مردم و طبیعت

ماهواره‌های شناخت ما را به قسمت‌های مختلف زمین آسان‌تر می‌کنند. آن‌ها شروع به برداشت و جمع آوری (ردیابی) و علایم (آثار) فعالیت‌های انسان و توده‌های شهری و دشت‌های وسیع آبیاری شده و مجرای رودخانه‌های مستقیم و
پنجشنبه، 22 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مردم و طبیعت
 مردم و طبیعت

 

نویسنده: آلیستر بانت
برگردان: حسین محمدی



 

ماهواره‌های شناخت ما را به قسمت‌های مختلف زمین آسان‌تر می‌کنند. آن‌ها شروع به برداشت و جمع آوری (ردیابی) و علایم (آثار) فعالیت‌های انسان و توده‌های شهری و دشت‌های وسیع آبیاری شده و مجرای رودخانه‌های مستقیم و انحنایی می‌کنند. به تقریب همه جای سطح زمین، اثر گونه‌های متعدد و فراوان سازمان یافته را نشان می‌دهد.
شناخت و تجربه‌ی ما از جهان هم از چیزهای ساخته شده به وسیله‌ی انسان و هم از چیزهایی است که آن‌ها را طبیعی می‌نامیم (چیزهای ساخته نشده به وسیله‌ی انسان). زیرا ما از مخلوقات خود آگاه هستیم و خودمان را به عنوان فوق طبیعت یا حداقل کفیل و متصدی بر آن می‌دانیم، گویی طبیعت از ما جداست. هنوز این تمایز نگران کننده است. در تلاش برای توصیف طبیعت دچار معضل شده‌ایم: اگر جهان فیزیکی طبیعی است، آیا آنچه را که ما انجام می‌دهیم غیرطبیعی نیست؟ پرسش‌های بیشتر را دنبال می‌کنیم: رابطه‌ی ما با طبیعت باید چگونه باشد؟ آیا ما هر چه که دوست داریم می‌توانیم با طبیعت انجام دهیم؟ آیا باید طبیعت را تنها گذاشت؟ اما برای آخرین پرسش خیلی دیر است. ما در گذشته زمین را تغییر داده‌ایم: گیاهان و جانوران چیزهایی هستند که قبل از این رها شده‌اند به مراقبت و نگهداری لازم دارند، چشم اندازهای آنها به طور چشم گیری به وسیله‌ی ما تغییر کرده و آلاینده‌های ما خاک، آب و هوا را تغییر داده‌اند. جغرافیا موضوعی درباره‌ی نظم جهان است و جهان هم طبیعی و هم انسانی است. جغرافیا جست و جو کرده است تا نظم و ترتیب این دو را بیابد و روابط بین این دو را مطالعه کند. یکی از بزرگ‌ترین پژوهش‌های جغرافیا در سده‌ی بیستم به وسیله‌ی کلارنس گلاکن (1) انجام شده و عنوان شگفت انگیز آن ردپاها (ردیابی‌ها) روی ساحل رودنز (2) است (1976)، (3). این عنوان به یک افسانه‌ی قدیمی برمی‌گردد. کشتی فیلسوف بزرگ یونانی آریس تیپوس غرق شد (شکست) و در جزیره‌ای ناشناخته گم شد (جزیره رودز)، در امتداد بعضی علایم هندسی روی ماسه‌ها حرکت کرد. اجازه دهید که امیدوار باشیم آریس تیپوس فریاد زده که من رد پای انسان می‌بینم. مطالعه و بررسی گلاکن نظریه‌های 2300 ساله زیست محیطی را تکرار کرده است: آنچه در مفاهیم طبیعت خیلی مهم است، حتی اگر افسانه‌ای باشد به ما می‌گوید که گرایش طبیعت به هدفمندی و نظم است (4).
میل و توانایی به صورت هوشمندانه برای دسترسی و در دست گرفتن جهان، عمل معین جغرافیاست. ارتوستن اندیشمند یونانی که کلمه و واژه‌ی جغرافی را برای اولین بار به کار برد، مثال خوبی فراهم آورده است. وی نه تنها یکی از اولین نقشه‌های جهان را ترسیم کرد، بلکه یک سیستم شبکه‌ای را برای مکان یابی روی زمین ابداع (طراحی) کرد، مسیر رود نیل را طراحی و تحقیق کرد که چرا طغیان می‌کند (استدلال او رخداد بارش‌های فصلی در نزدیک سر چشمه‌ی آن بود). تلاش اراتوستن برای شناخت زمین او را برانگیخت تا محیط زمین را محاسبه کند. این ممکن است اندازه گیری ساده‌ای به نظر رسد (امروز می‌دانیم که 24859 مایل است)، اما در بیش از 2000 سال قبل وی این مسائل جغرافیایی را به طور واضح استدلال کرد. اراتوستن دانست که در انقلاب تابستانی در سینا (اسوان) اشعه‌ی خورشید سایه ندارد و مستقیم به ته چاه تابیده می‌شود. او می‌دانست که فاصله‌ی این چاه تا اسکندریه (شهری که او مسئول و کتابدار آن بود) 500 مایل است. وی همچنین دانست که در انقلاب تابستانی در آن شهر خورشید با زاویه‌ی 7 درجه می‌تابد. از آن جا که می‌دانست نور خورشید به خطوط موازی می‌تابد و زمین کروی است اطلاعات کافی برای محاسبه‌ی زمین داشت وی محیط زمین را 25000 مایل برآورد کرد (5).
این مقاله دارای دو بخش است. در بخش اول به روابط به انسان و محیط توجه می‌شود. در بخش دوم دو مورد از نظریه‌های جهان به عنوان یک سیستم فیزیکی شرح داده می‌شود. در بخش اول روابط بین انسان و محیط مشخص است. در بخش دوم انسان به ظاهر وجود ندارد و زمین به عنوان مکانی (پهنه ای) برای مواد و نیروها در نظر گرفته می‌شود. به هر حال هر دو روش (رویکرد) ناگزیر به کار گرفته شده تا بی‌نظمی و آشفتگی تجربه‌ی زندگی موجودات را منظم و طبقه بندی کنند. آن‌ها هر دو راه‌های فراهم آوردن معنا برای جهان هستند.
رابطه‌ی بین انسان و طبیعت همیشه بر فرض ایجاد بحران استوار نبوده است. تا کنون نه طبیعت و نه انسان جدا از هم در نظر گرفته نشده‌اند، بلکه آن‌ها با هم مرتبط‌اند و این جغرافیا را به طور منحصر به فردی نسبت به بدرفتاری یکی که ممکن است اثرات و نتایج مخالفی برای دیگری داشته باشد، حساس می‌کند.
بحث روابط انسان و محیط بر این پرسش که چطور انسان محیط را تغییر می‌دهد، متمرکز است. نکته اینجاست که رفتارهای محیط و ویژگی‌های آن کهنه و قدیمی و هزاران سال است که مورد حمایت، ملامت، اصلاح و تصریح بوده است. یکی از قدیمی‌ترین نمونه‌ها رساله‌ی بقراط تحت عنوان هواها، آب‌ها و مکان‌ها (6) (400 سال قبل از میلاد) است. بقراط بعضی از رابطه‌های دقیق و مطلق را ارائه می‌دهد. او می‌گوید در جایی که چشم انداز معتدل و مرطوب است، افراد چاق و فربه به طور معمول بیمار، سست و تنبل و اغلب ترسو می‌باشند. اما؛ افرادی که در سرزمین‌های خشک، بی‌آب، خشن، با طوفان‌های زمستانی و سوخته از آفتاب زندگی می‌کنند، مردم آنجا سخت کوش، لاغر، استخوان بندی قوی با احساس و پر مو هستند (7). این جبر محیطی است و مدت‌ها جدال برانگیز بوده است. استرابو به نتایج جالبی رسیده است او اشاره می‌کند که:
همان طور که ملاحظه می‌شود هنرها و صنایع مختلف قابلیت‌ها و نهادهای انسانی بیشتر، وقتی که بشر شروع به شکوفایی در هر عرض جغرافیایی و در موارد خاصی حتی بدون توجه به عرض جغرافیایی مشخص شده می‌کند، بعضی خصوصیات محلی افراد از طبیعت گرفته شده‌اند، بعضی دیگر با تربیت و عادت به دست می‌آیند. برای نمونه تقصیر طبیعت نیست که آتنی‌ها علاقه مند به ادبیات بوده‌اند، در حالی که لاسد مونین‌ها (8) همچنین تبانیها (9) (هر دو بخش‌هایی از یونان‌اند) که نزدیک به آتن نیز می‌باشند این گونه نبوده‌اند، بلکه آن‌ها تحت تأثیر عادت زندگیشان بوده‌اند (10).
تمرکز جبر محیطی به شکل سنتی آن بر آب و هوا متمرکز بوده است. در اوایل سده‌ی بیستم جغرافیدانان زیادی بر تغییر بی‌پایگی، جبر گرایی محیطی تلاش کردند. آلفرد هتنرولوسین فور (11) یک جایگزین در آن چه که فور آن را امکان گرایی (12) نامیده بود، و پیشنهاد کردند (13).
فور در مورد اینکه هیچ اجبار و ضرورتی وجود ندارد و آن فقط امکان گرایی است بحث می‌کند (14).
تمرکز اصلی در امکان گرایی او این بود که طبیعت اجباری و جبرگرا نیست بلکه اختیاری و آسان است. امکان گراها بر این که جامعه‌ی بشری شامل انتخاب‌ها و فعالیت‌هایی است که طبیعت آن را تعیین نمی‌کند بلکه، در عوض آن دامنه‌ای از خروجی‌ها را در بر می‌گیرد، پیشنهاد و تأکید می‌کنند.
در سال‌های اخیر بحث جبرگرایی و امکان گرایی دوباره مطرح شده است. کتاب تفنگ‌ها، منابع و فولاد از جیرد دیاموند (1988) و کتاب امپریالسم اکولوژی از کروزبای (1986) هر دو سعی در پاسخ به این پرسش که چرا غرب توانسته است سیاره‌ی زمین را تحت سلطه‌ی خود درآورد؟ نموده‌اند (15).
برای پاسخ آن‌ها طیف وسیعی از عوامل محیطی مانند تولید غذا، موقعیت محلی و شیوع امراض را بررسی کردند. دیاموند و کروزبای در حرکت بین امکان گرایی و جبر گرایی فشارها و نیروهای اجتماعی را در زمینه‌ی محدودیت‌های محیطی و منابع طبیعی توضیح می‌دهند. دیاموند در کتاب خویش فروپاشی (2005): اظهار می‌کند که چطور جوامع موفقیت یا شکست را انتخاب می‌کنند، دیاموند فراز و فرودهای زیادی از تمدن‌های باستانی را در ارتباط با 5 عامل، تغییر اقلیم، تهاجم همسایگان، شرکای تجاری، چالش‌های محیطی و سرانجام این که چگونه یک جامعه مشکلات محیطی‌اش را حل می‌کند طبقه بندی کرده است (16). اگر چه موضوع او تاریخی است، پیام دیاموند یک پیام اساسی، بنیادی و جدید است مهم‌ترین دلیل فروپاشی جوامع به خاطر قصور آن‌ها در حل جدی و موثر بحران‌های محیطی است.
دیاموند و کروزبای بخشی از جغرافیای سنتی قابل احترام و با ارزش‌اند که عوامل جغرافیایی را با الگوهای وسیع تاریخی پیوند می‌دهند (17). جاه طلبی و بلند اندیشی با کاشف آلمانی الکساندر فون همبولت (18) قطعیت و ماندگاری بیشتری ارتباط دارد. در سال 1834 او مجموعه‌ای از عوامل را بررسی کرد تا یک جغرافیای ترکیبی را برای هر چیزی کامل کند:
من توجه زیادی به تجسم و شرح یک کار در تمام جهان ماده در تمام آنچه ما می‌شناسیم، از پدیده‌های بهشتی و زمینی از ستارگان تا جغرافیای خزه‌ها و سنگ‌های گرانیتی (و در یک حالت زنده و پویا که احساسات را تحت تأثیر قرار می‌دهند دارم. هر ایده‌ی بزرگ و مهم در نوشته من باید در راستای واقعیات ثبت و نوشته شوند. باید قسمت و دوره‌ای در ساخت معنوی بشر را توصیف کند)، در دانش طبیعت و غیره عنوان و موضوع من کیهانی است (19).
برای سال‌های متمادی و به ویژه در سده‌ی گذشته آرزو و هدف همبولت بررسی و رویکرد جهانی انسان و طبیعت به عنوان یک واحد کل و مرتبط به هم، سر لوحه‌ی جغرافیای آکادمیک بود. جین برونهس (20) اشاره می‌کند که ایده‌ی ارتباطات درونی در هر مطالعه‌ی کامل از حقایق جغرافیایی باید غالب باشد (21). پاول ویدال دلابلاش نوشت در واقع بالاترین هدف حقیقی مطالعه‌ی جغرافیا، جغرافیای کل نگر (جغرافیای جامع نگر) است. او ایده و اندیشه مطالعه‌ی منطقه‌ای وحدت سرزمینی را به عنوان یک اندیشه‌ی غالب در تمام پیشرفت‌ها و توسعه‌های مرتبط جغرافیایی می‌داند (22). این پروژه‌ی جامع هم بازتابی از عصر مدرن بوده و هم مخالفتی در برابر آن است. مقیاس و سنجش بلند پروازی و هدف آن و قلمرو دانشی که بر مبنای آن قرار دارد، به طور مشخص مدرن هستند. هنوز تلاش برای گذر از سر حد گذاری تخصصی و ارائه یک منظر واحد از انسان و طبیعت برخلاف روند مدرن برای سیاست گذاری دقیق حوزه‌های روشن فکری است. یک بار دیگر ما با ارتباط متناقض جغرافیا و مدرنیته رو به رو هستیم: آن‌ها هم در زمان ما هستند و هم در مقابل آن قرار دارند.
تا اواسط سده‌ی بیستم آرزوی تجمیع و ترکیب علوم انسانی و طبیعی اغلب تحت الشعاع پیگری تخصص گرایی دانشگاهی قرار گرفت. داشتن یک زمینه‌ی علاقه مندی و دانش ظریف و بسیار دقیق تبدیل به ارزش با داشتن بعضی چیزهای جدی برای گفتن شد. تا اواخر سده‌ی بیستم بسیاری از جغرافیدانان دانشگاهی یک بدگمانی تلفیقی عمیق به وجود آورده و توسعه دادند. به گفته‌ی درک گرگوری:
چنانکه همه می‌دانیم، تقاضاها (برای تلفیق) در گذشته چندین بار پیشرفت کرده است. اما اغلب صورت امیدهای دیندارانه یا عذرهای اندوهگین به جای گزاره‌های جدی بوده است، این امر خیلی جای دوری نرفته است زیرا علوم طبیعی و اجتماعی به ترسیم و حفظ (جغرافیا) در جهات مختلف ادامه می‌دهند (23).
به هر حال بررسی گرگوری این حقیقت را نادیده می‌گیرد، که 50 سال اخیر شاهد پیشرفت مؤثر حرکت‌های زیست محیطی برای آنهایی بوده است که کلی نگری و تلفیق ایدئولوژی مرکزیت اصلی تفکر آنها بوده است. آن چه که از اظهار او برمی‌آید این نیست که تلفیق یک بلند پروازی بدون امید است که برای همیشه پای بند "امیدهای دیندارانه" بلکه این است که دانشگاه‌ها بر اساس تقسیم بندی روشن فکرانه پایه ریزی شده‌اند. بحران‌هایی که محیط زیست گرایی (24) را به وجود آورده‌اند، خیال از بین رفتن نخواهند داشت. در واقع آن‌ها بخشی از نتیجه‌ی جدایی بین انسان‌ها و مناظر طبیعی پدید آمده به وسیله‌ی رشد به نسبت‌های تخصصی بخشی هستند. کل نگری و تلفیق نه تنها دعوای برتری حس مدرن‌ها بر دوران و اماکن غیر مدرن دارند، بلکه این حس را در روشی که ما دانش را نهادینه کرده‌ایم، دارند.

ارزش و احترام زمین

در سراسر بسیاری از مناطق جهان صنعتی رعایت مسائل مذهبی کاهش یافته و ستایش طبیعت جایگاهی پیدا کرده است. ویلیام ورورث (25) احساس تجلی یافته‌ی خودش را چنین اظهار کرده است:
و من احساس کرده‌ام،
تفکرات بالایی را که یک احساس هیجان انگیز حضوری که لذت مرا آشفته می‌نماید،
از چیزی که بسیاری عمیق‌تر آمیخته بود،
که منزلگاهش نورهای خورشید در حال غروب است،
و گرداگرد اقیانوس و هوای زندگی،
و آسمان آبی و در ذهن بشر،
پس آیا من هنوز عاشق هستم،
عاشق مرغزارها،
و بیشه‌ها و کوه‌ها و تمام منظره‌هایی که می‌بینم،
از این زمین سبز (26).
این یک نگاه عمیق شخصی و احساسی است. همزمان به ما نشان می‌دهد که ژرفای شخصیت چقدر وابسته به قلمرو طبیعت است. در این نگرش مدرن خدا و الهیات سبب ایجاد درجه امید بخشی که در آن شخص آرامش و نشاط می‌یابد، نیستند، بلکه مسبب آن طبیعت برین است که شخص آرامش می‌یابد. جورج پرکینزمارش سخنور آمریکایی (1965) طرفدار محیط زیست، تفسیری علمی از این احساس متناظر در انسان و طبیعت ارائه کرده است. این یک بررسی پیشرفته و پیشرو در مورد تأثیر فعالیت انسان بر چهره‌ی زمین خواهد بود. مارش در زمان استقرار بلامانع و گسترش فزاینده‌ی صنعت در سراسر آمریکا یک فانوس هشدار را روشن کرد. او تشریح کرد که استحصال و استفاده‌ی بدون کنترل از طبیعت شاید نتایج غیر مترقبه‌ای داشته باشد. به عنوان مثال او برخی از نتایح پاکسازی و از بین بردن جنگل را به طور مختصر در اینجا بیان می‌کند.
با از بین رفتن جنگل‌ها همه چیز تغییر می‌کند. در یک فصل بخش‌هایی از زمین به واسطه‌ی گرمای حاصل از جذب تابش از آسمان باز و در بخش دیگر گرمای نامتعادل ناشی از تابش‌های جذب نشده‌ی آفتاب دریافت می‌شود. بنابراین آب و هوا تشدید شده و خاک به طور متغیر به وسیله‌ی گرمای تابستان گرم می‌شود و به وسیله‌ی شدت زمستان خشکیده می‌شود. بادهای سرد بدون هیچ مقاومتی در برابر آن‌ها بر روی سطح آن می‌وزند، برف‌های آب شده و باران‌های بهاری دیگر به وسیله‌ی پوشش گیاهی ضعیف جذب نمی‌شوند، و با گذر سریع از روی سطح یخ زده و ریخن به دره‌ها در جهت آبریز دریاها، به جای پر کردن بستر نگهدارنده‌ی زمین جاذب و ذخیره‌ی یک منبع رطوبت برای تغذیه‌ی چشمه‌های چند ساله به آبریز دریا می‌ریزند (27).
مارش تلاش کرد جرقه‌ای در مسئولیت پذیری برای درگیری زمین و اشتراک بلند مدت با زمین بزند. قطع درختان جنگل یک نیاز آنی را برطرف می‌کند. با قطع درختان، اما این کار نتایج بلند مدت دیگری را از قبیل سیل‌ها و فرسایش خاک و تخریب آنچه که روزی زمین حاصلخیز بوده است، در پی دارد. کاهش گونه‌های گیاهی و جانوری (28) و افزایش ذرات غبار و دی اکسید کربن در اتمسفر نیز احتمالاً از پیامدهای آن هستند.
متأسفانه مدرنیته‌ی صنعتی منابع مالی زیادی را برای بسیاری افراد فراهم می‌کند و این آنقدر سریع است که هشدارهای اولیه با وجود آن که تعداد کمی را برانگیخته کرده و توجه میلیون‌ها نفر را جلب می‌کنند، شکل یک ارزش گذاری غیر عملی را به خود می‌گیرند. به طور مشخص تا اواسط سده‌ی بیستم هنگامی که نشریه سند کاونتی آلماناک متعلق به آلدولیوپولد (29) مسائل مشابهی را اعلام کرد، مقیاس مسئله افزایش یافت. لیوپولد در بحث در مورد بازگشت آن چه که او ارزش و احترام زمین نامید، چنین نوشت:
"ما از زمین استفاده‌ی نا به جا می‌کنیم چون که آن را مانند کالایی متعلق به خودمان می‌پنداریم. هنگامی که زمین را به عنوان جامعه‌ای می‌بینیم که به آن تعلق داریم، شروع به استفاده از آن با عشق، مسئولیت و احترام خواهیم کرد (30)."
ایده‌ی ناپدید شدن ارزش و احترام زمین در غرب این مسئله را طرح کرد که چگونه احترام به آن قابل بازگشت است. یک راه حل، گرفتن انگیزه‌ی عملیات غیر حفاظتی غربی بوده است. جدول 1 یک مورد از عملیات پایدار گرد آورنده‌گان شکارچی مدرن را ارائه می‌دهد که به وسیله‌ی برایان هایدن (31) جمع آوری شده است (32).
فعالیت‌های تشریح شده به وسیله‌ی هایدن نشان دهنده‌ی تعیین انتخاب منابع طبیعی به عنوان یک فرایند نامحدود می‌باشد. به طور مشابه احیاء معاصر مکتب کنفوسیوس در آسیایی شرقی، به طور بخشی، بر روی ادراکات همراه با سیستم‌های اعتقادی از قبیل وظیفه خودداری از آلوده سازی زمین، آب و پرهیز از عدم تعادل انسان به طبیعت تمرکز کرده‌اند (33). برگشت به سنت‌های باستانی به ساخت یک فضای مهم برای محیط زیست گرایی کمک کمک می‌کند. جوامع مدرن شیفته نابودی این بقایا هستند. اما آن گسترش و توسعه‌ای است که یک نوع واقعیت و رفتار بد را نمایش می‌دهند. همچنین به طور مشابهی امروزه دانش بومی و عملیات زراعی سنتی حتی اگرچه مرگ و نابودی آن‌ها به طور کامل صورت گرفته است، ارزشمند و شایسته‌ی قدردانی هستند. اما با وجود این به طرف پایان سده‌ی بیستم تهدیدهای دخالت انسان در محیط زیست از وضعیت حاشیه و فرعی به متن و اصل گفتمان سیاسی تبدیل شده است. بحث این که محدودیت‌های رشد (34) (35) و کوچک زیباست (36) (37) موجودند، شروع شد و به دفعات شنیده می‌شوند. بری کامونر نویسنده‌ی کتاب "دایره‌ی بسته" (38) (در سال 1971) بیان می‌کند که محیط زیست به وسیله‌ی مردمی که بر روی آن زندگی می‌کنند تحت تأثیر قرار گرفته است (39).
کامونر اشاره می‌کند آلودگی آب به مکان‌ها، بوها و آلودگی صوتی تبدیل به یک کالا و تولید آشنای زندگی انسان شده‌اند (40).

جدول 1 عملیات حفاظتی و تغییرپذیری منابع در برخی گردآورندگان شکار (هایدن، 1980).

گروه های درجه بندی شده بر حسب تنوع منبع

تنوع منابع

دوره

عملیات حفاظتی و نگهداری

بومیان صحرای غربی

خیلی کم

شایان توجه

استفاده‌ی پایدار از نواحی پیرامون با استفاده از چاه‌های آب عمده هر گاه که ممکن باشد.

حوزه‌ی بزرگ نوما

خیلی کم

شایان توجه

عدم استفاده از آتش به علت نیاز برای تولید مجدد دام فقط هر 12 سال یکبار برای ایجاد زمان کافی برای تولید مثل شکار بز کوهی اجازه داده می‌شود.

مونتانیا

خیلی کم

شایان توجه

تصادفی کردن نواحی شکار از طریق عملیات زیرکانه و برای جلوگیری از استحصال بیش از حد

آراندا

کمتر از متوسط

شایان توجه

طبیعت حفاظت شده مکان‌های عمده با محدودیت شکار در شعاع 1 مایلی و پناهگاه‌های شکار برای مواقع فشار زیست محیطی و بنابراین ممانعت از استحصال بیش از حد ممنوعیت‌های مقطعی نیز می‌توانند عامل ایجاد نواحی مختلف پناهگاه حیوانات و دلسوزی برای گونه‌های خاصی شوند

خانه به دوش‌های کانگ

متوسط

شایان توجه

استفاده از نواحی پیرامونی هنگام کمبود باران پایستاری آب با استفاده از منابع فصلی به جای منابع دایمی در هنگامی که اسکان وجود دارد

(Brihor ) بیرهور

زیاد

متوسط

بایر نمودن به مدت 1-4 سال برای پیوستن در جهت حفظ پناهگاه محدود آگاهی از نیاز به منظور پایستاری برای تولید بلند مدت

(Mbuti ) اِمبوتی

زیاد

ناچیز (قابل اغماض)

تلاش آگاهانه برای استفاده از هر بخش از حیوان، عدم استفاده از شکار بیش از حد نیاز روزانه


آنچه که مورد توجه و مسئله کامونر بوده، این است که اگرچه تخریب محیط زیست خیلی جدید نیست، آگاهی‌های گسترده از آن بسیار جدید است. به نظر می‌رسد که مورد توجه و مقبول قرار گرفتن محیط زیست با دو عامل تقویت و تحریک شده است. نخست رشد در تعداد افرادی که نقطه نظرشان درباره‌ی جامعه فراتر از منابع مادی خودشان ظاهر می‌شود (آن مواردی را که سوسیالیست‌ها ارزش‌های پسا- ماتریالیست (41) می‌نامند در بر می‌گیرد)، (42). دوم افزایش اثبات شواهد واقعی مبنی بر خسارت دیدن سیاره‌ی زمین. راچل کارسن (43) (1962) در نوشته‌ی "بهار آرام (44)" توجه عمومی را به اثرات حشرات در زنجیره‌ی غذایی جلب کرد. پیام او موضوعی جدید بود، اما ما را به ریشه‌های قدیمی جغرافیا بر می‌گرداند. کارسن دانش محیط زیست و بقای انسان را به هم مرتبط می‌دانست.
چگونه موجودات متفکر می‌توانند تلاش کنند تا گونه‌های ناخواسته را که به طریقی تمام محیط را آلوده کرده و تهدیدی برای بیماری و مرگ و میر خودشان می‌شوند، کنترل کنند (45).
همان طور که ما وارد سده‌ی بیست و یکم شده‌ایم محیط زیست گرایی به طور وسیع پذیرفته می‌شود. فقط چند حزب سیاسی است که خودشان را به مسائل سبز مرتبط نمی‌دانند و طیف وسیعی از سیاست‌های سبز وجود دارد، از سبزهای خیلی عمیق که حفاظت از طبیعت را برای حفظ خود طبیعت حمایت و تقویت می‌کنند (46). تا یک طبق کم رنگ‌تری که ارزیابی و مفید بودن ارزش حفظ اکولوژیکی برای رشد اقتصاد را در نظر می‌گیرند. تا کنون رشد و گسترش محیط زیست گرایی فقط تأثیر کمی در توسعه‌ی صنعتی شدن داشته است. در یک دوره‌ی زمانی که بیشتر جمعیت دنیا در شهرها زندگی می‌کنند ارزش و مقدس شمردن زمین کاربردی جالب، اما یک موضوع به سختی دست یافتنی است، این کمی فراتر از تجربه و دانش مردم است. موفقیت‌هایی برای محیط گرایی به ویژه در کاهش آلودگی هوا در غرب و حفاظت از بعضی گونه‌های زیستی در معرض از بین رفتن (برای مثال بسیاری از انواع گونه‌های ماهی‌ها) وجود داشته است. اما زمانی که با کاهش تنوع گونه‌های زیستی (47) و رشد عملیات و استفاده از منابع سراسر جهان مقایسه شوند، آنها موفقیت‌های کمی محسوب می‌شوند.
ما درگیر چرخه و یک سری مسائل هستیم. توجه ما به سمت طبیعت کارکردی از احساس و حمایت ما از طبیعت است. هر چقدر ما بیشتر از آن استفاده کنیم و بعضی از منابع آن را برمی‌داریم، بیشتر باید آن را تقویت و حمایت کنیم. ما بیشتر به صورت عاشقانه طرفدار طبیعت شده‌ایم، مسئولانه و از روی احساسات، اما واقعا‌ بعضی از چیزهایی که ما آگاهی و دانش کمی از آن‌ها داریم، به تجربه و آگاهی ما ضمیمه شده و به نظر می‌رسد که به طور کامل قادر نباشیم فراتر از روش زندگی آرام و صنعتی شده مان فکر کنیم.

بار زیاد بر سیاره‌ی زمین (استفاده‌ی بیش از حد از سیاره‌ی زمین)

موضوع بحران‌های محیطی در حال تبدیل شدن به یک مسئله جهانی است. ما به طور فزاینده‌ای از طبیعت نه فقط به عنوان محیط محلی، بلکه به عنوان جهانی و یک سیستم درون ارتباطی آگاهیم. شکل 1 نگاهی بصری از دخالت عمده، ناخواسته و سریع کنونی انسان بر محیط زیست را فراهم و ارائه می‌کند. بعضی از مواد آزاد شده شیمیایی نمودار به تقریب همگی جدید هستند. حتی تغییرات خیلی کم از قبیل جنگل زدایی و کاهش در تنوع گونه‌های زیستی زمین به روشنی از اواخر سده‌ی نوزدهم به سمت صنعتی شدن و رشد جمعیت در مقیاس بزرگ و جهانی شروع شده و دیده می‌شود. این تمایلات و روندها مسئول تغییر در راستای تغییر مقدار جمعیت و سکونت گاه‌های انسان هستند. از این رو برای نمونه مهاجرت روستاییان به شهرها در چین با طرح‌های کاشت درخت دولت مواجه شده است، این یعنی در چند سال گذشته جنگل زدایی (48) (احیایی جنگل) مشاهده شده است (49).
به طور حتم موفقیت‌های مورد انتظار طرح‌های جهانی در کاهش آلودگی هوا کمتر مشخص است (تا کنون مهم‌ترین آن‌ها معاهده‌ی کیوتو (50) 1997 بوده است). به هر حال بررسی و ارزیابی چنین پاسخ‌ها و سنجش‌هایی که بیش‌تر آن‌ها جدید بوده‌اند و فراتر از موضوع و محتوای این فصل است. آنچه که به ما در این جا ارتباط دارد این است که راه‌های مختلفی وجود دارد که زمین به وسیله‌ی فعالیت انسان به شدت تحت تأثیر قرار گرفته است.
مردم و طبیعت
شکل 1- روند‌ها در اشکال انتخاب شده‌ی مؤلفه‌های زیست محیطی ناشی از انسان (مایروترنر، 1995).

تغییر آب و هوا

اثر گلخانه‌ای ابتدا به وسیله‌ی جین فوریر در سال 1824 مورد توجه قرار گرفت. او این موضوع را توضیح داد که چون اتمسفر، هوای گرم شده به وسیله‌ی خورشید را نگه می‌دارد، شب زمین گرم می‌ماند. بدون اثر گلخانه‌ای زمین در حدود 30 درجه خنک‌تر می‌شد و نمی‌توانست حیات را پشتیبانی کند (محمدی 1386). مهم‌ترین گاز گلخانه‌ای دی اکسید کربن است. در سال 1894 استوانت آرهینوس پیش بینی کرد که با دو برابر شدن دی اکسید کربن حدود 1/5 تا 4 درجه بر میانگین دما افزوده می‌شود. سده‌ی بیستم افزایش خروج و انتشار زیاد دی اکسید کربن بود (51). در سده‌های قبلی این موضوع نگران کننده نبود. در حقیقت آرهینوس در جست و جوی این موضوع بود: ما ممکن است به لذت بردن از عمرمان با آب و هواهای بهتر و ملایم به ویژه با توجه به مناطق خنک‌تر زمین امیدوار باشیم (52). وقتی نیلز اکهولم هواشناس در سال 1901 اعلام کرد که به نظر ممکن می‌رسد که انسان به طور مؤثری قادر خواهد بود تا آب و هوای زمین را تنظیم کند، اعتماد به نفس فن گرایانه‌ی دوران خودش را منعکس کرد (53).
اعتماد به نفس اکهولم در حقیقت مورد توجه قرار گرفت. تا این اواخر تصور می‌شد که تغییر آب و هوا به طور باور نکردنی فرایند آرامی است. تنها در اواخر سده‌ی بیستم توجه شد که تغییرات دمایی شاید خیلی سریع اتفاق بیفتند. امروزه دلیل و شاهد تغییرات سریع گذشته طاقت فرسا شده است. در حقیقت هسته‌های یخ نشان می‌دهند که نوسان حدود 14 درجه در گذر زمان در یک دوره‌ی 10 ساله اتفاق افتاده است (54).
تغییر آب و هوا مهم‌ترین توضیح از بحران‌های محیطی یک آگاهی جدید در مورد اینکه روابط بین مردم و طبیعت می‌تواند غلط باشد و می‌تواند در مقیاس سیاره‌ای انجام گیرد، را فراهم می‌کند. پیامدهای اثر انسان بر آب و هوا از نظر قلمرویی مورد اختلاف است. در بین بعضی کشورها به ویژه ایالات متحده‌ی آمریکا شکاکان محیطی مخاطبان آماده را به ویژه در میان آن‌هایی یافتند که از علاقه مندان شدید محیط شناسان به سناریوی روز قیامت، بودند (55). این که چقدر آب و هوا گرم می‌شود و این که چقدر این گرما به وسیله‌ی فعالیت‌های انسانی ایجاد می‌شود نمی‌تواند با قطعیت پاسخ داده شود. به هر حال قطعیت پیش بینی یک معیار غیر ممکن است. با توجه به توزیع گرما در جهان و آن چه ما در مورد تولید گازهای گلخانه‌ای می‌دانیم، احتمال می‌رود که نه تنها آب و هوا در حال تغییر باشد بلکه انسان هم در این تغییرات مقصر است. هیأت بین الدول تغییر آب و هوا بیان می‌کند که 60 تا 90 درصد احتمال دارد که گرمایش مربوط به انسان (ایجاد شده توسط انسان) تأثیری مهم بر بسیاری از سیستم‌های فیزیکی و بیولوژیکی داشته باشد (56). یکی از مهم‌ترین وظایفی که امروزه پیش روی ما قرار دارد، تعیین اثرات احتمالی این فرایندهاست.
از سال 1750 تمرکز دی اکسید کربن در اتمسفر از 280 قسمت در هر میلیون به 380 قسمت در هر میلیون افزایش یافته است (57). این تغییر اغلب به دلیل افزایش رها شدن دیگر گازهای گلخانه‌ای و به طور شایان توجهی اکسید نیتروژن و متان است. به طور کلی اثر همه‌ی این گازها برابر تمرکز (غلظت) دی اکسید کربن به مقدار 430 قسمت در میلیون است. این افزایش قابل ملاحظه است، برآورده شده که مقدار این گازهای گلخانه‌ای امروزه در یک دوره‌ی 650 هزار ساله بالاترین مقدار را دارد (58). در بیش از 40 سال گذشته اقیانوس‌ها 84 درصد از این اثر گرمایش تولید شده‌ی جدید مربوط به این گازهای گلخانه‌ای در آب فرو برده‌اند (59).
به هر حال یک روند گرمایش بر روی زمین مشاهده می‌شود. در سطح جهانی 10 سال از گرم‌ترین سال‌ها از سال 1990 اتفاق افتاده‌اند (60). یک پیش بینی و اخطار مهم به وسیله‌ی هیأت بین الدول تغییر آب و هوا (61) در سال 2001 مطرح شد و به این نتیجه رسیدند که افزایش دما 1/5 تا 4/5 درجه را با دو برابر شدن مقادیر دی اکسید کربن نسبت به میانگین قبل از انقلاب صنعتی را می‌توان انتظار داشت (62). چنین پیش بینی‌هایی با تعدادی از ساز و کارهای بازخوردی تکمیل می‌شود. گرمایش احتمالاً قابلیت نفوذ طبیعی زمین را برای جذب یا نگه داشتن دی اکسید کربن کاهش می‌دهد. بنابراین به عنوان مثال توانایی اقیانوس‌ها برای جذب گازهای گلخانه‌ای به دلیل گرم شدن آن‌ها کاهش یافته است، در حالی که آب شدن یخ‌های کره‌ی زمین متان و دی اکسید کربن را آزاد می‌کند (خروج متان از سیبری شمالی از اواسط دهه‌ی 1970 حدود 60 درصد افزایش یافته است)، (63).
استرن رویو (2006) نتیجه گیری کرده است که:
اگر خروج سالانه در سطح امروزی ادامه یابد، مقدار گازهای گلخانه‌ای تا اواسط سده‌ی حاضر به نزدیک دو برابر مقدار قبل از انقلاب صنعتی می‌رسند این تمرکز (غلظت) افزایش دمای هوا را 2 تا 2/5 سانتی گراد و حتی بیشتر تقویت می‌کند. به تقریب میانه‌ی دامنه‌ی این گرمایش (در حدود 3-2 سانتی گراد در سال بیشتر از امروز)، زمین به دمایی می‌رسد که حتی از اواسط دوره‌ی پلیوسن حدود 3 میلیون سال پیش هم دیده نشده است. این مقدار از گرمایش در یک مقیاس جهانی خارج از تجربه‌ی تمدن بشری است (64). به هر حال تغییر آب و هوا اثرات نابرابری در جهان دارد. تغییرات در الگوهای آب و هوایی احتمالاً به تولید و ایجاد شرایط گرم‌تر و مرطوب‌تر برای عرض‌های بالا و شرایط خشک‌تر، که به بیابان زایی (65) در مناطق جنب حاره (66) منجر می‌شود،
می انجامد. چند پیامد منفی برای مردم شامل کاهش محصولات کشاورزی در مناطق جنب حاره و کاهش محصولات کشاورزی در مناطق جنب حاره و کاهش تعداد ماهیان در اقیانوس‌های اسیدی شده است (در نتیجه‌ی افزایش مقادیر دی اکسید کربن). خطرات سیل در مناطق پست و تخریب اکوسیستم‌ها (حدود 15 تا 40 درصد انقراض گونه‌ها با افزایش 2 درجه گرم شدن)، را در بر دارد (67).
برآورد می‌شود که بیشتر از 200 میلیون نفر تا اواسط این سده از محیط‌های مختلف رانده شوند (68). مگر این که یک توافق و فعالیت جهانی برای محدودیت از رها شدن گازهای گلخانه‌ای شکل بگیرد و این احتمالاً دارای پیامدهایی هستند. این یک چالش دلهره آور برای تصور جغرافیایی است. صداهایی از ماهیگیران اینوییت که خواستار محدود کردن عمل تجارت مردمی که خروج دی اکسید کربن را تجارت می‌کنند، شنیده می‌شود. این یک لحظه‌ی بی‌سابقه است. نتیجه‌ی آن قطعی و مطمئن نیست. به هر حال از قبل مشخص است که تهدید مربوط به تغییر آب و هوا چالش عمیقی برای درک رابطه‌ی انسان با محیط اطرافش ارائه و پیشنهاد می‌کند.

هوا، آب و خاک

سکونتگاه‌های متراکم انسانی با آلاینده‌های جوی خانگی و صنعتی ترکیب شده، به این معناست که کیفیت هوا در بسیاری از شهرهای پیرامون جهان نامرغوب و ضعیف است. مه دود (69) کشنده‌ی لندن در سال 1952 که چند هزار نفر را کشت، یک هشدار اولیه بود (محمدی، 1390). امروزه پس از سال‌ها کنترل آلودگی و یک تغییر به سمت بخش خدمات بر پایه‌ی اقتصاد، بیشتر شهرهای غربی به طور نسبی هوای تمیزی دارند. در مقابل در جهان در حال توسعه این مشکل حاد شده است. سوزاندن جنگل‌ها و آلاینده‌های صنعتی، عوامل آلودگی فصلی و دائمی در بیشتر قسمت‌های آسیای جنوب شرقی هستند (محمدی، 1389). از این رو برای مثال در سال 2006 آتش سوزی و سوزاندن غیرقانونی جنگل‌های اندونزی یک مه (دود) ایجاد کرد که 2250 مایل گسترش پیدا کرد و سبب ایجاد یک ابر آلوده‌ی خفه کننده شد که از مالزی تا اقیانوس آرام گسترش پیدا کرد (70). یک تحقیق در سال 2002 برآورد کرد که هر سال نزدیک 800000 مرگ و میر در نتیجه آلودگی هوای بیرون (بیرون از شهر) و بیش از 1/6 میلیون مرگ و میر به دلیل اثرات آلودگی هوای داخلی (داخل شهر) اتفاق می‌افتد (71). آمارهای مذکور این حقیقت را بیان می‌کنند که به تقریب همیشه قسمت‌های فقیر شهرها جایی که سوخت‌های فسیلی ارزان با کیفیت پایین برای گرمایش و پخت و پز استفاده می‌شود، جایی است که آلودگی هوا تمرکز می‌یابند و مرگ و میرها منعکس و بازتاب می‌یابند.
آب‌های شیرین سه درصد حجم کل آب‌های کره‌ی زمین را تشکیل می‌دهند. در حدود 99 درصد این منابع آبی شامل آب‌های زیرزمینی و یخ‌هاست. آب شیرین جاری بر سطح زمین بسیار کمیاب محسوب می‌شود. با توسعه‌ی طرح‌های آبیاری بزرگ که موجب افت سطح آب دریاچه‌ها و منابع تغذیه‌ی آن‌ها شده است، میزان و ارزش آب شیرین افزایش یافته است. بحران دریاچه‌ی آرال درسی بزرگ در بهره برداری بیش از حد از منابع آب به ما می‌دهد. دریاچه آرال در هر دو سوی مرز قزاقستان و ازبکستان گسترش می‌یابد. سیاست دولت شوروی سابق مبتنی بر افزایش تولید محصول در ازبکستان (به منظور تبدیل ازبکستان به منطقه‌ی تولید پنبه‌ی شوروری سابق) بود، توسعه‌ی دشت‌های بزرگ آبیاری شده در امتداد دریاچه‌ی آرال و شاخه‌های فرعی آن به طور کامل مشهود است. در نتیجه‌ی این سیاست، دو سوم از مساحت دریاچه‌ی آرال و 60 درصد از حجم آب آن کاسته شد. این کاهش با افزایش سه برابری شوری آب همراه شد (72). مناطقی که در گذشته در زیر آب بودند به مکان مناسبی برای تشکیل طوفان‌های گرد و غبار تبدیل شدند. طوفان‌ها خاک‌های خشک را به هم زده و نهشته‌های نمک را در سطح زمین‌های کشاورزی پخش کردند که حاصلخیزی خاک زمین‌ها کاهش یافت. امروزه، مردمی که در حوالی مکانی دریاچه زندگی می‌کنند که زمانی چهارمین دریاچه‌ی آب شیرین دنیا به شمار می‌رفت، مجبورند تا آب شرب خود را با لوله کشی از محل دیگری تأمین کنند (محمدی، 1390).
به نظر می‌رسد که فرسایش خاک نیز با تغییر اقلیم مرتبط باشد. از این رو برای مثال، خشکسالی‌های سال‌های 2005 و 2006 آمازون به گرمایش اقیانوس اطلس و آتش سوزی‌های جنگل‌ها ارتباط داده شده است (73). بعد از خشکسالی، خاک به لحاظ ذخیره مواد مغذی خالی می‌شود، که احیاء و بازیابی جنگل‌ها را تهدید می‌کند. اگرچه، فعالیت‌های انسانی به روش‌های مستقیم‌تری در حال تغییر ماهیت خاک در سراسر دنیاست. دو تا از مهم‌ترین این روش‌ها از طریق آلودگی (به ویژه دفع زباله‌های جامد و اثرات مضر آلودگی هوا نظیر باران اسیدی) و استفاده از افزودنی‌های مصنوعی است. حاصلخیزی خاک شاید به طور قابل ملاحظه‌ای با کاربرد تعدادی از کودهای شیمیایی و آفت کش‌ها افزایش یابد. این افزودنی‌ها گونه‌های متعددی از جامعه‌ی گیاهی (74) و جانوری (75) را کاهش داده یا آن‌ها را از بین می‌برند. همچنین این افزودنی‌ها خود ترکیب خاک را تغییر می‌دهند. کاهش غنای میکروبی خاک منتج به اتکا و اجبار کشاورزان به استفاده از آفت کش‌ها و کودهای شیمیایی می‌شود. رایج‌ترین افزودنی‌های مصنوعی خاک کودهای نیتروژن دار هستند. گراهام هاروی (76)، از منتقدان کشاورزی شیمیایی، اعلام می‌دارد که میزان دخالت انسان در چرخه‌ی جهانی نیتروژن در حال حاضر به مراتب بیش از هر دو چرخه‌ی کربن و گوگرد است (77). در عین حال این مسئله باید درک شود که کشاورزی شیمیایی بخشی متحد و مرکب از زندگی مدرن است. والاف اسمیل (78) برآورد می‌کند که 40 درصد جمعیت جهان تنها به دلیل حاصلخیزی بیشتر خاک، که با استفاده از کودهای نیتروژن دار ممکن شده است، زنده‌اند (79).

انسان‌ها و سایر گونه‌ها

آیا جمعیت خیلی زیاد می‌تواند وجود داشته باشد؟ اگر کسی از دیدگاه محیطی به این پرسش بنگرد، پاسخ بله خواهد بود. تنوع گونه‌های ساکن کره‌ی زمین با گسترش جمعیت انسان رو به کاهش گذاشته است. معادله‌ی زیر نقطه‌ی آغازین مناسبی برای تفکر درباره‌ی اثرات محیطی است که به وسیله‌ی پاول ارلیش (80) و جان هالدرن (81) ارائه شده است:
I=P*A*T
که:
I، اثرات وارد شده به محیط ناشی از مصرف؛
P، تعداد جمعیت؛
A، سرانه‌ی مصرف و
T، عامل فناوری است.
یعنی این که اثر محیطی، محصول جمعیت گونه‌ی انسان ضربدر میزان مصرف هر شخص و ضربدر مقدار منابع موردنیاز برای ایجاد تولید اقلام مصرفی است.
معادله بسیار تأمل برانگیز است. هنوز اطلاعات آن واقعی و گویاست. ارزیابی اکوسیستم هزاره‌ی سازمان ملل متحد، که داده‌های تغییرات اکوسیستم‌ها را در طی سال‌های 2001 تا 2005 گردآوری کرد، مشخص کرد که در حال حاضر نرخ انقراض گونه‌های موجود در مقایسه با الگوی طبیعی انقراض چندین مرتبه بزرگی بیشتری دارد (82). گزارش نویسندگان تا بیان و توجه این مطلب پیش می‌رود که، قطعی‌ترین اطلاعات براساس تعداد ثبت شده‌ی انقراض گونه‌های شناخته شده در صد سال گذشته، نشان می‌دهد که نرخ انقراض گونه‌ها صد برابر بیش از نرخ انقراض گونه‌های ثبت شده در فسیل‌هاست. سایر برآوردهای کمتر غیرمستقیم، که اشاره به انقراض گونه‌ها تا صد سال آینده دارند، نرخ انقراض را هزار تا ده هزار برابر بیش از نرخ انقراض به ثبت رسیده در شواهد فسیلی تخمین زده‌اند (83).
تنوع گونه‌های زیستی با افزایش جمعیت انسان کاهش یافته است. یکی از حقایق تکان دهنده در مورد انسان‌ها در دویست سال گذشته، گسترش زیاد تعداد آنهاست. در سال 1800، تعداد انسان‌های کره‌ی زمین برابر با 978000 بوده است. بین سال‌های 1800 تا 1930 یک میلیارد نفر به این تعداد اضافه شد. تا سال 1960 جمعیت جهان سه میلیارد نفر بود. بر طبق اطلاعات سازمان ملل متحد، جمعیت جهان در 12 اکتبر 1999 به شش میلیارد نفر رسید. سازمان ملل پیش بینی کرده است که جمعیت جهان تا سال 2050 به 9/1 میلیارد نفر خواهد رسید (84).
توماس مالتوس (85)، در مقاله‌ای بر اصل و اساس جمعیت (نخستین بار در سال 1798 به چاپ رسید) اشاره می‌کند که توان جمعیت به طور نامحدودی بیشتر از توان زمین برای تولید مواد مورد نیاز برای زندگی انسان‌هاست (86). به عبارتی دیگر این جمعیت شاید از حدی پایدار تجاوز کند. عقاید مالتوس بحث‌هایی را به طور مداوم تحریک کرده است. در سال 1993، 53 اندیشمند قطعنامه‌ای مشترک به منظور رساندن نرخ رشد جمعیت به صفر را پیشنهاد دادند (87). هر چند، نه تنها مالتوس گرایی، بلکه هر تلاشی برای معرفی رشد جمعیت قابل مدیریت می‌باشد از سوی تعدادی از مطالعات انجام شده در مورد تغییرات کاربری اراضی حمایت می‌شود. ترنر (88)، هانام (89)، و پورتارارو (90) نشان دادند که ظرفیت تحمل زمین شاید با تغییر در رژیم و نوع کشاورزی افزایش داده شود (91). استربوزراپ این مبحث را گسترش داد و به این نتیجه رسیده که با برانگیختن الگوهای نوین کاربری اراضی، جمعیت در حال افزایش ممکن است چیز خوبی باشد (92). اگرچه، در حالی که مشغول به پیشنهاد اصلاحیه‌ای به نظریه‌ی مالتوس هستیم، تمرکز بر امکان سیاسی و فناوری افزایش جمعیت انسانی مبتنی بر به حاشیه راندن مسائل محیطی، به نحوی فزاینده و غیر قابل دفاع است. چند دهه‌ی گذشته نشان داده شده است که رشد جمعیت بدون در نظر گرفتن ملاحظات محیطی، همواره با فرسایش و تخریب محیط همراه بوده است. به علاوه، رشد جمعیت تنها از طریق صنعتی سازی فعالیت کشاورزی ممکن شده است. مشخص‌ترین مثال چنین تشدید و نوآوری پدیده‌ی به اصطلاح انقلاب سبز (93) است، که شاهد ورود انبوه آفت کش‌ها و کودهای شیمیایی به مزارع بیشتر جهان بود. کشت مقاوم به بیماری‌ها و آفت‌ها که به لحاظ ژنتیکی اصلاح شده‌اند مثال دیگری از فناوری نوین هستند که شاید مقدار محصول را افزایش دهد و به این سبب نیاز جمعیت در حال افزایشی را تأمین کند (محمدی، 1388). برای بازگشت به فرمول اهلریش و هالدرن، می‌توانیم آرزو کنیم که شاید تعادل مناسبی بین رشد جمعیت و طبیعت به دست بیاید، که اثرات انسان‌های عصر حاضر در جوامع کمتر مصرف گرا و ماده گرا بهبود یابد. به هر حال چنین روند و تمایلی مشخص نیست. افزایش جمعیت در بیشتر قسمت‌های دنیا به طور قطعی همراه با افزایش مشخص در میزان مصرف منابع طبیعی است. چون سطوح ناپایدار ویژگی‌های مصرف در غرب تبدیل به یک امر عادی جهانی شده است، مسئله‌ی جمعیت بیش از حد شاید به مسئله‌ای حادتر تبدیل شود.

سامانه‌های طبیعت

آفرینش نتیجه‌ی طراحی نشده‌ی فرآیندهای طبیعی، حتمی و غیر قابل اجتناب است (دموکریتس (94)، 380-470 سال قبل از میلاد)، (95).
تاریخ به طور معمول در ارتباط به گذشته‌ی انسان‌ها درک می‌شود. اما دامنه‌ی جغرافیا هنوز بسیار وسیع‌تر است. جغرافیا تنها در مورد زمین به منزله‌ی خانه‌ی انسان‌ها نیست. جغرافیا به دنیا به منزله‌ی همه‌ی قسمت‌ها و کل (96) می‌پردازد.
جغرافیا همواره با فرایندهای طبیعی که زمین را شکل و تغییر می‌دهند، مرتبط بوده است. اکتشاف جغرافیایی در طبیعت نیز به وسیله‌ی انسان‌ها هدایت شده و به انجام رسیده که در پی یافتن نظم دنیا بوده‌اند. تفاسیر مذهبی در خلقت زمین در طی زمان تکمیل شده، و در عصر مدرن، با این توضیح که محیط طبیعی می‌تواند به عنوان مجموعه‌ای از سامانه‌های طبیعی محدود به قانون‌های طبیعی شناخته شود، محکوم و جایگزین شدند. این نگرش با دیدگاهی نو به زمین به عنوان یک مجموعه از سامانه‌ها با سن 6 میلیارد سال همراه شده است. در نظر گرفتن سیاره‌ی زمین در این شرایط شاید هوشیاری جهانی را که در گذشته با آن مواجه شده‌ایم تقویت می‌کند. اما این همچنین آن را تغییر داده و به چالش می‌کشد. زیرا این، انسان را از مرکز صحنه به دور می‌برد. این باور متکبرانه که انسان‌ها کانون و رأس کیهان هستند فرو ریخته و با این شناخت که انسان‌ها موجوداتی دیر ظهور در عرصه‌ی هستی هستند که سکونتشان تضمین نشده و ممکن است موقتی باشد، جایگزین می‌شود.
از بین تمامی سیستم‌های طبیعی که مشاهده گران را مجذوب خود کرده است، مطالعه‌ی آب و هوا تاریخچه‌ی طولانی دارد. بررسی اقلیمی نمونه‌ی روشنی است از این که چگونه تصور جغرافیایی، در تلاش برای تشریح اوضاع مکان، الزاماً به سمت مطالعه‌ی اوضاع جهان کشیده شده است. ارسطو در 350 سال قبل از میلاد در بررسی‌های هواشناسیش مکان را با جهان مرتبط کرده بود تا یک مدل اولیه از جریان بادها در سراسر جهان شناخته شده‌ی آن زمان را پیشنهاد کند (97). ادموند هالی (98) دانشمند انگلسی کسی که نقشه‌ی بادهای تجارتی را در سال 1686 منتشر کرد، بیان کرده بود که گرمایش خورشید سبب می‌شود تا هوا صعود کند و به صورت باد جریان یابد. در سده‌ی بعد، جرج هدلی (99) این ایده را از طریق ارتباط بادهای تجاری با چرخش زمین بسط داد. هادلی توصیف کرد که هوای گرم در مناطق حاره، صعود می‌کند و در عرض‌های بالا سرد شده نزول می‌کند و پس از آن هوای نزولی به سمت استوا برمی‌گردد. در دوران مدرن اخیر توسعه‌ی آب و هواشناسی به دلیل توسعه‌ی علوم شیمی و فیزیک جو گسترش یافته است. در سال 188 میلادی آلبردکورنو ثابت کرد که تابش خورشیدی ماورای بنفش موج کوتاه در داخل جو جذب خواهند شد. جاذب جوی که دو سال بعد کشف شد اوزون بود. دیگر پیشرفت ژئوشیمیایی با انتشار مدل اقلیمی اسوانت ارانیوس در سال 1896 که نشان داد تا چه میزان دمای سطح زمین به وجود دی اکسید کربن جو حساس است، صورت گرفت (100). مدل سازی اقلیمی در نیمه‌ی اول سده‌ی بیستم با مدل تابش خورشیدی میلوتین میلانکویچ با دقت در ریاضیات خورشید صورت گرفت، میلانکویچ تغییرپذیری را به تغییر در مدار زاویه و چرخش زمین ارتباط داده بود (101). وی با به کار بردن داده‌های نجومی به مدل سازی اقلیمی نشان داد که برای درک آب و هوای سیاره ما باید ارتباط آن را با دیگر سیستم‌های طبیعی به ویژه سیستم خورشیدی (منظومه‌ی شمسی) بدانیم. تا نیمه‌ی آخر سده‌ی بیستم پیچیدگی موجود در همه‌ی این سیستم‌های به هم وابسته، بسیاری از هواشناسان را به این سمت سوق داد و نتیجه گرفتند که هوا ذاتاً پیش بینی ناپذیر است. در اوایل دهه‌ی 1960 میلادی ادوارد لورنز بحث را بسط و گسترش داد (102). او با ارجاع به اثر پروانه‌ای اظهار داشت که حرکت بال‌های تنها یک پروانه شاید تغییرات کوچک در جو ایجاد کند که در نهایت به تشکیل تورنادو منجر شود. استدلال لورنز آن چه را که به عنوان نظریه‌ی هرج و مرج (تصادفی) شناخته شده بود را ایجاد کرد. نظریه‌ی بی‌نظمی تصویری بسیار قوی برای بحث درباره‌ی محدودیت‌های پیش بینی ناشی از تنوع گسترده‌ی موضوع را نشان داده بود. این ممکن است نوعی مداخله‌ی غیر قابل کنترل به نظر برسد. بعد از همه‌ی این بررسی‌های جغرافیایی به امید یافتن الگوها، قانون‌ها و نظم به پیش برده شدند. در حقیقت نظریه‌ی بی‌نظمی بر این وظیفه‌ی انسانی تأکید کرد که تلاش کند تا آن چه که دقیقاً به عنوان نظم شناخته شده است (یا آن چه که هنوز شناخته نشده است) و آن چه که نمی‌تواند معین باشد را توسعه دهد. به هر حال بیشترین تغییرات اساسی در بینش ما به وسیله‌ی هواشناسی روی نداده است بلکه از دیگر شاخه‌های جغرافیا در علوم زمین نظیر زمین شناسی و ژئو فیزیک روی داده است. شروع و آغاز زمین شناسی مدرن درک مجددی از دنیا ارائه داد. اگرچه هزاران سال سنگ‌ها و لندفرمرهای زمین موضوع توصیف جغرافیا بوده‌اند، تصور یک زمین ساکن و کامل به تقریب همیشه در نوسان باقی مانده بود. جیمزهوتن (97-1726) این تصور را از بین برد. نوشته‌ی او نخستین و به اندازه‌ی کافی برای کشمکش با این چالش دقیق بود که راه‌های دیگری برای یافتن نظم در جهان را مطرح کرد. وی در نظریه‌ی زمین (1788) با روش‌های مختلف از ما می‌خواهد که در زمین شناسی چشم انداز را با مجموعه شواهدی که از بالا آمادگی، فرورفتگی و فرسایش کُند یافته بود، توجه کنیم. او به تصور مسیحیت که در آن جهان را با یک ماشین به طور کامل طراحی شده توسط خداوند حکیم مقایسه می‌کرد، به ماشینی که در آن بخش‌های مختلف زمین با یکدیگر از نظر شکل، کیفیت و کمیت برای یک هدف غایی و مشخص سازگار شده‌اند، برخورد و اعتراض داشت. هوتن از ما می‌خواست تا دیدگاهی را که در آن زمین به عنوان یک شیء ساکن و تمام شدنی فرض شده است را رها کنیم. او می‌گفت که بهتر است زمین را به عنوان یک جسم سازمان یافته در نظر بگیریم که همچون ساختمان طبیعی است که در آن نقص دستگاه به طور طبیعی تعمیر می‌شود (103).
هوتن یک مدل از طبیعت را نه به عنوان ساز و کار بلکه به عنوان یک سیستم خود تنظیمی، دسته‌ای از فرایندهای مداوم فعال و مرتبط پیشنهاد می‌کند. این دیدگاه تصور زمین ساکن و بی‌حرکت را از بین برده و آن را با یک سیاره پویا جایگزین کرد.
زمین شناسی نوین توجه انسان مرکزی (محور) در زمان را جایگزین طبیعت مرکزی (محور) قرار داده است که شکل گیری زمین فعلی ضرورتاً ناشی از انهدام قاره‌ها در جهان قدیم است.
اگر محور توالی در نظام طبیعت ایجاد و برقرار شود، انتظار هر چیزی فراتر از منشأ زمین بیهوده است. بنابراین پرس و جوی حاضر ما سعی در یافتن نشانه‌هایی (بدون آغاز) با چشم اندازهایی از یک بی‌پایان نیست (104). برای هوتن طبیعت نظم و ترتیب است، اما بیشتر از آن طبیعت دارای قدرت و خرد (حکمت) است. اگر طی سالیان بی‌شماری به حال خودش گذارده شود، تعادل و پایداری جهان را متناسب با انسان‌ها و محیط فراهم می‌کند. با چنین اندیشه و خردی اشیا بر مبنای طبیعت آن‌ها و در اقتضای این دنیا طبقه بندی می‌شوند، برای فهم وضعیت فعلی زمین مناسب است، که بدانیم طبیعت منبع تمام مواد تشکیل دهنده‌ی زمین است (105).
ژئوفیزیک سده‌ی بیستم جهان بررسی‌ها و بینش‌های هوتن را درباره‌ی دنیا به کار گرفته و تحلیل کرده که چگونه انرژی و ماده زمین را شکل می‌دهند. بزرگ‌ترین تغییر درک ما در رابطه با جهان از آگاهی تحرک و جابه جایی قاره‌ها نشأت گرفته است. تناسب شکلی بین آمریکای جنوبی و آفریقا از گذشته‌ی دور مورد توجه بوده است. در سال 1800 الکساندر فون همبولت چنین تصور کرد که ممکن است آن‌ها زمانی به هم متصل بوده باشند. این موضوع شایان توجه به صورت نظریه‌ی جا به جایی قاره‌ها (106) به وسیله‌ی آلفردوگنر (107) به تفصیل ارائه شد (108).
او ایده‌اش را برای حضار شکاک در انجمن زمین شناسی فرانکفرت در 6 ژانویه 1912 ارائه داد. مقاله‌ی او بنیان‌های ژئوفیزیکی برای تکامل بزرگ مقیاس عوارض پوسته‌ی زمین (قاره‌ها و اقیانوس‌ها) نام گذاری شد. وگنر مواردی را برای جابه جایی پوسته‌ی زمین ارائه داد، در حالی که چگونگی و چرایی حرکت مزبور را توضیح نداد. تنها دستیابی محققان به توانایی ترسیم بستر اقیانوس در دهه‌ی 1950 بود که حرکت از نظریه‌ی جا به جایی قاره‌ای را به نظریه‌ی تکتونیک صفحه‌ای (109) میسر کرد. تحقیق هاری هس (110) در رشته‌ی کوهستانی اطلس میانی که بستر دریایی اطلس را قطع کرده است نشان می‌دهد، که چگونه مواد مذاب (111) به روی سطح رانده شده و پیامد آن گسترش کف دریا بوده است:
@@@
ناهمواری قاره‌ها تحت تأثیر نیروهای ناشناخته پوسته‌ی اقیانوسی نیست، بلکه قرار گرفتن آن‌ها روی مواد جبه بوده که هنگام رسیدن به سطح ستیغ پشته است و سپس در نواحی دورتر از آن حرکت و رانده شده، و بر روی قاره‌ها می‌ریزد (112).
@@@
بنابراین تصور وگنر از زمین اصلاح و پالوده شد و محتویات روشن‌تری را ارائه داد. اکنون سطح زمین از طریق صفحات وسیع و گسترده به تصویر کشیده می‌شود که هر کدام از قاره‌ها و اقیانوس‌ها یافت می‌شود. حدود سی عدد از این صفحات در اندازه‌های مختلف وجود دارند که ضخامت آن‌ها از 5 مایل تا 120 مایل متغیر است. گرمای هسته‌ی زمین جبه‌ی چسبناکی را سراسر آن ایجاد کرده است که صفحات تکتونیکی توانایی لرزش‌های ناگهانی و لغزش‌های ملایم را دارند. جایی که این صفحات با هم دیگر برخورد می‌کنند یا از هم دور می‌شوند، رشته‌های کوهستانی یا پشته‌ها ایجاد می‌شوند. رشته کوه هیمالیا در مرز بین صفحه‌ی اوراسیا و صفحه‌ی هند و استرالیا تشکیل شده است در حالی که رشته‌های کوه‌های آند محل برخورد صفحات اقیانوس آرام و آمریکای جنوبی است. رشته کوه‌های آند و هیمالیا محصول نیروها و جابه جایی‌های سیستم بزرگ جهانی هستند.
دوران زندگی هوتن، وگنر و هس حدود 200 سال با هم تفاوت داشت در حالی که آن‌ها تصورات شگرفی از جهان را برای توجه ما به چشم اندازمان ارائه دادند. به نظر می‌رسد کارهای آن‌ها در برخی جهات اهمیت و مقیاس اشغال زمین به وسیله‌ی انسان‌ها را کاهش داد. سکونت انسان‌ها در چند هزار سال قبل در زمین، زمانی که با اعصار متمادی زمین شناسی مقایسه می‌شود بسیار ناچیز حساب می‌آید، تلاش‌های ما در طبیعت هنگامی که با نیروهای حرکت دهنده‌ی قاره‌ها که زیر قدم‌های ما هستند، مقایسه می‌شوند بسیار کوچک دیده خواهند شد. به هر حال ممکن است که این اظهار نظر واضح و کم اهمیت، از جانب دیگر نیز قابل بررسی باشد. به این ترتیب ما می‌فهمیم که زمین متعلق به ما نیست، بلکه قلمرویی است که ما تکیه بر آن زده‌ایم از این نظر ممکن است حس آسیب پذیری در رابطه با طبیعت در ما ایجاد شود. این سامانه‌های طبیعت ممکن است به ما نیاز نداشته باشند و از طریق درک این نکته درمی‌یابیم که گونه‌های ما نیز شاید ناپایدار هستند.

جغرافیا و محیط زیست گرایی

انسان امروزه با کوهی از مشکلات زیست محیطی مواجه است. مخدوم (1385)، فهرستی از خطرات و تهدیدات محیط زیست به صورت زیر ارائه کرده است:
1- نابود شدن لایه‌ی اوزون؛
2- اثر گلخانه‌ای؛
3- جنگل زدایی؛
4- بیابان زایی؛
5- دو برابر شدن جمعیت تا سال 2040؛
6- افزایش آلودگی‌ها؛
7- احتمال کاهش منابع طبیعی؛
8- افزایش سطح آب دریاها؛
9- شیوع بیماری‌های ناشناخته مانند ایذر و غیره؛
10. اسیدی شدن خاک‌ها و آب‌های شیرین؛
11- شور شدن خاک‌های حاصلخیز؛
12- نابودی و مورد تهدید قرار گرفتن گونه‌های گیاهی و جانوری؛
13- کاهش منابع آب شیرین و هدر رفتگی آن؛
14- فرسایش شدید خاک و
15 افزایش استفاده از سموم آفت کش و علف کش.
موضوع‌های زیست محیطی وارد زندگی روزمره همه شده است. می‌دانیم که سخن از رنج سبز و اعتراض مخالفان در بین است. دعوی آن است که دل نگرانی‌های مربوط به محیط زیست در بحران کسادی با رواج بیکاری و به طور کلی در زمان عدم امنیت اقتصادی دوام نمی‌آورد. در گذشته چنین بوده است. نخستین دوره بزرگ محیط زیست، یعنی جنبش پیشرو حفاظت محیط زیست در ایالات متحده‌ی آمریکا بین سال‌های 1890 و 1910 (هایز، (113) 1957)، در بحران اقتصادی اوایل دهه‌ی 1920 پایان گرفت. دومین جنبش حفاظت محیط زیست، باز هم در ایالات متحده‌ی آمریکا در اواسط دهه‌ی 1930، نیز در جنگ و بازسازی متعاقب آن از هم پاشید. در هر دو مورد، ضرورت تولید سرمایه، و تقاضاهای سیاسی برای درآمد واقعی‌تر خانواده، دل نگرانی‌های زیست محیطی را، هر چه که بود، به یک سو کشاند. در آن روزها جغرافیای زیست محیطی بسیار ناچیز بود، این موضوع اساسا مورد علاقه‌ی مورخان و فیلسوفان بوم شناس قرار داشت.
امروز، وضع بسیار متفاوت است. موضوع‌های زیست محیطی به صورت قانون در همه‌ی کشورها محفوظ و محترم است: مقررات مربوط به حفاظت از محیط زیست و بهداشت و سلامتی نافذتر شده است. عهد نامه‌های جهانی، وقتی که ملت‌ها خود بدون تردید به میل خود نخواهند که هدف‌های جهانی را برآورند، آنان را ملزم به این کار می‌کند؛ سازمان‌های تجاری و صنعتی مکلف هستند درباره‌ی وضع محیط زیست خود و اثرات سازمان خود بر جامعه بررسی رسمی به عمل آورند و با اعلان خط مشی‌ها و هدف‌های خود به مردم توضیح دهند که چگونه این اثرات را کاهش خواهند داد؛ و حکومت‌های ملی از طریق بررسی‌های رسمی به اصطلاح پایدار خود، این کار را آغاز کرده‌اند. هر چند که بهداشت محیط زیست و سلامتی جامعه نعمتی مشروع است، همه می‌دانیم که سرعت و درجه پیشرفت در حد مطلوب نیست.
اندوه بار آن که این موضوع پژوهشی را جغرافیدانان، که سال‌ها پیش باید به این رشته توجه پیدا می‌کردند، ترویج نکرده‌اند. بسیاری از گروه‌های آموزشی نیز در امور سیاسی زیست محیطی معاصر گام نخست را برنداشته‌اند. این اقدام در مورد برنامه‌های پژوهشی جهانی انجام نشده است. اتحادیه اروپا تا حد بسیار زیادی فعال‌ترین تشکیلات زیست محیطی از نوع خود در دنیاست، با این حال معدودی از جغرافیدانان به آن چه که باید موضوع محوری همه‌ی جنبه‌های جغرافیایی این قاره باشد، علاقه نشان داده‌اند.
شاید کسی بپرسد که چرا جغرافیدانان در جهت برنامه‌ای ارزشمند که برای پژوهش زیست محیطی لازم است این همه کند حرکت کرده‌اند. چهار دلیل را می‌توان ذکر کرد:
1- جغرافیدانان جدایی تأسف انگیز جنبه‌های طبیعی و انسانی این رشته را حفظ کرده‌اند، و اگر چیزی بتوان گفت آن است که خلأیی فکری را افزایش داده‌اند که این دو رهیافت را که وحدت پذیریشان جای تردید ندارد، از هم جدا کرده است؛
2- فرصت‌های اشتیاق انگیز پژوهش زیست محیطی نوین، در حاشیه‌ی رشته‌هایی قرار گرفته که از قلمرو جغرافیا به دور است؛ در شیمی، حرکت‌های جمعیت، اقتصاد، فلسفه، علوم سیاسی و حقوق، تنها در صورت دست یافتن شایسته به بخش اصلی این رشته‌هاست که قوه‌ی نوآوری در سطح موضوع‌های رایج حاشیه‌ای آنها، ارزش بسیار زیادی پیدا می‌کند؛
3- ترکیب حاصل از تجزیه و تحلیل‌ها با استفاده از الگوها، ارقام، و آمار و با استفاده از اصول علم سیاست، فلسفه و جامعه شناسی باید به سهولت در ذهن جغرافیدانان شکل گیرد، ولی چنین نبوده است؛
4- تعبیر امروزی حفاظت از محیط زیست، چنان چه خواهیم دید، فهرست اجتماعی و سیاسی، هر دو، را دربرمی‌گیرد، با این وصف، جغرافیدانان، که باید برای استفاده از این فرصت در بهترین موقعیت قرار گرفته باشند، هنوز هم نظرشان بر مفاهیمی چون جنسیت، نابرابری، موانع محلی، یا قابلیت تحمل عادات تهدید شده، معطوف مانده است.
صحنه‌ی محیط زیست امروزی صحنه‌ای بسیار فعال، نوآور، بسیار ترکیبی (هم از جهت روش و هم از نظر موضوع محتوایی)، و بسیار سیاسی است. این صحنه باید مهم‌ترین بخش اصلی درس جغرافیای امروز باشد، که شیوه‌ی پژوهش را به صورت مباحثه‌ای شوق انگیز به هم پیوند دهد، و باید در جهت آماده کردن برای دنیایی پرمنازعه نقش عده‌ای را ایفا کند. به یقین وقت آن رسیده است تا جغرافیدانان این پیام را بشنوند وگرنه، با کمال تأسف، آنان ناگزیر باید پیشتازی در قافله دانش و جهت گیری روش مندانه را در موضوعی که مربوط به خودشان است، به دیگران واگذارند.

محیط زیست گرایی جدید

اندیشه‌ی زیست گرایی که همیشه بخشی از وضع زندگی انسان بوده است که، آرزوی تسلط بر طبیعت برای کسب قدرت و ثروت؛ همچنین ضرورت محافظت از طبیعت برای بقای غایی، از شعار او بوده است. این دو راهی قدیمی است، بر سر «توسعه» و حفظ از نابودی، بر سر پیشرفت طلبی توأم با خوش بینی و نظارت احتیاط کارانه برای جلوگیری از خطر، بر سر تجددخواهی کامل و حفظ محیط زیست طبیعی، بر سر اصالت طلبی که در همه‌ی ما به درجات بسیار مختلف وجود دارد. جنبش حفاظت از محیط زیست باید بحران‌هایی داشته باشد تا زمینه‌ی مناظره و توجه به آن را فراهم آورد و داعیه‌ی اصلاح طرز عمل سلسله فعالیت‌های نامطلوبی را به وجود آورد که در غیر موضع خود قرار گرفته‌اند.
اختلاف نظر بر سر ارزش‌ها در زمینه‌ی تعیین خط مشی مربوط به حفظ زیست مکرر صورت می‌گیرد. مردم نسبت به این اختلاف نظرها بی‌اعتنا نیستند، خط مشی آفرینان نیز آن‌ها را نادیده نمی‌گیرند. این اختلاف نظرها خود، بسیار مفیدند، زیرا زمینه‌ی مناظره‌ی دائم بر سر تمیز درست از نادرست، تمیز ارزش نامطلوب، تمیز اسراف امروز از التفات به آینده را فراهم می‌کند. این‌ها مردم را ناگزیر می‌کند تا بین محاسبه‌ی آن چه که می‌توان مقدارش را سنجید و مراقبت از آن چه که نمی‌توان مقدارش را تعیین کرد، حد وسط را بیابند. انتخاب هر یک از این‌ها مربوط به تعیین خط مشی خاص حفظ محیط زیست را از نو تعریف می‌کند. طی سلسله فعالیت‌های مربوط به انتخاب اندیشه، حفاظت از طبیعت با اطمینان بیشتری در فرهنگ رواج پیدا می‌کند.
جای شگفتی نیست که ما در عصری ناپایدار زندگی می‌کنیم: باور کنیم یا نکنیم، در عمل ما را به این سودا کشانده تا علیه گذر به سوی بقای کل نوع بشر بجنگیم. مؤسسات علم اقتصاد، سیاست، روابط فرهنگی و قانونی همه از موازنه بحث در جهت ناپایداری جانبداری می‌کنند.
ما هیچ سازمان علمی، محاسب نسبت هزینه منفعت قانونی یا دموکراتیک در اختیار نداریم. تا مصائب بالقوه‌ای را که برای نسل‌های آینده بسیار گران تمام خواهد شد، به نحو صحیح مورد توجه قرار دهد.
هیچ جای شگفتی نیست اگر کسانی که این همه متحمل زیان فراوان می‌شوند. بکوشند تا برگرد اصول بنیادین حقوق مدنی حاکم بر روابط گیاهان و جانداران و محیط زیست آن‌ها (اکولوژیک) که از طریق آن تضمین ادامه حیات انسان‌ها و نظام‌های متشکل از گیاهان و جانداران و محیط زیست آن‌ها (اکوسیستم‌ها)، هر دو، به صورت قانونی جهانی محفوظ و مقدس می‌شود تشکل پیدا کنند. بنابراین مکتب نوین محیط زیست گرایی، درصدد آن است تا مؤسسات برخوردار از تجزیه و تحلیل علمی، توزیع اقتصادی، حقوق قانونی و هنجارهای فرهنگی را دوباره در وضعیتی قرار دهد که شیوه‌ی عمل عادلانه و وجود محافظت کنندگان شایسته‌ی کارآمد را برای ادامه‌ی حیات کل این سیاره، (شامل همه‌ی مردمی که در آن سکونت دارند)، تأمین کند. این سیاره، البته، همیشه به صورت ارگانیزم زنده‌ای که خود به نحوی شگفت آور تنظیم کننده وضع خود است، وجود خواهد داشت، آن چه را که نمی‌توان تضمین کرد، این است که این کار را با مشارکت نوع بشر که جزء جدایی ناپذیر آن است، انجام دهد.
موضوع‌های زیست محیطی نوین، هم رشته و هم مقیاس را به شیوه‌های پیچیده و عمل متقابل در بر می‌گیرد. به عنوان مثال، قضیه‌ی نازک شدن لایه‌ی اوزون را در جوّ در نظر بگیرید. بُعد "مسائل سیاسی علمی" مربوط به این قضیه شایان توجه است. نظریه‌ی "گازهای غیرفعال" که بر تشکیل اوزون تأثیر خاصی داشت، در اولین روزهای تولید مصنوعی ترکیبات مرکب از کلر و برم به وجود آمد. که خلاصه‌ی مفیدی از مسائل سیاسی علمی مربوط به گرم شدن آب و هوا، نازک شدن لایه‌ی اوزون و تشکیل باران اسیدی را در بر دارد. شرکت‌های بزرگ تولید مواد شیمیایی در اواسط دهه‌ی 1970 از احتمال ممنوعیت تولید، و بنابراین ضرورت تولید مواد شیمیایی جایگزین که دارای خطر کمتری باشد، آگاهی یافتند. دلیل واقعی آن مربوط به دانشمندی بریتانیایی بود که از روش‌های سنتی مطالعات پر مرارت مشاهده‌ای استفاده می‌کرد تا محل آن «لایه» را در قطب جنوب بیابد. تا آن زمان سه سال بود که ماهواره‌های آمریکا حد اختلاف را اندازه گیری کرده بودند، اما اطلاعاتی را که بر روی یکی از برنامه‌های رایانه‌ای قرار داشت و چنان تنظیم شده بود که هر گونه اطلاعات «انحرافی» خارج از درجه‌ی انحراف استاندارد طبیعی را پاک کند، دور انداخته بودند.
نازک شدن لایه‌ی اوزون نیز به سبب شکل گیری مکانی آن مورد توجه قرار گرفته است. قطب جنوب شاید فضایی پر ارزش باشد، اما در گردهمایی‌های جهانی دارای حق رأی نیست. بنابراین تنها افرادی هستند که از نظر اخلاقی نگرانند. این واقعیت که "پرهیز از خورشید" بخشی از فرهنگ مردم جنوب استرالیا، زلاندنو و آمریکای جنوبی شده، واکنشی تدافعی است، زیرا این مردمان هم، دستشان از همه جا کوتاه است. اکنون که شواهد تفصیلی و استنتاجی دال بر تأثیرنور ماورای بنفش بر دستگاه ایمن سازی افراد حساس در دست است و این مردم اکنون به آن سبب بیشتر زنده مانده‌اند که امراض دیگری که امکان داشت به طور معمول از آن مرده باشند، ریشه کن، یا متوقف شده است، پس جغرافیا و امور سیاسی مربوط به نازک شدن لایه‌ی اوزون با هم تفاوت بسیار پیدا می‌کنند.
رمز کار در آن است که جغرافیدانان مقیاس‌های مختلف سیاسی و جغرافیایی خاص تجزیه و تحلیل را بازشناسند، و تشخیص دهند که علم تحقیقی نیز در دایرة تأثیر این مقیاس‌ها قرار دارد. آنگاه امکان آن پیدا می‌شود تا راه‌هایی را ارزشیابی کنیم که پروتکل مونترآل (موافقت نامه‌ی جهانی برای دفع مواد محو کننده‌ی لایه‌ی اوزون) طی آن به مذاکره گذاشته می‌شود. سپس، این کار، مقتضی اطلاع بر مقدار معقولی از شیمی و قانون جهانی است، و سپس مستلزم فهم این مطلب است که همکاری موقتی نوین به چه کیفیت به نگرانی‌های زیست محیطی جهان پاسخ می‌دهد. اگر جامعه داد و ستد ارزش‌های اخلاقی خود را تغییر دهد، قدرت آن را خواهد داشت که موافقت نامه‌های ملّی و جهانی و مقرراتی را که اساس آنهاست، تغییر دهد.
راه دیگری که جغرافیدانان می‌توانند به پیمایند، راه تکنیک یا تجزیه و تحلیل پژوهشی، و پس از آن بررسی دقیق پژوهش‌های موردی است تا شایستگی‌ها یا بیهودگی‌های این روش را معلوم کند. برای مثال، امروزه به شیوه‌هایی که در اصطلاح روش‌های واسط بوم شناسی (اکولوژی) و تصمیم گیری مربوط به محیط زیست نام دارند، علاقه فراوانی ابراز می‌شود. این روش‌ها شامل ارزیابی خطر یا مهار خطر، تجزیه و تحلیل هزینه- منفعت، مسائل اقتصادی بوم زیستی؛ تجزیه و تحلیل چرخه‌ی حیات، گزارش رسمی وضع محیط زیست، ارزیابی تأثیر محیط زیست یا جامعه؛ بررسی‌های مربوط به هزینه- منفعت اضافی بحران آور، و به کار بستن اصل احتیاط در برابر خطر است.
این فهرست تأثیر سریع دارد و بسیاری از جغرافیدانان باز هم در مرحله‌ی آشنا شدن با بعضی از این‌ها گام بر خواهند داشت. در اصل، این روش‌ها دارای چهار ویژگی هستند:
1- چند رشته‌ای هستند، مستلزم اندازه گیری فیزیکی و ارزش گذاری (با دست کم قضاوت) اجتماعی به صورت نوعی کلیّت سازمان یافته،
2- در پی یافتن مقدار مقایسه‌ی مظاهری طبیعی هستند که تا این زمان یافتن آن‌ها میسر نبوده است و بدون تردید مقایسه‌ی آن‌ها هم امکان نداشته است. این روش‌ها این کار را با محاسبه‌ی احتمالات یا با محاسبه‌ی نتایج اندازه گیری شده در مورد نتایج نامعلوم یا نامعین و برای مشخص ساختن جانب داری جامعه از این نتایج، انجام
می دهند؛
3- این روش‌ها را ابزار تصمیم گیری می‌دانند، که هدف از آن‌ها کمک به تصمیم گیری در زندگی عمومی و خصوصی، و در داد و ستد حکومت و خانواده است و
4- این روش‌ها به صورت درست مؤثر نخواهند بود یا «اعتبار» پیدا نمی‌کنند مگر آن که مشارکت پذیر و وساطت پذیر باشند. این نزاعی سخت است. همه‌ی این روش‌ها مستلزم داوری‌هایی هستند که دیگر تنها «خبرگان» نمی‌توانند از آن‌ها حمایت کنند. آنان برای قانونی بودن خود نیاز به ضمانت مرجعی مشارکت پذیرتر و دموکراتیک‌تر دارند.

تن دادن به سیاست و جمع آوری علم با امور سیاسی

این آخرین نکته، مهم‌ترین نکته‌ای است که جغرافیدانان در هنگام تفکر به مباحث زیست محیطی باید به کار بندند. ما درباره‌ی علمی بسیار وسیع، صحبت می‌کنیم که در چارچوبی عادلانه‌تر و در دموکراسی آزاد منش‌تری، یعنی در جایی قرار گرفته است که ارزش‌ها و معیارهایش در هم تنیده‌اند و ساختارهای تصمیم گیری آن بیانگر روشی هستند که موضوع‌ها به آن روش مطرح می‌شوند، صورت انجام می‌پذیرند و در هر مرحله از چرخه‌ی حیات خود تفسیر می‌شوند. این طریق شیوه‌ی خاص و جدیدی نیست. اما به جغرافیدانان که باید در بهترین موقعیت قرار گیرند تا آن که عواقب سیاست‌های زیست محیطی، و فرصت‌های زیست محیطی مربوط به نگرانی‌های متغیر جامعه را بررسی کنند، جان تازه می‌بخشد. به همان نسبت که شرایط زندگی تصورات جامعه را تغییر می‌دهند، موضوع‌های زیست محیطی نیز در مهار شبکه‌های وسیع‌تر سیاست گذاری قرار می‌گیرند. برای مثال موضوع تغییر آب و هوا را در نظر بگیرید که بسیار زیاد تجزیه و تحلیل شده است. به حکم عهدنامه‌ی سازمان ملل درباره‌ی تغییر آب و هوا که چارچوب کار را تشکیل می‌دهد. از همه‌ی ملت‌های ثروتمند دنیا انتظار می‌رود که میزان تولید گازهای افزایش دهنده دمای جوّ زمین را که خود به هوا متصاعد می‌کنند تا حدّی کاهش دهند که برابر مقادیر سال 1950 شود. چگونگی انجام این کار به عهده‌ی خود آنان است. در خصوص جامعه‌ی اروپا، این نظر از جهت سیاسی و قانونی پذیرفته است که تعدادی از کشورها می‌توانند فعلاً تولید گاز خود را افزایش دهند تا آن که فضای تنفسی معقولی را در اختیار آنان قرار دهد که بتوانند امور اقتصادی خود را توسعه دهند، و در این حال بقیه‌ی کشورها اقدام به کاهش بیشتری کنند تا به آنان مساعدت شود. این کار، در ضمن، ممکن است برای کل جهان سرمشق قرار گیرد تا پول در اختیار کشورهای تولید کننده بزرگ این گازها قرار دهند و با این پول حق تولید آینده گازهای افزایش دهنده دمای جو زمین را از کشورهایی که احتمال می‌رود در آینده تولید کننده مقدار معتنابهی از گازهای افزایش دهنده‌ی دمای جو زمین باشند، بخرند، به قصد آنکه راهکار کاهش دسته جمعی را به مساعدت یکدیگر به مرحله اجرا درآورند. پیامد جالب توجه آن عبارت است از قرار گرفتن سیاست گذاری‌های مربوط به تغییر آب و هوا در دل دیگر عرصه‌های سیاست گذاری، و فراهم آمدن امکان بسیار بیشتر این در هم تنیدن در آینده.
بریتانیا سالی 5 درصد مالیات تصاعدی بر مصرف بنزین وضع کرد و منظور آن بود که وسایط نقلیه‌ی موتوری را جریمه کند تا عایدی مالیاتی بسیار ضروری (1/2 بیلیون پوند در سال) را برای خزانه دولت فراهم کنند. سیاست دولت بریتانیا در جهت سپردن قدرت به بخش خصوصی و تنزل صنعت زغال سنگ موجب صدمه‌ی شدید معدنچیان و کارگران نیروآفرین آن شد، اما تولید گاز CO2 را تا شش درصد کاهش داد. مالیات بر دفن زباله و مقررات حمایت از تبدیل گاز متان به منابع جدید انرژی، تولیدگاز متان را در این کشور تا حدود 25 درصد کاهش می‌دهد و تعطیل معادن زغال سنگ نیز به راهبرد متان کمک می‌کند. آلمان در حال انجام سلسله فعالیت‌هایی برای حذف یا اصلاح نیروگاه‌های برق زغال سنگ سوز موجود در ایالت‌های شرق خود است، و با انجام این عمل تولید انتشار گاز CO2 آنجا را تا آن حدی کاهش خواهد داد که تولید و انتشار گاز CO2 در بخش غربی آن کشور شاید افزایش یابد.
تن دادن به سیاست گذاری مشترک به قصد کسب منافع زیست محیطی پیامی است که باید به آن توجه دقیق مبذول داشت. همچنین است اهمیت تعهدات ملی در زمینه‌ی موافقت نامه‌های جهانی و پیچیدگی مطالعات علمی و راهکارهای مهار تولید و انتشار گازهای دخیل در افزایش دمای جو زمین که تولید آنها در چارچوب سلسله فعالیت‌های مربوط به عهدنامه‌ی تغییر آب و هوا آغاز شده است. خواه عاقبتش خوب باشد خواه بد، تشکیلاتی ساخته شده است که وظیفه‌اش تحقیق از حمایت کننده و شتاب دهنده و نیروافزایی است. پیوند علم آب و هوا که دامنه سیاسی یافته باشد با سیاست گذاری یک پارچه‌تر و وحدت آفرین، در سیاست برای آینده‌ی گفت و گوهای زیست محیطی دنیا مهم است. جغرافیدانان در زمینه‌ی دستیابی به چارچوب جهانی کردن فعالیت‌ها و تعهدات از طریق اجرای امور به صورت مشارکتی و از راه انجام پژوهش‌های محلی، توفیق خواهند یافت.
تا این جا مشاهده کردیم که نهضت حفظ محیط زیست، قدرت تفسیر بی‌انتها، چارچوب بندی و همسازی با مسائل اقتصادی، جوامع و انواع فناوری متغیر را داراست. همین قدرت همسازی اساسی است که اندیشه‌های محیطی را قادر می‌کند تا در کنار نظریات دور از تعصب و مراقبت کننده دوام پیدا کند. نهضت حفظ محیط زیست تا به حال به عمق امور سیاسی جهانی و ملی، مقررات، داد و ستد گروه‌های داوطلب دارای هزاران شکل و مرتبه مختلف در سطح جهانی و ملی، راه پیدا کرده است.
اکنون نوبت محل و دموکراسی است تا بر مکتب حفظ محیط زیست آغوش بگشاید. وسیله‌ی انجام این کار دستور جلسه‌ی 21 و تدبیر کار پیوند دستور جلسه اجتماعی و زیست محیطی با یکدیگر است. دستور جلسه‌ی محلی 21 معادل برنامه‌های 21 محلی دولتی، راهکارهای گسترش پایدار، است که در کنفرانس محیط زیست و توسعه سازمان ملل در ریودوژانیرو در ژوئن 1992 تهیه شد. تنوع محیطی آن بسیار شوق انگیزتر، گوناگون‌تر و سامان پذیرتر است، و باید برای جغرافیدانان در امر پژوهش صورت کمال مطلوب را پیدا کند. این فهرست پیوند جهانی یافته، برخوردار از چارچوب ملی، اما به صورت محلی شکل گرفته است و اجرا می‌شود. مردم، کار و مکان را به صورتی به هم پیوند می‌دهند که باید منحصر به فرد، و با این حال اساساً بخشی از تعهدات جهانی و ملی باشد. دستور جلسه‌ی محلی 21 شاید محصول داخلی، بسیار تجربی و با این حال بسیار پیوند یافته باشد. این دستور جلسه امکان دارد و باید کل اقتصاد محلی، بهداشت و سلامت محیط زیست را به یکدیگر پیوند دهد. باید مفهوم کامل امنیت (اقتصادی، اجتماعی و زیست بومی) را در اذهان به وجود آورد. منظور از این نیز راهکارهای مشارکت پذیری است که در دسترس همه قرار داشته باشد تا به کار بحث در این باره آید که چگونه قومی در هر مقیاسی که باشد طی مرحله‌ی تغییر پایداری‌تری از این نقطه به آن نقطه نقل مکان می‌کند. دستور جلسه‌ی 21 در بطن خود حاوی مفهومی ذهنی و شیوه‌ی عملی دارای قدرت و فرصت فراوان است. می‌تواند و باید آن چه را که در کلاس درس اتفاق می‌افتد، سخت متحول کند. راه آموزش را بر دنیای خارج واقع در عرصه تجربه‌های سازنده بگشاید. آزمایش‌های تجربی و استفاده‌ی خلاق از الگوها، داوری‌ها و دانش تجربی غیر کلاسی را با هم آمیزد. جغرافیدانان (همان گونه که در مورد تاریخ حفظ محیط زیست مصداق دارد) می‌توانند یا در این درآویزند یا دنیا را در گذر واگذارند. هم اکنون وقت عمل است. این توجه میدانی است منحصر به فرد برای جغرافیدانان طرفدار یکپارچگی- که علوم مربوط به زمین و حیات را به قلمرو انسان مرتبط می‌کند. این کار باید صورت گیرد، نه تنها از راه یکپارچکی بهتر این رشته‌ها، بلکه این کار همچنین مقتضی آینده نگری و تشکیل شبکه از طریق ایجاد گروه‌های جامعه به روش‌های ابتکاری و آشکار کننده است. وظیفه آموزش تنها اطلاع رسانی نیست؛ بلکه این هم هست که همه را قادر سازد که اشیا مختلف و به ویژه از دیدگاه یکدیگر بنگرند. دستور جلسه‌ی 21 چارچوب این سلسله فعالیت‌ها را فراهم می‌کند. این، وابسته به همت جغرافیدانان و دیگران تا آن را تحقق بخشند.

چالش‌های جهان در آغاز سده‌ی بیست و یکم و رسالت جغرافیدانان

جهان در آستانه‌ی سده‌ی بیست و یکم با مسائل و چالش‌های عدیده‌ای رو به رو است. با آغاز سده‌ی 21 میلادی بشریت قدم در هزاره سوم گذاست. هزاره‌ی دوم عصر شکوفایی صنعت و خلاقیت بشر بود عصر انقلاب در فناوری و عصر ارتباطات بود. با این همه بشر هنوز نتوانسته است برای از بین بردن تبعیض‌ها، مهار جنگ‌ها، بیماری‌های ویرانگر و غیره کاری کند و اکنون به هزاره‌ی سوم آمده‌ایم با بیم‌ها و امیدها. دو خیزش مهم نگرش‌ها را درباره‌ی جهان بسیار دگرگون کرده‌اند. نخست آن که انقلاب علمی، ما را از دوران قطعیت و جزم اندیشی بیرون برده و در اقیانوسی از نسبی گرایی و عدم قطعیت غوطه ور کرده است. دوم آن که انقلاب صنعتی سوم، که مبتنی بر عصر اطلاعات و ورود سریع فناوری نوین به تمامی عرصه‌های زندگی انسان است، در حال تبدیل به دنیای جهانی است.
در دنیایی زندگی می‌کنیم که هر چه بیشتر به سمت وابستگی متقابل پیش می‌رود. رشد اقتصادی و فناوری، پیشرفت بهداشت و پزشکی و بالا رفتن سطح آگاهی‌های اجتماعی، سبب افزایش جمعیت در سطح کره‌ی زمین شده که این افزایش دارای آثار و تبعاتی است که با هیچ دوره‌ای در زندگی بشر مقایسه پذیر نیست. رشد سریع و فراگیر ارتباطات جهان را به صورت یک خانه یا دهکده‌ای کوچک تداعی می‌کند، که افراد در درون آن با هم ارتباط برقرار می‌کنند. با وجود این پیشرفت‌ها، باید تهدیداتی را که شاید آینده‌ی بشریت و جهان را به مخاطره اندازند، یادآور شد. بحران‌های بسیار فراروی بشر امروزی است که برای مقابله با آن‌ها باید خود را آماده کند.
با آغاز سده‌ی بیست و یکم و هم زمانی آن با آغاز هزاره سوم میلادی، مطالعات مختلفی طی سال‌های اخیر با عنوان "سال 2000" انجام شد.
از این میان پژوهشی با عنوان "پروژه‌ی هزاره (114)" در واحد مشورتی دانشگاه سازمان ملل آمریکا با همکاری 200 تن از اندیشمندان سراسر دنیا طراحی شد در آخرین گزارش این پروژه، با عنوان "وضعیت آینده" (115) 15 موضوع از مهم‌ترین مسائل جهان، به شرح زیر شناسایی شد که در آینده اهمیت بسیار خواهند داشت:
- رشد جمعیت جهانی؛
- کاهش آب شیرین؛
- افزایش فاصله بین فقیر و غنی؛
- بازگشت بیماری‌ها و میکرو ارگانیزم‌های مصون؛
- تصمیم سازی؛
- تروریسم؛
- دینامیک انسان و محیط زیست؛
- تغییر وضعیت زنان؛
- برخوردهای مذهبی؛ قومی و نژادی؛
- فناوری اطلاعات؛
- تبهکاری سازمان یافته؛
- رشد اقتصادی؛
- نیروگاه‌های اتمی فرسوده؛
- فراگیر شدن بیماری ایدز و
- تغییر طبیعت کار.
این موضوعات از بحث‌های مهمی که در آینده تعیین کننده خواهند بود، تشکیل می‌شود. بنابراین جغرافی دانان بنا به وظیفه و رسالتی که در ارتباط با فضای زندگی انسان دارند، مشابه تمامی دانش پژوهان در سراسر جهان باید به طور فعالانه در بهبود موارد فوق مشارکت داشته باشند.

انسان، محیط زیست و رسالت جغرافیدانان

رشد جمعیت، اثر نامطلوبی بر کیفیت محیط زیست و منابع طبیعی دارد. جمعیت فعلی جهان نزدیک به 6 میلیارد نفر است و با توجه به پیش بینی سازمان ملل، در اواسط سده‌ی حاضر این میزان ممکن است به 12 میلیارد نفر برسد. همانطوری که جمعیت متراکم می‌شود، مسائل محیط زیست شهری تشدید می‌شود، از این تأثیرات اثر گاز کربنیک به نظر بلند مدت‌تر می‌رسد. انتظار می‌رود بیشتر کشورها رشد اقتصادی داشته باشند، که به معنای مصرف منابع طبیعی و انرژی است. ثروت و جمعیت با هم افزایش پیدا می‌کند و بعد از مدتی، آلودگی کاهش می‌یابد. زیرا مردم توان تأمین مالی، یافتن راه حل و دیگر برتری‌های شهرنشینی را دارند. بنابراین مطالعات انجام شده، برای رشد اقتصادی لازم است تا صدمه به محیط را متوقف کرد و منابع جایگزین را یافت.
لازم است به طور ریشه‌ای نحوه‌ی برقراری این ارتباط را بررسی کرد و راهکارهای مناسب را برای ارتباط هر چه بهتر انسان با محیط زیستش ارائه کند. زیرا برنامه ریزی موفقیت آمیز توسعه‌ی پایدار قبل از هر چیز مستلزم بررسی و تجزیه و تحلیل علل تنگناها و بررسی امکانات موجود برای رفع آنهاست. تجربه 20 ساله جهان در برخورد با محیط زیست، نشان می‌دهد که راهکارهای غیرنظام مند و مقطعی جوابگوی نیازهای جامعه بشری برای حفظ محیط زیست نیست.
خطرها و تهدیدهای محیط زیستی از قبیل: نابودن شدن لایه اوزون، شیوع بیماری‌های ناشناخته مانند ایذر، اسیدی شدن آب شیرین و خاک حاصلخیز، افزایش آلودگی‌ها، افزایش سطح آب دریاها، کاهش منابع طبیعی، جنگل زدایی، نابودی و مورد تهدید قرار گرفتن گونه‌های گیاهی و جانوری و شور شدن خاک‌های حاصلخیز، بیابان زایی و فرسایش خاک جهان را تهدید می‌کند.
گرم شدن روزافزون کره‌ی زمین که با پیشرفت صنایع و فناوری و مصرف روز افزون سوخت‌های فسیلی، با ازدیاد گاز CO2 روبه رو هستیم و این موجب افزایش گازهای گلخانه‌ای است که جلوی تابش زمین را می‌گیرد و موجب گرم شدن کره‌ی زمین می‌شود، در 200 سال اخیر در حدود 2/5 درجه به دمای کره‌ی زمین اضافه شده که از این مقدار، 1/5 درجه‌ی آن مربوط به چند دهه اخیر است. گرم شدن کره‌ی زمین سبب آب شدن یخ‌های قطبی و بالا آمدن آب اقیانوس‌ها خواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. Glarence Glacken
2. Trace on the Rhodian Shore
3. Clarenec Glacken, Traces on the Rhodian Shore: Nature and Culture in Western Thought from Ancient Times to the End of the Eighteenth Century, University of California Press, Berkeley, 1976.
4. Ibid., p. 3.
5. For details of Eratosthenes’s calculation see The Eratosthenes Project, at http://www.phyB-astro.sonoma.edu/observatory/crato8thenes/, accessed 21.12.2006.
6. Airs, Waters and Places
7. Quoted in Glacken, Traces on the Rhodian Shore, 1976, p. 87.
8. Lacedea monians
9. Thebans
10. Strabo, The Geography of Strabo". http://penelope.uchicagn.edu/Thayer/ E/Roina n/T exts/St rabo/2C*. lit in 1. accessed 20/12/2000.
11. Alfred Hatner and Lucian Febvre
12. Possinilism
13. Alfred Hcttner, Die Geographic, Hire Geschiclite, ihr IFcsett and ihre Methoden, Ferinand Hirt, Breslau, 1927. Lucien Febvre, A Geographical Introduction to History. Knopf. I/mdon, 1925.
14. Febvre, A Geographical Introduction. 1925.
15. Jared Diamond, Guns, Germs and Steel: .4 Short History of Everybody for the Last 13,000 Years. Vintage, London. 1998. Alfred Crosby. Ecological Imperialism: The Biological Expansion of Europe. 1)00 1000. Cambridge University Press, Cambridge. 1986.
16. Jared Diamond. Collapse: How Societies Choose to Fail or Succeed, Allen Lane, Ixmdon, 2005.
17. Jared Diamond. Guns, Germs and Steel, 2005. p. 32.
18. Alexaner Von Humbolt.
19. Quoted in Livingstone, The Geographical Tradition, 1992. p. 136.
20. Jean Brunhes
21. Jean Brunhes, Human Geography. Rand McNally, Chicago. 1920, p. 15.
22. Quoted in George Tatham, ‘Environmentalism and possibilism", in Griffith Taylor (Ed.), Geography in the Twentieth Century: .4 Study of Growth, Fields, Techniques, Aims and Trends (Third Edition), Methuen. London. 1957, p. 152.
23. Derek Gregory, Ideology, Science and Human Geography, Hutchinson. London, 1978, pp. 170-1.
24. Environmentalism.
25. William Worworth
26. William Wordsworth, ‘Linos Written a Few miles above Tintern Abbey, on Revisiting the Banks of the Wye During a Tour, 13 July 1798", in Duncan Wu, Romanticism: An Anthology. Blackwell. Oxford, 1994, p. 242.
27. George Parkins Marsh, Man and Nature. Harvard University Press, Cambridge, 1965. p. 186.
28. Flora and Fauna
29. Aldo Leopold
30. Aldo Leopold, Sand County Almanac: with other Essays on Consecration from Round River, Oxford University Press, New York, 1966. p. x.
31. Brian Hayden
32. Brian Hayden, "Subsistence and ecological adaptations of modern hunter-gatherers", in R. Harding and G. Teleki (Elds), Omnivorous Primates. Columbia University Press. New York. 1981.
33. Tu Wei-ming, The ecological turn m new Confucian humanism: impli¬cations for China and the world’, Daedalus 130, 4. 2001. pp. 213-264. See also P. Harris. "“Getting rich is glorious": environmental values in the People’s Republic of China’, Environmental Values 13, 2. 2004, pp. 145-165.
34. Limits to growth
35. Donella Meadows, Dennis Meadows, Jorgen Randers and William Behrens, Limits to Growth: A Report For The Club Of Rome"s Project On The Predicament Of Mankind. A Potomac Associates Book, New York, 1972.
36.Small is beautiful
37. Ernst Schumacher, Small Is Beautiful. A Study Of Economics /Is If People Mattered, Blond and Briggs. London, 1973.
38. Closing Circle
39. Barry Commoner, The Closing Circle: Nature. Man and Technology, Knopf, New York, 1971. p. 1.
40. Barry Commoner. "Fundamental cause? of the environmental crisis’, in Roderick Nash (Ed.). American Etuiron menlalism: Readings in Conservation History, Third Edition, McGraw-I I ill. New York. 1990, p. 206.
41. post- materialist values
42. Stephen Cotgrove and Andrew Duff, ‘Environmentalism, middle-class radicalism and politics". Sociological Review, 28, 2. 1980, pp. 333-51.
43. Rachel Carson
44. Silent Spring
45. Rachel Carson, Silent Spring. Houghton Mifflin. Boston, 1962, p. 12.
46. Dave Foreman, quoted in Bill McKibhen. The End of Nature: Humanity, Climate Change and the Natural World. Bloomsbury, London, 2003, p. 194.
47. Biodiversity.
48. Reforestation.
49. Ian Sample, "Forests are poised to make a comeback, study shows", The Guardian. 14 November 2006.
50. Kyoto
51. Spencer Weart, The Discovery of Global Warming, Harvard University Press. Cambridge, 2003.
52. Svante Arrhenius, Worlds in the Making, Harper & Brothers, New York, 1908, p. 63.
53. Nils Ekholm, "On the variations of the climate of the geological and his¬torical past and their causes", Quarterly •/. Royal Meteorological Society 27. 1901. p. 61.
54. Willi Dansgaard. Sigfus Johnson. Henrik Clausen, Darthe Dahl- Jensen, Niels Gundestrup, Claus Hammer. Christine Htaindberg, Jorgen Steffensen, Amy Sveinbjornsdottir. Jean Jouzel and Gerard Bond "Evidence for general instability of climate from a 250-kyr ice- core record". Nature 364. 1993, pp. 218-220. See also Weart, The Discovery of Globa! Wanning, 2003.
55. Bjon Lomborg, The Sceptical Environmentalist, Cambridge University Press, Cambridge. 2001.
56. International Panel on Climate Change, Climate Change 2007: Impacts, Adaptation and Vulnerability: Working Group II Contribution to the Intergovernmental Panel on Climate Change Fourth Assessment Report: Summary for Policymakers, IPCC, Geneva. 2007, p. 2.
57. 11M Treasury. The Stern Review on the Economics of Climate Change, IIM Treasury, London. 2006.
58. Urs Siegenthaler, Thomas Stocker. Eric Monnin, Dieter Luthi. Jakob Schwander, Bernhard Stauffer. Dominique Raynaud, Jean-Marc Barnda, Hubertus Fischer, Valerie Masson-Delmotte and Jean Jouzel, "Stable carbon cycle-climate relationship during the late Pleistocene’, Science. 310. 2005, pp. 1313-1317.
59. Tint Barnett, David Pierce, Krishna AchutaRao, Peter Gleckier, Benjamin Santer, Jonathan Gregory and Warren Washington ‘Penetration of human-induced warming into the world"s oceans’, Science, 309, 2005, pp. 284-287.
60. HM Treasury, The Stern Review.
61. Intergovermental Panel on Climate Change (IPCC).
62. Intergovernmental Panel on Climate Change, Climate Change 2001: Summary for Policy Makers, Cambridge University Press, Cambridge. 2001.
63. Katey Walter. Sergey Zimou, Jeff Chanton. Dave Verbyla and Terry Chapin, ‘Methane bubbling from Siberian thaw lakes as a positive feedback to climate warming", Nature, 443, 2006, pp. 71-75.
64. HM Treasury, Stern Review, p. 12.
65. Desertification.
66. subtropical
67. HM Treasury, Stern Review, p. 56.
68. Norman Myers, ‘Environmental Refugees: An Emergent Security Issue", paper delivered at 13th Economic Forum. Prague, 23-27 May. 2005.
69. Smog
70. Bhimanto Suwastoyo, ‘Haze from Indonesia fires chokes region, spreads across pacific", http://www. terradaily.com/reports/Haze_From_ Indonesia Fires_Chokes_Region_Spreads_Across_Pacific_999.html, accessed 21.12.2006.
71. Comparative Risk Assessment Collaborating Group. "Selected major risk factors and global and regional burden of disease’. Lancet, 360, 2002, pp. 1347-1360.
72. Andrew Goudie and Heather Viles, The Earth Transformed: An Introduction to Human Impacts on the Environment, Blackwell. Oxford. 1997.
73. Daniel Nepstad, Paulo Moutinho and Britaldo Soares-Filho, The Amazon in a Changing Climate: Large-Scale Reductions of Carbon Emissions from Deforestation and Forest Impoverishment, http://www. whrc.org/resources/published_literature/pdf/ Amazon-and-Climate- 2006.pdf. accessed 8.4.2007.
74. Flora.
75. Fauna
76. Graham Harvey
77. Graham Harvey, IVe Want Ileal Food. Constable, London. 2006 p. 171.
78. Valav Smil
79. Vaclav Smil, Enriching the Earth, MIT Press. Cambridge, 2001.
80. Paul Ehrlich
81. Johm Holdren
82. Georgine Mace, Hillaiy Masundire and Jonathan Baillic. ‘Biodiversity’, in Rashid I (assail. Robert Scholes and Neville Ash (Eds) Ecosystems and Unman Well-Being: Volume I. Island Press. Washington, 2005, p. 109.
83. Ibid.. p. 79.
84. UN News Center. ‘World population to reach 9.1 billion in 2050, UN projects’, http://www.un.org/apps/news/story.asp?NewsID=13451&Cr= population&Crl, accessed 22.12.2006.
85. Thomas Malthus
86. Thomas Malthus, An Essay on the Principle of Population, Harmondsworth. Pelican. 1976, p. 71.
87. Academy of Sciences, Population Summit of the World"s Scientific Academies. National Academy Press. Washington. 1993.
88. Turner
89. Hanham
90. Portararo
91. William Turner, Robert Hanham and Anthony Portararo, ‘Population pressure and agricultural intensity’, Annals of the Association of American Geographers. 67, 1977, pp. 386-97.
92. Ester Boserup, Population and Technology. Blackwell, Oxford, 1980.
93. Green Revolution
94. Democritus
95. Quoted in Clarence Glacken. Traces on the Rhodian Shore. 1976, p. 65.
96. total
97.Edmond Halley
98. Aristotle, Mcteorologica, Harvard University Press. Cambridge, 1952. Sec also Pliny the Elder’s discussion of the ‘eight main winds’ in Natural History: A Selection, Penguin Books, London. 1991.
99. George Hadley
100. Svante Arrhenius, "On the influence of carbonic acid in the air upon the temperature of the round", Dtndon, Edinburgh, and Dublin Philosophical Magazine and Journal of Science, 41, 1896, pp. 237-275.
101. Milutin Milankovitch, Theorie Mathemalique ties Phenomenes Thermiques produits par la Radiation Solaire. Gauthier-Villars, Paris. 1920. Milan Milankovitch. Muthematisclic Klirnalehre and Aslronomische Theorie der Klimaschicankungen, llandbuch der Klinialogie Band I. Toil A Borntrager, Berlin. 1930.
102. Edward Lorenz. Nonlinearity, Weather Prediction, and Climate Deduction. Massachusetts Institute of Technology, Dept of Meteorology, Cambridge, 1966. Edward Lorenz. The Essence of Chaos. University of Washington Press. Seattle. 1996.
103. James Hutton, “THEORY of the EARTH; or an INVESTIGATION of the Laws observable in the Composition, Dissolution, and Restoration of Land upon the Globe’. http://www.mala.bc.ca/~Johnstoi/essays/Hutton.htm. accessed 22.12.2006.
104. Ibid.
105. Ibid.
106. Continental Drift
107.Alfred Wegener
108. James Hutton, “THEORY of the EARTH; or an INVESTIGATION of the Laws observable in the Composition, Dissolution, and Restoration of Land upon the Globe’. http://www.mala.bc.ca/~Johnstoi/essays/Hutton.htm. accessed 22.12.2006.
109. Plate tectonic
110. Harry Hess.
111. Magma
112. Alfred Wegener, The Origin of Continents and Oceans, Dover Publications, New York. 1966.
113. Hays
114. Millenium Project
115. State of the Future

منبع مقاله :
بانت، آلیستر؛ (1392) جغرافیا چیست؟ ترجمه‌ی حسین محمّدی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ نخست



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.