رابطه انسان با خدا

رابطه انسان با خدا ، نخستین و مهم‏ترین روابطه است ، در هر رابطه حداقل دو طرف وجود دارد و رابطه انسان با خداوند نیز دو طرف دارد. در برخى از روابط یک طرف رابطه فعال و طرف دیگر منفعل است. ولی رابطه انسان با خدا چیز دیگریست
شنبه، 18 بهمن 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه انسان با خدا
همان طور که قبلا گفتیم، اخلاق اسلامى روابط گوناگون انسان با خدا، خود و محیط را تنظیم مى‏کند. در اخلاق اسلامى مى‏آموزیم که چگونه رفتارى را در رابطه با خدا و خویشتن و محیط پیشه کنیم تا ملکات نفسانى ستوده‏اى بیابیم، کمالات شایسته انسانى را به دست آوریم و به هدف غایى خلقت خویش یعنى قرب خداوند و آرامش و سعادت ابدى برسیم.

نخستین و مهم‏ترین این روابط، رابطه انسان با خالق خویش است هر رابطه ‏اى متکى به اطراف رابطه است در هر رابطه حداقل دو طرف وجود دارد و رابطه انسان با خداوند نیز دو طرف دارد. در برخى از روابط یک طرف رابطه فعال و طرف دیگر منفعل است. مثلا در رابطه انسان با اشیاء محیط پیرامون، انسان طرف فعال و اشیاء طرف منفعل رابطه‏اند.

برخى دیگر از روابط اجتماعى خود در برابر انسان‏هاى دیگرى قرار دارد که آنها نیز همچون او فعال هستند و به طور همزمان از او تأثیر میگیرند و بر او تاثیر میگذارند. تفاوت روابط انسانى متقابل با روابط انسان با اشیاء در این است که تاثیر اشیاء بر انسان تأثیرى ناخواسته و ناآگاهانه است در حالى که تاثیر انسان‏ها بر یکدیگر تاثیرى آگاهانه و خود خواسته است در نتیجه نمی‏‌توان اشیاء را فعال دانست.
 
رابطه انسان با خدا

نوع دیگرى از رابطه وجود دارد که یک طرف رابطه هیچ گاه منفعل نمی‏شود. رابطه انسان و خداوند این گونه است بررسى این رابطه و چگونگى آن تا حدود زیادى در مباحث جهان بینى صورت مى‏گیرد در جهان بینى رابطه تکوینى انسان و خداوند بررسى مى‏شود. در این رابطه اراده و آگاهى انسان هیچ تاثیرى ندارد.

رابطه تکوینى انسان با خداوند رابطه خالق و مخلوق است خالقى که کمال مطلق است و مخلوقى که فقر و نیازمندى محض است و به اراده خالقش استعدادهایى در او نهفته است. این گونه رابطه، رابطه خالق و مخلوق اختصاص به انسان ندارد، بلکه همه هستى مخلوق خداست همه عالم فقیر الى اللَّه است و خداوند غنى على الاطلاق است. نوع دیگرى از رابطه میان انسان و خداوند برقرار است که به آگاهى و اراده انسان مربوط است یعنى اگر انسان موجودى بدون آگاهى و اراده بود چنین رابطه‏ اى برقرار نمیشد. نام این رابطه را رابطه معرفتى مىیگذاریم زیرا منشأ همه رابطه‏ هایى از این دست معرفت انسان به خداست.
 
رابطه انسان با خدا
 
معرفت انسان به خداوند حاصل مباحث اصول عقاید است که در حقیقت به عقل نظرى مربوط می‏شود معرفت انسان از دو جهت به اعمال ارادى او مربوط میشود:
الف - معرفت انسان ناشى از برخى فعالیت‏هاى ارادى است که از آن با عنوان تأثیر اعمال اختیارى بر معرفت یاد خواهیم کرد؛

ب - برخى از اعمال انسان که به رابطه او با خداوند مربوط است تحت تأثیر این معرفت قرار مى‏گیرد که از آن به تأثیر معرفت بر عمل یاد می‏کنیم.
 

تأثیر اعمال اختیارى بر معرفت

معرفت انسان به خداوند دو گونه است: معرفت فطرى غیر اکتسابى و معرفت حصولى. خداوند انسان را فطرتاً خداشناس و بلکه خداپرست آفریده است. انسان به اقتضاى فطرت خویش همراه با همه ذرات هستى به وجود خداوند آگاه است و به سوى خداوند گرایش دارد. قرآن کریم بر آگاهى فطرى انسان از خداوند تاکید دارد:

و اذ أخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربکم قالوا بلى شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین* او تقولو اشرک آباؤنا من قبل و کنا ذریة من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون؛ (20)
 
رابطه انسان با خدا

و یاد کن هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آرى شهادت دادیم. تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این امر غافل بودیم. یا بگویید پدران ما پیش از این مشرک بوده‏اند و ما فرزندانى پس از ایشان بودیم آیا ما را به خاطر آن چه باطل اندیشان انجام داده‏اند هلاک مى‏کنى؟

از این آیه فهمیده میشود که خداوند از همه آدمیان به ربویت خویش اقرار گرفته است این اقرار گرفتن همگانى به این معناست که همه آدمیان به اقتضاى خلقت خاص نوع خود به وجود خداوند و ربوبیت او آگاهند. اگر چنین آگاهى فطرى و همگانى اى وجود دارد پس چگونه است برخى آدمیان وجود دارند و ربوبیت او انکار میکنند و برخى نسبت به وجود خداوند دچار شک و تردیدند؟

در پاسخ میتوان گفت انسان افزون بر شناخت و گرایش فطرى به خداوند گرایشات فطرى دیگرى نیز دارد. گرایش انسان به لذات حسى نیز فطرى است و توجه او به امور محسوس از ویژگى‏هاى ذاتى اوست هر گاه انسان در توجه به محسوسات و گرایش به لذات حسى افراط کند، فطرت او پوشیده مى‏شود و از آگاهى فطرى خویش غافل مى‏شود خداوند عقل را به انسان عطا فرموده است تا در این مواقع راهماى او باشد انسان با عقل خویش مى‏تواند تردیدها را از خود دور سازد و آگاهى فطرى خویش را باز یابد.

رابطه انسان با خدا

معرفت انسان به وجود خداوند و صفات او هر گاه به یارى قوه عاقله و به واسطه مفاهیم کلى و دلایل عقلى صورت گیرد، معرفتى حصولى است و به دست آوردن این معرفت نیازمند حرکتى اختیارى براى شناخت حقیقت است. یکى از جنبه‏هاى ارتباط اخلاق با معرفت خداوند در همین جا مطرح مى‏شود.شناخت حصولى وابسته به اعمال اختیارى انسان و اخلاق عهده‏دار معرفى اعمال خوب و درست و تمییز آنها از اعمال بد و نادرست است پس تکلیف اخلاقى انسان درباره اعمالى که بر شناخت حصولى او اثر میگذارند چیست؟

ضرورت اخلاقى شناخت خداوند

چنان که دانستیم اخلاق روابط انسان را به گونه‏اى تنظیم مى‏کند که او را به کمال برساند. همچنین دانستیم که خوبى و بدى اعمال بستگى به تاثیر آنها در رسیدن به کمال دارد. عملى که اثر مثبت دارد یعنى انسان را به کمال نزدیک‏تر مى‏کند عمل درست و خوب است و عملى که دور کننده انسان از کمالش باشد نادرست و بد است.
 
بنابراین تلاش براى شناخت خداوند از نظر اخلاق به دلایل زیر ضرورى است:

1 - نخست آن که شناخت کمال انسان وابسته به شناخت خداست کمال انسان قرب خداوند است و چگونه مى‏توان این کمال را شناخت بى آن که خدا را شناخته باشیم. کمال انسان، بالاترین رتبه معرفت به خداوند است. بالاترین مرتبه معرفت به خداوند که براى انسان امکان‏پذیر است کمال نهایى اوست انبیاء این مرتبه از معرفت به پروردگار و اوصاف او را دارا هستند. ادیان الهى راه رسیدن به این مرتبه را به انسان معرفى کرده‏اند؛ راهى که از مسیر تهذیب نفس و انجام اعمال متناسب با توانایى‏ها و کمالات انسان مى‏گذرد؛ راهى که ترسیم کننده فضایل انسانى است و روابط و اعمال انسان را به گونه‏اى تنظیم مى‏کند که بیشتر انسان‏ها و بلکه همه آنها امکان رسیدن به هدف غایى خلقت را بیابند.
 
رابطه انسان با خدا

2 - تشخیص درستى و خوبى اعمال، نیازمند شناخت آثار و نتایج آنها نسبت به هدف حقیقى و اصلى است پس بدون شناختن هدف امکان ارزیابى اخلاقى اعمال وجود ندارد. یک عمل نسبت به یک هدف داراى ارزش مثبت و نسبت به هدفى دیگر داراى ارزش منفى است. براى آن که ارزش حقیقى عمل را بشناسیم، باید هدف حقیقى و اصیل را بشناسیم.

براى امثال کسب درآمد بیشتر و تأمین رفاه خانواده یکى از اهداف سرپرست خانواده است. بنابراین هر عملى که این هدف را محقق سازد نسبت به این هدف داراى ارزش مثبت است. اما اگر عملى درآمد خانواده را افزایش دهد ولى کرامت انسانى آنها را خدشه‏دار کند، آیا مى‏توان آن را داراى ارزش مثبت دانست؟ در این جا باید هر دو هدف را با یکدیگر مقایسه کنیم و ببینیم کدام یک از آنها اصیل‏تر و بر دیگرى مقدم است.

رفاه شرایطى است که در آن شرایط فرد فرصت و امکان بیشترى براى تفکر و عبادت خواهد داشت یعنى رفاه وسیله و ابزار خوبى براى تحقق اهداف انسان است ولى اگر این وسیله خود مانع تحقق هدف دیگرى شود، دیگر مطلوب نخواهد بود؛ چرا که کرامت انسانى هدفى اصیل است و هیچ گاه نباید این هدف اصیل را به پاى هدفى واسطى و وسیله‏اى قربانى کرد. با شناخت هدف اصیل یعنى کرامت انسانى به راحتى مى‏توانیم پاسخ پرسش فوق را بدهیم و بگوییم عملى که کرامت انسان را خدشه دار کند حتى اگر بارزترین درجه رفاه را هم فراهم آورد، ارزش مثبت ندارد.
 
رابطه انسان با خدا

شناخت هدف غایى انسان، امکان طبقه بندى اهداف واسطى را فراهم مى‏کند و ما را قادر مى‏سازد که ارزش هر عمل را نسبت به اهداف واسطى و هدف غایى بسنجیم. البته تشخیص آثار و نتایج همه اعمال براى انسان امکان‏پذیر نیست. از همین رو راه‏شناسى علاوه بر اتکاء بر وجدان اخلاقى، نیازمند راهمنایى الهى است و خداوند انبیاء را براى همین امر مبعوث فرموده است.

3 - راه‏شناسى، یعنى شناختن راه رسیدن به کمال نیازمند شناخت راهنماى حقیقى است بدون شناخت پیامبران راه وصول به کمال به طور شناخته نمى‏شود. پس دلیل دیگر براى ضرورى بودن شناخت خداوند ضرورت شناخت نبوت و انبیاء الهى است. بدون شناخت خداوند و صفات حکمت و لطف الهى نبوت شناخته نمى‏شود و جستجو براى شناخت پیامبر راستین معنا نمى‏یابد. بنابراین خداشناسى به معناى شناخت وجود و صفات خداوند، از دید اخلاق امرى درست خوب و واجب است.

درک وجود پروردگار از ضروریات

آن چه تاکنون گفتیم به خوبى نشان میدهد که تأمل عقلانى درباره وجود و صفات خداوند از دیدگاه اخلاق ضرورى است. همین مطالب را می‌توان دلیلى براى تحریک خود و تشویق دیگران به تحصیل معرفت خداوند دانست؛ ولى علت حقیقى گرایش انسان به شناخت خداوند قدرى دقیق‏تر و لطیف‌‏تر است. ریشه و علت تمایل انسان به شناخت خداوند کمال خواهى اوست انسان فطرتا خواستار کمال و خواهان برترین کمال است.
 
رابطه انسان با خدا

یکى از کمالاتى که بدون آن تحقق هیچ کمال انسانى دیگرى ممکن نیست کمال علمى است. انسان فطرتا خواهان شناخت خود و دیگر موجودات است. این خواست فطرى او را وا میدارد که به شناخت علت حقیقت هستى روى آورد. انسان با شناخت علت هستى مى‏خواهد جهل را از خود زایل سازد و به کمال خود دست یابد. انسان تا زمانى که علت وجود خود و دیگر موجودات را نمی‏داند از نقصان علمى رنج مى‏برد و کمال خود را تحقق نایافته میبیند. پس معرفت خواهى انسان نسبت به خداوند معلول کمال جویى اوست.

با این توضیحات در میابیم که هم علت معرفت جویى انسان کمال خواهى اوست و هم دلایلى که ذکر کردیم وابسته به ویژگى فطرى کمال خواهى انسان است. انسان از آن رو که خواستار کمال است، میخواهد کمال غایى و مقصد نهایى را بشناسد و میکوشد خوب و بد اعمال خویش را بسنجد و راه رسیدن به کمال را جستجو میکند.
 

سؤالات

1 - رابطه معرفتى بین انسان و خدا چیست؟ توضیح دهید؟
2 - معرفت انسان از چه جهت به اعمال ارادى او مربوط مى‏شود؟ توضیح دهید؟
3 - معرفت فطرى غیر اکتسابى انسان به خداوند چیست؟ توضیح دهید؟
4 - با وجود معرفت فطرى انسان به خدا پس چرا بعضى نسبت به وجود خداوند دچار شک و تردید مى‏شوند؟
5 - در چه صورتى معرفت انسان به وجود خدا و صفات او معرفت حصولى مى‏باشد؟
6 - چرا شناخت کمال انسان وابسته به شناخت خدا است؟
7 - وقتى گفته مى‏شود خداشناسى به معنى شناخت وجود و صفات خداوند از دید اخلاق امرى خوب و واجب است یعنى چه؟
8 - گرایش فطرى انسان به خداشناسى ریشه در کدام ویژگى انسان دارد؟
9 - چرا هر کس با براهین اثبات وجود خدا آشنا باشد، لزوما خداباور نیست؟
 

پی‏نوشت ها

20 - اعراف، 3 - 172.

 
نویسنده: محمود فتحعلی خانی

منبع: آموزه های بنیادین علم اخلاق، جلد یک



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.