روش تحلیلی (بازگشتی) و تألیفی (پیش رفتی) از نظر کانت

این روش بدین معناست که شخص ابتدائاً نتیجه ای را که مطلوب اوست مسلّم می انگارد و از آن جا به سوی شرایطی که آن نتیجه منحصراً با احراز آن شرایط ممکن می شود پیش می رود ... و شاید بهتر باشد آن را روش بازگشتی
شنبه، 10 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روش تحلیلی (بازگشتی) و تألیفی (پیش رفتی) از نظر کانت
 روش تحلیلی (بازگشتی) و تألیفی (پیش رفتی) از نظر کانت

 

نویسنده: دکتر حسین معصوم




 

کانت در تمهیدات درباره ی «روش تحلیلی» می گوید:
این روش بدین معناست که شخص ابتدائاً نتیجه ای را که مطلوب اوست مسلّم می انگارد و از آن جا به سوی شرایطی که آن نتیجه منحصراً با احراز آن شرایط ممکن می شود پیش می رود ... و شاید بهتر باشد آن را روش بازگشتی (1) بنامیم تا از روش تألیفی یا پیش رفتی (2) متمایز گردد. (3)
رابرت پاول ولف در این باره می گوید: روش بازگشتی در جست و جویِ پیش فرض هایِ یک قضیه ی معلوم و داده شده است؛ مثلاً ابتدائاً اعتبار شناخت پیشین ریاضی (هندسه ی اقلیدسی) را می پذیریم، سپس، به جست و جویِ شرط آن می پردازیم؛ یعنی این که مکان، صورت پیشین شهود است؛ به عبارت دیگر، روش بازگشتی در جست و جویِ پیش فرض های یک قضیه ی معیّن یا یک رشته ی علمیِ معیّن است. این روش، بدون تردید، اعتبار هندسه را اثبات نمی کند، بلکه صرفاً نشان می دهد که «چگونه هندسه ممکن است» و این را با ارائه ی منظم (4) مجموعه از شرط هایی که از آن ها هندسه می تواند استنتاج شود، نشان می دهد. برای اثبات اعتبار هندسه، به عنوان مجموعه ای از شناخت هایِ پیشین، باید برهانی مستقل از آن شرط ها یا پیش فرض ها را فراهم سازیم.
اما روش پیش رفتی یا تألیفی صرفاً عبارت است از استنتاج نتایج از مقدمات، که قوانین قیاس در منطق بر این نوع روش حاکم است. روش پیش رفتی برای اثبات اعتبار هندسه، ابتدا، ثابت می کند که مکان یک شرط ذهنی (سوبژکتیو) امکان تجربه است، سپس، وجود یک علم پیشین (مثلاً هندسه ی اقلیدس) از مکان استنتاج می شود.
با مثال ذیل می توان تفاوت دو روش بازگشتی و پیش رفتی را روشن ساخت:
کبرا: همه ی حیوان ها فانی اند.
صغرا: همه ی انسان ها حیوان اند.
نتیجه: همه ی انسان ها فانی اند.
روش بازگشتی با فرض این که «همه ی انسان ها فانی اند» آغاز می کند و سپس، به جست و جویِ مقدماتی می پردازد که این نتیجه ی فرض شده از آن ها استنتاج می شود.
وقتی کبرا و صغرا (مقدمات) یافت شوند، روش بازگشتی کامل می شود.
استدلالِ پیش رفتی، بر عکس، با کبرا و صغرا آغاز و به نتیجه ختم می شود. روشن است که اگر توجیه مستقلی برای صغرا و کبرا نداشته باشیم، تحلیل بازگشتی اعتبار نتیجه را افزایش نمی دهد، زیرا همیشه این امکان وجود دارد که دو قضیه ی دیگری کشف شوند که نتیجه ی مفروض بتواند از آن ها استنتاج شود؛ مثلاً اگر نتیجه ی مطلوب این باشد: «ماه از پنیر سبز ساخته شده است» می توانیم آن را در دو قضیه زیر استنتاج کنیم:
همه ی اجرام آسمانی از پنیر سبز ساخته شده اند.
ماه یک جرم آسمانی است.
هم چنین، باید توجه کرد که حتی اگر ما به صدق نتیجه یقین داشته باشیم، استدلال بازگشتی اعتبار مقدمات را افزایش نمی دهد، زیرا چنان که در منطق آمده است، صدق نتیجه ضامن صدق مقدمات نیست (در حالی که صدق مقدمات مستلزم صدق نتیجه است). می توان قضایای دوگانه ی متعددی را ساخت که از آن ها قضیه ی «همه ی انسان ها فانی اند» استنتاج می شود؛ مانند:
همه ی انسان ها ماهی اند. همه ی ماهی ها فانی اند. پس، همه ی انسان ها فانی اند.
همه ی انسان ها عددند. همه ی اعداد فانی اند. پس، همه ی انسان ها فانی اند.
در این جا، ما فقط به حد وسطی مانند حیوان، ماهی، عدد و مانند آن احتیاج داریم.
به طور کلی، برای هر قضیه ای، چه صادق و چه کاذب، می توانیم تعداد نا محدودی از مقدمات را، چه صادق و چه کاذب، بیابیم که آن قضیه بتواند طبق قوانین منطق از آن ها استنتاج شود.

تفاوت نقد عقل محض و تمهیدات در این مورد

کانت در تمهیدات می گوید:
"در کتاب نقد عقل محض من این مسأله را (یعنی آیا ما بعدالطبیعه اصولاً ممکن است؟) به نحو تألیفی (روش پیش رفتی) مورد بحث قرار داده ام؛ یعنی در خود عقل محض پژوهش کرده ام و کوشیده ام تا در این منبع هم عناصر آن و هم قوانین استفاده ی محض از آن را بر حسب اصول معیّن سازم ... اما این تمهیدات را باید تمریناتی مقدماتی به شمار آورد، مشعر بر این که چنان چه علمی ممکن باشد، برای تحقق آن و نه برای شرح و بیان آن چه باید کرد. در این تمهیدات، باید در جست و جوی تکیه گاهی بود که قابل اعتماد بودنِ آن از پیش معلوم باشد تا بتوان آن را با اطمینان مبدأ قرار داد و به منابعی دست یافت که هنوز ناشناخته مانده و با کشف آن ها نه تنها آن چه قبلاً می دانسته ایم تبیین خواهد شد، بلکه بخش وسیعی از شناسایی که منحصراً از همین منابع ناشی می شود نیز آشکار خواهد گشت. (5)"
کانت، سپس، در بند پنجم تمهیدات، چهار سؤالِ معروف را طرح می کند:
1. ریاضیات محض چگونه ممکن است؟
2. علوم طبیعی محض طبیعی چگونه ممکن است؟
3. ما بعدالطبیعه به طور کلی چگونه ممکن است؟ (6)
4. ما بعدالطبیعه به عنوان یک علم چگونه ممکن است؟ (7)
از عباراتی که هم اکنون از تمهیدات نقل کردیم و نیز از آن چه در شرحِ دو روشِ بازگشتی (تحلیلی) و پیش رفتی (تألیفی) گفتیم، معنای این سؤال ها معلوم می شود.
برای نشان دادنِ این که یک علم ممکن است، آن را امری مفروض و داده شده فرض می کنیم؛ سپس، با حرکتی بازگشتی به سوی مقدمه یا مقدماتی سیر می کنیم که از آن ها وجودِ آن علم قابل استنتاج باشد، ولی با وجود این، هنوز آن علم را «بالفعل» (8) نساخته ایم و برای اثبات بالفعل بودن (و نه صرفاً ممکن بودنِ) آن، باید برهانی مستقل از مقدماتی که کشف کرده ایم فراهم سازیم؛ بنابراین، با استدلال بازگشتی تمهیدات، کار ما به پایان نرسیده، بلکه هنوز وظیفه ای دیگر به جا مانده که عبارت است از اثبات کردنِ مقدماتی که نتیجه ی آن ها ریاضیات و فیزیک باشد و این وظیفه بر عهده ی نقد عقل محض است.
نسبت میان تمهیدات و نقد عقل محض بدین گونه است که پرسش یاد شده و پاسخ آن در تمهیدات بدین ترتیب است:
پرسش: ریاضیات و علوم طبیعی چگونه- یعنی تحت چه شرایطی- ممکن اند؟
پاسخ: ریاضیات و علوم طبیعی ممکن اند، اگر اعتبار مفاهیم شان (مکان و زمان و مقولات فاهمه) شرط ضروریِ (شرط لازم) آگاهی به صورت کلی باشند.
ولی حاصلِ نقد عقل محض پرسش و پاسخ دیگری است:
پرسش: آیا اعتبار مفاهیم ریاضیات و علوم طبیعی شرط لازم آگاهی به صورت کلی است؟ پاسخ: بلی، چنان که بخش آنالیتیک استعلایی آن را ثابت می کند.
کوتاه سخن این که، تمهیدات می پرسد آیا شناخت پیشین ممکن است یا خیر، ولی نقد عقل محض می پرسد آیا شناخت پیشین بالفعل است یا خیر. در طبع دوم نقد عقل محض نوعی آشفتگی و ابهام در این مورد ایجاد شده است:
عبارات ب 14-24 در طبع دوم به شیوه ی تمهیدات بیان شده است؛ مثلاً در ب 19 وی اظهار می دارد: چگونه احکام تألیفیِ پیشین ممکن است؟ و سپس در ب 20 می گوید: چون این علوم (ریاضیات و فیزیک) بالفعل وجود دارند، مناسب است پرسیده شود: چگونه آن ها ممکن اند، زیرا این که این علوم بدون شک ممکن اند با این واقعیت اثبات می شود که آن ها وجود دارند. (9) پیداست این گونه سخن گفتن به روش بازگشتیِ تمهیدات شباهت دارد، نه به روش پیش رفتی که کانت ادعا می کند که ویژگیِ نقد عقل محض است.
بالفعل بودنِ این علوم دقیقاً همان چیزی است که نقد عقل محض به دنبال اثبات کردنِ آن است. اگر کانت در نقد عقل محض بخواهد با مسلّم فرض کردنِ اعتبار ریاضیات و فیزیک کار خود را آغاز کند، تمام تلاش او مصادره به مطلوب خواهد بود؛ بنابراین، این پرسش مطرح است که کانت در بخش آنالتیک به دنبال اثبات چیست؟ (10)

«شرط» و انواع آن و ارتباط آن با روش بازگشتی و پیش رفتی

ولف برای تبیین مطلب می گوید: اولین قدم در راه روشن ساختنِ موضوع بررسیِ اصطلاح «شرط» و انواع آن است. به یک معنا، کل کتاب نقد عقل محض به بررسیِ انحای شرطیت می پردازد. بخش «حساسیت استعلایی» شرط های حسی (11) امکان تجربه را نشان می دهد. بخش «آنالتیک استعلایی» شرط های عقلانی (12) امکان تجربه را بررسی می کند و بخش «دیالکتیک استعلایی» نیز کوشش غیر مجاز عقل را برای فراتر رفتن از مشروط به نامشروط شرح می دهد. واژه ی «شرط» در معنای وسیع خود به هر رابطه ی تابعیت (13) یا وابستگی (14) دلالت می کند؛ مثلاً علت، شرط معلول است. خداوند شرط جهان است و خودش نامشروط است. جنس شرط نوع است. مقدمات یک قیاس شرط نتیجه ی قیاس اند.
رابطه ی شرطیت سلسله مراتبی دارد؛ یعنی هر شرطی خودش مشروط است و هر مشروطی نقش یک شرط را ایفا می کند؛ مثلاً هر علتی معلول قبل از خود و هر معلولی علت بعد از خود است. به اعتقاد کانت، در قلمرو پدیدارها ما هرگز به نامشروط نمی رسیم. در قیاس های متوالی، نتیجه ی قیاس اول، کبرای قیاس دوم است ادامه دارد.
استدلال بازگشتی سلسله ی صعودکننده ی شرط ها و استدلال پیش رفتی سلسله ی نزول کننده ی شرط هاست؛ مثلاً کتاب تمهیدات کانت با هندسه و فیزیک به عنوان اموری داده شده و معلوم آغاز می شود و سپس، به سوی شرط های پیشین امکان آن دو صعود می کند، ولی کانت مدعی است که روش او در نقد عقل محض روش پیش رفتی است.
اما ظاهراً ادعایش درست نیست، زیرا بخش «استنتاج استعلایی» به دنبال شرایط پیشین امکان تجربه است؛ بنابراین، روش آن باید بازگشتی باشد.
کمپ اسمیت مدعی است که کانت در نقد عقل محض ترکیبی از دو روش بازگشتی و پیش رفتی را به کار می برد، با این تفاوت که نقطه ی آغازِ روشِ بازگشتی، تجربه ی عادی و معمولی است، نه هندسه و فیزیک. طبق این تفسیر، بحث نقد عقل محض دو مرحله دارد که با دو کتاب بخش «آنالتیک» متناظر است. در مرحله ی اول، کانت آگاهی و تجربه ی عادی را امری داده شده و معلوم فرض می کند و سپس، به شرط ها یا مقدمه های آن، یعنی مقولات و صور شهود (زمان و مکان) صعود می کند.
در مرحله ی دوم، از مقولات و صور شهود، به طور استنتاجی، به اعتبار فیزیک و ریاضیات سیر نزولی می کند؛ (15) به عبارت دیگر، مرحله ی اول با روش بازگشتی مطابق است و مرحله ی دوم طبق روش پیش رفتی صورت می گیرد.
روش بازگشتی به مقدماتی که به سوی آن ها صعود می کند هیچ اعتباری نمی بخشد. به زبان کانتی، روش بازگشتی فقط نشان می دهد که مقدمات «ممکن اند». (16)

شرط لازم و شرط کافی

ولف، در ادامه، معنای شرط لازم و شرط کافی را تبیین می کند و می گوید شرط لازم شرطی است که بدون آن مشروط نخواهد بود. قضیه ی Q موقعی شرط لازم قضیه ی P است که اگر Q نباشد، قضیه ی P هم نباشد؛ یعنی Q~P~ . در منطق، موقعی Q شرط لازم برای P است که بتوان Q را از P استنتاج کرد و در این صورت، خودP شرط کافی برای Q خواهد بود. نتیجه ی یک استدلال، شرط لازم مقدمات آن است و همین طور معلول شرط لازم علت است. (در قضیه ی شرطیه ی لزومیه، وضع مقدم مستلزم وضع تالی است و رفع تالی مستلزم رفع مقدم است؛ بنابراین، مقدم شرط کافیِ تالی می باشد و از سوی دیگر، تالی شرط لازم مقدم است).
شرط کافی وضعیتی است که هر گاه وجود داشته باشد، رویداد یا شیء دیگر وجود پیدا می کند؛ یعنی شرط کافی چیزی است که برای چیز دیگر کفایت می کند.
مقدمات یک قیاس شرط کافی نتیجه است. علت شرط کافی معلولش است. اگر Q شرط لازم P باشد، آن گاه، P شرط کافی Q خواهد بود.
در قیاس زیر:
کبرا: همه ی انسان ها فانی اند.
صغرا: سقراط انسان است.
نتیجه: سقراط فانی است.
فنای انسان ها و انسان بودنِ سقراط، با هم، شرط کافی فنای سقراط است و فنای سقراط شرط لازم فنای انسان ها و انسان بودنِ سقراط، با هم، است. اگر سقراط فانی نباشد، یا او انسان نیست یا همه ی انسان ها فانی نیستند.
از مطالب یاد شده نتایج زیر به دست می آید:
1. اگر بخواهیم اثبات کنیم که Q شرط لازم P است، باید Q را از P استنتناج کنیم، نه بر عکس. 2. از هر قضیه ای مانند P، ممکن است تعداد نا محدودی قضیه، که همگی شرط لازم P می باشند، استنتاج شود؛ بنابراین، بی معناست بگوییم که شرط هایِ لازم P محدود و متناهی اند. 3. هر قضیه ای مانند P می تواند از تعداد نامتناهی از مقدماتِ ممکن که هر یک از آن ها شرط کافیP هستند استنتاج شود؛ بنابراین، بی معناست بگوییم که تعداد شرط های کافی P متناهی اند. (17)

گمراه کننده بودنِ توصیف کانت از روش بازگشتی و پیش رفتی

با توجه به مطالب یاد شده، توصیف کانت از روش بازگشتی و پیش رفتی گمراه کننده است: اگر در روش بازگشتی صعود به سوی سلسله ی شرط ها، حرکت از نتیجه به مقدماتِ یک برهان باشد، روش بازگشتی به دنبال یافتنِ شرط کافی است، زیرا قبلاً گفته شد که مقدمات یک برهان شرطِ کافیِ نتیجه است. اما روش پیش رفتی، که نزول به سوی سلسله ی شرط هاست، به دنبال کشف شرط لازم است؛ بنابراین، تعبیر
«صعود به سوی شروط لازم» نامناسب است (زیرا صعود به سوی شروط کافی است، نه شروط لازم)، زیرا در سلسله ی قیاس ها، شروط لازم در پایین سلسله قرار دارد، نه در بالای آن تا بتوان به آن صعود کرد؛ بنابراین، تشابه و توازی میان سلسله ی علّی و سلسله ی قیاس که غالباً عقل گرایان بدان معتقدند فریبنده و غلط انداز است: از لحاظ سلسله ی علّی، خداوند علت اولی و موجود لازم و ضروری است (شرط لازم است)، اما از لحاظ سلسله ی قیاس، اثبات و بیان وجود خداوند، که بالاترین قضیه ی مابعدالطبیعه است، شرط کافی (نه شرط لازمِ) قضایایِ ممکنی است که از آن نتیجه می شوند.
نظم و ترتیبِ شناخت بر عکس نظم و ترتیبِ وجود است. اولین قضایایِ استدلال ما به بی واسطه ترین و مشروط ترین امور واقع مربوط اند. هرچه ما استنتاجات خود را جلوتر می بریم، در نظم و سلسله ی شرط ها به مراتبِ بالاتر صعود می کنیم؛ لذا عده ای در فلسفه ی جدید معتقدند که اصول اولیه ی علم مبتنی بر داده های حسی است. ارسطو در طبیعیات (18) میان اشیایی که نسبت به ما شناختنی ترند و اشیایی که فی نفسه شناختنی ترند و تمایز قائل است و می گوید: بنابراین، راه طبیعی آن است که از اموری که برای ما شناختنی تر و واضح تر است آغاز کنیم و به سوی آن هایی که فی حد ذاته واضح تر و شناختنی تر است پیش برویم. (19)
البته یک نکته در این جا وجود دارد و آن این که، روش بازگشتی به عنوان صعود در سلسله ی شرط ها به شرط های کافی می رسد، اما اگر همان طور که کانت می گوید، آن
شرط ها شرط هایِ کافیِ منحصر به فرد باشند، شرط هایِ لازم هم خواهند بود، زیرا شرطی که شرطِ کافیِ منحصر به فرد باشد، هم شرط لازم خواهد بود و هم شرط کافی. (20) اما با وجود این راه گریز، توصیف کانت از روش بازگشتی و پیش رفتی هم چنان مبهم است. (21)
بنت این نکته را طرح می کند که بین شرط و مشروط رابطه ای وجود دارد و اگر چیزی نامشروط باشد، معنی اش این است که رابطه ای وجود ندارد که آن را مشروط سازد؛ بنابراین، کانت در نقد عقل محض می گوید:
"مفاهیم استعلاییِ عقل همیشه منحصراً به سوی تمامیت مطلق در ترکیب شرط ها متوجه است و هرگز جز در آن چه مطلقاً (یعنی در هر نوع رابطه ای و از هر جهت) نا مشروط است پایان نمی پذیرد. (22)"
چه نوع رابطه هایی باعث می شود که چیزی شرط چیز دیگر شود؟ مثلاً، چرا کانت فکر می کند که امروز شرط فرداست، نه شرط دیروز؟ پاسخ این است که به نظر کانت، یک زمان مشخص به وسیله ی زمان قبلی «ممکن می شود» نه با زمان بعدی. زمان گذشته شرط «امکانِ» زمان حال است، برخلاف زمان آینده.
بنت معتقد است که از سخنان کانت می توان معنای
«شرطیت» را فهمید. به طور کلی، زمانی الف شرط ب است که الف به نحوی ب را ممکن سازد. با این معیار، علت می تواند شرط معلول محسوب شود، زیرا علت معلول را ممکن می سازد و زمانِ قبل شرط زمانِ بعد است، زیرا آن را ممکن می سازد. (23)
اینک، برای نمونه عباراتی از کانت را می آوریم: «امکانِ» امر مشروط مستلزم تمامیت شرط هایِ آن است. (24) منحصراً با امر نامشروط است که امر مشروط (ممکن) می شود. (25) از امری مشروط به سوی شرط های «امکانِ» آن می رویم. (26)
از این عبارت می توان استنباط کرد که شرط از نظر کانت چیزی است که امر دیگری را «ممکن» می سازد.

پی‌نوشت‌ها:

1. Regressive
2. Progressive
3. کانت، تمهیدات: مقدمه ای بر هر مابعدالطبیعه ی آینده که به عنوان یک علم عرضه شود، ترجمه ی غلامعلی حداد عادل، ص 112.
4. Systematic
5. کانت، تمهیدات، مقدمه ای بر هر مابعدالطبیعه ی آینده که به عنوان یک علم عرضه شود، ترجمه ی غلامعلی حداد عادل، ص 109.
6. در نقد عقل محض، سؤال دوم بدین شکل طرح شده است، مابعدالطبیعه به عنوان گرایش و استعدادی طبیعی چگونه ممکن است؟ (کانت، Critique of Pure Reason ب22، ص 56).
7. همان، ص 116.
8. Actual.
9. به تعبیر علمای اسلامی، بهترین دلیل بر امکان یک شیء، وقوع آن است: «اَدَلُّ دَلیلٍ عَلی اِمکانِ شَیءٍ وُقُوعُهُ».
10. Robert Wolff, Kants Theory of Mental Activity, P44-48.
11. Sensuous
12. Intellectual
13. Subordination
14. Dependence
15. Norman Kemp Smith, A Commentary to Kants Critique of Pure Reason, P44.
16. Robert Wolff, Kants theory of Mental Activity, P49-50.
17. ibid, P52-53.
18. طبیعیات، 16-18، 184 الف.
19. ارسطو، طبیعت، ترجمه ی دکتر علی اکبر فرورتی، ص 59.
20. شرط لازم و کافی تقریباً همان «لازم و ملزوم» در مباحث منطق قدیم است. در منطق قدیم آمده است که اگر ملزوم موجود باشد، لازم هم موجود است، ولی اگر لازم موجود باشد، ضرورتاً ملزوم موجود نیست، زیرا امکان دارد که آن لازم، لازم اعمّ باشد.
21. Robert Wolff, Kants Theory of Mentas Activity, 52-54.
22. Immanuel Kant, Cirtique of Pure Reason, P 382.
23. Jonathan Bennett, Kants Dialectic, P 264-265.
24. Immanuel Kant, Critique of Pure Reason, B394, P 325.
25. ibid, B436, P386.
26. .ibid, B551, P459.

منبع مقاله :
معصوم، حسین؛ (1390)، مطالعات عقل محض در فلسفه ی کانت، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم)، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط