فارسی از آثار عربی او و متعلق به روزگاران بعد از او. کتاب شرح تعرّف به فارسی اثر ابوابراهیم مستملی بخاری، اسمعیل بن محمدبن عبدالله، (م 434 هـ) در چهار مجلد که شرحی است بر کتاب التعرّف لمذهب التصوفِ ابوبکر کلاباذی (م 380 هـ) به عربی. این شرح را مستملی بخاری به درخواست اصحاب و مریدانش نوشت و در آن به سخن پیران و متقدمان و آیات قرآن و اخبار و احادیث و مسائل فقهی استناد و استشهاد جُست و در آن در باب توحید و دیانات و احوال و مقامات و حقایق و مشاهدات و رموز و اشارات و سخن مشایخ و حکایات بر طریق سنت و جماعت سخن گفت. مجلّدات چهارگانهی این کتاب به سال 1912 م در لکهنو (هندوستان) چاپ سنگی شده است. در انشای نسخهای که اساس این طبع بوده به طور قطع و یقین تصرفاتی صورت گرفته و آن را از صورت انشای آغاز قرن پنجم دور کرده است و این از نوع تصرفاتی است که در خانقاهها و یا به وسیله نسخهنویسان معمول بوده تا عبارتها و انشاءهای کهنه برای سالکان طریقت مفهوم گردد. کتاب دیگری که از همین شارح در دست است کشف المحجوب نام دارد و غیر از کشف المحجوب هجویری است.
نخستین کتاب معتبر پارسی در نجوم و هندسه و حساب التفهیم لأوائل صناعة التنجیم اثر ابوریحان بیرونی است که ابتدا آن را به فارسی به نام ریحانه دختر حسین خوارزمی نوشت (420 هـ) و سپس خود آن را به عربی درآورد. ابوریحان در این کتاب کوشید تا از اصطلاحات فارسی موجود در اواخر عهد ساسانی در نجوم و ریاضیات استفاده کند. برخی از تعبیرات آن هم مبنای هندی و سانسکریت دارد و کلمات عربی در آن بسیار کم و اگر هست ساده و روزمره است. ترجمه و شرح رسالهی حی بن یقظان یکی دیگر از نثرهای این دوره است. حیّ بن یقظان (= زندهی بیدار) یک اثر تمثیلی عرفانی است که ابوعلی سینا آن را در قلعهی فردجان در شرح حال پیری به این نام از اهالی بیت المقدس نوشت و از «حیّ بن یقظان» تمثّل به «عقل فعّال» جُست که صوفی زاهد را در وصول به حق یاوری میکند.
این داستان که بسیار مورد توجه قرار گرفت هم در عصر نویسنده به دستور علاء الدوله کاکویه به فارسی ترجمه و شرح شد. برخی از محققان ابوعبید جوزجانی شاگرد ابن سینا را مترجم و شارح آن دانستهاند. زبان این شرح بسیار فصیح و کلام آن استوار و بیان آن روان و سلیس است و باید پیش از سال 433 هـ که سال درگذشت علاءالدوله است صورت پذیرفته باشد. دیگر، دو رسالهی شش فصل و استخراج در زمینهی نجوم از ابوجعفر محمدبن ایوب حاسب طبری به فارسی است. شش فصل دربارهی وجوه علمی و عملی اسطرلاب و استخراج در شناختن عمر و بقاء آن نوشته شده است. یکی دیگر از کتابهای معتبر فارسی که بخش بزرگی از آن در این دوره نوشته شده تاریخ سیستان است. بخش نخستین این کتاب که منظور نظر ماست تا حوادث سال 445 هـ را در بر دارد و به نثری ساده، روان و فصیح مانند نثر بلعمی نگارش یافته و آثار کهنگی زبان و کلمات و ترکیبات آن به درجهای است که در نثر دورهی سامانی میتوان دید. جملههای نثر کوتاه و عبارتهای رسا و فعلها درست و تمام به کار رفته است. بخش دوم کتاب که تا حوادث سال 725 را شامل است به سبکی متمایز از بخش نخست و در اوایل قرن هشتم نوشته شده است.
اثر در خور ذکر دیگر کتاب کشف المحجوب ابویعقوب اسحق بن احمد سگزی است در حکمت و فلسفه بر مذاق اسماعیلیان در هفت مقالت که هر مقالت مشتمل بر چند جُستار است و در آن از توحید، خرد، نفس، طبیعت، موجودات روی زمین، نبوت و معاد سخن گفته شده است. سبک نگارش آن کهن و نزدیک به نثرهای آغاز قرن پنجم است امّا شیوهی سخن در غالب موارد به ترجمه میماند و این ظنّ را ایجاد میکند که شاید ترجمهای از اصل تألیف ابویعقوب سگزی باشد. از ابونصر منصوربن مشکان کاتب بزرگ عهد غزنوی و رئیس دیوان رسائل محمود و مسعود که هم به پارسی و هم به عربی خوب مینوشت چند نامه پارسی در تاریخ بیهقی بر جا مانده است به نثری شیوا و فاخر و عباراتی رسا و در کمال فصاحت. دیگر کتاب زین الاخبار اثر ابوسعید عبدالحیّ بن محمود گردیزی در تاریخ عمومی و تاریخ غزنویان تا سال 440 هـ است. نثر این کتاب ساده و روان و آمیخته به واژههای تازی امّا به سبکی کهنه و نزدیک به شیوهی عهد سامانی است.
آخرین اثر منثور متعلق به این دوره کتاب قصص الانبیاء مشتمل بر روایتهای کلبی (هشام بن محمد م 146 هـ) از ابن عبّاس دربارهی قصص قرآن است که اسحق بن ابراهیم نیشابوری نوشته و ممکن است در اصل نسخه تصرفاتی راه یافته باشد. واژههای عربی متن زیاد امّا بخشی از مفردات و ترکیبات آن کهنه است.
منبع مقاله :
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول