ايمان

معرفت خداوند و شناخت عقلانى نسبت به ذات و صفات او اولين مرتبه از مراتب كمال نظرى انسان است وقتى عقل انسان وجود خداى خالق قادر متعال را بپذيرد نخستين شرط حركت به سوى او را به دست آورده است ولى هر حركتى علاوه بر شناخت نيازمند انگيزه است شناخت به تنهايى نمى‏تواند انسان را به حركت آورد به ويژه اگر حركت در جهت و مسير خاصى دشوار باشد.
سه‌شنبه، 7 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه
موارد بیشتر برای شما
ايمان
ايمان
ايمان
معرفت خداوند و شناخت عقلانى نسبت به ذات و صفات او اولين مرتبه از مراتب كمال نظرى انسان است وقتى عقل انسان وجود خداى خالق قادر متعال را بپذيرد نخستين شرط حركت به سوى او را به دست آورده است ولى هر حركتى علاوه بر شناخت نيازمند انگيزه است شناخت به تنهايى نمى‏تواند انسان را به حركت آورد به ويژه اگر حركت در جهت و مسير خاصى دشوار باشد. شناختى مى‏تواند انسان رابه حركت آورد كه شوق‏انگيز باشد و اشتياق انسان وقتى برانگيخته مى‏شود كه نتيجه حركت خود را لذت آور، سعادت بخش و كمال آفرين بيابد. كسى كه لذت عملى را چشيده باشد و خوشى حاصل از كارى را تجربه نموده باشد اشتياق بيشترى براى انجام آن عمل دارد به خصوص اگر تجربه به او نشان دهد كه با تكرار آن عمل لذت و خوشى بيشترى پديد مى‏آيد نه آن كه لذت حاصل از آن عمل يك نواخت و ملال آور شود لذت‏هاى جسمانى مانند لذت خوردن و آشاميدن در صورتى كه از حد معينى تجاوز كنند به رنج و ناخوشى بدل مى‏شوند لذيذترين غذاها وقتى كه زياد خورده شودند لذت بخش نخواهند بود و موجب زيان جسم و تنفر روح مى‏گردند. اما لذات معنوى اين گونه نيستند يعنى تكرار آنها موجب دلزدگى نمى‏شود و هر بار كه تكرار مى‏شوند لذت بيشترى به همراه مى‏آورند.
اگر شناخت انسان نسبت به يك حقيقت نشان دهنده وجود كمال و لذتى خاص در اثر عملى خاص باشد انگيزه اوليه براى انجام عمل پديد مى‏آيد. براى روشن شدن مطلب دو شناخت را با هم مقايسه مى‏كنيم اگر كسى ارتفاع قله دماوند را بداند هيچ گاه به خاطر اين آگاهى انگيزه حركت به سوى فتح قله را نخواهد يافت چنين شناختى حركت آفرين نيست ولى اگر كسى بداند كه با فاتحان قله دماوند جايزه‏اى گرانبها مى‏دهند انگيزه حركت در او پديد خواهد آمد آن گاه رنج اين سفر را با جايزه آن مقايسه مى‏كند و اگر جايزه را به قدر كافى ارزشمند بيابد، رنج فتح قله را بر خود همواره مى‏سازد. شناخت خدا و صفات او از نوع شناخت‏هايى است كه حركت آفرين است زيرا انسان موحد مى‏داند كه جهان مخلوق خداوندى عليم است و او مختار است كه راه حركت به سوى خدا را انتخاب كند و اگر چنين كند به برترين لذت‏ها و پايدارترين سعادت و كمال دست مى‏يابد پس براى درك اين لذت و كسب اين كمال بايد حركت كرد اين آگاهى شوق آفرين است ولى كافى نيست زيرا كسى كه از وجود سعادت و لذتى به سبب گواهى عقل يا اخبار ديگران باخبر مى‏شود به اندازه كسى كه لذت و سعادتى را چشيده باشد اشتياق به درك آن را ندارد. بنابراين مى‏توان شناخت كسى را كه آن لذت را تجربه كرده است شناختى عميق‏تر و حركت آفرين‏تر دانست. با توجه به توضيحات فوق ايمان فوق ايمان را اين گونه تعريف مى‏كنيم ايمان معرفتى است شوق آفرين و حركت بخش به حقيقت متعالى كه در نتيجه شناخت عقلانى پديد مى‏آيد و در اثر تجربه عملى رشد مى‏كند و در گفتار و رفتار فرد تجلى مى‏يابد.
در روايتى از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است كه فرمودند:
الايمان معرفة بالقلب، اقرار باللسان و عمل بالاركان. (56)
در روايتى ديگر امام رضا از اميرالمؤمنين(ع) و ايشان از پيامبر اكرم(ص) نقل فرموده‏اند:
الايمان قول مقول و عمل معمول و عرفان بالعقول. (57)
در اين گونه روايات بر عنصر شناخت و عمل تأكيد شده است ايمان حقيقى است كه در زندگى انسان مؤمن تاثير عينى و آشكار دارد او در گتفار و رفتار از ديگران ممتاز است و مشى عملى زندگى او با ايمان به او تناسب دارد.

رابطه علم و ايمان

ايمان به چيزى بيشتر از شناخت عقلانى و يا يقينى است. ايمان، يقين توأم با عمل و عشق است. با توجه به مطالبى كه قبلا درباره يقين و مراتب آن گفتيم مى‏توان مراتب علم اليقين و بالاتر از آن را معرفت توأم با ايمان دانست زيرا انسان مؤمن در اثر عمل صالح و رياضت‏هاى شرعى يقين خود را بالإ؛««ّّ مى‏برد. اين گونه رياضت‏ها و اعمال صالح در اثر اشتياق به حقيقت شناخته شده صورت مى‏گيرند و در انسان مؤمن تجربه‏اى پديد مى‏آورند كه از سويى شناخت نزديك‏تر و عميق‏تر است و از سويى ديگر موجب اشتياق بيشتر و عمل افزون‏تر مى‏شود. بنابراين شناخت يقينى عقلانى مطابق با واقع كه آن را علم مى‏ناميم شرط لازم و مقدمه ضرورى ايمان است ولى ايمان چيزى فراتر از علم است ايمان علاوه بر علم اشتياق و عمل را نيز به همراه دارد چه بسا انسان‏هايى كه با وجود داشتن علم ايمان نمى‏آورند و به مقتضاى علم خود عمل نمى‏كنند.
فرعون و پيروان او نمونه انسان‏هايى هستند كه با وجود داشتن علم يقينى ايمان نياوردند. موسى آيات روشن‏گر خدا را به آنان عرضه كرد و آنها به درستى سخن او يقين كردند ولى با او به مبارزه و مخالفت پرداختند:
و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علواً فانظر كيف كان عاقبة المفسدين؛ (58)
و با آن كه دلهايشان بدان آيات خدا يقين داشت از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند. پس ببين فرجام فسادگران چگونه است. مخالفت فرعون با موسى در حالى كه شاهد معجزات موسى بوده است. ديگران و از جمله ساحرانى كه فرعون براى مقابله با موسى استخدام و خداى موسى ايمان آوردند و در زبان و عمل به ايمان خود وفادار ماندند. آنان پس از مشاهده معجزه موسى بى‏درنگ به سجده افتادند و ايمان خود را به پروردگار موسى اعلام داشتند. آنها حتى از تهديد و خشونت فرعون نهراسيدند و وحشت شكنجه و نابودى آنان را از ايمانشان جدا نكرد.
در اين جا پرسش مهمى مطرح مى‏شود: چرا علم به تنهايى موجب ايمان نمى‏شود؟

موانع ايمان

براى پاسخ به پرسش فوق لازم است ضمن يادآورى سخنان گذشته به طور مختصر موانع ايمان را بررسى كنيم.
چنان كه قبلا اشاره كرديم ايمان آوردن عملى اختيارى است يعنى انسان به اختيار خود حركت به سوى حقيقت متعالى عالم؛ يعنى خداى خالق جهان را آغاز مى‏كند. بنابراين علاوه بر علم اراده نيز در ايمان مؤثر است عوامل مؤثر در اراده و اختيار انسان اگر با ايمان سازگار باشند انسان مى‏تواند طريق ايمان را برگزيند و اگر با آن ناسازگار باشند انتخاب ايمان دشوار خواهد بود؛ بنابراين براى رسيدن به ايمان بايد موانع ايمان را شناخت و راه مبارزه با آن را آموخت. در مباحث قبل عواملى را به عنوان موانع معرفت بر شمرديم تمامى آن عوامل را مى‏توان از دو جهت به عنوان مانع ايمان نيز معرفى كرد: نخست آن كه چون معرفت مقدمه ضرورى و شرط لازم ايمان است هر چيزى مانع معرفت باشد ناگزير مانع تحقق ايمان هم خواهد بود.
ديگر آن كه عواملى همچون دنيا پرستى، سطحى نگرى، رذايل نفسانى و... حتى اگر مانع شناخت حقيقت نشوند در موارد بسيارى مانع از دل بستن به حقيقت و عمل كردن به مقتضاى آن مى‏شوند يعنى اين موانع حتى اگر در مرحله شناخت كه شرط لازم ايمان است كارگر نباشند در مرحله تحقق شرط كافى ايمان و التزام عملى و حركت به مقتضاى معرفت، مؤثر مى‏افتند و مانع ايمان مى‏شوند براى مثال رذايل نفسانى همچون برترى‏طلبى و تكبر درباره فرعون و فرعونيان مانع شناخت آنان نبوده است ولى مانع پذيرش عملى حقيقت شده است چنان كه در آيه 14 سوره نمل ديديم آنان با وجود يقينى كه به آيات الهى يافتند با آن مقابله نمودند. علت انكار و مقابله آنها همان طور كه در آيه ذكر شده است ظلم و تكبرى بود كه نفسهايشان را آلوده ساخته بود. فرعونيان انسان‏هايى فاسد بودند و عاقبت مفسدين محروميت از ايمان است، حتى اگر عقول ايشان حقيقت را دريابد و به آن يقين آورد.

آثار ايمان

ايمان به خداوند متعال زندگى را به سوى امور معنوى و متعالى جهت مى‏بخشد و شور حركت و تلاش را در انسان افزايش مى‏دهد. انسان مؤمن لذت و كمالى را خواستار است كه هيچ لذت دنيايى و كمال مادى به ارزش و مطلوبيت آن نمى‏رسد پس شوق او در خواستن اين لذت و كمال بيشتر از شوق كسانى است كه خواستار لذت و كمالات مادى هستند. ايمان به وجود خداوند حكيم و توانا موجب مى‏شود كه جهان را هدف دار بدانيم. هدف آفرينش كمال و سعادت انسان است پس نظم جهان به گونه‏اى است كه مانع كمال و سعادت انسان نمى‏شود. اين اعتقاد موجب آرامش واطمينان در انسان مى‏شود. انسان با اميد به آينده تلاش مى‏كند و به سوى كمال حركت مى‏نمايد. انسان مؤمن در اثر شكست ظاهرى نااميد نمى‏شود، زيرا خداوند را ناظر بر عمل خويش مى‏داند و معتقد است كه نظام عادلانه هستى، تلاش خالصانه او را براى رسيدن به كمال ناديده نمى‏گيرد و پاداش زحمات او به او داده خواهد شد:
ان اللَّه لا يضيع اجر المحسنين (59)
همچنين پيروزى ظاهرى نيز موجب غرور مؤمنان نمى‏شود زيرا مى‏دانند كه همه پيروزى‏ها در اثر لطف و امداد خداوند است:
و ما رميت اذا رميت و لكن اللَّه رمى. (60)
ايمان به خداوند و دين الهى به بهبود روابط اجتماعى نيز از دو جهت كمك مى‏كند انسان متدين از سويى رعايت حقوق ديگران را تكليف شرعى خود مى‏داند و معتقد است اگر حقوق ديگران را پايمال كند با تنبيه و عذاب الهى مواجه خواهد شد و ترس از عقاب الهى او را وادار مى‏كند كه حقوق انسان‏هاى ديگر را رعايت كند و از سوى ديگر معتقد است كمك و يارى به انسان‏هاى ديگر موجب خشنودى خداوند است. پس با احسان و نيكى به ديگران، پاداش الهى را دريافت مى‏كند و افزون بر آن رابطه خود را با خدا تقويت مى‏كند.
يكى ديگر از آثار اجتماعى ايمان به خداوند، تعهد مؤمنان به اصلاح نظام اجتماعى است. انسان مؤمن به سبب تكليف دينى، خود را متعهد مى‏داند كه در برپايى نظام اجتماعى عادلانه تلاش كند و نيز مساعد ساختن محيط اجتماعى را براى تحقق كمالات انسانى، مطلوب و موجب تقرب به خداوند مى‏داند. او معتقد است در اجتماعى كه ارزش‏هاى الهى بر آن حاكم است رسيدن به كمالات انسانى امكان‏پذير است و انسان‏هاى بيشترى مى‏توانند به هدف خلقت خويش نزديك شوند. بنابراين يكى از آثار ايمان تعهد و مسئوليت اجتماعى است.

مراتب ايمان

ايمان نيز همچون معرفت مراتبى دارد. بخشى از آن چه بيشتر درباره مراتب شناخت گفتيم مربوط به مراتب ايمان نيز مى‏شود، زيرا همان گونه كه در تعريف ايمان گفته شد ايمان حقيقتى است مركب از معرفت اشتياق و عمل. بنابراين معرفى مراتب معرفت مستلزم بيان مراتبى از ايمان است. در مراتبى كه براى ايمان آورديم، ارتقاى مرتبه ايمان به معناى رشد درجه شناخت، شوق و فعاليت بود. اگر رشد اين سه عنصر هم جهت و هماهنگ باشد ايمان فرد بالاتر رفته است. در قرآن و روايات سخنان آشكارى درباره مرتبه‏دار بودن ايمان وجود دارد، در آيه 2 سوره انفال آمده است:
انما المؤمنون الذين اذا ذكر اللَّه وجلت قلوبهم و اذا تليت علهم آياته زادتهم ايمانا و على ربهم يتوكلون؛
مؤمنان همان كسانى‏اند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد و بر پروردگار خود توكل مى‏كنند.
در روايتى از امام صادق(ع) آمده است:
الايمان درجات و طبقات و منازل فمنه التام المنتهى تمامه و منه الناقص البيّن نقصانه و منه الراجح الزايد رجحانه؛ (61)
ايمان داراى درجات، مراتب و مراحلى است. از جمله آنها ايمان تام است و ايمانى ناقص كه كاستى آن آشكار است و ايمانى برتر كه برترى آن بسيار است.
درجات ايمان انسان در اثر عمل صالح بالا مى‏رود. در روايتى از پيامبر گرامى اسلام نقل شده است:
ان الايمان ليبدوا بيضاء فاذا عمل العبد الصالحات نما و زاد حتى يبيض القلب كله؛ (62)
ايمان پاره‏اى سفيد از نور در قلب پديد مى‏آورد پس اگر بنده اعمال صالح را انجام دهد آن نور رشد مى‏كند و زياد مى‏شود تا آن كه همه قلب را سفيد كند.
اولين مرتبه ايمان هنگامى است كه عقل انسان در برابر حقيقت خاضع شود هر گاه عقل ما وجود خداوند و صفات او را تصديق كند به اولين رتبه ايمان رسيده‏ايم ولى قانع شدن عقل مانع از وجود وسوسه‏ها و شك‏ها نمى‏شود. انسان مؤمن در آغاز دچار شك و وسوسه است. تا زمانى كه اين وسوسه‏ها از ميان نرود ايمان فرد آلوده و آغشته به شرك است:
و ما يؤمن اكثرهم باللَّه الا و هم مشركون؛ (63)
و بيشترشان به خدا ايمان نمى‏آورند مگر آن كه شرك مى‏ورزند.
اين مرتبه را اگر چه مى‏توان رتبه نازل ايمان مى‏توان خواند ولى قرآن توصيه مى‏كند اين مرتبه را اسلام بناميم:
قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان فى قلوبكم... (64)
برخى از باديه نشينان گفتند: ما ايمان آورديم بگو: ايمان نياورده‏ايد ليكن بگوييد: اسلام آورديم و هنوز در دل‏هاى شما ايمان داخل نشده است.
ايمان رتبه‏اى بالاتر از اسلام است چنان كه در تعريف ايمان آورديم، ايمان معرفتى است كه اشتياق درونى به عمل صالح و طاعت خدا و پيامبر را به همراه دارد كسى كه با اكراه از فرامين الهى پيروى مى‏كند و يا ترك اطاعت پروردگار مى‏نمايد، مؤمن نيست. كسى در ايمان خود صادق است كه با ميل و رغبت درونى از خداوند و اولياء او پيروى مى‏كند و فرمان مى‏برد و هيچ وسوسه‏اى او را به ترديد نمى‏اندازد:
انما المؤمنون الذين آمنوا باللَّه و رسوله ثم لم يرتابوا وجهدوا بأموالهم و أنفسهم فى سبيل اللَّه اولئك هم الصدقون؛ (65)
در حقيقت، مؤمنان كسانى‏اند كه به خدا و پيامبر او گرويده و ديگر شك نياورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كرده‏اند؛ اينان راستگويانند.
اكنون اگر انسان مؤمن كه ترديدها را از ميان برده است عمل صالح پيشه كند و در اطاعت خداوند تلاش بيشترى نمايد از حد واجبات بگذرد و مستحبات و مندوبات را انجام دهد خداوند يقين او را مستحكم‏تر و معرفت او را روشن‏تر مى‏سازد. چنين انسانى امورى را مشاهده مى‏كند كه از انسان‏هاى معمولى پوشيده است و به معرفتى حضورى نسبت به خداوند دست مى‏يابد كه شوق و محبت او به پروردگار را افزايش مى‏دهد و او را در طريق حق استوارتر مى‏سازد.

پى‏نوشتها

56 -نهج‏البلاغه، كلمات قصار، 227.
57 - الحياة، ج 1، ص 220.
58 - نمل، 14.
59 - توبه، 120.
60 - انفال، 17.
61 - محجة البيضاء، ج 1، ص 277.
62 - همان.
63 - يوسف، 106.
64 - حجرات، 14.
65 - حجرات، 15.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط