مقدمه:
داستان و ماجرا های تاریخی در مورد نماز یاران و اصحاب پیامبر (ص) و شناخت مختصری از زندگی عباد بن بُشر و عمّار یاسر را که دو نفر در جنگ و غزوه های مختلف همراه پیامبر (ص) مشارکت داشته اند.
در این مقاله ماجرای پاسبانی عباد بن بُشر و به نماز ایستادن او و شناخت مختصری از ویژگی های این شخصیت و عمار یاسر و ویژگی های او و ساختن اولین مسجد و سرانجام قبر عمار یاسر را با هم مطالعه می کنیم..
ماجرای نگهبانی و به نماز ایستادن یاران پیامبر(ص)در شب جنگ
داستان و ماجرا های تاریخی در مورد نماز یاران و اصحاب پیامبر (ص) و شناخت مختصری از زندگی عباد بن بُشر و عمّار یاسر را که دو نفر در جنگ و غزوه های مختلف همراه پیامبر (ص) مشارکت داشته اند.
در این مقاله ماجرای پاسبانی عباد بن بُشر و به نماز ایستادن او و شناخت مختصری از ویژگی های این شخصیت و عمار یاسر و ویژگی های او و ساختن اولین مسجد و سرانجام قبر عمار یاسر را با هم مطالعه می کنیم..
ماجرای نگهبانی و به نماز ایستادن یاران پیامبر(ص)در شب جنگ
در یکی از جنگها که پیامبر همراه لشکر بودند، در شبی که پاسبانی لشکر اسلام بر عهدهی عباد بن بُشر و عمّار یاسر بود، نصف اول شب نصیبِ،عباد گردید و نصف دوم نصیب عمار، پس عمار خوابید و تنها بُشر بیدار بود و مشغول نماز گردید .
در آن حال یکی از کفار به قصد شبیخون زدن به لشکر اسلام برآمد به خیال اینکه پاسبانی نیست و همه خوابند از دور عباد را دید ایستاده و تشخیص نمیداد که انسانست یا حیوان یا درخت برای اینکه از طرف او نیز مطمئن شود.
تیری به سویش انداخت تیر بر پیکر عباد نشست و او اَبداً اعتنایی نکرد، تیر دیگری به او زد و او را سخت مجروح و خونین نمود باز حرکت نکرد تیر سوم زد پس نماز را کوتاه نمود و تمام کرد و عمار را بیدار نمود .
عمار دید سه تیر بر بدن عباد نشسته و او را غرق در خون کرده گفت: چرا در تیر اول مرا بیدار نکردی عباد گفت: مشغول خواندن سورهی کهف در نماز بودم و میل نداشتم آن را ناتمام بگذارم .
و اگر نمیترسیدم که دشمن بر سرم برسد و صدمهای به پیغمبر برساند و کوتاهی در این نگهبانی که به من واگذار شده کرده باشم هرگز نماز را کوتاه نمیکردم اگر چه جانم را از دست میدادم.[1]
عباد بن بشر کیست:
نام عباد، نام حانوادگی ابوبشر، ابورافع،، از قبیله عبد الاشهال است، پدرش وقاش نام داشت، نسب عباد بن بشر بن دقش بن زغبه بن زوار ع بن عبدالعشل بن هاشم بن حارث بن خزرج بن عمرو (دختر)بن مالک بن اوس.
عباد بن بشر بن واقش (متوفی سال 12 هجری قمری) از اصحاب انصار از بنی عبد الاشهال بود که به دست مصعب بن عمیر اسلام آورد مصعب از صحابه و مسلمانان اولیه است.
و با حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم شهادت داد. بر او تمام فتوحات پس از رحلت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ های ارتداد شرکت کرد.
پس از هجرت پیامبر، پیامبر اکرم (ص) بین او و ابی حذیفه بن عتبه بن ربیعه اخوت برقرار کرد.پیامبر اسلام در جنگ تبوک وظایفی را به عباد واگذار کرد. عباد پس از رحلت حضرت محمد (ص) در جنگهای ارتداد شرکت کرد و در 45 سالگی در روز یمامه سال 12 هجری قمری کشته شد.
نقلی از عایشه در مورد عباد بن بشر
عایشه بنت ابی بکر، همسر حضرت محمد (ص) می گوید: از انصار سه نفر بودند که هیچ کس آنها را نمی شمرد. همچنین گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه من نماز خواند، پس صدای عباد بن بشر را شنید، گفت:
ای عایشه آیا این صدای عباد بن بشر است؟ من گفتم بله. گفت: خدایا او را ببخش. و انس بن مالک روایت کرده است که عباد بن بشر و اسید بن حضیر در شبی تاریک از حضور حضرت محمد صلی الله علیه و آله بیرون آمدند، عصای یکی از آنها روشن شد و چون از هم جدا شدند، عصای هر کدام روشن شد.
عباد عباد بن بشر در روایات سنی ها
و عباد بن بشر یک حدیث نبوی دارد که از عبدالرحمن بن ثابت بن صامت انصاری روایت کرده و ابوداود در فضائل انصار ذکر کرده است.
بعضی می گویند که هنگامی که قبله تغییر کرد، نام او در این حدیث قرار گرفت [2] علامه بن حجر عسقلانی نام او را عباد بن نهیق نوشت [3].
در سیر النبله آمده است که این قبیله رئیس بنی اوس بودند و قوم خود را نیز رهبری کردند و به دست مصعب بن عمیر اسلام آوردند و در کشتن یهودی کعب نیز شرکت داشتند [4]
انس روایت می کند که دو نفر از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در شب تاریک ترک کردند .
و انس بن مالک روایت کرده است که عباد بن بشر و اسید بن حضیر در شبی تاریک از حضور حضرت محمد صلی الله علیه و آله بیرون آمدند، عصای یکی از آنها روشن شد و چون از هم جدا شدند، عصای هر کدام روشن شد.5]
نبردها و شرایط عمومی عباد بن بشر
در جنگ بدر شرکت کرد، در جنگ احد و همه جنگها شرکت کرد. در سال 8 هجری قمری جنگ خندق اتفاق افتاد که هر شب با چندانسر از خیمه پیامبر اکرم (ص) پاسداری می کرد. [6]
در حدیبیه سال 6 هجری، قریش پس از شنیدن خبر ورود پیامبر صلی الله علیه و آله خالد بن ولید را با 200 سوار پیش فرستاد. [7]
پس از جنگ طائف، در محرم سال 9 هجری، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به عنوان کارگزار خیریه در سلیم و مزنیه فرستاد. [8]
در همان سال 10 روز را در بنی مصطلق به سر میبرد و به تدریس قرآن و تعلیم احکام و تلاوت قرآن کریم میپرداخت و همه مسائل شرعی را آموزش میداد. صدقه نیز پرداخت،
شریعت او این کار را بسیار خوب انجام داد، ابن سعد می نویسد: از آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داده بود تخطی نکرد و هیچ حقی را ضایع نکرد.[9]
در جنگ تبوک (9 هجری قمری) تمام لشکریان شبانه گشت زنی می کردند، عده ای دیده بان بودند و بر آنها افسر می شدند. [10]
اخلاق عباد بن بشر
رؤیت غیرت ایمان در غزوات دیده شد، پاسداری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان در تمام شب و سپس شرکت در جهاد در روز، این نعمتی جاودانه است که نصیب عده کمی می شود.
مردم. این شب زنده داری منحصر به میدان نبرد نبود، با این حال، بیشتر شب به عبادت الهی سپری شد، یک بار در خانه حضرت عایشه، پیامبر (ص) به تهجد برخاست و صدای نمازگزاران را شنید و فرمود:
خدایا. آنها را ببخش ای امام بخاری، در تاریخ و ابویعلی در مسند از حضرت عایشه نقل شده است که سه نفر از انصار بهترین بودند، سعد بن معاذ، سید بن حضیر، عباد بن بشر.
عمار یاسر کیست؟
وى فرزند یاسربن عامر و کنیه اش "ابویقظان" و القابش, طیب, مطیب, مذحجى عنسى و مولا بنى مخزوم است. پدرش یاسر که از قبیله "بنى ثعلبه عنسى" در "یمن" بود, به انگیزه یافتن برادر گم شده اش به مکه سفر کرد و در آن جا ماندگار شد و با ابوحذیفه مخزومى پیمان ولائى بست.
ابوحذیفه یکى از کنیزانش به نام "سمیه" را به عقد او در آورد و عمار از وى به دنیا آمد. گرچه تاریخ تولد عمار به روشنى معلوم نیست, اما از شواهدى که خواهد آمد, مى تواند سال ولادت او را 43 سال پیش از بعثت پیامبر(ص) دانست.
ویژگى هاى ظاهرى عمار
او قامتى بلند و موزون, چشمانى درشت و زیبا و چهره اى گندم گون داشت و در اواخر عمر, رعشه اى براندامش عارض شد. کم حرف و اندیشمند بود و بسیار این ذکر را تکرار مى کرد: "به خداى رحمان پناه مى برم از فتنه"[11]
اسلام خاندان عمار
وى با پدر و مادرش تا زمان مرگ مولایشان (ابوحذیفه) با وى زیستند و هنگامى که رسول خدا(ص) به پیامبرى برگزیده شد و دعوت خود را علنى ساخت, آنان از نخستین گروندگان به اسلام بودند.[12]
استوارى ایمان عمار
از آن جایى که خاندان یاسر در مکه قوم و عشیره اى نداشتند, همانند دیگر مسلمانان مستضعف مانند: بلال حبشى, صهیب رومى و خباب بن ارت مورد آزار و شکنجه طاقت فرساى قریش و حتى مورد بى مهرى بنى مخزوم قرار گرفتند.
مشرکان قریش آنان را در برابر گرماى سوزان آفتاب قرار داده و سنگ بزرگى بر روى سینه شان مى نهادند و گاهى زره آهنى بر تنشان کرده و با زنجیر بر روى شن هاى داغ مکه مى کشاندند.
رسول گرامى اسلام(ص) با دیدن این صحنه هاى دلخراش و رقت آور, آنان را به صبر و بردبارى توصیه نموده و به بهشت جاودان مژده مى داد.[13]
یاسر در اثر همین شکنجه ها, جان داد و سمیه نیز با ضربه اى که ابوجهل بر شکمش وارد ساخت, به شهادت رسید و نامشان به عنوان شهیدان نخستین, در تاریخ اسلام جاودانه شد.[14]
ساختن اولین مسجد توسط عمار
به دنبال مهاجرت رسول خدا(ص) از مکه و ورود آن حضرت به "قبا"[15]) عمار نزد آن حضرت شتافت و براى پیامبر(ص) جا و سایبانى ساخت تا زیر آن استراحت کرده و نماز گزارد; آن گاه به گردآورى سنگ پرداخت.
رسول خدا(ص) با سنگ هاى جمع شده مسجد را بنیان نهاد و عمار آن را تکمیل کرد. از این رو, وى را اولین کسى دانسته اند که براى مسلمانان مسجد ساخت.[16]
رسول خدا(ص) پس از ورود به مدینه, میان عمار و "حذیفه بن یمان" و بنا به نقلى "مقداد, پیمان برادرى بست و زمینى به وى واگذار کرد تا براى خود خانه اى بنا کند.
زمینى نیز به مبلغ ده دینار خرید و فرمود تا در آن جا مسجدى ساخته شود[17] و خود نیز در ساختن مسجد همکارى مى کرد.
در این میان, عمار با تمام توان کار مى کرد; او در حالى که خشت هاى زیادى بر پشتش بار کرده بودند با پیامبر(ص) رو به رو شد و گفت: اى رسول خدا! مرا کشتند و بیش از آنچه خود مى برند, بر من بار مى کنند.
رسول خدا(ص) در حالى که گرد وغبار را از گیسوان به هم بافته عمار, با دست خویش مى افشاند; فرمود: " افسوس پسر سمیه! اینان تو را نمى کشند ، بلکه گروه بیدادگر تو را خواهند کشت ".[18]
عمار و اهل بیت علیهم السلام
محبت و دلبستگى عماربن یاسر نسبت به اهل بیت ـ بویژه پیامبر(ص) و امام على علیه السلام ـ برکسى پوشیده نیست. او کسى است که رسول خدا(ص) پدر و مادرش را به بهشت بشارت داد و وى را "الطیب المطیب" نامید(19) و فرمود: کسى که او را دشمن بدارد, خدا با او دشمن است و کسى که عمار را تحقیر کند, خداوند او را خوار گرداند.(20)
و نیز فرمود: بهشت, مشتاق على و سلمان و عمار است.(21)
و نیز فرمود: آنان را با عمار چه کار؟! عمار آنان را به بهشت و آن ها عمار را به آتش فرا مى خوانند و این, رسم اشقیا و بدکاران است.(22)
وى در زمان خلافت امیرمومنان علیه السلام چون گوهر شب چراغى مى درخشید و فضاى تاریک جان و افکار برخى افراد سطحى نگر و کج اندیش را روشن مى ساخت و سخن نغز پیامبر اسلام (ص) که خطاب به او فرموده بود: "
اگر همه مردم از راهى و على بن ابى طالب از راه دیگرى رفت, تو همان را برگزین که برگزیده است".(23) را آویزه گوش داشت و همواره ملازم(24) آن حضرت بود.
وى همان گونه که در زمان خلیفه دوم نیز کتمان نمى کرد و مى گفت که اگر خلیفه از دنیا برود ، با على علیه السلام بیعت خواهد کرد; اولین کسى بود که با امیرمومنان علیه السلام بیعت کرد و مردم را براى بیعت با آن بزرگوار فراخواند.(25)
فداکارى او در جنگ هاى جمل و صفین ـ که به عنوان سردار سپاه على علیه السلام ایفاى نقش مى کرد ـ تعیین کننده و براى همگان, مایه تحسین بود.
معیار شناخت حق
حضور عمار در میان کسانى که با پیامبر(ص) "بیعت رضوان" بستند و سپس به یارى على علیه السلام در صفین آمدند و نیز در میان هشتصد صحابى که در صفین همراه امیرمومنان علیه السلام بودند, براى دیگران میزان شناخت حق از باطل بود.
خزیمه بن ثابت ـ که خود از اصحاب بود و در جنگ جمل حضور بى طرفانه داشت ـ در صفین نیز مردد بود; لکن پس از به شهادت رسیدن عمار, شمشیر به دست گرفت و گفت: هم اکنون گمراهى آنان بر من آشکار گردید. خود را به صفوف دشمن نزدیک کرد و به نبرد پرداخت تا به شهادت رسید.[26]
لحظه هاى دیدار
عمار پیش از شهادتش به یاد سخن پیامبر(ص) افتاد که فرموده بود: آخرین توشه ات از دنیا, "دوغ" خواهد بود. و گفت: آخرین توشه ام را بیاورید. آن را نوشید و به طرف دشمن حمله ور شد. عمار وصیت کرد لباس هاى خونین مرا از تنم بیرون نیاورید.
امیرمومنان علیه السلام بر جنازه عمار نماز گزارد و بدون غسل و کفن در صفین دفن گردید. این واقعه جان گداز در اواخر ماه صفر سال 37 هجرى اتفاق افتاد. و این صحابى جلیل القدر پس از نزدیک به یک قرن عمر سراسر افتخار, بدرود حیات گفت. امیرمومنان علیه السلام مى فرماید:
"رحم الله عمارا یوم اسلم, و رحم الله عمارا یوم قتل, و رحم الله عمارا یوم یبعث حیا"
مزار عمار یاسر
مزار عمار در محل شهادتش در استان رقه در سوریه قرار دارد. زیارتگاه عظیم و باشکوهی در این شهر وجود داشت که در چند سال اخیر، توجه زائرین و کاروانهای زیارتی را به خود جلب کرده بود .
این زیارتگاه، قبور چند تن از شهدای صفّین، شامل عمار یاسر، اویس قرنی و ابی بن قیس است. بنای زیارتگاه تا پیش از سه دهه اخیر تنها شامل دو اتاق محقّر و کوچک بر روی قبر هر یک از عمار یاسر و اویس قرنی بود .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به توصیه امام خمینی و با موافقت حافظ اسد، رئیس جمهور پیشین سوریه ، زمین زیارتگاه خریداری و در آن اسکلت و چارچوب بنای زیارتگاه ساخته شد .
و با پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران و اجرای وزارت مسکن و شهرسازی ایران ، ساختمان بنا و کاشی کاریها و سایر تزئینات آن تکمیل ، و در سال ۲۰۰۴/۱۳۸۲ رسماً افتتاح شد.
در ۲۱ رمضان سال ۱۴۳۴ق /ششم مرداد ۱۳۹۲ش، همزمان با شبهای قدر، گروههای تکفیری در سوریه که کنترل استان رقه را به دست گرفته بودند، با حمله خمپارهای به حرم عمار یاسر و اویس قرنی، صحن آنرا تخریب و با شلیک پیاپی موشک به دیوارهای حرم، بخشهای از آن را منهدم کردند .
در ۶ فرودین ۱۳۹۳ش/ ۲۴ جمادی الاولی ۱۴۳۵ق گروه های تکفیری با کارگذاشتن مواد منفجره ، دو مناره مقبره عمار یاسر و اویس قرنی را تخریب و در مرحله بعد در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۳/ ۱۵ رجب ۱۴۳۵ق این زیارتگاه را به طور کامل تخریب کردند .
پی نوشت:
1. سفینة البحار، ج2، ص145.
2.معجم الکبیر الطبرانی
3.فتح الباری
4.صحیح بخاری:جلد اول:حدیث نمبر 456
5. (استیعاب:2/426)
6.(طبقات ابن سعد:48)
7.(طبقات ابن سعد:69)
8.(طبقات ابن سعد:115)
9.(طبقات ابن سعد:116)
10.(طبقات ابن سعد:120)
11. سیر اعلام النبلإ, ج 1, ص 347 و 408.
12. همان, ص 424.
13. "صبرا آل یاسر فان موعدکم الجنه" ر.ک: مجمع الزواید, ج 9, ص ;223 مستدرک حاکم, ج 3, ص ;388 سیره ابن اسحاق, ص 192.
14. الاستیعاب, ج 3, سیراعلام النبلإ, ج 1, ص ;409 الاصابه, ج 4, ص 585.
15. دهکده اى در دو فرسخى مدینه که مرکز قبیله "بنى عمروبن عوف" بود.
16. وفإالوفإ, ج 1, ص ;250 سیره ابن هشام, ج 2, ص 143.
17.آن حضرت تا روزى که مسجد آماده شود, در طبقه تحتانى خانه "ابوایوب انصارى" سکونت داشت. (البدء و التاریخ, ج 2, ص ;178 سیره ابن هشام, ج 2, ص 143).
18. ویح ابن سمیه! لیسوا بالذین یقتلونک انما تقتلک الفئه الباغیه. (سیره ابن هشام, ج 2, ص 142).
19. مستدرک حاکم, ج 3, ص 399.
20. رجال کشى, ش 58.
21.تاریخ بغداد, ج 1, ص ;150 سیراعلام النبلإ, ج 1, ص 415.
22. کشف الغمه, ج 1, ص 143, به نقل از مناقب خوارزمى.
23.ملازمت و رفاقت وى با امیرمومنان(ع) ریشه دار است. وى به هنگام ساختن مسجد مدینه و کندن خندق در جنگ احزاب و نیز در غزوه "ذات العشیره" همراه آن حضرت بود و از وى جدا نمى شد و تا آخرین نفس نیز از وى جدا نشد.
در جریان غزوه "ذات العشیره" نیز همراه على(ع) بود. در آن روز رسول خدا(ص) دستور داد تا سپاه اسلام در آن منطقه منزل کنند. گروهى از "بنى مدلج" در کنار چاهى در نخلستان مشغول کار بودند. على بن ابى طالب(ع) پیشنهاد کرد تا نزد آنان رفته و از چگونگى کارشان آگاه شویم. پس نزد آنان رفتیم و خسته در گوشه اى از نخلستان روى خاکى نرم آرمیدیم. ناگهان رسول خدا (ص) را بر بالین خویش ملاقات کردیم. آن حضرت ما را در حالى که به خاک آلوده بودیم, بیدار کرد و خطاب به على(ع) فرمود: برخیز اى "ابوتراب"! و سپس فرمود: آیا مى خواهید شقى ترین مردمان را بشناسید؟ گفتیم: آرى! فرمود: احمیر (لقب قدار بن سالف, کسى که ناقه صالح را پى کرد. لسان العرب, ج 2, ص 322) که ناقه صالح را پى کرد وکسى که ضربتى بر سرت وارد و محاسنت را از خونت رنگین سازد. (مسند احمد, ج 4, ص 264 و 263)
24.شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج 2, ص 25 و ج 4, ص 8.
25. تهذیب الکمال, ج 21, ص ;225 الطبقات الکبرى, ج 3, ص 259.
26 ـ وقعه صفین, ص 321.
منابع:
سایت اندیشه قم
http://www.hajij.com/fa/moral/morality/item/3835-2017-06-20-10-45-31
https://ur.wikipedia.org/wiki/
https://ar.wikipedia.org/wiki
*این مقاله در تاریخ 1401/9/12 بروز رسانی شده است.
در آن حال یکی از کفار به قصد شبیخون زدن به لشکر اسلام برآمد به خیال اینکه پاسبانی نیست و همه خوابند از دور عباد را دید ایستاده و تشخیص نمیداد که انسانست یا حیوان یا درخت برای اینکه از طرف او نیز مطمئن شود.
تیری به سویش انداخت تیر بر پیکر عباد نشست و او اَبداً اعتنایی نکرد، تیر دیگری به او زد و او را سخت مجروح و خونین نمود باز حرکت نکرد تیر سوم زد پس نماز را کوتاه نمود و تمام کرد و عمار را بیدار نمود .
عمار دید سه تیر بر بدن عباد نشسته و او را غرق در خون کرده گفت: چرا در تیر اول مرا بیدار نکردی عباد گفت: مشغول خواندن سورهی کهف در نماز بودم و میل نداشتم آن را ناتمام بگذارم .
و اگر نمیترسیدم که دشمن بر سرم برسد و صدمهای به پیغمبر برساند و کوتاهی در این نگهبانی که به من واگذار شده کرده باشم هرگز نماز را کوتاه نمیکردم اگر چه جانم را از دست میدادم.[1]
عباد بن بشر کیست:
نام عباد، نام حانوادگی ابوبشر، ابورافع،، از قبیله عبد الاشهال است، پدرش وقاش نام داشت، نسب عباد بن بشر بن دقش بن زغبه بن زوار ع بن عبدالعشل بن هاشم بن حارث بن خزرج بن عمرو (دختر)بن مالک بن اوس.
عباد بن بشر بن واقش (متوفی سال 12 هجری قمری) از اصحاب انصار از بنی عبد الاشهال بود که به دست مصعب بن عمیر اسلام آورد مصعب از صحابه و مسلمانان اولیه است.
و با حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم شهادت داد. بر او تمام فتوحات پس از رحلت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ های ارتداد شرکت کرد.
پس از هجرت پیامبر، پیامبر اکرم (ص) بین او و ابی حذیفه بن عتبه بن ربیعه اخوت برقرار کرد.پیامبر اسلام در جنگ تبوک وظایفی را به عباد واگذار کرد. عباد پس از رحلت حضرت محمد (ص) در جنگهای ارتداد شرکت کرد و در 45 سالگی در روز یمامه سال 12 هجری قمری کشته شد.
نقلی از عایشه در مورد عباد بن بشر
عایشه بنت ابی بکر، همسر حضرت محمد (ص) می گوید: از انصار سه نفر بودند که هیچ کس آنها را نمی شمرد. همچنین گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه من نماز خواند، پس صدای عباد بن بشر را شنید، گفت:
ای عایشه آیا این صدای عباد بن بشر است؟ من گفتم بله. گفت: خدایا او را ببخش. و انس بن مالک روایت کرده است که عباد بن بشر و اسید بن حضیر در شبی تاریک از حضور حضرت محمد صلی الله علیه و آله بیرون آمدند، عصای یکی از آنها روشن شد و چون از هم جدا شدند، عصای هر کدام روشن شد.
عباد عباد بن بشر در روایات سنی ها
و عباد بن بشر یک حدیث نبوی دارد که از عبدالرحمن بن ثابت بن صامت انصاری روایت کرده و ابوداود در فضائل انصار ذکر کرده است.
بعضی می گویند که هنگامی که قبله تغییر کرد، نام او در این حدیث قرار گرفت [2] علامه بن حجر عسقلانی نام او را عباد بن نهیق نوشت [3].
در سیر النبله آمده است که این قبیله رئیس بنی اوس بودند و قوم خود را نیز رهبری کردند و به دست مصعب بن عمیر اسلام آوردند و در کشتن یهودی کعب نیز شرکت داشتند [4]
انس روایت می کند که دو نفر از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در شب تاریک ترک کردند .
و انس بن مالک روایت کرده است که عباد بن بشر و اسید بن حضیر در شبی تاریک از حضور حضرت محمد صلی الله علیه و آله بیرون آمدند، عصای یکی از آنها روشن شد و چون از هم جدا شدند، عصای هر کدام روشن شد.5]
نبردها و شرایط عمومی عباد بن بشر
در جنگ بدر شرکت کرد، در جنگ احد و همه جنگها شرکت کرد. در سال 8 هجری قمری جنگ خندق اتفاق افتاد که هر شب با چندانسر از خیمه پیامبر اکرم (ص) پاسداری می کرد. [6]
در حدیبیه سال 6 هجری، قریش پس از شنیدن خبر ورود پیامبر صلی الله علیه و آله خالد بن ولید را با 200 سوار پیش فرستاد. [7]
پس از جنگ طائف، در محرم سال 9 هجری، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به عنوان کارگزار خیریه در سلیم و مزنیه فرستاد. [8]
در همان سال 10 روز را در بنی مصطلق به سر میبرد و به تدریس قرآن و تعلیم احکام و تلاوت قرآن کریم میپرداخت و همه مسائل شرعی را آموزش میداد. صدقه نیز پرداخت،
شریعت او این کار را بسیار خوب انجام داد، ابن سعد می نویسد: از آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داده بود تخطی نکرد و هیچ حقی را ضایع نکرد.[9]
در جنگ تبوک (9 هجری قمری) تمام لشکریان شبانه گشت زنی می کردند، عده ای دیده بان بودند و بر آنها افسر می شدند. [10]
اخلاق عباد بن بشر
رؤیت غیرت ایمان در غزوات دیده شد، پاسداری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان در تمام شب و سپس شرکت در جهاد در روز، این نعمتی جاودانه است که نصیب عده کمی می شود.
مردم. این شب زنده داری منحصر به میدان نبرد نبود، با این حال، بیشتر شب به عبادت الهی سپری شد، یک بار در خانه حضرت عایشه، پیامبر (ص) به تهجد برخاست و صدای نمازگزاران را شنید و فرمود:
خدایا. آنها را ببخش ای امام بخاری، در تاریخ و ابویعلی در مسند از حضرت عایشه نقل شده است که سه نفر از انصار بهترین بودند، سعد بن معاذ، سید بن حضیر، عباد بن بشر.
عمار یاسر کیست؟
وى فرزند یاسربن عامر و کنیه اش "ابویقظان" و القابش, طیب, مطیب, مذحجى عنسى و مولا بنى مخزوم است. پدرش یاسر که از قبیله "بنى ثعلبه عنسى" در "یمن" بود, به انگیزه یافتن برادر گم شده اش به مکه سفر کرد و در آن جا ماندگار شد و با ابوحذیفه مخزومى پیمان ولائى بست.
ابوحذیفه یکى از کنیزانش به نام "سمیه" را به عقد او در آورد و عمار از وى به دنیا آمد. گرچه تاریخ تولد عمار به روشنى معلوم نیست, اما از شواهدى که خواهد آمد, مى تواند سال ولادت او را 43 سال پیش از بعثت پیامبر(ص) دانست.
ویژگى هاى ظاهرى عمار
او قامتى بلند و موزون, چشمانى درشت و زیبا و چهره اى گندم گون داشت و در اواخر عمر, رعشه اى براندامش عارض شد. کم حرف و اندیشمند بود و بسیار این ذکر را تکرار مى کرد: "به خداى رحمان پناه مى برم از فتنه"[11]
اسلام خاندان عمار
وى با پدر و مادرش تا زمان مرگ مولایشان (ابوحذیفه) با وى زیستند و هنگامى که رسول خدا(ص) به پیامبرى برگزیده شد و دعوت خود را علنى ساخت, آنان از نخستین گروندگان به اسلام بودند.[12]
استوارى ایمان عمار
از آن جایى که خاندان یاسر در مکه قوم و عشیره اى نداشتند, همانند دیگر مسلمانان مستضعف مانند: بلال حبشى, صهیب رومى و خباب بن ارت مورد آزار و شکنجه طاقت فرساى قریش و حتى مورد بى مهرى بنى مخزوم قرار گرفتند.
مشرکان قریش آنان را در برابر گرماى سوزان آفتاب قرار داده و سنگ بزرگى بر روى سینه شان مى نهادند و گاهى زره آهنى بر تنشان کرده و با زنجیر بر روى شن هاى داغ مکه مى کشاندند.
رسول گرامى اسلام(ص) با دیدن این صحنه هاى دلخراش و رقت آور, آنان را به صبر و بردبارى توصیه نموده و به بهشت جاودان مژده مى داد.[13]
یاسر در اثر همین شکنجه ها, جان داد و سمیه نیز با ضربه اى که ابوجهل بر شکمش وارد ساخت, به شهادت رسید و نامشان به عنوان شهیدان نخستین, در تاریخ اسلام جاودانه شد.[14]
ساختن اولین مسجد توسط عمار
به دنبال مهاجرت رسول خدا(ص) از مکه و ورود آن حضرت به "قبا"[15]) عمار نزد آن حضرت شتافت و براى پیامبر(ص) جا و سایبانى ساخت تا زیر آن استراحت کرده و نماز گزارد; آن گاه به گردآورى سنگ پرداخت.
رسول خدا(ص) با سنگ هاى جمع شده مسجد را بنیان نهاد و عمار آن را تکمیل کرد. از این رو, وى را اولین کسى دانسته اند که براى مسلمانان مسجد ساخت.[16]
رسول خدا(ص) پس از ورود به مدینه, میان عمار و "حذیفه بن یمان" و بنا به نقلى "مقداد, پیمان برادرى بست و زمینى به وى واگذار کرد تا براى خود خانه اى بنا کند.
زمینى نیز به مبلغ ده دینار خرید و فرمود تا در آن جا مسجدى ساخته شود[17] و خود نیز در ساختن مسجد همکارى مى کرد.
در این میان, عمار با تمام توان کار مى کرد; او در حالى که خشت هاى زیادى بر پشتش بار کرده بودند با پیامبر(ص) رو به رو شد و گفت: اى رسول خدا! مرا کشتند و بیش از آنچه خود مى برند, بر من بار مى کنند.
رسول خدا(ص) در حالى که گرد وغبار را از گیسوان به هم بافته عمار, با دست خویش مى افشاند; فرمود: " افسوس پسر سمیه! اینان تو را نمى کشند ، بلکه گروه بیدادگر تو را خواهند کشت ".[18]
عمار و اهل بیت علیهم السلام
محبت و دلبستگى عماربن یاسر نسبت به اهل بیت ـ بویژه پیامبر(ص) و امام على علیه السلام ـ برکسى پوشیده نیست. او کسى است که رسول خدا(ص) پدر و مادرش را به بهشت بشارت داد و وى را "الطیب المطیب" نامید(19) و فرمود: کسى که او را دشمن بدارد, خدا با او دشمن است و کسى که عمار را تحقیر کند, خداوند او را خوار گرداند.(20)
و نیز فرمود: بهشت, مشتاق على و سلمان و عمار است.(21)
و نیز فرمود: آنان را با عمار چه کار؟! عمار آنان را به بهشت و آن ها عمار را به آتش فرا مى خوانند و این, رسم اشقیا و بدکاران است.(22)
وى در زمان خلافت امیرمومنان علیه السلام چون گوهر شب چراغى مى درخشید و فضاى تاریک جان و افکار برخى افراد سطحى نگر و کج اندیش را روشن مى ساخت و سخن نغز پیامبر اسلام (ص) که خطاب به او فرموده بود: "
اگر همه مردم از راهى و على بن ابى طالب از راه دیگرى رفت, تو همان را برگزین که برگزیده است".(23) را آویزه گوش داشت و همواره ملازم(24) آن حضرت بود.
وى همان گونه که در زمان خلیفه دوم نیز کتمان نمى کرد و مى گفت که اگر خلیفه از دنیا برود ، با على علیه السلام بیعت خواهد کرد; اولین کسى بود که با امیرمومنان علیه السلام بیعت کرد و مردم را براى بیعت با آن بزرگوار فراخواند.(25)
فداکارى او در جنگ هاى جمل و صفین ـ که به عنوان سردار سپاه على علیه السلام ایفاى نقش مى کرد ـ تعیین کننده و براى همگان, مایه تحسین بود.
معیار شناخت حق
حضور عمار در میان کسانى که با پیامبر(ص) "بیعت رضوان" بستند و سپس به یارى على علیه السلام در صفین آمدند و نیز در میان هشتصد صحابى که در صفین همراه امیرمومنان علیه السلام بودند, براى دیگران میزان شناخت حق از باطل بود.
خزیمه بن ثابت ـ که خود از اصحاب بود و در جنگ جمل حضور بى طرفانه داشت ـ در صفین نیز مردد بود; لکن پس از به شهادت رسیدن عمار, شمشیر به دست گرفت و گفت: هم اکنون گمراهى آنان بر من آشکار گردید. خود را به صفوف دشمن نزدیک کرد و به نبرد پرداخت تا به شهادت رسید.[26]
لحظه هاى دیدار
عمار پیش از شهادتش به یاد سخن پیامبر(ص) افتاد که فرموده بود: آخرین توشه ات از دنیا, "دوغ" خواهد بود. و گفت: آخرین توشه ام را بیاورید. آن را نوشید و به طرف دشمن حمله ور شد. عمار وصیت کرد لباس هاى خونین مرا از تنم بیرون نیاورید.
امیرمومنان علیه السلام بر جنازه عمار نماز گزارد و بدون غسل و کفن در صفین دفن گردید. این واقعه جان گداز در اواخر ماه صفر سال 37 هجرى اتفاق افتاد. و این صحابى جلیل القدر پس از نزدیک به یک قرن عمر سراسر افتخار, بدرود حیات گفت. امیرمومنان علیه السلام مى فرماید:
"رحم الله عمارا یوم اسلم, و رحم الله عمارا یوم قتل, و رحم الله عمارا یوم یبعث حیا"
مزار عمار یاسر
مزار عمار در محل شهادتش در استان رقه در سوریه قرار دارد. زیارتگاه عظیم و باشکوهی در این شهر وجود داشت که در چند سال اخیر، توجه زائرین و کاروانهای زیارتی را به خود جلب کرده بود .
این زیارتگاه، قبور چند تن از شهدای صفّین، شامل عمار یاسر، اویس قرنی و ابی بن قیس است. بنای زیارتگاه تا پیش از سه دهه اخیر تنها شامل دو اتاق محقّر و کوچک بر روی قبر هر یک از عمار یاسر و اویس قرنی بود .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به توصیه امام خمینی و با موافقت حافظ اسد، رئیس جمهور پیشین سوریه ، زمین زیارتگاه خریداری و در آن اسکلت و چارچوب بنای زیارتگاه ساخته شد .
و با پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران و اجرای وزارت مسکن و شهرسازی ایران ، ساختمان بنا و کاشی کاریها و سایر تزئینات آن تکمیل ، و در سال ۲۰۰۴/۱۳۸۲ رسماً افتتاح شد.
در ۲۱ رمضان سال ۱۴۳۴ق /ششم مرداد ۱۳۹۲ش، همزمان با شبهای قدر، گروههای تکفیری در سوریه که کنترل استان رقه را به دست گرفته بودند، با حمله خمپارهای به حرم عمار یاسر و اویس قرنی، صحن آنرا تخریب و با شلیک پیاپی موشک به دیوارهای حرم، بخشهای از آن را منهدم کردند .
در ۶ فرودین ۱۳۹۳ش/ ۲۴ جمادی الاولی ۱۴۳۵ق گروه های تکفیری با کارگذاشتن مواد منفجره ، دو مناره مقبره عمار یاسر و اویس قرنی را تخریب و در مرحله بعد در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۳/ ۱۵ رجب ۱۴۳۵ق این زیارتگاه را به طور کامل تخریب کردند .
پی نوشت:
1. سفینة البحار، ج2، ص145.
2.معجم الکبیر الطبرانی
3.فتح الباری
4.صحیح بخاری:جلد اول:حدیث نمبر 456
5. (استیعاب:2/426)
6.(طبقات ابن سعد:48)
7.(طبقات ابن سعد:69)
8.(طبقات ابن سعد:115)
9.(طبقات ابن سعد:116)
10.(طبقات ابن سعد:120)
11. سیر اعلام النبلإ, ج 1, ص 347 و 408.
12. همان, ص 424.
13. "صبرا آل یاسر فان موعدکم الجنه" ر.ک: مجمع الزواید, ج 9, ص ;223 مستدرک حاکم, ج 3, ص ;388 سیره ابن اسحاق, ص 192.
14. الاستیعاب, ج 3, سیراعلام النبلإ, ج 1, ص ;409 الاصابه, ج 4, ص 585.
15. دهکده اى در دو فرسخى مدینه که مرکز قبیله "بنى عمروبن عوف" بود.
16. وفإالوفإ, ج 1, ص ;250 سیره ابن هشام, ج 2, ص 143.
17.آن حضرت تا روزى که مسجد آماده شود, در طبقه تحتانى خانه "ابوایوب انصارى" سکونت داشت. (البدء و التاریخ, ج 2, ص ;178 سیره ابن هشام, ج 2, ص 143).
18. ویح ابن سمیه! لیسوا بالذین یقتلونک انما تقتلک الفئه الباغیه. (سیره ابن هشام, ج 2, ص 142).
19. مستدرک حاکم, ج 3, ص 399.
20. رجال کشى, ش 58.
21.تاریخ بغداد, ج 1, ص ;150 سیراعلام النبلإ, ج 1, ص 415.
22. کشف الغمه, ج 1, ص 143, به نقل از مناقب خوارزمى.
23.ملازمت و رفاقت وى با امیرمومنان(ع) ریشه دار است. وى به هنگام ساختن مسجد مدینه و کندن خندق در جنگ احزاب و نیز در غزوه "ذات العشیره" همراه آن حضرت بود و از وى جدا نمى شد و تا آخرین نفس نیز از وى جدا نشد.
در جریان غزوه "ذات العشیره" نیز همراه على(ع) بود. در آن روز رسول خدا(ص) دستور داد تا سپاه اسلام در آن منطقه منزل کنند. گروهى از "بنى مدلج" در کنار چاهى در نخلستان مشغول کار بودند. على بن ابى طالب(ع) پیشنهاد کرد تا نزد آنان رفته و از چگونگى کارشان آگاه شویم. پس نزد آنان رفتیم و خسته در گوشه اى از نخلستان روى خاکى نرم آرمیدیم. ناگهان رسول خدا (ص) را بر بالین خویش ملاقات کردیم. آن حضرت ما را در حالى که به خاک آلوده بودیم, بیدار کرد و خطاب به على(ع) فرمود: برخیز اى "ابوتراب"! و سپس فرمود: آیا مى خواهید شقى ترین مردمان را بشناسید؟ گفتیم: آرى! فرمود: احمیر (لقب قدار بن سالف, کسى که ناقه صالح را پى کرد. لسان العرب, ج 2, ص 322) که ناقه صالح را پى کرد وکسى که ضربتى بر سرت وارد و محاسنت را از خونت رنگین سازد. (مسند احمد, ج 4, ص 264 و 263)
24.شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج 2, ص 25 و ج 4, ص 8.
25. تهذیب الکمال, ج 21, ص ;225 الطبقات الکبرى, ج 3, ص 259.
26 ـ وقعه صفین, ص 321.
منابع:
سایت اندیشه قم
http://www.hajij.com/fa/moral/morality/item/3835-2017-06-20-10-45-31
https://ur.wikipedia.org/wiki/
https://ar.wikipedia.org/wiki
*این مقاله در تاریخ 1401/9/12 بروز رسانی شده است.