نویسنده: پرفسور کریستین یحیی بونو (1)
«اسلام ناب»، اسلامی است که از هرچه غیر از «وحی» مبرا باشد؛ اسلامی که به حضرت محمد و سلسله امامان نازل شد و عاری از هرگونه دخل و تصرف بشری است. براساس باورهای شیعه فقط «امام» در هر زمانی میتواند نمادی از اسلام ناب باشد.
بنابراین، ما امروز در شرایط سخت غیبت امام عصر هستیم و دسترسی مستقیم به امام زمانمان نداریم تا تفسیر اسلام ناب محمدی را از او بخواهیم. آیا این بدان معناست که در این عصر ما میتوانیم هر تفسیری را بپذیریم؟ نه، چنین نیست. ما نمیتوانیم هرگونه خوانشی از اسلام داشته باشیم، چون اسلام ناب دست به دست از امامان به ما رسیده است. در همه مکاتب شیعه، شیعیان ایمان دارند که بعد از پیامبر نماینده شایستهای وجود دارد که میتواند «نماد اسلام ناب» باشد.
در جست وجوی فقیه فی الدین
پیروان سایر مکاتب اسلامی معتقدند که قرآن به تنهایی میتواند پاسخگوی نیازهای آنها باشد، اما ویژگیای که شیعیان را از سایر مسلمانان متمایز میکند این است که معتقدند قرآن به تنهایی کافی نیست، بلکه باید فردی «مفسر شرعی قرآن» باشد. این مفسر در هر دوران فقط یک نفر است، نه گروهی از مردم. این فرد برای این کار انتخاب شده و هر فردی اجازه تفسیر قرآن را ندارد، چرا که در غیر این صورت هر کس می تواند برداشت خود را از قرآن بیان کند.در دوران غیبت باید تلاش کنیم از طریق اجتهاد پاسخی برای سوالهایمان پیدا کنیم. اجتهاد در عصر غیبت موجب میشود که در حد امکان به «اسلام ناب» نزدیک شویم. بنابراین، هر فردی که قلباً اسلام و حقانیّت آن را پذیرفته باید برای نزدیک شدن به اسلام ناب در هر عصری به اجتهاد روی آورد و از کسانی که وارثان، جانشینان و نمایندگان امام عصر هستند، کمک بگیرد.
این افراد فقها هستند و کسانی که فهمی عمیق از اسلام دارند. البته باید بین معنای اصطلاحی و معنای لغوی «فقیه» تفاوت قائل شد؛ در لغتشناسی فقیه کسی است که متخصص حقوق مسلمانان است. فقیه از این نگاه «حقوقدان وحی» است، اما در معنای اصطلاحی فقیه کسی است که فهمی عمیق از اسلام و دین دارد؛ یعنی «فقیه فی الدین». زمانی که خداوند متعال فردی را دوست داشته باشد، به وی درک صحیحی از اسلام میبخشد؛ چنین فردی از قوانین و بنیانهای اسلامی برداشت صحیحی خواهد داشت. این قوانین از اصول و پایههای دینی و همانند اسکلت آن میباشند. هر جامعهای به قانون نیاز دارد و فلاسفه بزرگ مانند سقراط و افلاطون نیز به این قانون باور داشتند، چرا که اساس هر جامعهای قانون، حق و حقوق است. پس این از اصول بنیادین است و ما نمیتوانیم بگوییم که فقه و حقوق اسلامی از جنبههای ثانویه جامعه و حتی دین است، چون ساختار یک جامعه را تشکیل میدهند. حتی نمیتوانیم بگوییم که غایت و هدف یک جامعه رسیدن به قانون است، زیرا قانون ساختار بنیادین جامعه است. مباحث مربوط به فقه و اصول از جنبههای بنیادین «اسلام ناب» است و وظیفه فقها است که «اجتهاد» کنند، همانطور که در طول تاریخ این اتفاق افتاده است؛ یعنی تلاش قانونی و کوشش شرعی برای ارائه تفسیری فقهی از اسلام که مطابقت کامل با نیازهای روز دارد. این تعریف اسلام ناب محمدی است.
عقلانیت امام خمینی
برای فهم «اسلام ناب» امام خمینی (رحمه الله) باید پارهای از ظرایف و دقایق را شناخت. امام خمینی (رحمه الله) در تفسیر سوره حمد اشاره میکنند: هدف وحی این است که بشریت را به تکامل برساند، تواناییهای بالقوه انسان را تبدیل به تواناییهای بالفعل کند. امام خمینی (رحمه الله) همواره از مفهوم صراط مستقیم انسانیت در تفاسیر خودشان استفاده می کنند و معتقدند انسان میتواند منطقی و عقلانی تکلم و تجزیه و تحلیل کند، چون تنها تابع احساسات و نیازهای غریزی و حیوانی خود نیست. انسان الهی کسی است که کاملاً در جهت ایدهآلهای برتر بشریت حرکت میکند و میتواند به خدا نزدیک شود. عبادات و تمام اعمال سفارش شده در اسلام مانند نماز خواندن و روزه گرفتن، تنها وسیلهای برای رسیدن انسان به تفکر است و قوانین جامعه اسلامی، ابزاری برای رسیدن به این هدف است. در تفکر امام خمینی (رحمه الله) پیامبران و امامان تنها برای برپایی حکومت اسلامی نیامدهاند، بلکه آنها حکومت اسلامی تشکیل دادند تا به هدف اصلی برسند.دومین حدیث اصول کافی بسیار مهم و بنیادین است، چرا که با فهم آن بیشتر میتوانیم اسلام ناب محمدی را بشناسیم. حدیث میگوید: زمانی که خداوند حضرت آدم را خلق کرد، جبرئیل بر او نازل شد و به آدم گفت: «خداوند به تو سلام میرساند و میخواهد که از یبن سه مورد یکی را انتخاب کنی.» حضرت آدم سوال میکند آن سه چیز چیست؟ جبرئیل میگوید: «عقل، دین و حیا». حضرت آدم میفرماید: من حتی برای انتخاب لحظهای تأمل نمیکنم، چرا که از قبل «عقل» را انتخاب کردهام.
مسلمانان شیعه، سنی و حتی پیروان سایر ادیان اگر در مقابل این سوال قرار میگرفتند، شاید پاسخ میدادند که «دین» را انتخاب میکنیم، اما حضرت آدم «عقل» را ترجیح داد. در ادامه حدیث آمده است، جبرئیل به حیا و دین امر میکند که بروند، اما آنها پاسخ میدهند که ما نمیرویم چرا که از جانب خداوند دستور داریم همیشه در کنار عقل باشیم. پس با انتخاب عقل، دین و حیا را هم میتوان به دست آورد. دین بدون عقل یا به «تعصبات انحرافی» ختم میشود، یا به «انحراف خرافی». یعنی در نهایت یا به «داعش» میرسد یا به ناکجاآباد. مبنا همیشه عقل است و ملاک تشخیص عقل هم همراهی دین و حیا با آن است. معاویه در زمان خود زمامدار زیرکی بود که به «داهیه العرب» معروف بود؛ چیزی که در معاویه بود شبیه عقل است، اما عقل نیست؛ در واقع نوعی شیطنت است و دین و حیا را در کنار خود ندارد.
خداوند به انسان دستور داده است که همیشه با عقل همراه باشد. در نتیجه، باید تعریفی از عقل ناب و عقل دینی ارائه شود. «قلب سلیم» نیز یعنی وجود عقلی که دارای قدرت داوری است و در کنار آن دین و حیا وجود دارد. در سورهی بقره آمده است : «هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ». متقین چه کسانی هستند؟ «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» کسانی که به غیب ایمان دارند. این صلاه چیست؟ همان ارتباط با غیب است. این یک تئوری و نظریه است؛ یعنی این جهان به خودی خود کافی نیست، بلکه یک ماورایی هم وجود دارد. اتصال با آن ماوراء یعنی صلاة و رسیدن خبر از جانب ما به دیگران هم زکات است. پس دین در معنای اول یعنی شناخت. اگر یک الگوشناسی در اختیار افرادی که با دین آشنایی ندارند قرار بگیرد، با دین حقیقی آشنا میشوند و از آن پیروی میکنند.
«وجدان بشری» در قلب سلیم
به اعتقاد برخی زمانی که شما از طریق عقل به دین برسید، میتوانید عقل را رها کنید، اما چنین نیست. عقل باید در دین نیز راهنمای انسان باشد. عقل هم در تجلی دین نقش دارد و هم در برداشت و فهم از دین. گاهی پیش میآید که نه عقل جوابی دارد و نه دین. اینجا، حیا به سوالات پاسخ میدهد. امیرالمؤمنین میفرمایند: اگر تمام دنیا را به من بدهند تا پوست گندمی را از دهان موری بگیرم، این کار را نمیکنم. در اینجا عقل مانع از این کار نیست؛ دین هم مخالفتی ندارد، چون نه حرام است، نه مکروه. «وجدان بشری» است که در قول و فعل امیرالمومنین نمود پیدا میکند. یعنی اگر من یک ظلم کوچک را بپذیرم، به صورت بالقوه ظلم بزرگتری را هم پذیرفتهام. وقتی از امیرالمؤمنین میخواهند که به شکل صوری حکومت معاویه را بپذیرد و سپس او را براندازد، ایشان نمیپذیرند و میگویند حتی اگر یک روز حکومت او را قبول کنم، ظلم را پذیرفتهام. به هیج عنوان «ظلم مصلحتی» نداریم. ممکن است در موارد اندکی دروغ مصلحتی داشته باشیم، ولی ظلم مصلحتی نداریم. هرچند امیرالمؤمنین با یک دروغ کوچک میتوانست خلیفه سوم شود. از ایشان پرسیدند: «تو حاضری سنت پیامبر و سنت شیخین را برپا کنی؟» امام علی پاسخ داد: «سنت پیامبر را بله، ولی سنت شیخین را نه.» از عثمان هم این سوال را پرسیدند، او گفت بله، من هر دو را انجام میدهم. اگر حضرت علی به این سوال پاسخ مثبت میداد، خلیفه میشد، اما این دروغ مصلحتی برای حضرت مجاز نبود، حتی به قیمت در اختیار داشتن زمامداری مملکت.من همواره در مسیر زندگیام، خود را مدیون امام خمینی (رحمه الله) میدانم، چرا که امام دو نوع «دوگانگی» را برای من حل کرده است؛ یکی دوگانگی بین «دغدغه دینی» و «دغدغه اجتماعی» است که متأسفانه همه جا با آن مواجه هستیم؛ حتی در پارهای از تفاسیر اسلامی که از ماهیت اسلام ناب فاصله گرفتهاند. پیش از ظهور امام خمینی (رحمه الله) همیشه می گفتند شما یا باید صوفی باشید یا طرفدار اخوان المسلمین؛ یعنی یا باید «مذهبی» باشید یا «سیاسی».
دوگانگی دوم پاسخ به ارتباط بین «ذوق» و «عقل» بود. برخی میگویند یا باید اهل ذوق باشی یا اهل فلسفه. تفکیک بین عرفان و فلسفه از این نقطه آغاز شد. این موضوع را ابتدا ملاصدرا حل کرد و بعد از آن امام خمینی (رحمه الله) تنها کسی است که این دو را به صورت نظری و عملی با یکدیگر جمع کرد و حتی در شخصیت ایشان نیز به ظهور رسیده است. ملاصدرا نیز در نوشتههای خود هرگز نگفته است که اجتماعیات را رها کن و فقط به سروسلوک و عزلت روی بیاور، ولی عملاً نتوانست این دو امر را جمع کند و در شخصیتش بروز دهد. امام خمینی (رحمه الله) هم در عمل و هم در نظر موفق به این کار بزرگ شد.
پینوشتها:
1. فیلسوف متأله و مفسر فرانسوی قرآن کریم، شاگرد استاد «سید جلال الدین آشتیانی»، صاحب رساله معروف «الهیات در آثار فلسفی و عرفانی امام خمینی» و نویسنده کتابهای «تصوف و عرفان اسلامی» (1991)، و «امام خمینی، عارف ناشناخته قرن بیستم» (1997)، «آیین انقلاب اسلامی» (2003) است. او از شارحان فلسفه صدرایی و حکمت متعاله به شمار میرود. پرفسور بونو عضو تحریریه خارجی «عصر اندیشه» است.
منبع مقاله :مجله فرهنگ و علوم انسانی عصر اندیشه شماره هفتم