غرب و نا آگاهي از عقلانيت اسلامي
ترجمه: مرجان مصطفي پور
منبع:روزنامه قدس
منبع:روزنامه قدس
پس از واقعه 11 سپتامبر در آمريكا، مسلمانان كشورهاي غربي در معرض فشارهاي شديد و شرايط سخت قرار گرفتند. به منظور برخورد با اين حمله بي اساس، همايشي در كشور اردن تحت عنوان «حقيقت اسلام و نقش آن در جهان امروز» برپا شد.
در اين همايش، متفكران مسلمان و غيرمسلمان 20 كشور جهان از جمله روسيه، آلمان، انگليس، هند و ... حضور داشتند. شركت كنندگان ضمن بيان مطالبي با محوريت موضوع «حقيقت اسلام»، تصورات نادرستي را كه به وسيله رسانه هاي غربي از اسلام و مسلمانان در اذهان مردم شكل گرفته است، مورد مطالعه و بررسي قرار دادند. مطلبي كه پيش رو داريد، بخشي از موضوعات مطرح شده در اين همايش مي باشد.امروزه گروههاي مشكوك راست گرا وابسته به نهضت صهيونيستي حملات خود را عليه مسلمانان و اعتقادات اسلامي در غرب بشدت افزايش داده و با بهانه ها مختلفي از جمله فعاليتهاي ضد تروريستي، مسلمانان را به ستوه آورده اند.
با قتل مشكوك فيلم ساز هلندي تئوون گوگ (Theo Van Goqh)، رسانه هاي غربي بخصوص اروپاييها، موج تازه اي از حملات ضد اسلامي را با بيشترين شدت در آلمان آغاز كردند و هلند با اخطار بي شرمانه اي به مسلمانان مبني بر اينكه مذهبشان را رها كنند يا ارزشهاي غربي را بپذيرند و يا اروپا را ترك كنند، آنان را در شرايط بسيار سخت قرار داد. روزنامه آلماني (Zuduwiche Sgtong) نيز به تازگي علاوه بر توهين به مقدسات و قرآن كريم، ادعا كرده است كه مسلمانان ارزيابي درستي از اعتقادات و كتاب آسماني خويش ندارند. اين مسأله نشان مي دهد كه نويسنده مقاله «هربرت پرنتل» (Herbert Prantel) بسيار ناآگاه است. او دانش كافي از اسلام ندارد.نگاهي به آيات قرآن، احاديث، سخنان پيامبر(ص) و پيروانش، اين نكته را كه اسلام دين تفكر، استدلال منطقي و انتقاد آگاهانه است، آشكار مي سازد. خداوند از انسان خواسته تا اصول اسلام را از طريق اثبات منطقي بپذيرد. اسلام دين مردمي است بدون تبعيض طبقاتي، نژادي، زباني و رنگ. در اسلام، آگاهي و بينش علمي جايگاه خاصي دارد و آيات بي شماري از قرآن و همين طور احاديث، بشر را به انديشيدن و كسب دانش به منظور كشف حقيقت، تثبيت باورشان نسبت به توحيد و اصول نوع دوستي و نيز رفع شكيات تشويق مي كنند.
بنابراين، مسلم است كه «انتقاد» يكي از راههاي اساسي براي تفكر و كسب دانش است، اما آنچه اسلام آن را به شدت نهي مي كند، تمسخر و ريشخند كردن ديگران است. حضرت محمد(ص) احترام به افكار ديگران و برخورد معقول و منطقي به دور از توهين را به امت خود توصيه مي كرد. رفتار بي عيب و نقص حضرت محمد(ص) با كفار، شاهد آشكاري بر اين نكته است. اسلام حمله غيرمنطقي و غيرعقلاني به مقدسات كساني كه حتي اعتقادات نادرست دارند را نيز نمي پذيرد و حتي به حمايت از مسيحيان و يهودياني كه مورد تمسخر قرار گرفته اند، مي پردازد، زيرا آنان را معتقدان به كتابهاي آسماني مي داند. مسلمانان به تمامي پيامبران الهي از جمله نوح، ابراهيم، موسي و عيسي(ع) معتقدند.
آيات قرآن بشر را به گفتگوي صريح، بي طرف و بدون نزاع براي كشف حقيقت دعوت مي كند و حتي در اين ارتباط، بي اعتقادان را بر اينكه حداقل چند خط حاوي حكمت بي پايان و فصاحت بي مانند كلمات قرآن بياورند، به مبارزه دعوت كرده است؛ مبارزه اي كه تاكنون هيچ كس نتوانسته است با وجود اين واقعيت كه جهان عرب دانشمندان مسيحي مشهور در خود دارد، در آن پيروز گردد.بنابراين، عقلانيت اسلام و رويكرد انتقادي آن در تقابل كامل با رسانه هاي غربي و ناسزاگويي هايي كه مقامها و نويسندگان غربي به نام دموكراسي دارند، قرار دارد. توهين به مذاهب الهي و پيامبران، ريشه در يك منطق و برهان ضعيف دارد. «پرنتل» در ادامه مقاله خود، مي گويد كتابهاي مقدس از جمله قرآن و انجيل نبايد بالاتر، همطراز و يا در كنار آنچه او دوست دارد «فرهنگ بنيادي غربي» بنامد، قرار گيرد. منظور او از فرهنگ بنيادي، دموكراسي آزاديخواه غربي است. وي مذاهب الهي را به باد تمسخر مي گيرد، ولي حاضر نيست حتي انتقاد سالمي از نظام نااميد كننده دموكراسي غربي را بپذيرد و اين نشان دهنده بي خبري از اسلام در غرب است. افرادي با اين منطق ضعيف بايد درك كنند كه اين فرهنگ اسلامي بود كه اروپا را از عصر تاريكي به واسطه ترجمه هايي كه از عربي به لاتين برگردانده شده بود، نجات داد، كه رنسانس و انقلاب صنعتي بعد از آن را كه در آغاز از طريق رها شدن افكار و اذهان اروپاييها از استيلاي خشك كليساي آن زمان بود، به همراه داشت.
اما چگونه مي توان دموكراسي آزاديخواه غربي را «فرهنگ بنيادي» ناميد؟
پروفسور وارنر شيفور (Warner Schiffauer) استاد دانشگاه فرانكفورت، فرهنگ بنيادي را چنين تعريف مي كند: فرهنگي كه در جامعه متداول و مستولي مي گردد در حالي كه اقشار مختلف مردم با آن هم رأي و موافق مي باشند. اگر چه پروفسور شيفور اذعان مي دارد كه تحميل اين فرهنگ بر جوامع با فرهنگها و آداب و رسوم متفاوت، مشكل است. اما با اين حال اين مسأله را آشكار مي سازد كه دموكراسي آزاديخواه غربي بايد خود را بر تمامي كشورهاي مسلمان تحميل كند. جامعه شناس آلماني خانم پروفسور ايرمگارد پين (Irmgard Pinn) نظريه مشابهي دارد، مبني بر اينكه مسلمانان اروپا مذهب خود را رها كرده، جذب جامعه غربي گردند. خانم پين مي افزايد: «مسلماناني كه سعي در حفظ فرهنگ و آداب و رسوم خود دارند، آناني كه به مسجد مي روند و اعمال مذهبي انجام مي دهند بايد بيرون انداخته شوند.»
كاردينال جوزف راتزينگر (Joseph Ratzinger) رئيس انجمن پاپها در مصاحبه اي با روزنامه ايتاليايي جمهوري مي گويد: «اروپا از يك فرهنگ مسيحي به يك جهان بشدت متعصب تنزل پيدا كرده است. به عنوان مثال، در جهان اسلام، اقليتهاي مسيحي و يهودي و همين طور ساير اديان، در يك همزيستي آرام و صلح آميز با هموطنان مسلمانشان زندگي مي كنند. پس مي بينيم اسلام عقلاني تر و تساوي گراتر از دموكراسي آزاديخواه غربي است و اين همان چيزي است كه ميهن پرستان متعصب غربي از آن بسيار نگرانند.»
بنابراين، تلاش غرب براي باوراندن نظام معيوب دموكراسي به عنوان يك نظام بنيادي تنها پوششي براي تحميل ارزشهاي رو به انحطاط غربي بر مردم جهان است؛ زيرا فرهنگ بنيادي بايد شامل ارزشهاي مشترك قابل قبول براي تمامي جوامع است. در كشورهايي كه مدعي داشتن دموكراسي آزاديخواه هستند، روشهاي مختلفي براي اداره حكومت، براساس تفسيرهاي مختلفي كه از واژه مبهم دموكراسي مي شود، وجود دارد.تئوري پردازان غربي تفسيرهاي متناقضي از دموكراسي ارايه داده و قادر نبوده اند يك تفسير واحد و متقاعد كننده از اين واژه مطرح سازند. شوروي سابق و ديگر كمونيستها در دولتهاي شرقي معمولاً نظام حكومتي خود را دموكراتيك عنوان مي كردند. نهاد صهيونيستي كه به طور غيرقانوني در خاك فلسطين ظاهر شده و روزانه خون فرزندان اين سرزمين را جاري مي سازد و به طرز جنايتكارانه اي خانه و مزارعشان را ويران مي سازد، به طرز بي شرمانه اي به وسيله آمريكا و دولتهاي اروپايي «تنها دموكراسي خاورميانه» ناميده مي شود. نمونه ديگر نظام دموكراتيك «آمريكا» است! كشوري كه براي رسيدن به سلطه جهاني دست به حمله و اشغال ديگر كشورها، از بين بردن زندگي صدها ميليون مردم جهان، چپاول منابع طبيعي آنها و ايجاد اختلافهاي داخلي در آن كشورها مي زند. نكته جالب توجه ديگر اينكه در دولتهاي غربي، ديدگاه مردم و حتي صاحب منصبان نسبت به دموكراسي متفاوت است. برخي، نظامهاي دموكراسي آزاديخواه را به معناي حذف دين و هر نوع معنويت از جامعه مي دانند، در حالي كه گروهي ديگر وجود مكاتب مختلف فكري از جمله مذاهب الهي را در جامعه، دموكراسي مي نامند. به همين دليل است كه كشورهاي اروپايي نگرش و در نتيجه روشهاي برخورد مختلفي نسبت به باورهاي مذهبي مسلمانان دارند و حالا اين سؤال پيش مي آيد كه چگونه دموكراسي با چنين ديدگاههاي مختلف و اغلب متعارضي، مي تواند بنيادي مشترك براي تمامي جوامع باشد.
در كشورهاي غربي، زير لواي دموكراسي مواردي از تخطي و نقض آزادي آشكار است، مواردي كه مشابه آن در كشورهاي جهان سوم هرگز مشاهده نشده است. به عنوان مثال، گفته مي شود آلمان نازي يهودياني را علاوه بر ميليونها مسيحي در طي جنگ جهاني دوم كشته است. اگر چه پژوهشگراني از جمله پروفسور روژه گارودي گزارشهاي كشتار يهوديان توسط هيتلر را (ابزار صهيونيستها به عنوان بخشي از تلاششان براي غصب فلسطين) رد كرده اند، اما نكته اي كه نبايد در اينجا فراموش كرد اين است كه هيتلر از طريق همين اصول دموكراسي غربي به قدرت رسيد.بنابراين روشن است كه دموكراسي غربي اصول مشخص و نيز محدوديت اخلاقي ندارد و در هر لحظه مي تواند متناسب با شرايط تغيير كند. به عبارتي ديگر، هر مرز صاحب قدرتي مي تواند آن را مناسب با مصالحش تفسير كند. همان طور كه جورج بوش براي اداره حكومت علاوه بر ترور كردن مردم جهان، آمريكا را از طريق سياست معاف كردن ثروتمندان از ماليات و در نتيجه تحميل آن به بي مايگان، به زوال اقتصادي كشانده است. بنابراين، مي بينيم كه اين شكل از دولت تحت عنوان دموكراسي در تضاد كامل با طبيعت بشر دوستانه و قوانين اسلامي مي باشد.
مطابق دين اسلام، فرهنگ بنيادي بايد براساس طبيعت مشترك تمامي انسانها شكل گيرد؛ يعني طبيعت انساني چيزي نيست كه بتوان مطابق خواست حاكمان آن را تغيير داد، بلكه همواره به سمت اخلاقيات از جمله صداقت، انسانيت، احترام به والدين، عدالت و نفرت از ظلم گرايش دارد و در همين حال افراد را از دروغگويي، خيانت، فساد و انجام جرايم باز مي دارد. اين ارزشها بايد در تمامي اعصار و جوامع مورد احترام و بزرگداشت قرار گيرد. در نتيجه، اخلاقيات بايد به عنوان پايه فرهنگ مشترك و بنيادي جهان و با هدف رهايي بخشي و نجات، وارد عمل شود.ديگر مطلب قابل توجه اين است كه طبيعت و مذهب هر دو در يك منبع يعني خداوند متعال ريشه دارند. به همين دليل، مذهب «راه سعادت حقيقي بشر» ناميده مي شود. اسلام به عنوان آخرين و قابل درك ترين نظامنامه رفتار براي نوع بشر، صاحب ارزشهاي مورد پذيرش جهاني است. اسلام علاوه بر سعادت و صلح، وعده نجات و رستگاري پس از مرگ را نيز با هماهنگي كامل با طبيعت نوع بشر مي دهد.
طراح ارزشها و آموزه هاي اسلامي، برخلاف دموكراسي آزاديخواه ساخته بشر، تنها يكي است كه آگاه تر از هر كسي به همه امور از جمله ويژگيهاي انساني است، در حالي كه نه به دنبال سوداندوزي و نه ايجاد خسران براي كسي است.
متأسفانه، بخشهاي خاصي از رسانه هاي جمعي غرب، به جاي تلاش در جهت فهم پويايي اسلام، سعي مي كنند تصوير نا درستي از اين مذهب براي مردم جوامعشان ترسيم كنند. آنها سعي دارند ضمن ايجاد فضاي رعب و وحشت، مسلمانان را تروريست و جنگ طلب معرفي كنند. رئيس انجمن پاپها، كاردينال جوزف راتزينگر، در اين ارتباط مي گويد: «مسلمانان اعتقاد راسخي به خدا و روز رستاخيز دارند. به همين دليل است كه به اعتقادات مذهبي و معنويت وفادار مانده اند، همان چيزي كه اروپا سالهاست آن را از دست داده است.»
بنابراين، به منظور ايجاد يك فرهنگ انساني مشترك بايد اصولي را جستجو كرد كه مصلحت تمامي انسانها را به دنبال داشته باشد و نه مصلحت گروه خاصي از دولتهاي صنعتي سودطلب را. براي رسيدن به چنين هدفي، مطالعه بي طرفانه و همه جانبه و نيز شناخت عقايد مختلف مورد نياز است، زيرا مذاهب الهي بخصوص اسلام و نه دموكراسي آزاديخواه غربي، مي تواند زيربناي كاملي براي «فرهنگ بنيادي جهاني» مناسب با طبيعت نوع بشر قرار گيرد.
در اين همايش، متفكران مسلمان و غيرمسلمان 20 كشور جهان از جمله روسيه، آلمان، انگليس، هند و ... حضور داشتند. شركت كنندگان ضمن بيان مطالبي با محوريت موضوع «حقيقت اسلام»، تصورات نادرستي را كه به وسيله رسانه هاي غربي از اسلام و مسلمانان در اذهان مردم شكل گرفته است، مورد مطالعه و بررسي قرار دادند. مطلبي كه پيش رو داريد، بخشي از موضوعات مطرح شده در اين همايش مي باشد.امروزه گروههاي مشكوك راست گرا وابسته به نهضت صهيونيستي حملات خود را عليه مسلمانان و اعتقادات اسلامي در غرب بشدت افزايش داده و با بهانه ها مختلفي از جمله فعاليتهاي ضد تروريستي، مسلمانان را به ستوه آورده اند.
با قتل مشكوك فيلم ساز هلندي تئوون گوگ (Theo Van Goqh)، رسانه هاي غربي بخصوص اروپاييها، موج تازه اي از حملات ضد اسلامي را با بيشترين شدت در آلمان آغاز كردند و هلند با اخطار بي شرمانه اي به مسلمانان مبني بر اينكه مذهبشان را رها كنند يا ارزشهاي غربي را بپذيرند و يا اروپا را ترك كنند، آنان را در شرايط بسيار سخت قرار داد. روزنامه آلماني (Zuduwiche Sgtong) نيز به تازگي علاوه بر توهين به مقدسات و قرآن كريم، ادعا كرده است كه مسلمانان ارزيابي درستي از اعتقادات و كتاب آسماني خويش ندارند. اين مسأله نشان مي دهد كه نويسنده مقاله «هربرت پرنتل» (Herbert Prantel) بسيار ناآگاه است. او دانش كافي از اسلام ندارد.نگاهي به آيات قرآن، احاديث، سخنان پيامبر(ص) و پيروانش، اين نكته را كه اسلام دين تفكر، استدلال منطقي و انتقاد آگاهانه است، آشكار مي سازد. خداوند از انسان خواسته تا اصول اسلام را از طريق اثبات منطقي بپذيرد. اسلام دين مردمي است بدون تبعيض طبقاتي، نژادي، زباني و رنگ. در اسلام، آگاهي و بينش علمي جايگاه خاصي دارد و آيات بي شماري از قرآن و همين طور احاديث، بشر را به انديشيدن و كسب دانش به منظور كشف حقيقت، تثبيت باورشان نسبت به توحيد و اصول نوع دوستي و نيز رفع شكيات تشويق مي كنند.
بنابراين، مسلم است كه «انتقاد» يكي از راههاي اساسي براي تفكر و كسب دانش است، اما آنچه اسلام آن را به شدت نهي مي كند، تمسخر و ريشخند كردن ديگران است. حضرت محمد(ص) احترام به افكار ديگران و برخورد معقول و منطقي به دور از توهين را به امت خود توصيه مي كرد. رفتار بي عيب و نقص حضرت محمد(ص) با كفار، شاهد آشكاري بر اين نكته است. اسلام حمله غيرمنطقي و غيرعقلاني به مقدسات كساني كه حتي اعتقادات نادرست دارند را نيز نمي پذيرد و حتي به حمايت از مسيحيان و يهودياني كه مورد تمسخر قرار گرفته اند، مي پردازد، زيرا آنان را معتقدان به كتابهاي آسماني مي داند. مسلمانان به تمامي پيامبران الهي از جمله نوح، ابراهيم، موسي و عيسي(ع) معتقدند.
آيات قرآن بشر را به گفتگوي صريح، بي طرف و بدون نزاع براي كشف حقيقت دعوت مي كند و حتي در اين ارتباط، بي اعتقادان را بر اينكه حداقل چند خط حاوي حكمت بي پايان و فصاحت بي مانند كلمات قرآن بياورند، به مبارزه دعوت كرده است؛ مبارزه اي كه تاكنون هيچ كس نتوانسته است با وجود اين واقعيت كه جهان عرب دانشمندان مسيحي مشهور در خود دارد، در آن پيروز گردد.بنابراين، عقلانيت اسلام و رويكرد انتقادي آن در تقابل كامل با رسانه هاي غربي و ناسزاگويي هايي كه مقامها و نويسندگان غربي به نام دموكراسي دارند، قرار دارد. توهين به مذاهب الهي و پيامبران، ريشه در يك منطق و برهان ضعيف دارد. «پرنتل» در ادامه مقاله خود، مي گويد كتابهاي مقدس از جمله قرآن و انجيل نبايد بالاتر، همطراز و يا در كنار آنچه او دوست دارد «فرهنگ بنيادي غربي» بنامد، قرار گيرد. منظور او از فرهنگ بنيادي، دموكراسي آزاديخواه غربي است. وي مذاهب الهي را به باد تمسخر مي گيرد، ولي حاضر نيست حتي انتقاد سالمي از نظام نااميد كننده دموكراسي غربي را بپذيرد و اين نشان دهنده بي خبري از اسلام در غرب است. افرادي با اين منطق ضعيف بايد درك كنند كه اين فرهنگ اسلامي بود كه اروپا را از عصر تاريكي به واسطه ترجمه هايي كه از عربي به لاتين برگردانده شده بود، نجات داد، كه رنسانس و انقلاب صنعتي بعد از آن را كه در آغاز از طريق رها شدن افكار و اذهان اروپاييها از استيلاي خشك كليساي آن زمان بود، به همراه داشت.
اما چگونه مي توان دموكراسي آزاديخواه غربي را «فرهنگ بنيادي» ناميد؟
پروفسور وارنر شيفور (Warner Schiffauer) استاد دانشگاه فرانكفورت، فرهنگ بنيادي را چنين تعريف مي كند: فرهنگي كه در جامعه متداول و مستولي مي گردد در حالي كه اقشار مختلف مردم با آن هم رأي و موافق مي باشند. اگر چه پروفسور شيفور اذعان مي دارد كه تحميل اين فرهنگ بر جوامع با فرهنگها و آداب و رسوم متفاوت، مشكل است. اما با اين حال اين مسأله را آشكار مي سازد كه دموكراسي آزاديخواه غربي بايد خود را بر تمامي كشورهاي مسلمان تحميل كند. جامعه شناس آلماني خانم پروفسور ايرمگارد پين (Irmgard Pinn) نظريه مشابهي دارد، مبني بر اينكه مسلمانان اروپا مذهب خود را رها كرده، جذب جامعه غربي گردند. خانم پين مي افزايد: «مسلماناني كه سعي در حفظ فرهنگ و آداب و رسوم خود دارند، آناني كه به مسجد مي روند و اعمال مذهبي انجام مي دهند بايد بيرون انداخته شوند.»
كاردينال جوزف راتزينگر (Joseph Ratzinger) رئيس انجمن پاپها در مصاحبه اي با روزنامه ايتاليايي جمهوري مي گويد: «اروپا از يك فرهنگ مسيحي به يك جهان بشدت متعصب تنزل پيدا كرده است. به عنوان مثال، در جهان اسلام، اقليتهاي مسيحي و يهودي و همين طور ساير اديان، در يك همزيستي آرام و صلح آميز با هموطنان مسلمانشان زندگي مي كنند. پس مي بينيم اسلام عقلاني تر و تساوي گراتر از دموكراسي آزاديخواه غربي است و اين همان چيزي است كه ميهن پرستان متعصب غربي از آن بسيار نگرانند.»
بنابراين، تلاش غرب براي باوراندن نظام معيوب دموكراسي به عنوان يك نظام بنيادي تنها پوششي براي تحميل ارزشهاي رو به انحطاط غربي بر مردم جهان است؛ زيرا فرهنگ بنيادي بايد شامل ارزشهاي مشترك قابل قبول براي تمامي جوامع است. در كشورهايي كه مدعي داشتن دموكراسي آزاديخواه هستند، روشهاي مختلفي براي اداره حكومت، براساس تفسيرهاي مختلفي كه از واژه مبهم دموكراسي مي شود، وجود دارد.تئوري پردازان غربي تفسيرهاي متناقضي از دموكراسي ارايه داده و قادر نبوده اند يك تفسير واحد و متقاعد كننده از اين واژه مطرح سازند. شوروي سابق و ديگر كمونيستها در دولتهاي شرقي معمولاً نظام حكومتي خود را دموكراتيك عنوان مي كردند. نهاد صهيونيستي كه به طور غيرقانوني در خاك فلسطين ظاهر شده و روزانه خون فرزندان اين سرزمين را جاري مي سازد و به طرز جنايتكارانه اي خانه و مزارعشان را ويران مي سازد، به طرز بي شرمانه اي به وسيله آمريكا و دولتهاي اروپايي «تنها دموكراسي خاورميانه» ناميده مي شود. نمونه ديگر نظام دموكراتيك «آمريكا» است! كشوري كه براي رسيدن به سلطه جهاني دست به حمله و اشغال ديگر كشورها، از بين بردن زندگي صدها ميليون مردم جهان، چپاول منابع طبيعي آنها و ايجاد اختلافهاي داخلي در آن كشورها مي زند. نكته جالب توجه ديگر اينكه در دولتهاي غربي، ديدگاه مردم و حتي صاحب منصبان نسبت به دموكراسي متفاوت است. برخي، نظامهاي دموكراسي آزاديخواه را به معناي حذف دين و هر نوع معنويت از جامعه مي دانند، در حالي كه گروهي ديگر وجود مكاتب مختلف فكري از جمله مذاهب الهي را در جامعه، دموكراسي مي نامند. به همين دليل است كه كشورهاي اروپايي نگرش و در نتيجه روشهاي برخورد مختلفي نسبت به باورهاي مذهبي مسلمانان دارند و حالا اين سؤال پيش مي آيد كه چگونه دموكراسي با چنين ديدگاههاي مختلف و اغلب متعارضي، مي تواند بنيادي مشترك براي تمامي جوامع باشد.
در كشورهاي غربي، زير لواي دموكراسي مواردي از تخطي و نقض آزادي آشكار است، مواردي كه مشابه آن در كشورهاي جهان سوم هرگز مشاهده نشده است. به عنوان مثال، گفته مي شود آلمان نازي يهودياني را علاوه بر ميليونها مسيحي در طي جنگ جهاني دوم كشته است. اگر چه پژوهشگراني از جمله پروفسور روژه گارودي گزارشهاي كشتار يهوديان توسط هيتلر را (ابزار صهيونيستها به عنوان بخشي از تلاششان براي غصب فلسطين) رد كرده اند، اما نكته اي كه نبايد در اينجا فراموش كرد اين است كه هيتلر از طريق همين اصول دموكراسي غربي به قدرت رسيد.بنابراين روشن است كه دموكراسي غربي اصول مشخص و نيز محدوديت اخلاقي ندارد و در هر لحظه مي تواند متناسب با شرايط تغيير كند. به عبارتي ديگر، هر مرز صاحب قدرتي مي تواند آن را مناسب با مصالحش تفسير كند. همان طور كه جورج بوش براي اداره حكومت علاوه بر ترور كردن مردم جهان، آمريكا را از طريق سياست معاف كردن ثروتمندان از ماليات و در نتيجه تحميل آن به بي مايگان، به زوال اقتصادي كشانده است. بنابراين، مي بينيم كه اين شكل از دولت تحت عنوان دموكراسي در تضاد كامل با طبيعت بشر دوستانه و قوانين اسلامي مي باشد.
مطابق دين اسلام، فرهنگ بنيادي بايد براساس طبيعت مشترك تمامي انسانها شكل گيرد؛ يعني طبيعت انساني چيزي نيست كه بتوان مطابق خواست حاكمان آن را تغيير داد، بلكه همواره به سمت اخلاقيات از جمله صداقت، انسانيت، احترام به والدين، عدالت و نفرت از ظلم گرايش دارد و در همين حال افراد را از دروغگويي، خيانت، فساد و انجام جرايم باز مي دارد. اين ارزشها بايد در تمامي اعصار و جوامع مورد احترام و بزرگداشت قرار گيرد. در نتيجه، اخلاقيات بايد به عنوان پايه فرهنگ مشترك و بنيادي جهان و با هدف رهايي بخشي و نجات، وارد عمل شود.ديگر مطلب قابل توجه اين است كه طبيعت و مذهب هر دو در يك منبع يعني خداوند متعال ريشه دارند. به همين دليل، مذهب «راه سعادت حقيقي بشر» ناميده مي شود. اسلام به عنوان آخرين و قابل درك ترين نظامنامه رفتار براي نوع بشر، صاحب ارزشهاي مورد پذيرش جهاني است. اسلام علاوه بر سعادت و صلح، وعده نجات و رستگاري پس از مرگ را نيز با هماهنگي كامل با طبيعت نوع بشر مي دهد.
طراح ارزشها و آموزه هاي اسلامي، برخلاف دموكراسي آزاديخواه ساخته بشر، تنها يكي است كه آگاه تر از هر كسي به همه امور از جمله ويژگيهاي انساني است، در حالي كه نه به دنبال سوداندوزي و نه ايجاد خسران براي كسي است.
متأسفانه، بخشهاي خاصي از رسانه هاي جمعي غرب، به جاي تلاش در جهت فهم پويايي اسلام، سعي مي كنند تصوير نا درستي از اين مذهب براي مردم جوامعشان ترسيم كنند. آنها سعي دارند ضمن ايجاد فضاي رعب و وحشت، مسلمانان را تروريست و جنگ طلب معرفي كنند. رئيس انجمن پاپها، كاردينال جوزف راتزينگر، در اين ارتباط مي گويد: «مسلمانان اعتقاد راسخي به خدا و روز رستاخيز دارند. به همين دليل است كه به اعتقادات مذهبي و معنويت وفادار مانده اند، همان چيزي كه اروپا سالهاست آن را از دست داده است.»
بنابراين، به منظور ايجاد يك فرهنگ انساني مشترك بايد اصولي را جستجو كرد كه مصلحت تمامي انسانها را به دنبال داشته باشد و نه مصلحت گروه خاصي از دولتهاي صنعتي سودطلب را. براي رسيدن به چنين هدفي، مطالعه بي طرفانه و همه جانبه و نيز شناخت عقايد مختلف مورد نياز است، زيرا مذاهب الهي بخصوص اسلام و نه دموكراسي آزاديخواه غربي، مي تواند زيربناي كاملي براي «فرهنگ بنيادي جهاني» مناسب با طبيعت نوع بشر قرار گيرد.