مترجم: زهرا هدایت منش
منبع:راسخون
منبع:راسخون
کارشناسان میتوانند با دقت در رفتار کودکان و اعمال بدنشان کسانی را که در بزرگی سر به زیر خواهند شد برگزینند.
دیوید چهار ماهه با دیدن خرس عروسکی پلاستیکی سرخ و نارنجی که دو وجب بالای سرش دور ریسمان میچرخید، نخست با ترس اخم کرد؛ سپس از چهرهاش خوانده شد که دل خوشی از این وضع ندارد؛ فریاد کشید و کمرش را تا کرد و دست و پا زد. نو بودن و بی اطمینانی که زندگی را برای بسیاری جالب میسازد به روشنی برای دیوید دردناک بود. گر چه زندگی زمینیاش تازه آغاز شده بود، ولی روان شناسی که شاهد واکنش درونی او بود از آنچه در پیش داشت مطمئن بود. احتمال دارد دیوید در بزرگی دچار کمرویی مزاحمی شود از آن قبیل که تن به جراحی دندان بدهد ولی حاضر به گفتگو با بیگانه نباشد. جروم کاگان روانشناس او میگوید:« نگرانم هنگامی که اوضاع مطابق میلش نباشد دلهره دامنگیرش گردد؛ کسی نخواهد شد که جرئت سرمایه گذاری در بانک یا خلبانی هواپیمای جنگی یا هر کاری که احتمال خطر و بی اطمینانی در آن است داشته باشد. دوستان نزدیک خواهد داشت ولی شمع محفل نخواهد شد».
کاگان در آزمایشگاه خود در دانشگاه هاروارد (آمریکا) رفتار دیوید و صدها کودک دیگر را در برابر صداهای ناهنجار و بوهای ناجور و اسباب بازیهای عجیب و لباسهای غیر عادی در ویدیو ضبط کرده است. در نتیجه، او و سایر روانشناسان معتقد شدهاند تخم کمرویی مفرط و احتیاط، از همان تولد کاشته میشود و احتمالاً درون ژنهاست. کودکانی مانند دیوید، به چند دلیل آشکار غیر عادی هستند. دستگاه اعصابشان آسان تحریک میشود و «دور بر میدارد». حتی در دو هفتگی قلبشان در خواب تندتر از نوزادان دیگر میزند. در نه ماهگی الگوی امواج درون مغزشان آشکارا متفاوت است. هنگامی که با موقعیت تازهای روبهرو شوند، احتمال زیادی هست که فشار خونشان بالا رود و مردمکشان گشاد شود و تارهای صوتیشان گرفتگی پیدا کند. مستعد تب علوفهاند. اغلب حتی ظاهر متفاوت دارند. آنها که خیلی خجولند، احتمال دارد صورتشان لاغر و اندامشان باریک و چشمشان آبی باشد. دانشمندان گمان می کنند با دقت به رفتار نوجوانان و طرز کار بدن آنها، میتوانند کسانی را که مستعد کمرویی و سربه زیری در بلوغ و جوانی هستند جدا کنند، گرچه همه اینان به آن سرنوشت دچار نخواهند شد. ناتان فاکس روانشناس دانشگاه مریلند (امریکا) میگوید: «ما گمان داریم میتوان به گذشته نگریست و و الگوهای رفتاری را که بازتاب منشأ خوی خجالتیاند برگزید. همچنین گمان میکنیم بتوان به اثر متقابل الگوهای خلقی یاد شده و فعالیت مخ پیبرد.»
کاگان که پیشتاز این زمینه است آن را استعداد فطری «کمرویی خلقی» مینامد. همه کمرویان این استعداد را ندارند. برای مثال، این گروه شامل نوجوانانی نمیشود که با بزرگ شدن و معمولاً پس از چهار سالگی و در پی رویدادی نامطلوب سر به زیر میشوند؛ اینان گوشه گیر و خانهنشین میشوند، بازی دسته جمعی نمیکنند، در حضور غریبهها ساکت میمانند ولی از چیزهای دیگر هراس غیر عادی ندارند. ولی نوجوانان کمروی خلقی، در هر موقعیت نامأنوس محتاطاند و در خود فرو میروند. شلا چس روانشناس کودکان در دانشگاه نیویورک میگوید:« واکنش این کودکان در برخورد با هر خوراک تازه، هر بیگانه، هرجای جدید، هربوی تازه، گریز است. اگر خوراک ناشناختهای به آنها دهید پس میزنند و اگر به جای تازهای بروند پشت کسی که آنها را برده پنهان میشوند.»
این نوجوانان در سال دوم زندگی کمرویند؛ در برخورد با بیگانه به مادر میچسبند، اسباببازی صدا دار دوست ندارند، از هر چیز غیرعادی مانند خانه ناشناس یا مهد کودک تازه بیزارند؛ اگر از پدر و مادر جدا شوند امکان دارد آرام نگیرند. با بزرگ شدن، اغلب در جمع کودکان دیگر گوشه گیر و آرامند. بسیاری از آنان در هراس از لولو یا دزدیده شدن و خورده شدن توسط جانوران هستند. با وجود این، استعداد فطری به معنی در خود رفتن حتمی در بزرگی نیست. بسیاری یاد میگیرند با وضع خود درافتند و حتی برآن غلبه کنند. گرچه هرگز سر دسته گروه نخواهند شد، ترسوی چاپلوس هم نخواهند بود. کاگان میگوید در هشت سالگی هنوز حدود 10 درصد کودکان بهشدت خویشتن گرا هستند و در بیست سالگی تنها حدود 5 درصد. او میکوید این بدان معنی نیست که خوی شان تغییر کرده باشد، بلکه صرفا نشان میدهد رفتار ظاهری کمرویی را از دست دادهاند. به نظر میرسد سر به زیری فراوان، خانوادگی باشد ولی کارشناسان گمان میکنند این ویژگی زیر فرمان چندین ژن است و الگوهای وراثتی آن بسیار پیچیدهاند. از این رو برادران ترسو ممکن است خواهران اجتماعی داشته باشند. رابرت پلومین، روانشناس دانشگاه پنسیلوانیا (امریکا) که کمرویی دوقلوها را بررسی میکند، میگوید:« بررسیها حاکی از آنند که کمرویی، ارث پذیرترین جزء شخصیت است».
او برآورد میکند که احتمالاً 50 درصد کمرویی ارثی است، در حالی که نیم دیگر امکان دارد حاصل عاملهایی چون تجربههای کودکی و حتی اثر هورمونهای مادری بر رویان درون زهدان باشد. گرچه طرز کار دقیق این ژنها هنوز شناخته نیست، کارشناسان دنبال اثر نفوذ آنها درون مغز در ایجاد کمرویی میگردند. کاگان یقین دارد که هسته بادامی (امیگدالا) درون مخ جای این اثر است. این هسته لوزی شکل، دستگاه عصبی سمپاتیک خودکار را تنظیم میکند که در میان وظیفههای گوناگون، باعث عرق کردن و تندی قلب و خشک شدن دهان و همه نشانههای دیگر ترس میشود. کاگان میگوید: «فرضیه من چنین است: آنچه این کودکان به ارث میبرند شیمی مخ است که باعث تحریک پذیری فراوان هسته لوزی شکل میشود که هنگامی که رویداد ناآشنایی رخ میدهد، مانند ترموستات (اسباب تنظیم دما) بسیار حساسی تخلیه میشود. بررسیهای تازه موجهای مغز، سرنخ دیگری به دست دادهاند. فاکس پی برده است که در نه ماهگی بچههای فوقالعاده حساس در نیمه راست ناحیه پیشانی مغز فعالیت بیشتری نسبت به طرف چپ این ناحیه مخ نشان میدهند. بررسیها حاکی از آنند کسانی که نیمه چپشان فعالتر است تمایل به گردش و تفریح دارند و آنان که طرف راست مغز پیشانیشان فعال است مستعد گریز از موقعیتهای جدیدند.
روانشناسان میگویند با زود پیبردن به کمرویی خلقی میتوانند پدران و مادران را کمک کنند بچههایشان را طوری بار آورند که بر این تمایل ذاتی فایق آیند؛ میگویند منظور این است که پدر و مادر، نوجوانان را با ملایمت به درافتادن با ترسشان راهنمایی کنند نه اینکه آنان را در دلواپسی در پناه خود گیرند. پلومین میگوید: « اگر میدانید بچه کمروست مطلب را بپذیرید و با آن مدارا کنید. در جشن تولد همبازیها، کودک را به حال خود رها نکنید بلکه دوستی را همراهش کنید. پدر و مادر از راههای ساده میتوانند بچه کمرو را یاری دهند.» ولی حتی اگر کودک ترسو، جوان کمرویی شود چندان بد نیست. اشخاص محتاط و خویشتن گرا، در کارهایی که تنها انجام میگیرد اغلب موفقاند.